تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:50 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
باورها و اعتقادات عامیانه در مورد آبستنی!!

رختخواب زائو نباید سرخ باشد، در دامن زائو جو بریزند و اسب بیاید آن را بخورد. دور رختخواب او با شمشیر برهنه خط کشیده بگویند...
چلهبرى
* براى آبستن شدن آب چهار گوشه حمام را گرفته در پوست تخممرغ مىکنند و به سر آنها مىریزند. هنگام گرفتن خورشید یا ماه زن آبستن هرجاى تن خود را بخاراند همان نقطه تن بچه را ماه مىگیرد.
* هرگاه زن آبستن به کسى نگاه بکند و در همان لحظه بچه در زهدانش تکان بخورد (رو به آن کس بجنبد) بچه به شکل آن شخص خواهد شد.
* زن آبستن که صورتش لک و پیس بشود بچه او دختر خواهد شد.
* اگر زن آبستن در کوچه سنجاق پیدا بکند بچهاش دختر مىشود و اگر سوزن پیدا بکند پسر مىشود.
* اگر روى سر زن آبستن نمک بریزند، بدون اینکه ملتفت شود، و بعد دستش را ببرد به پشت لبش بچهاش پسر خواهد شد و اگر بر زلفش دست بزند بچه دختر مىشود.
* زن آبستن که زیاد سیب بخورد بچهاش پسر مىشود و اگر ویار او ترشى باشد بچه دختر است و اگر به شیرینى بیشتر مایل باشد بچه پسر خواهد بود.
* جلو زن آبستن قیچى و چاقو بگذارند و چشمش را ببندند اگر قیچى را برداشت بچهاش دختر است و اگر چاقو را برداشت بچهاش پسر است.
* زن آبستن که زیاد کار بکند و راه برود بچهاش پسر است و هرگاه بخورد و بخوابد بچهاش دختر خواهد بود.
* هرگاه جلو زنى که بچه دارد تخممرغ بخورند باید قدرى به او بدهند وگرنه مشغولذمه او خواهند شد.
* زن آبستن که مشکل زنانگی یا خطرى متوجه او بشود به کمرش نخ بسته سر آن را قفل مىزنند بعد یاسین مىخوانند و هفت مبین آن را به آن قفل فوت مىکنند و آن را مىبندند و سر نهماه آن را باز مىکنند.
* اگر زن آبستن زیاد درد بکشد برکت (سفره) بدل او به بندند دردش آرام مىگیرد. و یا ماما از بیرون به بچه خطاب مىکند: 'بیا بیرون، زود باش، آبگرم براى شستشویت درست کردهایم، رخت نو برایت دوختهایم چرا معطل مىکنی؟' یا چادر سیاه زن زائو را گرو گذاشته خرما مىخرند و خیر مىکنند، پنجه مریم در آب مىاندازند، اذان مىگویند، و یا شوهر او در دامان لباس خود آب ریخته به او مىنوشانند. و بعد از آنکه فارغ شد تا چند روز او را سفید آب مىمالند و خال ابرو مىگذارند.
* زنى که بچهاش مرده نباید داخل اطاق زائو بشود.
آل
به شکل زنى است که دستها و پاهاى استخوانى لاغر دارد، رنگ چهرهاش سرخ و بینى او از گل است.
رختخواب زائو نباید سرخ باشد، در دامن زائو جو بریزند و اسب بیاید آن را بخورد. دور رختخواب او با شمشیر برهنه خط کشیده بگویند: حصار مىکشم براى کی؟ براى مریم و بچهٔ او ـ بکش مبارک باشد (در کلثوم ننه اینطور نوشته: 'خش مىکشم، خش مىکشم، خشهاى خشخش مىکشم). و شمشیر برهنه را بالاى سر زائو بگذارند تا روزى که به حمام مىرود.
روز ده که به حمام مىرود سیخ پیاز را همراه وى مىبرند و روى پله حمام پیازها را درآورده زیر پایش له مىکنند و یا یک گردو زیر پایش شکسته و پیازها را به آب روان مىدهند و با جام چهل کلید آب بهسر او مىریزند. بعد از حمام هرگاه زائو تنها بماند دیگر آل نمىتواند به او آزار برساند (صادق هدایت، نیرنگستان).
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: vista.ir
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:42 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
ریشه تاریخی ضربالمثل ایراد بنی اسرائیلی

حضرت موسی گفت: «خدای تعالی میفرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر جسد مقتول بزنید، مقتول به زبان میآید و...
هر ایرادی که مبتنی بر دلایل غیر موجه باشد آن را ایراد بنی اسرائیلی میگویند: اصولاً ایراد بنی اسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرک ندارد؛ زیرا اصل بر ایراد است - خواه مستند و خواه غیر مستند - برای ایراد گیرنده فرقی نمیکند. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر همان بهانه گیری و بهانه جویی است، که ممکن است گاهی از حد متعارف تجاوز کرده به صورت توقع نابجا درآید. فیالمثل به یک نفر نقاش دستور میدهید که تابلویی از دورنمای قله دماوند برای شما ترسیم کند. نقاش بیچاره کمال ظرافت و هنرمندی را در ترسیم تابلو به کار میبرد و تمام ریزه کاریها و سایه روشنها را در تجسم قله مستور از برف و قطعات ابری که بر بالای آن قرار دارد کاملا ملحوظ و منظور میدارد، به قسمی که جای هیچ گونه ایرادی باقی نماند. ولی مع هذا ممکن است برای اقناع طبع بهانه جوی خویش انتظار داشته باشید که از تماشای آن تابلو احساس سردی و سرما کنید! این گونه ایرادات را در عرف و اصطلاح عامه «ایراد بنی اسرائیلی» گویند که صرفاً از ذات بهانه گیر مایه میگیرد.
اکنون باید دید قوم بنی اسرائیل کیستند و ایرادات آنان بر چه کیفیتی بوده، که صورت ضرب المثل پیدا کرده است.
اکنون باید دید قوم بنی اسرائیل کیستند و ایرادات آنان بر چه کیفیتی بوده، که صورت ضرب المثل پیدا کرده است.
بنی اسرائیل همان پسران یعقوب و پیروان فعلی دین یهود هستند که پیغمبر آنها حضرت موسی، و کتاب آسمانیشان تورات است. بنی اسرائیل اجداد کلیمیان امروزی و نخستین ملت موحد دنیا هستند که از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین فلسطین سکونت داشته و به چوپانی و گله چرانی مشغول بوده اند. بنی اسرائیل به چند قبیله قسمت میشدند و هر قبیله رئیسی داشت که او را شیخ یا پدر میگفتند. از معروفترین شیوخ آنها حضرت ابراهیم بود که پدر تمام اقوام عبرانی محسوب میشود. بنی اسرائیل در زمان یعقوب به مصر مهاجرت کردند و بعد از مدتی به راهنمایی حضرت موسی به شبه جزیره سینا عازم شدند. چهل سال میان راه سرگردان بودند، موسی درگذشت (و یا به کوه طور رفت) و یوشع آنها را به کنعان رسانید. بعد از فوت سلیمان (974 ق.م) دو سلطنت تشکیل دادند؛ یکی دولت اسرائیلی و دیگری دولت یهود. دولت اسرائیلی را سارگن پادشاه آشور و دولت یهود را بخت النصر یا نبوکدنزر، پادشاه کلده منقرض کرد و عده کثیری از آنها را به اسارت برد که بعد از هفتاد سال کورش کبیر شهر زیبای بابل را فتح کرده، همه را به فلسطین عودت داد.
باری، پس از آنکه حضرت موسی به پیغمبری مبعوث گردید و آنها را به قبول دین و آیین جدید دعوت کرد، اقوام بنی اسرائیل به عناوین مختلفه موسی را مورد سخریه و تخطئه قرار میدادند و هر روز به شکلی از او معجزه و کرامت میخواستند. حضرت موسی هم هر آنچه آنها مطالبه میکردند به قدرت خداوندی انجام میداد. ولی هنوز مدت کوتاهی از اجابت مسئول آنها نمیگذشت که مجدداً ایراد دیگری بر دین جدید وارد میکردند و معجزه دیگری از او میخواستند. قوم بنی اسرائیل سالهای متمادی در اطاعت و انقیاد فرعون مصر بودند و از طرف عمال فرعون همه گونه عذاب و شکنجه و قتل و غارت و ظلم و بیدادگری نسبت به آنها میشد. حضرت موسی با شکافتن شط نیل آنها را از قهر و سخط آل فرعون نجات بخشید؛ ولی این قوم ایرادگیر بهانه جو به محض اینکه از آن مهلکه بیرون جستند مجدداً در مقام انکار و تکذیب برآمدند و گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نمیآوریم مگر آنکه قدرت خداوندی را در این بیابان سوزان و بی آب و علف به شکل و صورت دیگری بر ما نشان دهی.» پس فـرمـان الهی بر ابر نازل شد که بر آن قوم سایبانی کند و تمام مدتی را که در آن بیابان به سر میبرند برای آنها غذای مأکولی فرستاد.
باری، پس از آنکه حضرت موسی به پیغمبری مبعوث گردید و آنها را به قبول دین و آیین جدید دعوت کرد، اقوام بنی اسرائیل به عناوین مختلفه موسی را مورد سخریه و تخطئه قرار میدادند و هر روز به شکلی از او معجزه و کرامت میخواستند. حضرت موسی هم هر آنچه آنها مطالبه میکردند به قدرت خداوندی انجام میداد. ولی هنوز مدت کوتاهی از اجابت مسئول آنها نمیگذشت که مجدداً ایراد دیگری بر دین جدید وارد میکردند و معجزه دیگری از او میخواستند. قوم بنی اسرائیل سالهای متمادی در اطاعت و انقیاد فرعون مصر بودند و از طرف عمال فرعون همه گونه عذاب و شکنجه و قتل و غارت و ظلم و بیدادگری نسبت به آنها میشد. حضرت موسی با شکافتن شط نیل آنها را از قهر و سخط آل فرعون نجات بخشید؛ ولی این قوم ایرادگیر بهانه جو به محض اینکه از آن مهلکه بیرون جستند مجدداً در مقام انکار و تکذیب برآمدند و گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نمیآوریم مگر آنکه قدرت خداوندی را در این بیابان سوزان و بی آب و علف به شکل و صورت دیگری بر ما نشان دهی.» پس فـرمـان الهی بر ابر نازل شد که بر آن قوم سایبانی کند و تمام مدتی را که در آن بیابان به سر میبرند برای آنها غذای مأکولی فرستاد.
پس از چندی از موسی آب خواستند. حضرت موسی عصای خود را به فرمان الهی به سنگی زد و از آن دوازده چشمه خارج شد که اقوام و قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل از آن نوشیدند و سیراب شدند.
قوم بنی اسرائیل به آن همه نعمتها و مواهب الهی قناعت نورزیده، مجدداً به ایراد و اعتراض پرداختند که: یکرنگ و یکنواخت بودن غذا با مذاق و مزاج ما سازگار نیست. از نظر تنوع در تغذیه به طعام دیگری احتیاج داریم. به خدای خودت بگو که برای ما سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز بفرستد. (آقای دکتر غیاث الدین جزایری معتقد است که مطابق اخبار و روایات وارده مائده آسمانی ماهی و گوشت بریان بوده؛ که تا بزمین برسد مسلماً چند روزی میماند و خوردن گوشت مانده، بدون پیاز ایجاد اسهال میکند. لذا چون قوم بنی اسرائیل به تجربه فواید پیاز را میدانستند از حضرت موسی خواهان خوراکهایی شده اند که یکی از آنها پیاز بوده است."اعـجـاز خـوراکـیـهـا، چـاپ پـانـزدهم ، ص 206").
قوم بنی اسرائیل به آن همه نعمتها و مواهب الهی قناعت نورزیده، مجدداً به ایراد و اعتراض پرداختند که: یکرنگ و یکنواخت بودن غذا با مذاق و مزاج ما سازگار نیست. از نظر تنوع در تغذیه به طعام دیگری احتیاج داریم. به خدای خودت بگو که برای ما سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز بفرستد. (آقای دکتر غیاث الدین جزایری معتقد است که مطابق اخبار و روایات وارده مائده آسمانی ماهی و گوشت بریان بوده؛ که تا بزمین برسد مسلماً چند روزی میماند و خوردن گوشت مانده، بدون پیاز ایجاد اسهال میکند. لذا چون قوم بنی اسرائیل به تجربه فواید پیاز را میدانستند از حضرت موسی خواهان خوراکهایی شده اند که یکی از آنها پیاز بوده است."اعـجـاز خـوراکـیـهـا، چـاپ پـانـزدهم ، ص 206").
دیری نپایید که در میان قوم بنی اسرائیل قتلی اتفاق افتاده، هویت قاتل لوث شده بود. از موسی خواستند که قاتل اصلی را پیدا کند. حضرت موسی گفت: «خدای تعالی میفرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر جسد مقتول بزنید، مقتول به زبان میآید و قاتل را معرفی میکند.»
بنی اسرائیل گفتند: «از خدا سؤال کن که چه نوع گاوی را بکشیم؟» ندا آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده. سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد خالص باشد. چون اساس کار بنی اسرائیل بر ایراد و بهانه گیری بود، مجدداً در مقام ایراد و اعتراض برآمدند که این نام و نشانی کافی نیست و خدای تو باید مشخصات دیگری از گاو موصوف بدهد. حضرت موسی از آن همه ایراد و بهانه خسته شده، مجدداً به کوه طور رفت، ندا آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی به منظور کشاورزی استفاده نکرده باشند و خلاصه کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد.
بنی اسرائیل گفتند: «از خدا سؤال کن که چه نوع گاوی را بکشیم؟» ندا آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده. سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد خالص باشد. چون اساس کار بنی اسرائیل بر ایراد و بهانه گیری بود، مجدداً در مقام ایراد و اعتراض برآمدند که این نام و نشانی کافی نیست و خدای تو باید مشخصات دیگری از گاو موصوف بدهد. حضرت موسی از آن همه ایراد و بهانه خسته شده، مجدداً به کوه طور رفت، ندا آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی به منظور کشاورزی استفاده نکرده باشند و خلاصه کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد.
بنی اسرائیل گاوی به این نام و نشان را پس از مدتها تفحص و پرس و جو پیدا کردند و از صاحبش به قیمت گزافی خریداری کرده، ذبح نمودند و بالاخره به طریقی که در بالا اشاره شد، هویت قاتل را کشف کردند.
آنچه گفته شد، شمه ای از ایرادات عجیب و غریب قوم بنی اسرائیل بر حقیقت و حقانیت حضرت موسی کلیم الله بود که گمان میکنم برای روشن شدن ریشه تاریخی ضرب المثل ایراد «بنی اسرائیلی» کفایت نماید.
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:38 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
گزارش تصویری از مراسم ازدواج عشایر کرمان

عشایر استان كرمان همچون دیگر هم وطنان بومی ما در دیگر نقاط كشور دارای فرهنگ، آداب و رسوم خاص خود هستند كه یكی از نمودهای این فرهنگ اصیل و كهن را ...
عشایر استان كرمان همچون دیگر هم وطنان بومی ما در دیگر نقاط كشور دارای فرهنگ، آداب و رسوم خاص خود هستند كه یكی از نمودهای این فرهنگ اصیل و كهن را میتوان در برپایی مراسم ازدواج در این استان جستجو كرد.






















گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: jamejamonline.ir
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:34 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
پری در فرهنگ و ادبیات ایران

پری به مردان عشق میورزید و آتش عشق را در نهاد انسانها بر میافروخت و در این کار مانند زنی جوان، بسیار زیبا و فریبنده تصور میشد. ظاهراً پری پیش از ظهور دین زرتشت ستایش میشد اما...
