زندگاني امام علي ، باید بسیج عمومی نمود
عصر حکومت و خلافت حضرت علی (علیهالسلام) بود سپاه متجاوز معاویه به شهر انبار حمله کرد و به غارت و چپاول گری پرداختند، خبر این حادثه به علی (علیهالسلام) رسید، شخصاً پیاده و نخلیه (منزلگاهی نزدیک کوفه که میدان رزم بود) آمد (تا برای سرکوبی متجاوزان، اقدام کند) مسلمان خود را به حضور علی (علیهالسلام) رساندند و عرض کردند: ای امیرمؤمنان (علیهالسلام)، ما عهدهدار سرکوبی متجاوزان خواهیم شد، شما بجای خود بروید. امام علی (علیهالسلام) به آنها فرمود: ما تکفونن انفسکم فکیفت تکفوننی غیرکم... شما قادر نیستید که از عهده مشکلات خودتان برآیید، بنابراین چگونه مشکل دیگران را از من دفع مینمایید؟ اگر ملتهای قبل، از ستم فرمانروایان خود، شکایت داشتند، من امروز از ستم ملت خودم شکایت دارم، گویی من پیرو و فرمانبر هستم و آنها رهبر و فرمانروا میباشند...
در این میان که علی (علیهالسلام) ناراحتی خود را نسبت به سستی و سهل انگاری ملت، اعلام داشت، دو نفر از اصحابش به حضور علی (علیهالسلام) آمدند و یکی از آنها عرض کرد: من جز اختیار خود و برادرم را ندار،
فرمان بده تا آن را اجرا کنیم.
امام علی (علیهالسلام) در پاسخ فرمود: این تقعان مما ارید: (شما در برابر آنچه من میخواهم چه کاری میتوانید انجام دهید؟)(731)
یعنی: با یک نفر و دو نفر، کاری ساخته نیست، باید بسیج عمومی نمود و با سپاه مجهز و بسیار برای سرکوبی متجاوزان حرکت کرد.
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
معاویه مرد ناشناسی را خدمت حضرت علی (علیهالسلام) فرستاد تا سوالاتی که پادشاه روم از او پرسیده بود و از آن حضرت سؤال کند، آن مرد چون به کوفه آمد با حضرت صحبت کرد و حضرت فهمید که او فرستاده معاویه است. آنگاه فرمود: خدازاده هند جگرخوار را بکشد که چه اندازه خود و همراهانش گمراهند خدا او را بکشد... بعد فرمود: حسن و حسین علیهم السلام و محمد را نزد من بیاورید آنها آمدند آنگاه حضرت به مرد شامی گفت: ای برادر شامی این دو فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و این فرزند من است از هر کدام میخواهی مسائل خود را بپرس. آن شامی گفت: از این (یعنی حسن (علیهالسلام)) سؤال میکنم و سؤال کرد: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
جابربن عبدالله انصاری میگوید: ما در بصره به همراه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودیم چون آن حضرت از جنگ با مخالفان خود آسوده شد در پایان شبی به ما سرکشی کرد و فرمود: در چه چیزی گفتگو میکنید؟ عرض کردم: یا علی (علیهالسلام) در نگوهش از دنیا حضرت فرمود: ای جابر دنیا را برای چه نکوهش میکنید؟ آنگاه حمد الهی و ستایش خداوند را کرد و فرمود: اما بعد؛ چه چیزی در نهاد مردم است که دنیا را نکوهش میکنند؟.. دنیا برای کسی که آنرا دست بفهمد خانه راستی است و مسکن تندرستی و محل ثروت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) با لشکرش به سوی صفین حرکت کرد در بین راه آب آنها تمام شد و همه تشنه ماندند و هر چه جستجو کردند آبی نیافتند! به دستور حضرت مقداری از جاده خارج شدند و در وسط بیابان دیر (عبادتگاهی) دیدند از راهب طلب آب کردند راهب گفت: از اینجا تا نزدیکترین چاه آب دو فرسخ فاصله است و گاهی برای من آب میآوردند و من آبم را برای خودم جیره بندی میکنم و گرنه از شدت تشنگی میمیرم. حضرت فرمود: شنیدید که راهب چه میگوید: عرض کردند: آیا میفرمائی که به آنجا که راهب میگوید برویم؟ حضرت فرمود: نیازی به پیمودن این مسیر طولانی نیست. پس حضرت سر شتر خود را به سوی قبله گردانید و محلی را که در نزدیکی دیر بود نشان داد و فرمود آنجا را حفر کنند زمین را کندند و خاکها را کناری ریختند تا به سنگ بسیار بزرگی رسیدند، عرض کردند: یا علی (علیهالسلام) اینجا سنگی است که وسائل ما (مثل کلنگ) در آن اثر نمیکند حضرت فرمود: زیرا این سنگ آب است جدیت کنید تا آن را بردارید اصحاب جمع شدند و تلاش کردند امام نتوانستند آن سنگ را حرکت بدهند حضرت علی (علیهالسلام) که ناتوانی اصحاب خود را دید، نزد آنها آمد و انگشتانش را از گوشه سنگ به زیر آن برد و با یک حرکت آن را تکان داد و از جای بر کند و به محلی بسیار دور پرتاب کرد. آنگاه آب بسیاری پدیدار شد، لشکریان آمدند و از آن آب که بسیار گوارا و سرد بود نوشیدند و به دستور حضرت مقدار زیادی آب برای خود برداشتند آنگاه حضرت آن سنگ را برداشت و سر جای خود گذاشت و دستور داد خاکها را بر آن ریخته و اثر آن را محو کنند، راهب در بالای دیر این منظره را دید، آنگاه نزد علی (علیهالسلام) رسید و عرض کرد آیا تو پیامبر خدا هستی؟ حضرت فرمود: نه. پرسید آیا ملائکه هستی؟ فرمود: نه پرسید تو کیستی؟ فرمود: من جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هستم. راهب گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم و مسلمان شوم حضرت دستش را داد و او نیز با شهادت به توحید و نبوت و امامت علی (علیهالسلام) مسلمان شد. حضرت از او پرسید چه چیزی باعث شد که تو اسلام بیاوری؟ عرض کرد: یا علی (علیهالسلام) این دیر اینجا بنا شد تا کسی که این سنگ را از جای خود بر میدارد شناخته شود قبل از من علما و راهبهای زیادی در اینجا ساکن شدند تا تو را بشناسند ولی موفق نشدند و خدا این نعمت را به من مرحمت نمود زیرا ما در کتاب خود خواندهایم و از علماء خود نیز شنیدهایم که از محل این سنگ هیچ کس جز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یا جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر ندارد و تا او نیاید محل او آشکار نمیشود و کسی قدرت کندن آن را ندارد جز همان نبی یا وصی او و چون من این را در شما دیدم مسلمان شدم. حضرت وقتی این سخن را شنید آنقدر گریه کرد که صورت و ریش او از اشک چشمش تر شد و فرمود: بشنوید این برادر مسلمان شما چه میگوید، راهب یکبار دیگر جریان را گفت و همه اصحاب شکر خدا را بجای آوردند که از یاران علی (علیهالسلام) هستند، سپس لشکر حرکت کرد و راهب هم با آنها همراه شد و در جنگ با اهل شام آن راهب کشته شد و حضرت بر او نماز خواند و او را به خاک سپرد و بسیار برای او استغفار کرد.(727) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
میثم تمار پیش از شهادت خود به توسط علی (علیهالسلام) از آن باخبر بوده و آن را از مولایش علی (علیهالسلام) شنیده بود. امام (علیهالسلام) به میثم تمار گفت: چه خواهی کرد آن روزی که فرزند ناپاک بنی امیه - عبیدالله زیاد - از تو بخواهد که از من تبری و بیزاری بجویی؟ میثم گفت: نه به خدا سوگند هرگز چنین نخواهم کرد، امام فرمود: در غیر اینصورت به دارت آویخته و تو را میکشند. میثم گفت: صبر و بردباری خواهم کرد این در راه خدا چیزی نیست. علی (علیهالسلام) به او فرمود: ای میثم تو بعدها با این درخت ماجراها خواهی داشت... ای میثم این درخت خرما را به چهار قسمت تقسیم میکنند و تو را از قسمت چهارم آن به دار میآویزند، از این رو میثم خیلی وقتها پیش آن درخت میآمد و در کنارش نماز میخواند و میگفت: مبارکت باد ای نخل؛ مرا برای تو