زندگاني امام علي ، عجیب ترین مردم

امام حسن و مام حسین (علیه‏السلام) که تولد آنها بیش از یک سلام فاصله نداشت روزی هر کدام در یک صفحه خطی نوشته بودند سپس خط خود را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده و سؤال کردند یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خط کدام یک از ما بهتر است؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم که نمی‏خواست خط یکی را بر دیگری ترجیح دهد فرمود: هر دو آنها خوب است. عرض کردند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کدام بهتر است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: عزیزان من می‏دانید که من امی هستم یعنی هرگز مکتب نرفته و الفبا ننوشته‏ام و من حتی وحی الهی را هم خودم نمی‏نویسم خطشناسی کار کسی است که خود نویسنده باشد. خوب است این را از پدرتان علی (علیه‏السلام) بپرسید که خط نویس و کاتب وحی الهی است. آنها خدمت پدر رسیدند و پس از نشان دادن خطها سؤال کردند، پدر کدامیک از این خطها بهتر است؟ علی (علیه‏السلام) فرمود: هر دو آنها خوب است، هم خوانا و هم زیباست. گفتند: نه، کدام بهتر است؟ حضرت فرمود: خوب اگر شما مکتب می‏رفتید حق این بود که این را از استادتان بپرسید اما شما خود آموخته‏اید و هنوز هم خردسالید، به کارهای کودکان هم مادران بیشتر می‏رسند قضاوت مادرتان زهرا علیهاالسلام هم درست مانند من است من در این خطها هیچ عیبی نمی‏بینم ولی بهتر است که از مادرتان بپرسید، هر چه او بگوید من هم همان را می‏پسندم، اگر در خانه مطلب روشن نشد آن وقت شورایی از اصحاب تشکیل می‏دهیم و حکمیت را به ایشان وا می‏گذاریم. حسنین (علیه‏السلام) گفتند: فرمایش شما صحیح است. لذا خدمت مادر رسیدند و همان پرسش را کردند. حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: هر دو را خوب می‏بینم. تفاوت گذاشتن میان آنها خیلی مشکل است... اصلاً بهتر است یک کار دیگری بکنیم؟ عرض کردند چه کنیم؟ حضرت فاطمه علیهاالسلام گردنبدی از استخوان عاج داشت که دارای هفت دانه بود. فرمود: این دانه‏ها را روی زمین می‏ریزم هر کدام دانه‏های بیشتری جمع کرد خطش را بهتر حساب می‏کنیم. گفتند: خوب است، اگر چه کار قرعه کشی است و خطشناسی نیست، ولی خوب است. آن وقت حضرت دانه‏ها را بر زمین ریخت و حسنین (علیه‏السلام) دویدند و هر کدام سه دانه برداشتند اما دانه آخری نصف شده بود و به هر کدام یک نصفه رسید و نتیجه مساوی بود و هر دو راضی شدند (در نقلی دیگر جبرئیل دانه هفتمی را به فرمان الهی به دو نیم کرد)(197)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، قبور ائمه معصومین

علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در وصیتی طولانی روایت می‏کند که فرمود: ای علی (علیه‏السلام) عجیب‏ترین مردم از جهت ایمان و بزرگترین مردم از جهت یقین گروهی هستند که در آخرالزمان می‏باشند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را درک نکرده‏اند و امام از آنها پنهان است پس ایمان می‏آورند به واسطه سیاهی (نوشته‏ها) که بر سفید نگاشته (صفحات) شده است.(196)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، زنده و پاینده باشی ای پسر ابیطالب

