زندگاني امام علي ، عجیب ترین مردم
امام حسن و مام حسین (علیهالسلام) که تولد آنها بیش از یک سلام فاصله نداشت روزی هر کدام در یک صفحه خطی نوشته بودند سپس خط خود را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده و سؤال کردند یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خط کدام یک از ما بهتر است؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم که نمیخواست خط یکی را بر دیگری ترجیح دهد فرمود: هر دو آنها خوب است. عرض کردند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کدام بهتر است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: عزیزان من میدانید که من امی هستم یعنی هرگز مکتب نرفته و الفبا ننوشتهام و من حتی وحی الهی را هم خودم نمینویسم خطشناسی کار کسی است که خود نویسنده باشد. خوب است این را از پدرتان علی (علیهالسلام) بپرسید که خط نویس و کاتب وحی الهی است. آنها خدمت پدر رسیدند و پس از نشان دادن خطها سؤال کردند، پدر کدامیک از این خطها بهتر است؟ علی (علیهالسلام) فرمود: هر دو آنها خوب است، هم خوانا و هم زیباست. گفتند: نه، کدام بهتر است؟ حضرت فرمود: خوب اگر شما مکتب میرفتید حق این بود که این را از استادتان بپرسید اما شما خود آموختهاید و هنوز هم خردسالید، به کارهای کودکان هم مادران بیشتر میرسند قضاوت مادرتان زهرا علیهاالسلام هم درست مانند من است من در این خطها هیچ عیبی نمیبینم ولی بهتر است که از مادرتان بپرسید، هر چه او بگوید من هم همان را میپسندم، اگر در خانه مطلب روشن نشد آن وقت شورایی از اصحاب تشکیل میدهیم و حکمیت را به ایشان وا میگذاریم. حسنین (علیهالسلام) گفتند: فرمایش شما صحیح است. لذا خدمت مادر رسیدند و همان پرسش را کردند. حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: هر دو را خوب میبینم. تفاوت گذاشتن میان آنها خیلی مشکل است... اصلاً بهتر است یک کار دیگری بکنیم؟ عرض کردند چه کنیم؟ حضرت فاطمه علیهاالسلام گردنبدی از استخوان عاج داشت که دارای هفت دانه بود. فرمود: این دانهها را روی زمین میریزم هر کدام دانههای بیشتری جمع کرد خطش را بهتر حساب میکنیم. گفتند: خوب است، اگر چه کار قرعه کشی است و خطشناسی نیست، ولی خوب است. آن وقت حضرت دانهها را بر زمین ریخت و حسنین (علیهالسلام) دویدند و هر کدام سه دانه برداشتند اما دانه آخری نصف شده بود و به هر کدام یک نصفه رسید و نتیجه مساوی بود و هر دو راضی شدند (در نقلی دیگر جبرئیل دانه هفتمی را به فرمان الهی به دو نیم کرد)(197)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در وصیتی طولانی روایت میکند که فرمود: ای علی (علیهالسلام) عجیبترین مردم از جهت ایمان و بزرگترین مردم از جهت یقین گروهی هستند که در آخرالزمان میباشند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را درک نکردهاند و امام از آنها پنهان است پس ایمان میآورند به واسطه سیاهی (نوشتهها) که بر سفید نگاشته (صفحات) شده است.(196) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (علیهالسلام) از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ای علی (علیهالسلام) به خدا سوگند تو در زمین عراق کشته شده و همانجا دفن میشود عرض کردم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چه مزیت و فضیلتی است برای کسی که قبور ما را زیارت کرده و تعمیر نموده و از آن مواظبت نماید. حضرت فرمود: ای ابوالحسن (علیهالسلام) خداوند قبر تو و فرزندانت را قطعه زمینهایی از زمینهای بهشت و مساحت و فضایی از میدانهای آن قرار داده است، و خداوند دلهای پاکان نژادان خلق و برگزیدگان بندگانش را قرار داده است که اشتیاق به شما پیدا کرده و خواری و آزار در راه شما را متحمل میشوند پس آنها برای تقرب جستن به خداوند و دوستی با پیغمبرش قبور شما را آباد نموده و بسیار زیارتش میکنند...