ایشان مالک یکی از گرانبها ترین مجموعه های کتب دینی هستند .
ادامه مطلب

داستانی است درمورد اولين ديدار امت فاكس ، نويسنده و فيلسوف معاصر، از آمريكا، هنگامی كه برای نخستين بار به رستوران سلف سرويس رفت.
ادامه مطلب

روزى باهم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لا یموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم ، بیاید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.
خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و ... بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب

ادامه مطلب
|
|
||
|
|
علی(ع)، در نیمه شبی به همراه کمیل که از اصحاب خاص آن حضرت بود، از مسجد به طرف منزل بازمی گشتند. کنار خانه ای رسیدند. در دل شب که همه جاخاموش بود، صدای صاحب خانه به گوش می رسید که در داخل خانه خود مشغول نماز شب است و با صدای بسیار جذاب با حال حزن و اندوه و گریه تلاوت قرآن می کند. و سوره زمر آیه۹ را می خواند: «امن هو قانت اناءاللیل ساجدا و قائما یحذر الاخره و یرجوا رحمه ربه قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون، انما یتذکر اولوالالباب.»
این آیه برای شب زنده داری بسیار مناسب است که می گوید: آیا آن کسی که در دل شب برخاسته و رو به خدا ایستاده و ترس از خدا و روز جزا در جانش نشسته است، سجده می کند و رکوع می کند، یا خدا یا خدا می گوید. آیا این آدم برابر است با آن که مثل حیوانی افتاده و خوابیده و از همه جا بی خبر است؟ این صداو آن حال، آن چنان جذاب بود که کمیل را مجذوب خود کرد. به طوری که ایستاد. مثل اینکه قدرت راه رفتن از او سلب شده است. خواست لحن خوش قرآن را گوش کند. امام علی(ع) وقتی دیدند کمیل توقف کرده فرمودند: بیا دعا و مناجات این مرد، تو را جذب نکند که بیچاره جهنمی است. کمیل تعجب کرد. ما هم اگر امام معصوم نگفته بود تعجب می کردیم و می گفتیم مگر می شود؟!شب زنده داری، قاری قرآن، حافظ قرآن که بهترین آیات مناسب را در دل شب می خواند و می گرید، چه طور جهنمی است؟ ولی چون امام معصوم(ع) فرموده بود، کمیل هم چیزی نگفت، ولی همه اش در فکر بود که چرا این مرد به این خوبی جهنمی است.
ادامه مطلب
|
تابحال شده احساس کنی دلت گرفته ، خسته شدی ، از دنیا با تمام زرق و برقش . از زندگی با همه ی جاذبه هاش ، از اطرافیان با آنکه دوستشان داری ، از دویدن و ساختن و به دست آوردن و از دست دادن.
احساس کنی از درون تهی شدی ، احساس کنی دوست داری یک جای دیگر باشی ، دوست داشته باشی سقف بالای سرت را برداری ،به دور دست ها نگاه کنی، نه تلفنت زنگ بزند ، نه اطرافیان کاری به کارت داشته باشند. بتوانی با خودت خلوت کنی ، فکر کنی ، گریه کنی،خالی شوی و آماده شوی.
آماده شوی تا ادامه دهی.
زندگی را که بزرگ ترین موهبت است و تنها فرصت.
اگر به دنبال چنین فرصتی هستی امروز بهترین مجال است برای خالی شدن و پر شدن. خالی شدن از هر آنچه به اشتباه مشغولت داشته و پر شدن از تمام خوبی ها و خیرها و امید ها.
اگر نمی دانی چه بگویی ، چه بکنی و چگونه صحبت را با همیشه شنونده ی درد دل هایت باز کنی ، بهتر است از خود چبزی نگویی که هر چه بگویی ، ناقص است و هر چه بخواهی ، ناتمام.
