یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 



پایانی برای قصه ها نیست،

نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها...
 
حالم خوب است...

اما گذشته ام درد میکند!! 

زودتر بیا...



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

 

یکی می پرسد اندوه تو از چیــست؟؟؟
سبب ساز سکوت مبهـــــمت کیـــست؟؟؟
برایش صادقانه می نویسم...
برای آنکه باید باشد و نیســـت!!! ...


اللهم عجل لولیک الفرج



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]
 


فقط دلیل جدایی ز تو گناه من است
ثمر از این همه غفلت دل سیاه من است 
همیشه ذكر تو را من به روی لب دارم 
كه نام تو گل زهرا دلیل راه من است
ببین كه روز سپیدم ز هجر تو شام است 
بیا و نور فكن كه چهره تو ماه من است
جدایی از تو بلایی عظیم و جانكاه است
گواه قلب حزین سردی نگاه من است
بگو به آن دو ملك در سیاهی قبرم
 كه این غلام قدیمی بارگاه من است

 

 


ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

‏مولای من!
ای ناگهان تراز همه ی اتفاق ها
پایان خوبِ قصه ی تلخِ فراق ها
ای وارثِ شکوه اساطیر،جلوه کن
تاگم شود ابهت این ادعاها...
‏ " اللهم عجل لولیک الفرج ، وجعلنا من خیر أعوانه و أنصاره "
‏ " اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم "
 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

 

دل بیقرار نیست

"ادا در می آوریم"

چشم انتظار نیست

"ادا در می آوریم"

 

بر لب دعای ندبه...
و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست
"ادا در می آوریم"
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست
"ادا در می آوریم"

 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

سال هاست که به تمناى ظهور او دست به دعا برداشته ایم. در انتظارش شکوه ها در دل داریم واز دورى اش داغ ها بر سینه. سال هاست که خزان بودن و سرد و تاریک بودن را حس مى کنیم و در پى خورشیدى گرمابخش و نورانى مى گردیم. سال هاست که از عشق او دم مى زنیم و زندگى را با شربت تلخ صبورى مى گذرانیم. و این دورى، این سرما و تاریکى و خزان زدگى، و این تلخى صبر، تصویر عمل ماست که در آینه ى حکمت خدا افتاده است و پژواک کرده هاى ما که از دیواره هاى قانون خلقت به سوى‌مان برمى‌گردد.

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد                    گناه بخت پریشان ودست کوته ماست(1)

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

… چه قدر سخت است بغضی در گلو داشتن و فواره ای از اشک در گلو نهفتن و به اجبار روزگار لبخندی بر چهره ی شکسته ام نهفتن و آه سردی با سوز جانکاه کشیدن و قلبی از احساس در وجودم نهفتن.

نمی دانم چند روزی است سیب سرخی در دستم و نگاهم بر قالب عکس

چشمانم پر از لبخند زمان در انتظار ، روحم پر امید در انتظار مهدی

مهدی زمان ، هدایت کننده زمان و تجلی دهنده ی قلبهای در انزوا  نشسته ی منتظران

بیا که نرگس باغچه مان در انتظارت خشکید و منتظر دستان پر محبتت ، لحظه شماری می کند.

برای تعجیل در امر فرج مهدی صاحب الزمان (عج)

صلوات

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

مهدی جان

سالهاست آمدنت را به انتظار می نشینم

و سالهاست که دیدگان منتظرم به طلوع روشن تو خیره مانده است

با حس غریب حضورت در نبودنت ، انس گرفته ام

ای همدم لحظه های تنهایی ام ، این اشک فراق توست که پهنای صورتم را برای خیر مقدم تو ، فرش می کند

مهدی جان

صبح های غیبتت ، غروب ندبه های دلتنگیست

و کمیل سجاده های ارادتم را به نجوای توسل نامت دخیل می بندم

و شمارگان نفسهایم دانه های تسبیح انتظار را به پای ظهورت بی قرار  می سازد

بیا که رویای رؤیت رویت ، تلاطم شب های بیداری من است

ای آقای من ، مهدی جان

بیا که آمدنت را انتظار ، کافی نیست.

سلا متی و تعجیل در فرج مهدی فاطمه (عج)

صلوات

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

تنهاترین مرد دنیا

مردان زمانه رنگ معرفت گم کرده اند ! نمی آیی ؟

شعر مردمان واژگون شده ! اینجا باید تا توانی دلی بشکنی تا رفیق راهت شوند !

