سجده، غشوه صعق در نتيجه مشاهده انوار عظمت حق است. و چون عبد از خود بى خود شد و حال محو و صعق براى او دست داد. عنايت ازلى شامل حال شود و به الهام غيبى ملهم شود.
و ذكر سجود و تكرار آن بريا حصول حال صحو و به خود آمدن است.
پس چون به خود آمد، آتش اشتياق مشاهده نور حق در قلبش مشتعل گردد، و سر از سجده بردارد؛ و چون در خود بقايايى بيند از انانيت با دست اشاره به رفض آن كند؛ پس، تجلى نور عظمت ثانياً بر او شود و بقيه انانيت را بسوزاند و فانى از فنا شود، و تكبير گويان حالت محو كلى مطلق و صعق تام حقيقى براى او حاصل شود؛ پس دستگير غيبى به الهام اذكار او را متمكن در مقام كند؛ و حالت صحو در اين مقام، كه صحو مقام ولايت است و از هر احتجاب و آلايش خلقى منزه است، براى او دست دهد؛ و حال تشهد و سلام، كه از احكام كثرت است، نيز در اين صحو بعد المحو حاصل شود. و تا اين جا تمام دائره سير انسانى تكميل و تتميم شود.
:: ادامه مطلب
بدان كه در سجود، چون ساير اوضاع صلاتى، هيئتى و حالى و ذكرى و سرى است. و اين امور براى كمل طورى است كه در اين رساله بيان آن اشارت شده، و تفصيلا بى تناسب است. و از براى متوسطين هيئت آن ارائه خاكسارى و ترك استكبار و خود بينى است.
و ارغام انف(89)، كه از مستحبات موكده بلكه ترك آن خلاف احتياط است، اظهار كمال تخصع و تذلل و فروتنى است؛ و نيز توجه به اصل خويش و ياد آورى از نشئه خود است. و روساى اعضاى ظاهره، كه محال ادراك و ظهور تحريك و قدرت است كه همين هفت يا هشت عضو است، بر زمين مذلت و مسكنت نهادن علامت تسليم تام و تقديم تمام قواى خود است و خارج شدن از خطيئه آدميه است.
و چون تذكر اين معانى در قلب قوى شد، كم كم قلب از آن منفعل شده، حالى دست مىدهد كه آن حالت فرار از خود و ترك خودبينى است، و نتيجه اين حال، حصول حالت انس است، و دنباله آن، خلوت تام حاصل شود محبت كلى پيدا شود.
و اما ذكر سجده، متقوم از تسبيح كه تنزيه از توصيف و قيام به امر است، يا تنزيه از تكثير اسمائى است، يا تنزيه از توحيد است، چه كه توحيد تفعيل است، و آن از اكثرت به وحدت رفتن است؛ و اين خالى از شائبه تكثير و تشريك نيست؛ چنانچه توصيف به علو ذاتى و تحميد نيز خالى از شائبه اين معانى نيست.
و العلى از اسماء ذاتيه است. و به حسب روايت كافى، اولى اسمى است كه حق براى خود اتخاذ فرموده؛ يعنى اول تجلى ذات براى خود است و عبد سالك چون از خود در اين مقام فانى شد و ترك عالم و آنچه در آن است نموده، مفتخر به اين تجلى ذاتى شود.
و بدان كه چون ركوع اول و سجود ثانى است. تسبيح و تحميد در آنها فرقها دارد. و نيز رب در آن دو مقام، فرق دارد، زيرا كه رب چنانچه اهل معرفت گفتهاند از اسماء ذاتيه و صفاتيه و افعاليه است به سه اعتبار.
بنابراين، رب در الحمد الله رب العالمين از اسماء فعليه شايد باشد به مناسبت مقام قيام، كه مقام توحيد افعالى است؛ و در ركوع از اسماء صفاتيه است به مناسبت اينكه ركوع مقام توحيد صفات است؛ و در سجود از اسماء ذاتيه است به مناسبت آن كه سجود مقام توحيد ذات است. و تسيبح و تحميد نيز در هر يك از مقامات واقع شد، مربوط به آن مقام است.
