حكايات موضوعي ، مرگ‏ ، توشه آخرت‏

زهری می‏گوید: در شبی تاریک و سرد، علی بن الحسین (علیه السلام) را دیدم که مقداری آذوقه به دوش گرفته، می‏رود. عرض کردم: یا بن رسول الله! این چیست، به کجا می‏برید؟
حضرت فرمود: زهری! من مسافرم، این نوشته سفر من است، می‏برم در جای مطمئنی بگذارم تا هنگام مسافرت دست خالی نباشم!
گفتم: یا بن رسول الله! این، غلام من است، اجازه بفرما این بار را به دوش بگیرد و هر جا می‏خواهید، ببرد.
امام فرمود: تو را به خدا بگذار من خودم بار خود را ببرم، تو راه خود را بگیر و برو و با من کاری نداشته باش.
زهری بعد از چند روز حضرت را دید و عرض کرد: یا بن رسول الله! من از آن سفری که آن شب درباره‏اش سخن می‏گفتی، اثری ندیدم!
حضرت فرمود: سفر آخرت را می‏گفتم و سفر مرگ نظرم بود که برای آن آماده می‏شدم.
سپس آن حضرت هدف خود را از بردن آن توشه در شب به خانه‏های نیازمندان توضیح داد و فرمود: آمادگی برای مرگ با دوری جستن از حرام و خیرات دادن به دست می‏آید(342).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0