تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388 | 6:04 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
جنبش حسان بن مجالد همدانى
در سال 148 هجرى ، حسان بن مجالد همدانى ، همراه گروهى از خوارج، در روستایى به نام بافخارى در حوالى شهر موصل، بر منصور عباسى شورید. لشكر موصل به فرماندهى صقر بن نجده به جنگ وى رفت، اما در برابر او تاب نیاورد. شورشیان وارد موصل شدند و شهر را به آتش كشیدند. از آنجا به رقه رفتند و چندى با خوارج عمان همداستان گشتند. یاران حسان بار دیگر به موصل تاختند و با صقر بن نجده ، بلال قیسى و حسن بن صلاح درگیر شدند. این بار نیز صقر گریخت، بلال كشته شد و حسن ، چون همدانى بود، زنده ماند و از همین رو، برخى از یاران حسان از او گسستند.
منصور عباسى در آغاز بر آن شد تا آنان را سركوب كند، ولى ابوحنیفه ، ابن ابى لیلى و ابن شبرمه او را از كشتار موصلیان باز داشتند.
جنبش استادسیس
در سال 150 هجرى ، استادسیس ، سیصد هزار جنگجو از میان مردم هرات، بادغیس، سیستان و دیگر ولایات خراسان گرد آورد و پس از شورشى فراگیر، بر بیشتر منطقه خراسان چیره شد. منصور ، خازم بن خزیمه را به نبرد با او گسیل داشت و او استادسیس و فرزندش را دستگیر كرد و بسیارى از یاران وى را كشت و خود او را به قتل رساند.
جنبش بربریان
دز سال 151 هجرى ، عمرو بن حفص ، فرماندار منصور در قیروان ، حبیب بن حبیب را به جاى خود گذاشت و به زاب رفت. بربریان بر حبیب شوریدند و او را كشتند.
همین امر سرچشمه جنبشى شد كه سراسر افریقا را فرا گرفت و فرمانداران منصور در آن خطّه، یك یك از آن سرزمین رانده شدند.
جنبش شقنا
در سال 151 هجرى ، معلمى از بربریان به نام شقنا بن عبدالواحد ، كه خود را عبدالله بن محمد و از تبار امام حسین علیه السلام مى خواند، در شرق اندلس قیام كرد و گروهى را پیرامون خود گرد آورد و در كوهى پناه جست و گاه به قصد چپاول، از آن سرازیر مى شد. تا سال 160 كسى را یاراى رویارویى با او نبود و شقنا هر روز بر قلمرو خود مى افزود. در این سال، دو تن از همراهانش، با نیرنگ او را كشتند و سر بریده اش را نزد فرماندار اندلس بردند.
جنبش ابوحاتم اباضى
در سال 151 هجرى ، یعقوب بن كندى ، معروف به ابوحاتم اباضى ، همراه جمعى از خوارج، در طرابلس شورید. عمروبن حفص ، فرماندار منصور در قیروان، لشكرى گسیل داشت، ولى ابوحاتم آنان را محاصره كرد. پس از چندى ، عمروبن حفص خود به نبرد با ابوحاتم شتافت، اما در سال 153 به دست وى كشته شد. سرانجام منصور عباسى سپاهى با شصت هزار جنگجو فرستاد و در سال 155 هجرى ابوحاتم كشته شد و شورش خوابید.
جنبش هاشم بن اشتاختج
در سال 152 هجرى ، گروهى از مردم افریقا و سپاهیان خراسانى ، به فرماندهى هاشم بن اشتاخنج ، در افریقا خروج كردند و محمد بن اشعث ، فرماندار منصوب از جانب منصور را بیرون راندند و فردى به نام عیسى بن موسى خراسانى را بر خویش گماردند.
سپاه منصور با او نبرد كردند و هاشم را نزد منصور بردند و به دستور وى ، او را كشتند.
جنبش عمروبن شداد
در سال 156 هجرى ، عمروبن شدّاد در بصره شورش كرد و هیثم بن معاویه نماینده منصور عباسى در بصره با او به نبرد برخاست و بر او چیره شد و فرمان داد تا دستها و پاهاى او را بریدند، گردنش را زدند و بر دارش آویختند.
