انسان، اسیر محبّت دیگران است و نعمت و نیكى، انسان را به مقام سپاس و تشكّر مىكشید.
اگر كسى نعمتى به ما بخشید و احسانى در حق ما كرد، با زبان و عمل، سپاسگزار او مىشویم.
ما بنده خداییم و غرق در نعمتهاى او، پس در هر نفسى، نه یك نعمت بلكه صدها نعمت موجود است و بر این نعمتها نه یك شكر، بلكه هزاران شكر لازم است. كافى است كه اندكى چشم بصیرت بگشائیم و ببینیم لطف و فضل خدا را درباره خودمان، آنگاه خواهىنخواهى سپاس او خواهیم گفت.
نماز، نوعى سپاس از نعمتهاى فراوان و بىشمار اوست.
خداوند، به ما هستى بخشید. آنچه براى زندگى مادى و معنوى لازم داشتیم، عطا كرد. هوش و عقل و استعدادمان داد. قطرات باران، برگ درختان، ماهیان دریا، پرندگان آسمان، نور خورشید و هدایت عقل و ولایت پاكان و راهنمایى وجدان را جهت سعادت ما ارزانى داشت.
اعضایى متناسب، قوایى مفید، مربّیانى دلسوز، طبیعتى رام و مسخّر براى ما قرار داد، تا با او بیشتر آشنا باشیم. اگر لب ما نرم نبود، توان سخن گفتن نداشتیم. اگر انگشت شصت نداشتیم، حتّى دكمه یقه خود را نمىتوانستیم ببندیم.
اگر آبها، شور و تلخ بود، درختان نمىرویید. اگر زمین جاذبه نداشت، اگر فاصله خورشید به ما نزدیكتر بود، اگر هنگام تولّد، مكیدن را نمىدانستیم، اگر قدرت نطق و گویایى نداشتیم، اگر چشممان نابینا بود، اگر از موهبت عقل بى بهره بودیم ... و هزاران اگر دیگر. به تعبیر قرآن، نعمتهاى الهى، قابل شمارش نیست. آیا این همه نعمت، تشكّر لازم ندارد؟ آیا بى انصافى و حق ناشناسى نیست كه انسان، غرق نعمتهاى خدا باشد ولى حالت سپاس به درگاه صاحب نعمت نداشته باشد؟
نماز، تشكّر از خداست كه ولىّ نعمت ماست، هر چه داریم از اوست.
البتّه این سپاس، براى خدا سودى ندارد، بلكه براى خودمان مفید است و نشان معرفت ماست. همچنان كه تشكّر یك دانشآموز از معلّم، بیانگرِ كمال و رشد فكرى اوست و از تشكّر او چیزى عاید معلّم نمىشود.
چه غافلاند، آنان كه بر سر سفره نعمت خدا، عمرى مىنشینند و یكبار هم به شكرانه این موهبتها در آستان آن خداى متعال، پیشانى عبودیت و سجده شكر بر زمین نمىگذارند!
استقبال از نماز
ادب و آداب نماز
حضور شاكرانه و عابدانه در برابر پروردگار، دلى پاك مىخواهد و نیّتى خالص، زندگى و رفتارى خداپسندانه مىطلبد و معرفتى عمیق و بصیرتى مكتبى. زبانى دور از گناه مىخواهد و چهرهاى نیالوده به نافرمانى معبود. توجّه و حضور قلب در نماز، ادب لازم در این عبادت والاست.
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگام نماز، از دنیا و آنچه در آن است مأیوس شو، تمام هدف و توجّت به خدا باشد و یاد روزى باش كه در برابر دادگاه عدل الهى قرار مىگیرى.(54)
رعایت آداب ظاهرى و باطنى و شرایط صحّت و قبول و كمال، عمل را مطلوب خدا مىسازد و نماز را شایسته صعود به درگاه خدا مىسازد.
آداب نماز، كه در قالب احكام نماز باید مراعات شود، در هر سه بخش نماز جارى است:
1. مقدّمات نماز، یعنى امورى كه باید قبل از شروع به نماز به آنها پرداخت.
2. مقارنات نماز، یعنى اعمال و آداب متن نماز.
3. تعقیبات نماز، یعنى امور پس از نماز.
مقدّمات نماز
1. طهارت
نمازگزار، باید پیش از آن كه شروع به نماز كند «وضو» بگیرد. امام باقر علیه السلام فرموده است:
«لا صَلوةَ اِلاَ بِطَهُورٍ»(55) نماز بدون وضو نماز نیست.
وضو، جزئى از ایمان است، نورانیت و صفاى درونى مىآورد، نشاطآور و كسالت زداست، به علاوه نظافت جسم را نیز همراه دارد. وضو، انسان را آماده نماز مىسازد. فیض كاشانى گفته است: یك مرتبه از مادّیت برخاستن و به معنویت سفر كردن دشوار است، امّا وضو، انسان را كمكم آماده مىسازد.(56)
وضو، كفاره گناهان كوچك است و خوب است انسان در همه حال با وضو باشد و حتّى هنگام خوابیدن هم وضو بگیرد.
