تاريخ : یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  | 1:59 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

این داستان واقعی است و ارزش خواندن را دارد!

    این داستان را نه به خواست خود،‌ بلکه به تشویق و ترغیب دوستانم می‌نویسم.  نام من میلدرد است؛ میلدرد آنور Mildred Honor. قبلاً در دی‌موآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی معلّم موسیقی بودم.   مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است.  در طول سالها دریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است.  با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشته‌ام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده‌ام .

    امّا، از آنچه که شاگردان "از لحاظ موسیقی به مبارزه فرا خوانده شده" می‌خوانمشان سهمی داشته‌ام.  یکی از این قبیل شاگردان رابی بود.  رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد.  برای رابی توضیح دادم که ترجیح می‌دهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایین‌تری آموزش را شروع کنند.  امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد .  پس او را به شاگردی پذیرفتم.   رابی درس‌های پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است.   رابی هر قدر بیشتر تلاش می‌کرد، حس‌ّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان می‌داد.  امّا او با پشتکار گام‌های موسیقی را مرور می‌کرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره می‌کرد .

    در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم.   در انتهای هر درس هفتگی او همواره می‌گفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو می‌زنم."   امّا امیدی نمی‌رفت.   او اصلاً توانایی ذاتی و فطری را نداشت.   مادرش را از دور می‌دیدم و در همین حدّ می‌شناختم؛ می‌دیدم که با اتومبیل قدیمی‌اش او را دم خانهء من پیاده می‌کند و سپس می‌آید و او را می‌برد .  همیشه دستی تکان می‌داد و لبخندی می‌زد امّا هرگز داخل نمی‌آمد .

    یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید.  خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم  بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد.  البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمی‌آید .  وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود .

    چند هفته گذشت.  آگهی و اعلانی دربارهء تک‌نوازی آینده به منزل همهء شاگردان فرستادم.  بسیار تعجّب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم می‌توانم در این تک‌نوازی شرکت کنم؟".   توضیح دادم که، " تک‌نوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی."  او گفت، "مادرم مریض بود و نمی‌توانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین می‌کنم.   خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تک‌نوازی شرکت کنم!" او خیلی اصرار داشت.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  | 1:43 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

معروف است که یکی از مهمترین کشفیات ار شمیدس در حمام صورت گرفت!!!!!!!!!!!!! روزی ارشمیدس برای چرک کردن وارد حمام شد . اما به جای اینکه خودش را بشورد هی وارد خزینه اب میشد و بالا و پایین می رفت مجددا خود را وارد خزینه میکرد و هی بالا و پایین می رفت تا اینکه نا گهان فریاد زد یافتم............. یافتم...........یافتم . در همان حال با بدن عریان خودش از حمام بیرون امد و هی داد می زد یافتم........یافتم کسانی که به حمام نرفته اند نمی دانند که فریاد کشیدن در حمام چقدر زیباست و ابهت دارد اولین گمان ان بود که ارشمیدس چیز گران قیمتی پیدا کرده بخاط همین بعد از فریاد ارشمیدس همگی فریاد زدن مال من است..... مال من است0...... مال من است و فقط صدای حمامی بود که هنگام خروج ارشمیدس این بود........آهـــــــــــــــــــای پس پول حمامت چی میشه؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه ارشمیدس می دوید و مردم هم پشت سر اون . تا جایی که جمع دوندگان به 18 نفر رسید اما ارشمیدس بی اعتنا به همه چیز و حتی بی اعتنا به لباسش فقط داد میزد ....... یافتم.......یافتم........


