زندگاني امام علي ، یاوران علی در غسل پیامبر

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: هنگامی که وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را مطالعه کردم دیدم که بخشی از آن چنین نوشته شده است:
ای علی! جز تو کسی در کار غسل و کفن من شرکت نکند
به آن حضرت گفتم: پدر و مادرم به فدایت، آیا انجام دادن آن به تنهایی برایم ممکن است؟!
حضرت فرمود: دستور جبرئیل است که (بی شک) از جانب پروردگار آورده است. پرسیدم: در صورت عجز آیا از کسی کمک بخواهم؟ فرمود: جبرئیل گفته است که:
سنت دیرینه الهی چنان بوده است، که پیامبران را به جز جانشینان آنان، غسل نمی‏داده‏اند اکنون نیز باید تداوم این سنت به دست علی انجام یابد...
آنگاه فرمود: برای انجام دادن غسل من محتاج به یاری کسی نخواهی شد، چه اینکه تو را یارانی نیکو و برادرانی پاک سرشت همراهی می‏نماید.
پرسیدم: پدر و مادرم به فدایت! آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل ملک الموت و اسماعیل و فرشته‏ای که امور آسمان دنیا به او واگذار شده است (305)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، فرشتگان همراه علی

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را در همان جامه‏ای که بر تن داشت به تنهایی، غسل و شستشو دادم. ابتدا خواستم پیراهن از برش بیرون کنم، اما جبرئیل مانع شد و گفت: علی! برادرت را از جامه‏اش برهنه مکن، که خدا او را برهنه نساخته است، در کار غسل پسر عمویت من خود به تو کمک خواهم کرد.
شستشوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در فضایی عطرآگین آغاز کردم و فرشتگان نیک سرشت و مقرب الهی پیوسته بشارتم می‏دادند، و در کار غسل یاریم می‏کردند، و لحظه به لحظه با من سخن می‏گفتند.
پدر و مادر فدایش باد، هر وقت می‏خواستم پیکر پاک و مطهرش را جابه جا کنم، خود به خود حرکت می‏کرد و مطابق با نیازم چرخش داده می‏شد، این وضع تا پایان غسل و کفن او همچنان ادامه داشت.(304)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، عهد خداوند

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: روزی من و فاطمه و حسن و حسین (علیه‏السلام) نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بودیم، آن حضرت به ما رو کرد و گریست، من عرض کردم: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چرا گریه می‏کنید؟
حضرت فرمود: گریه می‏کنم بخاطر آنچه با شما می‏کنند، عرض کردم: آن چه چیزی است، یا رسول الله؟
حضرت فرمود: گریه می‏کنم از ضربتی که بر فرق تو زنند و از سیلی که بر صورت فاطمه علیهاالسلام می‏زنند، و از نیزه‏ای که به ران حسن (علیه‏السلام) می‏زنند و زهری که به او می‏نوشانند، و از قتل حسین (علیه‏السلام)؛ علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: همه اهل بیت گریه کردند، سپس عرض کردم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما را نیافریده‏اند جز برای بلا، حضرت فرمود: مژده باد بر تو ای علی! که خداوند با من عهد کرده که تو را دوست ندارد جز مؤمن و دشمن ندارد تو را جز منافق.(303)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، او را دوست دارم

روزی علی (علیه‏السلام) به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شما عقیل را خیلی دوست دارید؟
حضرت فرمود: آری بخدا، نسبت به او دو محبت دارم یکی برای خوبی خود اوست و دیگری بخاطر آنکه ابوطالب او را دوست می‏داشت و فرزندش (مسلم بن عقیل) بخاطر دوستی فرزند تو کشته خواهد شد و دیده مؤمنان برای او اشک می‏ریزد و فرشتگان مقرب بر او صلوات می‏فرستند، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گریست، تا اینکه تا اشکهایش به سینه‏اش روان شد. سپس فرمود: بخدا شکایت می‏برم از آنچه بعد از من با خاندانم خواهند کرد.(302)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، دور کن و دو بال علی

جابربن عبدالله می‏گوید: شنیدم از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سه روز قبل از وفاتش؛ که به علی (علیه‏السلام) می‏فرمود:
درود بر تو ای پدر دو گل من، تو را به دو ریحانه دنیای خود سفارش می‏کنم، ای علی! به همین زودی دو ستون و رکن تو ویران خواهد شد و خدا خلیفه من است بر تو،
آنگاه وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات کرد، علی (علیه‏السلام) فرمود: این یک ستون من بود که رسول خدا به من خبرش را داده بود، و چون حضرت فاطمه علیهاالسلام وفات کرد، علی (علیه‏السلام) این ستون دوم است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خبرش را فرموده بود.(301)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، صدای شیطان بود

