خوب میشناسمت آقاجان؟!...
می شناسمت.
می پرسند:میشناسی اش؟
می گویم:خوب،خوب!
شك میكنم.البته نه خوب خوب،ولی امیدوارم بهتر از دیگران.
می گویند:پس از او بگو!
می گویم از كجا شروع كنم؟
می گویند از هر كجا كه میخواهی؛ازصفات،اخلاق،ظاهرش.
(به ادامه مطلب مراجعه فرمایید)
ادامه مطلب
یا اباصالح المهدی "عج " مددی مولا جان
اول خدا
یا اباصالح المهدی "عج " مددی مولا جان
سلام بر سپیده بر سجود سبز و سادهات
و آسمان آبی نگاه رو به جادهات
بخوان بخوان طلسم شب شکنترین صدای توست
و آخرین امید ما صدای آشنای توست
فقط بگو چقدر تا سپیده راه مانده است
و چند درد دل برای گوش چاه مانده است
به روح سبز و سادهات قسم که زرد گشتهام
ادامه مطلب
ورود امام زمان اکیدا ممنوع!
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…
برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند. از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود…
کاش می آمد …
خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس … خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند…
اگر نیایید دلخور میشوم. دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها! (به ادامه مطلب مراجعه فرمایید)
ادامه مطلب