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 8 اردیبهشت 1390  | 5:50 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 

در این دیار ســـربی ، یک استکان، هـوا نیســــــت

 

درد و غم و مرض هست، یک جرعه ی دوا نیست

 

بر چهره، مــاسک دارند، مــعشوقه هـــای این شهر

 

احــــــــوال عــــــــاشقان نیز، هرچند روبرا نیست

 

فرهـــــــــاد آسم دارد ، خسرو، ســـــــــــــیاه سرفه

 

هیچ آدمي به فـــــکرِ شــــیرین بینوا نیســـــت



ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 8 اردیبهشت 1390  | 5:47 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 

فروردين؛ فروردهاي پاكان

فروردين نام نخستين ماه از فصل بهار و روز نوزدهم هر ماه در گاه شماري اعتدالي خورشيدي است. در اوستا و پارسي باستان فرورتينام، در پهلوي فرورتين و در فارسي فروردين گفته شده كه به معناي فروردهاي پاكان و فروهرهاي ايرانيان است. بنا به عقيده پيشينيان، ده روز پيش از آغاز هر سال فروهر در گذشتگان كه با روان و وجدان از تن جدا گشته، براي سركشي خان و مان ديرين خود فرود مي آيند و ده شبانه روز روي زمين به سر مي‌برند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهاي نيكان، هنگام نوروز را جشن فروردين خوانده اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمين هستند و بامداد نوروز پيش از بر آمدن آفتاب، به دنياي ديگر مي‌روند

ارديبهشت؛ طبيعت

ارديبهشت نام دومين ماه سال و روز دوم هر ماه در گاه‌شماري اعتدالي خورشيدي است. در اوستا اشاوهيشتا و در پهلوي اشاوهيشت و در فارسي ارديبهشت گفته شده كه كلمه‌اي است مركب از دو جزء: جزء اول "اشا” از جمله لغاتي است كه معني آن بسيار منبسط است، راستي و درستي، تقدس، قانون و آئين ايزدي، پاكي…. و بسيار هم در اوستا به كار برده شده است. جزء ديگر اين كلمه كه واژه "وهيشت” باشد. صفت عالي است به معناي بهترين، بهشت فارسي به معني فردوس از همين كلمه است. در عالم روحاني نماينده صفت راستي و پاكي و تقدس اهورامزداست و در عالم مادي نگهباني كليه آتش هاي روي زمين به او سپرده شده است. در معني تركيب لغت ارديبهشت "مانند بهشت” هم آمده است.

خرداد؛ طبيعت


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 5 اردیبهشت 1390  | 10:27 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

در این تست برای تعیین میزان تحمل و صبوری شما بیست و

چهار سوال تهیه شده که جواب آن را با:

(( هیچ )) , (( کمی )) , (( زیاد )) , (( خیلی زیاد )) بدهید.


1- نیمه شب با صدای گریه کودک همسایه از خواب بیدار

شوید خیلی ناراحت می شوید؟
خیر                کمی            بله               زیاد
2- آیا گوش دادن به سخنان مردمی که نقطه نظراتشان کاملا با

نظرات و عقاید شما مغایرت دارد برایتان مشکل است ؟

خیر               کمی            بله                زیاد
3- آیا معتقدید که به زنان نباید اجازه داد که خلبانی هواپیماهای

مسافربری را بر عهده بگیرند؟

خیر              کمی             بله                 زیاد

4- اگر مدیر اموراداری سازمانی بودید, به افرادی که سابقه

زندان داشتند اجازه استخدام نمی دادید؟

خیر              کمی             بله                 زیاد


5- اگر مدیر یک تئاتر بودید به مشتریانی که شب افتتاح با تی

شرت و شلوار جین می آمدند اجازه ورود نمی دادید ؟


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 5 اردیبهشت 1390  | 8:47 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian


 

 

روزنامه صهيونيستي در معرفي برخي از پولدارترين يهوديان جهان، به موسس شبكه اجتماعي فيس‌بوك، مالك باشگاه چلسي و شهردار نيويورك اشاره كرد.

 

 

روزنامه صهيونيستي "ماركر " در خبري برخي از پولدارترين يهوديان جهان را معرفي كرد. از جمله يهوديان پولدار مي‌توان به "مارك زوكربرگ " موسس فيس‌بوك، "رومن آبرامويچ " رئيس روسي باشگاه چلسي انگليس، "مايكل بلومبرگ " شهردار نيويورك و "شلدون ادلسون " كه به تجارت مي‌پردازد، اشاره كرد.

 

 

بيشتر يهوديان ثروتمندي كه در ليست روزنامه ماركر قرار دارند، با رژيم صهيونيستي رابطه اقتصادي دارند.