جنبش مقنّع
در سال 159 هجرى ، فردى كه ادعاى الوهیت مى كرد و به تناسخ ارواح باور داشت، روى خود را پوشاند و در خراسان قیام كرد. از این رو به مقنّع شهرت یافت. گروهى بى شمار بر پیروى از او، در قلعه هاى بسنام و سنجره گرد آمدند و به چپاول اموال مسلمانان پرداختند. پس از درگیریهاى فراوان، در سال 161 هجرى ، معاذ بن مسلم ، فرمانده سپاهیان مهدى عبّاسى آنان را محاصره كرد. مقنّع و خانواده اش، با خوردن زهر، خود را نابود كردند.
شورش خراسانیان
در سال 159 هجرى ، فرماندهان سپاه عبّاسى در خراسان به پا خاستند و خواهان بركنارى عیسى بن موسى از ولایتعهدى شدند. آنان در شورش خود، خواستار آن شدند كه مهدى فرزندش موسى را به ولایتعهدى برگزیند. پافشارى عیسى بر منصب خود، از یك سو موجب ناخرسندى سپاهیان و درنتیجه، گسترش قیام شد و از سوى دیگر باعث گردید تا مهدى با پرداخت یك میلیون درهم و واگذارى آبادیهاى فراوان به عیسى ، او را به دست كشیدن از منصب ولایتعهدى وادارد. امّا در هر حال، حكومت پس از مهدى به هیچ یك وفا نكرد و هارون الرشید زمام فرمانروایى را به كف گرفت.
جنبش یوسف برم
در سال 160 هجرى ، یوسف بن ابراهیم ، معروف به یوسف برم ، در بخارا پرچم مخالفت با مهدى عبّاسى را برافراشت و مردمانى را گرد خود فراهم آورد. برخى وى را از خوارج حرودیه دانسته اند كه شهرهاى بوشنج و مرورود را تصرّف كرد و آن گاه بر طالقان و جرجان چیره شد.
مهدى عبّاسى ، یزید بن مزید را براى جنگ با او به خراسان فرستاد و او یوسف را به اسارت نزد مهدى آورد. مهدى ، هرثمة بن اعین را فرمان داد تا یوسف و جمعى از یارانش را بكشد و سرهاى آنان را بر فراز دجله بیاویزد.
جنبش سرخ جامگان گرگان
در سال 162 هجرى ، گروهى از سرخ جامگان گرگان، به رهبرى فردى به نام عبدالقهّار در طبرستان شوریدند و در میان مردم منطقه، كشتارى گسترده به راه انداختند. عمرو بن علاء به جنگ آنان شتافت و با به قتل رساندن سركرده ایشان، شورش را فرونشاند.
جنبش خراسانیان
در سال 166 هجرى ، زمانى كه مهدى عبّاسى ، مسیّب بن زهیر را به فرماندارى خراسان گماشت، مردم آن منطقه با او از سر ناسازگارى درآمدند و با قیام خود، خواهان بركنارى مسیّب شدند. شورش به حدّى گسترده و خطرناك شد كه مهدى ، به ناچار، مسیّب را از فرماندارى خراسان بركنار كرد و فردى دیگر به نام ابوالعبّاس فضل بن سلیمان طوسى را به جاى او نشاند، بدین ترتیب، در خراسان آرامش حكمفرما شد.
جنبش شهید فخّ
در سال 169 هجرى ، حسین بن على بن حسن از تبار امام حسن مجتبى علیه السلام ، در محلّى به نام فخّ قیام كرد و از مردم خواست تا براى پیاده كردن كتاب خدا و خرسندى از حكومت فردى از خاندان پیامبر صلّى الله علیه و آله ، با او بیعت كنند.
وى همراه سیصد نفر از یاران خود، از مدینه بیرون آمد و روانه مكّه شد و هنگامى كه در منطقه فخّ با یاران و سپاهیان عبّاسى درگیر شد، با تیر حمّاد ترك از پاى درآمد. همو، آن گاه سر از بدن حسین ، معروف به شهید فخّ ، جدا كرد و آن را نزد هادى عبّاسى در بغداد فرستاد.