آقا جان هنوز عده ای نامت را به یاد دارند ... هنوز هم هستند ساده دلانی که دلخوشی عصر های جمعه شان نوشتن ساده دلی هاییست که لغت به لغتش انتظار تو را فریاد بزند و غربت دل انان را !

اقا جان شرمنده ی رخت ... انقدر آواز دلتنگی سر دادیم که نامردمان سوز دلمان را لالایی خواندند و چشم دلشان به خواب غفلت بسته شد ...

انگشت  حقارت سمت ما گرفته اند ... میگویند اگر راست می گویی زین چه سبب  نگاه ملتمست بی پاسخ مانده ... می گویند کدام مهدی ! میگویند ... میگویند ... شرمنده اقا ولی میگویند ... افسانه ای ... ! ..

دردم این نیست که سفیهم خوانند مولا جان ، تمام این طعنه و کنایه ها فدای سرت گل زهرا ... آن که روزگار سرگرم سنگ و خاشاکش ساخته چه داند که گوهر چیست !

یاابن الحسن ... دوستت دارم ... همین اقا جان ... همین ...

تمام ذرات وجودم حقیقتت را فریاد می زند بگذار نامردمان هر چه می خواهند بگویند ! بگذار طردم کنند و تبعید کوه و بیابان ... انکه دلش به عشق تو سبز است را از حرارت کویر چه باک ...

http://s1.picofile.com/file/7107583759/mordad90.jpg

 

آقا باورت می شود این ها همان امت محمد باشند ؟! پیامبر جوانمردی که از خدا هیچ نخواست جز مغفرت برای امتش ؟‌آقا جان چه نامردمان نمک نشناسی شده ایم ... همان امت این روزها با نام مبارک پیامبر و خاندان اطهرش لطیفه هایی می سازند تا کمی دل شیطان را شاد کنند ...

ای غریب یابن الغریب یابن الغریب یابن الغریب ........ بار دل سنگین است ... کی توان با چند لغت بار سنگین بر زمین گذاردن ....

این جمعه هم دارد می گذرد .......... و تو هم چنان دلت از جور شیعه شکسته و شکسته تر .... و منتظر رو سیاه در حسرت دولتت پیرتر و پیرتر ....

دوستت دارم ...

..

غروب جمعه شد و غزل حافظ آرامه ی دل حیران :

یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ...

 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

=-=-=
جواب امام زمان:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!

=-=-=-=-=

اللهم عجل لولیک الفرج

و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته

و المستشهدین بین یدیه.



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

شنیده ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله دلتنگ که بود آن روز که در جمع اصحابش که دو بار دعا فرمود:
«خدایا دیدار برادرانم را نصیبم کن»
اصحاب عرض کردند: یا رسول الله مگر ما برادران تو نیستیم؟
فرمود: « نه شما اصحاب من هستید و برادرانم قومی در آخر الزمان می باشند در حالیکه به من ایمان آورند که مرا ندیده باشند خداوند نام های آنان و نام های پدرانشان را به من شناسانده پیش از آنکه از پشت پدران و رحم مادرانشان بیرون آورده باشد هریک از آنان نگهداریش از دین خود بیشتر و شدیدتر از دست کشیدن بر بوته ی خار در شب تاریک و یا به دست گرفتن آتش فروزان می باشد آنان چراغ های تاریکی هستند خداوند ایشان را از هر فتنه و آشوب تیره ی ظلمانی نجات می دهد» 
(مکیال المکارم/جلد دوم/بخش هشتم/وظیفه ی سی و یکم ج2ص268)

آیا شنیده ای که برادرش را خبر داد:
« ای علی و بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و مهم ترین ایشان از لحاظ یقین مردمانی در آخر الزمان هستند که پیغمبر را ندیده اند (وحجت از آنان محجوب گردیده) و دلیل روشن از میانشان رفته است ( در عین حال) به سیاهی روی سپیدی (نوشته هایی که از آثار گذشتگان بر جای مانده) ایمان آورده اند.» 
(کمال الدین ج 1 ص 288)
شنیده ای او (ص)که جبرئیل امین در ملکوت از همراهیش باز ماند که شان او بالاتر از ملک مقرب خداوند بود چه فرموده است:
« خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک کند در حالیکه در زمان غیبت پیش از قیامش به امامت او معتقد باشد و با دوستانش دوستی کند و دشمنانش را دشمن بدارد، چنین کسی از رفقای من و مورد دوستی من و گرامی ترین امت نزد من در قیامت خواهد بود.» (کمال الدین ج 1 ص 286)

http://molayemehraboon.persiangig.com/image/26ca47232bfeed76f7e2ba618a6acf7b.jpg

می دانی در چه زمانی هستی؟ زمانی که سخت است نگه داشتن ایمان ، زمانی که محبوبترین رسول الهی (ص) فرمود:

