یا ربّ تو به فریاد من بی کس رس

 
 
 
ای جمله ی بی کسان عالم را کس
 
یک  جو کرمت تمام عالم را بس
 
من بی کسم و تو بی کسان را یاری
 
یا ربّ تو به فریاد من بی کس رس
 
 
ابوسعید ابوالخیر


[ پنج شنبه 20 فروردین 1394  ] [ 8:22 AM ] [ KuoroshSS ]

دانی که چیست دولت؟

 
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
 
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
 
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیکنامی پیراهنی دریدن
 
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سِرّ عشقبازی از بلبلان شنیدن
 
بوسیدن لب یار اوّل ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
 
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
 
گویی برفت حافظ از یادِ شاه یحیی
یا ربّ به یادش آور درویش پروریدن
 
حافظ


[ چهارشنبه 19 فروردین 1394  ] [ 10:39 PM ] [ KuoroshSS ]

کاش یا ربّ

 
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا ربّ که نیفتد به کسی کار کسی
 
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
 
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه بر افروخت شب تار کسی
 
سودش این بس که به هیچش بفروشند چون من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
 
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پیِ گرمیِ بازار کسی
 
من به بیداری از این خواب چه سنجم که بُوَد
بخت خوابیده ی کس دولت بیدار کسی
 
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو منِ زار گرفتار کسی
 
تا شدم خوار تو، رشگم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
 
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
 
لطفِ حقّ یار کسی باد که در دوره ی ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی
 
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
 
شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
بِه که بر سر فِتدم سایه ی دیوار کسی
 
شهریار


[ چهارشنبه 19 فروردین 1394  ] [ 9:33 PM ] [ KuoroshSS ]

یا رئوف

 
کم کم دل هوایی مان بال و پر گرفت
محتاج لحظه های تو راه سفر گرفت
 
دل را رئوف من، نگهت تا حرم کشید
پایین پات دست دعا روی سر گرفت
 
نجوای عشق، همهمه ی زائران اشک
پیراهن ضریح تو را چشم تر گرفت
 
حاجت زیاد و بذل عنایات بی حد است
هر دل شکسته تر که بود بیشتر گرفت
 
آقا «قسم به جان جوادت» چه می کند
با این قسم گرفت هر آن کس اگر گرفت
 
آهو شدن که قسمت هر کس نمی شود
ضامن ترین امام مرا هم به بر گرفت
 
باب الجواد بود که بغض دلم شکست
شعرم تمام بود ولی تازه سر گرفت
 
علی ناظمی


[ سه شنبه 18 فروردین 1394  ] [ 11:48 PM ] [ KuoroshSS ]

عطر خدا

 
 
حسّ می کنم در مرقدت عطر دعا را
عطر توسّل های در باران رها را
 
غرق اجابت می شود دست نیازش
هر کس که می خواند در این مرقد خدا را
 
ای مظهر رأفت برای تو چه سخت است
خالی ببینی دستِ محتاج و گدا را
 
آهم کبوتر می شود تا گنبد تو
می آورم فریاد های «یا رضا» را
 
آئینه های لطف تو تکثیر کردند
در چشمه ی دل، اشک های بی صدا را
 
آقا کنار پنجره فولادت آخر
می گیرم از دستت برات کربلا را
 
ای زائران اینجا دخیل غم ببندید
بر آستانش ندبه ی «آقا بیا» را
 
پایین پای تو غباری می سراید
شعر کراماتِ نگاهِ کیمیا را
 
یوسف رحیمی


[ سه شنبه 18 فروردین 1394  ] [ 10:39 PM ] [ KuoroshSS ]

دلم برای تو تنگ است . . .

 
 
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد ست
به من اجازه ی دراوج پر زدن داده ست
 
در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده ست
 
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازارِ حُسن افتاده ست
 
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشه زدن های سختِ فرهاد است
 
سؤال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیّاد است؟
 
دلم که دستِ خودم نیست این دل غمگین
همان دلی ست که جا مانده در گوهرشاد است
 
بدون فنّ غزل بی کنایه می گویم
دلم برای تو تنگ است شعر من ساده ست
 
سید حمید رضا برقعی


[ سه شنبه 18 فروردین 1394  ] [ 10:15 PM ] [ KuoroshSS ]

تو با بخشندگی شرمنده‌ام کن

 

الهی مرده‌ام من، زنده‌ام کن

فقیرم، دولتِ پاینده‌ام کن

 

الهی راه را گم کرده‌ام من

از این جویندگی یابنده‌ام کن

 

الهی سوختم در آتشِ جهل

رها از آتشِ سوزنده‌ام کن

 

اگر عمری گنه کردم الهی

کرَم بر عمر باقی مانده‌ام کن

 

غلامم، سر خط آزادی‌ام ده

ز غفلت بَرْدِه‌ام من، بنده‌ام کن

 

اگر شرمی نکردم از تو یا ربّ

تو با بخشندگی شرمنده‌ام کن

 

به آب رحمتت پاک از سیاهی

در این شام سیه، پرونده‌ام کن

 