پولدارترين يهودي جهان "لارنس اليسون " است كه موسس شركت كامپيوتري "اوراكل " است و ثروت خالص وي حدود 28 ميليارد دلار برآورد شده است.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 4 اردیبهشت 1390  | 11:01 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
 
- پسر پرسيد: بستنى با شکلات چند است؟
 
- خدمتکار گفت: ٥٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جيبش کرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد:
- بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به اين که تمام ميزها پر شده بود و عده‌اى بيرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت:
- ٣٥ سنت
- پسر دوباره سکه‌هايش را شمرد و گفت:


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 4 اردیبهشت 1390  | 10:55 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 4 اردیبهشت 1390  | 10:46 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

مادرم يك چشم نداشت. در كودكي براثر حادثه يك چشمش را ازدست داده بود. من كلاس
سوم دبستان بودم و برادرم كلاس اول. براي من آنقدر قيافه مامان عادي شده بود كه
 در نقاشي‌هايم هم متوجه نقص عضو او نمي‌شدم و هميشه او را با دو چشم نقاشي
 مي‌كردم. فقط در اتوبوس يا خيابان وقتي بچه‌ها و مادر و پدرشان با تعجب به
 مامان نگاه مي‌كردند و پدر و مادرها كه سعي مي‌كردند سوال بچه خود را به نحوي
 كه مامان متوجه يا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه اين موضوع مي‌شدم و گهگاه
 يادم مي‌افتاد كه مامان يك چشم ندارد. يك روز برادرم از مدرسه آمد و با ديدن
 مامان يك‌دفعه
  گريه كرد. مامان او را نوازش كرد و علت گريه‌اش را پرسيد. برادرم دفتر نقاشي
 را نشانش داد. مامان با ديدن دفتر بغضي كرد و سعي كرد جلوي گريه‌اش را بگيرد.
 مامان دفتر را گذاشت زمين و برادرم را درآغوش گرفت و بوسيد. به او گفت: فردا
 مي‌رود مدرسه و با معلم نقاشي صحبت مي‌كند. برادرم اشك‌هايش را پاك كرد و دويد
 سمت كوچه تا با دوستانش بازي كند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را
 برداشتم. نقاشي داداش را نگاه كردم و فرق بين دختر و پسر بودن را آن زمان
 فهميدم.

 موضوع نقاشي كشيدن چهره اعضاي خانواده بود. برادرم مامان را درحالي‌كه دست من و
 برادرم را دردست داشت، كشيده بود. او يك چشم مامان را نكشيده بود و آن را به
 صورت يك گودال سياه نقاشي كرده بود. معلم نقاشي دور چشم مامان با خودكار قرمز
 يك دايره بزرگ كشيده بود و زير آن نمره 10 داده بود و نوشته بود كه پسرم دقت كن
هر آدمي دو چشم دارد. با ديدن نقاشي اشك‌هايم
  سرازير شد.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 4 اردیبهشت 1390  | 10:43 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

اگه کمی و فقط کمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را کمی بهتر کنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می‌خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی که معلوم نیست کی باشد نباشیم ... در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...

 1-  گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 - سعی کنیم بیشتر بخندیم.

3-  تلاش کنیم کمتر گله کنیم.

4 -  با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.

5 - گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.

6 -  بیشتردعا کنیم.

7 - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت کنیم.

 

8-  هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.



ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 4 اردیبهشت 1390  | 8:53 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

فیلم سینمایی اواتار رکورد فروش فیلم تایتانیک را شکست و به عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما ثبت شد.
فیلم اواتار با فروش بیش از یک میلیارد و ۸۶۰ میلیون دلار از فیلم تایتانیک پیشی گرفت. هر دو فیلم را جیمز کامرون کارگردانی کرده است.
جیمز کامرون برای فراهم شدن امکانات فنی فیلم اواتار ده سال منتظر ماند، اما سرانجام فیلمی عرضه کرد که موفقیتی خیره‌کننده به همراه آورد.
به ویژه دو عامل موفقیت اواتار را تضمین کرد: یکی بالا رفتن قیمت بلیط سینما در آمریکا، و دیگر قیمت اضافی برای عینک‌های سه بعدی.

