یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 

احسان نصری نژاد


اذان جمکران شوری به پا کرد

دلم را از غم عالم جدا کرد

صبا را گشته بودم محرم راز

مرا با رمز غیبت اشنا کرد

بخوان در دل تمنای فرج را

بگو شاید نگاهی هم به ما کرد

چو یعقوب از غم یوسف بنالید

به بوی جامه اش او را شفا کرد

نباشد گل به بستان در زمستان

گل نرگس به هر باغی وفا کرد

ببینیم در جهان عدل علی را

اگر امد حکومت را به پا کرد

اگر ابری بییاید روی خورشید

مشو نومید وباید بس دعا کرد

خدا یا عمر من را طاقتی بخش

که بینم غیبت کبری رها کرد
 





، 
 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 19 خرداد 1390  توسط [ra:post_author_name]

مریم حقیقت


ستاره ی دوازدهم بتاب
رخصت دهید قافیه ها را به نام سِنگ
ای آخرین تلاوت باران امام سِنگ
این قبله را گلوله به تاراج برده است
اینجا نماز می شکند درمقام سِنگ
پر پر شده ست بر پر بابا کبوتری
یعنی هجوم فاجعه بر التیام سِنگ
این کاروان زخمی لب تشنه از کجاست؟!
زینب به دوش می رسد از کعبه شام سِنگ
دارد سپاه کفر زمان غرق می شود
جاریست از تمام زمین نیل؛رام سِنگ
باید دوباره فتح شود قبله گاه عشق
بالا رود بلال اذانی به بام سِنگ
ای آخرین ستاره ی خیبر شکن بتاب
بردار ذوالفقار علی(ع)از نیام سِنگ
((هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم)) قیام سِنگ
 





، 
 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 12 خرداد 1390  توسط [ra:post_author_name]

قادر طهماسبی


بتی که راز جمالش هنوز سربسته است
به غارت دل سودائیان کمر بسته است
عبیر مهر به یلدای طره پیچیده است
میان لطف به طول کرشمه بربسته است
بر آن بهشت مجسم دلی که ره برده است
در مشاهده بر منظر دگر بسته است
زهی تموج نوری که بی غبار صدف
در امتداد زمان نطفه گهر بسته است
بیا که مردمک چشم عاشقان همه شب
میان به سلسله اشک، تا سحر بسته است
به پایبوس خیالت نگاه منتظران
ز برگ برگ شقایق پل نظر بسته است
هزار سد ضلالت شکسته ایم و کنون
قوام ما به ظهور تو منتظر بسته است
متاب روی ز شبگیر جان بی تابم
که آه سوخته، میثاق، با اثر بسته است
به یازده خم می گرچه دست ما نرسد
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است
زمینه ساز ظهورند شاهدان شهید
اگرچه ماتمشان داغ بر جگر بسته است
کرامتی که ز خون شهید می جوشد
بسا که دست دعا را ز پشت سر بسته است
در این رحیل درخشان سوار همت ما
کمند جاذبه بر یال صد خطر بسته است
درین رسالت خونین بخوان حدیث بلوغ
که چشم و گوش حریفان همسفر بسته است
قسم به اوج، که پرواز سرخ خواهم کرد
درین میانه مرا گر چه بال و پربسته است
دل شکسته و طبع خیالبند «فرید»
به اقتدای شرف قامت هنر بسته است
 





، 
 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 5 خرداد 1390  توسط [ra:post_author_name]