امام رضاع، صفحه 1
1.شناسنامه
1.نام ها
نام :علی
لقب :رضا
كنیه :ابوالحسن
نام پدر : موسی
نام مادر: تكتم ، نجمه ، ام اللبنین ،اوری ،سكن
نام فرزند : محمد
امامت:10سال
نام خلیفه جابر: هارون الرشید ،5 سال امین پسر زبیده ، 5 سال مأمون
نام قاتل : مأمون[لعنةالله علیه]
2.زمان ها
زمان ولادت :11 ذی القعده 148
زمان شهادت : 29 صفر 203
مدت امامت : 20 سال
مدّت عمر : 55 سال
زمان هجرت به مرو :200هجری
3.مكان ها
محل تولد : مدینه
محل شهادت : مرو (توس)
محل دفن : روستای سناباد (توس )
4.خلاصه زندگی
ولادت - شهادت
جمعه 11 ذیقعده 148 هجرى در سن 35 سالگى (183) بعد از شهادت
پدر عهدهدار مقام امامت شدند. و در آخر صفر 320 در سن 55 سالگى به شهادت رسیدند. 20 سال امامت مردم را به عهده داشتند. 10 سال با هارون،سنگ دلترین خلیفه عباسى، 5 سال با امین و 5 سال با مأمون در سال 200 (25 ذیقعده) از مدینه حركت كرده و در مكه فرزندش جواد را به مدینه مراجعت داد و همراه مأموران راهى ایران شد و مسیر حركت از شهرهایى بود كه امام پیروان و علاقهمندان كمترى داشتند و لذا از كوفه و قم حركت داده نشدند و پس از یكسال (اول ذیقعه 201) وارد مرو شدند.هنگام پیشنهاد مأمون به ولایت عهدى فرمودند: اگر خلافت را خداوند بر تو مقرر داشته تو حق ندارى آن را به دیگرى واگذار كنى و اگر غیر از این است چیزى كه از آن تو نیست نمىتوانى به دیگرى واگذار كنى.- قریب 30 سال از درك فیض حضور و مصاحبت امام كاظم(ع)پدر بزرگوارش برخوردار بود.از اوان جوانى به توصیه امام هفتم در مسجد النبى حضور مىیافت و ضمن تعلیم وظایف اسلامى به مردم به سئوالات و شبهات آنان پاسخ مىداد.استفاده از فرصتبعد از مرگ هارون و درگیرى امین با مأمون فرصتى بود كه حضرت براى تبلیغ و نشر اعتقادات اسلامى استفاده نمودند. مخصوصاً در ایام حج و انجام مسافرتهاى متعدد از مدینه به شهرها و مكانهاى مختلف مانند بصره، كوفه وحتى ایران و دیدارهاى خصوصى و عمومى خود با مردم.2.سیره1.عبادیعَنْ رَجَاءِ بْنِ أَبِی الضَّحَّاك عَنِ الرِّضَا (ع) فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ صَحِبَهُ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَى مَرْوٍ قَالَ: فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیتُ رَجُلًا كانَ أَتْقَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ وَ لَاأَكثَرَ ذِكراً لَهُ فِی جَمِیعِ أَوْقَاتِهِ مِنْهُ و لا أشد خوفا لله عز و جل منه[عیونأخبارالرضا(ع)، ج2، ص180].عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِی عَنْ أَبِیهِ أَخِی دِعْبِلِ بْنِ عَلِی عَنِ الرِّضَا (ع) فِی حَدِیثٍ:"أَنَّهُ خَلَعَ عَلَى دِعْبِلٍ قَمِیصاً مِنْ خَزٍّ وَ قَالَ لَهُ احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِیصِ فَقَدْ صَلَّیتُ فِیهِ أَلْفَ لَیلَةٍ أَلْفَ رَكعَةٍ وَ خَتَمْتُ فِیهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَةٍ"[وسائلالشیعة، ج4، ص99].عَنْ رَجَاءِ بْنِ أَبِی الضَّحَّاك قَالَ: كانَ الرِّضَا (ع) إِذَا أَصْبَحَ صَلَّى الْغَدَاةَ فَإِذَا سَلَّمَ جَلَسَ فِی مُصَلَّاهُ یسَبِّحُ اللَّهَ وَ یحَمِّدُهُ وَ یكبِّرُهُ وَ یهَلِّلُهُ وَ یصَلِّی عَلَى النَّبِی (ص) حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ.