عاشقی درد بی درمان است
آن مرد بیابانی و شیر نیستانی بعد از مفاخرت و مشاجرت به خانه رفتند و چشم شیر به دختر آن مرد افتاد و دل از دست بداد؛ آغاز عجز و نیاز نهاد و انجام کبر و ناز شیری و دلیری تبدیل به فقیری و حقیری گردید؛ سر به پای آن مرد گذاشت که تو را بندهام تا زندهام، اگر بر من منت گذاری و دخترت را به حباله عقد من در آری! آن مرد گفت: قبول کنم اگر آنچه بگویم قبول نمایی! آن گرفتار جهول پذیرفت، پس به حکم آن محیل، دندان و چنگال خود که آلت دفاع و جدال بود مقطوع ساخت و شیر بی چنگال در چنگ آن محتال به بدترین احوال مقتول گشت.
نتیجه
عشق بدبختی میآورد، بعضی گفتهاند: بدبختی عشق میآورد و هر چند این مرضی است که به جهت پیر و جوان و توانا و ناتوان گاهی رخ میدهد، لکن باید ما هشیار باشیم و در دام و هوس گرفتار نشویم و به پای خود به جانب این دام نرویم.
عشق به هر سینه که کاوش کند - خون دل از دیده تراوش کند
چه لازم یکی شادمان و من غمگین - یکی به خواب و من اندر خیال او بیدار
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394
سلامـ .... ... ..