(195) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: روزی ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و عبدالرحمن بن عوف و چند نفر دیگر از اصحاب به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در خانهام سلمه بود آمدند لیکن مرا دیدند که بر در خانه نشستهام سراغ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از من گرفتند به آنها گفتم صبر کنید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم الان از خانه بیرون خواهد آمد، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز بیدرنگ بیرون آمد و دست بر پشت من زد و فرمود: زنده و پاینده باشی ای پسر ابیطالب (علیهالسلام) که تو پس از من با مردم محاکمه کنی و با شش دلیل بر آنان پیروز شوی که هیچ یک از آن دلایل را قریش ندارند و آن دلایل عبارتند: از اینکه تو نخستین کس از آنان هستی که ایمان به خدا آوردهای و در اجرای دستورات از همه استوارتر و بر پیمانهای خداوند از همه پایدارتر و به زیردستان از همه مهربانتر و در قضاوت از همه داناتر و در مراعات حق تساوی در تقسیم از همه کس دقیقتر و مقام و منزلت تو در پیشگاه الهی از همه والاتر میباشد.(194) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
نقل شده هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اولین برا حضرت علی (علیهالسلام) را به عنوان رهبر بعد از خود انتخاب کرد جمعی از قریش به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و عرض کردند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم تازه مسلمان هستند از این رو راضی نیستند که تو دارای مقام نبوت باشی و مقام امامت به پسر عمویت علی واگذار شود اگر در این مورد مدتی صبر کنی بعد اعلام امامت علی (علیهالسلام) را بنمایی بهتر است (و قضیه مورد قبول مردم واقع خواهد شد) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من این کار را به رأی خود انجام ندادهام بلکه فرمان خدا چنین بوده است، آنها گفتند: اگر پیشنهاد ما را به خاطر اینکه مخالفت با دستور خدا میشود نمیپذیری پیشنهاد دیگری داریم و آن اینکه در امر خلافت مردی از قریش را با علی (علیهالسلام) شریک گردان تا دلهای مردم به سوی علی (علیهالسلام) متوجه و آرام شود و در نتیجه امر خلافت و رهبری آسیبپذیر نگردد و مردم در این مورد با تو مخالفت نکنند در این هنگام جبرئیل از طرف خدا آمد و آیه (65 سوره زمر) را نازل کرد اگر مشرک شوی تمام اعمالت نابود میشود و از زیانکاران خواهی بود.(193) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: آنگاه (پس از خطبه خواندن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت ماه رمضان) من از جا برخاستم و پرسیدم ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهترین کارها در این ماه چیست؟ حضرت فرمودند: ای ابوالحسن بهترین کارها در این ماه ورع و پرهیزکاری از محرمات خداوند عز و جل است و سپس حضرت گریستند من پرسیدم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزی شما را به گریه واداشت؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مردم وادی یابس عدهای حدود دوازده هزار نفر جنگجو و سوار کار را بسیج کردند و با هم پیمان بستند که تا آخرین نفرشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی (علیهالسلام) بجنگند تا با این شکل رسم بتپرستی را مانند قبل از اسلام برقرار کنند. جبرئیل، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از تصمیم آنها با خبر کرد و به آن حضرت گفت:: ابوبکر را با چه را هزار سوار کار آزموده از مهاجر و انصار به سوی آنان بفرست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منبر رفت و قضیه اخبار جبرئیل را به مردم گفت سپس فرمود: برای روز دوشنبه آماده حرکت شوند، در موقع حرکت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تا ابتداء اسلام را بر دشمنان عرضه نکردهاند جنگ را شروع نکنند. اگر آنها اسلام را پذیرفتند که جنگ نکنند در غیر این صورت آنقدر بجنگند تا همه را کشته و مردان آنها را اسیر و اموالشان را به تصرف خود در آورند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر فرمود: به حضور علی (علیهالسلام) بروید تا به شما خبر بدهد جریان (عجیبی) را که دیشب برای او اتفاق افتاده من نیز به دنبال شما میآیم. ابوبکر و عمر به حضور علی (علیهالسلام) آمدند، علی (علیهالسلام) به ابوبکر فرمود: آیا خبر تازهای دارید؟ ابوبکر گفت: نه. آنچه اتفاق افتاده خیر باشد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) در جنگ با کفار وادی یابس ابتداً جنگ را شروع ننمود تا آنکه خورشید طلوع کرد وقتی روز شد، علی (علیهالسلام) به پرچمداران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، فرمود: پرچمها را بلند کنید وقتی پرچمها بلند شد و مشرکان آن پرچمها را دیدند؛ شناختند، به همدیگر گفتند، این دشمن شماست که شما در طلب او بودید اینها محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب او هستند، غلامی از مشرکان که بدترین و کافرترین آنان بود. بیرون آمد و به اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین ندا داد: ای اصحاب ساحر دروغگو کدام یک از شما محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستید او باید خود را به من نشان دهد. علی (علیهالسلام) به سوی او رفت و به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند، تو ساحر دروغگو هستی، محمد صلی الله علیه و آله و سلم حق را از جانب حق آورد. غلام گفت: تو کیستی فرمود: من علی بن ابیطالب برادر زاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پسر عمو و همسر دختر او هستم. غلام گفت: آیا تو دارای چنین منزلت و مقامی در نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستی؟ فرمود: آری. غلام گفت: پس تو و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر یک دین واحد هستید و برایم فرقی نمیکند که ترا ببینم یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را. آنگاه غلام به سوی علی (علیهالسلام) دئوید در حالی که رجزی به این مضمون میخواند: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی ابوذر به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای مرد شب گذشته در خواب صحنهای دیدم که تاکنون چنین چیزی را ندیده بودم. گفتند: در خواب چه دیدی؟ گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نزدیک خانهاش دیدم که شبانه بیرون آمد و دست علی (علیهالسلام) را گرفته بود با هم به قبرستان بقیع رفتند من هم آن دو بزرگوار را زیر نظر گرفته و از فاصله دورتری به دنبالشان رفتم به سوی بقیع رفتند تا به محل قبرهای مکه رسیدند سپس آن حضرت به آرامگاه پدر خود رسید و نزدیک آن دو رکعت نماز خواند ناگاه قبر شکافته شد و در همین حال عبدالله را دیدم که نشسته و میگوید: گواهی میدهم که معبود جز الله نیست و گواهی میدهم محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و پیامبر اوست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او گفت، پدرم ولی تو کیست؟ عبدالله گفت: پسرم ولی چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: این علی ولی است. عبدالله فوراً گفت: گواهی میدهم که علی (علیهالسلام) ولی من است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: پس به بوستان خودت بازگرد. سپس بر سر آرامگاه مادرش آمنه برگشت و همان عملی را که نزد قبر پدرش انجام داده بود تکرار کرد ناگاه قبر شکافت بیدرنگ آمنه گفت: شهادت میدهم معبود جز الله نیست و تو پیامبر و فرستاده خدایی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به او گفت: مادرم ولی تو کیست؟ پاسخ داد پسرم ولایت چیست؟ فرمود: آن ولایت (اشاره به حضرت علی (علیهالسلام)) علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. آمنه فوراً گفت و البته علی ولی من است. سپس فرمود: به آرامگاه و گلزار خودت بازگرد، وقتی سخن ابوذر به اینجا رسید به او گفتند، تو دروغ میگویی و با او دست به گریبان شدند و کتکش زدند آنگاه مردم خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کردند یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امروز دروغی بر تو بسته شد فرمود، چه بود؟ گفتند: ابوذر درباره تو چنین و چنان نقل کرده. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آسمان نیلگون هنوز بر سر کسی سایه نیفکنده و به روی زمین غبار آلود کسی گام برنداشته که راستگوتر از ابوذر باشد.(188) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی عرب بیابان نشینی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد؛ آیا تو از جهت پدر و مادر بهترین ما و بزرگوارترین فرزندان پدران ما و در عصر جاهلیت و اسلام رئیس ما نبودی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خشمگین شد و فرمود: ای اعرابی جلو زبانت چند پرده دارد؟ عرض کرد: دو تا؛ لبها و دندانهایم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پس در دو پرده تو خاصیتی نیست، که تندی این زبانت را از ما بگیرد؟ آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: توجه داشته باش که به احدی در دنیا چیزی داده نشده که برای آخرتش زیان ول و رها شده باشد. بعد آن حضرت رو به علی (علیهالسلام) نموده و فرمود: یا علی برخیز فاقطع لسانه؛ پس زبانش را قطع کن مردم گمان بردند که علی (علیهالسلام) زبان او را خواهد برید ولی برخلاف انتظار آنان، حضرت علی (علیهالسلام) چند درهم به او داد.(187) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: یا علی! برخیز و زره خود را بفروش من برخاستم و آن را فروخته و پولش را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردم (بعضی از مورخین قیمت زره را چهارصد و برخی چهارصد و هشتاد و بعضی هم پانصد درهم نوشتهاند) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدون اینکه آنها را بشمارد مشتی را برداشت و به بلال داد و فرمود: برای فاطمه علیهاالسلام عطری تهیه کن و سپس با دو دست خود باقیمانده درهمها را برداشت و به ابی بکر داد و فرمود: برای فاطمه علیهاالسلام آنچه جامه و اثاث خانه مورد نیاز است خریداری کن و عمار یاسر و عدهای از اصحاب نیز همراه او رفتند تا اثاث را تهیه نمایند. اثاثیه حضرت تهیه شد ابوبکر و همراهانش آنها را خدمت پیامبر (علیهالسلام) آوردند و به آن حضرت عرضه نمودند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که آنها را با دست خود زیر و رو میکرد فرمود: بارک الله لاهل البیت خداوند برای خانواده مبارک گرداند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جنگ خیبر وضع حساسی در روزهای اول آن بوجود آمده بود و یک حالت شکستی در میان مسلمانان پیدا شده بود و روحیهها به علت عقب نشستن عمرو ابوبکر در جنگ ضعیف شده بود، و بر عکس روحیه دشمن بسیار قوی گردیده بود و اسلام در مخاطره بود. شب بود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: فردا علم را به دست کسی میدهم که خدا او را دوست دارد و من هم او را دوست دارم و او نزد من و خدا را دوست دارد. صبح فردا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از چشم درد شدیدی اظهار ناراحتی میکرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، علی (علیهالسلام) را خواست و با آب دهانی که به چشمهای علی (علیهالسلام) مالید چشمان آن حضرت خوب شد. پیامبر علم را به دست علی (علیهالسلام) داد، علی (علیهالسلام) مهیای جنگ است لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواهد نکتهای را به علی (علیهالسلام) بگوید. علی (علیهالسلام) سواره و پیامبر و علم در دست علی (علیهالسلام) است و لشکر مهیای به میدان رفتن! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به یکی از یاران خود فرمود: ای بنده خدا، دوستی و دشمنی و جنگ و صلح ود را برای رضای خدا و در راه خدا کن، زیرا ولایت خدا شامل حالت نخواهد، گردید، مگر از این رهگذر و هیچ کس تا به این صورت نگردد مزه ایمان را نخواهید چشید اگر چه نماز و روزهاش زیاد باشد... آن صحابی عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چگونه میتوانم بدانم که دوستی و کینه ورزیم در راه خداست یا نه؟ و ولی خدا کیست تا دوستدار او باشم؟ و دشمن وی کیست تا با او ستیز کنم؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) اشاره کرد و فرمود: آیا او را میبینی؟ گفت، بلی فرمود: دوستدار و مطیع او محب و فرمانبردار خداوند است. پس علی (علیهالسلام) را دوست بدار و دشمن وی را دشمن دار و با هر کس که دوست علی (علیهالسلام) بود دوستی کن، حتی اگر چنین شخصی قاتل پدر و یا قاتل فرزندت باشد و با دشمن او دشمن باش اگر چه پدرت یا پسرت باشد.(185) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: یا علی (علیهالسلام)! من برای تو حجت میآورم و حجتم نبوت من است و تو برای مردم خویش حجت میآوری و حجتت برای آنان هفت حجت خواهد بود، بر پا داشتن نماز، پرداخت زکات، نیکی کردن و از بدی بازداشتن و دادرسی در میان رعایا و تقسیم بیت المال بطور مساوی و اطاعت خدای عزوجل و رها نکردن دستور خداوند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، قبور ائمه معصومین
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، زنده و پاینده باشی ای پسر ابیطالب