جنبش حصین
در سال 175 هجرى ، یكى از موالیان قیس بن ثعلبه ، به نام حصین ، در خراسان خروج كرد. حاكم سیستان، عثمان بن عماره ، سپاهى را براى سركوبى وى گسیل داشت، امّا حصین بر سپاه اعزامى چیره شد و شهرهاى بادغیس، بوشنج و هرات را به تصرّف خود درآورد. با نیرو گرفتن شورشیان، هارون الرشید به غطریف فرمان داد تا قیام را سركوب كند و او داود بن یزید را در رأس سپاهى دوازده هزار نفرى به نبرد حصین فرستاد، امّا شورشیان، با جمعیّتى حدود شصت نفر، سپاه داود را به پذیرش شكست واداشتند. سرانجام، دو سال پس از آغاز شورش، در سال 177 هجرى ، حصین به قتل رسید و آشوب فرو نشست.
جنبش یحیى بن عبدالله
در سال 176 هجرى ، یحیى بن عبدالله ، پسرعموى شهید فخّ كه در قیام وى مشاركت داشت و پس از سركوب آن جنبش، پنهانى مى زیست، هفت سال پس از شهادت دوستان خود، در دیلم به پا خاست و به دلیل بهره مندى از مراتب فضل و دانش، گروهى بى شمار به او پیوستند. پس از آن كه فضل بن یحیى برمكى از سوى هارون الرشید به فرماندارى دیلم گماشته شد، یحیى بن عبدالله را یافت و با وى از در سازش درآمد و او را همراه جمعى از یارانش نزد هارون به بغداد فرستاد، و همگى در زندان بغداد به دیار باقى شتافتند.
حنبش عطّاف بن سلیمان
در سال 177 هجرى ، یكى از مردان دلیر و گستاخ موصل، به نام عطّاف بن سلیمان ، چهارهزار نفر از موصلیان را گرد خود آورد و تا آنجا پیش رفت كه از ایشان باج و خراج ستاند. وقتى حاكم موصل، كه محمد بن عبّاس هاشمى ، یا عبدالملك بن صالح بود، از رویارویى با عطّاف بهره اى تبرد، هارون الرشید شخصاً رو به موصل آورد و با ویران ساختن دیوار شهر، شورش را سركوب كرد.
جنبش محمد عمركى
در سال 180 هجرى ، جماعتى از سرخ جامگان گرگان قیام كردند و با ایجاد رعب و جوّ ناامنى ، به راهزنى پرداختند، به كاروانهاى حاجیان خراسانى یورش بردند و با كشتن جمعى از مسافران، آنان را از ادامه راه بازداشتند. عامل اصلى این شورش، محمد عمركى بود. على بن عیسى بن ماهان گزارش این رویداد را به هارون الرشید نوشت و هارون فرمان داد تا محمد عمركى را از پاى درآورند. سپاهیان على بن عیسى بن ماهان به تعقیب محمد عمركى پرداختند و سرانجام او را در مرو به قتل رساندند و بدین ترتیب، زبانه هاى این شورش فرو نشست.
جنبش تمام بن تمیم
در سال 181 هجرى ، گروهى از مردم تونس به رهبرى تمام بن تمیم ، براى اعلام ناخرسندى خود از بدرفتارى محمدبن مقاتل ، فرماندار هارون در شمال آفریقا، بر ضدّ او شوریدند و سپاه او را شكست دادند، به گونه اى كه به قیروان گریخت. یاران تمام در پى محمد بن مقاتل به قیروان رفتند و شهر را در اختیار خود گرفتند و محمّد بن مقاتل را امان دادند تا از افریقا خارج شود. جندى بعد، ابراهیم بن اغلب تمیمى براى سركوب شورش تمام وارد عمل شد و او ناچار قیروان را واگذاشت و به تونس گریخت. محمد بن مقاتل بار دیگر او را به نبرد فراخواند و این بار تمام را محاصره كرد و او را به پذیرش شكست واداشت، ولى سرانجام او را امان داد. هارون الرشید به پاس خدمت ابراهیم بن اغلب او را به ولایت افریقا برگزید و به این گونه، زمامدارى شمال افریقا به دودمان اغلبیان رسید.
جنبش ابوالخصیب
در سال 183 هجرى ، وهیب بن عبدالله نسائى ، معروف به ابوالخصیب در منطقه نساء از نواحى خراسان قیام كرد و دامنه شورش وى كه تا سال 185 هجرى ادامه یافت. شهرهاى ابیورد، توس و نیشابور را فرا گرفت و همه این شهرها به تصرّف شورشیان درآمد. مرو نیز محاصره شد، امّا على بن عیسى بن ماهان در مرو به مقابله با آنان پرداخت. خاندان ابوالخصیب را به اسارت گرفت و به سال 186 وى را در مرو كشت.
جنبش حمزه شارى
در سال 185 هجرى ، حمزه شارى كه از خوارج بود، در بادغیس شورش كرد. عیسى بن موسى عامل عبّاسیان در منطقه، به نبرد با وى شتافت، امّا فراوانى پیروان حمزه موجب شد كه عیسى تنها با كشتارى گسترده بتواند آشوب را فرونشاند، از این رو، آنان را تا زابلستان و كابل و قندهار تعقیب كرد و ده هزار تن از یاران حمزه شارى را از پاى درآورد و شورش را با شكست روبرو ساخت.
جنبش مردم طبرستان
در سال 185 هجرى ، مردم طبرستان، به انگیزه بركنارى مهرویه رازى ، كه از سوى هارون الرشید به فرماندارى منطقه منصوب شده بود، به پا خاستند و خود، عبدالله بن سعید خرشى را به جاى او نشاندند و چون به هدف خود دست یافتند، آرام گرفتند.
جنبش رافع
در سال 190 هجرى ، فردى به نام رافع ، نوه نصربن سیّار ، در سمرقند نداى مخالفت با حاكمیّت عباسیان سر داد و هارون الرشید را از خلافت بركنار دانست. على بن عیسى بن ماهان كه از جانب هارون فرماندارى منطقه را بر عهده داشت، به مقابله با او پرداخت و سرانجام هرثمة بن اعین از سوى هارون براى نبرد با وى گسیل شد. سمرقند كه كانون شورشیان بود، به محاصره درآمد و رافع و گروهى از یاران و بستگان و همرزمانش به قتل رسیدند و شهر از اشغال خارج شد.
جنبش ابوعُمَیطر
در سال 195 هجرى ، فردى از تبار یزید بن معاویه ، به نام على بن عبدالله بن خالد ، معروف به ابوعُمَیطر در شام برخاست و ادّعاى حكومت كرد، جمعى از مردم آن خطّه نیز به او پیوستند و سلیمان بن منصور ، فرماندار شام را از سرزمین خود راندند. محمد بن صالح ، در رأس سپاهى به نبرد با ابوعُمَیطر پرداخت، او را گرفت و به زندان افكند، امّا پس از جندى ، وى از زندان گریخت و پنهانى زیست و بار دیگر عبّاسیان بر شام چیره شدند.
جنبش نصربن سیّار
در سال 198 هجرى ، نصر بن سیّار بن شیث عُقَیلى ، كه پس از مرگ هارون الرشید با فرزندش امین عبّاسى بیعت كرده بود، از شكست امین آزرده شد و به انگیزه مخالفت با مأمون ، در ناحیه شمالى حلب، در سرزمین مُضَر به شورش برخاست و بر منطق بسیارى چیره شد. وى گرچه در سال 198 در نبرد با طاهر ذوالیمینین تاب پایدارى نیاورد و عقب نشست، در سال 199 امّا بار دیگر نیرو گرفت و حرّان را محاصره كرد. این بار، مأمون ، عبدالله بن طاهر را به جنگ او گسیل داشت و پس از یك سال مقاومت، او را گرفت و به بغداد فرستاد.