بى وضو دست زدن به خطّ قرآن و نام خدا و پیامبر و امامان حرام است. طهارت به منزله اجازه ورود به حضور خداست. البتّه طهارت، مراتبى دارد:
طهارت ظاهر، از نجاسات و آلودگىها.
طهارت اعضا، از گناهان و جرایم.
طهارت روح، از مفاسد و رذایل اخلاقى.(57)
لازم به تذكّر است كه گاهى طهارت لازم براى نماز، با غسل میسر است. كسى كه جنب باشد یا به دلیل دیگرى غسل بر او واجب شود باید غسل كند. در مواردى هم وظیفه نمازگزار، تیمّم بر خاك و زمین است، آنجا كه آب نباشد، یا ضرر داشته باشد، یا وقت براى غسل و وضو نداشته باشد، یا آب براى آشامیدن و حفظ جان لازم باشد و ...
درباره هر یك از اَشكال وضو، غسل وتیمّم كه مصداقهاى «طهارت»اند، مسائل متعدّدى در رسالههاى مراجع تقلید آمده است كه پرداختن به آنها ما را از هدف این كتاب، دور مىكند.
2. لباس و مكان نمازگزار
در نماز، پوشش بدن لازم است. البتّه حدّ واجب براى مرد پوشاندن عورت است، ولى بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند و زن، باید تمام بدن (به جز صورت ودست و پا تا مچ) را بپوشاند.
لباس، باید پاك و مباح باشد. در نماز، بهتر است جامه سفید پوشیده شود، انگشتر عقیق بدست باشد و از لباسهاى چرك و تنگ و سیاه و لباس افراد لاابالى كه از نجاسات پرهیز نمىكنند استفاده نشود.
مكان نیز باید مباح باشد. در جایى كه مال دیگران است، بى اجازه و رضایت نمىتوان نماز خواند و رعایت این شرطها در نماز، هم مراعات ادب است و هم رعایت حق دیگران..
درباره مكان و لباس نیز مسئله فراوان است. (به رسالههاى عملیه رجوع شود)
3. شناخت قبله
نماز، باید به سوى قبله باشد، قبله ما كعبه مقدّس است. گرچه خدا در طرفِ خاصى نیست كه به او رو كنیم، هر طرف رو كنیم، خدا آنجاست «اَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» ولى هم براى گرامیداشت خاطره ابراهیم، بنیانگذار خانه توحید، هم براى متوجّه ساختن دل به نقطهاى مقدس، هم براى هماهنگى و نظم عبادت كنندگان و نمازگزاران در جهتگیرى عبادى و هم براى اسرار دیگر، مأموریم كه قبله نمازمان را «كعبه» قرار دهیم.
مسلمانان، اوایل به سوى «بیت المقدس» نماز مىخواندند. یهودیان زخم زبان مىزدند كه مسلمانان قبله ندارند و به سوى قبله ما عبادت مىكنند. پیامبر منتظر تكلیف الهى بود، فرمان رسید هر كجا هستید، روى را به سوى مسجدالحرام كنید.(58)
این فرمان، این درس را مىدهد كه مسلمانان، باید متكّى به خود و مستقل باشند، حتّى در مسئله قبله و جهتِ نماز. از این رو، امّت اسلام، نماز و دعا و ذبح حیوان و حتّى خواب و خوراك را به سوى قبله انجام مىدهند، تا به موازات توجّه ظاهرى به كعبه، دل و جان انسان نیز جهتگیرى خدایى داشته باشند و همه جا و در همه حال، به یاد خدا و توحید باشند.
كعبه، هم یادگار ابراهیم و اسماعیل و محمّد صلى الله علیه وآله است، هم نقطه شروع حركت عاشورایى امام حسین علیه السلام و هم تكیهگاه امام زمان علیه السلام در قیام جهانى خویش خواهد بود.
4. اذان
اذان، شعار توحیدى مسلمانان است.
اذان، اعلام یكتایى خدا، رسالت حضرت محمد صلى الله علیه وآله ولایت على علیه السلام، رستگارى در سایه نماز، و «تكبیر» خداوند است. اذان، فریاد بر ضدّ معبودهاى خیالى، معرفى عقیده اسلامى، و شعار اسلام است.
نحستین مؤذّن اسلام، «بلال حبشى» بود كه با اذان او، مردم به نماز حاضر مىشدند(59) و مؤذن شدن او، دلیل اعتبار «تقوا» و «ایمان» در دیدگاه اسلام است، نه رنگ و قیافه و نژاد و ثروت!
اذان، هم فراخواندنامّت اسلام به شركت در نماز جماعت است، هم آماده سازى جان و دل براى ورود به «نماز».
وقتى طنین ملكوتى اذان در فضا مىپیچد، دل مؤمنان را به سوى خدا مىكشد و بر وحشت و خشم كافران مىافزاید.