حضرت علی (علیه‏السلام) از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‏کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ای علی (علیه‏السلام) به خدا سوگند تو در زمین عراق کشته شده و همانجا دفن می‏شود عرض کردم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چه مزیت و فضیلتی است برای کسی که قبور ما را زیارت کرده و تعمیر نموده و از آن مواظبت نماید. حضرت فرمود: ای ابوالحسن (علیه‏السلام) خداوند قبر تو و فرزندانت را قطعه زمینهایی از زمینهای بهشت و مساحت و فضایی از میدانهای آن قرار داده است، و خداوند دلهای پاکان نژادان خلق و برگزیدگان بندگانش را قرار داده است که اشتیاق به شما پیدا کرده و خواری و آزار در راه شما را متحمل می‏شوند پس آنها برای تقرب جستن به خداوند و دوستی با پیغمبرش قبور شما را آباد نموده و بسیار زیارتش می‏کنند...(195)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، پیشنهاد قریش

امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) فرمود: روزی ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و عبدالرحمن بن عوف و چند نفر دیگر از اصحاب به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در خانه‏ام سلمه بود آمدند لیکن مرا دیدند که بر در خانه نشسته‏ام سراغ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از من گرفتند به آنها گفتم صبر کنید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم الان از خانه بیرون خواهد آمد، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز بی‏درنگ بیرون آمد و دست بر پشت من زد و فرمود: زنده و پاینده باشی ای پسر ابیطالب (علیه‏السلام) که تو پس از من با مردم محاکمه کنی و با شش دلیل بر آنان پیروز شوی که هیچ یک از آن دلایل را قریش ندارند و آن دلایل عبارتند: از اینکه تو نخستین کس از آنان هستی که ایمان به خدا آورده‏ای و در اجرای دستورات از همه استوارتر و بر پیمان‏های خداوند از همه پایدارتر و به زیردستان از همه مهربانتر و در قضاوت از همه داناتر و در مراعات حق تساوی در تقسیم از همه کس دقیقتر و مقام و منزلت تو در پیشگاه الهی از همه والاتر می‏باشد.(194)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، خبر پیامبر از شهادت علی

نقل شده هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اولین برا حضرت علی (علیه‏السلام) را به عنوان رهبر بعد از خود انتخاب کرد جمعی از قریش به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و عرض کردند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم تازه مسلمان هستند از این رو راضی نیستند که تو دارای مقام نبوت باشی و مقام امامت به پسر عمویت علی واگذار شود اگر در این مورد مدتی صبر کنی بعد اعلام امامت علی (علیه‏السلام) را بنمایی بهتر است (و قضیه مورد قبول مردم واقع خواهد شد) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من این کار را به رأی خود انجام نداده‏ام بلکه فرمان خدا چنین بوده است، آنها گفتند: اگر پیشنهاد ما را به خاطر اینکه مخالفت با دستور خدا می‏شود نمی‏پذیری پیشنهاد دیگری داریم و آن اینکه در امر خلافت مردی از قریش را با علی (علیه‏السلام) شریک گردان تا دلهای مردم به سوی علی (علیه‏السلام) متوجه و آرام شود و در نتیجه امر خلافت و رهبری آسیب‏پذیر نگردد و مردم در این مورد با تو مخالفت نکنند در این هنگام جبرئیل از طرف خدا آمد و آیه (65 سوره زمر) را نازل کرد اگر مشرک شوی تمام اعمالت نابود می‏شود و از زیانکاران خواهی بود.(193)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، جنگ ذات السلاسل

امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) فرمودند: آنگاه (پس از خطبه خواندن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت ماه رمضان) من از جا برخاستم و پرسیدم ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهترین کارها در این ماه چیست؟ حضرت فرمودند: ای ابوالحسن بهترین کارها در این ماه ورع و پرهیزکاری از محرمات خداوند عز و جل است و سپس حضرت گریستند من پرسیدم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزی شما را به گریه واداشت؟
حضرت فرمودند: ای علی (علیه‏السلام) از حادثه‏ای که در این ماه بر سر تو خواهد آمد گویی من هستم و تو مشغول نمازگزاردن برای پروردگارت هستی و شقی‏ترین کس در بین گذشتگان و آیندگان، بدتر از پی کننده شتر قوم ثمود از جا برمی خیزد و ضربتی بر فرق سرت می‏زند که رویت از خون آن رنگین می‏شود. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) فرمودند: آنگاه پرسیدم ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیا این حادثه در هنگامی رخ می‏دهد که دین من سالم است؟
حضرت فرمود: آری در زمان سلامت دینت خواهد بود. آنگاه حضرت فرمود: ای علی (علیه‏السلام) هر کس تو را بکشد مرا کشته است و هر کسی با تو کینه ورزد با من کینه ورزیده است و هر کسی به تو ناسزا گوید: به من ناسزا گفته است چرا که تو به منزله خود من هستی...(192)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، جبرئیل خدمتگذاری او را می کند

