آدم معصیت کار و شهادت اعضای بدن
آنروز ( روز قیامت ) هرکس امّی و غامی باشد قاری و خوانا می شود .
مثل آنکه بعد از مردن لغت عرب را می فهمد .
این است که میّت را به عربی تلقین می گویند وگرنه آن تلقین عمل لغوی خواهد بود .
پس از آنکه در نامه ی عمل نظر می کند همه چیز را نوشته می بیند و از همه یادش می آید که فلان روز درفلان محل چه کرده و چه گفته . منکر می شود می گوید این نامه ی عمل من نیست ، دو ملک رقیب و عتید شهادت می دهند و معصیت کار شهادت دو ملک را قبول نمی کند ، آنوقت خداوند عالم ، روزها و شبها و قطعه های زمین را می فرماید که هرچه از احوال این بنده من اطّلاع دارید شهادت بدهید ، زمان و مکان شهادت می دهند که این اعمال از او سر زده " زمین حالا ساکت است ، آنروز به زبان می آید و شهادت می دهد "
کر نباشد ارض را چشم رشد بر ندیده چون گواهی می دهد
باز آن بنده منکر می شود که دیوار حاشا بلند است و این مرتبه می فرماید که پیغمبر و ائمّه می آیند شهادت می دهند ( چون هفته ای دو مرتبه صورت اعمال را به نظر نبی و امام می رسانند ) و امام هر عصری درباره ی رعیّت خود شهادت می دهد و این دفعه منکر می شوند و قسم می خورند که از ما این عمل ها سر نزده آنوقت خداوند می فرماید که دیگر حرف نزنید ، مهر بر دهان معصیت کاران می زنند و به اعضا و جوارح ایشان می فرماید که هر عمل کرده اید بگوئید اعضا و جوارح به حرف می آیند : دست گوید من چنین دزدیده ام لب بگوید من چنین بوسیده ام
چشم گوید کرده ام غمزه حرام گوش گوید چیده ام سؤالکلام
پا بگوید مر برفتیم و منی فرج گوید من بکردستم زنا
بلسان حال معصیّت کار تغییر می کند ، به جوارح خود که شما چرا شهادت می دهید بر ضرر ما از شما این توقع نبود ، در جواب می گویند ما را به حرف آورده ای وای از افتضاح و رسوائی آنروز خداوند خودش اطلاع دارد که بنده اش چه کرده به علم خودش می تواند عمل بکند با وجود این اقامه به این همه شهود می کند که همه کس بفهمند این بنده را تهمت نزده اند و ظلم بر او نکرده اند بالأخره حکم می شود بزبانه ی جهنم امر می شود که ملئکه ی غلاظ و شداد که این بنده را بگیرید و دستش را به گردنش غل کنید و او را در قعر جهنّم زنجیر کنید ، نه قبیله به کار می خورد نه عشیره نه دولت نه سلطنت ، می کشند او را میبرند نزدیک جهنّم که صدای آتش را می شنود آنوقت شفیق جمعی برای او به هم میرسد ، یک مژه ی چشم او به سخن می آید عرض می کند پروردگارا هر کس هرچه اطلاع داشت شهادت داد من هم شهادتی دارم اذن می دهی بگویم ؟ خطاب می رسد بگو ،
آن مژه ی چشم عرض می کند من شهادت دارم که این بنده ی تو از خوف و ترس تو بر خود ازید و گریست آنقدر که من یک مژه تر شدم .
آنوقت دریای رحمت الهی موج بر می دارد ، می فرماید من دو خوف در یک دل جمع نمی کنم هرگاه این بنده در دار دنیا از من ترسیده و اینقدر گریسته من او را بخشیدم دیگر امروز او را به آتش نمی رسانم و نمی سوزانم .
ربّ العالمین چون پی بهانه می گردد ، به شهادت یک مژه ی چشم
همه ی گناهان را می بخشد
کدام قاضی در پی بهانه برای تبرعه ی مجرم است ؟ لا اله الا الله
.: RASEKHOON.NET:.