یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 

ای مهربان؛ بگذار تا در میان ستاره های شب و تنهایی شب با تو سخنی داشته باشم؛ بگذار تا از درد جدائیت که با غیبتت همه تکیه گاه مظلومان ازبین رفته بنالم؛ پیش از تو آب، معنیِ دریا شدن نداشت ولی می دانم که با حضورت در میان مردم هر قطره آب معنی یک دریا را می دهد و حتی گیاهانی که با نبودنت اجازه زیبا شدن نداشتند ولی با تو گلستان می شوند؛ اما افسوس که بوی غیبتت به مشام تنهاییم می رسد!

ای آقای من؛ شنیده ام که با نماز خواندن شماست که خورشید جان می گیرد و با هر نفس شماست که روشنتر می شود! آخر از حریم کدامین بهاری که عاشقانت با شنیدن نامت به قامت سبزت می ایستند و قلبهایشان را به سوی شما روانه می سازند؛ من می دانم که دل شما مانند دریا پاک است، پس چرا ای سرور امّت، ظهورت را تجلّی نمی کنی؟! طوفانهای دریا برای شما حباب است؛ پس آخر چرا ما را در این سرزمین آفتاب، چشم انتظار گذاشته اید؟! روییدن خورشید از خاک، معنای وجود تو را می دهد و بهار را در نام شما می جویم. عزیز دلم! چه شبها و روزها که نام تو را بر زبان جاری می ساختم و به یادت همیشه دلم آهنگ انتظار را می نوازد و با پای برهنه در جاده های انتظار قدم برمی دارم.

گلدسته های مسجد جمکران در خیال رسیدن نام زیبایت به گوششان در اوج آسمان دعا می خوانند و گنبد جمکران در زیر آسمان غم آلود دلهای عاشقان چشم انتظار، کبوتر تو می باشد! عاشقانی که به مسجدجمکران می آیند، سر بر دیوار جمکران می گذارند و با چشمانی اشکبار تو را یاد می کنند و با دل سوخته شان شما را صدا می زنند. خوب می دانم که مرا نیازی به گفتن این حرفهای غمگین نیست، چرا که شما در چشمهایتان روشنایی است که اینها را می بینید. ای منتهای مهربانی! هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند و ثانیه هارا به خاطر دیدنت می شمارند؛ چرا که همه هفته به امید جمعه می مانیم و هنگامی که جمعه فرامی رسد زمین و زمان بوی تو را می دهد؛ امّا غروب جمعه دلم را می شکند و هنگامی که جمعه می رود دلم می گیرد، چرا که روزی که وعده داده ای که خواهم آمد بدون تو سپری می شود!

ای محبوب دلها!

تمام هستی ام را خاک قدمت می کنم تا شاید نظری به جاده دلم بیندازی -چرا که تو آفتاب یقینی، که امید فرداها هستی، تو بهار رۆیایی که مانند طراوت گل سرخ می مانی و نرم و سبز و لطیفی تو معنی کلمات آسمانی- هستیی که دستهایش برای آمدنت به زمین دعا می کند.

 

ای تجسّم مهربانی!

غیرت آفتاب و جلوه زیبایی ماه تو را توصیف می کنند و نفس آب تو رامعنی می کند و نبض خورشید تو را وصف می کند.خوب می دانم که تو می آیی؛ آری تو می آیی همانطور که وعده کرده ای و آنگاه است که انتظار را از لغتنامه ها پاک خواهیم کرد.

 

پس ای تمام زیبایی!

بیا تا برای همیشه فریادرس عاشقان موعود باشی.



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

انتظار همواره درآدمی حسی دوگانه می آفریند واو را در میان این دوحس بی قرار می کند؛احساس بیم و امید.ازیک سو دلش درآرزوی دیدار یار سفرکرده می تپد وهیجان سراسر وجودش را متلاطم می کند وازدیگرسو،نگران است مبادا مسافرش ازراه نیاید،دیر بیاید یا بیاید واو آماده نباشد.ازاین رو،انسان منتظر،خواب و خوراک ندارد؛آرام وقرار ندارد؛چشمش به پیچ کوچه است و گوشش به آواز در،که چه هنگام دق الباب شود و یار درآید.یک پایش درخانه است وپای دیگرش در کوچه وگذر. 