مردم وادی یابس عده‏ای حدود دوازده هزار نفر جنگجو و سوار کار را بسیج کردند و با هم پیمان بستند که تا آخرین نفرشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی (علیه‏السلام) بجنگند تا با این شکل رسم بت‏پرستی را مانند قبل از اسلام برقرار کنند. جبرئیل، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از تصمیم آنها با خبر کرد و به آن حضرت گفت:: ابوبکر را با چه را هزار سوار کار آزموده از مهاجر و انصار به سوی آنان بفرست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منبر رفت و قضیه اخبار جبرئیل را به مردم گفت سپس فرمود: برای روز دوشنبه آماده حرکت شوند، در موقع حرکت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تا ابتداء اسلام را بر دشمنان عرضه نکرده‏اند جنگ را شروع نکنند. اگر آنها اسلام را پذیرفتند که جنگ نکنند در غیر این صورت آنقدر بجنگند تا همه را کشته و مردان آنها را اسیر و اموالشان را به تصرف خود در آورند.
ابوبکر پس از مواجهه با دشمن با کوچکترین تهدید آنها، از جنگ منصرف شد و به مدینه برگشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر فرمود: با دستور من مخالفت کردی و آنچه را که به تو امر کرده بودم انجام ندادی بخدا قسم تو در این باره معصیت مرا مرتکب شدی خالقت امری و لم تفعل ما امرتک و کنت لی و الله عاصیاً فما امرتک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجدداً به منبر رفت و به مردم فرمود: من به ابوبکر امر کردم که با آن گروه در صورت نپذیرفتن اسلام بجنگند اما وقتی او با صد نفر از آنان برخورد کرد ترس در دلش راه یافت و فرمان مرا نادیده گرفت. اکنون جبرئیل از ناحیه خداوند به من فرمان می‏دهد که عمر را بجای ابوبکر بفرستم، پس ای عمر تو نیز با چهار هزار سرباز برو، مانند برادرت ابوبکر رفتار نکن. چرا که او خدا و مرا نافرمانی کرد، ماجرای عمر نیز مانند ابوبکر گذشت و از دیدن آن قوم گمراه نزدیک بود قلبش از جا کنده شود و از مقابل دشمن فرار کرد. جبرئیل خبر بازگشت عمر را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داد و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به منبر رفت و مردم را در جریان عمل خلاف عمر گذاشت و فرمود: عمر با این کار خدا را در عرش مخالفت کرد و با دستور من مخالفت کرد و به رأی خود عمل نمود خدا رأی و اندیشه‏ات را زشت دارد یا عمر عصیت الله فی عرشه و عصیتنی و خالفت قولی و عملت برایک الا قبح الله رایک سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اکنون جبرئیل به من امر کرده که علی (علیه‏السلام) را با این گروه از مسلمین به سوی آنان بفرستم، علی (علیه‏السلام) حرکت کرد، و از راهی که غیر از دو گروه قبلی برگزیدند رفت، تا به نزدیکی وادی یابس رسیدند بطوری که دو سپاه همدیگر را می‏دیدند. آن حضرت به یارانش فرمان توقف داد. صد نفر از سپاه دشمن همانند دفعات قبل (در زمان ابوبکر و عمر) جلو آمدند و از نام و نشان لشکر مسلمین پرسیدند آن حضرت فرمود: من علی ابن ابیطالب پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و برادر و فرستاده او به سوی شما هستم، شما را دعوت می‏کنم که شهادت به یگانگی خداوند و اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و رسول اوست بدهید تا هر آنچه برای ماست برای شما هم باشد. آنها گفتند ما تو را می‏خواستیم و در جستجوی تو بودیم.
سخن تو را شنیدم آماده جنگ سختی باش و بدان که ما کشنده تو و یارانت هستیم... علی (علیه‏السلام) به آنها فرمود: وای بر شما مرا به واسطه جمعیت و تعداد خود تهدید کرده و می‏ترسانید... هر دو گروه به سپاه خود برگشتند چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت آن حضرت به لشکر خود دستور داد که به چهارپایان خود رسیدگی نمایند و اسبها را برای سواری آماده و زین بگذارند چون صبح طالع شد نماز صبح به سرعت خوانده شد سپس بر لشکر یابس حمله بردند و آنها هیچ نفهمیدند تا اینکه صدای پای اسبان را شنیدند و هنوز همه لشکریان علی، با سپاه دشمن درگیر نشده بودند که جنگجویان کشته و فرزندانشان اسیر شدند.
حضرت علی (علیه‏السلام) طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل نمود و با اسرا و اموال آنها بسوی مدینه برگشت. جبرئیل نازل شد و خبر پیروزی علی (علیه‏السلام) و مسلمین را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داد. حضرت علی (علیه‏السلام) به محض دیدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مرکب پایین آمد و رسول خدا نیز فرود آمد مسلمانان مدینه نیز همه با دین علی (علیه‏السلام) به تبعیت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیاده شدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میان دو چشمان علی (علیه‏السلام) را بوسید.
امام صادق (علیه‏السلام) فرمود: غنایمی که در این جهاد به دست آمد در هیچ یک از جهادها نصیب مسلمین نشد مگر در جنگ خیبر آن هم به دست امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) و کشتن مرحب یهودی.(191)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، جنگ علی در وادی یابس

