پيش گفتار
نماز، نخستين واجب الهى است كه خداوند سبحان بر مردم مقرّر داشته[1] و فريضه اى است كه پيشتر از همه فرائض ديگر، بايد آن را آموخت[2]؛ نخستين عمل انسان است كه در آن نظر مى شود و نخستين چيزى است كه از آن بازخواست مى گردد، اگر مقبول افتد بقيه اعمال هم پذيرفته مى شود و اگر رد شود، ديگر اعمال هم رد مى شود[3].
نماز ستون دين، استوارى و سيماى آن است. جايگاه آن در دين، مانند سر در كالبد است و حكايت آن، حكايت ستون خيمه است[4]. نماز، بهترين دستور دين، برترين اعمال و محبوب ترين آن ها نزد خداى سبحان[5] و برترين وسيله اى است كه متوسلان براى نزديك شدن به او بدان چنگ زده اند[6] و معراج مؤمن است[7] .
نماز، شيطان را مى راند[8]، بر تكبّر و سركشى راه مى بندد، از زشتى و ناپسندى باز مى دارد[9]، كبر و ديگر زنگارهاى روح را مى زدايد[10]، بدى ها را مى برد[11] و جان را پاك مى سازد[12].
نماز، كليد هر نيكى است[13]، چهره و دل بدان روشن مى شود[14] و جان با آن به اطمينان مى رسد[15]، رحمت را فرو مى آورد[16] و زشتى ها با آن زيبا مى گردند[17] و براى پيروزى در جهاد اكبر و اصغر از آن مدد مى جويند[18].
نماز آخرين سفارش پيامبران، مخصوصاً پيامبر خاتم، حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است كه در پايان وصيت خويش فرمود: نماز را، نماز را و آن را تا بدان جا تكرار كرد كه زبانش سنگين و سخنش بريده بريده گشت[19].
بى گمان، نماز بهترين وسيله براى سازندگى و سير و سلوك به سوى خداوند متعال و هسته بنيادين حركت تكاملى به سوى والاترين هدف انسانيت و جامعه نمونه بشرى است. بسى درد و اندوه كه عموم مردم و بلكه بسيارى از نخبگان، اين جان مايه حيات و حركت و شكوفايى را آن چنان كه بايد، نمى شناسند و خواص ،آنچنان كه شايد از آن بهره نمى گيرند، حال آن كه آيات قرآن كريم و سنّت شريف بر نقش اعجازگونه نماز در سازندگى فرد و جامعه، تأكيد مى ورزند.
افراد بسيارى سرمايه حيات و عمر را در انديشه سازندگى و انجام تمرين هايى جهت يافتن راه تكامل،خرج كرده و در طلب مرشد راه، برخاسته و از ذكرها و وردها و رياضتها، براى طى كردن منزلگاه هاى كمال و مراحل مكاشفه و عرفان، يارى جسته اند، ولى فراوان در دام مكّارانى افتاده اند كه از سير و سلوك، جز نام آن هيچ نمى دانند و آن را وسيله نان خوردن و كسب شهرت و دربند كشيدن همه جانبه مريدان نادان خويش ، ساخته اند.
ره پويان بيدار و مسلمانان روشن بين راستين مى دانند كه نماز، بهترين درس سير و سلوك و خودسازى، نزديكترين راه براى مبارزه با تهاجم فرهنگىِ دشمنان اسلام و نتيجه بخش ترين جهاد براى تحقق ارزش هاى انسانى و پياده كردن معارف ناب اسلام در جوامع بشرى است.
در سفارش اخلاقى گرانبهاى امام خمينى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ به فرزند عزيزش حاج سيد احمد ـ ره ـ مى خوانيم: كه خودخواهى ريشه مصيبت هاى بشرى است و كوشش براى درمان اين ريشه تباهى است كه جهاد اكبر نام دارد و پيروزى در اين جبهه به اصلاح تمام گستره زندگى مى انجامد.
امام پس از روشن كردن اين مفاهيم ، نماز را راه تحقق اين پيروزى مى بيند و مى گويد:
«فرزندم، از خودخواهى و خودبينى به درآى كه اين ارث شيطان است، كه به واسطه خودبينى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولىّ و صفىّ او جلّ و علا سرباز زد. و بدان كه تمام گرفتاريهاى بنى آدم از اين ارث شيطانى است كه اصلِ اصول فتنه است، و شايد آيه شريفه وقاتِلُوهُم حَتّى لاتَكُونَ فِتنَةٌ وَيَكُونَ الدّينُ لله[20] در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه كه شياطين بزرگ و جنود آن، كه در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ريشه دارد، باشد. و هر كس براى رفع فتنه از درون و برون خويش ، بايد مجاهده نمايد. و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد همه چيز و همه كس اصلاح مى شود.
پسرم، سعى كن كه به اين پيروزى دست يابى، يا دست كم به بعض مراحل آن. همّت كن و از هواهاى نفسانيه، كه حد و حصر ندارد، بكاه، و از خداى متعال جل و علا استمداد كن كه بى مدد او كس به جايى نرسد و نماز، اين معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به اين مقصد است. و اگر توفيق يابى و يابيم به تحقق يك ركعت آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن، ولو به قدر طاقت خويش، شمه اى از مقصد و مقصود اولياى خدا را استشمام نموديم، و دورنمايى از صلاة، معراج سيد انبيا و عرفا صلّى الله عليه و آله را مشاهده كرديم، كه خداوند منان ما و شما را به اين نعمت بزرگ منت نهد.»[21]
آرى، اگر كارگزاران مخلص در حكومت اسلامى كه مشتاق حاكميت ارزش هاى اسلامى هستند به آثار و بركت هاى نماز آن گونه كه شايسته آن است، توجه مى داشتند، بخش بزرگى از بودجه مبارزه با تهاجم فرهنگى رابه زنده كردن نماز اختصاص مى دادند و بلكه رديف خاصّى را در بودجه عمومى كشور براى ترويج و تعميق فرهنگ نماز، اين فريضه سازنده ناشناخته، قرار مى دادند.