[عیونأخبارالرضا(ع)، ج2، ص180].امام رضاع، صفحه 2عن إبراهیم بن العباس قال: كان الرضا (ع) یختم القرآن فی كل ثلاث.[المناقب، ج4، ص360].عن یونس بن عبد الرحمن عن مولانا أبی الحسن علی بن موسى الرضا (ع) أنه كان یأمر بالدعاء للحجة صاحب الزمان (ع).[جمالالأسبوع، ص512].نمونههایى از گفتار و رفتار امام رضا(ع)- تلاوت و تدبر در قرآن:آن حضرت در هر سه روز یك بار تمام قرآن را تلاوت مىكرد، و مىفرمود: "اگر خواسته باشم كه در كمتر از سه روز، قرآن را ختم كنم مىتوانم، ولى هرگز هیچ آیهاى را نخواندم مگر اینكه در معنى آن اندیشیدم، و درباره اینكه آن آیه در چه موضوع و در چه وقت نازل شده فكر كردم، از این رو هر سه روز، همه قرآن را تلاوت مىكنم".كان (ع) یختم القرآن فی كل ثلاث و یقول لو أردت أن أختم فی أقل من ثلاث لختمت و لكن ما مررت بآیة قط إلا فكرت فیها و فی أیشیء أنزلت و فی أی وقت فلذلك صرت أختمه فی ثلاث.[المناقب، ج4، ص360].- نماز اوّل وقت در همه حالدر یكى از این مجالس مناظرات امام رضا(ع)، "عمران صابى" كه از فحول دانشمندان بود، در مجلس حاضر شد و درحضور مأمون درباره توحید خدا با امام رضا(ع)به بحث پرداخت، هر سؤالى كه مطرح مىكرد، امام با استدلال محكم جواب او را مىداد؛ بحث و مناظره به اوج خود رسیده بود و كاملاً داغ شده بود، در همین هنگام وقت ظهرفرا رسید. امام رضا(ع)هماندم به یاد نماز افتاد و به مأمون فرمود:الصلاة قد حضرت[عیونأخبارالرضا(ع)، ج1، ص172]. "وقت نماز فرا رسید".عمران صابى گفت:یا سیدی لا تقطع علی مسألتی فقد رق قلبی؛اى آقاى من! دنباله بحث و بررسى و پاسخ به سؤال مرا قطع نكن (بنشین بعد از پایان بحث، براى نماز برو)، همانا دلم سوخت و فرو ریخت.امام رضا (ع) (تحت تأثیر احساسات عمران صابى قرار نگرفت، و نماز اوّل وقت را فداى بحث و بررسى نكرد و) باكمال قاطعیت فرمود:نصلی و نعود؛نماز را انجام مىدهیم و بازمی گردیم.امام رضا(ع)با همراهان برخاستند، و نماز را خواندند، و پس از نماز به همان مجلس بازگشته و به بحث و بررسى ادامه دادند.[عیون اخبار الرّضا، ج1، ص172].بىاعتنایى حضرت رضا(ع)به شیعهنماهاجمعى از شیعیان، در آن هنگام كه امام رضا(ع)در خراسان بود، از بلاد دور، به خراسان رفته تا به محضر امام رضا(ع)برسند. این گروه در عین آنكه شیعه بودند، به گناهانى آلوده بودند؛ آنها یك ماه در خراسان ماندند و هر روز دو بار به درخانه امام رضا(ع)مىآمدند، ولى دربان اجازه ورود به آنها نمىداد، سرانجام آنها توسط دربان به امام رضا(ع)پیام دادند: ما از راه دور آمدهایم، اگر شما را ملاقات نكنیم، روسیاه خواهیم شد، و هنگام مراجعت به وطن، در نزد مردم شرمنده و سرافكنده مىگردیم، به ما اجازه ملاقات بده... .دربان پیام آنها را به امام رضا(ع)رسانید، امام اجازه ورود به آنها داد، آنها گله كردند، امام رضا(ع)به آنها فرمود: "اینكه اجازه به شما ندادم، از این رو است كه شما ادّعا مىكنید شیعه حضرت على(ع)هستید، ولى دروغ مىگویید؛ شیعه على(ع)، حسن و حسینعلیهم السلام، سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار و... بودند، شما مدّعى هستید كه شیعه امیرالمؤمنان على(ع)هستید، ولى در بیشتر اعمال، با آن حضرت مخالفت مىنمایید...".