دستش را در دست فشرد. بالا آورد. آن‌قدر که نوشتند «علی(ع) را روی دست بلند کرد.»

رو به جماعت گفت «ای مردم! چه‌کسی به اهل ایمان از خودشان سزاوارتر است؟» صدای جمعیت بلند بود که می‌گفتند: خدا و رسولش، ای پیامبر خدا!

بعد فرمود: همانا خداوند مولای من است و من مولای مومنین، و به آن‌ها از خودشان سزاوارترم.

آن‌گاه اشاره به علی(ع) کرد که هنوز دستش ميان دست او بود؛ پس هر کس من مولای اویم، این علی مولای اوست...

بعد دست به دعا گشود «و خوارکنندگانش را خوارگردان و او را معیار، میزان و محور حق و راستی قرار بده.»

آخر سر به همه تکلیف فرمود «آن‌ها که حاضرند این مسأله را به گوش آن‌ها که غایب‌اند برسانند.»1

***

اول از همه خودش با علي بیعت کرد. به همه نیز سفارش کرد با او به عنوان «امیرمؤمنان» بیعت کنند. فرمود «من با خدا بیعت کردم و علی(ع) با من. من از سوي خدای متعال، شما مردم را برای بیعت کردن با علی(ع) فرامی‌خوانم و مأمورم از شما برای علی بیعت بگیرم.»

بیعت مردها تا غروب طول کشید. می‌گفتند «تبریک، تبریک ای امیرمؤمنان.» نوبت بیعت زن‌ها هم بعد از نماز مغرب و عشا بود. بيعت تا پاسی از شب طول كشيد.



 

 

 

 

 

 

 

زن‌ها نمي‌دانستند چگونه بيعت كنند. پیامبر فرمود: ظرفي بزرگ بیاورند و آن‌را پر از آب کنند

این سوی خیمه امیرمؤمنان(ع) دست در ظرف گذاشته بود و آن‌سو خانم‌ها. يک‌ به يک می‌آمدند. دست در آب می‌گذاشتند و بیعت می‌کردند. همراه بیعت خیلی‌ها شادباش می‌گفتند و تبریک.

***

خليفه اول و دوم پیش از همه جلو آمدند‌ و بعد از بیعت این‌گونه تبریک گفتند:

«مبارک باد! مبارک باد بر تو ای پسر ابوطالب که مولای ما و سرور همه مومنان گشتی.» ابن‌عباس كه اين را شنيد، گفت «به خدا سوگند، ولایت علی(ع) بر همه واجب شد.»

***

فرشته وحي سلام حق را با آیه‌ای آورده بود؛

«آن‌ها که ایمان آوردند و نیکوکار شدند به حقیقت بهترینِ اهل عالم‌اند...» درباره اين آيه هر کسی چیزی می‌گفت، گماني داشت.

قسم یاد کرد. آن‌هم نه قسم معمولی؛ «قسم به آن‌که جانم در دستان اوست. ای علی! تو و شیعیانت بهترینِ اهل عالميد. تو و شیعیانت روز قیامت در حالی می‌آیید که از خدا راضی هستيد و خداوند نیز از شما راضی است، و دشمنان تو می‌آیند؛ خشمناک و دست‌ها زنجير شده به گردن.»

ـ ای رسول خدا! دشمنان من کیستند؟

ـ هرکس از تو بی‌زاری جوید و هر آن‌که تو را لعن كند.2

***

نامش جابر بود؛ جابربن عبدالله انصاری؛ از بزرگان صحابه. شیعه و سنی روایت‌اش را قبول دارند. می‌گفت «روزی خدمت پیامبر اسلام بودیم. علی از دور می‌آمد. فرمود: همانا برادرم به سوی شما آمد.»

آن‌گاه رو به کعبه كرد، دست علی(ع) را گرفت و فرمود «قسم به آن که جانم در قبضه قدرت اوست، این علی(ع) و شیعیانش رستگارانِ روز قیامت‌اند.»

و بعد گفت «علی اول از همه‌تان ایمان آورد و وفادارترین شما به عهد خداست. عادل‌ترین‌تان در میان خلق است و مرتبه‌اش از همه‌تان نزد پروردگار والاتر.»3

***

خودش لقبِ «مسیح امت» را بر علی‌ گذاشت؛ خودِ رسول خدا(ص). به او فرمود «مَثل تو در امت من مَثل عیسی‌بن‌مریم است. همان گونه که قوم او سه دسته شدند: عده‌ای مؤمن ماندند و آن‌ها حواریون بودند. فرقه‌ای دشمن که همان یهود بودند، و دسته‌ای غلوکنندگان. امت من هم درباره تو اغراق و غلو می‌کنند. ای علی! تنها تو و شیعیانت در بهشت خواهید بود و دشمنانت و غالیان درباره تو در آتش جهنم‌اند.4

***

کوچه‌ها محل سمینار بود و خانه‌ها مجلس بحث؛ بحثِ خلافت بود؛ بحث خلیفه رسول خدا(ص) این‌که چه‌کسی حق خلافت دارد.