مرحوم شهید نواب صفوى به یاران خود دستور داده بود هنگام ظهر و مغرب، هر كجا بودید، با فریاد بلند اذان بگویید. همین اذانها وحشتى در دل مأموران نظام طاغوت به وجود آورده بود. این گوشهاى از معناى حدیثى است كه مىفرماید: با صداى بلندِ اذان، شیطان عصبانى مىشود و فرار مىكند.(60)
بى جهت نیست كه «گلادستون» سیاستمدار انگلیسى در پارلمان گفته بود: تا نام محمد صلى الله علیه وآله بر فراز منارهها بلند است و تا كعبه پابرجاست و قرآن كتاب راهنماى مسلمین است، امكان ندارد سیاست ما در سرزمینهاى اسلامى استوار شود.(61)
آرى ... اذان، شعار باطل كوب و دشمنشكنِ توحید است.
ما نیز از عمق جان، علىرغم خواسته مشركان و كافران امروزى در سراسر جهان، اعلام مىكنیم:
اللّه اكبر ... اللّه اكبر ... لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه ...
53) مستدركالوسائل، ج 1، ص 173.
54) محجةالبیضاء، ج 1، ص 382.
55) وسائلالشیعه، ج 1، ص 256.
56) محجةالبیضاء، ج 1، ص 281.
57) محجةالبیضاء، ج 1، ص 281.
58) موضوع تغییر قبله، در آیات 142 تا 149 سوره بقره آمده است.
59) سفینةالبحار، ج 1، واژه «بلل».
60) كنزالعمال، ج 7، ص 692.
61) تفسیرنمونه، ج 4، ص 438.
:: ادامه مطلب
تاكنون آنچه خواندید، به «عبادت» مربوط مىشد.
البتّه عبادت، عنوان عامى است كه نمونهها و مصداقهاى فراوانى را در بر مىگیرد و تنها در «نماز» خلاصه نمىشود. حج، روزه، امر بمعروف و نهى از منكر، جهاد، طلب روزى حلال، خدمت به همنوعان، درس خواندن و درس گفتن، عزادارى بر شهیدان كربلا، نیكى به پدر و مادر، یتیم نوازى، پرداخت خمس و زكات و ... همه و همه عبادت است. (البتّه به شرط خدایى بودن نیّت)
ولى در میان اعمال عبادى، «نماز» برجستگى و درخشندگى خاصى دارد و جلوه درخشان عبادت و پرستش خدا به حساب مىآید. اوصاف نماز، فلسفه و حكمتش، فایده و آثارش، شرایط و آدابش، مكان و زمانش در آیات و روایات بسیارى آمده كه پرداختن به آنها طولانى خواهد شد. امّا سعى مىكنیم بر اساس قرآن و حدیث، قطرهاى از دریاى معارف اسلامى درباره نماز را بازگوییم.
نماز، بزرگترین عبادت و مهمترین سفارش همه انبیاست.
لقمان، پسرش را به نماز توصیه مىكند.(41)
حضرت عیسى در گهواره مىگوید: خدایم مرا به نماز و زكات توصیه كرده است.(42)
رسول خدا صلى الله علیه وآله نماز را نور چشم خود مىداند. «قُرَّةُ عَیْنى فِى الصَّلاةِ»(43)
نماز، فریضهاى است كه خدا را به یاد انسان مىآورد.(44) و پیمان خدا با مردم است.(45)
نماز، سیماى مكتب است. «اَلصَّلوةُ وَجْهُ دینكُمْ»(46)
نماز، دواى تكبّر است. «وَ الصَّلاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْكِبْرِ»(47)
نماز، وسیله تشكّر و سپاس از نعمتهاى الهى است، عمود و پایه دین، كلید بهشت، وسیله آزمایش و شناخت مردم و محو كننده گناهان، و پاك كننده دل و جان آدمى است.
روزى پنج نوبت، با حفظ شرایط كامل نماز، در پیشگاه خدا ایستادن و نعمتهاى او را یاد كردن و از او حاجت و نیاز خواستن، همچون شست و شو در نهر آبى است كه آلودگىها را مىزداید.(48)
نماز، اوّلین سؤال در قیامت است، كه اگر پذیرفته نشود، كارهاى دیگر هم مقبول نیست.
نماز، تنها عبادتى است كه در هیچ حال از انسان ساقط نمىشود حتّى در میدان جنگ ودر شرایط اضطرار، بیمارىو...
نماز، اعلام بندگى در برابر خدا و زیر بار نرفتن در مقابل طاغوتها و ستمگران است.
نماز، زنده نگه داشتن آیین توحیدى حضرت ابراهیم، و سنّت رسولاللّه ومكتب حسینبنعلىعلیهما السلام است.
نماز، براى عاشقان خدا، شیرین ولى براى منافقان، تلخ و سنگین است: «وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَشِعِینَ»(49)
نماز، كوبنده شیطان و مأیوس كننده اوست. حضور در برابر آفریدگار است.
نماز هماهنگى با همه ذرّات عالم است. جهان، محراب وسیعى است كه همه كائنات، در آن به تسبیح و سجود در برابر خدا مشغولاند. به نماز ایستادن، همراهى با همه آفریدهها و فرشتگان در پرستش و ذكر پروردگار است.