آنها همان دم استغفار و توبه حقیقى كردند، آنگاه امام با آغوشى باز از آنها پذیرایى كرد و با آنها گرم گرفت، و به دربان فرمود: "آنها چند بار به در خانه ما آمدند؟ دربان عرض كرد: شصت بار. امام(ع)به او فرمود: اینك شصت بار نزدآنها بیا و بر آنها سلام كن، و سلام مرا به آنها ابلاغ نما." دربان دستور امام رضا(ع)را اجرا نمود.[بحارالانوار، ج68،ص158 و 159].به این ترتیب امام رضا(ع)با به كار بردن یكى از مراحل عملى امر به معروف و نهى از منكر (روى گردانى)، آنها را ادب كرد.ماجراى جنجالى نماز طلب بارانپس از ماجراى ولایت عهدى امام رضا(ع)، مدّتى باران نیامد. بعضى از حاشیهنشینان مأمون كه دلى ناپاك داشتند گفتند:باران نیامدن به خاطر ولایتعهدى آن حضرت است. این مطلب به گوش مأمون رسید، بسیار ناراحت شد و از حضرت رضا(ع)تقاضا كرد براى طلب باران دعا كند. حضرت رضا(ع)روز دوشنبه را براى دعاى استسقاء تعیین كرد، وفرمود:" شب، رسول خدا(ص)را در عالم خواب دیدم همراه امیرمؤمنان على(ع)نزد من آمده و فرمود: پسرم! تا روز دوشنبه صبر كن، سپس در آن روز از درگاه خدا طلب باران كن، خداوند باران مىفرستد و مردم به عظمت مقام تو درپیشگاه خدا پى مىبرند".روز دوشنبه فرا رسید، آن حضرت به صحرا رفت مردم از خانهها بیرون آمدند، امام رضا(ع)بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا گفت: "خدایا! تو حقّ ما خاندان رسالت را بزرگ نمودى، مردم طبق فرمان تو، به ما متوسّل شدهاند و امید به فضل، رحمت، احسان و نعمت تو دارند، باران سودمند و گسترده فراوان و بىضرر بر آنها بفرست، ولى این باران راپس از بازگشت مردم به خانههاى خود نازل كن".روایت كننده مىگوید: سوگند به خدا همان لحظه، حركت ابرها در هوا شروع شد، و رعد و برق پدید آمد، و مردم به جنب و جوش افتادند كه تا باران نیامده به خانههاى خود برگردند. امام رضا(ع)به آنها فرمود:" آرام باشید، این ابر مال شما نیست، بلكه براى فلان منطقه است". آن ابر رفت و ابر دیگر با رعد و برق آمد، مردم خواستند حركت كنند، امام(ع)فرمود:" این ابر نیز مربوط به فلان منطقه است". به همین ترتیب ده بار ابر آمد و از فضاى آنجا عبور كرد، و امام(ع)در هر بار به مردم مىفرمود: "این ابر براى شما نیست."هنگامى كه یازدهمین ابر آمد، امام(ع)به مردم فرمود:" این ابر را خداوند براى شما فرستاده است؛ در برابر فضل و كرم خدا شكر كنید و به سوى خانهها و قرارگاههایتان بازگردید كه تا به خانهها نرسیدهاید باران نمىبارد، سپس آنگونه كه شایسته كرم خدا است باران مىبارد". آنگاه امام(ع)از فراز منبر پایین آمد و مردم به خانههاى خود رفتند. در همان وقت باران شدید بارید به طورى كه حوضها و گودالها و نهرها پر از آب گردید، مردم با احساسات پاك مىگفتند: كرامتهاى خدا بر فرزند رسول خدا(ص)مبارك باد.امام رضاع، صفحه 3سپس امام رضا(ع)نزد جمعیت آمد و آنها را موعظه كرد، و به سپاسگزارى از درگاه خدا در برابر نعمتهایش فراخواند...[عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص168-172].2.اخلاقی1.فردیعَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْعَبَّاسِقَالَ: كانَ كلَامُهُ كلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ.[عیونأخبارالرضا(ع)، ج2، ص180].عَنِ ابْنِ أَبِی عَبَّادٍ قَالَ: كانَ جُلُوسُ الرِّضَا (ع) فِی الصَّیفِ عَلَى حَصِیرٍ وَ فِی الشِّتَاءِ عَلَى مِسْحٍ وَ لُبْسُهُ الْغَلِیظَ مِنَ الثِّیابِ حَتَّى إِذَا بَرَزَ لِلنَّاسِ تَزَینَ لَهُمْ.[عیونأخبارالرضا(ع)، ج2، ص178].كان للرضا (ع) خریطة فیها خمس مساویك مكتوب على كل واحد منها اسم صلاة من الصلوات الخمس یستاك به عند تلك الصلاة.[مكارمالأخلاق، ص50].- امام رضا(ع)هر وقت مىخواست كه نیازمندىهایش به یادش بیایدبسم الله الرحمن الرحیممىنوشت و مىگفت انشاءالله به خاطر مىآورم و سپس هرچه را مىخواست مىنوشت.كان (ع) یترب الكتاب و یقول لا بأس به و كان إذا أراد أن یكتب تذكرات حوائجه كتب بسم الله الرحمن الرحیم أذكر أن شاء الله ثم یكتب مایرید.[تحفالعقول، ص443].قَالَ الرِّضَا(ع):لَا ینْبَغِی لِلرَّجُلِ أَنْ یدَعَ الطِّیبَ فِی كلِّ یوْمٍ فَإِنْ لَمْ یقْدِرْ عَلَیهِ فَیوْمٌ وَ یوْمٌ لَا فَإِنْ لَمْ یقْدِرْ فَفِی كلِّ جُمُعَةٍ وَ لَا یدَعْ[كافى،ج6، ص510].2.اجتماعیرُوِی عَنْ نَادِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: كانَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِذَا أَكلَ أَحَدُنَا لَا یسْتَخْدِمُهُ حَتَّى یفْرُغَ مِنْ طَعَامِهِ.[كافى، ج6، ص298].عَنْ یاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: كانَ الرِّضَا (ع) إِذَا خَلَا جَمَعَ حَشَمَهُ كلَّهُمْ عِنْدَهُ الصَّغِیرَ وَ الْكبِیرَ فَیحَدِّثُهُمْ وَ یأْنَسُ بِهِمْ.[وسائلالشیعة، ج24، ص265].عَنْ یاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: كانَ الرِّضَا (ع) إِذَا خَلَا جَمَعَ حَشَمَهُ كلَّهُمْ عِنْدَهُ الصَّغِیرَ وَ الْكبِیرَ فَیحَدِّثُهُمْ وَ یأْنَسُ بِهِمْ.[وسائلالشیعة، ج24،ص265].- شبىامام میهمان داشت، در میان صحبت، چراغ، نقصى پیدا كرد؛ میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست كند امام(ع)نگذاشت و خود این كار را انجام داد و فرمود: ما گروهى هستیم كه میهمانان خود را به كار نمىگیریم.عَنْ عُبَیدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَغْدَادِی عَمَّنْ أَخْبَرَهُ قَالَ:" نَزَلَ بِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) ضَیفٌ وَ كانَ جَالِساً عِنْدَهُ یحَدِّثُهُ فِی بَعْضِ اللَّیلِ فَتَغَیرَ السِّرَاجُ فَمَدَّ الرَّجُلُ یدَهُ لِیصْلِحَهُ فَزَبَرَهُ أَبُو الْحَسَنِ (ع) ثُمَّ بَادَرَهُ بِنَفْسِهِ فَأَصْلَحَهُ ثُمَّ قَالَ: لَهُ إِنَّا قَوْمٌ لَا نَسْتَخْدِمُ أَضْیافَنَا"[كافى، ج6، ص283].- یاسر، خادم امام مىگوید: امام رضا(ع)به ما فرموده بود كه اگر بالاى سرتان ایستادم (و شما را براى كارى طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق مىافتاد كه امام ما را صدا مىكرد و در پاسخ او مىگفتند به غذا خوردن مشغولند و آن گرامى مىفرمود بگذارید غذایشان تمام شود.