در اين كتاب، تبيين گستره نقش نماز را در سازندگى فرد و جامعه كه از قرآن و حديث گرفته شده، خواهيد ديد. نكته دقيق و مهم در اين جا آن است كه سازندگى فرد، مقدمه سازندگى اجتماع است و پايه خودسازى، ياد خداوند متعال است، همان گونه كه امير مؤمنان فرموده است: «ريشه اصلاح دل، اشتغال آن به ياد خداست» كه از كلمات نغز آن حضرت است و جان كلام اين كه هدف نهايى انسان، ديدار خداست و رمز اين ديدار، عشق و محبّت او وكليد اين رمز، ذكر و ياد خداى سبحان متعال است و نماز كامل ترين ذكر است.
بى گمان، ياد خدا، زندگى دل، خوراك جان، كليد انس و پديد آورنده كيمياى عشق و محبّت حق ـ جلّ و علا ـ است. همانا عشق به خدا، پيوند عاشق را با هر چه جز معشوق است، مى برد و اين همان است كه انقطاع ناميده مى شود و در نخستين مرتبه آن، نفس امّاره مى ميرد و زندگى عقلانى انسان آغاز مى شود و در بالاترين مرتبه آن، ديده دل، به نور ديدار خدا، روشن مى گردد و در اين والاترين درجه است كه اراده انسان در اراده حق ـ جلّ و علا ـ فانى مى گردد و انسان، خلعت خلافت الهى و ولايت تكوينى مى پوشد و كرامت هاى خارق العاده و اجابت دعا از او پديدار مى شود[22].
مسئله اصلى اين است كه نماز هنگامى اين آثار و بركات را دارد و انسان را در رسيدن به هدف نهايى اش دستگيرى مى كند، كه به صورت حقيقى و همراه با شرط هايش، آنگونه كه مقبول خداوند متعال است، آورده شود؛ نه كلمه هايى تو خالى و حركت هايى ظاهرى كه مصداق اين حديث باشد: «خداوند نماز بنده اى را كه دلش همراه تنش نيست، نمى پذيرد»[23].
بارى، پيرامون حضور قلب در نماز و وسيله هاى دستيابى به آن، گفتگو بسيار است، ولى تنها به دو نكته مهم كه از عارفى بزرگ شنيده ام، مى پردازم .
1 ـ خود را در برابر نسيم رحمت پروردگار نهادن
غفلت هاى بى اختيار، هر اندازه فراوان باشد با نخستين وزش نسيم رحمت الهى، نابود مى گردد. گاه نور خير جرقه مى زند و انسان در آن حال به خدا متوجه مى گردد كه اگر براى خاموش نشدن اين بارقه الهى تلاش كند، شيطان او را رها مى كند و به تدريج اين پرتو نورافشان به نورى هميشگى و حضورى كامل مى انجامد.
خسارت واقعى آن است كه عوامل غفلت را به اختيار خود فراهم آوريم، چون همّت شيطان آن است كه ما را با دست خويش به غفلت اندازد و از نسيم هاى مهر پروردگار در روزگار، بهره نگيريم ، همان گونه كه روايت شده است: «بى گمان براى پروردگارتان در ايّام روزگارتان، نسيم هايى است، هان، خود را در برابر آن نهيد»[24].
2 ـ روى گرداندن از بيهودگى
بى گمان سرگرم شدن به كارها و گفتگوى بيهوده، از عوامل اختيارى غفلت و فراموشى است . كار بيهوده، اراده انسانى را در حفظ ارزش هاى انسانى و اسلامى سست مى كند و توفيق ذكر و حضور در نماز را از او مى گيرد، حال آن كه حضور قلب در نماز ، بنياد همه اين ارزش هاست.
آن كه موفق به حضور قلب كامل در نماز مى گردد تنها از گناه دورى نمى كند، بلكه از همه كارهاى بيهوده دورى مى گزيند و شايد آوردن خشوع در نماز به همراه دورى از بيهودگى در سوره مؤمنون به اين نكته اشاره دارد. خداوند متعال مى فرمايد: «حتماً مؤمنان رستگار شدند؛ همانان كه در نمازشان فروتنند. و آنان كه از بيهودگى روى گردانند».
خدايا ما را از رستگاران قرار ده .
(1 ـ 6) بنگريد به فصل پنجم كتاب .
(7) ناگفته نماند كه عبارت «نماز معراج مؤمن است» با وجود آن كه مشهور شده است و ما آن را در بيش از سى جا و در كتابهايى با موضوعات گوناگون يافته ايم ولى منبعى كه آن را به پيامبر يا امامان نسبت دهد، سراغ نداريم . افزون بر اين، هيچ يك از كتابهاى حديث اهل سنّت و بيشتر كتابهاى حديث شيعه، جز آنچه در قرنهاى اخير تدوين گشته، همچون روضة المتقين و بحار الانوار ، نوشته مجلسى اوّل و دوّم قدّس سرّهما و رواشح سماويه ، نوشته محقق داماد قدّس سرّه آن را نقل نكرده اند ، پس مى توان گفت : اين عبارت روايت نيست بلكه از سخنان عالمان متأخر ماست .
(8 و 9) بنگريد به فصل بيست و هفتم كتاب .
(10) بنگريد به فصل دوّم كتاب .
(11 ـ 13) بنگريد به فصل بيست و هفتم كتاب .
(14) بنگريد به حديث 456 و 457 كتاب .
(15) بنگريد به آيه 28 از سوره رعد .
(16 ـ 18) بنگريد به فصل بيست و هفتم كتاب .
(19) بنگريد به فصل ششم كتاب .
(20) سوره بقره : 193 .