آفریدهاند و تو برای من روییدهای و همواره به آن نخل نگاه میکرد روزی که ابن زیاد حاکم کوفه شد هنگام ورود به کوفه پرچمش به شاخهای از آن درخت نخل گیر کرد و پاره شد ابن زیاد از این پیش آمد فال بد زد و دستور داد آن را بریدند آنگاه نجاری آن را خرید و به چهار قسمت در آورد، میثم به فرزندش صالح گفت: نام من و پدرم را بر چوب آن نخل حک کن صالح میگوید: نام پدرم را آن روز بر آن چوب نوشتم وقتی ابن زیاد پدرم را به دار آویخت پس از چند روز چوبه دار را دیدم همان قسمتی از آن نخل بود که نام پدرم را بر آن نوشته بودم.(726) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ای علی (علیهالسلام) به زودی با عهد شکنان، گمراهان و خارج شدگان از دین جنگ خواهی کرد. عرض کردم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ناکثین (پیمان شکنان) کیانند؟ فرمود: طلحه و زبیر و (عایشه) که در حجاز با تو بیعت میکنند و در عراق پیمان میشکنند و هر گاه این کار را کردند با آنها جنگ کن. زیرا در قتال و جهاد با آنها پاکیزگی برای اهل زمین است. عرض کردم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قاسطین (گمراهان) کیانند؟ فرمود: معاویه و یارانش، عرض کردم: آنها که از دین بیرون میروند (مارقین) کیایند؟ فرمود: یاران ذی الثدیه (724) (پستاندار) و آنها هستند که از دین بیرون میروند همانطور که تیر از کمان خارج میشود پس آنها را بکش چون در کشتار آنان گشایش و فرج برای اهل زمین و عذابی فوری بر آنها و ذخیرهای (ثوابی) برای تو در قیامت در نزد خداست... یا علی (علیهالسلام) تو پیمان مرا رعایت کرده و بر طریقه من کارزار میکنی و امت من با تو مخالفت خواهند کرد.(725) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حبیب بن ابی ثابت میگوید: روزی مقداری عسل به بیت المال آوردند حضرت علی (علیهالسلام) دستور داد یتیمان را حاضر کردند موقعی که عسل را بین نیازمندان تقسیم میفرمود: خود شخصاً به دهان یتیمان عسل میگذارد. بعضی گفتند: ای امیرمؤمنان این عمل برای چیست؟ حضرت فرمود: امام پدر یتیمان است. عسل به دهان یتیم میگذارم و به جای پدران از دست رفته آنها، عطوفت پدری میکنم.(723) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
معاویة بن ابوسفیان در عصر خلافت حضرت علی (علیهالسلام) پس از بروز جنگ صفین برای آن حضرت نامهای نوشت که در ضمن آن نامه چهار مطلب زیرا را مطرح کرده بود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جریان جنگ صفین که بین سپاه امام علی (علیهالسلام) و سپاه معاویه در گرفت و هجده ماه طول کشید عمار یاسر صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جزء سپاه امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) بود. مسلمانان همه میدانستند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عمار فرمود: تقتلک الفئة الباغیة؛ گروه ستمگر و متجاوز تو را میکشند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جریان جنگ جمل بعضی به بهانه اینکه این جنگ یک نوع برادر کشی و مسلمان کشی است از دفاع میکشیدند و بعضی از مقدس نماهای چند آتشه صریحاً امام بر حق، حضرت علی (علیهالسلام) را از اینکه با آشوبگران جمل میجنگد مورد انتقاد قرار میدادند. امام علی (علیهالسلام) آشکارا سپاه جمل را لعنت کرد، یکی از مقدس مآبها به علی (علیهالسلام) گفت: مؤمنین آنها را از لعن خود استثناء کن! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جنگ صفین معاویه لشکری بیست و پنج هزار نفری را تدارک دید و در نوع خود در تمام جوانب این مجموعه بیست و پنج هزار نفری را مجهز نمود، با تدارک وسائل و اسلحه و از حیث زره و کلاه خود و کاملترین تمرینات، آنها را جهت نبرد با سپاه امام علی (علیهالسلام) آماده نمود تمامی این لشکر از فرق سر تا پا غیر از دو چشم آنها غرق آهن بود، به شکلی که هیچ جائی جهت نفوذ تیر یا شمشیر در آن نباشد و تمامی آنها را سوار بر اسب کرد تا روحیه لشکر علی (علیهالسلام) را با هیبت این لشگر در ابتدای نبرد تضعیف نماید این لشگر را کتیبه نامید و راهی میدان کرد. لشکریان حضرت امیر (علیهالسلام) وقتی این وضعیت را دیدند جرأت مقابله با آنرا در خود ندیدند چون وضع جبهه مقابل را میدیدند چگونه است نه جای شمشیر زدن بود نه راه نفوذ، علی (علیهالسلام) از صف لشکریان خود بیرون آمد و لشکر خود را به تذکراتی هشدار داد و آنها را برای نبرد تشجیع نمود آنگاه به آنها فرمود: به شما بگویم این لشکر کتیبه معاویه را در هم خواهم کوبید کسی حق ندارد از جای خود تکان خورد. آنگاه حضرت ذوالفقار را در دست گرفت و حمله کرد حضرت آنچنان جنگید که تمامی لشگر پا به فرار گذاشتند. علی (علیهالسلام) به تعقیب آنها پرداخت فراریان آنها خود را به خیمه معاویه رساندند معاویه که منتظر بود این لشگر برود و همه لشکر علی (علیهالسلام) را درهم بکوبد و بیاید؛ دید همه شکست خورده با کشتههای فراوان برگشتهاند. معاویه گفت: ای وای بر شما کی شما را اینطور کرده؟ مگر لشکر علی (علیهالسلام) چند برابر شما بود؟ همه گفتند: معاویه ما که لشکر علی (علیهالسلام) را ندیدیم ولی ما هر وقت نگاه میکردیم میدیدم علی (علیهالسلام) پشت سرماست و با ذوالفقار حمله میکند. همین قدر بدان که هر که کشته شده به شمشیر علی (علیهالسلام) کشته شده و هر که نیزه خورده به نیزه علی (علیهالسلام) است، هر که تیر خورده، به تیر علی (علیهالسلام) است او گفت: علی (علیهالسلام) که تیر ندارد گفتند و الله ما نمیدانیم چه شده ولی میدیدیم که علی (علیهالسلام) گاهی با تیر حمله میکرد گاهی با نیزه و گاهی با شمشیر و گاهی هم از پشت سر.(719) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام حسن (علیهالسلام) وقتی از دفن بدن مطهر پدر بزرگوارشان برگشتند به منظور جلوگیری از تخریب یا نبش قبر مطهر حضرت علی (علیهالسلام) توسط بنی امیه و مروانیها، سه تابوت تهیه کرد و بر یکی از آن تابوتها نماز خواند تا به عنوان اینکه میخواهند آنرا در خانه دفن کنند ببرند و یک تابوت را فرستاد در خانه جعدة بن هبیره به عنوان اینکه میخواهند آنجا دفن کنند و یک تابوتی را در دالان مسجد گذاشتند به عنوان اینکه میخواهند بدن مطهر امام را در مسجد دفن کنند و در روایتی دیگر دارد که سه تابوت دیگر هم تدارک کرد و یک تابوت را فرستاد بیت المقدس که مردم بگویند جنازه امام را بردهاند بیت المقدس و یک تابوت دیگر را فرستاد مدینه و یک تابوت دیگر را فرستاد مکه و به این شکل محل اصلی قبر مطهر پدر خود را مخفی نمود. حضرت سجاد (علیهالسلام) پس از واقعه کربلا چند مرتبه پنهان به زیارت آمد و به بعضی از خواص مثل ابوحمزة ثمالی قبر امام را نشان داد (صاحب دعای مشهور ابوحمزه) بعد امام باقر (علیهالسلام) از مدینه چند مرتبه به نجف آمد و به اصحاب خاص خود نیز قبر حضرت را نشان داد تا زمان امام صادق (علیهالسلام) که امام به صفوان چند درهم پول داد تا با این پول چند سنگ روی قبر حضرت بگذارد صفوان هم سنگهایی تدارک کرد و دور قبر را کمی مثل تل بالا آورد تا اینکه روزی هارون الرشید وقتی از بغداد