عَنْ یاسِرٍ الْخَادِمِ وَ نَادِرٍ جَمِیعاً قَالَا قَالَ لَنَا أَبُو الْحَسَنِ (ع):" إِنْ قُمْتُ عَلَى رُءُوسِكمْ وَ أَنْتُمْ تَأْكلُونَ فَلَا تَقُومُوا حَتَّى تَفْرُغُوا وَ لَرُبَّمَا دَعَا بَعْضَنَا فَیقَالُ لَهُ: هُمْ یأْكلُونَ فَیقُولُ: دَعْهُمْ حَتَّى یفْرُغُوا"[كافى، ج6، ص298].مرد غریبى خدمت امام(ع)رسید و پس از سلام گفت: من از دوست داران شما و پدران شما هستم؛ از حج برگشتهام وخرجى راهم تمام شده، اگر مبلغى به من مرحمت كنید تا به وطنم برسم، در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ به مستمندان صدقه خواهم داد، زیرا در شهر خود فقیر نیستم.امام برخاست و به اطاقى دیگر رفت و 200 دینار آورد و از بالاى در، دست خویش را بیرون آورد و آن شخص را صدا نمود و فرمود: این 200 دینار را بگیر و توشه راهت قرار بده و لازم نیست از جانب من صدقه بدهى.بعد از رفتن آن شخص و حضورامام، از آن حضرت علت این كار را سئوال كردیم، آن حضرت(ع)فرمودند: تا شرمندگى نیاز و سئوال را در او نبینم. منبع:[المناقب، ج4، ص360].رُوِی عَنْ نَادِرٍ الْخَادِمِ قَالَ كانَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِذَا أَكلَ أَحَدُنَا لَا یسْتَخْدِمُهُ حَتَّى یفْرُغَ مِنْ طَعَامِهِ.[كافى، ج6، ص298].زكریا بن آدم اشعرى قمى از شاگردان و اصحاب برجسته حضرت رضا(ع)بود.على بن مسیب از حضرت رضا(ع)پرسید: فاصله مسافت زیادى كه بین من و شما است برایم مشكل است كه بتوانم به محضر شما برسم، احكام دینم را از چه كسى كسب كنم؟ حضرت(ع)فرمودند:عَنْ عَلِی بْنِ الْمُسَیبِ الْهَمْدَانِی قَالَ:" قُلْتُ لِلرِّضَا (ع) شُقَّتِی بَعِیدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَیك فِی كلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی قَالَ: مِنْ زَكرِیا بْنِ آدَمَ الْقُمِّی الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیا"[رجال كشى، ص594].یونس بن عبدالرحمن از شاگردان امام در بصره مىباشد. اهالى بصره از حضرت رضا(ع)در مورد یونس شكایت نمودند. یونس غمگین شد و حضرت(ع)به او فرمود:یا یونُسُ! فَمَا عَلَیك مِمَّا یقُولُونَ إِذَا كانَامامك عَنْك رَاضِیاً[بحارالأنوار، ج2، ص65].و بعد فرمود:" اگر در دست تو گوهر درخشانى باشد و مردم بگویند پشكل است یا در دستت پشكلى باشد و مردم بگویند گوهر است آیا گفتار مردم در تو اثر مىكند؟ یونس گفت: نه. امام(ع)فرمود: بنابراین وقتى كه راه و شیوه تو درست است و امام از تو راضى است؛ گفتار مردم اثرى نخواهد داشت، پس نگران نباش".امام رضا(ع)به هنگام خوردن غذا كاسه بزرگى برایش آورده مىشد و در كنار سفرهاش قرار مىگرفت و آن حضرت از بهترین غذاهایى كه برایش آورده مىشد، مقدارى برمىگزید و در آن مىریخت، سپس آن را براى فقرا مىفرستاد.امام رضاع، صفحه 43.سیاسیدر روایات آمده كه خفقان و فشار رژیم به قدرى شدید بود كه پس از شهادت امام كاظم(ع)، امام رضا(ع)به بازار رفت و یك سگ و یك خروس و یك گوسفند خرید و به خانه آورد. جاسوسان این خبر را به هارون دادند و هارون گفت: از ناحیه حضرت رضا ایمن شدیم كه از سیاست كنارهگیرى كرده و به دامدارى مشغول است.وقتى یكى از جاسوسان به هارون هشدار داد كه درب خانه امام روى مردم گشوده است و مردم را به امامت خود دعوت مىكند هارون گفت: شگفتا از این شخص جاسوس با اینكه به من گزارش رسیده كه حضرت گوسفند و سگ و خروس خریده و به این امور مشغول است چنین نوشته است.