(21) امام در سنگر نماز : 196 و 197 .
(22) بنگريد به «مبانى خداشناسى» از مؤلف : 477 ـ 490 .
(23) بنگريد به حديث 215 كتاب .
(24) بحار الأنوار : 83 / 352 .
:: ادامه مطلب
نماز از فروع دين است. تعاريف عمده اى از اين فريضه الهى در قاموس مأخذ دينى ، مشهود بوده كه دسته بندى آنها باعث ازدياد كمالات مؤمن نسبت به قانون گذارى آن است. بين حقيقت تشريع آن و اجراى ظاهرى و نمايشى اين ستون اعتقادات اسلامى، تضادها و تفاوت هاى بسيارى مى باشد كه تعجّب ناظران خارجى و تحليل گران بيگانه را فراهم آورده، چرا كه با توجّه به عناوين موضوعه در خصوص عالى ترين واسطه فيض ربوبى، بازدهى متعارف مربوطه در كمترين سطح عملى آن، هيچ گونه تناسبى را ملموس نمى دارد. وقتى به نقد و تجزيه دائرةالمعارف نماز مى نشينيد، پى به آلبومى از اصلاحات فردى و اجتماعى اين سرلوحه محاكمات اخروى مى بريد ولى از بازدهى در كرانه هاى اجتماع مسلمين ، خبرى نمى يابيد و ناهمگونى هاى جارى، تعبيرى جز گريز از مفاهيم نماز نخواهد داشت كه صلاة را مَسلخ عشق بايد دانست كه در آن، هر الهه تصنّعى، قربانى شده و كانديد معراج ، به حال و هوايى سواى تعلّقات زمانى و مكانى خويش نياز داشته و با انرژى تكبير، وداعى حقيقى با عصر ظلمانى غيبت نموده و پا در جاى پاى ملائك گذاشته و ويژگى پرواز بر بالكان سماوات را از موجودات لطيف گرفته و لواىِ مَنْ كانَ يَرجُوا لِقاءَ رَبِّه را در طبقات عُليا به اهتزاز درآورده و چنين وانمود كرده كه قصّه لاتَنْفُذُونَ اِلاَّ بِسُلْطان را مى شود با اعجاب انگيزترين وسايل ابتدايى، انشاد نمود.
پس لزوماً براى درك سكوى صعودِ اِنَّااِلَيهِ راجِعُون ، به اين هفده ركعت فريضه به ديده منصفانه ترى بنگريد و در اقامه آن از شش دانگ حواسّ خود استفاده نماييد و حرمت بيعت با خداوند را پاس داريد و حقّ وديعه الهى را اداء نماييد و شيطان را در پنج وعده اش، با اهتمام اعضاء و جوارحتان، رجم كنيد و اكنون با فرصتى كوتاه، به تحليل آيات مربوطه مى پردازيم تا شاگردان و شيفتگان علوم اوّلين و آخرين ، به مدارج تخصّصى توحيدى ، نايل آيند.
- فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى ( قيامت ) :
صداقت، مقدّمه قرابت است، صادقُ الوَعد، گرويده اى است كه ساعات تجديد ميثاق را با پروردگارش فراموش نمى كند و حاضر به تعويق اين تمديد تعهّد بندگى نمى باشد. پس آنكس كه از اقامه صلاة ، طَفره مى رود ، بى شك قابل اعتماد نخواهد بود و طبيعى مى باشد براى فردى كه با خداى خود جفا كند ، با ديگران چِها كند !
- وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّه فَصَلّى (اعلى ) :
بردن نام صانعى بى بديل ، ذوق مى خواهد و نوعى حق شناسى نسبت به روزى دهنده اى است كه با مهربانى و قدرت ، سفره دارى مى نمايد و در رشته حيوان شناسى، نمك شناسى را بايد از سگ آموخت كه با اندكى استخوانِ ناقابل ، دنيايى از وفادارى و آستانبوسى را نمايش مى دهد. پس شايسته است كسانى كه به برخى موجودات، علاقه دارند ، از صفات نيك و مشهور آنها در خودسازى ، بهره بردارى نمايند.
- اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ ( احزاب ) :
جاى بسى تأمّل است كه مقام مُصلّين ، به حدّى بلند مرتبه و عالى مقدار است كه حضرت حق ، با تمامى صفات عظيم و انحصاريش ، به آن منتسب مى گردد و در اين مبحث، اعلان تصليه مى كند و به تَبع آن قدرتمدار بى همتا، فرشتگان مقرّبش نيز، اعلام صلاة مى نمايند.
- فَنادَ تْهُ الْمَلئِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلّى فِى الْمِحْرابِ ( آل عمران ) :
مريم مقدّس از جمله نمازگزارانى بوده كه ساعت ها به خلوت دل نشسته و با معبود زيبايش راز نهان گفته و مورد غبطه ملائك قرار داشته و در برابر تحرّكات شياطين ، ايستاده و نمازخانه را به حربگاه تبديل كرده و قبض تربيتى ما از چنين تصوير عرفانى ، آن است كه حضورى فعّال و همه جانبه در عرصه عبادات ، داشته باشيم و اجازه ندهيم تا ابليس مدلّس ، به هرج و مرج ضماير دست نخورده و معنويمان ، مبادرت نمايد.
- هُوَ الَّذى يُصَلّى عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ ( احزاب ) :
انسانِ رسته از تسلسل خود پرستى ، به رتبه اى مى رسد كه خالقش به او سلام مى دهد و حاملين سرير فرماندهى را امر به تسبيح او مى نمايد تا كافّه موجودات عالَم بدانند كه اين ذرّه ناچيز، در فضاى لايتناهى، به كدامين منزلت و مكرمت رسيده و مى توان گفت اعظم نِعمَ الدّارَين، همين هديه و عطاى سرمدى مى باشد.
- خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُ هُمْ وَ تُزَكّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ ( توبه ) :
تصدّق، دروازه تطهير است و همان طورى كه اجسادمان به پاكيزگى نياز دارند، ارواحمان به طريق اُولى ، به اصلاحات محتاجند و شستشوى روح در قالب از خودگذشتگى، صورت مى گيرد و زمانى كه حاضر به تنصيف مال شوى و لذايذ زندگى را با همنوعانت تقسيم كردى ، مفتخر به اخذ گذرنامه مى گردى و از زباله دان خاكى ، به گشت و گذار ملكوتى مى روى و آنچه ناديدنيست آن بينى و به گواهينامه عبوديّت ، متبرّك مى شوى.
- فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ( كوثر ) :
در تشكيلات عبادى، به كشتن خودخواهى نيازمنديد تا خداى را در اريكه ولايتش زيارت كنيد و كلمه نَحْر به دو معنى آمده، يكى قربانى كردن شتر كه شكل رقّت بارى داشته و داراى واكنش هاى سازنده در روحيّات نمازگزار است و ديگرى به مفهوم ابراز تسليميّت نفْس در برابر مخاطب متكبّر و جبّار است.
- يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ ( بقره ) :
اگر از شما سؤال شود كه در حين نماز ، كدامين مخاطب را مى بينيد و با چه شخصيّتى صحبت مى كنيد؟ چه مى گوييد؟ اصالت و صلابت نمازگزار، در همين مهم است كه غرق در مناجات مى شود با مصاحبى كه وى را نمى يابد ، امّا سلّول هاى مغزى او به انوار و اصوات غيبى، مراقب است و به شكلى در عرض حال خود خاشع و خاضع بوده كه هر بيننده را به واكنش مى كشاند.
- اَقيمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّ كوةَ وَ ارْ كَعُوا مَعَ الرّاكِعينَ ( بقره ) :
فلسفه جماعت در تدوين اين حكم حاكم حكيم ، حاكى از تبلور يكرنگى و يكنواختى امّت اسلامى بوده و تأثيرگذارى آن به مراتب از اقامه انفرادى ، سريعتر و رساتر مى باشد.
- وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ ( بقره ) :
صَبر و صلاة ، مقارن و معادل يكديگرند كه بازدهى نماز در مداخل مُصلّى به ازدياد و ارتقاى بردبارى او منجر مى گردد و تا نِصابى كه در فاصله بين دو نماز قرار دارد، در هيچ شرايطى از كوره درنمى رود و صبورى را طرد نمى نمايد.
- حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ ( بقره ) :
اگر ركعات نماز را قطعات گنجينه هاى ناياب بدانيد، در حفظ و حراست آن، از هر تهديد درونى و برونى مى كوشيد و هرگز اوقات آن را به فراموشى نمى سپاريد.
- لا تَقْرَ بُوا الصَّلوةَ وَ اَنْتُمْ سُكارى (نساء ) :
در حالات مستى، از ورود به سفينه معراجيّه بپرهيزيد و به ياد آوريد همان طورى كه يك فضانورد ، نيازمند به هوش و حافظه قوى مى باشد، عازم ديار سماوى هم به هوشيارى و حواسّ جمع، محتاج است و اگر مخاطب وحى در اين آيه، هر نوع سُكرى باشد كه باعث تعطيلى مشاعر و محاضر آدمى گردد، آن هنگام مدار مخاطرات منظوره باز شده و شامل هر شهوتى مى شود كه موجب اشتغال فكر و ذهن نمازگزار شود.
- اِنَّ الصَّلوةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً ( نساء ) :
نماز را صحيفه اى بدانيد كه به تداوم در تقرير است و دفترى قلمداد نماييد كه از بدو تكليف ، گشوده شده و تا ديرباز در حال نگارش مى باشد و پس از مرگ نيز اوراقش به كار مى آيد و منافع صاحبش را رقم مى زند.
- اِذا قامُوا اِلَى الصَّلوةِ قامُوا كُسالى ( نساء ) :
از نشانه هاى منافقين آن است كه به زور، تن به موازين شريعت داده و در مقاصد سياسى و نفْسانى، اداى نمازگزاران را درمى آورند و هرگز كامى از اين مائده لاهوتى نمى برند.
- وَالْمُقيمينَ الصَّلوةَ ( نساء ) :
بياييد و سجّاده در اقامتگاه عابدين افكنيد و يار دائم مكبّرين باشيد.
- اِذا نادَ يْتُمْ اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ( مائده ) :
ناباوران ابديّت، اين وسيله نجات را به تمسخر گرفته و مراتب آن را ريشخند كرده و با اهداف شيطانى خود ، مورد بهره ورى سوء قرار مى دهند.
- وَ اَوْصانى بِالصَّلوةِ ( مريم ) :
همواره توصيه به اقامه نماز شده و وصيّت هر پيامبرى در اجراى اين تظاهرات مخلصانه مى باشد.
- اَضاعُوا الصَّلوةَ ( مريم ) :
نابخردان بخت برگشته ، حقّ نماز را تضييع كرده و به امواج خروشان وجدان خويش ، پشت مى كنند.
- اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى ( طه ) :
با استفاده از تركيبات نماز، به تكلّمات ماوراء برخيزيد و با آفرينش گر بى مثال ، گفتگو نماييد.
- اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ ( عنكبوت ) :
اين واجب را دارويى بدانيد كه كلّ بدنتان را ضدّعفونى كرده و از ورود ميكروب هاى نابكار، ممانعت مى نمايد و از اشاعه گردنكشى عمومى ، جلوگيرى خواهد نمود.
- اَلَّذينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ ( معارج ) :
مداومت بر بيعت ، سرنوشت ساز است نه آنكه گاهى در بى كارى ها به ميان آيد و در سرگرمى هاى روزمرّه به انزوا خيزد. دوام و بقاء در اجراى نماز، حائز اهمّيّت مى باشد.
- فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ اَ لَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ ( ماعون و ) :
واى بر اهل نماز كه اركان اين عُرْوَةِ الوُثْقى را ناچيز انگارند و تكبير و تسليمش را حقير پندارند!
- اِنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى لِلّهِ ( انعام ) :
يك عابد در مناسك شريفه، خويش را از هر عامليّتى خلْع كرده و از خود بيگانه گشته و پا به پلّكان فنا نهاده و مدهوش غريوِ لَبَّيك يا عَبْدى شده و لذا از شدّت خودستيزى ، ترك منيّت نموده و در كِسوت عِبادالرّحمان، به رژه رَبُّنا وَ رَبُّ الْمَلائِكةُ وَ الرّوُح مى پردازد.
منبع :
کتاب باراني در کوير سوخته - اثر آيت الله سيد محمدحسين کاظميني بروجردي
:: ادامه مطلب

فقیه فقید، عالم ربّانی و عارف صمدانی، آیت الله العظمى حاج آقا رحیم ارباب، فرزانه ای صاحب دل از خطه عالم خیز اصفهان بود.ایشان در کنار جامعیت علمی در علوم عقلی و نقلی، متخلق به اخلاق اسلامی و مهذب به تهذیب نفسانی و آراسته به کمالات روحی و خصایل نیکوی انسانی بود. پس از گذشت سی و اندی سال از عروج ملکوتی وی هنوز هم یاد و خاطره ایشان در ذهن و زبان مردم جاری است.
دكتر محمد جواد شریعت، که هر از گاهی توفیق درک حضور وی را داشته است از آن روزها برای ما چنین روایت می کند:
«سال یكهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عده اى از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره به این نتیجه رسیده بودیم كه چه دلیلى دارد كه ما نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ و عاقبت تصمیم گرفتیم كه نماز را به فارسى بخوانیم و همینكار را هم كردیم. والدین ما كمكم از این موضوع آگاهى یافتند و به فكر چاره افتادند. آنها پس از تبادل نظر با یكدیگر تصمیم گرفتند كه اول خودشان با نصیحت، ما را از این كار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه دیگرى برگزینند، چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد روزى ما را به نزد یكى از روحانیون آن زمان بردند و آن فرد روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز مىخوانیم به طرز اهانت آمیزى، ما را كافر و نجس خواند. و این عمل او ما را در كارمان راسخ تر و مصرتر ساخت.
عاقبت یكى از پدران، آنها را یعنى والدین دیگر افراد را به این فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فكر مورد تأیید قرار گرفت و روزى آنها نزد حضرت ایشان مىروند و موضوع را با ایشان درمیان مىگذارند و ایشان دستور مىدهند كه در وقت معینى ما را به خدمت آقاى ارباب راهنمائى كنند.
در روز موعود، ما را كه تقریباً پانزده نفر مىشدیم، به محضر مبارك ایشان بردند. در همان لحظه اول چهره نورانى و لبان خندان ایشان ما را مجذوب خود ساخت و آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم كه اكنون با شخصیتى استثنایى مواجه هستیم.
ایشان در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمودند، سپس رو به والدین ما كردند و فرمودند شما كه نماز را به فارسى نمىخوانید فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتى آنها رفتند حضرت آیت الله ارباب رو به ما كردند و فرمودند بهتر است شما یكىیكى خودتان را به من معرفى كنید و هر كدام بگوئید كه در چه سطح تحصیلى هستید و در چه رشته اى درس مىخوانید. پس از آن كه امر ایشان را اطاعت كردیم، به تناسب رشته و كلاس هر كدام از ما پرسشهاى علمى طرح كردند و از درس هایى از قبیل جبر و مثلثات و فیزیك و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسیدند كه پاسخ اغلب آنها از عهده درس هاى نیم بندى كه ما خوانده بودیم خارج بود، اما هر یك از ما از عهده پاسخ پرسشهاى ایشان برنمىآمد، با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه مىشد كه با لحن پدرانه اى پاسخ درست آن پرسشها را خودشان مىفرمودند. اكنون ما مىفهمیم كه ایشان با طرح این سئوالات قصد داشتند ما را خلع سلاح كنند و به ما بفهمانند كه آن دروس جدیدى را كه شما مىخوانید من بهترش را مىدانم ولى به آنها مغرور نشدهام.
حاج آقا رحیم ارباب در کنار جامعیت علمی در علوم عقلی و نقلی، متخلق به اخلاق اسلامی و مهذب به تهذیب نفسانی و آراسته به کمالات روحی و خصایل نیکوی انسانی بود. پس از گذشت سی و اندی سال از عروج ملکوتی وی هنوز هم یاد و خاطره ایشان در ذهن و زبان مردم جاری است.
پس از اینكه همه ما را خلع سلاح كردند به موضوع اصلى پرداختند و فرمودند: والدین شما نگران شدهاند كه شما نمازتان را به فارسى مىخوانید، آنها نمىدانند كه من كسانى را مىشناسم كه، نعوذبالله، اصلاً نماز نمىخوانند. شما جوانان پاك اعتقادى هستید كه هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مىخواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم اما مشكلاتى پیش آمد كه نتوانستم به این خواسته جامه عمل بپوشم، اكنون شما به خواسته دوران جوانى من لباس عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما. اما من در آن روزگار به اولین مشكلى كه برخوردم ترجمه صحیح سوره حمد بود كه لابد شما آن مشكل را حل كردهاید. اكنون یك نفر از شما كه از دیگران بیشر مسلط است به من جواب دهد كه «بسم الله الرحمن الرحیم» را چگونه ترجمه كرده است. یكى از ما به عادت محصلین دستش را بالا گرفت و داوطلب پاسخ به حضرت آیت الله ارباب شد. جناب ایشان با لبخند فرمودند كه خوب شد كه طرف مباحثه ما یك نفر است، زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند برنمىآمدم. بعد رو به آن جوان كردند و فرمودند: خوب بفرمائید كه بسم الله را چگونه ترجمه كردهاید؟ آن جوان گفت «بسم الله الرحمن الرحیم» را طبق عادت جارى ترجمه كردهایم: به نام خداوند بخشنده مهربان.