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر فرمود: به حضور علی (علیه‏السلام) بروید تا به شما خبر بدهد جریان (عجیبی) را که دیشب برای او اتفاق افتاده من نیز به دنبال شما می‏آیم. ابوبکر و عمر به حضور علی (علیه‏السلام) آمدند، علی (علیه‏السلام) به ابوبکر فرمود: آیا خبر تازه‏ای دارید؟ ابوبکر گفت: نه. آنچه اتفاق افتاده خیر باشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من و عمر فرمود: نزد شما بیاییم و از حادثه‏ای که شب گذشته برای شما رخ داده به ما خبر دهی، در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز وارد شد وقتی که علی (علیه‏السلام) را دید فرمود: حادثه شب گذشته را که برای تو اتفاق افتاد برای ابوبکر و عمر بیان کن! علی (علیه‏السلام) فرمود: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از بیان آن حیا دارم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، فرمود: ان الله لا یستحیی من الحق‏ خداوند از حق گویی حیا نمی‏کند. آنگاه امام علی (علیه‏السلام) حادثه شب گذشته را چنین بیان کرد: احتیاج به غسل پیدا کردم برای غسل در جستجوی آب شدم آب نیافتم و ترس آن داشتم که نماز صبح من قضا شود، حسن (علیه‏السلام) را به راهی و حسین (علیه‏السلام) را به راهی دیگر بای یافتن آب روانه کردم آب بدست نیامد و سخت اندوهگین شدم، در این هنگام دیدم سقف خانه باز شد و سطلی از آب به پایین آمد که حوله‏ای روی آن بود. وقتی آن سطل در زمین قرار گرفت حوله را از روی آن رد کردم آب در آن یافتم با آن آب غسل کردم و نماز خواندم. سپس آن سطل همراه حوله بالا رفت و شکاف سقف به هم پیوست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سطل از بهشت آمده بود و آب آن از نهر کوثر بود. حوله نیز از استبرق دیبای بهشتی بود، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حضور ابوبکر و عمر و انس بن مالک خطاب به علی (علیه‏السلام) فرمود: من مثلک یا علی فی لیلة و جبرئیل یخدمه، ای علی چه کسی همانند توست که در شب جبرئیل خدمت گذاری او می‏کند.(190)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، ولی خدا کیست

