امام قدّس سرّه براى من تعريف كردند: توى راه من گفتم كه نماز نخوانده ام . يك جايى نگهداريد كه من وضو بگيرم . گفتند: ما اجازه نداريم . گفتم : شما كه مسلح هستيد و من اسلحه ندارم . به علاوه شما همه با هم هستيد و من يك نفرم . كارى كه نمى توانم بكنم . گفتند: ما اجازه نداريم .
فهميدم كه فايده اى ندارد و اينها نگه نمى دارند. گفتم : خوب ؛ اقلاً نگه داريد تا من تيمّم كنم . اين را گوش كردند و ماشين را نگه داشتند. امّا اجازه پياده شدن به من ندادند. من همين طور كه توى ماشين نشسته بودم از توى ماشين خم شدم و دست خود را به زمين زدم و تيمّم كردم .
نمازى كه خواندم پشت به قبله بود چرا كه از قم به تهران مى رفتيم و قبله در جنوب بود. نماز با تيمّم و پشت به قبله و ماشين در حال حركت !
اين طور نماز صبح خود را خواندم . شايد همين دو ركعت نماز من مورد رضاى خدا واقع شود.(42)
عاشقان روى او را خانه و كاشانه نيست . |
مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست . |
گر اسير روى اويى نيست شو پروانه شو |
پاى بند ملك هستى در خور پروانه نيست |
((امام خمينى ره ))
:: ادامه مطلب
امام وقتى وارد نوفل لوشاتو شدند، از اول سؤ ال كردند كه قبله كدام طرف است . خود آنهائى كه مسيحى بودند نمى دانستند. مسلمانها هم كه آنجا ساكن نبودند تا بدانند و چون نمى شد نماز را به تاءخير بياندازند، جهت قبله را پيدا كردند و به جهت قبله ، نماز گذاردند. عصر امام مرا صدا زدند و فرمودند: كه اين قبله نما را بگيريد، چون قبله نما هم درست نشان نمى داد و انحراف داشت . بر اين اساس فرمودند: كه اين را ببريد در مسجد پاريس مشخص كنيد كه اين قبله نما قبله مسجد پاريس را چگونه نشان مى دهد. همان جهت را حفظ كنيد و بيائيد اين جا، قبله اين جا را مشخص كنيد.
ما قبله نما را گرفتيم و با يكى از برادران كه آنجا بود - آقاى دكتر مجابى - آمديم مسجد جامع پاريس و جهت قبله را كه قبله نما نشان مى داد، با قبله آنجا تطبيق كرديم و برگشتيم و قبله منزل امام در نوفل لوشاتو را مشخص نموديم .(41)
:: ادامه مطلب
سالهاى پيش از پيروزى انقلاب ، روزى باتفاق يكى از پسر عموهايم در يكى از خيابانهاى تهران ايستاده ، منتظر تاكسى بوديم . قريب نيم ساعت ايستاديم ، هر چه تاكسى مى آمد يا پر از مسافر بود يا نگه نمى داشت . خسته شديم ، ناگاه يك تاكسى آمد و توقف كرد و به ما گفت : بفرمائيد؛ سوار شويد. هر جا مى خواهيد بفرمائيد تا شما را برسانم . ما سوار شديم و مقصدمان را گفتيم . در ميان راه من به پسر عمويم گفتم : شكر خداى را كه در تهران يك راننده مسلمانى پيدا شد كه به حال ما رقّت كرد و ما را سوار نمود. راننده شنيد و گفت : آقايان تصادفاً من مسلمان نيستم و ارمنى هستم . گفتم : پس چطور ملاحظه ما را نمودى . گفت : اگر چه مسلمان نيستم ، امّا به كسانيكه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقيده مندم و احترامشان را لازم مى دانم . بواسطه امرى كه ديدم ، پرسيدم : چه ديده اى ؟ گفت : سالى كه مرحوم آية ا... حاج ميزرا صادق آقا مجتهد تبريزى (1274 - 1315 ه .ق ) را به عنوان تبعيد از تبريز به كردستان ((سنندج )) حركت دادند، من راننده اتومبيل ايشان بودم . در ميان راه نزديك به درخت و چشمه آبى شديم . آقا فرمودند: اينجا نگهدار، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم . سرهنگى كه ماءمور ايشان بود، به من گفت : اعتنا نكن و برو، من هم اعتنائى نكرده رفتم . تا نزديكى آب رسيدم ، ناگهان ماشين خاموش شد، هر چه كردم روشن نگرديد. پياده شدم تا سبب خرابى آنرا بدانم . هيچ نفهميدم ، ماشين عيب و ايرادى نداشت . امّا روشن نمى شد. آقا فرمود: حالا كه ماشين متوقف است بگذاريد نماز بخوانم . سرهنگ ساكت شد و آقا مشغول نماز گرديد. من هم سرگرم باز كردن آلات ماشين شدم . هنگامى كه آقا از نماز فارغ شد و در ماشين نشستند با يك استارت ماشين روشن گرديد و راه افتاديم ...(40)
:: ادامه مطلب
آية ا... سيّد محسن امين جبل عاملى ؛ (1284 - 1371 ه ق ) در دمشق مكتبى داشت كه دانشجويان شيعه در آنجا تحصيل مى كردند و مدرسه تحت نظر ايشان اداره مى شد.