حاج آقا ارباب با لبخندى فرمودند: گمان نكنم كه ترجمه درست بسم الله چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبى ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست زیرا اسم عَلَم (=خاص) است براى خدا و اسم عَلَم را نمىتوان ترجمه كرد. مثلاً اگر اسم كسى «حسن» باشد نمىتوان به او گفت «زیبا». درست است كه ترجمه «حسن» زیباست اما اگر به آقاى حسن بگوئیم آقاى زیبا حتماً خوشش نمىآید. كلمه الله اسم خاص است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مىكنند، همانگونه كه یهود خداى متعال را «یهوه» و زردشتیان «اهورامزدا» مىگویند. بنابراین نمىتوان «الله» را ترجمه كرد، بلكه باید همان لفظ جلاله را به كار برد.
خوب بگویید ببینم «رحمن» را چگونه ترجمه كرده اید؟
رفیق ما پاسخ داد كه رحمن را بخشنده معنى كردهایم. حضرت ارباب فرمودند: این ترجمه بد نیست ولى كامل هم نیست زیرا رحمن یكى از صفات خداست كه شمول رحمت و بخشندگى او را مىرساند و این شمول در كلمه بخشنده نیست، یعنى در حقیقت رحمن یعنى خدائى كه در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مىكند و همه را در كنف لطف و بخشندگى خود قرار مىدهد از جمله آن كه نعمت رزق و سلامت جسم و امثال آن عطا مىفرماید. در هر حال ترجمه بخشنده براى رحمن در حد كمال ترجمه نیست. خوب، رحیم را چطور ترجمه كرده اید؟ رفیق ما جواب داد كه رحیم را به «مهربان» ترجمه كرده ایم.
كلمه الله اسم خاص است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مىكنند، همانگونه كه یهود خداى متعال را «یهوه» و زردشتیان «اهورامزدا» مىگویند. بنابراین نمىتوان «الله» را ترجمه كرد، بلكه باید همان لفظ جلاله را به كار برد.
حضرت آیت الله ارباب فرمودند: اگر مقصودتان از رحیم من بودم (چون نام مبارك ایشان رحیم بود) بدم نمىآمد كه اسم مرا به «مهربان» برگردانید؛ اما چون رحیم كلمه اى قرآنى و نام پروردگار است باید آن را غلط معنى نكنیم. باز هم اگر آن را به «بخشاینده» ترجمه كرده بودید راهى به دهى مىبرد، زیرا رحیم یعنى خدایى كه در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مىكند و صفت «بخشایندگى» تا حدودى این معنى را مىرساند. بنابر آنچه گفته شد معلوم شد كه آنچه در ترجمه «بسم الله» آوردهاید بد نیست ولى كامل نیست و از جهتى نیز در آن اشتباهاتى هست، و من هم در دوران جوانى كه چنین قصدى را داشتم به همین مشكلات برخورد كردم و از خواندن نماز به فارسى منصرف شدم، تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود اگر به بقیه آیات بپردازیم موضوع خیلى غامضتر از این خواهد شد.
در اینجا، همگى شرمنده و منفعل و شكست خورده قول دادیم كه دیگر نمازمان را به فارسى نخوانیم و نمازهاى گذشته را نیز اعاده كنیم.
-----------------------------------
منبع: به نقل از دكتر محمدجواد شریعت، یادنامه حاج آقا رحیم ارباب، ص 10، با اندکی تلخیص.
:: ادامه مطلب

سلام كلمهایست زیبا كه هم بر كام شیرین میآید و هم با معنای خوشش، رابطهی میان گویند و شنوندهاش را گرم میكند.
سلام به معنی سلامتی و امنیت است و وقتی بر كسی سلام میدهی، به او میگویی كه تو از سوی من در امانی و خیالت تخت كه تا با منی خاطرت آسوده خواهد بود. و خلاصه آنكه سلامت یعنی سرت سلامت!
سلام را معمولا وقتی میگویی كه با كسی چهره به چهره شوی، آنگاه است كه حضورت را با طنین سلام، سبز میكنی و نیز خاطر او را.
به نماز فكر كردهای؟ در آن پایان نماز حواست هست كه با چه كسانی مواجه میشوی و بر آنان گلِ سلام هدیه میكنی؟
... وقتی كه نماز را به انتها میرسانی شهادتین را كه گفتی بعد از صلوات بر پیامبر و خاندانش شروع به دادن سلام میكنی. سلام اول، یعنی همان جمله "السلام علیك ایها النبى..." كاملا مشخص است كه خطاب به پیامبر گرامى اسلام مىباشد. همچنان كه قرآن به آن سفارش كرده است (احزاب، 56).
اما سلامهای بعدی چه؟
جملهی "السلام علینا و علی عباد الله الصالحین" خطاب به خودمان و بندگان نیكوكار خدا (به ویژه در نماز جماعت) است. مسلمانان، در هر نمازى پیوند دوستى با همهی بندگان نیكوكار خدا را به خود تلقین مىكنند و درود صلح را بر بندگان نیكوكار مىفرستند.
و جمله "السلام علیكم و رحمةالله و بركاته" بنابر قولی، خطاب به انبیا، ملائكه و امامان معصوم مىباشد.(1) و بنابر قولی دیگر، خطاب به جمیع مؤمنان؛ یعنى سلام و رحمت و بركات خداوند برشما مؤمنان.(2)
در پایان ملاقتت با خدا؛ وقتی كه از عرش برمیگردی، اولین كسی كه با او مواجه میشوی رسول خداست.
