حكايات موضوعي ، مراقبه‏ ، شرم از نظارت‏

در مکه، زن بدکاره‏ای بود. روزی وی با خود گفت: طاووس یمانی را از راه اطاعت و بندگی خدا بر می‏گردانم و به راه معصیت و گناه می‏کشانم. طاووس مرد زیبا و خوش اخلاقی بود. آن زن به نزد طاووس آمد و از راه مزاح و شوخی با او وارد سخن شد. طاووس مقصود او را فهمید و به او جواب مثبت داد؛ ولی گفت: باید صبر کنی تا به فلان محل برویم. چون به اتفاق به آن محل رسیدند، طاووس گفت: اگر مقصود و خواسته‏ایی داری می‏توانیم اینجا انجام دهیم.
زن گفت: سبحان الله! اینجا چه جای این کار است؛ اینجا محل تجمع مردم است و همگی ما را می‏بینند.
طاووس گفت: الیس الله یرانا فی کل مکان؟
ای زن! از دیدار مردم شرم داری؛ ولی از خدا که به ما می‏نگرد شرم نمی‏کنی؟
آن سخن، در زن اثر کرد و او توبه نمود و از جمله اولیا شد(326).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0