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: لحظه‏ای که برای غسل دادن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آماده می‏شدم، همین که بدن پاک و پاکیزه آن جناب را بر سکو نهادم، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید، که گفت: ای علی! محمد را غسل مده، بدن پاک و مطهر او احتیاج به غسل و شستشو ندارد
از سخن او در دلم گمانی کوتاه پیدا شد(اما بزودی برطرف شد و به خود آمدم و) گفتم: وای بر تو، تو که هستی؟!
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ما را به غسل و شستشوی خود فرمان داده و تو ما را از آن نهی می‏کنی؟!
در همین حال آواز دیگری با صدایی بلندتر شنیده شد که گفت: یا علی! او را بشوی و غسل ده، که بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب حسدی که بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم دارد، خوش ندارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد.
گفتم: ای صاحب صدا! از این که او را به من معرفی کردی خدا به تو پاداش نیک دهد، اما تو کیستی؟
گفت: من خضر نبی هستم، که برای تشییع جنازه پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم آمده‏ام. (300)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، آزار پیامبر توسط دو زن

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که در آغوش من تکیه داده بود و دهان در گوش من داشت، متوجه حرکت زشت دو تن از همسرانش (عایشه و حفصه دختران ابوبکر و عمر) شد که سعی داشتند با استراق سمع از سخنان آهسته و پنهانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سر در بیاورند.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم همانجا بر آشفت و گفت: پروردگارا! شنوایی را از ایشان بازگیر.
سپس فرمود: علی! این آیه را دیده‏ای:
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام می‏دهند بهترین خلق خدا هستند (298)
آیا می‏دانی آنان چه کسانی هستند؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر می‏دانند، فرمود: آنان شیعیان و یاوران تو هستند وعده دیدار من و آنان کنار حوض کوثر...
آن روز (قیامت) از تو و شیعیانت نام می‏برند و همه آنها با چهره‏هایی برافروخته و روشنایی که از پیشانی و سجده گاه آنان می‏درخشد، در حال نشاط و نزد من آیند...(299)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، شیر مرد میدان بدر

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: در روز جنگ بدر پس از آنکه آفتاب بالا آمد و همه جا روشن شد و نبرد میان ما و سپاه دشمن بالا گرفت من به منظور یافتن مردی از سپاه دشمن از معرکه جنگ خارج شدم در این بین چشمانم به سعد بن خیثمه افتاد که با یکی از مشرکان در حال جنگ بود، نبرد بن آن دو در حالی صورت می‏گرفت که هر دو بر فراز تپه‏ای از ریگ و شن قرار داشتند اما دیری نپایید که سعد با زخم تیغ حریف خود از پای در آمد و شهید شد.
مشرک فاتح که سر تا پا در حصاری از آهن و پوششی از زره، سوار بر اسب خود بود، همین که مرا دید از اسب خود پائین آمد و مرا به نام صدا زد و گفت: ای پسر ابوطالب! پیش آی تا باهم به نبرد پردازیم .
من به جانب او رفتم و او نیز به پیش آمد.
من چون قامتم کوتاهتر از او بود، از طرفی او در بلندی قرار داشت من خود را به عقب کشیدم تا از یک تساوی نسبی برخوردار شویم.
آن بیچاره این حرکت مرا بر ترس و فرار من حمل کرد از این رو گفت:
ای پسر ابوطالب! آیا فرار می‏کنی؟
به او گفتم: دور شده: به زودی باز می‏گردد (مثلی است که در روایت آمده است)
حضرت می‏فرماید: وقتی که من جای پای خود را محکم می‏کردم، او ضربتی به من حواله کرد که با سپر خود آن را دفع کردم. شمشیر او در سپر من گیر کرد و در حالی که برای رهایی آن تلاش می‏کرد من ضربتی بر کتف او زدم که از شدت و سنگینی آن به لرزه در آمد و زره‏اش از هم گسست.
من پنداشتم که از سوزش زخم آن ضربه، کار او تمام شد. اما به ناگاه برق شمشیر دیگری را از پشت سر دیم من به سرعت سر خود را پائین کشیدم و آن شمشیر فرود آمد و چنان به سر آن مشرک اصابت کرد که جمجمه او را همراه کلاه خودش به هوا پرتاب کرد. آنگاه زننده آن گفت: بگیر(ای مشرک) منم فرزند عبدالمطلب.
آنگاه دیدم ضارب عمویم حمزه و مقتول هم طعیمة بن عدی است.(297)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، قتل مرحب خیبری

