*یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ. اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد. و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.

*دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم. اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.

*سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند.
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق..

*و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار.
هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.
*و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.
*سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که: عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر*

*آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود.



 نگاشته شده توسط شهرام قلی پور در دوشنبه 25 آبان 1388  ساعت 12:13 PM نظرات 2 | لينک مطلب

 

توانایی و قابلیت‌های شخصی خود را بشناسید و کشف کنید تا با به‌کارگیری به‌موقع و صحیح آنها به موفقیت دست یابید. تسلط را می‌توان از طرفی به معنای احراز برتری بر افراد و اشیا تلقی نمود و از طرف دیگر به معنای سطح خاصی از مهارت بکار برد. افرادی که در سطح بالاتری از تسلط و توانایی‌های شخصی قرار دارند، قادرند به‌طور مستمر نتایجی که عمیقاً برای آنها حائز‌اهمیت است را در یابند.
در عمل آنها به‌گونه‌ای که یک هنرمند با اثر هنری ارزنده خود، ارتباط برقرار می‌کند، زندگی می‌کنند. آنها ابتکار را از طریق یادگیری دائمی در تمام عمر خود، انجام می‌دهند. تسلط و قابلیت‌های شخصی، عبارتند از سیستمی که طی آن فرد به‌صورت مستمر دیدگاه‌های شخصی خود را روشن‌تر و عمیق‌تر می‌نماید، انرژی و توان را متمرکز می‌کند، صبر و بردباری خود را گسترش می‌دهد و بالاخره آنکه، واقعیات را منصفانه و بی غرض در می‌یابد. با توجه به این تعاریف باز هم شمار بسیار کمی از انسان‌های بالغ در جهت رشد و توسعه و تسلط بر توانایی‌های شخصی خود، حرکت می‌کنند. زمانی که از اکثریت افراد سوال شود که در زندگی‌شان به‌دنبال چه هستند؟ آنها ابتدا راجع به آنچه می‌خواهند از شر آن خلاص شوند، صحبت می‌کنند.
مثلاً حل شدن مشکلاتشان و مواردی از این قبیل. بدین ترتیب برای ما مهم است که تنها به جای نگاه کردن به مشکلات و حل آنها، بیشتر به فکر استفاده موثر و بهینه از توانایی‌های خود باشیم. کمی به زندگی توجه کنید. آیا تا به حال به فکر ارزیابی توانایی‌های خود بوده‌اید؟قابلیت‌های فردی چیزی فراتر از مهارت‌های اکتسابی و قدرت رقابت است، به عبارت دیگر نگرشی خلاق به زندگی داشتن و فعال زیستن است. «انگیزه و تمایل به خلاقیت، در اختیار ماست و در تمامی زوایای زندگی ما قابل مشاهده است. از دنیای مادی تا تفکرات ژرف و عمیق ذهنی و معنوی». رابرت فریتز افرادی که از توانایی‌های شخصی قابل توجهی برخوردارند، مشخصات ویژه‌ای از خود نشان می‌دهند.
آنها احساس ویژه و خاص دارند که در زیر سطح اهداف و مقاصد ظاهری، عمل می‌کنند. برای چنین افرادی مقصود و هدف چیزی بسیار فراتر از یک کشش و میل ساده به دستیابی ایده‌آل است. آنان فرا‌گرفته‌اند که چگونه با جریان تغییر، همسو شوند و آن را به‌درستی درک کنند، نه آنکه در مقابل آن مقاومت نشان دهند. کنجکاوی عمیق آنها ناشی از میل به دریافت و شناخت هر چه بهتر حقایق موجود است. احساس تعلق‌خاطر به دیگران و مسوولیت در قبال زندگی خویش دارند. خود را در درون جریان بزرگی احساس می‌کنند که اگر چه به تنهایی کنترل بر آن ندارند، ولی با خلاقیت می‌توانند بر آن تاثیر بگذارند و در نتیجه هویتی مستقل برای خود قائلند و هیچ‌چیز را به‌کلی فدای چیز دیگری نمی‌کنند. بدین‌ ترتیب هم تغییر‌پذیر وهم تغییر آفرینند. افرادی که توانایی‌های شخصی ممتاز و سرشار دارند، همواره در حال فراگیری هستند. آنها هرگز از حرکت باز نمی‌ایستند و هیچ مقصدی آنها را به کلی ارضا نمی‌کند. چگونه به خواسته‌های خود دست یابیم و لذت موفقیت را بچشیم؟ ضرب‌المثلی است که می‌گوید: «هر چه را بخواهید به دست می‌آورید». این عبارت امروز، به همان میزان ۲۰۰۰ سال پیش مصداق دارد اما چرا مفهومی به این سادگی آنطور که شایسته است مورد توجه قرار نمی‌گیرد؟ گاه اصولاً از خواسته خود مطمئن نیستیم و نمی‌خواهیم با طرح خواسته‌ای احتمالاً بی‌جا رفتاری احمقانه از خود به نمایش بگذاریم.
گاهی اوقات از خواسته خود آگاه هستیم اما از عواقب سوال‌کردن می‌ترسیم. می‌ترسیم به ما بگویند که پرسش نامربوطی را مطرح کرده‌ایم، می‌ترسیم سوال ما را غیرقابل‌قبول بدانند یا آن را بی‌تناسب و یا غیرممکن اعلام نمایند اما «شما هر اندازه که بتوانید شکست را تحمل کنید، به موفقیت نزدیک‌تر می‌شوید». به عبارت دیگر، با هر جواب «نه» که دریافت می‌کنید یک قدم به جواب «آری» نزدیک‌تر می‌شوید تا شکست نخورید به پیروزی نمی‌رسید. هر شکست، طی‌کردن یکی از پله‌های نردبان موفقیت و پیروزی است و با بالا‌رفتن از هر یک از این پله‌‌ها به پیروزی نزدیک‌تر می‌شوید. ولی باید دقت داشته باشید که این نردبان در جهت مناسبی تکیه داده شده باشد. بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که پافشاری کلید اصلی و حلال مسائل است. به‌عبارت دیگر، رد‌کردن، قدمی به‌سوی پذیرفتن است. شکست‌خوردن بخشی از موفق شدن است.