علی (علیه‏السلام) در جنگ با کفار وادی یابس ابتداً جنگ را شروع ننمود تا آنکه خورشید طلوع کرد وقتی روز شد، علی (علیه‏السلام) به پرچمداران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، فرمود: پرچمها را بلند کنید وقتی پرچمها بلند شد و مشرکان آن پرچمها را دیدند؛ شناختند، به همدیگر گفتند، این دشمن شماست که شما در طلب او بودید اینها محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب او هستند، غلامی از مشرکان که بدترین و کافرترین آنان بود. بیرون آمد و به اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین ندا داد: ای اصحاب ساحر دروغگو کدام یک از شما محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستید او باید خود را به من نشان دهد. علی (علیه‏السلام) به سوی او رفت و به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند، تو ساحر دروغگو هستی، محمد صلی الله علیه و آله و سلم حق را از جانب حق آورد. غلام گفت: تو کیستی فرمود: من علی بن ابیطالب برادر زاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پسر عمو و همسر دختر او هستم. غلام گفت: آیا تو دارای چنین منزلت و مقامی در نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستی؟ فرمود: آری. غلام گفت: پس تو و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر یک دین واحد هستید و برایم فرقی نمی‏کند که ترا ببینم یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را. آنگاه غلام به سوی علی (علیه‏السلام) دئوید در حالی که رجزی به این مضمون می‏خواند:
ای علی، تو شیر درنده‏ای را دیدی که در چنگال او احدی آرام نمی‏گیرد و شیری از مردان خثعم را که آئین محکمی را یاری می‏کند. هر که مرا ببیند، غلامی را دیده که درندگان بر او رو آورند و او سالم نمی‏ماند. علی (علیه‏السلام) نیز در پاسخش چنین فرمود:
و تو آن شیر هاشمی را می‏بینی که دلیر و بی‏باک است من علی هستم که به خثعم نشان خواهم داد که به هر حرکت شمشیرم خون می‏ریزد و هر زننده‏ای را می‏کشم آنگاه هر یک بر اسب سوار شدند و شروع به جنگ با شمشیر کردند. حضرت علی (علیه‏السلام) تنها یک ضربه به او زد و او را کشت. آنگاه علی (علیه‏السلام) فرمود: آیا کسی با من مبارزه می‏کند؟ برادر آن غلام مقتول آمد در حالی که می‏گفت: قسم به بتهای بزرگ لات و عزی که من به هنگام جنگ بسیار با حوصله هستم هر کس با من بجنگد انواع دردها را به او می‏چشانم.
علی (علیه‏السلام) فرمود:
‏بالله ربی اننی لا قسم - قسم حق لیس فیه ما ثم‏
انکم من شرنا لن تسلموا‏
یعنی، من به پروردگارم قسم می‏خورم قسم حقی که در ادای آن معصیتی نیست که شما از حمله ما سالم نمی‏مالید آنگاه هر دو سوار بر اسب خود شده به پیکار رو آوردند علی (علیه‏السلام) ضربه‏ای زد و او را هم به آتش جهنم فرستاد. حضرت فرمود: آیا کسی هست که با من مبارزه کند؟ آنگاه حارث بن مکیده که رئیس، آن قوم بود و با 500 سوار برابر می‏کرد آمد و گفت: حتماً لات مرا یاری می‏دهد و به هر شمشیری حلقی را پاره می‏کنم و به هر ضربه‏ای گردنی می‏زنم. علی (علیه‏السلام) فرمود: به خدا قسم شما را با شمشیر برنده‏ام از محمد صلی الله علیه و آله و سلم دور می‏کنم...
آنگاه علی (علیه‏السلام) با ضربه‏ای او را هم به آتش جهنم فرستاده و باز فرمود: آیا کسی با من مبارزه می‏کند. پسر عموی حارث بن مکیده که عمروبن فتاک نام داشت، آمد و گفت: من عمرو، و پدرم فتاک است. شمشیر به دستم، و سر هر کس که حرمتمان را هتک کند می‏برم. علی (علیه‏السلام) ضمن جواب او را هم به جهنم واصل کرد. علی (علیه‏السلام) تمامی جنگجویان آنان را کشت و آنان را به اسارت برد و اموالشان را گرفت و اسیران آنها را نزد رسول خدا آورد.(189)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، یا علی زبانش را قطع کن