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پیشنهاد قریش
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خبر پیامبر از شهادت علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جنگ ذات السلاسل
حضرت فرمودند: ای علی (علیهالسلام) از حادثهای که در این ماه بر سر تو خواهد آمد گویی من هستم و تو مشغول نمازگزاردن برای پروردگارت هستی و شقیترین کس در بین گذشتگان و آیندگان، بدتر از پی کننده شتر قوم ثمود از جا برمی خیزد و ضربتی بر فرق سرت میزند که رویت از خون آن رنگین میشود. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: آنگاه پرسیدم ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیا این حادثه در هنگامی رخ میدهد که دین من سالم است؟
حضرت فرمود: آری در زمان سلامت دینت خواهد بود. آنگاه حضرت فرمود: ای علی (علیهالسلام) هر کس تو را بکشد مرا کشته است و هر کسی با تو کینه ورزد با من کینه ورزیده است و هر کسی به تو ناسزا گوید: به من ناسزا گفته است چرا که تو به منزله خود من هستی...(192)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جبرئیل خدمتگذاری او را می کند
ابوبکر پس از مواجهه با دشمن با کوچکترین تهدید آنها، از جنگ منصرف شد و به مدینه برگشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر فرمود: با دستور من مخالفت کردی و آنچه را که به تو امر کرده بودم انجام ندادی بخدا قسم تو در این باره معصیت مرا مرتکب شدی خالقت امری و لم تفعل ما امرتک و کنت لی و الله عاصیاً فما امرتک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجدداً به منبر رفت و به مردم فرمود: من به ابوبکر امر کردم که با آن گروه در صورت نپذیرفتن اسلام بجنگند اما وقتی او با صد نفر از آنان برخورد کرد ترس در دلش راه یافت و فرمان مرا نادیده گرفت. اکنون جبرئیل از ناحیه خداوند به من فرمان میدهد که عمر را بجای ابوبکر بفرستم، پس ای عمر تو نیز با چهار هزار سرباز برو، مانند برادرت ابوبکر رفتار نکن. چرا که او خدا و مرا نافرمانی کرد، ماجرای عمر نیز مانند ابوبکر گذشت و از دیدن آن قوم گمراه نزدیک بود قلبش از جا کنده شود و از مقابل دشمن فرار کرد. جبرئیل خبر بازگشت عمر را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داد و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به منبر رفت و مردم را در جریان عمل خلاف عمر گذاشت و فرمود: عمر با این کار خدا را در عرش مخالفت کرد و با دستور من مخالفت کرد و به رأی خود عمل نمود خدا رأی و اندیشهات را زشت دارد یا عمر عصیت الله فی عرشه و عصیتنی و خالفت قولی و عملت برایک الا قبح الله رایک سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اکنون جبرئیل به من امر کرده که علی (علیهالسلام) را با این گروه از مسلمین به سوی آنان بفرستم، علی (علیهالسلام) حرکت کرد، و از راهی که غیر از دو گروه قبلی برگزیدند رفت، تا به نزدیکی وادی یابس رسیدند بطوری که دو سپاه همدیگر را میدیدند. آن حضرت به یارانش فرمان توقف داد. صد نفر از سپاه دشمن همانند دفعات قبل (در زمان ابوبکر و عمر) جلو آمدند و از نام و نشان لشکر مسلمین پرسیدند آن حضرت فرمود: من علی ابن ابیطالب پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و برادر و فرستاده او به سوی شما هستم، شما را دعوت میکنم که شهادت به یگانگی خداوند و اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و رسول اوست بدهید تا هر آنچه برای ماست برای شما هم باشد. آنها گفتند ما تو را میخواستیم و در جستجوی تو بودیم.
سخن تو را شنیدم آماده جنگ سختی باش و بدان که ما کشنده تو و یارانت هستیم... علی (علیهالسلام) به آنها فرمود: وای بر شما مرا به واسطه جمعیت و تعداد خود تهدید کرده و میترسانید... هر دو گروه به سپاه خود برگشتند چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت آن حضرت به لشکر خود دستور داد که به چهارپایان خود رسیدگی نمایند و اسبها را برای سواری آماده و زین بگذارند چون صبح طالع شد نماز صبح به سرعت خوانده شد سپس بر لشکر یابس حمله بردند و آنها هیچ نفهمیدند تا اینکه صدای پای اسبان را شنیدند و هنوز همه لشکریان علی، با سپاه دشمن درگیر نشده بودند که جنگجویان کشته و فرزندانشان اسیر شدند.