پری قرنهاست که در ذهن و اندیشه ایرانیان زنده مانده است. از اوستا تا قصّههای عامیانه مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ قرنها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ گاه مظهر هر گونه پلیدی و بدخواهی است و گاه همچون فرشته، به گفته حافظ (متوفی: 792 ق.)، «از هر عیب بری است»؛ گاه همراه جادوان (= جادوگران) است و گاه با جن یکسان.
نام پری در اوستا به صورت «Pairika» و در زبان پهلوی ذکر شده است.
پریان در اوستا موجوداتی اهریمنی و نابکارند که از آنها در کنار «جادوان» یاد شده است. در کنار دریای «فراخکرت» به صورت ستارگان دنبالهدار در میان زمین و آسمان میپرند و ستاره «تشتر» آنها را در هم میشکند. همچنان که «تشتر» در برابر «پری خشکسالی» نیز پایداری نموده و او را شکست داده است.
«موشپری» یکی از پریانی است که نامش در اوستا آمده است و دیگری پری «خناثئیتی» است که گرشاسپ، پهلوان مشهور، با او ارتباط داشت. پری در زند وندیداد «دیوزن» معرفی شده است.
در جایی از بندهش نیز به همین مفهوم به کار رفته و در جای دیگری از آن از جمله موجودات اهریمنی است که نامش در کنار نام «جادو» آمده است.
از اوستا تا قصّههای عامیانه مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ قرنها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ در گزیدههای زادسپرم از «پری سگ پیکر» که در بیشهای جای دارد، یاد شده است و همچنین از «پری پیکران»ی که از دریا برآیند و پوشش مادی دارند و با جادوگری آفریدگان را تباه کنند.
در شاهنامه از پری در کنار «دیو» و نیز در کنار مرغ و جانوران درنده جزو فرمان بران و سپاهیان برخی از شاهان پیشدادی یاد شده است.
برخی از اسطوره شناسان ایرانی معتقدند که در روزگاران کهن، پیش از دین زرتشت، پری در اصل ایزد بانوی باروری و زایش بود که تولد فرزندان، برکت و فراوانی نعمت، جاری شدن آبها و رویش گیاهان به نیروی او بستگی داشت.
پری به مردان عشق میورزید و آتش عشق را در نهاد انسانها بر میافروخت و در این کار مانند زنی جوان، بسیار زیبا و فریبنده تصور میشد. ظاهراً پری پیش از ظهور دین زرتشت ستایش میشد اما با دینآوری زرتشت و در پی آن دگرگونیهای اجتماعی، در اعتقادات زرتشتیان به صورت موجودی زشت و اهریمنی درآمد.
با این حال، طرفه آن است که امروزه همچنان برخی از زرتشتیان برای گرفتن حاجت به «دخترشاه پریان» متوسل میشوند و سفرهای را به نام او همراه با آیینی خاصّ میگسترند.
نشانهایی از تصورات دیرین ایرانیان درباره ارتباط پری با کامکاری و باروری، با چهرهای ستودنی در ادب فارسی دوره اسلامی و فرهنگ عامه ایران باقی مانده است.
با وجود چهره اهریمنی پری در دین زردشتی، پری در ادب فارسی مظهر زیبایی است؛
چنان که شاعران معشوق خود را به پری مانند کردهاند. پری در کنار «حوری» و واژگانی مانند «ماه»، «گل» و «سرو»، که زیبایی و خوشاندامی را وصف میکند، در شعر غنایی فارسی بسیار به کار رفته است؛ و ترکیباتی نظیر پری پیکر، پری چهره، پری دیدار، پریرخسار، پری روی، پریزاد و پریزاده، همه زیبایی و دلربایی را وصف میکند.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛ همچنانکه اسکندر، مطابق اسکندرنامه نسخه نفیسی، با پادشاه پریان به نام آراقیت و سپاهیانش با پریان دیگر، و حمزه در قصّه حمزه با اسمای پری ازدواج میکنند. بدین ترتیب، پری در قصّههای فارسی، بیش و کم، عیش و طرب و کامورزی و عشقبازی را تداعی میکند و از آن است که در «اسکندرنامهی کبیر» نامهای سه دختر شاه پریان، ملک طیفور، عبارت است از: فرحافزار، روح افزا و عیشافزا.
گاه پریان خود عاشق قهرمانان داستان میشوند و اگر قهرمانان به وصال با آنها تن در ندهند، پریان آنان را میآزارند و یا گرفتار جادو میکنند. در سامنامه، منظومهای منسوب به خواجوی کرمانی، شاعر سده هشتم، عالم افروز پری نیز عاشق سام است و میخواهد با او درآمیزد؛ اما سام که دلباخته پریدخت، دختر خاقان چین، است، همواره از پیوند با این پری سر میپیچد و او نیز با افسون خود پریدخت را به دریای چین میاندازد. با عنایت به اینکه در اوستا «Sama» لقب گرشاسپ است، چنین به نظر میرسد که عالم افروز در سام نامه دگرگونهای از همان پری خناثئیتی است که مطابق اوستا گرشاسب با او در آمیخت.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛
در هزار و یک شب پری «جنیه» نامیده شده است و در حکایت «نورالدین و شمسالدین» و حکایت «ملک شهرمان و قمرزمان» پریان باعث میشوند که دختر و پسری به یکدیگر عشق بورزند و با هم ازدواج کنند؛ چنانکه بیژن در شاهنامه نیز در دفاع خود نزد افراسیاب، پری را باعث عشق خود و منیژه معرّفی میکند. این همه، ظاهراً، بازتابی از اعتقادات ایرانیان باستان درباره پری به عنوان الهه عشق و زایش است.
در هزار و یک شب پری «جنیه» نامیده شده است و در حکایت «نورالدین و شمسالدین» و حکایت «ملک شهرمان و قمرزمان» پریان باعث میشوند که دختر و پسری به یکدیگر عشق بورزند و با هم ازدواج کنند؛ چنانکه بیژن در شاهنامه نیز در دفاع خود نزد افراسیاب، پری را باعث عشق خود و منیژه معرّفی میکند. این همه، ظاهراً، بازتابی از اعتقادات ایرانیان باستان درباره پری به عنوان الهه عشق و زایش است.
برخی از عوام ایران جایگاه پریان را که عبارت است از چشمه سارها، چاهها، پاکنهها و پلکان آب انبارها، اصطلاحاً «فاضل» مینامند. شایان توجّه است که در بیشتر مکانهای فاضل رطوبت هست؛ چنانکهگویی پری به گونهای با آب و رطوبت پیوند دارد. در اعتقادات ایرانیان باستان نیز جاری شدن آبها و رویش گیاهان به گونهای با پری در ارتباط بوده است.
در داستانهای فارسی نیز جایگاه پریان یا در چاه است، یا در دریاست، و یا در نهر و چشمه به سر میبرند و به آبتنی و شستوشوی مشغولند. در بخشی از دارابنامه ی طرسوسی با انسانهای آبی روبهروییم و از جمله زنی آبی که بسیار زیباست و قهرمان داستان دلباخته اوست و با هم ازدواج میکنند.
شاید این زن آبی همان «پری دریایی» باشد که ظاهراً اصل و نسب ایرانی ندارد و از اساطیر یونان و روم به فرهنگ ایرانی وارد شده است. به هر حال، در داستانهای فارسی همیشه هم جایگاه پریان در آب نیست. گاه نیز در زیرزمین پنهاناند که البته در آنجا نیز رطوبت هست. در برخی از داستانها هم جای آنها در کوه قاف یا نزدیک به آن ذکر شده است.
مطابق با آنچه در زبان و ادب فارسی آمده است، پریان از دیدگان انسانها پنهاناند، به سرعت در حرکتاند، بال و پر دارند، در هوا پرواز میکنند و پیش از آنکه به زمین فرود آیند، دود و ابر در آسمان پدیدار میگردد. چهره آنها مانند آدمی است اما اندامشان در دارابنامه ی طرسوسی به مرغ و پاهایشان در اسکندرنامه به چهارپایان شبیه است که در این صورت با سانتورها یا قنطورسها (Centaurus) در اساطیر یونان و روم همانندند. برخی از پریان با آدمیان همزادند و چهره آنان همانند چهره انسان همزادشان است.
پریان جلد دارند و گاه برای آبتنی از جلد خود بیرون میآیند و اگر کسی جلد آنها را برباید، نمیتوانند بگریزند. گاه نیز آنها در میوههایی نظیر نارنج و انار پنهانند؛ و، به احتمال بسیار، در قصّه مشهور «نارنج و ترنج» (بن مایه 408) دختر نارنج و ترنج پری است. پریان چون جادوی میدانند، به شکلهای اسب، گاو، اژدها، شیر و چهارپایان دیگر در میآیند. گاه نیز بهصورت مار، به ویژه مار سفید و مارمولکاند. در بسیاری از موارد هم به شکل پرندگان، خاصّه، کبوتر/ کفتر، ظاهر میشوند. در بسیاری از موارد نیز، به ویژه هنگامی که بخواهند قهرمانی را بفریبند و یا او را گرفتار بند عشق خود کنند، به شکل گورخری زیبا در میآیند و قهرمان را به دنبال خود میکشانند. (گفتنی است که در این گونه موارد، در قصّههای متاخّرتر «آهو» به جای «گورخر» ذکر شده است.) در شاهنامه بهرام چوبین را نیز گوری زیبا به دنبال خود میکشاند تا به کاخ زنی راه مییابد و میهمان او میگردد و هنگامی که از وی جدا میشود، منشی دیگر مییابد. اگر چه در شاهنامه زن یاد شده، به صراحت پری معرّفی نشده است؛ اما اسلوب داستان، مانند داستانهای عشق پریان است و تو گویی بهرام پس از ملاقات با زن اسرارآمیز، «پری زده» شده است؛ چنانکه در یکی از نسخههای کهن ترجمه تاریخ طبری، زن یاد شده، به صراحت «پری» دانسته شده که عاشق بهرام است و در مقابله بهرام و سپاهیانش با دشمنانشان، او با یارانش پیش سپاه بهرام میایستند و دشمنان بهرام هزیمت میکنند. پایان سحرآمیز زندگی بهرام گور، پادشاه ساسانی، در هفتپیکر نیز قابل تامّل است که او گوری را دنبال میکند و از پی آن به غاری میرود و از دیدگان مردم پنهان میشود. شاید آن گور نیز در داستان بهرام، همان پری باشد.
اگر چه در شاهنامه زن یاد شده، به صراحت پری معرّفی نشده است؛ اما اسلوب داستان، مانند داستانهای عشق پریان است و تو گویی بهرام پس از ملاقات با زن اسرارآمیز، «پری زده» شده است؛
در داستانهای عامیانه فارسی پریان مذکّر نیز حضور دارند. پریان از اسرار همه چیز آگاهند و در جادوی چیرهدست اند. با این حال، مطالب سمک عیار نشان میدهد که پریان همان جادوان (= جادوگران) نیستند چنانکه در اوستا نیز این دو از هم تفکیک شدهاند.
در داستانهای عامیانه فارسی پریان مذکّر نیز حضور دارند. پریان از اسرار همه چیز آگاهند و در جادوی چیرهدست اند. با این حال، مطالب سمک عیار نشان میدهد که پریان همان جادوان (= جادوگران) نیستند چنانکه در اوستا نیز این دو از هم تفکیک شدهاند.
در قصّههای فارسی، پریان گاه با دیوها دوستاند و دیوها آنها را یاری میرسانند؛ و گاه نیز با هم دشمن و در ستیزند. در بسیاری از قصّهها نیز دیوی عاشق پری است و او را به تمنّای وصال خود اسیر کرده است؛ اما پری از پیوستن با دیو سخت امتناع دارد.
در داستانهای فارسی با دو گروه از پریان روبه روییم: گروهی که کافر و بدکردارند و آدمیان را میآزارند، زهر در چشمهها میکنند، انسانها را میربایند و سر دلباختگان و خواستگاران خود را میبرند، که ظاهراً در اینگونه داستانها صبغهای از اعتقادات کهن زردشتی درباره پری نمودار است؛ و گروهی دیگر از پریان، که خداپرست و نیکرفتارند و با جادوی خود به قهرمانان داستان یاری میرسانند، یا آنان را راهنمایی میکنند که با برگ درختی سحرآمیز چگونه دردها را درمان، بهویژه چشمان نابینا را بینا کنند، در این گونه موارد ظاهراً صبغه قداست والهی پری پیش از ظهور زرتشت، حفظ شده است.
پریان کافر و بدکردار از نام خدا میگریزند و آدمیان را گرفتار طلسم و جادو میکنند. قهرمانان برای رهایی از طلسم پریان به راهنمایی عابدی خداپرست نیازمندند که در سمک عیار از او به عنوان «یزدانپرست» یاد شده است و کارهای او وظایف کاهنان را در جوامع باستانی تداعی میکند. گاه نیز خضر و الیاس قهرمانان را از طلسم رها میکنند. پریان دارای گنجاند و هنگامی که قهرمانان طلسم آنها را میشکنند، گنج و سرمایه پریان را به دست میآورند.
داستانهای پریان بخشی از ادبیات بسیاری از مردم جهان را تشکیل میدهد که برخی از ویژگیهای پریان در ادبیات همه آنان مشترک است، نظیر اینکه پریان با جادوی خود خصلتهای نیک یا بد را به نوزادان میبخشند، اندیشههای دیگران را در مییابند و از آینده خبر میدهند، دارای کاخها و سفرههای رنگیناند، اشیاء و اشخاص را با جادوی خود به صورتهای گوناگون در میآورند و گنج و سرمایه سرشار دارند که به دیگران میبخشند. این ویژگیها در قصّههای عامیانه فارسی هم بیش و کم دیده میشود.
پریان با جادوی خود خصلتهای نیک یا بد را به نوزادان میبخشند، اندیشههای دیگران را در مییابند و از آینده خبر میدهند، ...
پری در ادب فارسی گاه به معنی «فرشته» و متضاد نامهایی مانند «دیو» و «اهرمن»، به معنی شیطان، به کار رفته است. در بسیاری از موارد هم با «جن» هم معنا است، چناکه در مرزباننامه آمده است که معزّمان (= افسونگران و جنگیران) پری را در شیشه میکنند و در غزلیات مولانا نیز به این موضوع اشاره شده است؛ اما در مثنوی از اینکه دیو (= جن) را در شیشه میکنند، سخن رفته است. در برخی از ترجمههای کهن فارسی قرآن نیز واژه «جن» به «پری» ترجمه شده است و در شعر فارسی به اینکه پری همانند جن با جنون و دیوانگی مرتبط است، اشاره شده است. ترکیباتی هم نظیر «پریافسای»، «پریبند»، «پریخوان»، «پریسای» و «پری گرفته» به معنی «جنگیر» است.
پری در ادب فارسی گاه به معنی «فرشته» و متضاد نامهایی مانند «دیو» و «اهرمن»، به معنی شیطان، به کار رفته است. در بسیاری از موارد هم با «جن» هم معنا است، چناکه در مرزباننامه آمده است که معزّمان (= افسونگران و جنگیران) پری را در شیشه میکنند و در غزلیات مولانا نیز به این موضوع اشاره شده است؛ اما در مثنوی از اینکه دیو (= جن) را در شیشه میکنند، سخن رفته است. در برخی از ترجمههای کهن فارسی قرآن نیز واژه «جن» به «پری» ترجمه شده است و در شعر فارسی به اینکه پری همانند جن با جنون و دیوانگی مرتبط است، اشاره شده است. ترکیباتی هم نظیر «پریافسای»، «پریبند»، «پریخوان»، «پریسای» و «پری گرفته» به معنی «جنگیر» است.
