علامه محمد اقبال لاهورى نويسنده و شاعر و فيلسوف پاكستانى (1877 - 1938 م ):
انتخاب جهت واحدى در اسلام براى نماز، براى آن است كه وحدت احساسى ميان جماعت نمازگزاران حاصل شود، و شكل كلى نماز و عبادت چنان است كه احساس مقام يا برترى نژادى را در ميان عبادت كنندگان بر مى اندازد، و روح تساوى اجتماعى را به جاى آن مى نشاند و تقويت مى كند. تصور كنيد كه اگر چنان شود كه در زمان ما همه فرق مسلمين ، روزانه براى نماز شانه به شانه در كنار يكديگر در يك صف بايستند، چه انقلاب روحى عظيمى حاصل خواهد شد! از يگانگى من جهان شمولى كه همه من ها را آفريده و نگاهدارى مى كند، وحدت اساسى نوع بشر نتيجه مى شود. تقسيم نوع بشر به نژادها و ملتها و قبيله ها، بنا به گفته قرآن ، تنها براى شناختن و شناخته شدن است . صورت اجتماعى نماز در اسلام ، گذشته از جنبه ادراكى و معرفتى آن ، براى اين است كه وحدت اساسى نوع بشر، با ويران شدن سدّ و بندهايى كه ميان انسانى و انسان ديگر موجود است ، به صورت حقيقتى از زندگى پديدار شود و پايدار بماند.(13)
:: ادامه مطلب
فلاسفه اسلامى گفته اند: عبادت خداوند متعال منحصر در سه نوع است .
اول : آنچه كه متعلق به بدنهاست مثل نماز و روزه و توقف در مواقف محترمه و شريفه براى دعا و مناجات
دوم : آنچه كه متعلق به قلوب و جانهاست مثل اعتقادات صحيح چون توحيد و تمجيد حق تعالى و تفكر در كيفيت افاضه وجود و حكمت حضرت حق در عالم و امثال ذلك .
سوم : آنچه كه واجب است در مشاركت با مردم مثل انصاف در معاملات و داد و ستدهاى كشاورزى ، ازدواج ، اداى امانات ، نصيحت فرزندان ، جهاد و مبارزه با دشمنان ، حمايت از حريم مقدس دين و ...(12)
:: ادامه مطلب
آية ا... بهاءالدينى ؛ (1287 - 1376 ه .ق ):
نماز معراج است اگر انسان صادقانه باشد و حرفهايى را كه در نماز مى زند دروغ نباشد، اين نماز معراج است وقتى انسان مى گويد:((إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعِينُ)) بنده هيچ موجودى غير از خدا نيستم ، استعانت به غير از خداى تعالى ندارم و در تمام حوايج ، علوم ، اقتصاد، سلامت و شفا، پناهگاه من خداى تعالى است . اگر انسان موجودى باشد كه غير خدا را عبادت نكند و به ما سوى الله استعانت نجويد، نماز معراج اوست . معارف اخلاق ، عبادات ، صوم و صلاة و حج ، براى اين است كه انسان به اين مرحله برسد... اين عروج و معراج اوست . ولى خدا بايد توفيق دهد، تا كسى بتواند خود را به اين مرحله برساند... نماز معراج است ولى مؤ منى كه راستگو باشد وقتى مى گويد: ((إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعِينُ)) دروغگو نباشد. اگر روزى صد مرتبه انسان اين دروغها را بگويد به جاى اين كه صعود پيدا كند، سقوط مى كند. عروج نتيجه صداقت انسان است . اگر صادقانه گفت : ((إِيّاكَ نَعْبُدُ)) آن وقت منبع علم و حكمت و قدرت مى شود و تمام بركات الهى بر اين موجود نازل مى شود ولى ورود به اين مرتبه خيلى مشكل است و بدون توفيقات و تاءييدات الهى نمى توان آتشهاى دنيا را تحمّل كرد.(11)
:: ادامه مطلب
آية ا... اراكى ؛ (1312 - 1415 ه .ق ):
((اِنَّ الصَّلاةَ عَمُودُ الدّين اِنْ قُبِلَتْ، قُبِلَ ماسِواها وَ اِنْ رُدَّتْ، رُدَّ ما سِواها. وَ هِىَ تَنهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ)).