در اهمیت نماز، همین بس كه على علیه السلام در میدان نبرد صفّین، و امام حسین علیه السلام در ظهر عاشورا دست از جنگ كشیدند و به عشق الهى، به نماز ایستادند. شخصى به حضرت على علیه السلام ایراد گرفت، امام فرمود: ما براى همین مىجنگیم تا مردم، اهل نماز باشند. به سید الشهدا، در زیارتنامهاش خطاب مىكنیم: گواهى مىدهم كه تو نماز را بر پا داشتى. «اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ ...»
در مشكلات و اضطرابها، یاد خداى بزرگ و استمداد از او، آرام بخش دلها و راهگشاى انسان در سختىهاست و تكیهگاهى است كه مؤمنان به خدا دارند. از این رو قرآن دستور مىدهد كه به وسیله «صبر» و «نماز» از خداوند یارى بطلبید.
«وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»(50)
امام صادق علیه السلام در واپسین دم زندگى خویش، همه بستگان را جمع كرد و در وصیت خویش به آنان، اهمیت نماز را یادآور شد و فرمود:
هر كه نماز را سبك بشمارد، از شفاعتِ ما محروم است.
مرز میان اسلام و كفر، ترك عمدى نماز است. چگونه مسلمانى است آنكه رابطه خود با خدا را بریده و از نماز روى برتافته است.
رسول خدا فرمود: «مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ»(51) هر كه عمداً نماز را ترك كند، كفر ورزیده است.
و در كلام علوى مىخوانیم كه فرمود:
«مَنْ ضَیَّعَ الصَّلوةَ فَهُوَ لِغَیْرِها اَضْیَعُ»(52) كسانى كه نماز را سبك شمارند و آن را تباه و ضایع سازند، غیر نماز را بیشتر ضایع خواهند ساخت.
نماز، موقعیّتى است كه باید در آن به خدا توجّه داشت نه دیگرى، و هر چه را از نظر دور داشت مگر خدا را. باید خداى را زنده و حاضر و ناظر بدانیم و احساس حضور در برابر آن خالق عظیم را در خویش، زنده نگاهداریم. پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله فرموده است:
همین كه انسان در نماز به غیر خدا توجّه مىكند، خداوند به او خطاب مىكند: به چه كسى توجه مىكنى؟ آیا پروردگارى جز من سراغ دارى؟
آیا جز من، مراقب و ناظرى در كار است؟
آیا به بخشندهاى جز من دل بستهاى ...؟
اگر توجه به من داشته باشى، من و فرشتگانم به تو توجّه خواهیم كرد و ...(53)
41) لقمان، آیه 17.
42) مریم، آیه 31.
43) بحارالانوار، ج 77، ص 77.
44) طه، آیه 14.
45) كنزالعمال، ج 7، ص 279.
46) فروع كافى، ج 1، ص 270.
47) نهجالبلاغه، صبحى صالح، حكمت 252.
48) وسائلالشیعه، ج 3، ص 7.
49) بقره، آیه 45.
50) بقره، آیه 45.
51) محجّةالبیضاء، ج 1، ص 301.
52) وسائلالشیعه، ج 3، ص 19.
:: ادامه مطلب
غیر از شرط صحّت و شرایط قبول، شرایطى هم براى كمال عبادت است. یعنى اگر این شرایط باشد، عمل عبادى ارزشى فوقالعاده و كمالى بالاتر خواهد داشت. عبادات واعمالى كه شرایط زیر را داشته باشد، برتر وكاملتر است:
1. مشكلتر بودن
در عبادت، باید دشوارى آن را تحمل كرد و بر سستى و تن پرورى غلبه یافت و به پرستشى عاشقانه و پیوسته پرداخت. علىعلیه السلام فرموده است: «اَفْضَلُ الاَعْمالِ ما اَكْرَهْتَ نَفسَكَ عَلَیهِ»(33) بهترین كارها، عملى است كه خود را (علىرغم عدم پذیرش نفس) بر آن وادار كنى.
آنكه در لحظات سخت، از رسولخدا حمایت ویارى كند.
آنكه با پاى پیاده به سفر حج و زیارت برود.
آنكه با جان و مال، در راه خدا مبارزه كند.
آنكه در راه دین، سختى بیشترى تحمّل كند، از فضیلت بیشترى برخوردار است.
2. نظم و تداوم
عبادت اگر برنامههاى دائمى ومنظّم داشته باشد، بهتراست. در روایات آمده است كه مؤمن، اوقات وكارهاى خود را تقسیم مىكند وبخشى را براى عبادت ومناجات با خدا قرار مىدهد.
3. مهمتر بودن
در كارها باید اهمّ و مهمّ كرد و كارهاى «مهمّ» را فداى كارهاى «مهمتر» نمود.