امروزه، برخی از عوام ایران پریان را «خوبان» و «از ما بهتران» نیز میگویند و معتقدند که زیر درختان و در کنار چشمهسارها و چاهها نباید خوابید زیرا ممکن است که آدمی «پریزده» شود؛ و آزار پریان را، که گاه منجر به جنون شخصی پریزده میشود، اصطلاحاً «ظفر» میگویند. برای درمان پریزده، به راهنمایی غیبگو یا پریخوان، در مکان «فاضل»، نظیر سایه درخت و کنار چشمهسار، زیرزمین و آبانبار، سفرهای که پارچه سبز یا سفید، آرد، نمک، شمع و آیینه از لوازم آن بود میگستردند و به خواندن اوراد میپرداختند. این رسم که «سفره سبزی کردن» نام دارد، اکنون تقریباً منسوخ شده است.
در اعتقادات ایرانیان کهن دو تصوّر درباره پری وجود داشت: یکی تصوّر منفی، که بر طبق اعتقادات زردشتی پری را پلید و اهریمنی میدانست؛ و دیگری تصوّری که پری را الهه عشق و باروری میدانست و صبغه قداست به پری میداد. پس از ورود اسلام به ایران نیز این دو ذهنیّت درباره پری دوام یافت. همچنین، ویژگیهای پری زردشتی با اعتقادات درباره جنیان بدجنس و شیاطین در آمیخت و، از سویی دیگر نیز، پری که زمانی ایزدبانو بود، مترادف با فرشته و حوری پنداشته شد. اما مهم این است که در طی قرنها پری همچنان در اندیشه و باورهای ایرانیان باقی مانده است.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: kateb-shahrzad.blogspot.com
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:21 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:16 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
جایگاه زایش در فرهنگ عامه مردم ایران

زمانی كه جنین وجود خود را با تكان خوردن در شكم مادر اعلام میكند، (به قول شیرازیها وقتی جنین لول میندازه) خانواده مادر با تهیه گردن آویزی مخصوص از جنس طلا و مزین به نام خدا، آیه وان یكاد و دیگر آیات خاص قرآنی ...
مراسمهای قرآن اندازون شیرازیها و یدی گئجه آذربایجانیان
به دنیا آوردن بچه و زایش در بیشتر ادیان و فرهنگها، بخصوص در جوامع سنتی و روستایی، از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است كه بیشك مراسم و اعتقادات گستردهای، چه در زمان بارداری، چه در زمان زایمان و حتی پس از آن را در پی دارد و در هر منطقهای از ایران كه پای میگذاریم به مراسم و آداب و رسوم متنوعی در خصوص این دوران گذار برمیخوریم كه همگی در مطالعات فرهنگ عامه حائز اهمیت هستند.
از میان تمامی این رسوم، 2 رسم لول اندازون یا قرآن اندازون مردم شیراز و رسم یدی گئجه (هفت شب) آذربایجانیان مورد توجه این نوشتار است.
مراسم قرآن اندازون/ لول اندازون: میان شیرازیها علاوه بر ویارانه و سیسمونی برون كه در بیشتر نقاط ایران مرسوم میباشد، رسمی وجود دارد كه میگویند در بسیاری از مناطق و شهرهای استان فارس با كمی تفاوت، امروزه نیز همچنان برگزار میشود. هر مادری كه منتظر به دنیا آمدن فرزندی است، با این رسم آشنایی دارند و از آن به قرآن اندازون یا لول اندازون یاد میكند و معمولا در5 4 ماهگی بارداری، یعنی زمانی كه جنین وجود خود را با تكان خوردن در شكم مادر اعلام میكند، (به قول شیرازیها وقتی جنین لول میندازه) برگزار میشود. بدین شكل كه خانواده مادر با تهیه گردن آویزی مخصوص از جنس طلا و مزین به نام خدا، آیه وان یكاد و دیگر آیات خاص قرآنی (به منظور دفع چشم زخم و محافظت از مادر و فرزند) و هدایایی همچون چادررنگی، لباس (ترجیحا سبزرنگ)، میوه، شیرینی و به همراهی عدهای از دوستان و آشنایان به خانه زن باردار میروند. این هدایا با تزیین خاصی همراه است. بدینشكل كه گردنبند را در سبدی پر از بادام و شیرینی قرار میدهند كه پس از آویختن گردنبند بر گردن مادر، بادام و شیرینیها را در میان میهمانان پخش میكند و عدهای نیز به تبرك، آن را به خانه میبرند یا مقداری از آن را به نیت بچهدار شدن، به زنی كه بچهدار نمیشود، میدهند.
به دنیا آوردن بچه و زایش در بیشتر ادیان و فرهنگها، بخصوص در جوامع سنتی و روستایی، از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است كه بیشك مراسم و اعتقادات گستردهای، چه در زمان بارداری، چه در زمان زایمان و حتی پس از آن را در پی دارد و در هر منطقهای از ایران كه پای میگذاریم به مراسم و آداب و رسوم متنوعی در خصوص این دوران گذار برمیخوریم كه همگی در مطالعات فرهنگ عامه حائز اهمیت هستند.
از میان تمامی این رسوم، 2 رسم لول اندازون یا قرآن اندازون مردم شیراز و رسم یدی گئجه (هفت شب) آذربایجانیان مورد توجه این نوشتار است.
مراسم قرآن اندازون/ لول اندازون: میان شیرازیها علاوه بر ویارانه و سیسمونی برون كه در بیشتر نقاط ایران مرسوم میباشد، رسمی وجود دارد كه میگویند در بسیاری از مناطق و شهرهای استان فارس با كمی تفاوت، امروزه نیز همچنان برگزار میشود. هر مادری كه منتظر به دنیا آمدن فرزندی است، با این رسم آشنایی دارند و از آن به قرآن اندازون یا لول اندازون یاد میكند و معمولا در5 4 ماهگی بارداری، یعنی زمانی كه جنین وجود خود را با تكان خوردن در شكم مادر اعلام میكند، (به قول شیرازیها وقتی جنین لول میندازه) برگزار میشود. بدین شكل كه خانواده مادر با تهیه گردن آویزی مخصوص از جنس طلا و مزین به نام خدا، آیه وان یكاد و دیگر آیات خاص قرآنی (به منظور دفع چشم زخم و محافظت از مادر و فرزند) و هدایایی همچون چادررنگی، لباس (ترجیحا سبزرنگ)، میوه، شیرینی و به همراهی عدهای از دوستان و آشنایان به خانه زن باردار میروند. این هدایا با تزیین خاصی همراه است. بدینشكل كه گردنبند را در سبدی پر از بادام و شیرینی قرار میدهند كه پس از آویختن گردنبند بر گردن مادر، بادام و شیرینیها را در میان میهمانان پخش میكند و عدهای نیز به تبرك، آن را به خانه میبرند یا مقداری از آن را به نیت بچهدار شدن، به زنی كه بچهدار نمیشود، میدهند.
گردنآویز طی مراسم ختم انعام، دعا و آرزوی سلامت برای مادر و نوزاد، به گردن مادر آویزان میشود و وی در تمامی مدت بارداری، زایمان و حتی تا مدتها پس از زایمان نیز آن را به همراه دارد و این گردنآویز در میان این مردم، همواره مقدس و حافظ مادر و نوزاد تلقی میشود و بودن آن در گردن هر زنی نشان از باردار بودن اوست.
نكته دیگر اینكه، قرآن ترجیحا توسط فردی مذهبی یا بزرگ فامیل كه دارای خصایص حسنه باشد، بر گردن مادر آویخته میشود. آنان معتقدند اگر فرد صبوری این كار را انجام دهد، كودك نیز این خصلت حسنه را خواهد داشت؛ البته این اعتقاد در مورد كسی كه برای اولین بار نوزاد را در گهواره میگذارد نیز صدق میكند.
وجه تسمیه این رسم به نام لول اندازون از آن جهت است كه در زمانهای گذشته گردن آویزی كه برای این كار استفاده میشده، به شكل لولهای استوانهای بوده، اما در حال حاضر شكلهای دیگر این گردن آویز نیز مرسوم است و برخی از اینها به شكل كعبه، كتاب قرآن، یا صندوقچهای به شكل قاب قرآن است كه در آن نوشتهای از آیات قرآن قرار میدهند.
مراسم یدی گئجه (هفت شب) آذربایجانیان
از جمله مراسمی كه در هفتمین شب تولد نوزاد در میان آذربایجانیان اجرا میشود، مراسم یدی گئجه است؛ البته این رسم نیز مانند بسیاری از رسمهای دیگر، بیشتر متعلق به گذشته است و امروزه اگر هم برگزار شود كاملا به شكل نمادین خواهد بود. در خصوص این شب و مراسمی كه در آن برگزار میشود، دلایل و اعتقاداتی وجود دارد. از جمله اینكه كودك 6 روز پرمخاطره اول زندگی را به سلامت پشت سر گذاشته و برخی دیگر نیز بر این اعتقادند كه چون تنها ماندن زائو و نوزاد در این شب خطرناك است، در كنارشان میمانند و آنها را یاری میدهند تا این شب را به دور از خطرهای خاص، به شادی و خوشی سپری كنند. علاوه بر آن، به نظر میرسد خوشیمنی و تقدس عدد 7 نیز در خصوص انتخاب این روز برای برگزاری این مراسم، بیتاثیر نیست.
مراسم یدی گئجه (هفت شب) آذربایجانیان
از جمله مراسمی كه در هفتمین شب تولد نوزاد در میان آذربایجانیان اجرا میشود، مراسم یدی گئجه است؛ البته این رسم نیز مانند بسیاری از رسمهای دیگر، بیشتر متعلق به گذشته است و امروزه اگر هم برگزار شود كاملا به شكل نمادین خواهد بود. در خصوص این شب و مراسمی كه در آن برگزار میشود، دلایل و اعتقاداتی وجود دارد. از جمله اینكه كودك 6 روز پرمخاطره اول زندگی را به سلامت پشت سر گذاشته و برخی دیگر نیز بر این اعتقادند كه چون تنها ماندن زائو و نوزاد در این شب خطرناك است، در كنارشان میمانند و آنها را یاری میدهند تا این شب را به دور از خطرهای خاص، به شادی و خوشی سپری كنند. علاوه بر آن، به نظر میرسد خوشیمنی و تقدس عدد 7 نیز در خصوص انتخاب این روز برای برگزاری این مراسم، بیتاثیر نیست.
یدی گئجه در گذشته، اینگونه شروع میشد كه نزدیك غروب، دور تا دور رختخواب مادر و نوزاد را با ریسمانی سیاهرنگ كه از موی بز تهیه میشد، حصار میكشیدند. این كار و همچنین قرار دادن كاسه مسی، چاقو و ارسین كه از همان روز اول بالای سر مادر قرار میدادند، به این دلیل بود كه اعتقاد داشتند اگر چنین كنند، مادر و فرزند از شر و تاثیرات سوء جن كه معروفترین آن، جن آل است و در اصطلاح محلی به آن آل آروادی میگویند، در امان میمانند و آن طناب حصاری میشود تا جنها، ناراحتیها و بیماریها نتوانند به مادر و فرزند نزدیك شوند. معمولا در كنار كاسه مسی و چاقو، تكه نانی نیز به یمن بركت و روزی نوزاد، قرار میدادند.
كار بعدی، شستشوی نوزاد و پوشاندن لباس تمیز و نو بر تناش بود؛ البته باید گفت معمولا در این روز نوزاد را غسل مولود نمیدادند، زیرا اعتقاد داشتند اگر كودك بدون غسل بماند، هیچ آسیب و بیماریای به او نمیرسد و اگر كسی احتمالا همراه خود، دعا یا پارچه زردرنگ داشته باشد اثر سوء خود را نسبت به نوزاد از دست میدهد و كودك مریض نمیشود. نوزاد را در چهلمین روز تولد، غسل مولود میدادند و معمولا ناخنهایش را نیز در این روز میچیدند و رسم بر این بود كه دایی بچه با گذاشتن سكهای در كف دست نوزاد، ناخنهای او را میگرفت.
به دنبال این كار، به ابروان و چشمان نوزاد سرمه میكشیدند و 7 سنجاق بر لباس او میزدند. این كارها را معمولا ماما (قابله نوزاد) انجام میداد كه در زبان محلی به او ماماننه میگفتند. این شخص از احترام و جایگاه بالایی میان خانوادهها برخوردار بود؛ چرا كه به مادر كمك میكرد نوزاد خود را به دنیا بیاورد و به دلیل تجربهای كه در این زمینه داشت، كارهای نوزاد را در روزهای اولیه انجام میداد و مراقبت مادر و نوزاد را 10 روز به عهده میگرفت. مثلا 3 روز، در 3 وعده، غذایی مقوی از كره و شكر تهیه میكرد و به نوزاد میداد و غذای مخصوص كاچی برای مادر میپخت و تا روز دهم نیز به صورت تماموقت كنار نوزاد و مادر میماند. معمولا بعد از 10 روز كار وی تمام میشد و طبق رسم علاوه بر دستمزد، صابون، خلعت و كلهقند نیز به وی هدیه میدادند. در مورد صابون، مردم اعتقاد داشتند اگر صاحب نوزاد به ماماننه صابون ندهد، در روز قیامت با دستانی خونین در مقابل صاحب نوزاد ظاهر میشود.
احترام ماماننه در گذشته به قدری بوده كه اختیار پیشنهاد و حتی گاهی انتخاب نام نوزاد را داشت.
در این رسم، اقوام نزدیك برای شام دعوت میشدند و پس از شام، زنها كنار مادر و نوزاد میماندند و مردها به اتاق دیگری میرفتند، چراكه این مراسم، مراسمی زنانه بوده و مردها در آن شركت چندانی نداشتند.
برای مراسم پس از شام، همسایگان و اقوام دیگر، به منظور تبریك گفتن و شركت در جشن به خانه آنها میآمدند. هركس در آن روز خوراكیای با خود به همراه میآورد و هدیه اصلی را روز دهم كه مصادف با حمام بردن، غسل دادن مادر و گاهی نامگذاری نوزاد بوده، میدادند.
در این شب، معمولا از غروب به بعد، نوزاد را روی زمین نمیگذاشتند و او را در آغوش داشتند. هریك از افراد حاضر در مجلس و بخصوص ماماننه كودك را در آغوش میگرفتند، روی او را میبوسیدند و برایش آرزوی سلامت و خوشبختی میكردند.
در این مراسم، خوراكیهایی كه مهمانان با خود میآوردند به همراه تنقلاتی كه صاحبخانه، خود تهیه میكرد با هم مخلوط كرده و همراه شیرینی، میوه و چای از میهمانان پذیرایی میكردند. (این تنقلات معمولا عبارت بودند از گندم، بزرك و نخود بو داده، كشمش و توت و...)
آخر شب، مراسم به پایان میرسید و میهمانان به خانهشان بازمیگشتند و فقط مادربزرگها و ماماننه شب را با مادر و نوزادش سپری میكردند و بدین شكل هفتمین شب تولد نوزاد با همراهی دوستان و اقوام، به خوشی سپری میشد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: jamejamonline.ir
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:13 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
رقص در ایلات و عشایر ایران زمین

این درست فرصتی است که در عروسیها مراسم ختنه سوران و دیگر آیینهای سرور و شادمانی و سرگرمیها فرصت بروز مییابند مهمترین سرگرمیهای ایلی را میتوان...