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: مرحب دلاور نامی عرب به میدان مبارزه با من آمد و شعار می‏داد و می‏گفت:
من آن کی هستم که مادرم، مرا مرحب نامید، آماده کارزارم و تکاوری آزموده‏ام، که گاهی با نیزه می‏جنگم و زمانی با شمشیر.
من به مصاف او رفتم. مرحب به منظور حفاظت هر چه بیشتر از خود قطعه سنگی را تراشیده بود و آنرا به سر خود نهاده بود و از آن به جای کلاه خود استفاده می‏کرد، چرا که هیچ کلاه خودی نمی‏توانست برای سر بزرگ او پوشش ایجاد کند. من با ضربتی که بر سر او فرود آوردم، آن سنگ شکافته شد و تیغه شمشیر من بر فرق سرش اصابت کرد و او را به قتل رسانید.(296)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، فاتح بی بدیل

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: وقتی که فتح یکی از قلعه‏های خیبر دشوار شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ترتیب ابوبکر و عمر را برای فتح آنجا فرستاد، اما فتح قلعه صورت نگرفت(294) روز بعد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا در حالی که مبتلا به چشم درد بودم، خواست سپس آن حضرت با آب دهان خود درد چشمم را معالجه کرد و برایم این چنین دعا کرد:
پروردگارا (سوزش و سختی) گرما و سرما را از او برطرف کن
به برکت دعای آن حضرت تا این ساعت رنج گرما و سرما از من برطرف شده است، آنگاه پرچم را به دست گرفتم و به قلعه یهود یورش بردم و خدای متعال آنان را شکست داد و فتح و پیروزی را به دست من نصیب مسلمانان کرد.
در این جنگ بود که من 25 جراحت برداشتم با همان وضع نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدم، حضرت وقتی مرا دید گریست سپس مقداری از اشک دیدگانش را برگرفت و به زخم‏هایم مالید، که در جا آرام گرفت و از سوزش و درد راحت شدم.(295)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، جبرئیل قوت بازوی علی

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید در جنگ احد وقتی شانزده زخم عمیق برداشتم، از شدت جراحت در چهار مورد از آن زخم‏ها من نقش بر زمین شدم، هر بار مرد خوش صورتی که گیسوانی زیبا برگوشهایش آویخته بود و بوی خوشی از او به مشام می‏رسید بالای سرم حاضر می‏شد و بازوان مرا می‏گرفت، و از زمین بلند می‏کرد و می‏گفت:
برخیز و بر مشرکان و دشمنان حمله کن، چه اینکه تو در طاعت خدا و رسول او هستی و آن دو پیوسته از تو خشنودند
هنگامی که خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم و ماجرای آن مرد را باز گفتم آن حضرت فرمود.
علی! چشمانت روشن باد، او جبرئیل بوده است. (293)
البته نکته مهم‏تر اینکه علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: من هر شمشیری را که می‏زنم اول فکر می‏کنم ببینم کجا وارد می‏شود، گذشته و آینده آن فرد را در نظر می‏گیرم و اگر بناست یک روزی از این فرد انسان خوبی از کار درآید من شمشیرم را وارد می‏کنم و او را نمی‏کشم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، شمشیر شکسته ، معجزه نبوی

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: در بحبوحه جنگ احد شمشیرم دو نیم شد از میدان نبرد بازگشتم و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و عرض کردم:
ای فرستاده خدا! انسان چاره‏ای ندارد جز اینکه با شمشیر بجنگد ولی شمشیر من شکست.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نگاهی به اطراف خود انداخت، آنگاه چشمانش به شاخه خشکیده نخلی افتاد که در کناری افتاده بود.
آن شاخه نخل را برگرفت و تکانی داد، که ناگهان به شمشیری مبدل شد و آن را به من داد. و این همان شمشیری است که ذوالفقار نام گرفت. آن را بر کسی فرود نیاوردم جز آنکه او را دو نیم ساختم.(292)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، عاشق بی نظیر پیامبر