...مطمئن باش او هم حرف تو را میزند و هزاران حرف دیگر که شنیدنش همان پر شدن توست از جمیع خوبی ها.او یکی از محبوب ترین ها ست و نیایشش یکی از زیباترین جلوه های آداب سخن گفتن بنده ای با خدای خویش ، در روزی که روز معرفت است و سخن گفتن و خواستن.می توانی به زیر آسمان بروی و با او هم سخن شوی و مطمئن باشی اگر واقعا بخواهی می توانی فردا در روز قربانی کردن اسماعیل ، تو هر آنچه مانع از پریدن واوج گرفتنت می باشد را قربانی کنی و بتوانی
متفاوت از دیروز زندگی کنی.
ای خسته از سعی ، بر عشق تکیه کن !
ای انسان مسئول !
بکوش !
که اسماعیل تو تشنه است ،
و ای انسان عاشق !
بخواه !
که عشق معجزه می کند
ادامه مطلب
این روزها آنقدر دلیل و بهانه برای مانتویی شدن دختران چادری وجود دارد که حتی پدر و مادرهای سخت گیر را می شود مجاب کرد و بی خیال چادر شد.
کدام پدری می تواند جلو بهانه دست و پا گیر بودن چادر در عبور و مرور، بخصوص در شهری مثل تهران با آن اتوبوس های همیشه شلوغ و فشار جمعیت صبح و غروبش در مترو، مقاومت کند؟ حالا فرض کنید خانم چادری جوانی بخواهد کودکش را هم بغل کند و سوار اتوبوس شود!
کدام مادری می تواند بپذیرد که که دخترش کیف سنگین لب تاپ و کتاب و دیگر لوازم خاص زنانه در یک دست و گوشی موبایل در دست دیگر، چادر هم سرش کند و از عهده نگهداشتنش در این شلوغی بربیاید؟
کارشناسان و روانشناسان! می گویند که رنگ تکراری و سیاه چادرها اصلا برای روحیه حساس جوان های این دوره و زمانه مناسب نیست، و حتی چادرهای جدید اعم از ایرانی و ملی و دانشجویی، با وجود تنوع در مدل نتوانستند تغییری در رنگ چادرها ایجاد کنند. کدام پدر و مادری می تواند این مسئله را تحمل کند و مانع از برداشتن چادر سیاه شود؟
به همه این دلایل درست و غلط، هوای گرم تابستان ها را هم اضافه کنید. گاهی فقط با نگاه کردن به چادر سیاه در هوای داغ تیر و مرداد ماه به آدم احساس خفه شدگی دست می دهد، چه رسد به اینکه بخواهی در آن گرما چادر سر کنی.
اینها بخشی از حرفهای عادی و نه روشنفکرانه ای! است که می تواند هر دختر چادری را مانتو پوش کند. اما حرفهای دیگری هم این وسط هست که کمتر گفته می شود.
بعضی چیزها، بعضی لباس ها، بعضی رفتارها علاوه بر جایگاه واقعی شان ارزش های نهفته دیگری هم دارند. مثلا پلاکی که در جبهه به گردن می انداختند برای شناسایی افراد بود ولی بعد از جنگ نمادی شد برای روحیه ایثار و شهادت طلبی.
همین پلاک در فیلم های سینمایی هم جایگاه خاصی پیدا کرد که با کارکرد اولیه اش متفاوت بود و در عین اینکه با آن متضاد نبود، به نحوی ارزش معنوی هم پیدا کرد که حالا مهمتر از کارکرد اولش است. چادرهای مشکی که این روزها بر سر دختران و زنان ایرانی است هم همین حکم را پیدا کرده.
در دین اسلام اصراری به استفاده از چادر یا غیر آن نیست بلکه مهم حفظ حجاب با رعایت شرایط و حدودی است که در رساله ها آمده و اصل حجاب و پوشیدگی می تواند با مقنعه و مانتو هم رعایت شود، اما در همین روزها و با توجه به همه تهاجم ها و شبیخون های فرهنگی و غیر فرهنگی، استفاده از چادر دیگر فقط به عنوان حجاب مطرح نیست بلکه ارزش های معنوی دیگری برای آن وجود دارد که مهمتر از هدف ابتدایی است. اشتباه نشود قرار نیست دختران مانتویی را زیر سوال ببریم. چرا که در تدین آنها هم شکی نیست و مانتویی بودن منافاتی با مسلمانی ندارد، بلکه بحث ما بحث حفظ نمادهای دینی و ملی است.