:: ادامه مطلب
و آن نزد اصحاب عرفان و ارباب قلوب، ترك خويشتن و چشم بستن از ماسوى (است.)؛ و به معراج يونسى- كه به فرو رفتن در بطن ماهى حاصل شد- متحقق شدن به توجه اصل خويش بى رؤيت حجاب. و در سر بر تراب نهادن، اشارت به رؤيت جمال جميل است و در باطن قلب خاك و اصل عالم طبيعت.
و آداب قلبيه آن، يافتن حقيقت خويش و اصل ريشه وجود خود است، و نهادن ام الدماغ، كه مركز سلطان نفس است و عرش الروح است، به ادنى عتبه مقام قدس، و ديدن عالم خاك است، عتبه مالك الملوك.
پس، سر وضع سجودى، چشم از خود شستن است؛ و ادب وضع رأس بر تراب، اعلى مقامات خود را از چشم افكندن و از تراب پستتر ديدن است. واگر در قلب از اين دعاوى كه به حسب اوضاع صلاتى اشارت به آنها است علتى باشد، پيش ارباب معرفت نفاق است. و چون خطر اين مقام بالاترين خطرات است، سالك الى الله را لازم است به جبليت ذاتى و فطرت قلبى متمسك به ذيل عنايت حق-جل وعلا- گردد و با ذلت و مسكنت، عفو تقصيرات را طلب كند، كه اين مقامى مخطور (پر خطر) است كه از عهده امثال ما خارج است.
:: ادامه مطلب
سر آن رجوع از وقوف در كثرات اسمائيه است؛ زيرا كه پس از حصول حال صحو از فناى اسمائى، عبد سالك قصور و تقصير خود را مشاهده كند؛ چه كه مبدأ خطيئه آدمى، كه ذريه او بايد جبران آن كند توجه به كثرات اسمائيه كه باطن شجره است مىباشد.
و چون خطيئه خود، كه ذريه است، و خطيئه آدم، كه اصل خود است، دريافت، به مقام تذلل و نقصان خود پى برد و مهياى براى رفع خطيئه، كه به خفض جناح در حضرت كبرياء است، شود؛ و اقامه صلب از اين مقام نمايد، و با تكبير بعد از ركوع رفع كثرات اسمائيه نمايد، و صفراليد متوجه منزل ذلت و مسكنت و اصل ترابيت شود.
و آداب مهمه آن، يافتن خطر بزرگ مقام، و چشاندن به قلب است با تذكر تام، و مجاهده در توجه به حضرت ذات و ترك توجه به خود، حتى به مقام ذلت خويش است.
و بدان اى عزيز! كه تذكر تام از حضرت حق و توجه مطلق به باطن قلب به آن ذات مقدس، موجب گشوده شدن چشم باطنى قلب شود كه به آن لقاء الله، كه قرة العين اولياء است، حاصل گردد: والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا(88)
:: ادامه مطلب
عن مصباح الشريعة، قال الصادق (عليه السلام): لا يركع عبد لله ركوعاً على الحقيقة، الا زينه الله تعال بنور بهائه، و أظله فى ظلال كبريائه، و كساه كسوة اصفيائه. والركوع اول، السجود ثان؛ فمن اتى بمعنى الأول، صلح للثانى. و فى الركوع ادب، و فى السجود قرب؛ و من لايحسن الادب، لا يصلح فى القرب. فاركع الركوع خاضع لله بقلبه، متذلل و جل، تحت سلطانه، خافض له بجوارحه خفض خائف حزن على ما يفوته من فائدة الراكعين. و حكى أن الربيع بن خثيم كان يسهر بالليل الى الفجر فى الركعة واحدة؛ فاذا هو اصبح رفع (تزفر خ) و قال: آه، سبق المخلصون و قطع بنا واستوف ركوعك باستواء ظهرك. وانحط عن هتمك فى القيام بخدمته الا بعونه. و فر بالقلب من وساوس الشيطان و خدائعه و مكائده. فان الله تعالى يرفع عباده بقدر تواضعهم له؛ و يهديهم الى اصول التواضع و الخضوع بقدر اطلاع عظمته على سرائرهم.(87)
:: ادامه مطلب
تكبير قبل از ركوع: ادب آن، آن است كه مقام عظمت و جلال حق و عزت و سلطنت ربوبيت را در نظر آرد و مقام ضعف و عجز و فقر و ذلت عبوديت را نصب العين خود قرار دهد؛ و در اين حال، به مقدار معرفتش به عز ربوبيت و ذل عبوديت، تكبير حق تعالى را توصيف كند.