حضرت علی (علیهالسلام) طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل نمود و با اسرا و اموال آنها بسوی مدینه برگشت. جبرئیل نازل شد و خبر پیروزی علی (علیهالسلام) و مسلمین را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داد. حضرت علی (علیهالسلام) به محض دیدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مرکب پایین آمد و رسول خدا نیز فرود آمد مسلمانان مدینه نیز همه با دین علی (علیهالسلام) به تبعیت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیاده شدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میان دو چشمان علی (علیهالسلام) را بوسید.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: غنایمی که در این جهاد به دست آمد در هیچ یک از جهادها نصیب مسلمین نشد مگر در جنگ خیبر آن هم به دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و کشتن مرحب یهودی.(191)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جنگ علی در وادی یابس
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من و عمر فرمود: نزد شما بیاییم و از حادثهای که شب گذشته برای شما رخ داده به ما خبر دهی، در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز وارد شد وقتی که علی (علیهالسلام) را دید فرمود: حادثه شب گذشته را که برای تو اتفاق افتاد برای ابوبکر و عمر بیان کن! علی (علیهالسلام) فرمود: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از بیان آن حیا دارم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، فرمود: ان الله لا یستحیی من الحق خداوند از حق گویی حیا نمیکند. آنگاه امام علی (علیهالسلام) حادثه شب گذشته را چنین بیان کرد: احتیاج به غسل پیدا کردم برای غسل در جستجوی آب شدم آب نیافتم و ترس آن داشتم که نماز صبح من قضا شود، حسن (علیهالسلام) را به راهی و حسین (علیهالسلام) را به راهی دیگر بای یافتن آب روانه کردم آب بدست نیامد و سخت اندوهگین شدم، در این هنگام دیدم سقف خانه باز شد و سطلی از آب به پایین آمد که حولهای روی آن بود. وقتی آن سطل در زمین قرار گرفت حوله را از روی آن رد کردم آب در آن یافتم با آن آب غسل کردم و نماز خواندم. سپس آن سطل همراه حوله بالا رفت و شکاف سقف به هم پیوست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سطل از بهشت آمده بود و آب آن از نهر کوثر بود. حوله نیز از استبرق دیبای بهشتی بود، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حضور ابوبکر و عمر و انس بن مالک خطاب به علی (علیهالسلام) فرمود: من مثلک یا علی فی لیلة و جبرئیل یخدمه، ای علی چه کسی همانند توست که در شب جبرئیل خدمت گذاری او میکند.(190)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ولی خدا کیست
ای علی، تو شیر درندهای را دیدی که در چنگال او احدی آرام نمیگیرد و شیری از مردان خثعم را که آئین محکمی را یاری میکند. هر که مرا ببیند، غلامی را دیده که درندگان بر او رو آورند و او سالم نمیماند. علی (علیهالسلام) نیز در پاسخش چنین فرمود:
و تو آن شیر هاشمی را میبینی که دلیر و بیباک است من علی هستم که به خثعم نشان خواهم داد که به هر حرکت شمشیرم خون میریزد و هر زنندهای را میکشم آنگاه هر یک بر اسب سوار شدند و شروع به جنگ با شمشیر کردند. حضرت علی (علیهالسلام) تنها یک ضربه به او زد و او را کشت. آنگاه علی (علیهالسلام) فرمود: آیا کسی با من مبارزه میکند؟ برادر آن غلام مقتول آمد در حالی که میگفت: قسم به بتهای بزرگ لات و عزی که من به هنگام جنگ بسیار با حوصله هستم هر کس با من بجنگد انواع دردها را به او میچشانم.
علی (علیهالسلام) فرمود:
بالله ربی اننی لا قسم - قسم حق لیس فیه ما ثم
انکم من شرنا لن تسلموا
یعنی، من به پروردگارم قسم میخورم قسم حقی که در ادای آن معصیتی نیست که شما از حمله ما سالم نمیمالید آنگاه هر دو سوار بر اسب خود شده به پیکار رو آوردند علی (علیهالسلام) ضربهای زد و او را هم به آتش جهنم فرستاد. حضرت فرمود: آیا کسی هست که با من مبارزه کند؟ آنگاه حارث بن مکیده که رئیس، آن قوم بود و با 500 سوار برابر میکرد آمد و گفت: حتماً لات مرا یاری میدهد و به هر شمشیری حلقی را پاره میکنم و به هر ضربهای گردنی میزنم. علی (علیهالسلام) فرمود: به خدا قسم شما را با شمشیر برندهام از محمد صلی الله علیه و آله و سلم دور میکنم...