رفته بود برای شکار به این صحرا رسید سگهای شکاری خود را به دنبال عدهای آهو رها کرد، هارون دید آهوان به تل خاکی رسیدند و آنجا سر به خاک سائیدند و سگهای او برگشتند آهوان دوباره پس از اینکه از قبر دور شدند هارون دوباره سگها را به سمت آنها رها کرد ولی دوباره همان اتفاق افتاد و حتی برای سومین بار نیز این کار تکرار شد شعیه و سنی این موضوع را نقل میکند، مورخ مشهور ابن خلکان سنی نیز آنرا نقل کرده است. هارون تعجب کرد که اینجا چه خبر است، هارون پرسید در این محدود اگر آبادی هست پیدا کنید و پیرمردی از آن را حاضر کنید. لشکریان هارون گشتند و پیرمردی را پیدا کردند و پیرمرد گفت: من با پدرم اینجا میآمدیم، پدرم میگفت: که من همراه امام صادق (علیهالسلام) اینجا میآمدم اینجا قبر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. هارون وضو گرفت و نماز خواند بعد هم صندوقی تهیه کرد و اتاقی بر روی آن قبر شریف بنا کرد تا سال 300 هجری که مرحوم عضدالدوله دیلمی خودش را به نجف رساند و ساختمان مجللی را در آنجا بنا کرد.(718) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عبدالرحمان بن ابی لیلی میگوید: وقتی آتش جنگ صفین شعله ور شد و بین سپاه علی (علیهالسلام) با سپاه معاویه جنگ درگرفت روزی یک نفر از سپاه دشمن سوار بر اسب به میدان تاخت وقتی که نزدیک سپاه علی (علیهالسلام) شد فریاد زد آیا اویس قرنی در میان شما است؟ گفتیم آری از او چه میخواهی؟ گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: اویس قرنی بهترین تابعین است آنگاه اسبش را به سوی سپاه علی (علیهالسلام) روانه کرد و به سپاه علی (علیهالسلام) پیوست(717) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جنگ جمل که در سال 36 هجری در بصره بین سپاه امام علی (علیهالسلام) و عایشه و طلحه و زبیر واقع شد، علی (علیهالسلام) در یک نقطه از جبهه به فرزندش محمد حنفیه که علمدار لشگر بود فرمود: ای پسر حمله کن؛ از آنجا که لشکر بصره در برابر محمد حنفیه تیراندازی میکردند محمد حنفیه منتظر ماند تا تیراندازی دشمن تمام شود بعد حمله کند بار دیگر حضرت علی (علیهالسلام) خود را به او رساند و فرمود: احمل بین الاسنة از ضربات دشمن مترس و حمله کن، او حمله کرد ولی بر بین تیرهای دشمن توقف نمود، علی (علیهالسلام) از ضعف فرزندش سخت آزرده شد و نزدیک او آمد و با قبضه شمشیر به دوش وی کوبید و فرمود: فضربه بقائم سیفه و قال ادر کک عرق من امک. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خطاب به شریح(714) قاضی کوفه میفرماید: تو بر مقام و منصبی قرار گرفتهای که جز نبی یا وصی نبی و یا شقی، کسی بر آن قرار نمیگیرد.(715) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، فاصله حق و باطل چقدر است
1- میان حق و باطل چقدر فاصله است ؟
2- میان آسمان و زمین چقدر فاصله است؟
3- میان مشرق و مغرب چقدر فاصله است؟ این لکه بینوری که در ماه است چیست؟
4- قوس و قزح چیست؟
5- کهکشان چیست؟
6- نخستین آبی که بر روی زمین جاری شد کدام است؟
7- نخستین چیزی که روی زمین به جنبش در آمد چیست؟
8- آن چشمه که ارواح مؤمنان و مشرکان بدان مأوی دارند کدام است؟
9- مؤنث چیست؟
10- آن ده چیزی که هر کدام از دیگری سختتر است چیست؟
امام حسن (علیهالسلام) در پاسخ وی فرمود: ای برادر شامی، میان حق و باطل چهار انگشت فاصله است آنچه به چشم خود دیدی حق است و با گوش خود بیهوده و باطل بسیار میشنوی و اما میان آسمان و زمین به اندازه دعا و آه ستمدیده و مد بصر فاصله است...
