| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
نماز در انديشه مولانا
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391 
نويسنده:غلامرضا شمسي
 
نماز يکي از مهمترين عبادت‌هاي مسلمانان است که بر پا داشتن آن در عرفان اسلامي و سيروسلوک اهميتي والا دارد.

 از همان آيات آغازين قرآن کريم، در سوره بقره، به اقامة نماز، و اين که از نشانه‌هاي متقين است، اشارت رفته است «الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوة»(3/2) و پس از آن نيز در سراسر قرآن، به برپايي آن تأکيد شده است.

در اهميت نماز، الفاظ گهربار فراوان نيز از رسول خدا(ص) و سيره ايشان وجود دارد که صوفيه در کتب خويش، با استناد به همين آيات و احاديث در آداب نماز و ارزش آن در سلوک، سخنان بسيار نگاشته اند.

از آن جمله مي‌خوانيم:‏
‏رسول (ص) گفت:«مثل اين پنج نماز همچون جوي آب روشن است که بر در سراي کسي مي‌رود و هر روز پنج بار خويشتن را بدان آب بشويد: ممکن است که بر وي هيچ شوخي بماند؟» گفتند:نه، يا رسول الله. گفت: «اين پنج نماز گناه را آنچنان ببرد که آب شوخ را.» (غزالي،159:1375)


‏نقل ماجراهاي اغراق‌آميز از استغراق بزرگان تصوف در عالم نماز و کشف و شهود، از ديگر موضوعاتي است که در کتب صوفيه به جهت تشويق سالکان وجود دارد.‏
‏«يکي گفت: من از پس ذوالنون نماز مي‌کردم. چون ابتداي تکبير کرد و گفت:الله اکبر بيفتاد ؛ چون جسدي که اندر او حس نباشد.‏
‏و جنيد- رضي الله عنه - چون پير شد، هيچ ورد از اوراد جواني ضايع نکرد.

وي راگفتند: ايها الشيخ، ضعيف گشتي، بعضي از نوافل دست بدار.»

گفت:« اين چيزهايي است که اندر بدايت، هرچه يافته ام بدين يافته ام بعد از قضاي خداي، محال باشد که دست ازين بدارم اندر نهايت.»

(هجويري،1387 :444-443)‏
‏ «نقل است که[رابعه عدويه] شبي در صومعه نماز مي‌کرد. در خواب شد.

از غايت شوق و استغراق، نيي در چشم او شد، چنان که او را خبر نبود از غايت خشوع»

(عطار،77:1382) ‏
‏بدين گونه در ساير کتب عرفاني نيز دربارة اهميت نماز فصولي پرداخته شده است تا سالکان در اداي آن غفلت نورزند، و در برپايي آن استمرار به خرج دهند.

جلال الدين محمد بلخي نيز از گروه اين صوفيان برکنار نيست.

او در کتاب مثنوي معنوي که دستورنامة سلوک است، به ذکر ابعاد گوناگون نماز که يکي از اعمال شرعي است، اهتمام ورزيده است.

در نظر او، حقيقت که والاترين مرتبة ادراک و سرمنزل سلوک است، چيزي جز بطن و مغز اعمال شرعي نيست.

اعمال شرعي چون علم کيمياست که به کاربستن آنها مس وجود انسان را به زر که رسيدن به حقيقت است تبديل مي‌کند.

(زماني،1385،ج5: 14)‏
‏بررسي انديشه‌هاي عارفانه مولانا دربارة «نماز» از يک سو نشان دهنده ميزان توجه او به اين عبادت الهي است و از سوي ديگر مي‌توان با ياري از ذهن پوياي مولانا به زواياي پنهاني از نماز دست يافت که حاصل تجارب عرفاني و مشهودات اوست.‏
‏نماز خواندن در انديشة مولانا تا بدان اندازه اهميت دارد که «بي‌نمازي» در مثنوي معنوي، کنايتي از آلودگي است:‏

 

در قفس افتند زاغ و جغد و باز
جفت شد در حبس پاک و بي نماز(2380/6)‏

صيقلي را بسته‌اي، اي بي نماز
وان هوا را کرده‌اي دو دست باز(2476/4)‏

دور اين خصلت ز فرهنگ اياز

که پديد آيد نمازش بي نماز(1974/5)‏
در حکايتي از دفتر سوم، دليل کشته شدن مصريان هوادار عزالدين به دست مغولان، شومي بي نمازي آنان است:‏