چادر پوشش اختصاصی زنان مسلمان و مخصوصا شیعیان است و در هیچ دین دیگری این چنین لباسی وجود ندارد و پیوند این لباس با فرهنگ ایرانی شگفت انگیز است. به همین خاطر است که حالا می شود ادعا کرد چادر تبدیل به نماد دختر مسلمان ایرانی شده که اعلام کننده یک نوع عقیده مذهبی روشن و محکم است.
ادامه مطلب
شاید شما هم مانند بسیاری از انسان ها، بدون آگاهی و ناخودآگاه در بسیاری از عقاید و موهومات خرافه پرستی دخیل باشید، در این باره کمی فکر کنید.
آخرین باری که به تخته زدید، آخرین باری که از نگاه کردن به گربه سیاه پرهیز و آخرین باری که طالع خود را با دقت و اشتیاق مطالعه کردید، به یاد می آورید!
همه این ها نمونه هایی از عقاید خرافی است که هر روز با آن ها سر و کار داریم و برخی صاحب نظران به آن تفکرات جادویی می گویند.
شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید خرافات و موهومات در نتیجه بروز اختلالات وسواسی رخ می دهد که در علم روان شناسی به آن اختلال وسواس اجبار (OCD) می گویند.
برای افراد وسواسی، عادت به انجام برخی اعمال خاص باعث ایجاد اختلال در زندگی روزمره می شود.
افرادی که به OCD و اختلالات رفتاری وسواسی مبتلا هستند، گمان می کنند اگر از یک عادت اشتباه خود دست بردارند، اتفاقی برای آنان خواهد افتاد و هر اتفاق بد و ناگواری را به گونه ای به آن ربط می دهند.
به هر حال اگر شما در خود نشانه هایی از تشویش، نگرانی و تنش می بینید و احساس می کنید این رفتارها از کنترل شما خارج است، به پزشک مراجعه کنید تا پیش از توسل به خرافات و موهومات، به درمان این بیماری های وسواس گونه بپردازید
ادامه مطلب

ادامه مطلب

ادامه مطلب

ادامه مطلب
عناصر تئاتری و دراماتيک را در هر جامعه ای انسانی میتوان پیدا کرد، صرف نظر از آنکه اين جوامع پيشرفته و پيچيده باشند يا نباشند. اين عناصر در رقصها و مراسم مردم ابتدايی همان قدر بارزند که در مبارزات سياسی، راهپيماها، مسابقات ورزشی، مراسم مذهبي و حتی در بازیهای کودکان ما پيداست غالب شرکت کنندگان در اين گونه فعاليتها خود گمان نمیکنند در فعاليتی تئاتری حضور دارند، با آنکه در آنها تماشاگر، ديالوگ و برخورد عقايد به کار گرفته میشود. بايد متذکر شد که ميان تئاتر به عنوان يک شکل هنری و بهرهبرداری ضمنی از عناصر تئاتری در فعاليتهای ديگر معمولاً تمايزی قايل می شوند. علاقه به درک خاستگاه تئاتر از اواخر سدهی نوزدهم سرعتی تصاعدی گرفت، زيرا در آن زمان مردم شناسان اشتياق زيادی به يافتن پاسخ مسأله از خود نشان میدادند. از آن هنگام تا به امروز، نظر مردمشناسی حداقل سه مرحله را پشت سر نهاده است.
در مرحلهي اول که از 1875 تا 1915 به طول انجاميد، مردم شناسان به رهبري "سر جيمز فريزر" ادعا کردند که همهي فرهنگها از يک الگوي تکاملي پيروي ميکنند. در نتيجه جوامع ابتدايي موجود در عصر حاضر، مي توانند منابع مستندي درباره تئاتر هزاران سال پيش در دسترس ما بگذارند.