انتظار تعبیری کودکانه برای خواب های پریشان نیست،انتظاررؤیایی برای دل خوش بودن بیچارگان وستم دیدگان دنیا نیست،انتظار نشستن ودست بردست ساییدن برای ظهور انسانی خارق العاده نیست بلکه راهی برای رفتن و انگیزه ای برای حرکت است تاآدمی خود را از زیربارطاغوت ها برهاند وبا خود سازی وخدا باوری ،زنجیرهای ستم را ازدست وپای خود وجامعه خود بگسلاند و زمینه رویش درخت ایمان وعدالت را در زمین انسانیت فراهم آورد. 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

خدایا، مرا ببخش! به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام!

به خاطر همه سجده هایی که زود سر از مهر برداشتم .

به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند .

به خاطر همه حاجاتی که از غیر تو خواسته ام .

به خاطر همه وعده هایی که تو دادی و من باور نکردم .

به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم .

به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم .

به خاطر همه نعمتهایت که شکر نکرده ام .

به خاطر همه مهربانی هایت که با گناه پاسخ داده ام .

به خاطر همه چشم پوشی هایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام .

به خاطر همه آنچه در راه من خرج کرده ای و من هیچ در راه تو خرج نکرده ام .

به خاطر ...

مرا ببخش! نه به خاطر آنکه من لیاقت بخشیده شدن دارم;

به خاطر اینکه تو شایسته بخشیدنی!

نه به خاطر آنکه گناهان من بخشودنی هستند;

به خاطر اینکه تو اهل عفو و مغفرتی و گذشت کار توست

نه به خاطر اینکه من خوب شده ام;

به خاطر اینکه تو خوبی!

نه به خاطر آنکه مرا خوشحال کنی

به خاطر اینکه پیامبرت و اولیاء تو، خوشحال شوند!

مرا ببخش، نه به خاطر من!

به خاطر «آن که » گناهان من اول او را اذیت می کند!

به خاطر «آن که » گناهان من، غربت و آوارگی و غیبت او را تمدید می کند!

به خاطر «آن که » هر هفته پرونده اعمال مرا به دست او می دهند!

به خاطر «آن که » این بار نمی داند با چه رویی پیش تو شفاعت مرا کند!

به خاطر «آن که » قرار است بر زمین آقایی و سروری کند و گناهان من مانع این کار شده اند!

به خاطر «آن که » دوستش داری و او تو را دوست دارد!

به خاطر «آن که » ناراحتی او ناراحتی توست و خوشحالی او خوشحالی تو!

به خاطر امام زمان مرا ببخش!

 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

خسته‌ام از خودم، خسته‌ام از خسته شدن از خودم! خسته‌ام از روزهایی كه فقط می‌آیند و می‌روند. خسته‌ام از شب‌های طولانی كه غرق ظلمتند و هیچ سوسوی امیدی در آن‌ها به چشم نمی‌آید. خسته‌ام از بیهوده صبح را به شام رساندن و شام را به صبح و ادامة مكرّر و لغو آن. سراسر وجودم را خمودی گرفته است. كویر تفتیدة قلبم سال‌هاست كه بوی باران را انتظار می‌كشد. چشمانم دیگر تاب خشكی خیره ماندن به راه و انتظار كشیدن را ندارند. چونان مرده‌ای متحرّك می‌مانم كه فقط حیات نباتی دارد و تنها آرزویش زنده شدن و حیات را چشیدن.