وقتى بستگان انسان نیازمند هستند، چرا صدقه به دیگران؟
وقتى كارهاى مستحب، به واجبات انسان ضرر بزند، چه نیازى به انجام آنها؟
وقتى كارى، نفع عامترى دارد، چرا پرداختن به امورى كه خیرش محدود و موقّت است؟
على علیه السلام مىفرماید:
«لا قُرْبَةَ بَالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّتْ بِالْفَرائِضِ»(34) هرگاه نمازهاى مستحب، به نمازهاى واجب ضرر برساند، دیگر آن نافلهها موجب قرب به خدا نخواهد شد.
4. بركت داشتن
گاهى كمال یك عمل، در بركت داشتن آن است، یعنى كارى باشد كه خیر و سود آن، جاودان و گسترده و باقى باشد، نه موقّت و گذرا.
5 . سبقت گرفتن
در كارهاى نیك، پیشتاز بودن و شتاب به سوى صالحات و خیرات، امتیازات ویژهاى دارد.
پیوستن به اسلام در آغاز امر، برتر از مسلمان شدن در روزگار غلبه و قدرت مسلمین است.(35) به سوى نماز اوّل وقت باید شتافت. در كارهاى خداپسند باید پیشقدم بود. تأكید بر «سارعوا»(36) و «سابقوا»(37)، در قرآن و حدیث نشان آن است كه سرعت و سبقت در عبادت مایه كمال عبادت است.
6. نشاط و دوام
منافقان، نماز را با كسالت و بى نشاط مىخوانند.(38)
اهل شك، در عبادتشان دچار تردید و سستى مىشوند.
عبادتى كاملتر است كه همراه با نشاط، و برخوردار از استمرار و پیوستگى باشد. عملِ اندك و با دوام، برتر از كار زیادى است كه انسان از آن ملول و خسته شود و دست بكشد.
خداوند، در توصیف عبادت فرشتگان فرموده است: شبانه روز، بدون خستگى، خدا را تسبیح مىگویند.(39)
7. بصیرت و یقین
عملى كه از روى بینش عمیق و آگاهى و یقین باشد، به مراتب برتر از كارهاى سطحى و عبادتهاى تهى از یقین است. در حدیث مىخوانیم:
«اِنَّ الْعَمَلَ الدّائِمَ الْقَلیلَ عَلَى الْیَقینِ، اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثیرِ عَلى غَیْرِ یَقینٍ»(40)
عمل اندك ولى پیوسته و مداومى كه همراه یقین باشد، نزد خدا برتر از عمل بسیارى است كه فاقد بصیرت ویقین باشد.
شرایط دیگرى براى كمال عبادت وجود دارد كه در این مختصر از آنها مىگذریم ...
33) قصارالجمل، ج 2، ص 74.
34) الحیاة، ج 1، ص 318.
35) حدید، آیه 10.
36) آلعمران، آیه 133.
37) حدید، آیه 21.
38) نساء، آیه 142.
39) انبیاء، آیه 20.
40) كافى، ج 1، ص 57.
:: ادامه مطلب
مقصود، شرایطى است كه رعایت آنها، علاوه بر درستى عمل، موجب قرب به خدا و جلب رضاى او مىشود. ممكن است نمازى صحیح باشد ولى سبب رشد و تزكیه روح نشود، همچون دارویى كه شفابخش نباشد، یا جنسى در بازار بىمشترى باشد. عبادت هم، گاهى تنها در حدّ نجات بخشى از كیفر است، ولى گاهى انسان را محبوب خدا و عمل را مقبول درگاهش مىسازد.
در آیات و روایات، نكات بسیارى پیرامون قبولى عبادت و عمل مطرح است كه به عنوان نمونه، چند مورد ذكر مىشود.
1. در بُعد اعتقادى، «ایمان»
قرآن كریم مىگوید: اعمال شایسته و صالح، از كسى كه «مؤمن» باشد، موجب حیات طیّبه مىشود. «مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً»(20) و در آیه دیگرى مىفرماید: «وَمَن یَكُفُرْ بِالْإِیمَنِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»(21) كسى كه كفر ورزد و ایمان را نپذیرد، اعمالش تباه مىشود.
آنكه خدا را باور ندارد، چگونه انتظار دارد پرستشهایش مورد پذیرش آفریدگار قرار گیرد؟
2. در بُعد سیاسى، «ولایت»
آنچه عمل را در مسیر صحیح و خدایى قرار مىدهد، پیروى از رهبرى آسمانى و شایسته است. در سایه چنین رهبرى و ولایتى، خط صحیح عمل و عبادت، كارساز مىشود و در غیر آن، یا بىخاصیت و بىاثر مىشود، یا عبادت هم در راستاى اهداف دشمنان راه خدا قرار مىگیرد.
اگر مسافران، با رانندهاى راه شناس و امین مسافرت كنند، هر چند ژنده پوش و نامرتّب باشند، سرانجام به مقصد مىرسند. ولى سرنشینان شیك پوش و آراسته اتومبیلى كه به رانندهاش اطمینان نیست، ناشى یا مست است یا مسیر را عوضى مىرود، هرگز به مقصد نمىرسند، بلكه چه بسا نابود مىشوند.
