هر چیزی عاقبت بر می‏گردد به اصل خودش‏

در امثال آمده که در ایام سلف، جوانی عاشق گربه‏ای شده، نزد ساحری رفت که او را دختری سازد تا با او بتواند نرد عشق ببازد. ساحر او را دختری ماهرو و مشگموی نیکو کرد. پسر، آن دختر را به حباله ازدواج خود در آورد؛ شب زفاف که ساحر در آنجا بود و تماشای جمال صنعت خود می‏نمود، خواست بداند که از تغیر صورت، تغیر معنی حاصل می‏شود یا آن که هر چیز آخر به جنس خود واصل گردد! موشی از آستین خود بیرون آورده و در حضور داماد و عروس را کرد. آن عروس آدمی صورت و گربه طبیعت، بی شرم و شگفت بر جست و موش را بگرفت. ساحر ماحر که آن بدید، فورا وردی خواند و بدمید، آدمیت او گم شد و حیوانیت او پدید گشت؛ به شوهر گفت که هر طبعی را شکلی لایق و هر صورتی را حالتی موافق است، ظلم است که او به حالت حیوان و به صورت انسان گردد.
نتیجه‏
باید دانست که هر حیوانی به صفتی موصوف و به خاصیتی معروف است؛ و انسان، جامع جمیع صفات حیوانات و در رد قبول آن به خلاف جمیع آن صفات، مختار است؛ اگر به طبیعت و خلق و خوی حیوانی نماید، اخس جمیع حیوانات گردد و اسم انسانی بر او لایق نیست؛ چنانکه گفته‏اند:

آدمی زاده طرفه معجونی است - از فرشته سرشته وز حیوان ‏
گرکند میل این، شود پس از این - ورکند میل آن، بود به از آن ‏







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0