وقتى به زمین كربلا رسیدیم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با
دست مبارك مقدارى از خاك كربلا برداشت و بوئید، سپس فرمود
خوشا به
حال تو اى خاك ، البته كه از تو گروهى (روز قیامت ) محشور شوند كه بى حساب
وارد بهشت مى گردند
هرثمة وقتى به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء كه
.
از شیعیان حضرت بود گفت : آیا نمى خواهى تو را از كار مولایت اباالحسن به شگفت
آورم ؟ وقتى به سرزمین كربلا رسیدیم مقدارى از خاك آن زمین برداشت و بوئید و گفت :
خوشا به حال تو اى خاك البته كه از تو گروهى روز قیامت محشور مى شوند كه بى
حساب وارد بهشت مى گردند، او از كجا علم غیب دارد
؟
جرداء همسرش گفت :
اى مرد ما را رها كن ، امیرالمؤمنین جز حق نمى گوید. هرثمة گوید: (روزگار گذشت
تا در زمان یزید) عبیدالله بن زیاد براى جنگ امام حسین علیه السلام مردم را بسیج
مى كرد، من در آن لشكر بودم ، وقتى به زمین كربلا و امام حسین و اصحاب او رسیدم
، به یادم آمد آن منزلى را كه با على علیه السلام آمده بودم و آنجائى كه حضرت خاك
را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم .
از آمدن خود ناراحت شدم ،
اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسین رانده نزد حضرت آمدم سلام كردم و حدیث
پدر بزرگوارش در این امكان را نقل كردم .
حضرت فرمود: به كمك ما آمدى یا
بر علیه ما؟ گفتم : اى پسر پیامبر نه با شما و نه بر علیه شما، زن و فرزندم را رها
كردم و از پسر زیاد بر ایشان نگرانم ، حضرت فرمود: زود برگرد و دور شو تا كشته
شدن ما را نبینى ، سوگند به آنكه جان حسین در دست اوست ، هیچ كس امروز
نیست كه كشته شدن ما را ببیند و یارى نكند مگر اینكه داخل جهنم شود. هرثمه
گوید: به سرعت از زمین كربلا فرار كردم تا كشته شدن آنها را نبینم .
.: RASEKHOON.NET:.