تاريخ : جمعه 18 دی 1388  | 12:29 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian


هرثمة بن سلیم گوید: با على علیه السّلام به صفین (براى جنگ با معاویه ) مى رفتیم

وقتى به زمین كربلا رسیدیم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با

دست مبارك مقدارى از خاك كربلا برداشت و بوئید، سپس فرمود خوشا به

  حال تو اى خاك ، البته كه از تو گروهى (روز قیامت ) محشور شوند كه بى حساب

وارد بهشت مى گردند هرثمة وقتى به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء كه .

  از شیعیان حضرت بود گفت : آیا نمى خواهى تو را از كار مولایت اباالحسن به شگفت

آورم ؟ وقتى به سرزمین كربلا رسیدیم مقدارى از خاك آن زمین برداشت و بوئید و گفت :

خوشا به حال تو اى خاك البته كه از تو گروهى روز قیامت محشور مى شوند كه بى

حساب وارد بهشت مى گردند، او از كجا علم غیب دارد ؟ جرداء همسرش گفت :

  اى مرد ما را رها كن ، امیرالمؤمنین جز حق نمى گوید. هرثمة گوید: (روزگار گذشت

تا در زمان یزید) عبیدالله بن زیاد براى جنگ امام حسین علیه السلام مردم را بسیج

مى كرد، من در آن لشكر بودم ، وقتى به زمین كربلا و امام حسین و اصحاب او رسیدم

، به یادم آمد آن منزلى را كه با على علیه السلام آمده بودم و آنجائى كه حضرت خاك

را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم . از آمدن خود ناراحت شدم ،

  اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسین رانده نزد حضرت آمدم سلام كردم و حدیث

پدر بزرگوارش در این امكان را نقل كردم . حضرت فرمود: به كمك ما آمدى یا

  بر علیه ما؟ گفتم : اى پسر پیامبر نه با شما و نه بر علیه شما، زن و فرزندم را رها

كردم و از پسر زیاد بر ایشان نگرانم ، حضرت فرمود: زود برگرد و دور شو تا كشته

شدن ما را نبینى ، سوگند به آنكه جان حسین در دست اوست ، هیچ كس امروز

نیست كه كشته شدن ما را ببیند و یارى نكند مگر اینكه داخل جهنم شود. هرثمه

گوید: به سرعت از زمین كربلا فرار كردم تا كشته شدن آنها را نبینم .


وقعه صفین ، ص 140، بحار ج 41، ص 337

 

 







نظرات 0