مرحلهي دوم پيشرفت مردم شناسي از سال 1915 آغاز ميشود و مکتب ديگري به رهبري "برانيسلاو مالينوفسکي" ، روش استقرايي مکتب "فريزر" را رد ميکند، و به جاي آن رهيافتي استنتاجي را پيشنهاد ميکند. مکتب جديد مطالعهي خود را در محل مورد بررسي، و در عمق آن آغاز کرده و سؤال را اساساً به گونهي ديگري طرح ميکند: کارکرد روزانهي جوامع معين چگونه است؟ اين مکتب را غالباً مکتب «کارکرد گرايي» مينامند. ب
عد از جنگ جهاني دوم مرحلهي سومي هم توسط مردم شناسان بنا نهاده شده که مکتب «ساختگرايي» ناميده ميشود. باني اين مکتب "کلود لِوي استروس" نام دارد. لِوي استروس همچون پيروان مکتب کارکرد گرايي، داروينيسم فرهنگي را رد ميکند و معتقد است که هر جامعهاي خط فرهنگي خاصهي خود را به وجود ميآورد. لِوي استروس نيز مانند فريزر به الگويي جهاني معتقد است، هرچند الگوي او با الگوي فريزر تفاوت دارد. آنچه براي لِوي استروس بيشترين اهميت را دارد آن است که بداند مغز چگونه عمل ميکند و پاسخ آن را در تحليل اسطوره جستجو ميکند. ا
مروزه اکثريت منتقدان و مورخان توافق دارند که آئين تنها يکي از خاستگاههاي تئاتر است و نه لزوماً تنها خاستگاه آن. از طرف ديگر، غالب محققان اين نظر که تئاتر در همهي جوامع از الگوي تکاملي واحدي پيروي کرده است را رد ميکنند. به علاوه امروزه هيچ مردم شناسي جوامع ابتدايي را فرودستانه برآورد نميکند. آنها دريافتهاند که اگرچه جوامع پيشرفته از دانش تخصصي و فنون بهرهمندي بيشتري دارند، اما در مقابل، غالباً از نظر همبستگي و يکپارچگي ويژهاي که در جوامع کمتر پيشرفته وجود دارد، دچار کمبود قابل توجهي هستند با آنکه منشأ آئيني امروز پذيرفتهترين نظريه دربارهي خاستگاه تئاتر است، اما هرگز تنها نظريهي مورد قبول عام محسوب نميشود. هستند محققاني که معتقدند سرچشمه تئاتر داستانسرايي است؛ آنها اظهار ميدارند که گوش کردن و رابطه برقرار کردن با قصهها عمدهترين خصيصهي انسان است، همچنين آنها الگويي را پيشنهاد ميکنند که در آن الگو تئاتر از افسانهسرايي نشأت می گيرد. افسانهها ابتدا دربارهي شکار، جنگ يا فتوحات ديگرند و به تدريج آب و تاب بيشتري مييابند. مطالعات اخير از نقاشيهاي به دست آمده از عصر يخبندان حاکي از آن است که انسان از 30000 سال پيش مراسم آئيني اجرا ميکرده است و از هزاره هاي بعد از اين تاريخ، يعني 20000 سال پيش، در يکي از غارهاي فرانسه و اسپانيا يک نقاشي به دست آمده که نشان دهندهي مراسمي است مربوط به شکار اما نظر ما دربارهي اين نقاشيهاي اوليه هنوز محقق نيست. وقتي به دورههاي نزديکتر ميرسيم و ميبينيم انسان آغاز به گسترش مهارتها و عاداتي کرده است که راه به تمدن ميبرند، تصاوير براي ما گوياتر ميگردند: تصاويري همچون اهلي کردن حيوانات، کشت گندم، اختراع سفالگري و ترک زندگي کوچنشيني يعني هنگامي که شکارچيان و تهيهکنندگان غذا در مکاني مستقر ميشوند و به کشاورزي و دامداري خو ميکنند.
