يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديكي يك دبيرستان خريد. يكي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش مي‌رفت تا اين كه مدرسه‌ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي كلاس‌ها سه تا از دانش‌آموزان در خيابان راه افتادند و در حالي كه بلندبلند با هم حرف مي‌زدند، هر چيزي را كه در خيابان افتاده بود، شوت مي‌كردند و سروصداي عجيبي راه انداختند. اين كار هر روز تكرار مي‌شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود. پيرمرد تصميم گرفت كاري بكند. روز بعد كه مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه‌ها رفت و آن‌ها را صدا كرد و به آن‌ها گفت «بچه‌ها شما خيلي بامزه هستيد و من از اين كه مي‌بينم شما اين‌قدر نشاط جواني داريد خيلي خوشحالم. من هم كه به سن شما بودم همين كار را مي‌كردم. حال مي‌خواهم لطفي در حق من بكنيد. من روزي 1000 تومان به هر كدام از شما مي‌دهم كه بياييد اين‌جا و همين كارها را بكنيد.» بچه‌ها خوشحال شدند و به كارشان ادامه دادند.


»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | یک شنبه 8 آذر 1388  نظرات 0 | لینک مطلب


كودكي ده ساله كه دست چپش در حادثه رانندگي از بازو قطع شده بود براي تعليم فنون رزمي جودو به يك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد از فرزندش يك قهرمان جودو بسازد. استاد پذيرفت و به پدر كودك قول داد كه يك سال بعد مي‌تواند فرزندش را در مقام قهرماني كل باشگاه‌ها ببيند. در طول شش ماه استاد فقط روي
بدن‌سازي كودك كار كرد و در عرض اين شش ماه حتي يك فن جودو را به او تعليم نداد. بعد از شش ماه خبر رسيد كه يك ماه بعد مسابقات محلي در شهر برگزار مي‌شود.
 


»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | سه شنبه 3 آذر 1388  نظرات 0 | لینک مطلب


خوشحال كردن يك زن آن‌قدرها هم سخت نيست؛ براي اين منظور، يك مرد فقط نياز دارد كه اين موارد چهل‌گانه باشد:

1. يك دوست

2. يك همدم

3. يك عاشق

4. يك برادر فداكار

5. يك پدر دلسوز

6. يك سرآشپز

7. يك الكتريسين

8. يك نجار

9. يك لوله‌كش

10. يك مكانيك

 


»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات 0 | لینک مطلب

:: مجيد اميدوار

يك شركت بزرگ خارجي قصد استخدام يك كارمند را داشت. براي اين منظور آزموني برگزار كرد كه تنها يك پرسش داشت؛ سؤال اين بود:

در يك شب توفاني در حال رانندگي هستيد. از جلوي ايستگاه اتوبوس مي‌گذريد. سه نفر در ايستگاه منتظر اتوبوس هستند؛ يك پيرزن كه در حال مرگ است. يك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است. يك خانم يا آقا كه در رؤياهايتان خيال ازدواج با او را داريد. شما مي‌توانيد تنها يكي از اين سه نفر را سوار كنيد. كدام را انتخاب خواهيد كرد؟ دليل خود را شرح دهيد.

پيش از اين‌كه ادامه داستان را بخوانيد شما نيز كمي فكر كنيد و به اين پرسش پاسخ دهيد. قاعدتاً اين آزمون نمي‌تواند نوعي تست شخصيت باشد زيرا هر پاسخي دليل خودش را دارد؛

 


»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | جمعه 15 آبان 1388  نظرات 4 | لینک مطلب



POWERED BY
RASEKHOON.NET  DESIGNED BY U M S A . I R