جنبش ابن طباطباى علوى
در سال 199 هجرى ، محمد بن ابراهیم بن اسماعیل (دیباج) بن ابراهیم، از تبار امام حسین علیه السلام ، معروف به ابن طباطباى علوى كه از پیشوایان زیدیه بود، مردم را با شعار الرضا من آل محمد به قیام براى عمل به كتاب و سنّت فرا خواند. قیام او در كوفه دو ماه بیش نپایید و او كه رهبرى قیام را بر عهده داشت، در سنّ بیست و شش سالگى بر اثر مسمومیّت درگذشت و به پیروان خود سفارش كرد كه پس از او، با على بن عبیدالله بن حسین پیمان بندند.
جنبش ابوالسرایا
در سال 199 هجرى ، جنبش سرى بن منصور شیبانى ، معروف به ابوالسرایا در عین التمر رخ داد و پس از بارها رویارویى با عبّاسیان، مناطق پیرامون بغداد، بصره، واسط، اهواز، فارس و مدائن، همگام با قیام ابن طباطباى علوى ، به تصرّف وى درآمد. به گونه اى كه براى اداره امور این مناطق، فرماندارانى به این سو و آن سو گسیل داشت و مردمان را به پیروى از علویان فرا خواند. حسن بن سهل ، براى نبرد با وى ، هرثمة بن اعین را مأمور محاصره كوفه كرد، امّا ابوالسرایا به قادسیّه و از آنجا به خوزستان گریخت و سرانجام در منطقه جلولاء طى نبردى با حمّاد كندغوش به قتل رسید. قاتلان، سر او را به مرو، نزد مأمون فرستادند و پیكر او را به بغداد بردند و آن را بر فراز پل دجله آویختند.
جنبش بابك خرّمدین
به سال 200 هجرى ، در ادامه شورش خرّمدینان، بابك در آذربایجان و ارمینیه به پا خاست و مردم را به شورش بر ضدّ عبّاسیان فرا خواند. پیش از او، جاودان بن سهل، با تبلیغ آیین مزدك و اعتقاد به تناسخ، بر عباسیان شوریده بود و اینك، بابك با جانشینى او و با شعار خونخواهى ابومسلم خراسانى قیام كرد. شورش بابك ، كه تا نواحى همدان و اصفهان نیز گسترش یافت، بیست سال به درازا كشید و سرانجام در سال 223، افشین ، وى را گرفت و به بغداد برد و به دستور معتصم عبّاسى در سامرّا به قتل رسید.
جنبش زید بن موسى
زید بن موسى بن جعفر ، برادر امام رضا علیه السلام ، كه در جنبش ابوالسرایا نیز شركت داشت و از جانب وى به فرماندارى بصره و اهواز منصوب شده بود، پس از سركوب قیام به زندان افتاد، امّا چندى كه گذشت، از زندان گریخت و در سال 200 هجرى در ناحیه انبار قیام كرد و بصره را به تصرّف خود درآورد. على بن سعید ، از عوامل مأمون در منطقه، با او به نبرد برخاست و با یورش به بصره او را دستگیر كرد و نزد مأمون فرستاد. مأمون وى را با میانجیگرى امام رضا علیه السلام بخشید و رها كرد.
شورش عبّاسیان در بغداد
در سال 200 هجرى ، پس از اعلام ولایتعهدى امام رضا علیه السلام از سوى مأمون ، جمعى از عبّاسیان بغداد، به مخالفت با این اقدام مأمون برخاستند و خواهان انتخاب فردى از خاندان عبّاسیان شدند، از این رو، ابراهیم فرزند مهدى عبّاسى مردم را به پیمان با خود فرا خواند و از جمله، مطّلب بن عبدالله ، سدّى ، نصر و صیف به یارى او شتافتند و در خطبه نماز جمعه، مأمون را از حكومت عزل كردند و پس از اعطاى لقب (مبارك) به ابراهیم ، با او بیعت نمودند. پس از یازده ماه و دوازده روز، بغدادیان بر ابراهیم شوریدند و با دستگیرى او، شورش را فرو نشاندند.
.: RASEKHOON.NET:.