حال خودت را تصور كن كه در مقابل پیامبر خدا نشستهای؛ كه این تصور نیست، بلكه واقعیت است؛ حالا خودت بگو كه چگونه به او سلام میكنی؟
_______________________________
1- شرح لمعه، ج1، ص82; شهید بهشتى، سرود یكتاپرستى، ص29.
2-میرزا جواد تبریزى، صراط النجاة، ج3، ص317; امام خمینى، توضیح المسائل، ص153، ط9.
منبع : تبیان
:: ادامه مطلب

# نماز از چه زمانى به وجود آمد؟ آیا از اول خلقت بر انسان واجب بوده یا تنها مسلمانان مأمور به آن بودهاند، اگر وجود داشته كیفیت و كمیت آن چگونه بوده است؟
یكى از چیزهایى كه همه پیامبران الهى به آن دعوت مىكردند «پرستش خداوند» است. قرآن كریم از زبان پیامبران نقل مىكند كه به امّتهایشان مىگفتند:
«اعبدوالله؛ خدا را پرستش كنید» (مائده، آیه72 و 117؛ اعراف، آیه59 و 65 و 73 و 85؛ هود، آیه50 و 61 و 84 و...)
اصل عبادت و پرستش خداوند در همه شریعتهاى الهى وجود داشته، ولى شكل و كیفیت آن متفاوت بود.
از قرآن كریم استفاده مىشود كه نماز در امّتهاى پیشین هم بوده است؛ همه پیامبران از حضرت آدم تا حضرت خاتم نماز مى خواندند،اما از چگونگى آن اطلاع دقیقى در دست نیست.
خداوند متعال خطاب به حضرت موسى علیه السلام مىفرماید: « إنّنى أنا اللَّه لآ إلـهَ إلاّ أنا فاعبدنى و أقم الصّلوة لذكرى؛ من «الله» هستم، معبودى جز من نیست؛ مرا بپرست و نماز را براى یاد من بر پادار» (طه/14)
همچنین قرآن كریم به نقل از حضرت عیسى علیه السلام مىفرماید:
«و جعلنِى مبارَكًا أینَ ما كُنتُ و أوصَانى بالصّلوة و الزَّكوة مادُمتُ حیًّا؛ و مرا وجودى پر بركت قرار داده، در هر كجا باشم و [خداوند] مرا به نماز و زكات توصیه كرده مادامى كه زندهام» (مریم/31)
از این آیات شریف روشن مىشود كه نماز در مكتب دو پیامبر بزرگ الهى ـ موسى و عیسى علیهما السلام ـ وجود داشته همانگونه كه در مكتب دیگر پیامبران بوده است، چنانكه درباره حضرت شعیب علیه السلام آمده است:
«قالوا یا شعیب أصلوتكَ تأمرك أن نَّترك ما یعبد ءابآؤنآ؛ گفتند: اى شعیب! آیا نمازت به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدرانمان مىپرستیدند، ترك كنیم...» (هود/87)
زرتشتیان، پنج نماز دارند كه در هنگام طلوع آفتاب و ظهر و عصر و اوّل شب و هنگام خواب، بپا مىدارند. یهودیان در ساعت سوم و ششم و نهم روز و اوّل و آخر شب و هنگام تناول غذا، دعاهایى دارند. مسیحیان، روز یكشنبه و برخى روز شنبه در كلیسا جلسه دعاى دستهجمعى تشكیل مىدهند.
كیفیت و كمیت نماز در شریعت اسلام با شرایع پیشین متفاوت است، لكن در بیشتر آن آیینها، سجده جزیى از این عبادت محسوب مىشود.
علاوه بر تشریع نماز در ادیان الهى، بتپرستان نیز در برابر بتهایشان، وِردهایى مىخواندهاند. اعراب جاهلى هم در مقابل كعبه مىایستادند و با كفزدن و صوت كشیدن اظهار عبادت مىكردند:
«وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُكَآءً وَتَصْدِیَةً؛ و نماز و دعاى آنان نزد آن خانه جز سوت كشیدن و كف زدن نیست» (انفال/35)
نتیجه آن که اصل نماز و عبادت در تمامی ادیان الهی وجود داشته ولی کیفیت و کمیت نماز در دین اسلام با ادیان گذشته تفاوتهای دارد که علت اساسی آن تحریفاتی است که در بسیاری از ادیان سابق صورت گرفته است.
منبع: کتاب پرسمان قرآنی، بااندکی تصرف.
تبیان
:: ادامه مطلب

آیا صفحه شناسنامه خودت را دیده ای؟ نسبت میان خود با پدر و مادرت کاملا گویاست. در واقع شناسنامه همان نسبت نامه است. اما آیا خدا هم شناسنامه دارد؟
پاسخ: این سوال عجیب ولی واقعی را از که می توان پرسید؟ غیر از خود خدا، پاسخ این پرسش دست یافتنی نیست؟
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: در شب معراج خداوند به من امر فرمود: اقرء یا محمد نسیته ربک قل هو الله احد
ترجمه: ای محمد شناسنامه پروردگارت، سوره توحید را بخوان.
واقعا در این شناسنامه آنچه ذکر شده است، یگانگی، بی همتایی، بی نیازی، نه زادن و نه زاده شدن است. لذا در رکعت هر نماز توصیه شده است تا ابتدا بسبت خدای را بخوانیم.
شناسنامه اهل بیت (ع) (انسان ها)
در رکعت دوم هر نماز مستحب است که سوره انا انزلناه خوانده شود زیرا شناسنامه انسان های کامل است، یعنی اهل بیت زیرا تمامی فرشتگان در شب قدر بر انسان کامل وارد می شوند و با اجازه او امور بندگان را تنظیم می کنند. ما نیز در نماز با یاد خدا در ررکعت اول و شناخت و خضوع به درگاه او و در رکعت دوم با توسل به کامل ترین انسان های محبوب خدا دست دعا و چشم امید به ملکوت او می آویزیم.