یکی از مهمترین آداب و رسوم در میان ایلات و عشایر ایران رقص یا حرکات موزون و ریتمیک میباشد. هرچند رقص در کنار موسیقی به عنوان یک سرگرمی و عاملی روحیه بخش، نشاط آور و شادی آفرین مطرح است که به زندگی سخت و دشوار ایلیاتیِ سخت کوش، رنگ و جلایی خاص میبخشد، لکن رقص از جنبههای دیگری نیز قابل بررسی است. رقص به عنوان یک هنر در کنار موسیقی و شعر بیان کننده حالات روحی و وسیله ای برای بیان احساسات و عواطف فردِایلیاتی بوده و نیز ابزاری جهت ایجاد ارتباطِ نمادین میباشد. رقص درهمراهی با قصه گویی و نقالی نوعی نمایش گونهی پرشور برای جذاب کردن کار قصه گوست و از این جهت قابل مقایسه با پانتومیم یا نمایش صامت در تئاتر میباشد که در آن فارغ از صحنه آراییهای مرسوم، تنها با حرکات صورت، دستها و بدن، معنایی خاص را به بیننده القا میکنند. رقص همچنین کارکردهای دیگری مانند برانگیختن حس تعاون و دوستی از یکسو و پرورش احساس رقابت سازنده میان افراد ایل دارد و سبب آمادگی جسمانی و روانی برای انجام کارهای سخت زندگی کوچ نشینی میشود. باید توجه داشت که در اکثر ایلها و عشایر ایران همچنانکه بخش عظیم، مهم و سختی از کارها بر دوش زنان است و زنان نیز دوش بدوش مردان و گاهی حتی بسیار فراتر از آنها به کار میپردازند و در تقسیم کار اجتماعی واجد نقشها و جایگاههای مهم و قابل توجهی هستند، در آیینها و رسوم نیز همهی افراد ایل اعم از مردان و زنان همراهند و اصولا" در رقصها خصوصا" آنها که بازگوکنندهی مفاهیم خاصی هستند، هم زنان و هم مردان دارای نقش برابر میباشند و در رقصهای آیینی همه با هم میرقصند. این همراهی زنان با مردان در رقص، در گذشته و تاریخ تمامی عشایر به چشم میخورد، لکن در معدودی از عشایر اکنون زنان و مردان در دستجات جداگانه ای میرقصند. در بررسی رقصهای مختلف در میان ایلات و عشایر ایرانی با توحه به خصلتهای مشترک باید رقص و آداب آن را از جنبههای زیر مورد توجه قرارداده و به این نکات توجه کرد:
۱) جنبههای نمادین و مفهومی رقص: رقصها دارای بار مفهومی و نمادین میباشند بنابراین در بررسی رقصها باید به جنبههای نمادین رقصها که در حرکات دستها، پاها و کل بدن قابل استخراج است توجه گردد. معانی مختلفی در رقصها نهفته است. گاه شکر گزاری به درگاه خداوند گاه ترتیب خاص یکی از کارهای زندگی عشایری مانند پشم چینی گوسفندان یا کارهای کشاورزی، سوارکاری، جنگ با مهاجمان فرضی و تهدید آنان در قالب حرکات رقصنده بیان میگردند.
۲) جنبهی تاریخی رقص: رقص مانند دیگر عناصر فرهنگی هر قوم، ریشه در گذشتهی تاریخی آن قوم دارد و با گذشت زمان مفاهیم و آداب آن به دلایل مختلف تغییر کرده یا تثبیت شده است. رقصهای ایلات و عشایر نیز از این قاعده مستثنا نبوده است و ریشه در تاریخ ایل دارد جنگها و تهاجم بیگانگان به ایل از مهمترین عوامل تاریخی است که در رقصها نمود یافته است. از سوی دیگر با تحمیل یکجانشینی یا تخته قاپو به ایلات از خشونت حرکات و سرعت ریتم موسیقی و رقص کاسته شده است. از سوی دیگر با تسلط اقوام دیگر یا نفوذهای فرهنگی که در پی مغلوب شدن و تحت سلطه در آمدن ایلها در طول تاریخ به وقوع پیوسته است، تغییراتی پیش آمده و رقصهای کنونی بیشتر آمیزهای از رقصهای اصیل و عناصر تازهتر میباشند. مثلا" با تسلط اعراب بر ایران یا در طی سلطهی مغولها تاثیراتی را میتوان در رقص ایلات مشاهده کرد. مثلا" جنبههای آماده سازی بدنی و تمرینات دفاعی و جنبههای اسطوده ای تقویت شده است.
۳) جنبهی تعاون و همراهی و هماهنگ کنندگی رقص: رقصها نوعی هماهنگی و روحیهی تعاون و همکاری را در شخص ایجاد میکنند. نزدیکی گروه رقصنده با یکدیگر و حرکات یکنواخت و هماهنگ گروه با توجه به تلاشی که هرشخص در طی آن سعی میکند خود را با دیگران هماهنگ کند نوعی روحیه ی برادری و تعاون در میان افراد ایل پرورش میدهد.
۳) جنبههای عرفانی رقص: یکی دیگر از جنبههای قابل تامل در رقص ایلات و عشایر وجود عناصر عرفانی، رازورزی و گنوسیسم است همچنانکه در سماع سعی بر آن است که با برداشتن پرده ی عناصر مادی مانند زبان و جسم، بیواسطه و مستقیم به انوار حق واصل شد، گاه عناصر عرفانی و نزدیک به سماع یا رقص عارفانه در رقصها دیده میشود و گاه مانند رقص و آهنگ مرغ حق در عشایر شرق و جنوب خراسان رقص به تمامیدر خدمت عرفان و خداجویی بیواسطه است. از سوی دیگر گاه رقص حالت نوعی ریاضت و تزکیه ی نفس به خود میگیرد.
۴) جنبههای اسطوره ای رقص ایلیاتی: این نیزاز مهمترین عناصر رقص ایلی است توجه به اسطورهها و سعی در نمایش داستانها ی اساطیری و حماسی از عواملی است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
۵ ) جنبهی آماده سازی بدنی و ورزش برای کسب توانایی انجام کارهای سخت: رقصها خود نوعی ورزش سخت و آماده کنندهی بدن برای انجام کارهای سخت هستند و در طی آن همانند نوعی ورزش بدن پرورده میشود و به آمادگی لازم جهت انجام امور و کارها میرسد. در رقص چوب بازی که علاوه بر خراسان در بسیاری ایلهای دیگر مثل بختیاریها و قشقاییها انجام میشود ریشه و بنیاد رقص به زمان تسلط مغولها به ایران میرسد که افراد ایل در طی رقص با چوب توانایی دفاع و حمله را میآموزند و در آن تبحّر مییابند.
۶) جنبهی رقابت رقص: در رقصهای عشایری نوعی حس رقابت برانگیخته میشود که سازنده است و به شخص انگیزه میدهد تا با جدیت کوشش و تمرین بیشتر مهارت خود را ارتقاء بخشیده خود را به موقعیت مرتبهی اول و بهترین رقصنده نزدیک کند. رشد روحیهی رقابت از رقص به کارهای دیگر کشیده میشود و به افراد انگیزه بری تلاش بیشتر و انجام بهتر کارهای ایل میدهد.
۷ ) جنبه شادی، سرگرمی و آیینی در مراسمهای خاص از آنجا که زندگی کوچ نشینی زندگی سخت همراه با انجام کارهای طاقت فرساست این نوع زندگی نیازمند کسب روحیه و استفاده از عناصر شادی بخش و سرگرم کننده است در زندگی ایلی هر لحظه میتواند حوادث سخت و جانفرسایی در بر داشته باشد از سوی دیگر در کنار روزهای سخت و پر کار زمانهایی نیز فرا میرسد که در ییلاق یا قشلاق ایل کار چندانی برای انجام ندارد این درست فرصتی است که در عروسیها مراسم ختنه سوران و دیگر آیینهای سرور و شادمانی و سرگرمیها فرصت بروز مییابند مهمترین سرگرمیهای ایلی را میتوان در رقصها و بازیها دید. عناصر مشترک بسیاری مابین رقصها و بازیها وجود دارد در میان عشایر فارسی زبان خراسان به رقص، واژهی بازی اطلاق میشود در عین اینکه بازی یا رقص بسیار جدی گرفته میشود و گاهی حتی نوعی عبادت، دعا یا طلب حاجتی از آفریدگار به حساب میآید.
۸ ) جنبه ی موسیقایی و ریتمیک: همراهی سازهای خاص در هر ایل که نشان از روحیات خاص با رقص و هماهنگی سازها و فراز و فرود آن در هماهنگی با موسیقی و سازهای خاص هر ایل
۹ ) جنبهی منعکس کنندهی روحیات خاص هر ایل که علاوه بر رقص در اشعار خاص هر ایل نیز قابل دستیابی است.
۱۰ )
۱۱ ) جنبهی بخاطر سپاری کارها یا آیینهای خاص:
اکنون میپردازیم به ذکر نمونههای از رقصهای ایلات و عشایر ایران:
رقص در ایل بختیاری:
رقص در ایل نشانی از هم بستگی، اتحاد و عاطفه است، همه میرقصند دست در دست و دوشادوش یکدیگر. اگر رقص فردی هم باشد به منظور زورآزمایی است همانند چوب بازی که نوعی نشان قدرت واعتماد است، آن هم همراه با موسیقی پرتحرکی که یادآور جنگ و ستیز است. از رقصهای رایج و پرتحرک بختیاری رقص «سه پا» را باید نام برد، در این رقص زن و مرد با نوای توشمالان میرقصند، سه قدم برمیدارند بعد یک پا را جلو میگذارند و یک دست را پایین و دست دیگر را بالا نگه میدارند، این حرکت با نظم و ترتیب خاص تکرار میشود. از دیگر رقصهای مرسوم و معروف در ایل بختیاری رقص گروهی «جیران، جیران» است که گروهی است و مردان و زنان باهم در آن شرکت میکنند و میرقصند.
ازدیگر رقصهای گروهی بختیاریها که درآن حرکات دست و پا بسیار سریع بوده و نیازمند قدرت و انعطاف بدنی بسیار است رقص «هی دته» میباشد که همراه آهنگی ریتمیک اجرا میشود.
از جمله رقصهای دیدنی بختیاریها که کم و بیش با اشکال مشابه و اندک تفاوتی در اکثر عشایر ایران موجود است رقصی است با نام رقص آهنگ مجسمه - مشابه این رقص در نواحی لرستان با نام «خُوس» یا «خَسَه» و در خراسان و ایلات کرمانج که طایفه ای کرد هستند در شکلی مشابه انجام میگردد. در طی این رقص که با نوای سازهای نوازندگان (توشمالان در میان بختیاریها) و همراه فراز و فرودهای موسیقی به تناوب اوج میگیرد و فروکش میکند زنان و مردان همراه هم، میرقصند. توشمالان در حین اجرای آهنگ به ناگاه نوای موسیقی را قطع میکنند و در این حال رقصندگان باید مانند مجسمه بایستند و تکان نخورند. در این حال عده ای با دادن انعام و شیرینی از توشمالها میخواهند تا مجددا" بنوازند به این ترتیب نوای موسیقی با ردیگروبه ناگاه آغاز شده و این فراز و فرودها ادامه مییابد. لازم به توضیح است که نوازندگان و خوانندگان که حافظان فرهنگ موسیقایی و اشعار محلی هستند و سینه به سینه این فرهنگ شفاهی را حفظ میکنند در هر ایل با اصطلاحی خاص خوانده میشوند و در ایل بختیاری به طور کلی به آنها توشمال میگویند. هفت لنگان به آنها «توشمال» یا «میشکال» و چهارلنگان به آنها «خطیر» میگویند. در ایل بختیاری هر طایفه و تیرهای توشمال و خوانندهی خاص خود را دارد تا همواره همراهشان اشند و در مراسم سوگواری و شادی کوچ نشینان را همراهی کنند. توشمالان در ایل بختیاری، زنان و مردانی عاشق پیشه و شاعر مسلک هستند که بیشتر اوقات زندگی شان صرف ساختن ابیات، لطیفهها، متلها و ضرب المثلها میشود و در واقع یکی از مهمترین اقشار پدیدآورنده و نگاهدارندهی آثار و ادبیات عامیانه و فولکلور این سرزمینند. در مجالس رقص بختیاری؛ زنانِ توشمال با صدای گرم و گیرای خود اشعار و ترانههایی را در متن آهنگ نوازندگان، میخوانند و مردان نیز با ابیات دلپذیر و شورانگیزی به آنها پاسخ میدهند و بسته به نوع مراسم در حاضران شور و حال پدید میآورند.
رقص در ایل بختیاری:
رقص در ایل نشانی از هم بستگی، اتحاد و عاطفه است، همه میرقصند دست در دست و دوشادوش یکدیگر. اگر رقص فردی هم باشد به منظور زورآزمایی است همانند چوب بازی که نوعی نشان قدرت واعتماد است، آن هم همراه با موسیقی پرتحرکی که یادآور جنگ و ستیز است. از رقصهای رایج و پرتحرک بختیاری رقص «سه پا» را باید نام برد، در این رقص زن و مرد با نوای توشمالان میرقصند، سه قدم برمیدارند بعد یک پا را جلو میگذارند و یک دست را پایین و دست دیگر را بالا نگه میدارند، این حرکت با نظم و ترتیب خاص تکرار میشود. از دیگر رقصهای مرسوم و معروف در ایل بختیاری رقص گروهی «جیران، جیران» است که گروهی است و مردان و زنان باهم در آن شرکت میکنند و میرقصند.
ازدیگر رقصهای گروهی بختیاریها که درآن حرکات دست و پا بسیار سریع بوده و نیازمند قدرت و انعطاف بدنی بسیار است رقص «هی دته» میباشد که همراه آهنگی ریتمیک اجرا میشود.
از جمله رقصهای دیدنی بختیاریها که کم و بیش با اشکال مشابه و اندک تفاوتی در اکثر عشایر ایران موجود است رقصی است با نام رقص آهنگ مجسمه - مشابه این رقص در نواحی لرستان با نام «خُوس» یا «خَسَه» و در خراسان و ایلات کرمانج که طایفه ای کرد هستند در شکلی مشابه انجام میگردد. در طی این رقص که با نوای سازهای نوازندگان (توشمالان در میان بختیاریها) و همراه فراز و فرودهای موسیقی به تناوب اوج میگیرد و فروکش میکند زنان و مردان همراه هم، میرقصند. توشمالان در حین اجرای آهنگ به ناگاه نوای موسیقی را قطع میکنند و در این حال رقصندگان باید مانند مجسمه بایستند و تکان نخورند. در این حال عده ای با دادن انعام و شیرینی از توشمالها میخواهند تا مجددا" بنوازند به این ترتیب نوای موسیقی با ردیگروبه ناگاه آغاز شده و این فراز و فرودها ادامه مییابد. لازم به توضیح است که نوازندگان و خوانندگان که حافظان فرهنگ موسیقایی و اشعار محلی هستند و سینه به سینه این فرهنگ شفاهی را حفظ میکنند در هر ایل با اصطلاحی خاص خوانده میشوند و در ایل بختیاری به طور کلی به آنها توشمال میگویند. هفت لنگان به آنها «توشمال» یا «میشکال» و چهارلنگان به آنها «خطیر» میگویند. در ایل بختیاری هر طایفه و تیرهای توشمال و خوانندهی خاص خود را دارد تا همواره همراهشان اشند و در مراسم سوگواری و شادی کوچ نشینان را همراهی کنند. توشمالان در ایل بختیاری، زنان و مردانی عاشق پیشه و شاعر مسلک هستند که بیشتر اوقات زندگی شان صرف ساختن ابیات، لطیفهها، متلها و ضرب المثلها میشود و در واقع یکی از مهمترین اقشار پدیدآورنده و نگاهدارندهی آثار و ادبیات عامیانه و فولکلور این سرزمینند. در مجالس رقص بختیاری؛ زنانِ توشمال با صدای گرم و گیرای خود اشعار و ترانههایی را در متن آهنگ نوازندگان، میخوانند و مردان نیز با ابیات دلپذیر و شورانگیزی به آنها پاسخ میدهند و بسته به نوع مراسم در حاضران شور و حال پدید میآورند.
در بررسی اجمالی رقص و مراسم آن و رفتارشناسی متقابل نوازندگان ایلی و سایر اعضای ایل و ریشههای تاریخی رقص در ایل بختیاری به اختصار میتوان این نکات را مطرح کرد:
رقص نمادی از وابستگیهای عاطفی اعضای ایل، اتحاد، همدلی و هماهنگی اعضای طایفه وایل است. رقص دسته جمعی اعضای ایل در کنار یکدیگر نشانگر آن است که تمامی اعضا در برابر هر عامل خارجی متحد و یکپارچه اند و در حفظ داشتههای فرهنگی یکدل و مصمم. حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا، کارکرد زنان در انجام امور ایل و احترام متقابل مردان ایل به آنان را میرساند. مردان ایل در همراهی زنان در رقصهای نمادین نشان میدهند که از نقش موثر زنان در فعالیتهای اجتماعی و فنی ایل آگاهند و برای آن ارزش قائلند. حضور زنان این مطلب را میرساند که مردان و در مجموع تمامی آحاد عضو ایل، ضمن برخورداری از زحمات زنان، آن را برای هر بینندهی خارجی مطرح میکنند و تمایل دارند تا این موضوع به خوبی روشن شود که زن و مرد ایلیاتی در کنار هم امور ایل را به انجام میرسانند و به یک اندازه در آیندهی ایل موثرند. حضور زنان در جمع توشمالها یا خوانندگان ایل نشان از اجازهی ابراز وجود و بیان احساسات، عواطف و عقاید زنان در ایل دارد.
رقص نمادی از وابستگیهای عاطفی اعضای ایل، اتحاد، همدلی و هماهنگی اعضای طایفه وایل است. رقص دسته جمعی اعضای ایل در کنار یکدیگر نشانگر آن است که تمامی اعضا در برابر هر عامل خارجی متحد و یکپارچه اند و در حفظ داشتههای فرهنگی یکدل و مصمم. حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا، کارکرد زنان در انجام امور ایل و احترام متقابل مردان ایل به آنان را میرساند. مردان ایل در همراهی زنان در رقصهای نمادین نشان میدهند که از نقش موثر زنان در فعالیتهای اجتماعی و فنی ایل آگاهند و برای آن ارزش قائلند. حضور زنان این مطلب را میرساند که مردان و در مجموع تمامی آحاد عضو ایل، ضمن برخورداری از زحمات زنان، آن را برای هر بینندهی خارجی مطرح میکنند و تمایل دارند تا این موضوع به خوبی روشن شود که زن و مرد ایلیاتی در کنار هم امور ایل را به انجام میرسانند و به یک اندازه در آیندهی ایل موثرند. حضور زنان در جمع توشمالها یا خوانندگان ایل نشان از اجازهی ابراز وجود و بیان احساسات، عواطف و عقاید زنان در ایل دارد.
چوب بازی که معمولا" مردان در آن شرکت میکنند، نشانهی وجود مردان دلیری است که در حفاظت از قلمرو ایل،مصمم و توانایند. این مسئله از یکسو به اعضای ایل امنیت خاطر میدهد و شبههی امکان تجاوز به حدود ایل را، از هر بدخواه خارجی میگیرد. موسیقی و رقص در ایل بویراحمد:
ایل بویر احمد همانند بیشتر ایلها وکوچ نشینان ایرانی برای موسیقی و رقص اهمیت بسیاری قائلند. کارکرد موسیقی و رقص در ایجاد یکدلی و اتحاد در بین اعضای ایل و حفظ سنتها و آداب و آیینهای ویژه ایل که سبب تثبیت و تمایز هویت فرهنگی ایل میگردد، از مهمترین دلایل ماندگاری موسیقی، اشعار و ترانهها و رقصهای ویژه ی بویراحمدی هاست. سختی زندگی معیشتی ایلیاتی و تهاجمهای گسترده به قصد یکجانشین کردن (تخت قاپو ) و کنترل عشایر در یکصد سال اخیر و نیز ایجاد اختلاف در میان عشایر که در تاریخ عشایر ایران مهمترین راه کنترل عشایر از سوی حاکمیت مرکزی بوده و جنگهای خونین بین عشایر را سبب گردیده است، موسیقی و رقصها را در عشایر ایران خصوصا" بویر احمدیها به شکلی حماسی درآورده است. همانند بختیاریها موسیقی حماسی و ریتمیک همراه با ترانهها یی که در وصف شجاعت و دلاوری و جنگ برای حفظ شرافت و هویت ایلیاتی سروده شده است و رقصهایی که در بسیاری از موارد حاکی از وجود قدرت بدنی نفرات و توان جنگاوری ایل است ریشه در این دورههای خاص جنگ و نبرد دارد.
ایل بویر احمد همانند بیشتر ایلها وکوچ نشینان ایرانی برای موسیقی و رقص اهمیت بسیاری قائلند. کارکرد موسیقی و رقص در ایجاد یکدلی و اتحاد در بین اعضای ایل و حفظ سنتها و آداب و آیینهای ویژه ایل که سبب تثبیت و تمایز هویت فرهنگی ایل میگردد، از مهمترین دلایل ماندگاری موسیقی، اشعار و ترانهها و رقصهای ویژه ی بویراحمدی هاست. سختی زندگی معیشتی ایلیاتی و تهاجمهای گسترده به قصد یکجانشین کردن (تخت قاپو ) و کنترل عشایر در یکصد سال اخیر و نیز ایجاد اختلاف در میان عشایر که در تاریخ عشایر ایران مهمترین راه کنترل عشایر از سوی حاکمیت مرکزی بوده و جنگهای خونین بین عشایر را سبب گردیده است، موسیقی و رقصها را در عشایر ایران خصوصا" بویر احمدیها به شکلی حماسی درآورده است. همانند بختیاریها موسیقی حماسی و ریتمیک همراه با ترانهها یی که در وصف شجاعت و دلاوری و جنگ برای حفظ شرافت و هویت ایلیاتی سروده شده است و رقصهایی که در بسیاری از موارد حاکی از وجود قدرت بدنی نفرات و توان جنگاوری ایل است ریشه در این دورههای خاص جنگ و نبرد دارد.
بویر احمدیها برای بخشی از ابیات شعرهای خاص ومعروفشان، آهنگهای ویژه ای دارند، این آهنگها را «قس» مینامند. از مهمترین و مشهورترین قسها میتوان به قس برنو و قس یاریار اشاره کرد. این ترانهها (مجموعهی یک بیت خاص و قس آن ) محتوای حماسی، عاشقانه یا در وصف طبیعت یا محیط و ایل دارند. از سوی دیگر موسیقی حزن انگیزی نیز به نام «تول چپ» دارند که در عزاداری توسط مهتر نواخته میشود. در ایل بویراحمد زنان بیشتر در رقص به هنگام شادی شرکت میکنند و مردان بیشتر در رقصهای حماسی و جنگاوری مثل رقص چوب شرکت مینمایند. از رقصهای معروف بویر احمدیها میتوان به چوب بازی، رقص چوبی، رقص دوپا، رقص سه پا، رقص صددستمالی، رقص یلعبه، رقص بختیاری، رقص نرمه نرمه و رقص ترکی شاه فرنگی اشاره کرد.
رقص در ایل قشقایی:
ایل قشقایی از ایلهای بزرگ کشور ایران است که در واقع کنفدراسیون بزرگی متشکل از طوایف مختلف است. رقص چنانکه گفته شد در ایل قشقایی نیز نشانه و نماد همبستگی، اتحاد و دوستی است. درهنگام رقص همه دست در دست هم و دوشادوش یکدیگرند. در بین عشایر قشقایی رقصهای گوناگونی معمول است که در تمامیآنها زنان و مردان در کنار یکدیگرند و تقریبا" در اکثر رقصهای قشقاییان زنان و مردان هردو حضور دارند. در جشنها مردان و زنان هریک دو دستمال در دست میگیرند، پیرامون یک دایرهی بزرگ ایستاده و با آهنگ کرنا و دهل ضمن تکان دادن دستمالها با حرکات موزون پیش میروند. چوب بازی که رقصی معمولا" مخصوص مردان است بدین ترتیب انجام میگیرد که طبال بر طبل میکوبد و کرنازن در ساز خود میدمد زنها حول یک دایره ایستاده کل Kel میکشند و مردان در میان به چوب بازی یا رقص «در مرو » میپردازند. در این بازی مردان دوبه دو با چوبهای کوتاه و یک چوب بلند با یکدیگر میرقصند و مبارزه میکنند همراه با آهنگی که به تدریج اوج میگیرد و ریتم آن تندتر میشود سعی میکنند تا با زدن چوب به پای حریف چوب بلند را تصاحب و حریف را از میدان بدر کنند و بدین ترتیب رقص ادامه مییابد تا برندهی نهایی مشخص گردد. استفاده از لباسهای با رنگهای متنوع و شاد و دستمالهایی با رنگهای زیبا و رنگارنگ زیبایی رقصهای هنرمندانه ی قشقایی را دو چندان میکند. همانگونه که گفته شد بدلیل جنگها و مصائب ناشی از آن و حضور کوچ نشینانی همچون ایل بختیاری و بویر احمدی و... در مناطق استراتژیک برای دولت مرکزی ایران و راهها و جادههای بااهمیت کشور، موسیقی و رقص در میان این ایلات بیشتر رنگ و بوی حماسی و جنگاوری دارد. اما از دیگر موسیقی و رقصهای قابل تامل در میان ایلات و عشایر ایران زمین، موسیقی و رقصهای مرسوم در منطقه ی شرق ایران یا ایلات و عشایر استانهای شرقی شامل خراسان و سیستان و بلوچستان میباشد که بیشتر مفاهیم عرفانی را در بر میگیرد. رقص در این ایلات سوای رقص چوب و برخی رقصهای حماسی بیشتر همراه با چکامه یا چامه یا چهاربیتیهای عرفانی که با سوز خاص و همراه سازهایی چون دوتار نواخته میشود، نمادینههایی از مفاهیم نیاز و طلب، عشق و آرزو، حرمان و جدایی و عبادت و پرستش عرفانی را به نمایش میگذارد و گاهی بسیار به سماع دراویش نزدیک میگردد. از مهمترین این رقصها میتوان به پرستش یا عبادت مرغ حق، نوایی یا ناز لیلی، پرواز سیمرغ و نار حق اشاره کرد که علاوه بر زیبایی اعجاب انگیز هنر رقصندگان آن، گنجینه ای گرانبها از چکامههای سروده شده توسط شاعران تاریخی این سرزمینها و حفظ سینه به سینه ی آنها میباشد که معمولا" با سوز و گداز فراوان در سکوت ساز یا در لحظات فرود آهنگ، خوانده میشود و سپس موسیقی اوج میگیرد و رقصنده که در اصطلاح محلی به او بازیگر میگویند به پرواز در میآید. بسیاری از بازیگران عشایر شرق ایران خصوصا" در خراسان بازی (رقص) را نوعی عبادت میدانند و پیش از آغلز آن وضو میگیرند و نماز میخوانند.
ایل قشقایی از ایلهای بزرگ کشور ایران است که در واقع کنفدراسیون بزرگی متشکل از طوایف مختلف است. رقص چنانکه گفته شد در ایل قشقایی نیز نشانه و نماد همبستگی، اتحاد و دوستی است. درهنگام رقص همه دست در دست هم و دوشادوش یکدیگرند. در بین عشایر قشقایی رقصهای گوناگونی معمول است که در تمامیآنها زنان و مردان در کنار یکدیگرند و تقریبا" در اکثر رقصهای قشقاییان زنان و مردان هردو حضور دارند. در جشنها مردان و زنان هریک دو دستمال در دست میگیرند، پیرامون یک دایرهی بزرگ ایستاده و با آهنگ کرنا و دهل ضمن تکان دادن دستمالها با حرکات موزون پیش میروند. چوب بازی که رقصی معمولا" مخصوص مردان است بدین ترتیب انجام میگیرد که طبال بر طبل میکوبد و کرنازن در ساز خود میدمد زنها حول یک دایره ایستاده کل Kel میکشند و مردان در میان به چوب بازی یا رقص «در مرو » میپردازند. در این بازی مردان دوبه دو با چوبهای کوتاه و یک چوب بلند با یکدیگر میرقصند و مبارزه میکنند همراه با آهنگی که به تدریج اوج میگیرد و ریتم آن تندتر میشود سعی میکنند تا با زدن چوب به پای حریف چوب بلند را تصاحب و حریف را از میدان بدر کنند و بدین ترتیب رقص ادامه مییابد تا برندهی نهایی مشخص گردد. استفاده از لباسهای با رنگهای متنوع و شاد و دستمالهایی با رنگهای زیبا و رنگارنگ زیبایی رقصهای هنرمندانه ی قشقایی را دو چندان میکند. همانگونه که گفته شد بدلیل جنگها و مصائب ناشی از آن و حضور کوچ نشینانی همچون ایل بختیاری و بویر احمدی و... در مناطق استراتژیک برای دولت مرکزی ایران و راهها و جادههای بااهمیت کشور، موسیقی و رقص در میان این ایلات بیشتر رنگ و بوی حماسی و جنگاوری دارد. اما از دیگر موسیقی و رقصهای قابل تامل در میان ایلات و عشایر ایران زمین، موسیقی و رقصهای مرسوم در منطقه ی شرق ایران یا ایلات و عشایر استانهای شرقی شامل خراسان و سیستان و بلوچستان میباشد که بیشتر مفاهیم عرفانی را در بر میگیرد. رقص در این ایلات سوای رقص چوب و برخی رقصهای حماسی بیشتر همراه با چکامه یا چامه یا چهاربیتیهای عرفانی که با سوز خاص و همراه سازهایی چون دوتار نواخته میشود، نمادینههایی از مفاهیم نیاز و طلب، عشق و آرزو، حرمان و جدایی و عبادت و پرستش عرفانی را به نمایش میگذارد و گاهی بسیار به سماع دراویش نزدیک میگردد. از مهمترین این رقصها میتوان به پرستش یا عبادت مرغ حق، نوایی یا ناز لیلی، پرواز سیمرغ و نار حق اشاره کرد که علاوه بر زیبایی اعجاب انگیز هنر رقصندگان آن، گنجینه ای گرانبها از چکامههای سروده شده توسط شاعران تاریخی این سرزمینها و حفظ سینه به سینه ی آنها میباشد که معمولا" با سوز و گداز فراوان در سکوت ساز یا در لحظات فرود آهنگ، خوانده میشود و سپس موسیقی اوج میگیرد و رقصنده که در اصطلاح محلی به او بازیگر میگویند به پرواز در میآید. بسیاری از بازیگران عشایر شرق ایران خصوصا" در خراسان بازی (رقص) را نوعی عبادت میدانند و پیش از آغلز آن وضو میگیرند و نماز میخوانند.
علاوه بر رقصهای عرفانی در میان عشایر و ایلات خراسان، نیز رقصهای شاد و نشاط انگیزی همچون رقص چوب و رقصهای دیگری که با نوای دهل و سرنا یا دوتار همراهی میشود وجود دارد که بیشتر در اعیاد و جشنها و پایکوبیها از آنها استفاده میشود. بخشی از این رقصها به همراه شعر و آهنگ ِ زمینهشان بیان کنندهی حماسههایی پرشور از سرداران و قهرمانان تاریخی و مردمیاین سرزمین است.
بی شک رقص و ترانههای محلی عشایر بخشی از گوهر گرانبهای فرهنگ و فولکلور این سرزمین است که نشان از مردمی صبور، سلحشور، سخت کوش ودو ستدار آب و خاک سرزمین مادریشان ایران بزرگ دارد و نشان دهنده ی سابقه ی تاریخی فرهنگی غنی و غرورآفرین در این سرزمین است. کنکاش در هر بخش از هنر اصیل ایرانی به یقین به خوبی نشان از این موضوع دارد که هرگاه فرهنگ اصیل ایرانی که ریشه در تاریخ باستانی آن دارد،از زیر یوغ اسارت و تهاجم فرهنگهای دیگر خارج شده و فرصت نفس کشیدن یافته، مفاهیمیسرشار از انسانیت و احترام به انسان و خصوصا" توجه به برابری و حقوق تمامیاقشار جامعه ی بستر و به ویژه احترام و رعایت حقوق زنان به عنوان یکی از کلیدی ترین و مهمترین پایههای جامعه رخ نشان داده است. در یک کلام هر بخش از فرهنگ ایران زمین نشانگر بخش دیگری از عظمت روح انسانهای پدیدآورنده آن است. انسانهایی عاشق که همیشه واژهی انسانیت را اعتلا بخشیده اند.
بی شک رقص و ترانههای محلی عشایر بخشی از گوهر گرانبهای فرهنگ و فولکلور این سرزمین است که نشان از مردمی صبور، سلحشور، سخت کوش ودو ستدار آب و خاک سرزمین مادریشان ایران بزرگ دارد و نشان دهنده ی سابقه ی تاریخی فرهنگی غنی و غرورآفرین در این سرزمین است. کنکاش در هر بخش از هنر اصیل ایرانی به یقین به خوبی نشان از این موضوع دارد که هرگاه فرهنگ اصیل ایرانی که ریشه در تاریخ باستانی آن دارد،از زیر یوغ اسارت و تهاجم فرهنگهای دیگر خارج شده و فرصت نفس کشیدن یافته، مفاهیمیسرشار از انسانیت و احترام به انسان و خصوصا" توجه به برابری و حقوق تمامیاقشار جامعه ی بستر و به ویژه احترام و رعایت حقوق زنان به عنوان یکی از کلیدی ترین و مهمترین پایههای جامعه رخ نشان داده است. در یک کلام هر بخش از فرهنگ ایران زمین نشانگر بخش دیگری از عظمت روح انسانهای پدیدآورنده آن است. انسانهایی عاشق که همیشه واژهی انسانیت را اعتلا بخشیده اند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: fasleno.com
جنبههای دینی رقص: رقصهای ایلی گاه حالت عبادت یا طلب حاجتی به خود میگیرد مانند رقص طلب باران در عشایر جنوب خراسان. در برابر چنین رقصهایی معمولا" نه تنها رقصنده بلکه دیگر افراد حاضر در صحنه نوعی حالت احترام و اعتقاد قابل رویت است. این رقصها بسیار جدی گرفته میشود و همگان در انجان آن که نوعی عبادت به حساب میآید همکاری میکنند.
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 11:10 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
ضامن آهو از دیدگاه سیاحان و جهانگردان

در این مقاله آداب رسوم ایرانیان در باب زیارت امام رضا و واقعه ضامن آهو،شفای بیماران، گنبد نما و....از زبان سیاحان وجهانگردان بیان شده است...
ابن بطوطه سیاح مراکشی که در 734 ه.ق حرم امام رضاع را زیارت کرده چنین نوشته است: «مشهد مکرم دارای گنبد عالی است و آن داخل زاویه ای است که پهلوی مسجد قرار گرفته و تمام آن بنایی درخشان و تابناک را داراست و دیوارهای آن با کاشی زیبا درست شده و روی قبر صندوقی از چوب است که به صفحات نقره پوشانیده شده و قندیل های نقره بر بالای آن آویخته اند و از فوق آن قبه از نقره است و بر در حرم پرده ابریشمی زربفت است و در داخله حرم انواع فرش های گوناگون گسترانیده اند و در برابر آن آرامگاه قبر هارون الرشید قرار گرفته است.»
کلاویخو نیز در سال های 1403تا 1406م. (806 تا 809 ه.ق) در زمان تیمور به ایران سفر کرده است . وی می نویسد: «همچنان راندیم تا رسیدیم به شهر مشهد (یعنی محل شهادت امام رضاع که به نام سلطان خراسان مشهور است و آرامگاهش در آنجا قرار دارد. وی همانا نوه نوه محمدص از دختران پیغمبر است که ایرانیان او را از پاکان می دانند. وی در مسجدی بزرگ در تابوتی که در نقره و طلا گرفته شده است مدفون است.
مشهد شهر عمده زیارتی هم این حوالی است و سالانه گروه بی شماری به زیارت آن می آیند. هر زایری که به آنجا رفته باشد، چون بازگردد، همسایگانش نزد او می آیند و لبه قبای او را می بوسند، چون دریافته اند که وی از زیارت چنین محل محترمی بازگشته است . چون به این شهر رسیدیم ، ما را برای زیارت این مکان مقدس و آرامگاه بردند. سپس چون در ایران راه می پیمودیم و بر سر زبان ها افتاده بود که ما به زیارت مشهد مشرف شده و آن مکان مقدس را دیده ایم ، مردم همه می آمدند و لبه قبای ما را بوسه می زدند. به این بهانه که ما از گروهی هستیم که فیض زیارت مرقد و بارگاه قدیس بزرگ خراسان را درک کرده ایم . این ایالت نیز از نام سلطان خراسان که از بازماندگان و فرزندان محمدص است ، نام یافته و سراسر آن به اسم خراسان مشهور گشته است.
هانری ماسه در سال 1931 م (1310خ) در همین مورد رفتن کلاویخو به بارگاه حضرت رضاع می نویسد: آیین آستانه ورود به این بناهای معظم خواه مذهبی خواه غیرمذهبی مستلزم رعایت بعضی مراسم است ؛ اما برخلاف آنچه تصور می شود ممنوعیت ورود بیگانگان به مساجد و بناهای مذهبی در سیاحتنامه های جهانگردان قدیم به چشم نمی خورد و به موجب همین نوشته ها تاریخ ممنوعیت جدید است : اینک چند مثال در آغاز قرن پانزدهم (میلادی ) کلاویژ (کلاویخو ، ص 110) در مشهد از ضریح امام رضاع دیدن میکند، بی تشریفات رسمی و بدون این که خود را پنهان بدارد و بعدا در جاهای دیگر، همین که مردم محل می فهمیدند که وی داخل حرم شده است بر لباسش بوسه می زدند. با تایید این سخن، موضوع زیر را بدان می افزایم که در عین حال هم نشان گذشت و تحمل است و هم اعتقاد به امام: «به سال 1931 (1310 شمسی)، در تهران یک زن خدمتکار شیعه همین که دانست من از مشهد می آیم ، دست مرا بوسید و از شدت هیجان می گریست».
هانری ماسه در سال 1931 م (1310خ) در همین مورد رفتن کلاویخو به بارگاه حضرت رضاع می نویسد: آیین آستانه ورود به این بناهای معظم خواه مذهبی خواه غیرمذهبی مستلزم رعایت بعضی مراسم است ؛ اما برخلاف آنچه تصور می شود ممنوعیت ورود بیگانگان به مساجد و بناهای مذهبی در سیاحتنامه های جهانگردان قدیم به چشم نمی خورد و به موجب همین نوشته ها تاریخ ممنوعیت جدید است : اینک چند مثال در آغاز قرن پانزدهم (میلادی ) کلاویژ (کلاویخو ، ص 110) در مشهد از ضریح امام رضاع دیدن میکند، بی تشریفات رسمی و بدون این که خود را پنهان بدارد و بعدا در جاهای دیگر، همین که مردم محل می فهمیدند که وی داخل حرم شده است بر لباسش بوسه می زدند. با تایید این سخن، موضوع زیر را بدان می افزایم که در عین حال هم نشان گذشت و تحمل است و هم اعتقاد به امام: «به سال 1931 (1310 شمسی)، در تهران یک زن خدمتکار شیعه همین که دانست من از مشهد می آیم ، دست مرا بوسید و از شدت هیجان می گریست».
نویسنده دیگری می افزاید: «در زمان کلاویخو زیارت مسیحیان از مساجد و اماکن مقدس مورد مخالفت شیعیان قرار نمی گرفت و این موضوع از زمان آغاز سلطنت پادشاهان صفوی که مذهب شیعه ، مذهب رسمی ایران قرار گرفت متداول شد».
البته باید متذکر شد که ممانعت از ورود، تنها شامل مسیحیان از دوره صفویه به بعد نشد، بلکه شامل کلیمیان ، زرتشتیان و ادیان دیگر شد.
برخی از جهانگردان شنیدارهای خود را درباره وجه تسمیه شهرها نوشته اند که با زبان شناسی علمی که تطبیق نمی کند هیچ ، با تاریخ و واقعیت تاریخی هم تطبیق نمی کند مانند نمونه زیر که بریکتو نوشته است :[سمنان]:«آنگاه که امام رضاع از دست آزاردهندگانش می گریخت به سمنان رسید، ساکنان سمنان به پذیرایی بسیار بد از وی بسنده نکرده و به تعقیب وی پرداختند و هر کدام با خود سه من نان همراه بردند. از آنجا نام سمنان که مخفف سه من نان است پدید آمده است».
البته باید متذکر شد که ممانعت از ورود، تنها شامل مسیحیان از دوره صفویه به بعد نشد، بلکه شامل کلیمیان ، زرتشتیان و ادیان دیگر شد.
برخی از جهانگردان شنیدارهای خود را درباره وجه تسمیه شهرها نوشته اند که با زبان شناسی علمی که تطبیق نمی کند هیچ ، با تاریخ و واقعیت تاریخی هم تطبیق نمی کند مانند نمونه زیر که بریکتو نوشته است :[سمنان]:«آنگاه که امام رضاع از دست آزاردهندگانش می گریخت به سمنان رسید، ساکنان سمنان به پذیرایی بسیار بد از وی بسنده نکرده و به تعقیب وی پرداختند و هر کدام با خود سه من نان همراه بردند. از آنجا نام سمنان که مخفف سه من نان است پدید آمده است».
سرپرسی سایکس در بحث غارها می نویسد: غارهای دیگر به افسانه های مذهبی مربوط می شوند. مثلا در نزدیکی مختاران (جنوب بیرجند، مرز افغانستان ) غاری است پر از استخوان های انسان ، مردم آنجا می گویند اینها استخوان های زائران است که وقتی خبر مرگ امام رضاع را شنیدند، زندگی خود را در همین غار به پایان رساندند.برخی جهانگردان درباره قدمگاه های حضرت رضاع بحث کرده اند، از جمله بریکتو می نویسد:
مشهورترین این اثرها اثر قدمگاه است: «آخرین جایی که حضرت امام رضاع هنگام عزیمت از کربلا به توس توقف فرموده است، در همین توس بود که حضرت باید به شهادت برسد».
همین جهانگرد می افزاید: «گذشته از آن، در نیشابور در حرم امامزاده محروق به گفته صنیع الدوله سنگی هست که اثر پای حضرت امام رضاع در آن برجای مانده است و شگفت آن که می گوید این اثر 2بار کوچک تر از اثری است که در قدمگاه وجود دارد».
بن والو نیز می نویسد: «از سوی دیگر، بنا به روایت محلی ، امام رضاع روی سنگ قدمگاه استراحت می فرمود، سنگ به صدا درآمد و شکوه آغازید که دچار عناصر گردیده و به حال خود رها شده است . امام برای این که سنگ را مقدس گرداند، اثر پاهای خود را در آن بر جای گذاشت.»
مشهورترین این اثرها اثر قدمگاه است: «آخرین جایی که حضرت امام رضاع هنگام عزیمت از کربلا به توس توقف فرموده است، در همین توس بود که حضرت باید به شهادت برسد».
همین جهانگرد می افزاید: «گذشته از آن، در نیشابور در حرم امامزاده محروق به گفته صنیع الدوله سنگی هست که اثر پای حضرت امام رضاع در آن برجای مانده است و شگفت آن که می گوید این اثر 2بار کوچک تر از اثری است که در قدمگاه وجود دارد».
بن والو نیز می نویسد: «از سوی دیگر، بنا به روایت محلی ، امام رضاع روی سنگ قدمگاه استراحت می فرمود، سنگ به صدا درآمد و شکوه آغازید که دچار عناصر گردیده و به حال خود رها شده است . امام برای این که سنگ را مقدس گرداند، اثر پاهای خود را در آن بر جای گذاشت.»
هانری ماسه می نویسد: «در همان شهر [مشهد] در محله چهارباغ سنگی هست که می گویند اثر دست حضرت امام رضاع روی آن نقش بسته است . کوچه ای که این سنگ در آنجا نصب شده است ، کوچه پنجه نامیده می شود. آنجا شمع روشن می کنند و برای بهبود مزاج دست و صورت خود را به آن می مالند.»
خانیکوف ، جهانگرد روس از باورهای مردم می نویسد که در قدمگاه میان مشهد و نیشابور، هنگامی که حضرت رضا (ع) می خواست وضو بگیرد، چشمه ای پدید آمد.
خانیکوف ، جهانگرد روس از باورهای مردم می نویسد که در قدمگاه میان مشهد و نیشابور، هنگامی که حضرت رضا (ع) می خواست وضو بگیرد، چشمه ای پدید آمد.

واقعه ضامن آهو
برخی جهانگردان درباره واقعه ضامن شدن حضرت رضاع نوشته اند. یکی از آنان چنین شرح داده است : «آهوان [از شهرستان فردوس] که نزدیکی مشهد است ، بر اثر معجزه حضرت امام رضاع آهوان از شکارچیان نمی رمند. روزی حضرت امام رضاع به یک شکارچی برخورد که آهویی را اسیر کرده بود. آهو به حضرت رضاع گفت : من 2تا بچه شیرخوار دارم . ضمانت من را نزد این شکارچی بکنید تا بتوانم پیش بچه هایم بروم . امام درخواست او را اجابت کرد و پیش شکارچی به انتظار آهو نشست تا همراه بچه هایش برگشت . شکارچی چون این معجزه [کرامت] را مشاهده کرد، از شکار منصرف شد.»
خانه آخرت
تا حدود 60سال پیش زواری که به برخی بقعه های متبرکه می رفتند، زیارت می کردند و برمی گشتند، اتاقکی از سنگ در حدود 30*35*25 سانتی متر می ساختند و روی آن را نیز با سنگ می پوشاندند. ملاتی در آن به کار نمی بردند. این را مردم خانه آخرت می گفتند و بر این باور بودند که با زیارت کردن آن بقعه رستگار شده اند و با ساختن آن اتاقک خانه ای در بهشت نصیبشان خواهد شد.
من نمونه چنین باوری را برای زیارتگاه خواجه آباد ثبت کرده ام . چند نفر از جهانگردان ساختن چنین اتاقکی را پیش از زیارت بارگاه حضرت رضاع شرح داده اند، به این گونه:
«... همین طور است در نزدیکی حرم حضرت معصومه (قم ) و نیز بر فراز تپه ای که گنبد حرم مطهر امام رضاع از آنجا به چشم می خورد و می درخشد، زائران در آنجا با چند تکه سنگ خانه کوچکی می سازند که در عوض در بهشت خانه ای نصیبشان شود و به همین سبب این بنای کوچک را خانه قیامت می نامند.»
«... در گردنه سلام تپه سی (ترکی ، تپه سلام ) و پیش از رسیدن به مشهد، زائران «مسافرت خود را به این گونه اعلام می دارند که به اهرام بی شمار سنگریزه و تخته سنگ هایی که پیشینیان آنان بر جای گذارده اند چند تکه سنگ می افزایند.»
شفای بیماران
دونالد سون، سیاح اروپایی که کتابش را در سال 1938م (1318خ) منتشر می کند، می نویسد: «مردم در آرزوی کار نیک ، بویژه بهبود بیماران ، امام رضاع را به یاری می خواهند که امام آشتی جوی و آرامش طلب بوده است : «یا امام رضای غریب !».
غریب ، برای این که حضرت رضا در خراسان و دور از عربستان وفات کرده است ».
ادوارد براون ، یکی از جهانگردان درباره روضه خوانی و سینه زنی می نویسد: «روضه خوانی (که 20روز طول می کشد) در خانه شخصی یا در ابنیه دینی (مسجد، تکیه ، حیاط امامزاده ) انجام می گیرد. این روضه خوانی نه تنها در دهه محرم ، بلکه در ماه صفر و روز شهادت حضرت علی ع و حضرت فاطمه س و حضرت رضاع نیز دایر است».
وی در مبحث سینه زن ها، زنجیرزن ها و قمه زن ها می نویسد: «سینه زن ها که از قدیم به این کار اشتغال دارند، پیراهن سیاهی می پوشند که سینه اش باز است و با آهنگ مخصوص به سینه خود می کوبند. رئیس دسته سینه زنی نوحه ای می خواند و دیگران به او پاسخ می دهند».
براون می نویسد: «مثلا در بیست و هفتم صفر معروف ترین نوحه بدین سان آغاز می شود (که رئیس دسته می گفت:
دختر بدرالدجا
امشب دارد سه جا عزا
و دیگران دسته جمعی پاسخ می دادند: «گاهی حسن ، گاهی حسین ، گاهی رضا!».
هانری ماسه درباره عیدی در روز عید نوروز می نویسد: «اشخاص بزرگ به بچه ها و زیردستان عیدی می دهند و آن غالبا سکه های کوچک طلاست (که از طرف دولت ضرب شده است و این عیدی ها را بعدا به فروش می رسانند) یا سکه معمولی و سکه هایی که به مناسبت عید، تمثال مبارک حضرت رضاع روی آن نقش بسته است».
گوبینو، وزیرمختار فرانسه که در سال های 1856 - 1859م (1273 - 1276ه.ق) در تهران بوده می نویسد: «یکی از دوستان من در کوچه به زنی برخورد که چادر و روبنده کاملا تازه او نشان می داد از خانواده مرفهی است . زن با صدای اندوهگین از وی یک شاهی خواست . وقتی دوستم متذکر شد که تصور نمی کند او به یک شاهی نیاز داشته باشد، زن پاسخ داد در واقع توانگر است و به این چیزها نیازی ندارد، اما چون کودک بیماری دارد، ناگزیر است که آن روز با پول احسان و صدقه زندگی کند و با این فروتنی رحمت خداوند را به سوی خود جلب نماید».
«آش [یعنی آش امام رضا] را در هوای آزاد می پزند و بهتر است در گوشه کوچه ای پخته شود. رهگذران به یاری می شتابند و در آتش می دمند یا آش را به هم می زنند، زیرا این کار نیکی به شمار می رود و ثواب دارد. (برخی از نویسندگان برآنند که امام رضاع را با زهر کشتند و بدین سان وی را سرور بیماران می دانند مانند امام زین العابدین ع ».
گنبدنما
رسمی در میان زوار بارگاه امام رضا (ع) بوده است که در سیستم کاروان رو، به محض مشاهده گنبد بارگاه آن حضرت انعامی به چارواداران مبلغی بدهند. البته این چارواداران بوده اند که زوار را به پرداخت مبلغی به نام گنبدنما به آنان ناگزیر می کرده اند.هنگامی که بعدها زوار با اتوبوس به مشهد می رفته اند، شاگرد شوفر با نمایان شدن گنبد بارگاه حضرت رضا(ع ) گنبدنما را تقاضا می کرده است.
بریکتو در این باره می نویسد: «هنگامی که از دور حرم مطهر مشهد مشاهده می شود، تشریفات رونما انجام می گیرد. قاطرچی افسار اسب مرا گرفت تا بتوانم با کمال ادب گنبد مطهر را سلام گویم و باید طبق مرسوم در مقابل زحمات قاطرچی یک تومان به او انعام بدهم.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: jamejamonline.ir
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 10:43 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 6:10 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 6:07 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
علم و کتل و بیرق از ابتدا تا امروز

پیشینه این مراسم و مناسک به دورترین ایام دوران اساطیری و تاریخی میهنمان بازمیگردد. نمونه برجسته و معتبر آن آیین سوگواری سالانه...
صورتهای تمثیلی و رمزی و رفتارهای مذهبی و کاربرد اشیای نمادین در مناسک و مراسم مذهبی دارای معانی ویژه ای است که درک آنها با معیارهای بیرون از حوزه تفکرات دینی بیگانه با عقاید مردم تا حدودی دشوار مینماید. بنابراین، فلسفه پیدایی چنین صورتهای مثالی و شبیهها و تابوت وارهها در رفتارهای آیینی ـ عبادی مردم هر جامعه را باید در فرهنگ دینی همان جامعه و درنظام اعتقادی مردم آن در گذشتههای دور و در تاریخ اسطوره ای و فرهنگهای درآمیخته آن مردم جست وجو کرد.
از طرفی دیگر مراسم و مناسک دهه اول محرم بویژه عاشورا و تاسوعا علاوه بر اینکه جنبه مذهبی برای مردم این سرزمین دارد، ریشه در باورهای اسطوره ای و آرمانی آنها دارد و حتی بسیاری از افرادی که چندان پایبند به آداب و سنن مذهبی نیستند، برای این ایام و مراسم آن ارزش فراوانی قائلند و بدان پایبندند. سؤال اصلی این است که این رسوم از کجا و کی درمیان شیعیان جهان و البته ایران رواج و رونق یافته؟ این علم و بیرق و علامتها نماد و نشانه چیست؟ ریشه در کدام باور و حادثه تاریخی مان دارند؟ و چگونه با گذشت ایام دستخوش تغییر و تحولات شده اند و تا به شکل امروزی درآمدهاند؟
برای یافتن باید به سابقه تاریخی و اسطوره ای این رسم و رسوم پرداخت. «علی بلوکباشی» یکی از محققان ساختن شبیه شهیدان و تابوتهای تمثیلی شهیدان و آیین حمل آنها را در دستههای عزا در فرهنگ ایران بسیار دور و دراز میداند و معتقد است پیشینه این مراسم و مناسک به دورترین ایام دوران اساطیری و تاریخی میهنمان بازمیگردد. نمونه برجسته و معتبر آن آیین سوگواری سالانه مرگ سیاوش و حمل و گرداندن تابوت است. بنابر روایتهای تاریخی، مردم فرارود (ماوراءالنهر) تا نخستین سدههای اسلامی، هر ساله در مراسم یادمان سال مرگ سیاوش، قهرمان اسطورهای ایران که خون پاکش به ناحق بر زمین ریخت، شبیه او را میساختند و در عماری و محملی میگذاشتند و بر سرزنان و سینه کوبان و نوحه خوانان در شهر میگرداندند.
رسم «تابوت گردانی» درمیان شیعیان احتمالاً همزمان با تشکیل نخستین تجمعهای شیعی در مجالس سوگ شهیدان دین و راه افتادن دستههای زائر مرقد امیرمؤمنان حضرت علی (ع) و امام حسین(ع) رواج یافت. مطابق مدارکی که به دست آمده «شعاری» یا ساز و برگی مخصوص در میان شیعیان، از اوایل سده پنجم هجری، وجود داشته است که از آن در مراسم سوگواری خود استفاده میکردند. «ابن جوزی» در «المنتظم» در شرح وقایع سال 425ق مینویسد: شیعیان محله کرخ بغداد، به هنگام رفتن به زیارت مزار امیرمؤمنان و سیدالشهدا و دستگاههای آرایه بندی و طلاکاری شدهای به نام «منجنیق» با خود حمل میکردند. منجنیق نخستین و قدیم ترین تابوت واره مذهبی شیعیان مظهری از تابوت یا صندوق گور (ضریح) حضرت علی (ع) و امام حسین(ع) بوده است..
شباهت تقریبی میان منجنیق شیعیان کرخ و نخل امروزی را یک باستان شناس و سیاحتگر فرانسوی، با وضعی از نخل نیشابوریان در چند صد سال بعد تأیید میکند. وی که در نخستین دهه قرن بیستم از ایران دیدن میکرد، با مشاهده نخل اهل نیشابور که در میدان عمومی شهر نیشابور قرار داشت، آن را یک نوع منجنیق وصف میکند و مینویسد: «منجنیق شعار مقدسی است که در روز عاشورا آن را با پارچههای ابریشمی زینت داده و با تشریفات زیادی در محلات میگردانند.» «این منجنیق نقاشی شده و از نوارهای نازکی پوشیده شده بود و در میان آن وسایل روشنایی از قبیل لاله و غیره دیده میشد.
نخستین گزارشهای جسته، گریخته از سیاحتگران خارجی مربوط به عصر صفوی است. «پیترو ولاواله» جهانگرد ایتالیایی که دوبار شاهد حرکت دستههای عزا در دوره شاه عباس اول در اصفهان بوده در شرح مراسم عزاداری در سوگ شهادت حضرت علی (ع) در 21 رمضان 1026 به حمل تابوت اشاره کرده و مینویسد: «دستههای عزاداری در پی شماری بیرق و علم، تابوتهایی پوشیده به مخمل سیاه را بر دوش میکشیدند و روی تابوتها مجموعه ای از سلاحهای مختلف تعرضی و تدافعی و پرهای رنگین قرارداده بودند و دورتادور آنها عده زیادی راه میرفتند و نوحه میخواندند و عده دیگر بوق و کرنا و سنج میزدند و فریادهای عجیب برمیآوردند و جست وخیز میکردند.» همین نویسنده در وصف مراسم عزاداری عاشورا سال 1027 ق ـ یک سال بعد ـ مینویسد: دورا دور آنها را با مخمل سیاه پوشانده بودند و روی هر تابوت یک عمامه سبز و یک شمشیر گذاشته و سلاحهایی از اطراف آن آویخته بودند. این اشیا را روی طبقهایی چند بر سر عده ای گذاشته بودند و به آهنگ سنج و نای جست وخیز میکردند و دور خود چرخ میزدند.
از دیگر جهانگردانی که اتفاقاً در روز عاشورای 1078 ق در میدان نقش جهان اصفهان حضور داشته تاورنیه است که مینویسد: «دوازده دسته از دوازده محله اصفهان با علم وکتل و عماری و ساز وبرگهای مخصوص عزاداری به میدان نقش جهان آمدند. هر دسته یک عماری داشت که هشت تا ده نفر آن را حمل میکردند. چوب عماری به انواع گل و بوته نقاشی شده در هر عماری تابوتی گذارده، روی آن رابا پارچه زری پوشانده بودند… در جلوی هر دسته یک یدک (کتل: اسب جنیب) را میکشیدند، کتلها را با زین و یراق آراسته و به آنها تیر و کمان و شمشیر و خنجر آویخته بودند. در یک صد گامی جایگاه شاه یدک کشان اسبها را به تاخت وامیداشتند و دسته با عماری دنبال آنها میدویدند.» درواقع این اسبها مظهر همان اسبانی بودند که شهیدان بر آنها سوار شده بودند و به جنگ میرفتند.
اسناد و مدارکی که از دوران زندیه و قاجاریه در دست است به دلیل نزدیکی آنها به سدههای معاصر متقن تر و پرشمارند. در این دوره سیاحان بی شماری به ایران سفر کرده و از شهرهای آن دیدن کردهاند. ویلیام فرانکلین خاورشناس و افسر ارتش انگلیس، که در اواخر دوره زندیه از کلکته به ایران آمده بود، از آیین سوگواری مردم درماه محرم در شیراز گزارشی چنین میدهد «در روز عاشورا تابوتهای شهدا را که با خون آغشته بود، میآوردند. روی تابوتها، شمشیرها و عمامههای شهیدان را که باپرهای «حواصیل» تزیین شده بود، گذاشته بودند. که پس از اتمام مراسم، این تابوتها را با تشریفاتی خاص به خاک میسپردند».
از سیاحان دوره قاجار، هاینریش بروگش آلمانی است که در زمان ناصرالدین شاه از مراسم عزاداری که «درمیان باغ کاخ ونزدیک اتاقی که شاه برای تماشای تعزیه درآن مینشست» مینویسد: «مهمانان درون چادر بزرگی نشسته بودند و مراسم را تماشا میکردند. درآغاز مردان قوی هیکلی علامات و علمهایی را به میدان میآوردند». بعدازاین هشت نفر وارد میدان شدند که یک چارچوبی را بر دوش حمل میکردند و روی این چارچوب چیزی شبیه قبر درست کرده بودند و به ما توضیح که سمبل قبر پیغمبر اکرم اسلام است. روی قبر چندین طاق شال کشمیر کشیده بودند و چند شمع کافوری نیز روی آن دریک شمعدانی میسوخت. در دوطرف این قبر نیز دو نفر دیگر با علم و کتل حرکت میکردند»
در دوره کنونی نیز همانطور که همگان از کودکی دیده ایم و شنیده ایم در نخستین دهه محرم و دهه پایانی صفر، بویژه در روز اربعین حسینی، دستههای عزادار سینه زن، زنجیرزن راه میافتند و بنابر سنت فرهنگی شهر و دیار خود نشانهای مذهبی و صندوقها و ضریحهایی تابوت واره با خود حمل میکنند. به عنوان مثال روستای «فرخی» در منطقه کویری خور و بیابانک (واقع در کویر مرکزی) از توابع نایین اصفهان از جمله مناطقی است که یکی از مهمترین مراسم عزاداری آنان رسم نخل گردانی یا تابوت گردانی است.
دراین روستا بعد از پایان روضه خوانی، مردم عزادار در حسینیه بزرگ گردهم میآیند و گروهی دیگر پشت سر آنها به یاد امام حسین«ع»، سه نخل (به عنوان تابوت امام حسین«ع»، حضرت علی اکبر«ع» و حضرت علی اصغر«ع») را بر دوش خود حمل میکنند. در جلو نخلها چند نفر از بزرگان و علما و مردم حرکت میکنند و محتشم خوانی میکنند ( 12 بند معروف محتشم کاشانی ) در قدیم رسم بوده همراهان نخلها پابرهنه این مراسم رابرگزار میکردند تا یادی از بازماندگان اسیر شده حضرت اباعبدالله الحسین کرده باشند این را نیز بگوییم که در قدیم، علامت کشان وتابوت کشان ونخل گردانان دستهها، پهلوانان و گردان محله بودند که سنگینی حمل علامتهای بزرگ چندین تیغه و تابوتهای تمثیلی بانیروی عشق و شور به سالار شهیدان میتوانستند تحمل کنند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: irna.ir
تاريخ : یک شنبه 8 آبان 1390 | 6:04 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
بلندترین شب سال چگونه صبح میشود؟!

یلدا از كجا آمد؟ اجداد ما 7 هزار سال پیش به تقویم خورشیدی دست پیدا كردند و فكر نكنید به همین آسانی بود، كلی طول كشید بفهمند اولین شب زمستان...
شب میوههای رنگارنگ
اصلا چه كسی میگوید این شب هر سال كه میگذرد كمرنگتر میشود؟ هیچ هم اینطور نیست. یك نگاهی به خیابانها بیندازید و بعد به پیشواز بروید كه از یكی دو روز دیگر اساماسهایی دریافت خواهید كرد كه حاوی تبریك و آرزو و شعر و جملات نغز و قصار در توصیف این شب خواهد بود. شب یلدا، بلندترین شب سال چند روز دیگر از راه میرسد. شب چله كه حالا دیگر بهش میگوییم شب یلدا یكی از قدیمیترین جشنهایمان است. از همین حالا برق و چشمك هندوانهها و آجیلها و انارها شروع شده است. حیف كه دیگر مثل قدیمها كرسیای نیست كه دور آن بنشینیم و به ساعت نگاه كنیم و تعجب كنیم كه چقدر دیر میگذرد. اما میتوانیم دوباره خانه پدربزرگ و مادربزرگ یا یكی از بزرگترهای فامیل جمع شویم و همه با هم باشیم و گل بگوییم و گل بشنویم و بلندترین شب سال را كه بهانهای است برای جمع شدن دور هم پاس بداریم. میدانید كه شب یلدا فقط چندثانیه بلندتر از شبهای قبل است. جوجه را آخر پاییز میشمارند. شب یلدا وقت شمردن جوجههای یك سال گذشته هم هست.
شب یلدا از زمان باستان در ایران جشن بزرگی بوده است. ایرانیان باستان با این باور كه فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی بیشتر خواهد شد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میدانستند و آن را جشن میگرفتند.
ایرانیهای دوران باستان، یلدا را شب تولد ایزد مهر «میترا» میدانستند و در این شب دور آتش جمع میشدند و سفره گسترده پهن میكردند كه البته سفرههای یلدای آنها طبیعی است كه با سفرهای كه ما پهن میكنیم متفاوت و بیشتر نمادین بود تا خوشمزه!
به خودمان نگاه نكنید كه وقتی آجیل و هندوانه و شام مفصل شب یلدا را خوردیم دیگر این شب برایمان تمام شده و سریع به رختخواب میرویم. قدیمها این طوری نبود. باید تا دمیدن اولین پرتوهای خورشید بیدار میماندی و تولد خورشید را تماشا میكردی. برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شكست اهریمن را از خداوند بخواهند و در شب، دعایی به نام «نی ید» میخوانند كه در حقیقت شكرگزاری نعمت كرده باشند. روز بعد از شب یلدا یعنی اول دی را خورروز (روز خورشید) و دیگان میخواندند و استراحت میكردند و تعطیل عمومی بود. چه كیفی میداد اگر حالا هم تعطیل عمومی بود و بعد از یك شب پرخوری تا ظهر میخوابیدیم، نه؟!
اصلا چه كسی میگوید این شب هر سال كه میگذرد كمرنگتر میشود؟ هیچ هم اینطور نیست. یك نگاهی به خیابانها بیندازید و بعد به پیشواز بروید كه از یكی دو روز دیگر اساماسهایی دریافت خواهید كرد كه حاوی تبریك و آرزو و شعر و جملات نغز و قصار در توصیف این شب خواهد بود. شب یلدا، بلندترین شب سال چند روز دیگر از راه میرسد. شب چله كه حالا دیگر بهش میگوییم شب یلدا یكی از قدیمیترین جشنهایمان است. از همین حالا برق و چشمك هندوانهها و آجیلها و انارها شروع شده است. حیف كه دیگر مثل قدیمها كرسیای نیست كه دور آن بنشینیم و به ساعت نگاه كنیم و تعجب كنیم كه چقدر دیر میگذرد. اما میتوانیم دوباره خانه پدربزرگ و مادربزرگ یا یكی از بزرگترهای فامیل جمع شویم و همه با هم باشیم و گل بگوییم و گل بشنویم و بلندترین شب سال را كه بهانهای است برای جمع شدن دور هم پاس بداریم. میدانید كه شب یلدا فقط چندثانیه بلندتر از شبهای قبل است. جوجه را آخر پاییز میشمارند. شب یلدا وقت شمردن جوجههای یك سال گذشته هم هست.
شب یلدا از زمان باستان در ایران جشن بزرگی بوده است. ایرانیان باستان با این باور كه فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی بیشتر خواهد شد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میدانستند و آن را جشن میگرفتند.
ایرانیهای دوران باستان، یلدا را شب تولد ایزد مهر «میترا» میدانستند و در این شب دور آتش جمع میشدند و سفره گسترده پهن میكردند كه البته سفرههای یلدای آنها طبیعی است كه با سفرهای كه ما پهن میكنیم متفاوت و بیشتر نمادین بود تا خوشمزه!
به خودمان نگاه نكنید كه وقتی آجیل و هندوانه و شام مفصل شب یلدا را خوردیم دیگر این شب برایمان تمام شده و سریع به رختخواب میرویم. قدیمها این طوری نبود. باید تا دمیدن اولین پرتوهای خورشید بیدار میماندی و تولد خورشید را تماشا میكردی. برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شكست اهریمن را از خداوند بخواهند و در شب، دعایی به نام «نی ید» میخوانند كه در حقیقت شكرگزاری نعمت كرده باشند. روز بعد از شب یلدا یعنی اول دی را خورروز (روز خورشید) و دیگان میخواندند و استراحت میكردند و تعطیل عمومی بود. چه كیفی میداد اگر حالا هم تعطیل عمومی بود و بعد از یك شب پرخوری تا ظهر میخوابیدیم، نه؟!
رسم یلدا در شهرهای مختلف
- در شهرهای شمالی و آذربایجان رسم بر این است كه در این شب سفره كوچكی در سینی تزیین میكنند و به خانه تازهعروس یا نامزد خانواده میفرستند. مردم آذربایجان در سینی خود هندوانهها را تزیین میكنند و شالهای قرمزی اطرافش میگذارند. درحالی كه مردم شمال یك ماهی بزرگ تزیین میكنند و به خانه عروس میبرند.
سفره مردم شیراز مثل سفره نوروز رنگین و پر از خوراكیهای جورواجور است. در سفره مركبات و هندوانه برای سردمزاجها و خرما و رنگینك را برای گرممزاجها میگذارند. حافظخوانی جزو جدانشدنی مراسم این شب برای شیرازیهاست. البته خواندن حافظ در این شب نهتنها در شیراز مرسوم است، بلكه رسم كلی چلهنشینان شدهاست.
- همدانیها در شب یلدا فالی میگیرند كه اسمش فال سوزن است. همه دور تا دور اتاقی مینشینند و مسنترین زن جمع به طور پیاپی شعر میخواند. دختربچهای پس از اتمام هر شعر روی یك پارچه نبریده و آب ندیده سوزن میزند و مهمانها بنا به ترتیبی كه نشستهاند شعرها را فال خود میدانند. خوردنیها در همدان تنقلاتی است كه مناسب با آب و هوای آن منطقه است و سر سفره یلدا میگذارند. در تویسركان و ملایر، گردو و كشمش و مِویز نیز خورده میشود كه از معمولترین خوراكیهای موجود در این استانهاست.
- در شهرهای مختلف خراسان خواندن شاهنامه فردوسی مرسوم است. یكی از آیینهای ویژه یلدا در استان خراسان جنوبی برپایی مراسم كف زدن است. در این مراسم خاص، ریشه گیاهی به نام چوبك را كه در این دیار به بیخ مشهور است، در آب میخیسانند و پس از چند بار جوشاندن، در ظرف بزرگ سفالی به اسم تغار میریزند. مردها و جوانهای فامیل با دستهای از چوبهای نازك درخت انار به نام دسته گز مایع را آنقدر هم میزنند تا به شكل كف درآید و این كار باید در محیط سرد صورت گیرد تا مایع كف كند. كف آماده شده با مخلوط شیره شكر آماده خوردن میشود و بعد از تزیین با مغز گردو و پسته آماده است برای بهرهبرداری! این وسط گروهی از جوانها قبل از شیرین كردن كفها با پرتاب آن به سوی همدیگر و مالیدن كف به سر و صورت یكدیگر شادی و نشاط را به جمع مهمانان اضافه میكنند و همه را از خوردن این خوراك لذیذ محروم!
- در اردبیل رسم است مردم، چله بزرگ را قسم میدهند كه زیاد سخت نگیرد و در شب یلدا معمولا گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و كشمش میخورند.
- در شهرهای مختلف گیلان هندوانه را حتما فراهم میكنند و معتقدند كه هر كس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمیكند و در زمستان سرما را حس نخواهد كرد. «آوكونوس» یكی دیگر از خوردنیهایی است كه در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه میشود. در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره میریزند، خمره را پر از آب میكنند و كمی نمك هم به آن میافزایند و در خم را میبندند و در گوشهای خارج از هوای گرم اتاق میگذارند. ازگیل سفت و خام، بعد از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه میشود. آوكونوس در اغلب خانههای گیلانیها تا بهار آینده پیدا میشود و هر وقت كسی هوس كند ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون میآورند و آن را با گلپر و نمك میخورند.
- مردم كرمان تا سحر به انتظار مینشینند تا از قارون افسانهای استقبال كنند. قارون در لباس هیزمشكن برای خانوادههای فقیر تكههای چوب میآورد. چوبها بعد به طلا تبدیل میشوند و برای آن خانواده، ثروت و بركت به همراه خواهند آورد
- باور اصفهانیهای قدیم این بوده كه زمستان به دو بخش چله و چلهكوچیكه تقسیم میشد كه موعد چله از اول دیماه تا 10 بهمن بود اما چله كوچیكه از دهم بهمن آغاز میشد و تا سی بهمن ادامه داشت. البته آیین برگزاری شب چله در اصفهان به دو نام چله زری (ماده) و عمو چله (نر) تقسیم میشود زیرا از گذشته تاكنون همه موجودات و اشیاء را بر اساس جنس مذكر و مونث تقسیم میكردند. اصفهانیها دوشب را به عنوان شب چله برپا میكردند و آیینهای مخصوص به این شب را به جا میآوردند. آیین شب چله در شهر اصفهان خانوادگی برگزار میشده است و خانوادههای اصفهانی با پهن كردن سفرهای با عنوان سفره شب چله ، این شب را گرامی میداشتند.
- در استان كرمانشاه شب یلدا جایگاه ویژهای دارد. مردم كرمانشاه براساس آیینی كهن در این شب بیدار میمانند تا با شعر خواندن، قصه گفتن، فال حافظ گرفتن و آجیل خوردن با مادر جهان در زادن خورشید همراهی و همدردی كنند. میوههایی نیز در این شب خورده میشود كه به گونهای نمادی از خورشید است مانند هندوانه سرخ، انار سرخ، سیب سرخ یا لیموی زرد، قصههایی از عشق جاودانه شیرین و فرهاد، رستم و سهراب، حكایت حسین كرد شبستری و خواندن اشعار زیبا و دلنشین شامی كرمانشاهی در گذشته نقل مجالس شب یلدا در كرمانشاه بود. آن روزها افراد فامیل بنا بر رسمی دیرینه به خانه بزرگترین فرد فامیل كه معمولا پدربزرگ و مادربزرگ بودند میرفتند و باتكاندن برفهای زمستان از لباس هایشان در گرمای آرامش بخش كرسی فرو میرفتند. افراد فامیل بر سر یك سفره باهم شام میخوردند و بر روی سفره مخصوص این شب خوردنیهای متنوعی چیده میشد.
خوراكیهای شب چله
اجداد ما سر سفرههایشان در شب یلدا میوههایی چون هندوانه، خربزه، انار، سیب، خرمالو و به میگذاشتند و بیشتر این میوهها را نمادی از خورشید میدانستند. هندوانه كه قاچهای مدور میخورد مثل خورشید، یادآور گرمای تابستان و فرونشاندن عطش است.
مردم تالش به جز خوردن هندوانه در شب یلدا، با پوست آن فال هم میگیرند. برای این كار پوست هندوانههای شب یلدا را برش میدهند، آن را چهار قسمت كرده، چهار تكه را به دست گرفته و نیت میكنند. بعد از اینكه نیت كردند پوست هندوانه را از جلو به پشت سر میاندازند.
طبق رسم تالشیها، اگر دو قطعه سبز و دو قطعه سفید بیفتد، خوب است. یك قطعه سبز و سه قطعه سفید، باطل است و هر چهار قطعه سبز یعنی اینكه كسی كه نیت كرده خیلی خوش شانس است.
انار یكی دیگر از میوههای یلداست كه نماد تناسل نسل و زایش است. آن را دانه كنید و در ظرف سفالی رنگی بریزید. میتوانید انار را با گلپر بخورید. گلپر علاوه بر خاصیتهایی كه دارد اگر با انار همراه شود از سرماخوردگی پیشگیری میكند.
در شب یلدا و براساس رسوم و باورهای قدیمی، مردم با خوردن میوههای تابستانی با آنها خداحافظی میكنند تا سال بعد و با خوردن آجیل و تنقلات به استقبال زمستان میروند و شب چله را جشن میگیرند. پس میخوریم تا با سرما، ناباروری، پژمردگی و مرگ مبارزه كرده باشیم و میخوریم تا یادمان به فصل گرما، روشنایی، باروری، سبزی و زندگی باشد!
آجیل شب چله قدیمها شامل دانههایی چون گندم و نخود برشته، تخم هندوانه و كدو، بادام، پسته، فندق، كشمش، انجیر و توت خشك بود و حالا با انواع برگهای خشك شده مثل برگه هلو و آلو همراه است و در آن از تخم هندوانه و گندم خبری نیست. اما برعكس شب عید كه پلو و ماهی غذای مخصوص آن است، شب یلدا غذای مخصوصی ندارد.
هر یك از خوردنیهای شب چله علاوه بر اینكه نماد چیزی هستند، خاصیت درمانی و طبیعی دارند. جعفر شهری در كتاب «طهران قدیم» در رابطه با خواص مواد غذایی كه در این شب خورده میشود، نوشته است: «مردم معتقد بودند با خوردنیهای سفره شب یلدا، مثل خوراكیهای پای سفره هفتسین طبیعت گرم خود را میتوانند سرد كنند و طبیعت سرد خود را گرم كنند. به این صورت كه اگر از گرمی مزاج رنج میبرند، هندوانه و انار و اگر از سردی ناراحت میشوند، توت و كشمش و خرما و مثل آن بخورند.»
در واقع این میوهها و خوراكیها هر یك بار معنایی نمادین با خود دارد. یكی از رسمهای شب یلدا، فال حافظ گرفتن است. غزلیات حافظ یار جدانشدنی سفرههای یلداست.
یلدا از كجا آمد
شب یلدا در نیمكره شمالی زمین، همزمان است با انقلاب زمستانی و به همین دلیل از آن شب به بعد طول روز بیشتر و طول شب كوتاهتر میشود.
«یلدا» اسم دخترانه است و اسم بعضی از شما كه دارید اینجا را میخوانید اما در اصل برگرفته از زبان سریانی است و معنایش هم یعنی تولد. جشن میلاد مسیح كه در 25 دسامبر است، در اصل جشن ظهور میترا بوده كه مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد مسیح قرار دادند. یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است كه درازترین شب سال است.
یلدا را میشود جشن و گردهمایی خانوادگی هم دانست. در شب یلدا خویشاوندان نزدیك در خانه بزرگ خانواده گرد میآیند. در سرمای اول زمستان، دور كرسی نشستن و تا نیمهشب میوه و آجیل و غذا خوردن و به فال حافظ دل سپردن از ویژگیهای شب یلداست.
یلدا از كجا آمد؟ اجداد ما 7 هزار سال پیش به تقویم خورشیدی دست پیدا كردند و فكر نكنید به همین آسانی بود، كلی طول كشید بفهمند اولین شب زمستان بلندترین شب سال است. همین نیاكان حركت خورشید را در برجهای آسمان اندازهگیری كردند و برای هر برجی نامی گذاشتند. آنها گاهشماری را بر اساس چهل روز، چهل روز تقسیم كردند. در فرهنگ ایرانیان و نیاكان ما عدد چهل مانند عدد شش و دوازده قداست دارد. كلمههای «چله نشستن»، «چلچلی» و در طبرستان واژههای «پیراچله، گرماچله» اهمیت این عدد را در فرهنگ ایرانی نشان میدهد. باستانیها ماه را به چهل روز تقسیم كردند و 9 ماه داشتند. اما بعد از مدتی این روزها به سیروز تغییر پیدا كرد و ماه سیروزه شد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: jamejamonline.ir
.: RASEKHOON.NET:.