امروزه كشورهاى اسلامى، ارزشمندترین دستورالعملهاى اسلامى را در اختیار دارند ولى بخاطر گردن ننهادن به رهبرى معصومین یا جانشینان آنان و تن دادن به ولایت جور وحكومت طاغوتها، دچار ذلّت، تفرقه وضعفاند.
عبادت در سایه رهبرى صحیح، مفهوم راستین خود را مىیابد و خداوند آن را مىپسندد و مىپذیرد.
در حدیث از امام باقر علیه السلام آمده است:
«مَنْ دانَ اللّهَ بِعِبادَةٍ یَجْهَدُ فیها نَفْسَهُ وَ لا اِمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ»(22) كسى كه ایمان به خدا دارد و عبادتهاى جانفرسا هم انجام مىدهد، ولى امام شایستهاى از طرف خدا ندارد، تلاشش بى فایده و نپذیرفته است.
در حدیثى دیگر مىخوانیم:
«مَنْ لَمْ یَتَوَلَّنا لَمْ یَرْفَعِ اللّهُ لَهُ عَمَلاً»(23)
هر كه ولایت ما را نپذیرد و به رهبرى ما گردن ننهد، خدا عملى را از او بالا نمىبرد.
3. در بُعد اخلاقى، «تقوا»
بندگى خدا با شرط تقوا و ترك گناه، قبول مىشود. قرآن پس از ذكر داستان هابیل و قابیل، كه هر دو به درگاه خداوند قربانى كردند و قربانى یكى پذیرفته و دیگرى ردّ شد، مىفرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(24)
خداوند، تنها از اهل تقوا، «قبول» مىكند.
آنكه دزدى كند و مال دیگران را انفاق كند، مقبول نیست. آنكه حق مردم را بخورد وبه نماز بایستد، نمازش مردود است.
آنكه نماز را ترك كند ولى جهاد نماید، یا به دیگران ستم كند و نماز بخواند، یا به دیگرى تهمت بزند و غیبت كند و به زیارت هم برود، یا چشم ناپاك به نوامیس مسلمین داشته باشد و نماز شب هم بخواند، آن نماز و جهاد، و این زیارت و نافله را خدا نمىپذیرد، چون همراه با تقوا نیست و بدون تقوا هیچ عملى براى انسان، عمل خیر به حساب نمىآید.
4. در بُعد اقتصادى، «رسیدگى به محرومین»
نیازمندان و فقیران، بندگان خدایند. آن عبادت و بندگى كه همراه با رسیدگى به وضع بندگان ناتوان و محروم خدا نباشد، بى ارزش است. در آیات و روایات، موضوع «نماز» و «زكات»، معمولاً در كنار هم آمده است كه یكى ارتباط با خداست و دیگرى ارتباط با خلق خدا.
از امام رضا علیه السلام نقل شده كه فرمود:
«مَنْ صَلّى وَ لَمْ یُزَكِّ لَمْ تُقْبَلْ صَلوتُهُ»(25) نماز افرادى كه زكات ندهند، پذیرفته نیست.
آرى نپرداختن حقوق واجب محرومین، اموال انسان را آمیخته به حرام مىكند و زندگى از مسیر الهى بیرون مىرود.
5 . در بُعد اجتماعى، «خوش رفتارى»
اساس جامعه اسلامى بر اخوّت و صفا و برادرى میان مسلمانان است. هر چه كه این روابط را به هم بزند و وحدت را بشكند و حرمت افراد را زیر پا بگذارد، چنان ناپسند است كه قبول عبادت را هم با مشكل مواجه مىسازد. غیبت و بهتان باشد، یا تفرقه انگیزى و نمّامى، سوء خلق و بدرفتارى باشد، یا مردم آزارى و قطع رحم.
بر عكس، صله رحم، حسن خلق، مودّت با مردم و حسن نیّت با دیگران، موجب رضاى خدا و قبول اعمال است. در این زمینهها حدیث بسیار است. به این روایت توجّه كنید.
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود:
هر كس مسلمانى را غیبت كند، تا چهل روز، نماز و روزهاش قبول نمىشود، مگر اینكه غیبت شده او را ببخشد.(26)
رسول خدا صلى الله علیه وآله به ابوذر فرمود:
از هجران و قهر كردن با برادر دینى بپرهیز، چرا كه با این ترك رابطه، عمل قبول نمىشود.(27)
و امام صادق علیه السلام فرمود:
بد اخلاقى و بدرفتارى عمل را تباه مىكند، آن گونه كه سركه عسل را.(28)
6. در بُعد خانوادگى، «رعایت حقوق»
والدین و فرزندان نسبت به هم حقوق متقابل دارند و كسانى كه این حقوق را مراعات نكنند، خدا نماز و كارهاى نیك آنها را نمىپذیرد.(29)
به روایت امام صادق علیه السلام : «مَنْ نَظَرَ اِلى اَبَویْهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ. لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ لهُ صَلاةً»(30)
فرزندى كه از روى خشم به پدر و مادر خود نگاه كند - هر چند والدین در حق او كوتاهى و ظلم كرده باشند - نمازش از سوى خدا پذیرفته نیست.
