تاريخ : سه شنبه 1 دی 1388  | 2:10 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
.     روزی علی مرتضی (ع) وارد خانه شد دید امام حسن و امام حسین پیش حضرت فاطمه (س) گریه میکنند پرسید روشنایی چشمان من و میوه سر و جان من چرا می گریند ؟ حضرت فاطمه (س ) گفتند : اینها گرسنه اند و یک روز گذشته است و هیچ نخورده اند ! حضرت پرسید این دیگ بر سر آتش چیست ؟

گفتند در دیگ تنها آب است که برای دل خوشی فرزندان بر سر آتش نهاده ام ! حضرت دلتنگ شد عبائی داشت ، به بازار برد و بفروخت و با شش درم بهای آن  خوراکی بخرید و به سوی خانه باز میگشت که سائلی میگفت : آیا کسی در راه خدا وام میدهد که چند برابر میگردد ؟ حضرت همه آن خوراکی ها را به او داد وچون به خانه برگشت حضرت فاطمه (س) پرسید : آیا توفیق یافتی و چیزی آماده کردی ؟ گفت : آری و لیکن همه آن را به بی نوائی دادم حضرت فاطمه (س) گفت : چه خوب کردی تو همیشه توفیق به کار خیر می یابی  حضرت برگشت که برای نماز به مسجد رود در راه کسی را دید

 

که گفت : یا علی این شتر را من می فروشم ، حضرت گفت : نتوانم خریدکه  که بهای آن را ندارم ، آن فرد گفت : به تو می فروشم تا هروقت که غنیمتی یا عطائی از بیت المال به تو رسد به من بازدهی . حضرت آن شتر را به 60 درم خرید و فراپیش کرد که ناگهان کس دیگر رسید و گفت یا علی این شتر را بمن بفروش ، حضرت گفت فروختم به چند خواهی؟ گفت 120 درم میخرم حضرت راضی شد و پول را گرفت نیمی از آن  به برگشت وام  داد و نیمی دیگر را به کار خود برد که حضرت محمد (ص) رسید و قصه ار از حضرت شنید و فرمود : فروشنده جبرئیل و خریدار میکائیل بوده و این آن وامی بود که به آن سائل دادی

 

 







نظرات 0