 

 

فیلم‌های پرفروش تاریخ سینما
در یازده سال گذشته تایتانیک (محصول ۱۹۹۷) پرفروش‌ترین فیلم سینما بود، با بیش از یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار.
در مقام بعدی سومین قسمت فیلم "ارباب حلقه‌ها" به نام "بازگشت شاه" قرار دارد، با حدود یک میلیارد و ۱۲۰ میلیون دلار.
مقام چهارم به دومین ورسیون از فیلم "دزدان دریایی کارائیب" تعلق دارد با بازی جانی دپ. این فیلم بیش از یک میلیارد دلار در سراسر جهان فروش داشت.
در جایگاه پنجم فیلم "شوالیه تاریکی" قرار دارد، با بازی بهت‌انگیز هیث لجر در نقش جوکر. این ورسیون تازه‌ی بتمن به کارگردانی کریستوفر نولان در سال ۲۰۰۸ حدود یک میلیارد دلار فروش داشت.



ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 31 فروردین 1390  | 9:14 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian


 



1) حقیقت را بگویید

منظور این نیست که فقط دروغ نگویید. گفتن حقیقت حد مشخصی دارد، که با در نظر گرفتن آن هم خودتان احساس آزادی و راحتی خواهید کرد و هم دیگران به سمتتان جلب می شوند. باید سعی کنید حقیقت را از موضع عشق بگویید، نه از موضع قدرت یا ترس.


2) خودتان باشید

منطقی باشید. خودتان را به همان صورت که هستید قبول کنید. اگر ما این چیزی هستیم که اکنون هستیم، فقط به خاطر انتخاب هایی بوده که در زندگیمان کرده ایم. قبول کردن این مسئله این قدرت را به ما می دهد تا بتوانیم باز انتخاب کنیم. اگر خود را آنطور که واقعاً هستید به دیگران نشان دهید، ممکن است نتوانید بعضی ها را به سمت خود جذب کنید، اما مطمئن باشید که آنها را هم تحت تاثیر قرار می دهید.


3) در زمان حال زندگی کنید

اگر در زمان حال زندگی کنید، می توانید با جریان روز همراه باشید. مراقب آنچه در اطرافتان و به شما می گذرد، باشید. در زمان حال است که می توانید کسی یا چیزی را به خود جذب کنید، نه در گذشته یا آینده.


4) نگذارید با کمبود انرژی مواجه شوید



ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 31 فروردین 1390  | 1:12 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian


۱- My Fonts :

مانند دیگر لوگوهایی که پیام مخفی دارند این لوگو هم در نگاه اول متن ساده ای به نظر می رسد اما اگر با دقت نگاه کنید متوجه می شوید که کلمه ی my انگشتان دست یک انسان را نشان می دهد.

۲- Raven :

این لوگوی خلاقانه متعلق به یک شرکت هلندی است که در زمینه ی مشاوره مالی فعالیت می کند. در نگاه اول ۳ کلاغ به رنگ سفید در تصویر می بینید اما اگر به فضای خالی بین این کلاغ ها دقت کنید یک کلاغ دیگر هم بین آن ها وجود دارد. این شرکت به نوعی آینده نگری خود را در این لوگو نشان می دهد.

۳- Lion Bird :

این لوگو یکی از خلاقانه ترین و زیباترین لوگوها با پیغام مخفی است که به طور تاثیر گذاری قدرت تجارت را نشان می دهد. در نگاه اول صورت یک شیر را می بینید اما اگر بیشتر دقت کنید متوجه می شوید که در حقیقت یک پرنده در تصویر است.



ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 4:45 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian


 

آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو برنمی گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
 
راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی، بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.

 

آدم هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.

 

آن هایی که هر دستی جلویشان دراز شد به تراکت دادن، دست را رد نمی کنند. هر چه باشد با لبخند می گیرند و یادشان نمی رود همیشه چند متر جلوتر سطلی هست، سطل هم نبود کاغذ را می شود تا کرد و گذاشت توی کیف.

 

دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این .... پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.

 

آدم هایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.

 

آدم های اس ام اس های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم های اس ام اس های پرمهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

 

آدم هایی که هر چند وقت یک بار ای میل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد هر یادداشت غمگین خط هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.

آدم هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.


ادامه مطلب




نظرات 0

تعداد کل صفحات : 102 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >