فرهنگ جبهه و اصطلاحات جمعه 19 آذر 1389 نوشته شده توسط :نیکبخت فرهنگ جبهه و اصطلاحات در پشت خاکريزها به اصطلاحاتي برخورد مي کرديم که به قول خودمان تکيه کلام دلاوران روز و پارسايان شب بود. عبارت هاي آشنايي که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادي از اين اصطلاحات و تعبيرات جنگ را با هم مرور مي کنيم. 1- اهل دل:بطعنه و کنايه يعني: شکمو و شکم چران. کسي از هر چه بگذرد و براي هر چه به اصطلاح کوتاه بيايد، از شکمش (دلش) نمي گذرد. از آنهايي است که وقتي پاي سفره زانو مي زنند، کارشان در خوردن بجايي مي رسد که مي گويند: شهردار بيا منو برادر. همانها که هميشه از دست «شهردار» دلشان پر است! يعني مثل گل و آجر، همينطور لقمه ها را روي هم مي چينند و مي آيند بالا، همه درز و دوزهايش را هم بند کاري مي کنند و راه نفس کشي باقي نميگذارند. خلاصه يعني آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و اهليت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام. ايهام در عبارت هم جايي براي دلخوري باقي نمي گذارد، چون بالافاصله گوينده خواهد گفت: مراد اهل دل به معني حقيقي آن است، مگر بد حرفي است؟ 2-احمدجاسم ده بالا عروسي دارد: توپخانه دشمن مزدور دوباره کار مي کند. فراواني نسبت جاسم به دنبال اسامي نيروهاي بعثي باعث شده بود تا رزمندگان ما، همه اسرايي را که عمليات و مواقع پيشروي مي گرفتند، به همين نام بخوانند، که في الواقع جسيم و هيکل مند هم بودند. تشبيه گلوله باران دشمن به عروسي در ده، از يک طرف کنايه از رغبت تمام دشمن به تجاوز بود که در حال وجد و از خود بيخودي بروز مي داد. و از طرف ديگر تحقير و ناچيز شمردن اين پايکوبي و تنزل آن در محدوديت يک ده را به همراه داشت. 3-عمليات دشمن: مگسهاي فراوان و پشه هاي لجوجي که به هيچ قيمتي دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله شان پيدا مي شد، بچه ها بشوخي مي گفتند: نيروهاي اطلاعات عمليات دشمن آمدند، مواظب باشيد؛ که تشبيهي بود تحقير آميز و موجب تخفيف اين مزاحمت و تحمل بيشتر و ضمناً انبساط خاطر برادران 4-امانتي را رد کن برود: با دست بزن به پشت (يا) روي پاي بغل دستي خودت. وقتي نيروي جديدي به جمع برادران وارد مي شد و طبعاً تا مدتها مي خواست احساس غريبي کند، بچه ها برايش نقشه مي کشيدند. به اين ترتيب که صبر مي کردند تا به بهانه اي مثل غذا خوردن يا جلسه قرآن و امثال آن دور هم جمع بشوند، آنوقت يکي از برادران شروع ميکرد و با دست روي پا يا کمر کسي که کنارش نشسته بود مي زد و مي گفت: امانتي را رد کن برود. و او روي پاي نفر بعد از خودش مي زد و همين طور ادامه پيدا مي کرد تابه نفر مورد نظر برسد؛ آنجا بود که با لبخندي او هم به مجموعه دوستان مي پيوست. 5-آمپر جبهه: چيزي که با آن اخلاص و اتصال با خدا را در جبهه اندازه گيري مي کنند. وقتي توجه و توسل به ائمه عليهم به اوج خود – نقطه جوش و خروش – مي رسيد، مي گفتند: آمپر جبهه به 100 رسيده است. «آمپر چسبيد به صد» هم مي گفتند، خصوصاً بعد از زيارت عاشورا که در حال برگشتن به چادرهاي اجتماعي خود بودند. 6- آمپول معنويت: فرد بسيار مخلص و متقي. کسي که تزريق چند سي سي از اخلاص او کافي است تا به اصطلاح يک «مريض قلبي» را از مرگ حتمي نجات دهد. همه سعي مي کنند با واسطه و بي واسطه از او برخوردار باشند، با او غذا بخورند، راه بروند، مصاحبت داشته باشند، در صف نماز کنار او بايستند، بسترشان را کنار او بيندازند و خلاصه مريض او باشند. ۷- ملائکه دارند غلغلکش می دهند : الله اکبر، سر نماز هم بعضي دست بردار نبودند. به محض اين که قامت مي بستي ، دستت از دنيا! کوتاه مي شد و نه راه پس داشتي نه راه پيش، پچ پچ کردن ها شروع مي شد. مثلاً مي خواستند طوري حرف بزنند که معصيت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردي بگويند ما که با تو نبوديم! اما مگر مي شد با آن تکه ها که مي آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟ مثلاً يکي مي گفت: واقعاً اين که مي گويند نماز معراج مؤمن است اين نماز ها را مي گويند نه نماز من و تو را . ديگري پي حرفش را مي گرفت که : من حاضرم هر چي عمليات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگيرم. و سومي: مگر مي دهد پسر؟ و از اين قماش حرف ها. و اگر تبسمي گوشه لبمان مي نشست بنا مي کردند به تفسير کردن: ببين! ببين! الان ملائکه دارند غلغلکش مي دهند. و اين جا بود که ديگر نمي توانستيم جلوي خودمان را بگيريم و لبخند تبديل به خنده مي شد، خصوصاً آن جا که مي گفتند: مگرملائکه نا محرم نيستند؟ و خودشان جواب مي دادند: خوب با دستکش غلغلک مي دهند. منبع: کتاب فرهنگ جبهه جلد چهارم (اصطلاحات و تعبيرات) نوشته سيد مهدي فهيمي بازديدها [] - نظرات [0]