روزی ابوذر به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای مرد شب گذشته در خواب صحنه‏ای دیدم که تاکنون چنین چیزی را ندیده بودم. گفتند: در خواب چه دیدی؟ گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نزدیک خانه‏اش دیدم که شبانه بیرون آمد و دست علی (علیه‏السلام) را گرفته بود با هم به قبرستان بقیع رفتند من هم آن دو بزرگوار را زیر نظر گرفته و از فاصله دورتری به دنبالشان رفتم به سوی بقیع رفتند تا به محل قبرهای مکه رسیدند سپس آن حضرت به آرامگاه پدر خود رسید و نزدیک آن دو رکعت نماز خواند ناگاه قبر شکافته شد و در همین حال عبدالله را دیدم که نشسته و می‏گوید: گواهی می‏دهم که معبود جز الله نیست و گواهی می‏دهم محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و پیامبر اوست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او گفت، پدرم ولی تو کیست؟ عبدالله گفت: پسرم ولی چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: این علی ولی است. عبدالله فوراً گفت: گواهی می‏دهم که علی (علیه‏السلام) ولی من است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: پس به بوستان خودت بازگرد. سپس بر سر آرامگاه مادرش آمنه برگشت و همان عملی را که نزد قبر پدرش انجام داده بود تکرار کرد ناگاه قبر شکافت بی‏درنگ آمنه گفت: شهادت می‏دهم معبود جز الله نیست و تو پیامبر و فرستاده خدایی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به او گفت: مادرم ولی تو کیست؟ پاسخ داد پسرم ولایت چیست؟ فرمود: آن ولایت (اشاره به حضرت علی (علیه‏السلام)) علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) است. آمنه فوراً گفت و البته علی ولی من است. سپس فرمود: به آرامگاه و گلزار خودت بازگرد، وقتی سخن ابوذر به اینجا رسید به او گفتند، تو دروغ می‏گویی و با او دست به گریبان شدند و کتکش زدند آنگاه مردم خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کردند یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امروز دروغی بر تو بسته شد فرمود، چه بود؟ گفتند: ابوذر درباره تو چنین و چنان نقل کرده. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آسمان نیلگون هنوز بر سر کسی سایه نیفکنده و به روی زمین غبار آلود کسی گام برنداشته که راستگوتر از ابوذر باشد.(188)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، مهریه حضرت فاطمه

روزی عرب بیابان نشینی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد؛ آیا تو از جهت پدر و مادر بهترین ما و بزرگوارترین فرزندان پدران ما و در عصر جاهلیت و اسلام رئیس ما نبودی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خشمگین شد و فرمود: ای اعرابی جلو زبانت چند پرده دارد؟ عرض کرد: دو تا؛ لب‏ها و دندانهایم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پس در دو پرده تو خاصیتی نیست، که تندی این زبانت را از ما بگیرد؟ آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: توجه داشته باش که به احدی در دنیا چیزی داده نشده که برای آخرتش زیان ول و رها شده باشد. بعد آن حضرت رو به علی (علیه‏السلام) نموده و فرمود: یا علی برخیز فاقطع لسانه؛ پس زبانش را قطع کن مردم گمان بردند که علی (علیه‏السلام) زبان او را خواهد برید ولی برخلاف انتظار آنان، حضرت علی (علیه‏السلام) چند درهم به او داد.(187)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، خیبر کشای علوی