تئاتر و درام در يونان باستان هنگامي که تمدنهاي خاور نزديک و مصر شکوفا ميشدند، قدم در راه تحول مينهاد. مهمترين اين تمدنهاي نوپا، از نظر بررسي ما، «تمدن اژهاي» است که پيشاهنگ تمدن يوناني بود. «فرهنگ مينوسي» که از سال 2500 تا 1400 پيش از ميلاد در جزيرهي کِرت شکفته بود، در اثر زمين لرزه يا آتشسوزي فاجعه آميزي ويران شد، و اطلاع کمي از چگونگي آن در دست است. پس از آن، تمدن ميسني توسط مهاجمان شمالي نابود شد، و عصر تاريک از 1100 تا 800 پيش از ميلاد آغاز گرديد. اين تمدن باستاني اژهاي تأثير مستقيم زيادي در تحول تئاتر نداشت، اما تاثیر غير مستقيم آن فوقالعاده زياد بود، زيرا خدايان، قهرمانان و تاريخ همين مردم بود که مواد اوليهي ايلياد و اديسهي هومر و اکثر درامهاي يوناني را فراهم آورد. از اين رو اين تمدنها به جهات مختلف زيربناي ادبيات غرب به شمار ميآيند. تمدن يونان که اولين دوران بزرگ تئاتر را عرضه کرد، به تدريج از سدهي هشتم تا ششم پيش از ميلاد شکل گرفت.
واحدهاي بزرگ سياسي اين تمدن «پوليس» ناميده ميشدند. مهمترين اين ايالت ـ شهرها آيتکا (آتن)، اسپارت، کورِنت، تِب، مگارو آرگوس بودند. اگرچه آتن از سال 500 پيش از ميلاد مرکز هنري يونان بود، اما اسپارت قدرت اصلي و خط رابطي بود که اکثر ايالت ـ شهرها، از جمله آتن را به هم ميپيوست. جنگ با ايران اين قاعده را بر هم زد. مانند هر جامعهي باستاني ديگر، مدارک مربوط به خاستگاه تئاتر و درام در يونان باستان نادر است. يونانيان نوشتن را چند صباحي پس از 700 پيش از ميلاد آموختند. در حقيقت آنها حروف الفباي فينيقيان را گرفتند و مناسب حال خود تغيير دادن. پس از آن دوره است که اسناد نوشتاري يوناني افزايش مييابد. اسناد مربوط به تئاتر در اين دوران هنوز کم است. ارتباط بين تئاتر و ايالت ـ شهر از سال 534 پيش از ميلاد آغاز شد و آن زماني بود که دولت آتن مسابقهاي براي انتخاب بهترين تراژدي اجرا شده در ديونوسياي شهر، که جشنوارهي مذهبي مهمي بود، گنجانيد. کمدي آخرين شکل دراماتيک بود که از طرف حکومت يونان به رسميت شناخته شد، ولي تا سالهاي 487ـ486 به ديونوسياي شهر راه نيافت. لذا سرگذشت آن، تا قبل از اين تاريخ، تا حدودي بر حدس و گمان استوار است. ارسطو ميگويد کمدي از نمايش بديههسازيهاي سرخوانِ آوازههاي آئيني فاليک بيرون آمده است.
اما از آنجا که تعداد زيادي آئينهاي فاليک وجود داشته، روشن نيست منظور ارسطو کداميک بوده است. بعضي از مراسم ما قبل دراماتيک، توسط گروه رقص اجرا ميشد، که گاه صورتک حيوان بر چهره مي زدند يا سوار حيوانات ميشدند و يا حيواني را به عنوان نمايندهي حيوانات ديگر با خود ميکشيدند. همچنين در آن دوره نمايشهاي همسرايان چاق، سايترها و مرداني بر فراز ديرکهاي بلند وجود داشت. مراسم اغلب شامل يک راهپيمايي به دنبال همسراياني بود که ميخواندند و ميرقصيدند و نمادهاي بزرگ و فاليک را بر روي علمهايي به اهتزاز در ميآوردند. اين مراسم موجب عکسالعملها و مسخرهگيهايي در ميان شرکتکنندگان و تماشاگران ميشد. در کمدی هاي اوليه همهي اين نمايشها عناصر جنبي خود را نيز داشتند. کمدي گذشته از خاستگاه و تاريخ آغاز آن، در بين سالهاي 487ـ486 به حد کافي رشد يافته بود تا بتواند شايستگيهاي نمايش در ديونوسياي شهر را داشته باشد. نام تعداد کمي از کمدينويسانِ نخستين ضبط شده است: کيونيدِس، که ظاهراً برندهي اولين مسابقه بوده، ماگنِس که برنده 11 مسابقه بوده است و کمديهايي مثل پرندهها، پشه انجيري و قورباغهها از اوست. اِکفانتيدس که گفته ميشود کمديهاي ظريفتري از پيشينيان خود نوشته است. کراتينوس که بيست و يک نمايشنامهي کمدي را به او نسبت دادهاند و به عنوان اولين نويسندهي واقعي و در خور توجه در زمينهي کمدي شناخته ميشود. کراتس که سايترهاي شخصي را که قبلاً شاخص کمدي بود رها کرد و به مسائل عموميترين پرداخت. او پوليس و آرسيتوفان سر کردهي همهي کمدي نويسان که بذله گوئيها و ابداعاتش در سايتر مورد قبول همه قرار گرفته است.
