http://eamag.persiangig.com/60123827921233138123220202068925512817558%5B1%5D.jpg

چون صيد به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صياد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگيرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تير پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشيد اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مويم
از ديده ره کوی تو با اشک بشويم
با حال نزارم


برخيز که داد از من بيچاره ستانی
بنشين که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شيرين به سخن باز گشايی
خوش جلوه نمايی
ای برده امان از دل عشاق کجايی
تا سجده گذارم


گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هيچ نماند
جز گرد و غبارم