تا بدين حيله همه جمع آمدند
گردن ايشان بدين حيله زدند
شومي آن که سوي بانگ نماز
داعي الله را نبردندي نياز(862-861/3)‏

سبک شمردن نماز و سرگرمي به امور دنيوي موجب بي‌حاصلي است؛ چنان که نمازگزاران، پيامبر را وانهادند و به شنيدن صداي کاروان تاجران به سوي آنان شتافتند:‏

ماند پيغمبر به خلوت در نماز
با دو سه درويش ثابت پرنياز
گفت: طبل و لهو و بازرگانيي
چونتان ببريد از ربانيي؟
بهر گندم تخم باطل کاشتيد
وان رسول حق را بگذاشتيد(427-424/3)‏

مولانا دليل سستي در انجام نماز را آلودگي روحي و شکم خوارگي مي‌داند؛ حتي اگر عارفي چون بايزيد بسطامي باشد:‏

بايزيد از بهر اين کرد احتراز
ديد در خود کاهلي اندر نماز
از سبب انديشه کرد آن ذولباب
ديد علت، خوردن بسيار آب(1700-1699/3)‏

پس طبيعي است که اسير خشم وشهوت، اهل نماز نباشد:‏
باد خشم و باد شهوت، باد آز
برد آن را که نبود اهل نماز(3803/1)‏

سؤالي که ممکن است در ذهن هرکس پيش‌آيد، آن است که نماز گزاران بندة خشم و شهوت نيز کم نيستند.

اما بايد دانست که مولانا در مثنوي، بارها از نتيجة اعمال به عنوان شرط درستي آنها سخن گفته است.

مثل حکايت شاهي که دو غلام خريد و با يکايک آنان به تنهايي سخناني گفت. در سخن با آن که نيکومخبر و خوش باطن بود؛ گفت: اين نماز و روزه‌هاي ما عَرَض‌اند و در قيامت باقي نمي‌مانند تا خدا براساس آنها دربارة ما حکم کند، پس اداي آنان چه ارزشي دارد؟ آن غلام پاسخ مي‌دهد که: هر عملي در عالم غيب، همگون خود را پديد مي‌آورد و همان‌ها پاداش يا سزاي عمل ماست:‏

نقل هر چيزي بود هم لايقش
لايق گله بود هم سايقش
وقت محشر هر عَرَض را صورتي است
صورت هر يک عَرََض را نوبتي است(963-962/2)‏

بدين گون، مولانا بر نيت انجام عمل، بيش از اداي ظاهر آن تأکيد مي‌کند و دليلش نيز همان است که در لابه لاي سخنان شاه و غلامش بيان مي‌گردد.

اهميت نيت نمازگزار و نتيجه‌اي که از اداي آن حاصل مي‌شود تا بدان جاست که مولانا در مثنوي دربارة معضلات گرفتاري در ظاهر نماز بيش از هر چيز آن سخن گفته است.

از آن ميان مي‌توان به حکايت «بيدار کردن ابليس، معاويه را که خيز وقت خواب است» اشاره کرد.

خلاصة حکايت آن است که معاويه را کسي هنگام صبح بيدار مي‌کند که وقت نماز است.

او به دنبال آن شخص مي‌گردد و ابليس را مي‌يابد.

از او دليل کارش را مي‌پرسد.

ابليس پاسخ مي‌دهد که مي‌خواستم تا به ثوابي برسي.

معاويه اين پاسخ را نمي‌پذيرد و ابليس در آخر پاسخ مي‌دهد که اگر در خواب مي‌ماندي؛ بسيار غمگين مي‌شدي و اين غم تو از تکبر اداي نماز در درگاه الهي عزيز‌تر بود:‏

گر نماز از وقت رفتي مر تو را
اين جهان تاريک گشتي بي ضيا
از غبين و درد رفتي رشک‌ها
از دو چشم تو مثال اشک‌ها
ذوق دارد هر کسي در طاعتي
لاجرم نشکيبد از وي ساعتي
آن غبين و درد بودي صد نماز
کو نماز و کو فروغ آن نياز؟(2770-2766/2)‏

بدين گونه مولانا با استناد به حديث از پيامبر اکرم، عرصة مکر نفس را حتي تا اداي نماز و روزه گسترده مي‌بيند: ‏

مشور ت با نفس خود گر مي‌کني
هرچه گويد کن خلاف آن دني
گر نماز و روزه مي‌فرمايدت
نفس مکاراست مکري زايدت(2274-2273/2)‏

نمونه ديگري که مولانا از ابتلاء به مکر نفس در نماز آورده است، مشغول شدن به عيب نماز ديگران و غفلت از خود است.