آرى پیوند با خدا در صورتى مفید است كه پیوند خانوادگى، با رعایت حقوق و وظایف متقابل میان افراد، مراعات شود.
نماز، معراج روح و نردبان معنّویت است. در صورتى مىتوان از این نزدبان عروج كرد كه پایهاش لغزان نباشد. پایه استوار ارتباط با خدا، روابط صحیح میان افراد خانواده است.
نشانه قبولى عبادت
با این همه شرایطى كه براى قبولى عبادت و نماز است، باید مراقب بود نماز بى فایده و پرستش بى خاصیت نداشته باشیم. صِرف انجام تكلیف، كافى نیست، باید چنان انجام وظیفه كرد، كه صاحب فرمان كه خداوند است، بپذیرد.
على علیه السلام مىفرماید: «كُونُوا عَلى قَبُولِ الْعَمَلِ اَشدَّ عنایتاً مِنْكُمْ عَلَى الْعَمَلِ»(31) بیشترین توجه شما، به قبولى عمل باشد، نه اصل عمل!
با این حساب، از كجا مىتوان فهمید كه طاعتمان را خدا پذیرفته است؟
امام صادق علیه السلام نشانه آن را چنین بیان مىكند:
«مَنْ اَحَبَ اَنْ یَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلوتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلوتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلتْ مِنْهُ»(32)
هر كه مىخواهد بداند آیا نمازش پذیرفته شده یا نه، ببیند آیا نمازش، او را از گناه و زشتى بازداشته است؟ به هر مقدار كه نمازش، مانع گناه و منكر شود، نمازش قبول شده است.
20) نحل، آیه 97.
21) مائده، آیه 5.
22) وسائلالشیعه، ج 1، ص 90.
23) كافى، ج 1، ص 430.
24) مائده، آیه 27.
25) بحارالانوار، ج 96، ص 12.
26) جامعالسعادات، ج 2، ص 234.
27) مكارم الاخلاق، ص 554.
28) كافى، ج 2، ص 321.
29) وسائلالشیعه، ج 14، ص 116 .
30) كافى، ج 2، ص 349.
31) بحارالانوار، ج 71، ص 173.
32) بحارالانوار، ج 82، ص 198.
:: ادامه مطلب
هدفِ درست و شكلِ صحیح عبادت، دو عامل مهمّ در صحّت آن است. یعنى هم مقصود از عبادت، باید رضاى خدا و قصد قربت و انجام فرمان الهى باشد، نه جلب نظر مردم و ریا و خودنمایى، و هم صورت ظاهرى آن، طبق دستور باشد، حتّى در جزئیات آن.
عمل خالص و نیّت خدایى در عبادات، آن است كه چشمداشت تمجید و تشكّر از مردم نداشته باشیم، براى خدا كار كنیم و اجر خود را در بندگى و طاعت، از او بخواهیم.
امام صادقعلیه السلام فرمود: «وَالعَمَلُ الخالِصُ الَّذى لا تُریدُ اَنْ تَحمِدَكَ عَلَیْهِ اَحَدٌ اِلاّ اللّهُ»(18)
عمل خالص عملى است كه در انجامش، جز از خدا، از احدى انتظار سپاس وستایش نداشته باشى.
عامل دیگر صحّت عبادت به شكل آن مربوط است، یعنى عمل، طبق آنچه گفتهاند و مطابق دستور شرع باشد، نه بر اساس ذوق و سلیقه شخصى یا مد روز یا پسند مردم. اینكه مثلاً نماز را چگونه باید خواند، كجا آهسته و كجا بلند، كجا نشسته و كجا ایستاده، كجا چهار ركعت و كجا دو ركعت، و ... همه طبق دستور باشد، گرچه همه عبادت است.
رسول خداصلى الله علیه وآله فرموده است:
«لا قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ و لا نیّةٌ اِلاّ بِاِصابَةِ السُّنَةِ»(19) هیچ ارزشى براى گفتهها و عملها نیست، مگر آنجا كه به سنّت برسیم و متعبّد باشیم و طبق دستور، عمل كنیم.
اگر به شما بگویند در صد قدمى گنجى است كه مىتوانید استخراج و تصاحب كنید، اگر 98 قدم یا 102 قدم بروید و حفر كنید، به گنج دست نخواهید یافت و رنج بیهوده كشیدهاند.
در گرفتن شماره تلفن، یك شماره كم و زیاد، تماس را با خانه یا اداره دیگرى بر قرار مىكند و كلید، اگر یك دندانه كم یا زیاد یا جابجا ساخته شود، قفل را نخواهد گشود.
امّا كسانى از روى انحراف، در شك عبادت خدا تغییراتى مىدهند. این تغییر دادنها گاهى از روى لجاجت است، گاهى روشنفكر مآبى علّت آن است، گاهى مقدّس مآبى و كلاه شرعى سبب آن مىشود و گاهى جهالت و نادانى یا عوامل دیگر.
«تعبّد» آن است كه حتّى در شكل عمل هم، آنگونه كه دستور دین است، بى كم و كاست، عمل كنیم تا به مفهوم صحیح، «بندگى» كرده باشیم.
