خاطره شهيد جهان آرا هيچ گاه از زندگي ما محو نشد یک شنبه 19 مهر 1388 نوشته شده توسط :نیکبخت همسر شهيد محمد جهان آرا: خاطره شهيد جهان آرا هيچ گاه از زندگي ما محو نشد صغري اكبرنژاد همسر قهرمان خرمشهر، مهمترين خصوصيت جهان آرا را «تقوي» بيان مي كند و مي گويد: «جهان آرا بسيار صبور و آرام بود. در برخوردهايش تقوي داشت و در مسايل مختلف تا حد امكان سعي مي كرد قانونمند باشد و رضاي خدا را در نظر بگيرد. من از همان ابتداي زندگي سعي مي كردم از ايشان درس بگيرم و عمل كنم و مشکلات مالي در زندگي ما نقشي نداشت . » صغري اكبرنژاد همسر قهرمان خرمشهر مي گويد: خانواده ام مرا در انتخاب آزاد گذاشته بودند و چون آشنايي ما بر مبناي مسايل فكري و عقيدتي بود، نه بر مبناي برخوردهاي زودگذر و يا احياناً افكار سطحي. ما در زمينه هاي مختلف اشتراك فكري داشتيم، خانواده انتخاب را برعهده خودم گذاشتند. الحمدا... انتخاب مناسبي داشتم و خداوند زندگي ما را در يك مسير صحيحي قرار داد كه نتيجه اش شهادت محمد جهان آرا بود. بحث تشكيل خانواده در آن زمان براي ما صرفاً يك زندگي مادي و يا زندگي اي كه به شغل و مقام و امكانات مادي فكر كنيم نبود، يك زندگي هدفدار بود. الگوي من چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن، حضرت زهرا(س) بودند، هميشه سعي كردم آن بانوي گرامي اسلام را الگوي خودم قرار دهم. چرا که، نقش حضرت زهرا(س) به عنوان يك زن در جامعه، در زندگي با همسرش حضرت علي (ع) و زندگي با فرزندانشان، نقش گسترده اي در ذهن ما پيدا مي كند و باعث مي شود در تمام ابعاد از ايشان الگو بگيريم. و هر جا راه ناشناخته است، آن راه و مشخصات را از زندگي ايشان پيدا كنيم و يا به آن عمل كنيم، ايشان همزمان با مديريت خانه در كارهاي مهم حضرت علي(ع) را ياري مي كردند و يا كارهايي را كه خودشان مي خواستند در سطح جامعه انجام دهند، بدون اينكه مستقيماً وارد جامعه شوند، كارها را هدايت مي كردند و در حقيقت كارهاي اجتماعي خود را از داخل منزل كنترل كرده انجام مي دادند و اين براي من خيلي شيرين است. وي مهمترين عامل حركت در زندگي درست را حفظ تقوي در افراد مي داند و اضافه مي كند: «متأسفانه حتي افرادي كه زماني با ما بودند مي بينيم كه در برخورد با مسايل مختلف اجتماعي زهد و تقوي را رعايت نمي كنند. من عقيده دارم جوانان ما خالص و مخلص هستند، اما راهشان را نمي توانند بشناسند، الگوهاي مناسب ندارند الگوهايشان الگوهاي فعلي اجتماع است كه در وضعيت هاي مختلف اجتماعي قرار مي گيرند كه معمولاً هم اينها الگوي كاملي نيستند، جوانان ما بايد به دنبال شناخت الگوي كامل باشند، چون درست انتخاب نكردن الگو مشكلات زيادي را در زندگي انسانها به و جود مي آورد. در اينجا خانم اكبرنژاد با ذكر الگوهايي كه در ذهن از مرد مورد نظر خويش براي زندگي مشترك داشت و موجب شد شهيد جهان آرا را به عنوان همسر انتخاب كند مي گويد:« به هر حال هر دختري هنگام ازدواج رؤياهايي دارد، من هم اين رؤياها را داشتم، اما سيستم جامعه و روندي كه جنگ پيش آورد، باعث شد تا ما نتوانيم