شرق و غرب در تلاقي هزار ساله بيزانس مرحلهي ديگري از تداوم تاريخ روم و اسکندر کبير و تمدن کلاسيک يونان بود. تئاتر بيزانس سه گونه متمايز داشت: تئاتر سپند، تئاتر مذهبي و تئاتر کلاسيک يا اديبانه. ارزيابي طبيعت و وسعت تئاتر بيزانس مشکل است، زيرا منابع موجود بسيار اندک است و مورخان بر سر تفسير همين اندک نيز توافق ندارند. مسلم اين است که نمايشهاي تئاتري در سراسر دوران بيزانس رواج داشتهاند. گفته ميشود که قسطنطنيه در اصل دو تئاتر از نوع رومن داشته و حداقل يکي از آنها تا اواخر دوران بيزانس برپا بوده است. قلمرو امپراتوري بيزانس شامل بخش اعظم مديترانهي شرقي بود که تئاترهاي هلني و يوناي ـ رومي در آن ساخته شده بودند. نمايشهاي تئاتري و سرگرم کننده از طريق بيزانس به مدت هزار سال تداوم يافتند و هنگامي که اينگونه نمايشها در روم از رونق افتاده بودند در بيزانس به حيات خود ادامه دادند. تأثير بيزانس بر اروپاي غربي بسيار محتمل است، زيرا روابط تجاري بين بيزانس و روم غربي هيچگاه به کلي قطع نشد.
بدون شک در اوايل سدهي نهم، هنر بيزانس در معماري کليساها و پديدههاي ديگر هنري در غرب تأثير فراوان داشته است. همچنين جنگهاي صليبي که در سدهي يازدهم آغاز شد برخورد شرق و غرب را افزايش داد. به رغم وجود شرايط مناسب، هنوز نميتوان تأثير بيزانس بر تئاتر غرب را اثبات کرد اما ميتوان اذعان داشت که بيزانس سنت تئاتري را زنده نگه داشت و بخشهايي از هنر آن الهامبخش هنرمندان بعدي گرديد. امپراتوري بيزانس سرانجام تسليم نيروهاي مسلمين شد. تحت تعليمات حضرت محمد (ص) جهان اسلام به سرعت رو به گردش نهاد و در حوالي 622 مقبوليت عام يافت. در قلمرو اسلام داستانگويي تقريباً در همه جا و درامهاي فولکور در برخي نقاط، متداول بود. در نقاط ديگر، به ويژه در هند، اندونزي، ترکيه و يونان تئاتر عروسکهاي سايه محبوبيت يافت. اما عروسکها تا حد ممکن از واقعگرايي به دور بودند. اين عروسکها اشکالي دو بعدي بودند که از قطعات چرم بريده ميشدند و با قطعه چوبي که به آن وصل ميشد هدايت ميگرديدند. بعدها، تنها سايهي اين عروسکها که توسط فانوس يا مشعل بر روي پارچهي سفيدي منعکس ميگرديد، نمايش داده ميشد. در بعضي کشورها تئاتر سايه هنر پيشهاي گرديد و به کلي از هنر بازيگري زنده جدا گشت. تئاتر سايه ظاهراً حدود سدهي چهاردهم ميلادي در ترکيه عرضه شد. پس از سقوط بيزانس، در مناطقي که عصر عظيم تئاترهاي کلاسيک، هلني و يوناني ـ رومي را ديده بود، نمايشهاي عروسکي بر گرد شخصيت «قراگوز» و ماجراهاي مضحک او دور ميزد. سرانجام اين نمايشها قراگوز ناميده شدند و اين سنت تا زمان ما ادامه يافته است.
