حكايت عارفانه ، خواب عجیب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سال دوم هجرت بود «عاتکه» یکی از دختران عبدالمطلب که عمه پیامبر (ص) بود خوابی عجیب دید و آنرا چنین بیان کرد:
«در خواب دیدم: شخصی فریاد میزد ای مردم، به سوی قتلگاه خود بشتابید، سپس این فریاد کننده بر بالای کوه ابوقبیس (کنار کعبه) رفت و قطعه سنگ بزرگی را بالا به حرکت درآورد، این قطعه سنگ متلاشی شد، و هر قسمتی از آن به یکی از خانههای قریش، اصابت کرد، و نیز از دره مکه سیلاب خون جاری شد».
او خواب خود را توسط برادرش عباس، به مردم رساند، مردم بتپرست در وحشت فرو رفتند، ولی وقتی که داستان خواب به گوش ابوجهل رسید، گفت: این زن، پیامبر دومی است که در میان فرزندان عبدالمطلب ظاهر شده، قسم به بتهای «لات» و «عزی» سه روز مهلت میدهیم، اگر اثری از تعبیر خواب او ظاهر نشد، نامهای در میان خودمان امضاء میکنیم که «بنی هاشم» دروغگوترین طوائف عرب هستند.
ولی بعد از گذشت سه روز، قاصد ابوسفیان به مکه آمد و خبر مخاطره کاروان تجارتی مکه را (که همه طوائف مکه در آن شرکت داشتند) توسط سپاه محمد (ص) به مردم مکه رساند، در نتیجه مردم و سرکردگان آنها برای نجات کاروان، خود را به سرزمین «بدر» رساندند، کاروان از بیراهه رفت و خود را نجات داد ولی مسلمانان با لشکر شرکت به جنگ پرداختند، و در این جنگ (که به جنگ بدر، موسوم است) سختترین ضربه بر مشرکان وارد آمد و بسیاری از سران کفر و شرک، به هلاکت رسیدند و به این ترتیب، تعبیر خوابی که عاتکه دیده بود، آشکار گردید.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