علی(ع) كه در میان جمعی نشسته بود. شروع به صحبت كرد:

ـ شما را به خدا سوگند ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که قبل از من خداوند را به توحید خوانده باشد؟

همگی با صدای رسا گفتند: خیر.

ـ شما را به خداوند سوگند! آیا درمیان شما کسی هست که رسول خدا(ص) در حق او فرموده‌باشد: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه...؟

ـ به خدا هرگز5

***

آمده بود مسجد تا از حقش دفاع كند. رو به جمعیت کرد: هرکس این حدیث را از دو لب پیامبر شنیده که فرمود «من کنت مولاه فهذا علی‌ مولاه» برخیزد و گواهی دهد. جمعی برخاستند و شهادت دادند.

زیدبن‌ارقم در میان جمع بود. بهانه آورد؛ گفت «یادم نیست.» حضرت نفرین‌اش كرد: اگر دروغ بگویی...

هنوز حرف علي تمام نشده بود که نابینا شد.

بعد از کوری می‌گفت: علي راست می‌گويد؛ پیامبر چنین فرموده بود.6

***

می‌گفت «علی(ع) با حق است و حق با علی. هر جا که علی باشد حق هم همان‌‌جاست. هر کجا که باشد.»

گاهی هم می‌فرمود «علی با قرآن است و قرآن با علی. این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر به من وارد شوند.»

و گاهی «علی از من است و من از علی. هر کس به او دشنام دهد مرا دشنام داده و هرکه مرا دشنام دهد خداوند را.»

پيامبر نمي‌خواست هيچ بهانه‌اي برای هیچ كس باقی بگذارد.7

***

استدلال مي‌کرد. شاهد مي‌آورد، اما آن‌ها بهانه‌تراشی می‌کردند. علي(ع) می‌خواست كه بگويند ‌چه در غدیر دیده‌اند... اما

انس‌بن‌مالک به مرض بَرَص مبتلا شد. براء‌بن‌عازب و زیدبن‌ارقم کور شدند.

جریرابن‌عبدالله بجلی هم به جاهلیت بازگشت.8

***

با آیت‌الله صدر، و آیت‌الله خويی كه آشنا شد، شک همه وجودش را گرفت.

آمد خانه خودش، دید همه آن چیزهایی که از آن‌ها شنیده، همه آن‌چه در کتاب‌های آن‌ها خوانده، در کتاب‌های خودشان‌ هم هست. نتوانست مقابل وجدانش بایستد. ‌گفت: نمی‌شود قبول کرد این همه روایت در کتاب‌های خودمان درباره ولایت و جانشینی علی‌بن‌ابی‌طالب باشد؛ همه صحیح، همه معتبر و باز آدم بخواهد لجاجت کند و حق را به کس دیگری غیر علي بدهد.

از نو ایمان آورد؛ ایمان به همه چیزهایی که در دین بود؛ ایمان به ولایت، به علی. شیعه شد؛ از روی معرفت. کتاب نوشت در حقانیت شیعه آن‌ هم چند تا.9

***

یهودی بود؛ اسمش نعثل. آمده بود مسلمان شود، اما قبلِ آن از پیامبر(ص) پرسيد: سؤالاتی دارم، اگر پاسخی مناسب بدهی ایمان مي‌آورم. سؤالاتش را پرسید تا رسید به مسأله وصایت. گفت: محمد! جانشین تو کیست؟ چون هیچ پیامبری نیست، مگر آن‌که جانشینی داشته باشد. وصیّ پیامبر ما یوشع‌بن‌نون بود.

پیامبر فرمود «وصی من علی‌بن‌ابی‌طالب است و بعد از او نوادگان من و دو فرزندش حسن و حسین و بعد از آن دو نُه امام از فرزندان حسین(ع)».10

 

پي‌نوشت‌ها

1. الغدیر، ج1، صص 36-31؛ طبقات ابن‌سعد، ج 2، ص 173.

2. ابن‌هجرمکی، الصواعق‌المحرقه، باب 11؛ جلال سیوطی، درالمنثور، ذیل آیه شریفه 7 و 8 بینه.

3. خوارزمی، المناقب، فصل 9؛ ابن‌اثیر، نهایه، ج3، ذیل آیه 7 بینه.

4. شب‌های پیشاور، صص 137-136.

5. فرائد السمطین، ج1، ص 319، ح 251؛ مناقب، ص 313، ح 314،

6. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج4، ص 74؛ السیره الحلبیه، ج 3، ص 337.

7. حموینی، فرائد، باب 37؛ الامامه و السیاسه ابن‌قتیبه دینوری، ج 1، ص 68؛ تفسیر فخر رازی، ج 1، ص 111، محاضرات الادباء، راغب اصفهانی، ج2، ص 113.

8. احقاق الحق، ج 6، ص 560؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 362.

9. صدويك مناظره جالب و خواندنی، محمد محمدی اشتهاردی، صص 270-246.

10. ینابیع الموده، باب 76، ح1.

»...

 : م . صداقت | پنج شنبه 25 آبان 1391  نظرات 1 | لینک مطلب



POWERED BY
RASEKHOON.NET  DESIGNED BY U M S A . I R