 شنیده‌ام به خورشید پشت ابر می‌مانی؛ نور می‌دهی، گرما می‌بخشی، حیات می‌دهی؛ ولی من غرق ظلتم، وجودم سراسر یخ زده كه حیات را التماس می‌كنم. مضطر شده‌ام. دردمندم از دردهایی كه پایانی برایشان نیست. درمانده‌ام از چگونه ابراز كردن درماندگی‌ام برای اجابت! خوب می‌دانم كه همین اندك حیات نباتی‌ام را همه از تو دارم. وجودم به قوام تو پایدار است. هوایی كه در اعماق وجود خسته‌ام زندگی را می‌گستراند و مرگ را ذرّه ذرّه بیرون می‌كشد، همه از توست. می‌دانم كه پایداری آسمان و آرام بودن زمین از توست. می‌دانم كه لنگر گرفتن كوه‌ها از توست، روشنایی روز از توست و علّت ماندن تمام اهل زمین بر روی آن. مولای مهربانم! با تمام وجود التماس می‌شوم بر آستان مقدّست كه از خدا بخواهی منّتش را بر ما بگستراند و ما بیچارگان را وارث تمام زیبایی‌هایش گرداند.

 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 16 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

سياه روتر از آنم كه جرات كنم به سپيدارها نزديك شوم، بي مايه تر از آنم كه داراييم كفاف خريدن يك شاخه لبخند را براي لبانت بدهد. 
دلم هر جايي تر از آن است كه بتواند شبي، ساعتي يا حتي به قدر چند جمله اي با تو خلوت كند. اما شكسته تر از آنم كه به انكسارم رحم نكني، و تكيده تر از آنم كه راضي بشوي استخوان هايم زير بار بي اعتنايي ات خرد شود، و دست خالي تر از آن كه دست رد به سينه ام  بزني! 



چه آرزوهايي برايم در سر داشتي و به بارور شدنم چه اميدها كه نبسته بودي! چه خاطره هايي شيرين داشتم از هم صحبتي با تو و چه جام هايي از نور ناب نوشيده بودم از كلامت!

چرا عقب افتادم از قافله ات؟ چرا جا ماندم از كاروانت؟ 
چه شد كه تا به خود جنبيدم، وسط صحرا زمين گير خفت خود شدم و ديگر از تو حتي سوسويي هم پيدا نبود؟ 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

همواره انتظار مي كشم روز موعودی را كه با خورشيد خواهی آمد و نام تو را تمام درختان ، گاه بهار زمزمه خواهند كرد . و تو اي آفتابی ترين! در اين تكرار تاريكی ببار و از روشنی ، از خوبی ، از دانايی ، از عشق ، از ايمان و از اميد برايمان بگو .
اكنون كه زبان از لب مي ترسد و شب از روز ، اشک در چشم‌ها يخ بسته و دست‌ها ملتمسانه تو را مي جويند و عدالت تو را طلب می كنند ، اكنون كه شامگاهان آغشته است به كلاغانی شب رنگ ، به دنبال چشمان خورشيدی ‌ات ، ما دست به دعا برمی داريم و نرگس‌ها آمدنت را از نسيم مي جويند .
حضرت موعود ! آيا كوير تشنه جانمان را به ضيافت پاک و روشن باران لطفت دعوت نمی كنی ؟!
ای هميشه جاويدان ! بيا كه در اين بن بست هر كوچه ای ، ديده تری از پس دريچه اي تاريک ، انتظار تو را می كشد.
غروب‌های دلگير جمعه‌های انتظار ، صداي حزن ‌انگيز دعای سمات را در بغض سرخ آسمان می‌پراكند و اين لحظات ملكوتی مرا بيشتر و بيشتر مشتاق ديدار تو می‌نمايد .
اي مايه تسلی ، ای دوست ! اكنون كه گاهواره زمين ، سنگين و خوفناک ، با لای لای ظلمت ، با لای لای غم ، زين سو به سوي ديگر می رود ، طنين گام‌های روشن و وعده داده توست كه پروانه های غمگين را دوباره آزادی و اشتياق پريدن می بخشد و نخل‌های پريشان را نام تو ، چون آفتاب ، آغاز آشنايی با زندگی‌ست .
بيا و سينه دردمند زمين را از درد و رنج آزاد گردان و عدل وعده داده شده را برايمان در هاله‌ای از نوری جاودان به ارمغان بياور كه ديدگان اشكبارمان را با تمام جمعه‌هايی كه آمدند و تو نيامدی دخيل بسته ايم .
دلمان گرفت از اين همه ستم ، از اين همه غم .
انتظار كی به سر می‌آيد اي امام قائم و ای وجود دائم !


