چشم به راهم تا تو آیی....


ادامه مطلب


[ جمعه 6 دی 1392  ] [ 8:29 PM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (3) ]

آقاجانم بیا...

آقا جان بچه ها جوون  شدن ، جووونا پیر شدن ، پیرامونم مردن

آخرهم تورو ندیدن


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 5 دی 1392  ] [ 11:41 AM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (4) ]

چرا...چرا...چرا...

با تو مي گويم،از تو مي پرسم ،

چرا هيچ ازحج بازگشته اي, پيغام تو را براي ما نمي آورد ؟

چرا مردم وقتي به هم مي رسند, نمي پرسند: تازگي ها از مولا چه خبر؟

چرا هيچ كس براي آمدنت نذری نمي كند؟

چرا دعاهايمان هم از نام تو خالي شده است؟

چرا بودنت را باور نكرده ايم؟


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 5 دی 1392  ] [ 12:25 AM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (0) ]

آجرک یا بقیه الله عج....

اول خدا

آجرک یا بقیه الله عج

ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست
آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست
سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست
این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلاً برای من کسی محبوب نیست
واقعاً من دوستت دارم عزیز فاطمه!


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 5 دی 1392  ] [ 12:02 AM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (1) ]

براي تو آری......

گفتند درباره ي تو عاشقانه ننويسيم حيف است، كم است،
براي تو آري ، اما براي من؟
عاشقانه هايم تنها براي توست،
براي تو كم است از تو سرودن، براي من اما همه چيز است.
اي تنها بهانه ي ماندن! اي تنها رابط ميان ما و آسمان! نيامدي اين جمعه هم پدر،
نيامدي صاحبم، امامم، آقاي من، مولا ...
نيامدي...


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 4 دی 1392  ] [ 11:57 PM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (0) ]