خداوندا ما را با راز نماز همراه جاویدان گردان.
برگرفته از کتاب رازهای نماز آیت الله جوادی آملی
رضاسلطانی-گروه دین و اندیشه تبیان
:: ادامه مطلب

بحث درباره فلسفه و حكمت نماز در واقع آشنایى با اسرار و رموزى است كه در این عمل عبادى نهفته است . باید توجه داشته باشیم كه خداوند متعال هیچ دستورى را بدون حكمت و علت بر بندهاش واجب و یا حرام نمىسازد. در این شكی نیست كه وقتی خداوند عملی را برای انسان واجب میكند قطعا برایش سود و فایده بسیار دارد و بالعكس وقتی عمل و یا چیزی را حرام میكند یقینا ضرر بسیاری برای انسان دارد و همین طور است مواردی كه مكروه و مستحب اعلام شدهاند. در این زمان كه علم پیشرفت كرده؛ بسیاری از علل و سود و زیانهایی برای اعمال ذكر میشود كه نشانگر حكمت و فلسفه حرام و واجب شده اعمال و برخی چیزهاست.
شایان ذكر است كه انسان مومن و متعهد، در مقابل پروردگار روحیه تعبد و تسلیم پذیری دارد و نیازی به دانستن علل و حكمت احكام ندارد، گرچه دانستنش هم مشكلی ندارد. ولی اصل بر تعبد در برابر خداوند است.
خداوند، خالق تمام هستی است و همه موجودات به خالقیت خدا اعتراف دارند و خدا را تسبیح میكنند:
«یسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض الملك القدوس العزیز الحیكم؛ تسبیح مىگوید خدا را آنچه در آسمانها و در زمین است آن پادشاه پاك عزیز حكیم را.»(1)
حال وقتی كه همه موجودات، خدا را تسبیح میگویند و او را عبادت میكنند ؛ آیا جا ندارد انسان كه اشرف مخلوقات است در برابر خداوند اظهار بندگی و عبودیت نماید و هیچ بودن خود را به منصه ظهور برساند و در مقابل پروردگارش خاكساری نماید؟
امام رضا (علیهالسلام) در حدیثی علت اقامه نماز را اینگونه بیان میفرمایند: «علة الصلاةِ انَّها اقرارٌ بالربوبیّة لله ـ عزّوجل ـ و خلعُ الانداد و قیامٌ بین یدى الجبّار جلّ جلاله بالذّل والمسكنة والخضوع والاعتراف؛ علت نماز، اقرار به ربوبیت خدا و نفى هرگونه شریك براى او و ایستادن با خضوع و كوچكى و بیچارگى در پیشگاه خداست.»(2)
در وجود انسان دو قدرت عقل و شهوت وجود دارد كه دائما در كشاكش نیز میباشند. حال چنین انسانی كه نیروی شهوات و هواهای نفسانی در وجودش قوی است قطعاً دچار گناه و لغزش هم میشود، و پنج بار نماز در مقابل پروردگار، به معنای اعتراف به گناهان و طلب آمرزش و بخشش است . در روایتی نیز آمده است:
«نماز، با اعتراف به گناه و درخواست آمرزش گناهان پیشین و نهادن صورت بر زمین، پنج بار در شبانهروز، با عظمت خدا، همراه است.»(3)
حال كه هواى نفس، هر لحظه انسان را به غفلت و سركشى سوق مىدهد و به غرور و خودخواهى دعوت مىكند و به افزونطلبى و تمامیتخواهى فرا مىخواند باید در مقابل آن، عاملى بسیار قوى و نیرومند كه مقابل این رذایل سد شود؛ وجود داشته باشد تا او را به سمت عزت و عظمت انسانى سوق دهد و آن نماز است. چون نماز تنها عنصر بازدارنده از رذائل اخلاقى و گناهان است. و خداوند در آیهای یكی از علل و خواص نماز را اینگونه معرفی میفرماید:
«أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ(4) ؛ نماز را برپا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد.»
و در روایتی از معصوم (علیه السلام) آمده است كه: «نماز موجب یاد خدا و دورى از غفلت و سركشى و باعث خشوع، فروتنى و خواهان طلب افزایش معنوى و مادى است.»(5)
از آنجایی كه انسان موجودی فراموشكار است، بیم میرود كه خداوند را فراموش كند و نیز از یاد ببرد كه موقعیتش به عنوان انسان در هستی چیست؟ و عمر خود را در حیوانیت و نفسانیت سپری نماید. لذا اینجاست كه:
«نماز او را به مداومت بر ذكر خدا در شب و روز بر مىانگیزاند تا بنده، مولى و مدبر و آفریدگار خود را فراموش نكند چرا كه فراموشكارى، باعث طغیان و سركشى خواهد بود.»(6)
پس فلسفه نماز، حضور در پیشگاه خداوند و اظهار بندگى و عبودیت و اقرار به یكتایی پروردگار و جاودانگى او است كه نتیجهاش اصلاح و سعادت انسان و به كمال رسیدنش میباشد. «انسان در حال نماز در محضر خدا و به یاد خداست و همین حالت او را از معاصى بازداشته و از همه تباهىها و تاریكىها او را مانع مىشود.»(7)
پینوشتها:
1ـ سوره مباركه جمعه، آیه 1.
2 ـ میزان الحكمة، ج5، ص376.
3ـ میزان الحكمه، ج5، ص376.
4- سوره : العنكبوت - آیه : 45 -
5 ـ میزان الحكمه، ج5، ص376.
6 ـ همان.
7ـ میزان الحكمه، ج5، ص376.
سایت تبیان
مهری هدهدی
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2895798
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396