براى هر عضوى از اعضاى بدن وظيفه اى است ، در ابتدا كه قيام و قعود و ركوع و سجود باشد كه چهار تا بيشتر نيست . براى هر يك وظيفه است ، از فرق سر تا نوك پا، براى چشم ، براى گوش ، كف ، دستها، سر زانو، حتى نوك انگشتها، هم وظيفه و حكمى است . اين چنين وظايف و احكامى در هيچ دين و مذهبى وجود ندارد. هيچ نيست و بالاتر از همه اين اعضاء مغز و سر و مخ انسان است ، وقتى كه مى گويد ((إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعِينُ))(9) بايد متوجه باشد كه مقابل چه كسى ايستاده است . مقابل خانه اى ايستاده كه خانه خداست . بايد متوجه باشد كه تمامى اعضاء از مغز سر تا نوك پا در عبادت او باشد. در بندگى او، خضوع و خشوع او باشد. و دست خضوع به طرفش دراز كنند... روح روان ، مغز سر و كلّه اش با آن خدايى كه در مقابل خانه اش ايستاده است شفاهاً لب به لب دارد، صحبت مى كند. بايد بفهمد كه با چه كسى دارد حرف مى زند. اگر اين كار را كرد مى شود: ((تَنْهى عَنِ الْفَحشاءِ وَالْمُنكَر)). اگر هر شبانه روز پنج بار اينكار را كرد مى شود:((تنهى عن الفحشاء و المنكر)). به اين خاطر گفته است :((ان قبلت قبل ماسواها و ان ردت ، ردّما سواها)). همه اش نماز است ، نماز، نماز همه اش نماز، نماز، نماز است .(10)
:: ادامه مطلب
حكيم و محدث بزرگ ملاّ محسن فيض كاشانى ؛ (1007 - 1091 ه .ق ):
چون براى نماز آماده شدى مى بايست كه قلبت نزد نماز بوده و از هر وسوسه اى فارغ باشد و ببين كه در پيشگاه چه كسى ايستاده اى و با كه سخن مى گويى و شرم دار از اينكه با مولايت با دلى غافل و قلبى ممّلو از وسوسه هاى دنيائى و ... سخن بگويى . و بدان كه او بر باطن تو مطلع بوده و به قلبت ناظر است ، و نمازت باندازه خشوع و تواضع و تضرع و زارى تو پذيرفته مى گردد. در نماز چنان به عبادت حق روى آور كه گويا پروردگارت را مى بينى ...(8)
:: ادامه مطلب
سخن ابو حامد امام محمّد غزالى ( 405 - 505 ه .ق ) در مورد حضور قلب در نماز:
ظاهر نماز چون كالبد است و وى را حقيقتى است كه آن روح نماز است .
ظاهر نماز: مانند طهارت تن و جامه و جاى پاك ايستادن و روى به قبله آوردن و چشم از جايگاه سجود فراتر بردن است اين همه صورت نماز است و اين صورت را حقيقتى است كه آن روح نماز است . اگر اصل روح نباشد نماز همچون آدمى مرده باشد و كالبدى بى جان . اصل روح نماز، خشوع است و حاضر بودن دل در جمله نماز، كه مقصود نماز راست داشتن دلست با حق تعالى ، و تازه كردن ذكر حق تعالى بر سبيل تعظيم ، چنان كه حق تعالى گفت :((وَ اَقِمَ الصَّلوةَ لِذَكْرِى ، نماز بپاى دار براى ياد كرد مرا.))(6) رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((كسى كه نصيب وى از نماز جز رنج و درماندگى نيست )). و اين آن است كه به ظاهر نماز كند و به دل غافل ، و باز رسول خداصلّى اللّه عليه و آله رمود: ((كه بسيار بنده بود كه نماز كند و از نماز وى بيش از ده يك يا شش يك ننويسند و آن مقدار نويسند از نماز هر كسى كه به دل در آن حاضر باشد)). و فرمود: ((نماز چنان كن كه كسى را وداع خواهى كرد يعنى خود را و هواى خود را وداع كن ، بلكه هر چه جز حق است آن را وداع كن و همگى خود به نماز ده ))، و براى اين بود كه عايشه گويد كه رسول خداصلّى اللّه عليه و آله با ما حديث مى كردى و ما نيز با وى ، چون وقت نماز در آمد گفتى كه هرگز ما را نشناخته است از مشغولى كه بودى به عظمت حق تعالى !...(7)
:: ادامه مطلب
بو على سينا (370 - 427 ه .ق ) پنج ساله بود كه پدرش چون از او هوش و ذكاوتى عجيب مشاهده كرد به تعليم و تربيتش همّت گماشت . و پيش معلم دانشمندى برد تا به وى قرآن و اصول دين بياموزد. بو على به خواندن علم ادب ، و صرف و نحو و لغت ... مشغول گشت و هم زمان به حفظ قرآن كريم روى آورد و قبل از ده سالگى به اينكار توفيق يافت و حافظ كل قرآن شد. سپس در نزد اساتيد ديگرى به تحصيل رياضيات پرداخت و حساب ، جبر، مقابله ، هندسه را فرا گرفت . و در نزد استادى ديگر به تحصيل فقه پرداخت و آن را نيكو فرا گرفت ، در نزد استاد ابو عبدالله ناتلى شروع به خواندن فلسفه نمود و بعد از اندكى همانند استادش و بالاتر از او گشت چنان كه در حين درس از استاد اشكال مى گرفت و استاد از جواب باز مى ماند و او خود جواب را تشريع مى كرد. تا جائى كه اساتيد از شركت در كلاس او را كفايت نمودند و گفتند كه خود مطالعه كن و اگر نتوانستى مسائلى را حل نمايى با ما در ميان بگذار.
شيخ بو على سينا در اين مورد مى نويسد: من بخواندن دروس مشغول بودم و اقسام فلسفه را مجدداً مطالعه مى كردم در تمام اين اوقات شبى را تا صبح نخوابيدم در روز هم جز به تحصيل علم به چيزى توجه نداشتم . و به همين طريق پيش مى رفتم تا حقيقت هر مسئله براى من مسلم مى شد و هرگاه من در مسئله اى حيران بودم و يا نمى توانستم قضيه را بفهمم به مسجد پناه مى بردم و نماز مى گذاردم و خالق كل را ستايش مى كردم و معمّاى من حل و مشكل برطرف مى شد. با اين شكوه باز در سروده اى گويد:(5)
دل گر چه در اين باديه بسيار شتافت |
يك موى ندانست ولى موى شكافت |
اندر دل من هزار خورشيد بتافت |
آخر به كمال ذره اى راه نيافت |
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2909474
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396