چون عبد سالك خواهد وارد منزل خطرناك ركوع شود، بايد خود را مهياى آن مقام كند؛ و با دست خود توصيف و تعظيم و عبادت و سلوك خود را پشت سر اندازد و دستها را تا حذاى(84) گوش بلند كند و كفهاى خالى خود را رو به قبله كند و صفر اليد و تهيدست با قلب پر از خوف و رجاء- خوف از تقصير و قصور به قيام به مقام عبوديت و رجاء واثق به مقام مقدس حق كه او را تشريف داده و به چنين مقاماتى كه از خلص اولياء احبا است بار داده - وارد منزل ركوع شود.
انحناء ركوعى: بدان كه عمده احوال صلوة سه حال است، كه ساير اعمال و افعال، مقدمات و مهيئات آنها است: اول قيام؛ و دوم ركوع؛ و سوم سجود.
چون صلوة، معراج كمالى مؤمن و مقرب اهل تقوى است، متقوم به دو امر است كه يكى مقدمه ديگر است:
اول: ترك خود بينى و خودخواهى؛ كه آن، حقيقت و باطن تقوى است.
دوم: خداخواهى و حقطلبى؛ كه آن، حقيقت معراج و قرب است. و لهذا در روايات شريفه است كه الصلوة قربان كل تقى.(85) چنانچه قرآن شريف نيز نور هدايت است ولى براى متقين: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين.(86)
بالجمله، در اين سه مقام كه مقام قيام و ركوع و سجود است، اين دو مقام به تدريج حاصل شود. پس، در حال قيام ترك خودبينى است به حسب مقام فاعليت؛ و رؤيت فاعليت حق و قيوميت حق مطلق است. و در ركوع ترك خودبينى است به حسب مقام صفات و اسماء؛ و رؤيت مقام اسماء و صفات حق است. و در سجود ترك خود بينى است مطلقاً و خداخواهى و خداطلبى است مطلقاً. وجميع منازل سالكين از شئون اين مقامات ثلاثه است؛ چنانچه بر اهل بصيرت و اصحاب عرفان و سلوك واضح است.
:: ادامه مطلب
بدان كه اين سوره مباركه با كمال اختصار مشتمل بر جميع شئون الهيه و مراتب تسبيح و تنزيه است؛ و در حقيقت نسبت به حق تعالى است به آنچه ممكن است در قالب الفاظ و نسج عبارات وارد شود؛ چنانچه هو الله احد تمام حقايق صفات كمال است، و مشتمل بر جميع صفات ثبوتيه است؛ و از صمد تا آخر سوره صفات تنزيهيه و اشاره به سلب نقايص است.
و نيز در سوره شريفه اثبات خروج از حدين است كه حد تعطيل و تشبيه است، كه هر دو خروج از حد اعتدال و حقيقت توحيد است: آيه شريفه اول اشاره به نفى تعطيل و تتمه سوره اشاره به نفى تشبيه است؛ و نيز مشتمل است بر ذات من حيث هى و مقام احديت كه تجلى به اسماء ذاتيه است، و مقام واحديت كه تجلى به اسماء صفات است.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894311
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396