مسلمانان در بسياري از نقاط تئاتر را به عنوان هنري بي اهميت قلمداد کردند. در هزارهي اول مسيحي، يکي از توسعه يافتهترين و پرمحتواترين درامها را بايد در هند جستجو کرد. تمدن هند به قدمت تمدن مصر باستان و خاورميانه است، اما دانش ما بر اين تمدن با ورود قوم آريايياز آسياي مرکزي در 1500 پيش از ميلاد آغاز ميشود. در واقع در سدههاي پس از آن است که ترکيب و سيماي زندگي و هنر مردم هند پديدار ميگردد. شايد مهمترين تأثيرات بر درام هند، از طريق هندوييسم و ادبيات سانسکويت صورت گرفته باشد. عصر طلايي درام در فرهنگ هندي حدود 120 ميلادي آغاز ميشود و تا حدود 500 ميلادي ادامه مييابد. نقطهي اوج عصر طلايي سدههاي چهارم و پنجم است که امپراتوري گوپتا در شمال هند مرکز هنر، طب و آموزش قرار ميگيرد. در آنجا شهرهاي زيبا، دانشگاهها و تمدني عظيم و پر شکوه بنيان نهاده ميشود. نقطهي اوج ديگري نيز در نيمهي اول سدهي هفتم تحت فرمانروايي شاه هارشا به ظهور ميرسد. خود هارشا يکي از نمايشنامه نويسهاي مهم محسوب ميشود. در دوران حکومت هارشا تأثير هند بر آسياي جنوب شرقي نيز گسترده شد و موجب توسعهي درام در آن نقاط گرديد. هنديان به واقع نگاري و ضبط تاريخ توجه چنداني نشان نميدادند، از اين رو محققان جديد تاريخهاي بسيار متفاوتي را براي درامهاي موجود سانسکريت در نظر گرفتهاند.
اما آنچه پيش از همه مورد توافق است قديميترين قطعاتي است که به حدود 1000 سال پيش تعلق دارند. حدود 25 نمايشنامهي سانکسريت به دست ما رسيده است که تاريخ بعضي از آنها حوالي سدهي نهم ميلادي و در اين ميان بهترين آنها را به سدهي چهارم و پنجم ميلادي نسبت مي دهند. از ميان درامنويسان سانسکريت ميتوان اين نويسندگان را نام برد: شاه هارشا با نمايشنامههاي سينه ريز مرواريد، شاهزاده خانم گمشده و ناگاندا؛ بهاوا بوتي با نمايشنامههاي داستان قهرمان بزرگ، آخرين قصهي راما و ازدواج دزديده شده؛ ويشا کاداتا با نمايشنامهي انگشتري خاتم راکشاسا. در سالهايي که درام هند در حال شکوفايي بود، تئاتر چين تازه داشت شکل ميگرفت، به ويژه در نواحي پکن که همچون مصر و خاورميانه از گاهوارههاي تمدن به شمار ميرود. مدارک ما دربارهي سالهاي پيش از 1500 پيش از ميلاد، يعنی زمان به قدرت رسيدن سلسلهي شانگ اندک است. در زندگي چينيان از همان آغاز، رقص، موسيقي و آئينهاي مختلف نقش مهمي داشته است و برخي از فرمانروايان چيني اينگونه فعاليتها را براي هماهنگ کردن کشور خود لازم ميشمردند و در سدهي هشتم پيش از ميلاد معابدي وجود داشت که اجرا کنندگاني بدين منظور در اختيار داشتند. مورخان سعي کردهاند بين آئينهاي چيني و همسرايان ديتيرامب در يونان شباهتهايي بيابند.