آنگاه علی (علیهالسلام) با ضربهای او را هم به آتش جهنم فرستاده و باز فرمود: آیا کسی با من مبارزه میکند. پسر عموی حارث بن مکیده که عمروبن فتاک نام داشت، آمد و گفت: من عمرو، و پدرم فتاک است. شمشیر به دستم، و سر هر کس که حرمتمان را هتک کند میبرم. علی (علیهالسلام) ضمن جواب او را هم به جهنم واصل کرد. علی (علیهالسلام) تمامی جنگجویان آنان را کشت و آنان را به اسارت برد و اموالشان را گرفت و اسیران آنها را نزد رسول خدا آورد.(189)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، یا علی زبانش را قطع کن
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، مهریه حضرت فاطمه
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خیبر کشای علوی
علی (علیهالسلام) نیز کف اتاق زندگی خود با حضرت فاطمه علیهاالسلام را شن نرم ریخت و چوبی را از دیواری به دیوار دیگر نصب کرد تا که لباسهای خود را روی آن بیاندازند و پوست گوسفندی را انداخته و متکایی از لیف خرما در کنار آن نهاد.
البته در بین خواستگاران حضرت زهرا علیهاالسلام بعضی از آنها بسیار ثروتمند بودند: از جمله آنها عبدالرحمن بن عوف بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: یا رسول الله اگر فاطمه علیهاالسلام را به من تزویج کنی یکصد شتر که براشان کتان مصری باشد به اضافه ده هزار دینار، مهریه او خواهم کرد. ولی آن حضرت نپذیرفت و یک مشت از زمین سنگریزه برداشت و به عبدالرحمن داد او دید سنگها مروارید و گوهر است. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من یقدر علی هذا لا یهمه کثرة المهر کسی که بتواند سنگریزه را مروارید کند زیادی مهریه برایش اهمیت ندارد.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، معیار قطعی دین خدا
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این موقع فرمودند: یا علی (علیهالسلام) الان ان یهدی الله بک رجلا خیر لک من الدنیا و ما فیها؛ یا علی! اگر خداوند بوسیله تو شخصی را هدایت کند برای تو از دنیا و آنچه در دنیاست بهتر است لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مهمتر از جنگ این است که یا علی (علیهالسلام) تو بتوانی کسی را هدایت کنی و به راه مستقیم بیاوری (خیر لک من الدنیا و فیها) از دنیا و آنچه در دنیاست پاداشش بیشتر است.
علی (علیهالسلام) پرچم سفید را برافراشت و در دست گرفت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود:
جبرئیل همراه توست و پیروزی با توست خدا در دل آنان ترس و بیم افکنده است و بدان که آنان در کتاب خویش خواندهاند نام کسی را که مغلوبشان میسازد و آن نام در کتاب آنها ایلیا (علی) است چون به آنان رسیدی بگو! نام من علی است به اراده خداوند خوار خواهند شد. علی (علیهالسلام) به میدان تاخت و نخست با بزرگ یهود که مرحب نام داشت روبرو شد و بعد از گفت و شنودی که شد سرانجام با تیغ شمشیر علی (علیهالسلام) مرحب به زمین افتاد، یهودیان به درون قلعه فرار کردند و پناه گرفتند و در قلعه را نیز بستند، علی (علیهالسلام) پشت در قلعه امد و آن در را که 20 نفر میبستند یک تنه از جا کند و بر روی خندقی که یهودیان برای جلوگیری از نفوذ مسلمانان کنده بودند افکند. آنگاه مسلمانان از روی آن گذشتند و به قلعه در آمدند... و پیروز شدند.(186)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی حجت بر مردم
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خبر از فتنه ها می دهد
ای علی (علیهالسلام)! مگر نمیدانی که در روز قیامت ابراهیم (علیهالسلام) به نزد ما میآید و طبق دعوتی که میشود بر جانب عرش میایستد سپس جامهای بهشتی بر تنش میکنند و با زیور بهشتیاش بیارایند، ناودانی زرین از بهشت برای او روان گردد، که آبی شیرنتر از عسل و سفیدتر از شیر و سردتر از یخ، از آن فرو میریزد و من نیز دعوت شوم و بر جانب چپ عرش میایستم و رفتاری که با ابراهیم شد با من نیز همان شود، سپس تو ای علی خوانده شوی و با تو نیز چنین کنند. یا علی (علیهالسلام) آیا راضی نیستی که همزمان با دعوت من تو نیز دعوت شوی و چون مرا بپوشانند تو را نیز بپوشانند و چون مرا بیارایند تو را نیز بیارایند که خدای عزوجل به من دستور داده که تو را بخود نزدیک کنم و از خودم دورت نسازم و بیدریغ به تو دانش بیاموزم و بر تو است که نیکو فراگیری و بر من لازم است که فرمان پروردگارم را گردن نهم.(184)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))