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: در روز جنگ احد که مردم از اطراف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پراکنده گشتند من آن روز به قدری برای آن حضرت ناراحت و پریشان گشتم که سابقه نداشت. حال من، مانند حال کسی بود که بر جان خود تسلط و اختیاری ندارد.
پیش روی حضرت با دشمنان مهاجم می‏جنگیدم و آنها را از اطراف وی پراکنده می‏ساختم، تا اینکه پس از گذشت لحظاتی به عقب بازگشتم تا از حال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبری بگیرم. اما هر چه جویا شدم خبری نیافتم (نگران شدم) با خود گفتم:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به کجا ممکن است رفته باش؟! احتمال فرار که در حق وی منتفی است، احتمال شهادت هم در بن نیست، چون حضرت اگر شهید شده بود باید در میان کشته‏ها دیده می‏شد.
سپس راهی جز ین باقی نمانده که او را به سوی آسمانها برده باشند و ما را از نعمت وجود او محروم کرده باشند علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: از شدت ناراحتی غلاف شمشیرم را شکستم و با خود گفتم: حال که چنین است به تلافی فقدان وجود نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چندان نبرد خواهم کرد تا کشته شوم.
آنگاه خود را به دریای دشمن زدم و آنان را از هر سو پراکنده ساختم. با فرار دشمن محوطه‏ای جلوی من باز شد ناگهان دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با حال ضعف و بیهوشی نقش بر زمین افتاده است.
(معلوم شد که آن حضرت در تمام این مدت زیر دست و پای دشمن بوده است) به جانب او رفتم و سرش را در دامن گرفتم نگاهی به من کرد و فرمود: علی! مردم چه کردند؟
گفتم: به دشمن پشت کردند و کافر شدند و شما را به آنان تسلیم کردند و خود گریختند.
در این بین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم متوجه حمله گروهی از سپاه دشمن شد که قصد داشتند غافلگیرانه به او یورش ببرند، لذا فرمود: علی! آنان را از من دور کن! من به جانب آنها حمله کردم و جمعشان را متفرق ساختم که هر یک از آنها به سویی گریختند سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی! آیا صدای رضوان را که در آسمان در مدح و ستایش تو سخن می‏گوید را نمی‏شنوی؟ او هم اینک بانک برداشته و می‏گوید: شمشیری جز شمشیر علی نیست و جوانمردی جز علی نیست(291)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، کنیزی معتقد و باادب

فضه کنیزی حبشی بود، بعضی هم نوشته‏اند نجاشی پادشاه حبشه خودش این کنیز را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدیه فرستاد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم او را به دخترش بخشید، روزی هنگام وضو گرفتن، حضرت علی (علیه‏السلام) فضه را صدا زد تا آب بیاورد فضه نداد دو مرتبه امام او را صدا زد اما او جواب نداد، تا سه مرتبه.
در اینجا حضرت خود برخاست آب بردارد وقتی از حجره خود بیرون رفت هاتفی صدا زد که آب در سمت راست است، علی (علیه‏السلام) آب را برداشت و وضو گرفت.
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد در حالی که قطرات آب وضو از محاسن علی (علیه‏السلام) می‏چکید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‏فرمود: یا علی! آی می‏دانی هاتف که بود و ندایش چه بود؟ علی (علیه‏السلام) عرض کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهتر می‏داند.
حضرت فرمود: این ندای برادرم جبرئیل بود، که گفت: خدای عالم سلامت می‏رساند و می‏فرماید: بر فضه غضبناک نباش علت اینکه برایت آب نیاورد این بود که او در قائده زنانه است اینجا بود که علی (علیه‏السلام) برای فضه بخاطر ادبش دعا کرد: اللهم بارک لنا فی فضتنا خدایا! مبارک گردان و برکت خیر بده به فضه ما.(290)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، گره گشای مؤمنان ، انفاق مخلص

موسی بن عیسی می‏گوید: روزی در خدمت علی (علیه‏السلام) در دوران زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که شخصی آمد و گفت: یا علی (علیه‏السلام) در همسایگی ما شخصی هست که با وزش باد از درختهای خرمای او مقداری خرما در حیاط ما می‏ریزد و بچه‏های من آنها را می‏خورند و این شخص می‏گوید: من راضی نیستم، بیا برویم تا او را راضی کنیم. با امام حرکت کردیم تا به منزل آن شخص رسیدیم، علی (علیه‏السلام) هر چقدر به آن شخص اصرار کرد که او راضی شود اما او نپذیرفت.
علی (علیه‏السلام) فرمود: من از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تو ضمانت می‏دهم که باغی در بهشت به تو بخشیده شود، ولی صاحب خانه امتناع ورزید تا اینکه آفتاب در حال غروب کردن و وقت نماز فرا رسید.
امام به او فرمود: آیا خانه خود را با فلان باغ خرمای من عوض می‏کنی؟
صاحب خانه در کمال ناباوری گفت: اگر واقعاً بدهی می‏پذیرم.
امام شاهدان حاضر را به گواهی گرفت که خانه آن شخص را در برابر فلان باغ خود خریده است.
سپس رو به فرد نیازمند کرد و فرمود: وارد منزل شو و به عنوان مالک آن را تصرف نما، که خدا به شما برکت دهد و نعمت‏های او بر شما حلال باشد.
آنگه همگی به نماز رفتند فردا صبح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رو به علی (علیه‏السلام) کرد و فرمود: علی جان نسبت به کار پسندیده دیشب تو این آیات نازل شد:
بسم الله الرحمن الرحیم واللیل اذا یغشیی... فاما من اعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسنیسره للیسری (288)
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این ایثارگر مخلص فرمود:
علی جان تو به بهشت یقین داشتی و خانه را به آن مرد بخشیدی و باغ خود را از دست دادی ولی خداوند با نزول این آیات از تو تشکر فرمود.(289)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0