[نگاهى به زندگانى امام رضا (ع)، اشتهاردى، ص43].امام(ع)نامههاى دوستانى كه برایش در زمان تصدى ولایت عهدى در دوران مأمون بود پس از مطالعه مىسوزاندند.پذیرش امامت حضرت رضا(ع)از جانب احمد بن موسى(ع)یكى از برادران بلندمقام حضرت رضا(ع)، احمد بن موسى(ع)است (معروف به شاهچراغ كه مرقد شریفش در شیراز مىباشد) این شخصیت بزرگوار مورد احترام مردم بود، حتّى پس از شایع شدن شهادت حضرت موسى بن جعفر(ع)در مدینه، جمعى در مدینه به عنوان پذیرش امامت او به خانه "اُمّ احمد" آمدند و همراه "احمد بن موسى(ع)" به مسجد رفتند، از آنجا كه "احمد بن موسى(ع)" داراى كرامات و مقامات ارجمند بود، مردم تصوّر كردند كه امام بعد ازامام كاظم(ع)اوست. با او به عنوان امام بیعت كردند، او از مردم بیعت گرفت و سپس بالاى منبر رفت و خطبهاى در نهایت فصاحت و بلاغت خواند، سپس فرمود: اى مردم! شما همه با من بیعت كردید، ولى بدانید من با برادرم "على بن موسى الرّضا(ع)" بیعت كردهام، او امام و جانشین پدرم مىباشد، او ولىّ خدا است، و بر من و شما از جانب خدا ورسولش واجب است كه هرچه او به ما امر مىكند، اطاعت كنیم.همه حاضران سخن احمد بن موسى(ع)را پذیرفتند و دستهجمعى از مسجد بیرون آمده درحالى كه احمد بن موسى(ع)در پیشاپیش آنها بود، با هم به در خانه حضرت رضا(ع)رفتند و با آن حضرت بیعت كردند امام رضا(ع)براى احمد بن موسى(ع)دعا كرد و احمد بن موسى(ع)از آن پس همواره در خدمت برادر بود تا آن زمان كه حضرت رضا(ع)به سوى خراسان حركت نمود.احمد بن موسى(ع)در عصر خلافت مأمون عبّاسى، همراه جماعتى از مدینه به قصد زیارت برادرش حضرت رضا(ع)از طریق فارس به سوى خراسان حركت نمودند، هنگامى كه "قُتلغخان" استاندار و نماینده مأمون در شیراز از ورود او به سوى شیراز مطّلع شد (با توجّه به اینكه سیاست مأمون نسبت به امام رضا(ع)و امامزادگان، تغییر كرده بود) سپاهى به سوى او فرستاد، و در هشت فرسخى شیراز در محلّى به نام "خان زینان" سر راه احمد بن موسى(ع)را گرفتند، بین حضرت احمد و همراهانش با سپاه قُتلغ خان، جنگ واقع شد، در این میان یكى از یاران قُتلغ خان فریادزد: اگر شما قصد دیدار حضرت رضا(ع)را دارید او از دنیا رفت. وقتى كه یاران احمد بن موسى(ع)چنین شنیدند از اطراف او پراكنده شدند، و تنها برادرش و چند نفر از خویشاوندانش همراه آن حضرت ماندند، احمد موسى(ع)با همراهان به سوى شیراز روانه شدند، دشمنان آنها را تعقیب كرده و در شیراز در همانجا كه اكنون محل مرقد شریف احمد بن موسى(ع)است، او و عدّهاى از همراهانش را به شهادت رساندند.[بحار، ج48، ص307 و 308].به این ترتیب این امامزاده وارسته و بزرگ با كمال خلوص مردم را به پذیرفتن امامت برادرش حضرت رضا(ع)فراخواند و خود و همراهانش در راه دیدار برادر، به شهادت رسیدند، و خون جوشان او و همراهان، بذرهاى گسترش تشیع و محبّت اهل بیتعلیهم السلامرا در دلهاى ایرانیان آن عصر و اعصار دیگر پاشید.[حیات سیاسى امام رضا (ع)، ص214].3.اتفاق مهم دوران امامت1.