میان مشرق و مغرب یک روز حرکت خورشید است، خورشید را هنگام طلوع و غروب ببین در مییابی، و اما این کهکشان همان شکافهای آسمان است که محل نزول آب سیل آسای طوفان نوح بودهاند و اما قوس و قزح آنکه نباید قزح بگویی زیرا قزح شیطانست ولی آن قوس الله است و امان از غرق شدن است و اما لکه سیاه روی ماه بدرستی که نور ماه مانند نور آفتاب بوده ولی خداوند آنرا محو و تاریک کرده چنانچه در قرآنش (729) فرمود: آیت شب را محو کردیم و آیت روز را روشن ساختیم و اما نخستین چیزی که روی زمین روان شد وادی دلس بود (یعنی وادی ظلمت) و اول چیزی که روی زمین جنبید درخت خرما بود.
و اما چشمهای که ارواح مؤمنان در آن جمع هستند چشمهای است بنام سلمی و اما آن چشمهایکه ارواح کفار در آن جمعاند چشمهایست بنام برهوت و اما مونث آن آدمی است که معلوم نیست زن است، یا مرد، لذا باید تا هنگام بلوغ او، در انتظار ماند اگر زن است پستان برآورد و اگر مرد باشد ریش در آورد... .اما آن ده چیزیکه از یکدیگر سختترند، آن است که خداوند سنگ را سختتر آفرید و سختتر از سنگ آهن است، و سختتر از آهن آتش است، و سختتر از آتش آب است، و سختتر از آب ابر است، و سختتر از ابر باد است و سختتر از باد ملک است و سختتر از ملک، ملک الموت است، و سختتر از او مرگ است و سختتر از او فرمان خداوند است(730)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، دنیا برای اهل تقوا
مسجد پیغمران خداست و فرودگاه وحی حضرت حق است و نمازگاه فرشتههایش.
...ای جابر کیست که دنیا را نکوهش کند؟ با اینکه به فرزندان خود اعلام کرده و فریاد کشیده که رفتنی است و خود را به نابودی وصف کرده است... مردمی بد کار، هنگام پشیمانی آنرا به باد مذمت میگیرند... بس است ای جابر! با من بیا با او رفتن، تا بر گورستان رسیدیم و فرمود: (اشاره به قبور) ای خاک نشینان، ای آوارگان، امام خانهها شما را مسکن ساختند و میراثها را قسمت کردند و همسرهایتان به شوهر رفتند! اینست خبری که ما داریم، شما چه خبر دارید؟ سپس لختی دم بست و باز سر برداشت و فرمود: سوگند به آنکه آسمان را برداشت تا بلندی گرفت و زمین را بگسترد تا پهناور شد اگر به این مردگان اجازه سخن میدادند میگفتند: ما بهترین توشه بعد از مرگ را تقوا یافتیم. سپس فرمود: ای جابر برگرد.(728)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی و راهب
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خبر از شهادت میثم
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پیامبر از ناکثین و قاسطین و مارقین می گوید
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی و یتیمان
(نقل شده پیر مردان عصر علی (علیهالسلام) وقتی این گونه عواطف امام گونه، را از آن حضرت مشاهده میکردند به حسرت میگفتند: ای کاش ما نیز بچه یتیمی بودیم تا حضرت با دستان مبارک خود عسل در دهان ما نیز میگذاشت).
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نامه معاویه به علی
1- اینکه سرزمین شام را به من واگذار کن تا رهبری آن را خودم به عهده بگیرم.
2- ادامه جنگ (صفین) موجب خونریزی زیاد و موجب نابودی عرب خواهد شد، آن را متوقف کن.
3- ما هر دو طرف در مورد جنگ برابر هستیم و هر دو طرف مسلمانند و شخصیتهای اسلامی در هر دو سو وجود دارند.
4- ما هر دو از فرزندان عبد مناف (جد سوم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم و بر یکدیگر برتری نداریم. بنابراین هنوز جای آن هست که از گذشته پشیمان شویم و آینده خود را اصلاح نماییم. امام علی (علیهالسلام) در پاسخ به معاویه، تک تک موارد سخن او را جواب داد و آن این بود که فرمود:
1- اینکه خواستهای سرزمین شام را به تو واگذارم، آگاه باش من چیزی را که دیروز از تو منع کردم امروز به تو نخواهم بخشید (حکومت الهی امروز و دیروز ندارد).