 چهار هندو نماز مي‌خواندند كه يک نفر وارد شد و اذان گفت.

آن يکي در وسط نماز به ديگري گفت: نمازت باطل است و ديگري به آن يکي و بدين گونه نماز هر چهار نفر باطل شد و مشغولي هريک به عيب نماز آن يکي موجب باطل شدن نمازشان شد، اما خود نمي‌دانستند:‏

پس نماز هر چهاران شد تباه
عيب گويان بيشتر گم کرده راه
اي خنک جاني که عيب خويش ديد
هر که عيبي گفت آن بر خود خريد(4-3033/2)‏

مولانا در هر حال نماز، انسان را در برابر عظمت حق تعالي به گونه‌اي‌ ناقص و آلوده مي‌داند كه حق تعالي به رحمت خويش آنها را مي‌پذيرد، همانند نماز مستحاضه که آلوده به خون است و شايستة درگاه خداوندي نيست که بدان نمازها انسان بنازد:‏

اين قبول ذکر تو از رحمت است
چون نماز مستحاضه رخصت است
با نماز او بيالوده است خون
ذکر تو آلودة تشبيه و چون(8-1797/2)‏

گاه انسان از اين آلودگي خبر دارد و گاه نماز گزاردنش براي تظاهر در برابر ديگران است و او از آلودگي خود و نمازش خبردار نيست.

مانند مردي که در غياب همسرش با کنيزک خود سرگرم بود با شنيدن صداي ورود همسرش برخاست و خود را به نماز خواندن زد؛ زن لباس آلودة شوهرش را به او نشان داد و گفت:آيا با چنين آلودگي نماز مي‌خواني؟

و با چنين انتقاد تندي، نماز آلودة متظاهران را به سخره مي‌گيرد.

همانان که از آلودگي خويش غافل اند.

سخن زن به همسر آلوده خود بسيار زيباست:‏

هست لايق اين چنين اقرار راست
آن فضيحت‌ها و آن کردار راست؟
فعل او کرده دروغ آن غول را
تا شد او لايق عذاب هول را
روز محشر هر نهان پيدا شود
هم ز خود هر مجرمي رسوا شود(11-2209/5)‏

همين مدعيان دينداري، به خاطر نداشتن صفاي باطن، موجب دين گريزي مي‌شوند.

نمونة آن،مؤذني است که با بانگ بد اذان خود همه را آزار مي‌داد،کافري برايش هديه آورد که:‏

دختري دارم لطيف و بس سَني
آرزو مي‌بود او را مؤمني(3374/5)‏

هيچ چاره مي‌ندانستم در آن
تا فروخواند اين مؤذن آن اذان‏

گفت دختر: چيست اين مکروه بانگ
که به گوشم آمد اين دو چاردانگ‏

من همه عمر اين چنين آواز زشت
هيچ نشنيدم درين دير و کنشت(80-3379/5)‏

چون يقين گشتش رخ او زرد شد
از مسلماني دل او سرد شد(3383/5)‏

ودر آخر حکايت نتيجه مي‌گيرد:‏

هست ايمان شما زَرق و مجاز
راهزن همچون که آن بانگ نماز(3389/5)‏

حکايت ديگر دربارة نماز بدون ذوق است.

در زمان شعيب (ع) مردي مي‌گويد:‌اي رسول خدا، چرا با وجود اين همه گناه،خدا مرا کيفر نمي‌دهد؟

شعيب از خدا پاسخ اين سئوال را مي‌خواهد.

ندا مي‌آيد که نماز او ظاهر دارد، اما از مغز و ذوق خالي است:‏

گفت: ستارم نگويم رازهاش
جز يکي رمز از براي ابتلاش‏

يک نشانِ آن که مي‌گيرم ورا
آن که طاعت دارد از صوم و دعا

وز نماز و از زکات و غير آن
ليک يک ذره ندارد ذوق جان(3-2391/2)‏

با اين همه انتقادات مولانا از نمازهايي که ظاهر و پوست دارند اما از مغز و ذوق بي بهره‌اند؛ درچندين جاي از مثنوي در اهميت ظاهر نماز نيز سخن گفته است.