اولين دورهي درخشان هنر و ادبيات چيني، با حکومت سلسلهي هان آغاز ميشود. مجموعه سرگرميهاي اين دوره را «صد نمايش» ميناميدند. در سدهي سيزدهم نمايشهاي گوناگون سرگرم کننده جزئي از زندگي عادي مردم چين محسوب ميشد. اما تا مدتها بعد از تسلط مغولها در 1279 بر چين، هيچ درام ادبي در چين به وجود نيامد. تحولات اصلي تئاتر چين بعدها رخ داد. احياي تئاتر در اروپاي غربي از اوايل قرون وسطي آغاز شد. پس از سقوط امپراتوري روم، فعاليتهاي سازمان دارِ تئاتري در اروپاي غربي متوقف شده بود، زيرا در سدهي ششم شرايط مشابهي با دوران ما قبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاکم شد، اما عناصر تئاتري حداقل در چهار شکل مختلف حفظ شدند: بقاياي ميم رومي، نقالي توتني، جشنوارههاي عاميانه و آئينهاي شرکآميز و مراسم مسيحي. تئاتر در اوايل قرون وسطي بايد از دل اين منابع زاده ميشد.
هنر های هفتگانه
ما معمولاً از طریق وسایل ارتباط جمعی نظیر؛ رادیو ، تلویزیون یا روزنامه و ... میبینیم یا میشنویم که سینما هنر هفتم است. حال سئوالی که در ذهن برخی از مخاطبین پیش می آید این است که شش هنر پیش از سینما چیست؟!
در ابتدا لازم است که تعریفی از هنر داشته باشیم.
« هنر به همه کوششهای خلاق انسانی گفته میشود که ارتباط مستقیمی با بقاء و تولیدمثل نداشته باشند.»
میشود گفت این تعریف کلی بشر از هنر بوده است. به عبارت دیگر "هنر" یک واژه کلی جهت تعریف و اشاره به حس و انگیزه یک حرکت خلاق است.
اصولاً "هنر" مقوله قابل تعریفی نیست. همانطور که "فرهنگ" ، "عشق" ، "هویت" و ... قابل تعریف نیستند و در واقع، همه اینها را تنها از روی صفاتشان میتوان شناخت.
(طبیعتاً تعاریف گسترده تری از واژه "هنر" و مقوله های مرتبط با هنر وجود دارد که ما به این اختصار اکتفا نموده و پس از توضیح کوتاهی از هنرهای هفتگانه به برخی هنرهای نمایشی خواهیم پرداخت)
هنر گونهها و شاخههای زیادی دارد و شامل هنرهای تجسمی و هنرهای نمایشی و... است .
مثلاً فیلم، سینما، عکاسی،کاریکاتور، ادبیات، موسیقی قالی بافی، تندیس گری، معماری و ... هر کدام بخشی از هنر هستند یا می شود گفت هر کدام یک هنر هستند.
تقسیم بندی های مشهور هنرهای هفتگانه
هنرهای هفتگانه دارای چندین تقسیم بندی مختلف است که اینجا ما به سه تقسیم بندی اصلی و مشهور اشاره میکنیم:
تقسیم بندی اصلی و کلی عبارت است از ؛
1) معماری
2) هنرهای دستی مانند:مجسمه سازی، شیشه گری و ..
3) هنرهای ترسیمی شامل: نقاشی و خطاطی و...
4) ادبیات شامل شعر و داستان، نمایشنامه ، فیلمنامه و نثر
5) موسیقی
6) ورزش، رقص و حرکات نمایشی
7) هنرهای نمایشی:فیلم و سینما و تئاتر و ...
تقسیم بندی دیگر عبارتست از:
1) موسیقی
2) نقاشی
3) نویسندگی
4) مجسمهسازی
5) شعر
6) تئاتر
7) سینما
نمونه دیگر تقسیم بندی هنرهای هفتگانه به ترتیب زمان عبارتند از:
1) نقاشی
2) مجسمه سازی
3) معماری
4) ادبیات
5) موسیقی
6) تئاتر
7) سینما
وجوه مشترک آثار هنری عبارتاند از :
الف- تخیل: به عنوان مهمترین عامل در شکل گیری اثر هنری
ب- عاطفه و احساس هنرمند: همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او.
ج- چند معنایی بودن و منشور مانندی: این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه میشود. بدین معنی که هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد.از این روست که هر کس در برابر آثار هنری می ایستد، دریافت و استنباط خاصی دارد.
http://www.navayeney.ir
.: RASEKHOON.NET:.