هر جمعه دست به دعا برمی داريم و دردمندانه و ازعمق جان از پروردگار جهان می‌خواهيم آمدنت را اي آفتاب تابنده مهربان !
می دانم روزی خواهد آمد . در يكي از همين جمعه های دور يا نزديک خواهی آمد با اسب سرخ در برابر خورشيد و از مقابل من .
بی‌صبرانه انتظار می‌كشم آمدنت را .



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

1. انتظار همیشه با شور ، شوق ، آرزو و امید همراه است!
2. اگر امید و انتظار نبود زندگی نیز نبود!
3. انتظار محرك انسان به جلو و آینده ای بهتر است!
4. انتظار با صبوری و شكیبایی آشنا و همدم است!
5. انتظار و فراق است كه بر زیبایی وصال آن كه منتظرش هستیم می افزاید!
6. اگر فراق و انتظار نبود وصال و رسیدن به مقصود و محبوب چندان جذاب نبود!
7. انتظار جوهره ، استعداد و پتانسیل آدمی را آشكار می سازد!
8. انتظار رقت قلب می آورد!
9. انتظار قساوت ها را به رقت ها ، بی رحمی ها را به مهرورزی ها بدل نموده است!
10. انتظار آستانه تحمل آدمی را به گونه ای چشمگیر بالا برده است!



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

 



اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست!



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

ای ابرهای سیاه و سفید! 
آنگاه که باد شما را بر صفحه ی آسمان می گستراند، 
آنگاه که سدّی میشوید، میان ما و آفتاب؛ 
داغمان را تازه و درد هجران را دو چندان می کنید. 
غم ما از این است که آفتاب عالم تابی داریم ولی افسوس که از دیدارش محرومیم! 
افسوس که سیاهی گناهان، ما را از آن نور باهر جدا ساخته است؛ 
و صد افسوس که می دانیم علت دوری را ولی همچنان گرفتار لذّت گناهیم. 
ای ابرهای آسمان! 
دردمند هجران اوییم و از فراقش نالان، 
تنها امیدمان وعده ی حتمی خداوند است و 
نور خورشید که گاه گاهی از روزنه هایی میان دامن سیاه شما بر ما می تابد؛ 
و نوید روزی را می دهد که ما نزدیکش می پنداریم و دشمنان دور. 
به امید آن روز.

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

آقای من!

مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی  که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.
… از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را  می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟
… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس  از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی آقای من ، مولای من ، یاورمن … العفو … العفو!

تعجیل در امر فرج مهدی فاطمه (عج)

صلوات

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

در توهم و خیالم نقش آن را بر ستاره ها حک می کنم؛

در خیال و رویا یم خانه مولایم را در کهکشان ها نقش می زنم؛

در ژرفای چاه متروکه؛

یا کوره راه های صعب العبور کوهستان خیمه ای برایش بر پا می کنم…؛

گاه اورا لابلای اوراق کتاب های کهن جای می دهم و در آینده ای بس نامعلوم که باید منتظر بمانم تا متولد شود یا نه… میان پیله ای از پندارهای خود تنیده، محصور می سازم؛ نه او را که خود را، و از دسترسم دورش می کنم، یا ازدسترسش دور می شوم؛



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

وبلاگ مهدی طاووس اهل جنت - www.tavoosejannat.blogfa.com

...لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ صِدْقاً صِدْقاً، لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏تَعَبُّداً وَرِقّاً.

