مراقب دل باش !

 ﻋﻠﻢ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﺳﺖ .

ﻳﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﻣﻴﺸﮑﻨﺪ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؛

ﻣﺜﻞ ﻳﮏ ﺧﻮﻥ ﺭﻳﺰﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻳﺎ ﻳﮏ ﺟﺮﺍﺣﺖ ...

ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺳﮑﺘﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ...

ﻫﻢ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ،ﻫﻢ ﺩﻝ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ...

ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﻨﺮ ﻧﻴﺴﺖ ... ﻣﻮﺍﻇﺐ ﻋﻮﺍﻗﺒﺶ ﺑﺎﺵ !!



ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:42 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

داستان کوتاه

ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻥ ﻧﺎﻥ ..!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﮐﺮﺩ: ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺑﻤﯿﺮﻡ ..!
ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ , ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ..!
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﮑﻢ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﻮﺩ ..!

ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﯿﺪ.

ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﯾﮏ ﻧﺎﻥ ﺩﺯﺩﯼ ﮐﻨﺪ ..!

ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺟﻠﺴﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ 480 ﺩﻻﺭ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ،ﻗﺎﺿﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ ..!




ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:42 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

بهتر زندگی کنیم :



- کمتر تلویزیون ببینید و بیشتر مطالعه کنید

- کمتر خرید کنید و بیشتر به دامن طبیعت سفر کنید

- از آشفتگی بکاهید و به فضای اطرافتان بیافزایید

- عجله نکنید؛ با آرامش به کارتان ادامه دهید

- کمتر مصرف کنید و سعی کنید تا تولید کننده بهتری باشید

- غذاهای بدون ارزش غذایی را فراموش کنید و به سراغ موادغذایی واقعی بروید

- از انجام کارهای شلوغ بپرهیزید و سعی کنید بر روی یک نقطه تمرکز داشته باشید

- کمتر رانندگی کنید و بیشتر به پیاده روی بپردازید

- از سر و صداها فاصله بگیرید و به سکوت بپیوندید.


ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:42 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

لیلی

خدا گفت : لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من .. ماجرایی که باید بسازیش ..

شیطان گفت : تنها یک اتفاق است .. بنشین تا بیفتد ...
آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.

مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی بسازد
خدا گفت: لیلی درد است. درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن

شیطان گفت: آسودگی ست. خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است. فرو رفتن در خود.

خدا گفت:‌لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.

شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک

خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست

شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست

و دنیا پر شد از لیلی های زود، لیلی های ساده و اینجایی لیلی های نزدیک لحظه ای ...

خدا گفت: لیلی زندگیست زیستنی از نوعی دیگر لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود ...

مجنون ، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید ...

و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد ...



ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:42 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

دعا و نیایش

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 1 مرداد 1394 توسط بنده خدا 4

الهی

در انتظار رحمتت نشسته ام
بدهی کریمی ،
ندهی حکیمی
بخوانی شاکرم ،
برانی صابرم
الهی احوالم چنانست که می دانی
و اعمالم چنین است که می بینی.
نه پای گریز دارم
و نه زبان ستیز،
یا ارحم الراحمین
بحق کبریایی خود
بحق رسالت محمد "ص"
بحق ولایت علی "ع"
بحق طهارت زهرا ."س"
بحق مظلومیت حسین "ع"
بحق حقانیت حسن مجتبی "ع"
بحق غربت رضا "ع"
و بحق جمع اولیاء و اوصیاء "ع"

مرا در پناهت ایمن بدار


ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:41 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

امید ببخش،

امید ببخش، آنگاه دنیا مال توست…
به نظر من، امید بخشیدن بالاترین لذت دنیاست ؛
وقتی به کسی یا مخلوقی در جهان امید می بخشیم گویی دنیا را به ما هدیه دادند
در واقع هم همینطور است، زیرا انرژی اینکار آنقدر بالاست و بازتاب آن در کائنات بسیار بزرگ و فراموش نشدنی است
امید بخشیدن یعنی مخلوقی را به ادامه زندگی دعوت کردن
یعنی حمایت تا نهایت
یعنی باور طلوعی دیگر
یعنی فردا را دیدن
یعنی روشن کردن شمعی در وجود کسی
یعنی تجلی مهربانی و لطف و صفا ….
فراموش نکنیم ؛
ما هر روز میتوانیم به دیگران امید ببخشیم
شاید امید بخشیدن برای ما رایگان باشد
اما بدست اوردن امید برای خیلی ها ، گرانقیمت است !!!


ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:41 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

...

امیر المومنین علی(ع) :

نه سفیدی بیانگرزیبایی است..
ونه سیاهی نشانه زشتی..
کفن سفید اما ترساننده است..وکعبه سیاه اما محبوب و دوست داشنتی است..
نسان به اخلاقش هست نه به مظهرش....
قبل ازاینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات رابه پیش الله گلایه کنی...
 نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش ،
 انسان بزرگ نمیشود ، جز به وسیله ی فکرش،
 شریف نمیشود، جز به واسطه ی رفتارش،
و قابل احترام نمیگردد ، جز به سبب اعمال نیکش .




ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:39 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

!یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک در حالی که پاهای برهنه اش را روی برف جا به جا می کرد تا شاید سرمای برف های کف پیاده رو، کم تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می کرد.

در نگاهش چیزی موج می زد،انگاری که با نگاهش، نداشته هایش را از خدا طلب می کرد، انگاری با چشمهایش آرزو می کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه.چند دقیقه بعد، در حالی که یک جفت کفش در دستانش بود، بیرون آمد.

-آهای آقا پسر!

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت.

چشمانش برق میزد وقتی آن خانم، کفش ها را به او داد. پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید :

-شما خدا هستید؟

-نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!

- آها، می دانستم که با خدا نسبتی دارید! 

 

برگرفته از کتاب : تو،تویی؟


ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:38 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

تعداد کل صفحات : 5 :: 1 2 3 4 5