بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شهيد آية اللّه سيّد حسن مدرّس، نابغه جهاد و افشاگرى بر ضّد ظلم و ستم و قهرمان شجاعت و شهامت، در ماه رمضان 1356 هجرى قمرى در تبعيدگاه خود، كاشمر توسّط مزدوران رضاخان مسموم شد و به شهادت رسيد، در حالى كه حدود هفتاد سال داشت. قبر شريفش در كاشمر (از شهرهاى استان خراسان) مزار مسلمين است. گفتنى ها و حكايات در رابطه با اين مرد بزرگ بسيار است، از جمله اينكه در پشت صفحه اوّل قرآنى كه از او به يادگار مانده و در نزد نوه اش نگهدارى مىشود، به خطّ خود خطاب به دخترش چنين نوشته است.
«اى فاطمه بيگم ، تو را به سه مطلب توصيه مى كنم :
1) خواندن نماز و قرآن 2) دعا در حق پدر و مادرت 3) قناعت كردن در زندگى.»(40)
:: ادامه مطلب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
حدود پانزده سال پيش، مقاله اى از استاد محمّد على حومانى خواندم كه خلاصه آن، اين بود:
هنگام ظهر بود كه در يكى از خيابانهاى شهر لندن به پيرمردى برخوردم كه جلوى در خانه خود ايستاده بود و براى نماز ظهر اذان مىگفت. من آنجا ايستادم تا اذانش به پايان رسيد، سپس گفتم: «السّلام عليكم.»
پاسخ داد: «و عليكم السّلام و رحمة اللّه و بركاته» تا به آيه شريفه «و اذا حيّتم بتحيّة...»(38) عمل كرده باشد. سپس به من تعارف كرد و از من خواهش نمود كه داخل خانه اش شوم. من داخل شدم، ديدم او و همسرش به نماز ظهر مشغول شدند. پس از نماز ظهر، بر سر سفره نشستند و با اصرار زياد مرا هم به خوردن غذا واداشتند. ملاحظه كردم كه با گفتن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» مشغول خوردن شدند و پس از صرف غذا گفتند «الحمدللّه ربّ العالمين».
و يكى از اساتيد دانشگاه لندن بود كه بر اثر تحقيق و تتبّع و كنجكاوى هاى فراوان، به آيين اسلام گرويده بود و امثال او در دنياى غرب زياد به چشم مىخورند.(39)
:: ادامه مطلب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
صفيف كندى نقل مىكند كه در دوران جاهليّت (در آغاز بعثت) براى خريدن لباس و عطر از براى خانواده ام به مكّه مسافرت كردم و با عبّاس بن عبدالمطلّب (عموى پيامبر صلّى اللّه عليه وآله ) كه فروشنده كالاها و لوازم زندگى بود، ملاقات نمودم. در نزد او بودم و به خانه كعبه نگاه مىكردم، در حالى كه خورشيد به وسط آسمان رسيده و ظهر بود و هوا بسيار گرم بود. ناگهان ديدم جوانى آمد و به آسمان نگاه كرد و سپس روبروى كعبه ايستاد (و مشغول نماز شد). چند لحظه بعد ديدم نوجوانى آمد و در طرف راست او ايستاد و سپس چند لحظه اى نگذشت كه بانويى را ديدم آمد و پشت سر آن دو نفر به نماز ايستاد. ديدم آن جوان به ركوع و سپس به سجده رفت و آن نوجوان و زن نيز ركوع و سجده بجا آوردند. به عبّاس گفتم: «موضوع بزرگ و عجيبى مىبينم.»
گفت: «آرى، امر عظيمى است. آيا مىدانى اين جوان و آن نوجوان و آن زن چه كسانى هستند؟»
گفتم: «خير.»
گفت: «آن جوان محمّد بن عبداللّه (صلّى اللّه عليه وآله )، اين نوجوان على (عليه السّلام)، و آن زن خديجه (سلام اللّه عليها) است. پسر برادرم محمّد (صلّى اللّه عليه وآله ) مىگويد كه خداوند خالق به اين روش فرمان داده است. سوگند به خدا، در همه زمين جز اين سه تن در اين دين (اسلام) نيافته ام.»(37)
:: ادامه مطلب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
حاتم اصمّ از عابدان وارسته و مخلص بود. يكى از مسلمين بنام عصام بن يوسف نزد او آمد و از روى اعتراض به او گفت: «تو چگونه نماز مىخوانى؟»
حاتم گفت: «هنگامى كه وقت نماز فرا مىرسد، برمى خيزم وضوى ظاهرى و وضوى باطنى مىگيرم.»
عصام گفت: «وضوى باطنى چگونه است؟»
حاتم گفت: «در وضوى ظاهر، اعضاى وضو را با آب مىشويم، اما در وضوى باطن آن اعضاء را با هفت خصلت مىشويم:
1) توبه
2) پشيمانى از گناهان سابق
3) ترك دلبستگى به دنيا
4) ترك تعريف و ستايش مخلوقات
5) ترك رياست مادى
6) ترك كينه
7) ترك حسادت.