علی (علیه‏السلام) می‏گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: یا علی! برخیز و زره خود را بفروش من برخاستم و آن را فروخته و پولش را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردم (بعضی از مورخین قیمت زره را چهارصد و برخی چهارصد و هشتاد و بعضی هم پانصد درهم نوشته‏اند) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدون اینکه آنها را بشمارد مشتی را برداشت و به بلال داد و فرمود: برای فاطمه علیهاالسلام عطری تهیه کن و سپس با دو دست خود باقیمانده درهم‏ها را برداشت و به ابی بکر داد و فرمود: برای فاطمه علیهاالسلام آنچه جامه و اثاث خانه مورد نیاز است خریداری کن و عمار یاسر و عده‏ای از اصحاب نیز همراه او رفتند تا اثاث را تهیه نمایند. اثاثیه حضرت تهیه شد ابوبکر و همراهانش آنها را خدمت پیامبر (علیه‏السلام) آوردند و به آن حضرت عرضه نمودند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که آنها را با دست خود زیر و رو می‏کرد فرمود: بارک الله ‏لاهل البیت‏ خداوند برای خانواده مبارک گرداند.
علی (علیه‏السلام) نیز کف اتاق زندگی خود با حضرت فاطمه علیهاالسلام را شن نرم ریخت و چوبی را از دیواری به دیوار دیگر نصب کرد تا که لباسهای خود را روی آن بیاندازند و پوست گوسفندی را انداخته و متکایی از لیف خرما در کنار آن نهاد.
البته در بین خواستگاران حضرت زهرا علیهاالسلام بعضی از آنها بسیار ثروتمند بودند: از جمله آنها عبدالرحمن بن عوف بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: یا رسول الله اگر فاطمه علیهاالسلام را به من تزویج کنی یکصد شتر که براشان کتان مصری باشد به اضافه ده هزار دینار، مهریه او خواهم کرد. ولی آن حضرت نپذیرفت و یک مشت از زمین سنگریزه برداشت و به عبدالرحمن داد او دید سنگها مروارید و گوهر است. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من یقدر علی هذا لا یهمه کثرة المهر کسی که بتواند سنگریزه را مروارید کند زیادی مهریه برایش اهمیت ندارد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، معیار قطعی دین خدا

در جنگ خیبر وضع حساسی در روزهای اول آن بوجود آمده بود و یک حالت شکستی در میان مسلمانان پیدا شده بود و روحیه‏ها به علت عقب نشستن عمرو ابوبکر در جنگ ضعیف شده بود، و بر عکس روحیه دشمن بسیار قوی گردیده بود و اسلام در مخاطره بود. شب بود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: فردا علم را به دست کسی می‏دهم که خدا او را دوست دارد و من هم او را دوست دارم و او نزد من و خدا را دوست دارد. صبح فردا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) از چشم درد شدیدی اظهار ناراحتی می‏کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، علی (علیه‏السلام) را خواست و با آب دهانی که به چشمهای علی (علیه‏السلام) مالید چشمان آن حضرت خوب شد. پیامبر علم را به دست علی (علیه‏السلام) داد، علی (علیه‏السلام) مهیای جنگ است لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‏خواهد نکته‏ای را به علی (علیه‏السلام) بگوید. علی (علیه‏السلام) سواره و پیامبر و علم در دست علی (علیه‏السلام) است و لشکر مهیای به میدان رفتن!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این موقع فرمودند: یا علی (علیه‏السلام) الان ان یهدی الله بک رجلا خیر لک من الدنیا و ما فیها؛ یا علی! اگر خداوند بوسیله تو شخصی را هدایت کند برای تو از دنیا و آنچه در دنیاست بهتر است لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مهمتر از جنگ این است که یا علی (علیه‏السلام) تو بتوانی کسی را هدایت کنی و به راه مستقیم بیاوری (خیر لک من الدنیا و فیها) از دنیا و آنچه در دنیاست پاداشش بیشتر است.
علی (علیه‏السلام) پرچم سفید را برافراشت و در دست گرفت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود:
جبرئیل همراه توست و پیروزی با توست خدا در دل آنان ترس و بیم افکنده است و بدان که آنان در کتاب خویش خوانده‏اند نام کسی را که مغلوبشان می‏سازد و آن نام در کتاب آنها ایلیا (علی) است چون به آنان رسیدی بگو! نام من علی است به اراده خداوند خوار خواهند شد. علی (علیه‏السلام) به میدان تاخت و نخست با بزرگ یهود که مرحب نام داشت روبرو شد و بعد از گفت و شنودی که شد سرانجام با تیغ شمشیر علی (علیه‏السلام) مرحب به زمین افتاد، یهودیان به درون قلعه فرار کردند و پناه گرفتند و در قلعه را نیز بستند، علی (علیه‏السلام) پشت در قلعه امد و آن در را که 20 نفر می‏بستند یک تنه از جا کند و بر روی خندقی که یهودیان برای جلوگیری از نفوذ مسلمانان کنده بودند افکند. آنگاه مسلمانان از روی آن گذشتند و به قلعه در آمدند... و پیروز شدند.(186)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، علی حجت بر مردم