 

اللَّهُمَّ مُعِزَّ كُلَّ مُؤْمِنٍ وَحيدٍ، وَمُذِلَّ كُلَّ جَبَّارٍ عَنيدٍ، أَنْتَ كَنَفى حينَ‏تَعْيينى الْمَذاهِبُ، وَتَضيقُ عَلَىَّ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ.
"به حقيقت، به حقيقت كه هيچ معبودى جز خداى يگانه نيست،وبراستى، براستى هيچ معبودى جز خداى يگانه نيست، از روى تعبّدوبندگى جز خداى يكتا هيچ معبودى نيست".
"خدايا! اى عزّت بخش هر مؤمن تنها، و اى خوار كننده هر ستمگرستيزه جو، تو پناه منى هنگامى كه راههاى گوناگون مرا فرسودند و زمين‏با همه فراخى‏اش بر من تنگ آمد".
اللَّهُمَّ خَلَقْتَنى وَقَدْ كُنْتُ غَنِيّاً عَنْ خَلْق‏، وَلَوْلا نَصْرُكَ إِيَّاى لَكُنْتُ مِنَ‏الْمَغْلُوبينَ، يا مُنْشِرَ الرَّحْمَةِ مِنْ مَواضِعَها، وَمُخْرِجَ الْبَرَكَةِ مِنْ مَعادِنَها،وَيامَنْ خَصَّ مِنْ نَفْسِهِ بِشُّمُوخِ الرِّفْعَةِ، فَاَوْلِيآؤُهُ بِعِزِّهِ يَتَعَزَّزُونَ، وَيا مَنْ‏وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نيرَ الْمَذَلَّةِ عَلى‏ اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خآئِفُونَ،اَسْأَلُكَ بِإِسْمِكَ الَّذى فَطَرْتَ بِهِ خَلْقَكَ فَكُلٌّ لَكَ مُذْعِنُونَ أَسْأَلَكَ أَنْ تُصَلِّىَ‏ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَعَلى‏ آلِ مُحَمَّدٍ.
"خدايا! مرا بيافريدى حال آنكه از خلقت من بى نياز بودى، و اگريارى دادنت به من نمى‏ بود من از شكست خوردگان مى‏ بودم.

اى كسى كه ‏رحمت را از جايگاهش مى‏ گسترانى، و بركت ها را از معدن هايش برون‏ مى ‏كنى. اى كسى كه از نفس خويش رفعت و بلندى را ويژه مى‏گرداند،پس اوليايش به عزّت او سرفرازى مى‏ جويند، اى كسى كه پادشاهان‏برايش يوغ خوارى برگردن هايشان مى ‏نهند و از خشم و قدرت اوهراسانند، از تو مى‏خواهم به نامت كه مخلوقاتت را بدان بيامرزيدى،پس همه براى تو فروتن و خوارند، از تو مى‏ خواهم بر محمّد و خاندان‏ محمّد درود فرستى".
وَأَنْ تَنْجِزَ لى أَمْرى، وَتُعَجِّلَ لِىَ الْفَرَجَ، وَ تَكْفِنى وَ تُعافينى، وَتَقْضى‏ حَوائِجى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ، اللَّيْلَةَ اللَّيْلَةَ، إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٍ.
"و كار مرا محقّق فرمايى و در گشايش براى من تعجيل بورزى و مرايارى دهى و عافيتم ارزانى فرمايى. نيازهايم را بر آورده سازى همين ‏ساعت همين ساعت و همين شب همين شب كه تو بر هر چيز توانايى".(1)

پی نوشت ها:

1- الامام المهدى، ص‏236. از دعاى آن‏حضرت براى رفع حوايج

منبع: کتاب هدايتگران راه نور - زندگانى بقيّة اللَّه الأعظم امام مهدى(عج)

 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

در روايتى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است:

«كسى كه در انتظار اقامه نماز به سر برد در طى زمان انتظارش، در حال نماز محسوب مى شود» (1)

و به همين مقدار اكتفا ننمود بلكه در جاى ديگر فرمود:

«كسى كه منتظر وقت نماز بماند بعد از اداى نمازش در زمره زيارت كنندگان خداى عزوجل به شمار مى آيد.» (2)

اقامه نماز اگر چه ستون دين است، امّا همه دين نيست. نماز با همه اهميّتى كه دارد تنها بخشى از تعاليم انسان ساز اسلام و تنها يكى از راه هاى اصلى، قرب به خداوند است. نماز در كنار روزه و حج و جهاد و خمس و زكات و ساير احكام نورانى قرآن، تنها يكى از فروع دين به شمار مى رود و اهميّتش هرگز بالاتر از اصول دين نيست.