گزارش سفرگزارش سفر از مأمور مأمونرجاء بن ابى ضحاك كه در تمام راه ملازم امام بود به مأمون چنین گزارش داد:سوگند به پرودگار هرگز احدى را پرهیزگارتر از آن حضرت ندیدم. دائماً در ذكر و یاد خداوند بود. به هر شهرى كه وارد مىشد آنچه را مردم از مسائل دینى مىپرسیدند پاسخ كافى مىداد و از پدر و اجداد و پیامبر بیان حدیث مىكرد.مأمون در پاسخ گفت: چنین است. این بزرگوار بهترین خلق خدا بر روى زمین و داناترین و زاهدترین آنهاست.عَنْ رَجَاءِ بْنِ أَبِی الضَّحَّاك عَنِ الرِّضَا (ع) فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ صَحِبَهُ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَى مَرْوٍ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیتُ رَجُلًا كانَ أَتْقَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ وَ لَا أَكثَرَ ذِكراً لَهُ فِی جَمِیعِ أَوْقَاتِهِ مِنْهُ و لا أشد خوفا لله عز و جل منه.[عیونأخبارالرضا(ع)، ج2، ص180].2.انگیزه مأمون از ولایت عهدی1- كنترل و از بین بردن كانون مخالفت2- وارد نمودن امام به میدان سیاست و دربار خلافت3- جدانمودن امام(ع)از مردم و دوستداران4- مخدوش نمودن وجاهت و قداست و زهد امام(ع)5- مشروعیت بخشیدن به حكومت با ورود امام(ع)6- از بین بردن بدبینى و انزجار عمومى نسبت به حكومت7- متزلزل نمودن رهبرى و جایگاه امام(ع)در دراز مدت8- زیر سؤال بردن مكتب تشیع و مبارزات رهبران و گمراهى مردم در هدف به اینكه همه مخالفتها براى رسیدن به قدرت بوده.امام رضاع، صفحه 53.حدیث سلسلةالذهباصول كلى حدیث سلسلة الذهب1- بیان توحید2- نام پدر و اجداد بزرگوارش را كه جانشینان به حق پیامبر(ص)بودند را معرفى نمود.3- عترت و اهل بیت كه از دو ركنى بود كه پیامبر(ص)سفارش كرده بود و مردم از آن غافل شده بودند را گوشزد نمود.4.انگیزه امام ازقبول ولایت عهدی
محمد زید رازی می گوید:" در دورانی كه مأمون ،حضرت رضا(ع)را ولی عهد خویش كرد ،روزی به خدمت آن حضرت بودم ، ناگهان مردی از خوارج كه خنجری مسموم در زیر لباس خود پنهان كرده بود وارد شد . بعدا معلوم گشت كه وی با یاران خود قرار گذاشته بود كه من به نزد این مرد كه می گوید من فرزند پیغمبرم و در عین حال ولایت عهدی مأمون را پذیرفته می روم؛ اگر دلیلی بر كار خود داشت فبها وگرنه مردم را از او آسوده می سازم. وی به حضرت گفت :سؤالی دارم .حضرت فرمود: من پاسخ تو را می دهم به یك شرط. وی گفت: آن شرط چه باشد؟ حضرت فرمود: این كه اگرپاسخ من تو را قانع كرد خنجری را كه زیر جامه داری شكسته و بیرون افكنی. وی از سخن حضرت مبهوت شد و خنجر را بیرون آورده و بینداخت. حضرت فرمودند: سؤالت را بپرس. وی گفت:تو كه این مرد را كافر می دانی، چگونه ولایت عهدیش را پذیرفتی ؟ حضرت فرمود :از نظر تو اینها كافرترند یا عزیز مصر ؟ اینها به ظاهر موّحد ویكتا پرستند، ولی عزیز مصر كافر مطلق بود و در عین حال یوسف پیغمبر و پیغمبر زاده به عزیز می گوید :اجعلنی علی خزائن الارض، مرا به سرپرستی بیت المال بگمار، درصورتی كه من به جبر واكراه ولایت عهدی این مرد را پذیرفته ام. كدام كار خلاف را مرتكب شده ام ؟! وی گفت: دگر انتقادی ندارم و گواهی می دهم كه تو فرزند پیغمبری و راست می گوئی".[بحار الانوار ج 46 ص55برگرفته ازتوشه تبلیغ قرائتی]