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به یکی از یاران خود فرمود: ای بنده خدا، دوستی و دشمنی و جنگ و صلح ود را برای رضای خدا و در راه خدا کن، زیرا ولایت خدا شامل حالت نخواهد، گردید، مگر از این رهگذر و هیچ کس تا به این صورت نگردد مزه ایمان را نخواهید چشید اگر چه نماز و روزه‏اش زیاد باشد... آن صحابی عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چگونه می‏توانم بدانم که دوستی و کینه ورزیم در راه خداست یا نه؟ و ولی خدا کیست تا دوستدار او باشم؟ و دشمن وی کیست تا با او ستیز کنم؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیه‏السلام) اشاره کرد و فرمود: آیا او را می‏بینی؟ گفت، بلی فرمود: دوستدار و مطیع او محب و فرمانبردار خداوند است. پس علی (علیه‏السلام) را دوست بدار و دشمن وی را دشمن دار و با هر کس که دوست علی (علیه‏السلام) بود دوستی کن، حتی اگر چنین شخصی قاتل پدر و یا قاتل فرزندت باشد و با دشمن او دشمن باش اگر چه پدرت یا پسرت باشد.(185)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، خبر از فتنه ها می دهد

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیه‏السلام) فرمود: یا علی (علیه‏السلام)! من برای تو حجت می‏آورم و حجتم نبوت من است و تو برای مردم خویش حجت می‏آوری و حجتت برای آنان هفت حجت خواهد بود، بر پا داشتن نماز، پرداخت زکات، نیکی کردن و از بدی بازداشتن و دادرسی در میان رعایا و تقسیم بیت المال بطور مساوی و اطاعت خدای عزوجل و رها نکردن دستور خداوند.
ای علی (علیه‏السلام)! مگر نمی‏دانی که در روز قیامت ابراهیم (علیه‏السلام) به نزد ما می‏آید و طبق دعوتی که می‏شود بر جانب عرش می‏ایستد سپس جامه‏ای بهشتی بر تنش می‏کنند و با زیور بهشتی‏اش بیارایند، ناودانی زرین از بهشت برای او روان گردد، که آبی شیرن‏تر از عسل و سفیدتر از شیر و سردتر از یخ، از آن فرو می‏ریزد و من نیز دعوت شوم و بر جانب چپ عرش می‏ایستم و رفتاری که با ابراهیم شد با من نیز همان شود، سپس تو ای علی خوانده شوی و با تو نیز چنین کنند. یا علی (علیه‏السلام) آیا راضی نیستی که همزمان با دعوت من تو نیز دعوت شوی و چون مرا بپوشانند تو را نیز بپوشانند و چون مرا بیارایند تو را نیز بیارایند که خدای عزوجل به من دستور داده که تو را بخود نزدیک کنم و از خودم دورت نسازم و بی‏دریغ به تو دانش بیاموزم و بر تو است که نیکو فراگیری و بر من لازم است که فرمان پروردگارم را گردن نهم.(184)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0