حال اگر قرار باشد به فرموده مولاى متقيان، كه كلامش برگرفته از كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ريشه دار در سخن خداى عزّوجلّ است، ارزش انتظار يك مؤمن براى برگزار شدن نماز جماعت و يا حتى رسيدن وقت، براى اداى نمازِ خودش در حدّى باشد كه نفس زدنهايش را قرائت و ذكر نماز، و نشستنش را قيام و ركوع و سجود نماز بشمارند و او را در حال انجام نماز محسوب دارند، بايد ديد منتظران قيام دينِ مجسّد و عدالت موعود، حضرت مهدى(عليه السلام) را در چه مقام و منزلتى مى بينند؟

بايد ديد آنها كه منتظر اقامه تماميّت دين و پياده شدن همه تعاليم حياتبخش اسلام هستند در نزد خدا و امينان او چه جايگاهى دارند؟

http://tavoosejannat.blogfa.com

راستى اگر قرار باشد كسى كه در انتظار داخل شدن وقت نماز بسر برده و شوق «ايستادن در برابر معبود» او را چشم به راه «اذان» قرار داده است بعد از نماز در شمار ديدار كنندگان خدا (زوّار اللّه)  قرار گيرد، كسى كه در انتظار فرار رسيدن وقت «ظهور روح نماز و عبادت» بسر برده است، كسى كه اشتياق «سر نهادن همه جهانيان به اطاعت معبود» او را چشم به راه قيام مهدى(عليه السلام) قرار داده است، در شمار چه طائفه اى ازمقرّبين خداوند است؟!

بيهوده نيست كه جايگاه منتظر را جايگاه شهيد بخون غلطيده در پيش روى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)دانسته اند. چه مقامى از اين بالاتر مى توان تصور كرد؟ شهيد كه شهادتش درى به سوى بهشت است بى هيچ وصف ديگرى، از خاصّان اولياء است. او با شهادت خود به مقامى دست مى يابد كه «ليس فوقه برّ» بالاتر از آن فضيلتى نيست.

امّا تنها اين مقام در خور منتظِر نيست، مقام او مقام شهيدى است كه زير پرچم پيامبر و در ركاب پيامبر جنگيده و در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)آخرين مرحله ايمان و جانبازى و ايثارش را به نمايش گذاشته و در پيشگاه او به خاك و خون طپيده است.

زيباتر اينكه منتظِر نماز مى نشيند و چشم انتظار وقت نماز يا برپايى نماز جماعت مى ماند، امّا منتظِر قيام حضرت مهدى(عليه السلام) كه نماز مجسم، حج و جهاد مجسم، بلكه قرآن مجسّم و دين مجسّم است، در انتظار اقامه نماز و حج و جهاد و ... و در انتظار احياى قرآن و دين بر مى خيزد، مى كوشد و مى خروشد.

و چقدر فاصله است بين اجر نشستگان و برخاستگان!

چقدر دور است فاصله بين مقام منتظران قاعد و قائم!

پی نوشت ها:

1- بحارالأنوار، ج 7، ص 255 به نقل از تفسير مجمع البيان.

2- بحارالأنوار، ج 10، باب 7، ص 113، به نقل از خصال صدوق.

منبع: کتاب انتظار

 

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]

 

 دیروز صبح هوا صاف بود و آفتابی، اما گرم و سوزان !
هنگام عصر تنها چیزی که می دیدی ، غبار بود ریزگرد !
دلم برای ریه ی پاک بچه ها می سوخت!
 دم غروب هوا ابری شد...

سحر گاه صدای قطرات باران می آمد...
امروز  "صبح"  هوا  "بهاری"  است!
آقا!
گرمای گناه سوزان است...
غبار فتنه ها چشم ها را از کار انداخته...
دیگر به صدای غرش رعد هم امیدی نیست...
تنها خودت شفاعت باران کن که این طلسم
وا می شود به معجزه ربنای تو!
یاسر حیدری

 



ادامه مطلب

، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 اسفند 1395  توسط [ra:post_author_name]
(تعداد کل صفحات:5)      1   2   3   4   5