2- اینکه نوشتهای جنگ موجب نابودی عرب میشود، بدان که اگر آن کس که در جنگ کشته شده طرفدار حق است جایگاهش بهشت میباشد و اگر طرفدار باطل است در آتش خواهد بود.
3- اینکه ادعا کردی در جنگ و جنگاوران من و تو جایگاهی مساوی داریم، چنین نیست زیرا تو در شک به درجه من در یقین نرسیدهای و اهل شام حریصتر از اهل عراق به آخرت نیستند.
4- اما اینکه گفتهای ما همه از فرزندان عبد مناف هستیم، آری چنین است ولی امیه جد تو مانند برادرش هاشم جد من نیست و حرب جد تو مانند عبدالمطلب جد من نیست و ابوسفیان پدر تو مانند ابوطالب پدر من نیست و هرگز مهاجران مانند اسیران (کفار در فتح مکه) که آزاد شده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند، و فرزندان صحیح النسب همانند منسوب به پدر نیستند و حق پرست همانند باطل پرست و مؤمن همانند مفسد نخواهد بود... وانگهی افتخار و برتری مقام نبوت در اختیار ماست که با آن عزیزان را ذلیل و ذلیلان را ارجمند ساختیم...(722)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، توجیه گر؛ مکار و پاسخ امام علی
عمار در جنگ صفین به شهادت رسید و برای آنان که در شک و تردید بودند ثابت شد که معاویه و پیروانش جمعیت ستمگر و یاغی را تشکیل میدهند زیرا آنها عمار یاسر را کشتند، معاویه به غلط اندازی و توجیه گری پرداخت و اعلام کرد که علی (علیهالسلام) عمار یاسر را کشته است زیرا علی (علیهالسلام) او را به میدان جنگ فرستاده و سبب کشتن او شده است و با این توجیه گری گروهی را فریب داد و اغفال کرد وقتی که علی (علیهالسلام) از این توطئه با خبر شد در پاسخ به این غلط اندازی فرمود: اگر سخن معاویه درست باشد پس حضرت حمزه را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته است زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به میدان فرستاد. عبدالله پسر عمر و عاص همین پاسخ علی (علیهالسلام) را به معاویه گفت: معاویه به قدری خشمگین گردید که به عمر و عاص گفت: فرزند احمق خود را از این مجلس بیرون کن.(721)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، توجیه در جنگ جمل
حضرت علی (علیهالسلام) قاطعانه به او فرمود: ویلک ما کان فیهم مؤمن(720)؛ وای بر تو کسی در میان آنها مؤمن نیست.
و در جنگ صفین نیز بعضی با توجیه و حربه مسلمان کشی جایز نیست از یاری علی (علیهالسلام) دست کشیدند.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی و شکر کتیبه
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، قبرش چون قدرش مخفی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پیوستن سرباز دشمن به سپاه علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کلامی از قانون وراثت
با راستای شمشیری به او زد و فرمود: رگی (ارثی) از مادرت بسراغ تو آمده است.(716)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شریح قاضی غاصب
شریح بر مسند قضاوت نشسته بود او کسی بود که حدود 50 - 60 سال منصب قضاوت را در عهد عمر، عثمان و حضرت امیر (علیهالسلام) و معاویه عهده دار بود. در واقعه عاشورا از طرفدار ابن زیاد شد و مردم را به قایم علیه امام حسین (علیهالسلام) فرا خواند البته او بواسطه تقرب به دستگاه معاویه در زمان علی (علیهالسلام) بر خلاف حکومت اسلامی امام علی (علیهالسلام) فعالیت میکرد. حضرت امیر (علیهالسلام) در دوران حکومت خود هم نتوانست او را عزل کند رجالهها و جاهلان نگذاشتند و تحت عنوان اینکه شیخین او را نصب کردهاند و شما بر خلاف آنان عمل نکنید او را بر حکومت عدل آن حضرت تحمیل کردند منتها حضرت نمیگذاشتند بر خلاف قانون الهی دادرسی کند.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))