 نگاشته شده توسط شهرام قلی پور در سه شنبه 21 مهر 1388  ساعت 11:06 AM نظرات 0 | لينک مطلب

 

هر انسانی در دوران زندگی اجتماعی خود با مسائل و مشکلاتی روبه‌رو می‌شود. این مسائل ممکن است مربوط به دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، انتخاب شغل، انتخاب رشته، انتخاب همسر و انتخاب دوست باشد.
برای شناخت و حل مسائل مهم زندگی و تصمیم‌گیری مناسب، راه‌های مختلفی وجود دارد. یکی از این راه‌ها، استفاده از تجربه‌ی شخصی یا تجربه دیگران است. وقتی ما دچار مشکل می‌شویم، ممکن است از تجربه‌های شخصی خودمان استفاده کنیم یا از تجربه‌های دیگران که در این باره تجربه دارند و صاحب نظر هستند‌بهره بگیریم. به طور مثال، اگر برای انتخاب رشته تحصیلی فرزندمان دچار مشکل شدیم از تجربه دیگران که انتخاب رشته کرده‌اند استفاده می‌کنیم. زیرا آنان اطلاعات کافی در این باره دارند. بنابراین از افراد دانشگاهی برای انتخاب رشته فرزندمان کمک می‌گیریم و با آنان مشورت می‌کنیم.
در زمان‌های قدیم که دیوار خانه کعبه را می‌ساختند. سران قبایل مکه می‌خواستند سنگ حجرالاسود را در دیوار آن قرار دهند. در میان سران قبایل اختلاف افتاد و هر کسی می‌خواست افتخار نصب آن سنگ حجرالاسود از آن وی باشد. نزدیک بود میان سران قبایل عرب، درگیری به وجود آید. یکی از حاضران پیشنهاد کرد، برای حل مشکل، هر کسی وارد کعبه شد نظر او را بپذیریم. در همین زمان پیامبر(ص) وارد کعبه شد آن حضرت در آن زمان به محمد امین معروف بود و هنوز به پیامبری نرسیده بود. سران قبیله مشکل را بیان کردند. حضرت محمد(ص) فرمود: پارچه محکم و بلندی بیاورند. رسول خدا(ص) آن سنگ را در میان پارچه گذاشت و به سران قبایل گفت، هر کدام از شما گوشه‌ای از پارچه را بگیرید و آن را بلند کنید. سپس با دستان مبارکش حجرالاسود را در داخل دیوار کعبه جای داد. پیامبر(ص) مشکل را با خلاقیت و ابتکار خود حل کردند و از جنگ و درگیری جلوگیری کردند.



 نگاشته شده توسط شهرام قلی پور در سه شنبه 7 مهر 1388  ساعت 11:01 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net