« زمانی بر مردم خواهد آمد که حکومت جز به وسیله ی کشتن و ستمگری به دست نیاید و ثروت جز با غصب و بخل فراهم نگردد و محبت و دوستی جز با بیرون راندن دین و پیروی هوای نفس حاصل نشود،
پس هر که آن زمان را دریابد و بر فقر صبر کند در حالیکه می تواند به ثروت برسد و بر دشمنی مردم صبر کند در حالیکه (به وسیله ی از دست دادن دین و پیروی از هوس) بتواند محبت مردم را جلب نماید و بر خواری صبر کند در صورتی که قدرت عزیز شدن را داشته باشد خداوند پاداش پنجاه صدیق از تصدیق کنندگان مرا به او خواهد داد.» (اصول کافی، 2/91)
...

می دانی در چه زمانی هستی؟ زمانی که اگرچه سخت است نگه داشتن ایمان، زمانی که اگرچه محجوب است حجت خداوند،
اما می توانی

همان شوی که رسول خدا دلتنگ دیدارش بود ، که چراغ های تاریکی اش خواند، که شگفت ترین مردم در ایمانش نامید ، که مژده اش داد به برابری با پنجاه صدیق از تصدیق کنندگانش...
می دانی می توانی که باشی؟
چقدر ظالمی بر خود ای نفس
می دانی می توانی که باشی؟

خدایا یاری ام کن تا در دوراهی های انتخاب آن زمان که بین رضایت نفس و رضایت تو قرار می گیرم، آن زمان که بین به دست آوردن تایید تو یا تایید بندگانت گیر می کنم خدایا یاری ام کن همیشه همیشه همیشه تو تنها انتخابم باشی.
خدایا! سخت است دست کشیدن بر بوته ی خار در شب تار، خدایا سخت است در دست گرفتن آتش فروزان یاری ام کن که شیرین است دیدارت آن زمان که تو راضی باشی
شیرین تر از تمامی سختی ها
یاری ام کن
به فضل و رحمتت ای مهربانترین مهربانان

 

   

برگرفته از کلوب گلباران

 

 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]


وقتي نفس به تيزي شمشير مي شود
از زندگي بدون تو دل سير مي شود
تيري بزن به زخم جگرها که ديده ايم
گاهي علاج زخم جگر تير مي شود
بايد که زودتر برسي آخرين سوار

"دارد نبودن تو نفس گير مي شود"
لختي ببين که لخته ي خون،اشک درفراق
از گونه ها چگونه سرازير مي شود
اين عاشق هميشگي چشم عاشقت
دارد ز دوري نفست پير مي شود

زهرا براي آمدنت نذر مي کند ...
حتماً دعاي فاطمه درگير مي شود
 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

آقای من! این جمعه هم گذشت.و چند روز دیگر جمعه هفته بعد می­رسد و باز هم نیمه شعبان روز ولادت فرا می­رسد. نزدیک نیمه شعبان قم حال و هوای دیگری دارد. کوچه­ ها آذین بندان شده. همه جا را ریسه می­کشند. اهالی همه محله­ ها جلوی در خانه ­هایشان را آب و جارو می­کنند. خیابانها چراغانی می­شود. خود را برای جشن میلادت در نیمه شعبان آماده می­کنند. و جمعه هفته دیگر خیل جمعیت از همه جای ایران که از همه جای دنیا به قم و جمکران سرازیر می­شود.