18) بحارالانوار، ج 70، ص 230.
19) قصارالجمل، ج 2، ص 73.
:: ادامه مطلب
گفتیم: عبادت، یعنى بندگى و پرستش، اطاعت امر خدا و انجام تكلیف الهى، خواستِ خود را فداى خواسته پروردگار كردن و گردن نهادن به احكام شرع.
آنچه به عنوانِ تكلیف و عبادت انجام مىشود، به لحاظ نیّت و محتوا و كیفیّت انجام و خصوصیات فردى هر كس، مراحل و مراتبى مىیابد.
گاهى عمل عبادى، تنها مرتبه صحّت و درستى را از نظر رعایت شرایط دارد، گاهى به مرتبه قبول مىرسد، و گاهى هم صفت كمال مىیابد. پس براى عبادات، شرایط زیر مطرح است:
:: ادامه مطلب
از میان موجودات، انسان ویژگى تكلیف را داراست و این از امتیازات و افتخارات اوست كه از سوى خداى هستى، فرمان مىیابد و عهده دار انجام كارها و وظایفى مىشود كه خواسته پروردگار جهان است.
یكى از علما، همیشه سالگرد بلوغ خود را كه مرحله رسیدن به «تكلیف» است جشن مىگرفت و مىگفت: در چنین روزى، لیاقت مسئولیت پذیرى و انجام تكالیف الهى را یافتهام. روز رسیدن به تكلیف، روز مباركى است و شایسته است كه براى آن «جشن تكلیف» گرفت.
به هر حال، آنچه كه شرط تكلیف انسان است به صورت فشرده از این قرار است:
1. بلوغ
بلوغ سنّى آن است كه پسران، پانزده سال را تمام كرده، به سن 16 سالگى وارد شوند(16) و دختران 9 سال را به پایان رسانده، ده ساله شوند.
با این بلوغ تكلیفى، انجام همه واجبات دینى و پرهیز از محرّمات، بر انسان لازم مىشود و در صورت تخلّف، گناه كرده و مورد مؤاخذه الهى قرار مىگیرد.
غیر از این بلوغ، بلوغهاى دیگرى هم هست. همچون:
الف) بلوغ سیاسى در مسائل اجتماعى و آگاهىهاى سیاسى و شناخت جامعه و روابط حكومتى و ...
ب) بلوغ اقتصادى كه رسیدن به مرحلهاى از رشد است كه انسان بتواند در اموال خود، عاقلانه و بر اساس مصلحت، دخل و تصرّف كند و قادر بر حفظ اموال خود باشد.
ج) بلوغ ازدواج، كه دختر و پسر، غیر از سنّ و سال، توانایى اداره زندگى و پذیرش مسئولیت ازدواج و تشكیل خانواده را داشته باشند.
گرچه بلوغ، شرط تكلیف است، ولى پیش از رسیدن به سنّ تكلیف، هم نوجوانان وظیفه دارند با عادت دادن خود به انجام وظایف و دورى از گناهان، آماده ورود به مرحله تكلیف شوند، و هم اولیاى آنان موظّفاند به نحوى آنان را تربیت كنند و به نماز و عبادت و پرهیز از معاصى عادت دهند كه هنگام تكلیف، مشكلى از نظر شناخت وظیفه و آگاهى به مسائل و مبانى دینى و اجراى دستورات الهى نداشته باشند.
2. قدرت
تكلیف، تابع توان است. خداى دادگر، از هیچ كس عملى فوق طاقت او نخواسته است و اگر كسى نسبت به انجام كارى ناتوان باشد، تكلیفى هم ندارد. خداوند در قرآن مىفرماید:
«لَا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا»(17)
خداوند هیچ كس را جز در حدّ توان او تكلیف نمىكند.
3. اختیار
شرط دیگر تكلیف، اختیار است. اگر فشار و اجبار، مانع انجام وظیفه شد، در شرایط اضطرار و ناچارى، انسان مكلّف نیست و ترك تكلیف هم كیفر ندارد، مثل آنكه حكومتى طاغوتى مانع رفتن انسان به حج شود، یا ظالمى انسان را به زور، وادار به خوردن روزه كند.
4. عقل
عقل، وجه برترى انسان بر حیوان و شرط تكلیف و پشتوانه معرفت و عمل اوست. كیفر و پاداش انسان نیز بستگى به آن دارد. كسى كه دیوانه و سفیه باشد، از محدوده تكالیف بیرون است. بنا به اهمّیت این گوهر پربها در وجود انسان و زندگى او، خداوند هر چه را كه به عقل و كارآیى آن لطمه بزند حرام ساخته، مانند شراب، و به آنچه موجب كمال و شكوفایى آن شود، دستور داده است، همچون دانش آموختن، مشورت كردن، مسافرت و كسب تجربه و ...
16) البتّه ممكن است كسى قبل از این سن به تكلیف برسد كه موارد آن در رسالههاى مراجع تقلید آمده است.
17) بقره، آیه 286.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2922456
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396