او در پاسخ به کساني که محبت قلبي را شرط دينداري خود مي‌دانند مي‌گويد: محبتت را بايد به خدا نشان دهي.

اگر انديشه شرط کافي بود، خدا که خلقت را در علم خود داشت، آن را پديد نمي‌آورد:‏

گر بيان معنوي کافي شدي
خلق عالم باطل و عاطل شدي
گر محبت فکرت و معنيستي
صورت روزه و نمازت نيستي(5-2624/1)‏

نماز در انديشة مولانا آن قدر اهميت دارد که حتي موجودات، خلقت خود را به خاطر نماز بدانند، همانند آنچه خروس مي‌گويد: ‏

اصل ما را حق پي بانگ نماز
داد هديه آدمي را در جهاز(3334/3)‏

مولانا در داستان «قصة دقوقي و کراماتش»، اجزاي نماز را حاوي رمزهايي مي‌داند که مي‌کوشد به مغز اين رمزها راه ببرد.

خلاصة سخنان او آن است که: الله اکبر در نماز به معناي آن است که‌اي خدا، چون اسماعيل نفس خود را ذبح مي‌کنيم و شهوت‌ها و آز را از بين مي‌بريم.

ايستادن در نماز هنگام حساب پس دادن است.

خداوند مي‌فرمايد در اين فرصتي که به تو دادم از نعمت‌هاي فراوانت چه بهره بردي؟

گوش و چشم و هوش و دست و پا را در چه راهي استفاده کردي؟

بنده نمازگزار از خجالت به رکوع مي‌رود و تسبيحي مي‌گويد.
باز فرمان مي‌رسد سر بردار و پاسخ بگو.

نماز گزار برمي خيزد و به صورت مي‌افتد.

باز فرمان مي‌رسد سربردار و از اعمال خود خبر ده.

باز نمازگزار مانند مار به سر مي‌افتد.

حق فرمان مي‌دهد برخيز و پاسخ ده.

نمازگزار که طاعت ايستادن از هيبت حق را ندارد در آخر مي‌نشيند.

خداوند مي‌فرمايد: نعمت‌هايي که دادم چگونه شکر کردي؟

بندة نمازگزار به سمت راست مي‌نگرد و به جان انبيا و اوليا سلام مي‌دهد که شفاعتم کنيد.

آنان مي‌گويند: روز چاره گري در دنيا بود که از دست دادي.

پس به سوي چپ که خويشاوندانش هستند مي‌نگرد.

آنان مي‌گويند: جواب پروردگارت را بده که ما کسي نيستيم که شفاعت کنيم.

نه از سوي راست و نه از سوي چپ چاره‌اي پيدا نکرد و نوميد دست به دعا
برمي دارد که اول و آخر تويي.

نتيجة نماز آن مي‌شود که از ميان آداب ظاهري نماز بايد قيامت را ديد و تجربه کرد و حاصل کار خود را ديد:‏

در نماز اين خوش اشارت‌ها ببين
تا بداني کين بخواهد شد يقين

بچه بيرون آر از بيضـــــة نماز
سر مزن چون مرغ بي تعظيم و ساز(5-2174/3)‏

نتيجة عرايض يادشده آن است که مولانا به استمرار در برپايي نماز بسيار سفارش کرده است. نماز بايد موجب رشد معنوي انسان شود؛ چنان که بتواند هنگام اداي آن برپايي قيامت را براي خود مشاهده کند.‏

منابع:‏
‏1-زماني، کريم، 1387، شرح جامع مثنوي معنوي،هفت جلد، انتشارات اطلاعات،تهران،چاپ چهاردهم
‏2-عطار نيشابوري، شيخ فريدالدين،1382، تذکرة‌الاوليا، بررسي، تصحيح متن،توضيحات و فهارس: دکتر محمد استعلامي ،انتشارات زوار، تهران،چاپ سيزدهم
‏3-غزالي، امام محمد،1375،کيمياي سعادت،به کوشش حسين خديوجم،جلد اول، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران،چاپ هفتم
‏4-هجويري، ابوالحسن علي بن عثمان،1387،کشف المحجوب،مقدمه،تصحيح و تعليقات: دکتر محمود عابدي، انتشارات سروش، تهران،چاپ چهارم

پایگاه مذهبی صلات



::
 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2907714
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396