به آن ايده ها تحقق ببخشيم. من و شهيد جهان آرا به ندرت فرصتي براي ديدار پيدا مي كرديم و حتي قبل از جنگ هم فرصت ديدار ما بسيار كم بود.» . وي در انتخاب خود مهمترين خصوصيت جهان آرا، را «تقوي» بيان مي كند و مي گويد: «جهان آرا بسيار صبور و آرام بود. در برخوردهايش تقوي داشت و در مسايل مختلف تا حد امكان سعي مي كرد قانونمند باشد و رضاي خدا را در نظر بگيرد. من از همان ابتداي زندگي سعي مي كردم از ايشان درس بگيرم و عمل كنم و مشکلات مالي در زندگي ما نقشي نداشت.» مشكلات مالي زياد داشتيم به طوري كه فقط توان اجاره يك اتاق را داشتيم، اما با تمام اينها احساس ناراحتي نمي كرديم. ما زندگي خوب و خوشي داشتيم و هيچ وقت مشكلات مالي باعث رنج ما نبود، چون هدف ما آن نبود. «بعد از يك سال خداوند پسري به ما داد، وقتي پسرم در تهران به دنيا آمد، فرداي آن روز جهان آرا با تمام مشكلاتي كه داشت به بيمارستان آمد و با وجود خوشحالي بسيار زيادي كه از تولد پسرمان داشت به من گفت: عراقي ها در راه آهن خرمشهر هستند يعني در اوج مبارزه و خطر از جهت عاطفي و علاقه به زن و فرزند، آن قدر حساس بود كه در هر حال زنگ مي زد و حال بچه را مي پرسيد. اسم پسرم شد «سيد حمزه»، اسمي كه ما هر دو قبل از تولدش انتخاب كرده بوديم. فرزند بعدي ما يك ماه پس از شهادت جهان آرا به دنيا آمد، اسم پسر دومم را هم قبلاً هماهنگ كرده بوديم، البته طبيعي اين بود كه چون جهان آرا شهيد شده بود، اسم پسر دومم را «محمد» بگذارم، اما با خواب هايي كه خودم و عمه بچه ها ديديم، اسم «سيد سلمان» را به خواست جهان آرا انتخاب كرديم. از آن جا كه من از اول استقلال داشتم و از شروع زندگي هم بيشتر مسؤوليت هاي اداره زندگي برعهده من بود، سعي كردم همچنان روي پاي خود بايستم. خانم اكبرنژاد سپس به تشكيل زندگي مشترك دوباره خود اشاره مي كند و مي گويد: «من هشت سال بعد از شهادت شهيد جهان آرا دوباره ازدواج كردم و دو فرزند ديگر به نام علي و فاطمه به خانواده ما اضافه شد. خوشبختانه همسرم از همان ابتدا رابطه اي خوب با فرزندانم برقرار كرد اين مسأله براي من خيلي مهم بود. رابطه ايشان رابطه اي عاطفي توأم با منطق بود. همين مسأله باعث شد تا بچه ها ايشان را به عنوان يك پدر بپذيرند در حالي كه پدر قبلي شان هم در زندگي ما حضور داشت يعني هميشه اين بابا و آن بابا هر دو در زندگي بچه ها بودند، هيچ وقت شهيد جهان آرا از زندگي ما محو نشد تا باباي جديد با خصوصيتهاي جديد جايگزين شود. به اين ترتيب«فلسفه شهادت» هميشه در خانه ما پر رنگ جلوه كرد و اين جزو عنايت هاي خداوند در زندگي ما بود و چون علت فلسفه انتخاب من در ازدواج دوم، خود بچه ها بودند و من در اين رابطه براي خودم نقش چنداني قايل نبودم. خداوند هم در اين راه كمكي در حد اعلا به ما عطا كرد تا اعضاي خانواده در درون خود احساس ناراحتي نكنند، بلكه هميشه از ديدن همديگر لذت ببرند. مادر با خصلت عاطفي كه دارد هميشه از بچه ها راضي است و دعاگوي آنهاست تا موفق و تندرست و عاقبت بخير باشند. (منبع: روزنامه قدس) بازديدها [] - نظرات [1]