سپس به مسجد مىروم و آماده نماز مىشوم، در حالى كه كعبه را پيش رو مىبينم و خود را در برابر خداى بزرگ يكپارچه محتاج مىنگرم. گويى در محضر خدا هستم، بهشت را در طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائيل را پشت سر خود مشاهده مىكنم و گويى پاهايم روى پل صراط قرار گرفته است و اين نماز، آخرين نماز من است؛ سپس نيّت مىكنم و تكبير پاك مىگويم و حمد و سوره را با تفكّر و تأمّل مىخوانم؛ آنگاه ركوع را با تواضع و خشوع انجام مىدهم، و سپس سجده را با تضرع و زارى بجا مىآورم و تشهّد را با اميد مىخوانم و سلام نماز را با اخلاص مىگويم. مدّت سى سال است كه نماز من اين گونه است.»
عصام به حاتم گفت: «اين گونه نماز خواندن را شخصى غير از تو نمى تواند انجام دهد.»
سپس گريه سختى كرد و از خدا خواست كه چنين حالت عبادت را به او عنايت كند.(36)
:: ادامه مطلب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
استاد بزرگوارمان آية اللّه حائرى (دامة بركاته) مى فرمايند: «از جمله قضاياى عجيبى كه در زمان خود ديدم، اين بود كه گفتند در قم، مردى است به نام آقاى اشكافى و او خدمت حضرت حجت سلام اللّه عليه مىرسد.
من يك روز عصر، ظاهرا با جناب آقاى حاج شيخ عبدالوهّاب روحى كه رفيق پنجاه ساله من است و جناب آقاى حاج مهدى اخوى (سلمهمااللّه تعالى عن الآفات و البليات) خدمت اين مرد كه منزل او در خيابان ايستگاه راه آهن بود، رفتيم. مردى پير و نورانى بود و آثار حقيقت و درستى در جبهه او واضح و روشن بود و دستگاه راديوى او هم در همان اطاق پذيرايى بود، و اين دليل بود بر اينكه اين مرد هيچ اهل تظاهر و دكاندارى نيست. من داستان تشرّف را از او پرسيدم، گفت: «من خويى هستم. نظامى بودم و در مدرسه نظام كشور تركيه نيز تحصيل كرده ام. مدّتها در قشون بودم. يك زمانى در تهران پاى منبر بودم، ناطق دستورى را براى كسى كه بخواهد به خدمت حضرت (عج) برسد، ذكر كرد و من آن دستور را عمل كردم و خدمت حضرت رسيدم و حوايج خود را عرض كردم.»
پس از آنكه مرد نورانى دستور را بدون مضايقه و ترديد براى ما نقل كرد، من از او دو سؤال كردم: يكى آنكه آيا بطور معاينه خدمت آقا رسيدى معلوم شد به طور مكاشفه مىرسيده است. سؤال دوم اين بود كه شما چه خصوصيّت اخلاقى داشتيد؟ گفت: من در هيچ اوضاع و شرايط نماز خود را ترك نكردم و ديگر اينكه به احدى ظلم و ستم نكرده ام.»(35)
:: ادامه مطلب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند به حضرت موسى ابن عمران عليه السّلام وحى كرد: «اى موسى، آيا مىدانى كه چرا تو را براى همكلامى خود برگزيدم و تو ملقب به كليم اللّه شدى؟»
موسى عليه السّلام عرض كرد: «نه، راز اين مطلب را نمى دانم.»
خداوند به او وحى كرد: «اى موسى، من بندگانم را مورد بررسى كامل قرار دادم، در ميان آنان هيچ كس را به اندازه تو در برابر خود متواضع و فروتن نيافتم. «يا موسى انّك اذا صلّيت وضعت خدك على التّراب» (اى موسى، هر گاه نماز مىگزارى، گونه ات را روى خاك مىنهى و چهره ات را بر زمين مىگذارى) (34)
به اين ترتيب، درمى يابيم كه عالى ترين مرحله عبادت، كوچك شدن بيشتر در برابر خداست.
:: ادامه مطلب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مسعده بن صدقه گويد: شنيدم شخصى از امام صادق عليه السّلام پرسيد: «چرا شما زناكار را كافر نمى ناميد ولى ترك كننده نماز را كافر مى ناميد؟»
حضرت در پاسخ فرمود: «زناكار و نظير او، اين كار را به جهت غالب شدن غريزه جنسى و شهوات انجام مىدهند، ولى تارك نماز آن را ترك نمى كند مگر به خاطر استخفاف و سبك شمردن نماز.»(33)
آرى زناكار به خاطر لذّت و كاميابى به سوى زن اجنبى مىرود، ولى كسى كه نماز را ترك مىكند، در اين كار لذّتى را نمى جويد بلكه مسبب ترك آن، سبك شمردن فعل است و وقتى كه استحقاف و سبك شمردن محقق شد، كفر به سراغ او خواهد آمد.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894304
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396