نيمه شبى براى شناسايى وارد خاك عراق شديم . محمدمهدى با دوربين مواضع عراقىها را عكسبردارى مىكرد. ناگهان ديدم در خودش فرو رفته است پس از مدتى سكوت ، گفت : « اذان مي گويند » با تعجب نگاهى به او كردم ، گفتم : «در اين بيابان دراندشت چه كسى اذان مىگويد؟» ولى او گفت « چرا، من صداى اذان را مىشنوم ». دريافتم كه سروش غيبى در گوش او اذان خوانده است .
اتومبيل را متوقف كرديم ، كمى آب از راديات ماشين گرفتيم ، با آبى كه كمتر از يك ليوان بود، سه نفرى وضو گرفتيم . آبى كه از دست محمدمهدى فرو مىريخت ، من از ميانه زمين و هوا قاپيدم و دوستمان نيز آب وضوى مرا.
::
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2907444
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2907444
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396
تمام حقوق اين وب سايت و مطالب آن متعلق به محبوب خدا | وبلاگ تخصصی نماز | مي باشد