از آن بزرگوار نقل شده كه يكى از تربيت يافتگان مكتب براى تحصيل علم طب به آمريكا سفر كرده بود و پيوسته از اوضاع آنجا و تحصيلات خود به ما خبر مى داد. از جمله نوشته بود كه چندى قبل امتحان داشتيم ولى در روز امتحان موانعى پيش آمد كه ساعت به ساعت امتحان به تاءخير افتاد تا اينكه نزديك بود ما را براى امتحان ببرند. متوجه شدم وقت نماز از دست مى رود، در اين فكر شدم كه آيا امتحان بدهم و نماز نخوانم و يا نماز بخوانم و از امتحان بگذرم ؟ فورى مهيّاى نماز شدم . دانشجويان كه حالت مرا مشاهده كردند، گفتند: كجا مى روى ؟ الان نوبت امتحانت فرا مى رسد. گفتم : من يك تكليف مذهبى دينى دارم كه وقت آن مى گذرد. پس وضو ساختم و نمازم را خواندم .يكى از اساتيد متّوجه مراسم مذهبى من شده بود، بعد از نماز رفتم هيئت ممتحنه ، بخاطر آن تقّيد من به مذهب در وقت معين ديگرى از من امتحان گرفتند.
در ادامه مى فرمايد: من در مدرسه چنين شاگردانى تربيت كرده ام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تر نمى شود.(39)
:: ادامه مطلب
يكى از علماء به آية ا... ميرزاجواد آقا تهرانى ( 1368 ه .ش ) نقل كرد كه در دوران تحصيل در حوزه علميه قم گاهى بعضى از دوستان حاج آقا روح الله (امام قدّس سرّه ) به ايشان اصرار مى ورزيدند كه يك روز تعطيلى براى گردش به خارج از شهر بروند كه استراحتى بنمايند. ولى آقا قبول نمى نمودند و گاهى كه اصرار به حّد بالايى مى رسيد با دو شرط قبول مى نمودند كه بيايند:
اول اينكه ، هر كجا وقت نماز رسيد ولو در جاى نامناسب نماز را اول وقت بخوانند.
دوم اينكه ، از احدى سخنى كه بوى غيبت از آن استشمام شود شنيده نشود.(37)
:: ادامه مطلب
آية ا... بهاءالدينى (1287 - 1376 ه .ش ) كه خود در درياى بيكران كوثر علوم و معارف اهل بيت - عليهم السلام - جان و نفس خويش را به زينت كمالات و اخلاق حسنه آراسته اند، در سفارش سلوكى به سالكان راه خدا هميشه تاكيد داشتند كه : ((بنده خدا باشيد، خالص شويد، به خدا تقرّب جوييد)).
به نماز اول وقت اهميت زيادى مى دادند و همواره افراد را به اداى آن تشويق مى كردند و مى فرمودند:
((اگر مى خواهيد بركاتى نصيبتان شود نماز اول وقت شما ترك نشود)).(38)
:: ادامه مطلب
آية ا... سيّد حسن مدرس ؛ (1287 - 1356 ه .ق ):
در پشت صفحه اول قرآنى كه از ايشان (شهيد مدرس ) به يادگار مانده ، و نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خط خود خطاب به دخترش چنين نوشته است :
اى فاطمه بيگم ! تو را به سه خصلت توصيه مى كنم :
1 - نماز و قرآن را بخوان .
2 - براى پدر و مادرت دعا كن .
3 - در زندگى قناعت داشته باش .
يك نصيحت ز سر صدّق جهانى ارزد |
بشنو ار در سخنم بهره جسمانى نيست .(36) |
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2909448
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396