 و من چه بگویم. بگویم دلم گرفته. یا بگویم رو سیاهم. یا بگویم منتظرم. یا بگویم هنوز دلم را آب و جارو نکرده ­ام. چگونه بگویم. به خود بگویم یا به دیگران. آیا گوش دلم به این حرفها توجه می­کند. کسی که عمری زندگی می­کند فقط برای زندگی کردن.نه خود را می­شناسد و نه زندگی را.همیشه گمان می­کند که دارد زندگی میکند. اما کدام زندگی؟

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

آقاجان تو امام زمان من هستی. یعنی اکنون تو امام من هستی. من زمان امامان دیگر را درک نکردم. هرچند از فیض وجودشان بهره ­مند می­شوم. اما همیشه این رسم بوده که باید پیروی امام زنده را نمود. و من چه بد پیروی هستم. اما به هر حال به پای شما نوشته می­ شوم. مثل میلیاردها آدمی که در این هزار و چهارصد سال به پای شما نوشته شده­ اند. اما جزو یارانت نشدم. چه کنم که خیلی بدم؟ چه کنم که به یاری امام زمانم نمی­ شتابم؟ چه سرد و بی­ حوصله از کنار مسایل مربوط به شما می­ گذرم.

ای کاش… . لااقل گم می­ شدم. ناپیدا می ­شدم. از خودم خجالت می­ کشم. امام من هزار و چهارصد سال منتظر است و من یک روز منتظر نشدم. ای آقا و مولای من چقدر از شما دورم و چقدر جاهلانه این دوری را فراموش می ­کنم. چقدر من کوته نظر هستم. امام من بزرگی است که مثل او در دنیا نیست. و من منتظرش نباشم. چقدر من کم ثمر هستم. چقدر نادان هستم که نمی­ خواهم همسایه ­ات باشم.

 واقعا چقدر آرزوی دیدار شما را دل دارم؟ چقدر؟ این همه شعر گفته شده. این همه نثر نوشته شده. می­گویند محبوب من دوری تو و ندیدنت برایمان سخت است.اما آیا من لیاقت تکرار این کلمات را دارم؟ کسی که واقعا در قلبش مشتاق و محتاج دیدارت نباشد را چه کاری با این کلمات و عبارات است؟ آیا من دلتنگ تو شده ­ام؟ پس بی­قراری ­ام کو؟ پس فرمانبرداری­ ام کو؟

مولای من باید اقرار کنم همان گونه که خود و زندگی را نمی ­شناسم، شما را هم نمی­ شناسم. این اقرار برای من بسیار تلخ است. اما حقیقت است. کسی که خود را شناخت خدایش را می ­شناسد. کسی که خود را شناخت جهانش را هم می­ شناسد. اما کسی که خود را نشناخت امامش را نیز نمی­شناسد. ای امامم! کمکم کن تا خود را بشناسم تا شما را بشناسم. چون بدون کمک شما….



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

صلای آشنایش ، دل نوازترین ترنّم عشقی است که دست دل ها را می  گیرد و از مدینه تا مرو و نیشابور و توس ، پروازشان می دهد .

نقّاره ، ندای بیدارباشی است که محبوب را هر صبح و شام در جام خاطره می ریزد و گِل مهربانی را بر بام بیداری به شکوفایی وا می دارد .

نقّاره ، نقبی است که گام ها را به روشنایی پیوند می خواند و نقش جان ها را در قرب آرزوهای طلایی دیدار ، جاودانه می کند .

نقّاره ، قار قارِ کلاغان اندوه را از صورت ها و سیرت ها می راند و شکوه شایستگی و شفا و شفاعت را در آیینه های مضاعف به تلالو وا می دارد .

نقّاره ، نقاهت نفس ها را التیام می بخشد و دل را به محضر دلدار ،  میهمان می کند .

برای دیدن اندازه اصلی بر روی عکس کلیک کنید .

نقّاره ، ناقل نوای تن ها و دل های عاشقی است که در سرسرای بیداری می پیچد و هزاران  پنجره از شادی بر روی همه ی شایستگانی می گشاید که قصدشنا ، در دریای رستگاری را دارند .

نقّاره ، رازناک ترین ، نجوای موزون و دل انگیزی است که نام و یاد حضرت معشوق را  چونان شبنمی بر چهره ی گلِ ایام می نشاند و چشم روشن بینان ، حق جویان و راه پویان را به پیمان و ژرفای ایمان ، رهنمون می شود .

نقّاره ، هزار آوای داستان سرای سادگی و لطافت ، ماه نمای راه های وصال و سال نمای سیلان صمیمت و صفاست .

نقّاره ، زنگار زدای لحظه های تاخیر در دیدار محبوب قلوب و درای هشدار دهنده ی قافله های قبله پیماست .

نقّاره ! نوازش گوش دل های ما را فراموش نکن !


« السلام علیک یا غریب الغربا ، السلام علیک یا معین الضعفا ... »



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]
(تعداد کل صفحات:5)      1   2   3   4   5