تهی دستم بگیر از لطف دستم

ز پا افتاده‌ام  پوینده‌ام کن

 

غمم از حد گذشته شادیم بخش

سراپا گریه‌ام من، خنده‌ام کن

 

ژولیده نیشابوری



[ یک شنبه 16 فروردین 1394  ] [ 10:39 PM ] [ KuoroshSS ]

. . . بیشتر

 
می شود مغلوب، خصم از بردباری بیشتر
تیغِ لنگردار دارد زخم کاری بیشتر
 
هر که را چون شانه در دل زخم کاری بیشتر
می کند زلف سخن را شانه کاری بیشتر
 
بر کم و بیش محبت، بیقراری شاهد است
هر قدَر افزون محبت، بیقراری بیشتر
 
هر قدر پیغام نومیدی ز معشوقان رسد
عاشقان را می شود امیدواری بیشتر
 
دورتر شد راه ما از سعی بی هنجار ما
کودکان را مانده سازد نی سواری بیشتر
 
هر که امیدش به عصیان کمتر از طاعت بود
می برد روز قیامت شرمساری بیشتر
 
گرچه می گردد ز آتش پخته هر خامی که هست
خامتر هر کس که دارد جِزّ و ناری بیشتر
 
دانه بهتر در زمین نرم بالا می کشد
سرفرازی بیشتر، چون خاکساری بیشتر
 
در بلندی، گرمی خورشید می گردد زیاد
حُسن، عالم سوز گردد در سواری بیشتر
 
زلف از سر در هوایی هر نفس در عالمی ست
می نماید حسن را خط پرده داری بیشتر
 
فیض ریزش دارد ارباب کرم را تردماغ
خنده برق است در ابر بهاری بیشتر
 
می شود چون ماه کنعان عاقبت مالک رقاب
از عزیزان می کشد هر کس که خواری بیشتر
 
می کند خوابِ فراغت، در شبستان لحد
هر که اینجا می کند شب زنده داری بیشتر
 
از دلیل پوچ دایم فلسفی در زحمت است
کودکان را مانده سازد نی سواری بیشتر
 
می شود صائب دعا در دامن شب مستجاب
وقت خط هست از بتان امیدواری بیشتر
 
صائب تبریزی


[ یک شنبه 16 فروردین 1394  ] [ 12:50 AM ] [ KuoroshSS ]

ماییم و نوای بی نوایی

 
با چشم و دلی ز مِهر سرشار
پرسید:
چگونه می سُرایی؟
در چنبر عالم زمینی
 
یکباره چه می شوی هوایی؟
ناگه ز کدام زخمه گردد، چنگ دلت از نوا نوایی؟
جانت ز کدام جلوه یابد این نقش و نگار کبریایی؟
 
گر نیست لطیفه ی بهشتی
ور نیست ودیعه ی خدایی
با پردگیان عالم شعر دیدار چگونه می نمایی؟
پیغام چگونه می فرستی، الهام چگونه می ربایی؟
 
گفتم که ندانم و ندانم
این نیز که من کی ام؟ کجایی؟
وین کیست درون من، که نالد
من نایم اگر، کجاست نایی؟
 
فریاد مرا چگونه ریزد در قالب تنگ شش هجایی
تا در نگری جدایم از خویش
جان رقص کنان از این جدایی
 
سیمرغ خیال می کِشد بال
مجذوب حلاوت رهایی
پوینده، تمام هستی من
هر ذره به سوی روشنایی
هر صبح، رهاتر از پرستو این پیک دیار آشنایی
در دشت فلک به دانه چینی
در جوی سحر، به سینه سایی
 
از کلبه ی تنگ بینوایان
تا قصر بلند پادشایی
 
بر بام ستاره ها برآیم
هر شام بدین شکسته پایی
تا بشکفد این جوانه ی شعر
چون تاج سپیده دم، طلایی
 
با این همه، در دل تو ای دوست
تا نیست امید رهگشایی
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
فریدون مشیری


[ جمعه 14 فروردین 1394  ] [ 11:08 PM ] [ KuoroshSS ]

دلم شکسته، دلم را نمی خری آقا؟

 
دلم شکسته، دلم را نمی خری آقا؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا؟
 
اگرچه غرق گناهم ولی خبر دارم
تو آبروی کسی را نمی بری آقا
 
چقدر خوبی و دل رحم و مهربان، عاشق
و در دقایق عمرم شناوری آقا
 
همیشه از حرمت بوی مهر می آید
شبیه باغ پُر از گل مُعطّری آقا
 
تمام دفتر شعرم فدای چشمانت
که از تمام غزل هام بهتری آقا
 
ولی بدون تو این شعرها چه دلتنگند
بدون نام تو اصلا چه دفتری آقا
 
در اوج بی کسی ام در خیال من هستی
تویی که یارترین یار و یاوری آقا
 
علی اصغر ذاکری


[ جمعه 14 فروردین 1394  ] [ 9:10 PM ] [ KuoroshSS ]