چشم به راهم تا تو آیی....
ادامه مطلب
تعجیل کن...
مولا جان : هر چند آمدنت حتمی است ، من اما در هراس نبودن خویشم ...
کاش نسیم، عطر نفسهایت را به غربتم برساند.
تو را ای گل همیشه بهار سلام میگویم و باز چشم میدوزم به راه آمدنت ...
ولی شرمساریم از انتظار ...
اللهم عجل لولیک الفرج
ادامه مطلب
به ظهور نزدیک تر می شویم
تمام مشکل بشر این است که خیال می کند:
ظهور تنها راه نجات است
در صورتیکه مشکل اصلی خود ماییم.
ادامه مطلب
انتظار یعنی ...
انتظاراین نیست که فقط بنشینیم و دعا کنیم و فرج را از خدا بخواهیم
انتظار یعنی حس کنی خدا از رگ گردن به تو نزدیک تر است و هیچ وقت رهایت نمی کند
انتظار یعنی تلاش با امید به روزیکه پایان روزهای دلتنگیست
یعنی اینکه به دستهایت یاد بدهی
دستی را بگیرند گرسنه ای را سیر کنند
انتظار یعنی مهربانی یعنی گذشت یعنی صداقت
خدایا آن مرد مهربانی را که ما چشم براهش هستیم
برسان
اللهم عجل لولیک الفرج
ادامه مطلب
مشق های انتظار
مولایم!
دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند،
تو که تجلی عشقی.
قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی.
کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.
هر روز چراغ دلم را با «جامعه الکبیره» روشن می کنم
و سفره افطارم را با «آل یاسین»و «عهد» تزیین می کنم،
برای ظهور تو هر روز پای درد «کمیل» می نشینم
نمی دانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله ها می برد
و صبح آدینه چه صفایی دارد،
که صبح آسمانش پراز «ندبه» است
مولایم...!
بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار
و من با دلم می خواهم آن روز که می آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم
ادامه مطلب
دلم می خواهد برایت عاشقانه بنویسم :
دلم می خواهد برایت عاشقانه بنویسم :
می خواهم از آمدنت بگویم .. از رسیدنت ...
از پایان شب های بلند غیبتت ....
عشق من : آرزو می کنم روزی بیایی و در حضورت
برایت جشن آغاز امامت بگیرم
مولاجان ... بیا ببین : هنوز که نیامده ای ،
بزمی عاشقانه آراسته ام برایت تا قدم بر خانه ام بگزاری و
کلبه ام را به نور وجودت مُنور کنی عزیز ...
در بالای مجلس برایت جایگاهی تدارک دیده ام
که همیشه به یادت خالی می ماند ! راستی چرا نمی آیی ؟
میهمانانم هر سال در جشن امامتت سراغت را از من
می گیرند
که آقایم کجاست ؟
چرا دیر کرده ! چرا به میهمانی خودش نرسیده ؟! ...
نمی دانم جانِ مهدی : جوابشان را چه بگویم ؟
اما با لبخندی به یاد آمدنت به آنها می گویم در راه است :....
آقایم در راه مانده ، میرسد .. !
بیا ببین آقاجان : برای هدیه به میهمانان مجلست
از جمکرانت - نقش - خانه ات را آورده ام
تا با دیدن خانه ی آسمانی ات به یادشان بماند
که برای آمدنت دعای فرج بخوانند... ا
گر شد به میهمانی ام بیا مولاجان : قول رسیدنت را داده ام ..
لااقل سَری به بزم عاشقانه ام بزن مولاجان :
شادمانه هایم برایت دلتنگ اند ..
ادامه مطلب
آقاجان...
شب که میشود دلم هوایت را میکند :
امشب سَری به آسمان دنیا زدم ؛
همین چند لحظه ی پیش ! نگاهم که به ماه زیبا افتاد :
به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی ات
بر سینه ی آبیه آسمان خالی ست مولاجان ..
به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی
باز هم سهم ت از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس ..
اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای تابیدن کند
تو را شرمنده می کند ..
خورشیدی دارم که سهم ش تمام هستی و ماسِواست :
هر چه را که بخواهد در نگین انگشتری اش دارد ...
در گوشه ی نگاهش : به وجودش - هستی - برپاست
و به اشاره اش روزگار می گردد.. دلتنگت شدم :
می خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه
بر محضرت روانه کنم
تا بدانی از روی زمین این گوشه ی دنیا :
بی نهایت دوستت دارم مهدی جان ....
خاطرت آسوده آقاجان قلب من تا روز آمدنت
فقط برای تو عاشقانه می تپد ...
ادامه مطلب
مهدی جان:
به جز دستهای پر قدرت تو راهی نیست
که قلب پر از فراموش من از نام پر از حیاط تو آکنده شود و می دانم ،
می دانم مهربانی تو را آن قدرت هست که قلبم را چنان
وسعتی بخشد که از محبت تو سیراب شود.
آقای من کرم کن و بر من بتاب ...
مهدی جان !
دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود.
جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت
دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است
اشک سرخ می بارد به خود می گویم :
" آقایم باز هم نیامد....."
درست جمعه ها ، وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت
مثل لاله ای که زیر پا لگد شود چروکیده و
رنجیده می شود با خود می گویم
این درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که
** او خواهد آمد **
و آنگاه از دیدگانم قطره ای اشک می چکد و از
سوزان ترین پرده اندوهم می گویم :
مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا ...
ادامه مطلب
مولای من:
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم
در عصرهاي انتظار به حوالي بي كسي قدم بگذار
خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي
تنهايي شو كلبه غريبي ام را پيدا كن
كنار بيد مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام
در كلبه را باز كن به سراغ بغض خيس پنجره برو
حرير غمش را كنار بزن مرا خواهي ديد....
با بغضي كويري كه غرق عصاره انتظار است
ادامه مطلب
دریافت حقیقت در چهره امام زمان علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
با هبوط آدم (ع) در زمین خداوند، همه ذریه آدم مشمول این حکم قرار گرفتند: «فرو شوید همگی در زمین تا از جانب من راهنمایانی بسوی شما بیایند. پس هرکس پیروی کند راهنمایان مرا، هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد گشت.» 38 بقره
هدایت خداوند در زمین با ارسال رسولان الهی محقق گشت و راستی و ناراستی را به بشر آموخت. پیامبران انسان ها را به تبعیت از حق در زندگی فراخواندند و آینده ی زمین را نیز بارها بصورت پیشگویی طی تعلیمات شان به بشر بیان داشتند؛ اما علیرغم این همه تمهیدات، بشر کاملاً در طریق هدایت قرار نگرفت و با وسوسه شیطان به دستکاری در دریافت دین و تفسیر هدایت و فهم دینی کشیده شد و انحراف را به حوزه معرفت دینی کشاند و به حوزه مستقل عقل و استنباط شخصی از حقایق بها داد و ناگزیر خود به جای پیامبران و جانشینان بر حق شان نشست و کتابهای مقدس خداوند را بر اساس دریافت خود تفسیر نمود و برداشت خویش را راهنمای عمل خود در زندگی قرار داد و بدینسان تحریف در ادیان پدیدار شد و راه تبلیغ پیامبر بعدی را همواره با مشکل مواجه ساخت؛ و حتی در بسیاری از موارد، این اقدامات به آزار و اذیت پیامبران و گاها شهادت ایشان منجر می شد.
(به ادامه مطلب مراجعه فرمایید)
ادامه مطلب