حكايات موضوعي ، گناه‏ ، اثر گناه‏

جوانی به خدمت یکی از صالحان رسید و از او خواست که او را نصیحت کند. عارف قبول کرد، تا آنکه روزی جوان و عارف از جنگلی عبور می‏کردند.
عارف به جوان دستور داد که نهال نورسته‏ای را از زمین بکند. جوان آن نهال را به آسانی از ریشه در آورد، چند قدمی که رفتند، عارف به درخت بزرگی که شاخه‏های زیادی داشت اشاره کرد و گفت این درخت را نیز از جای بر کن. جوان هر چه سعی کرد نتوانست.
عارف گفت: ای جوان! بدان، تخم هوا و هوس، شهوت، بغض، کینه، حسد، عداوت، حرص، نفاق و همه بدی‏ها همین که در دل اثر گذاشت، مثل آن نهال نورسته است، که می‏توانی به راحتی آن را ریشه کن کنی؛ ولی اگر او را واگذاری که تا بزرگ شود، ریشه خود را آنچنان محکم و قوی می‏کند که از کندن آن عاجز خواهی بود؛ همان گونه‏ای که این درخت بزرگ ریشه دوانیده و کندن آن مشکل است. پس همیشه سعی کن رذائل را تا ریشه دوانیده، از درون خود برکنی وگرنه گرفتاری بسیاری به بار می‏آورد و ریشه کن کردن آن محال یا مشکل خواهد بود(299).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0