آقا جان، عاشقانت صبوراند...
اذنـــم بــده تـا كنــم صـــدایـت مهـــــدی
عـشق تو عجین گشته به جان و دل من
ای جــان و دلــــم شود فـدایت مهــــدی
انتظار را مقدس می شمرم؛ از آن كه هر آدینه، منتظرت می نشینم. هر آدینه، چشم به راه
و گام تو می سپارم و هر آدینه، دلم را سفره ی محبتهاى تو میكنم.
نوازش نگاهت را از ما دریغ مدار،
اى مولا، یا صاحب الزمان
منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، كسى از قوم خورشيد! كسى از نژاد نفسهاى گرم! مردم نيز منتظرند! و غرق در لحظههاى انتظار، نيازشان را از لابهلاى نفسهاى حيران خود بازگو مىكنند. شقايقها منتظرند! منتظر كسى كه به فرهنگ شبنم ايمان بياورد. كسى كه آيينههاى مكدر زمانه را در هم بشكند و اشكهاى ارغوانى را از كوچههاى پريشانى نجات دهد. كوچهها چشم به راهند! كوچهها نيز چشم به راهند! چشم به راه قدمهايى هستند كه زخمهاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاك كند. كوچهها منتظر چشمان باران زايى هستند كه با قدمهايش جان مردم را به شبنم اشكها بشويد. جادهها منتظر رهگذرى هستند كه براى هميشه خواهد ماند. منتظر قدمهايى كه تن مرده كوچهها را زنده مىكند
لالهها منتظرند! در اين عرصه انفجار بلا، مردم ياد لالهها را بين كوچههاى اين شهر خاموش گم كردهاند و حتى امواج درياى عاشق سر بر ساحل نگاههايى تيره مىگذارند و سرود عطش را سر مىدهند. لالهها منتظرند؛ منتظر كسى كه همزاد موجهاى خورشيدى است. كسى از جنس ابر، پريزاد باران.
عاشقان منتظرند! عاشقان بىتابند، بى قرارند تا هم آواز شيدايى صبح فردا باشند. اى دريا تبار، بر گونههاى امت ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.
ادامه مطلب