بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 900262
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



آتشی زد عشق او بر جان من
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در شنبه 17 بهمن 1394  6:42 PM | نظرات(1)



جمکران مولا زما رنجیده است
بی وفاییها فراوان دیده است

قلب مولا را چرا آتش زنیم
بس که سیلی بر رخ پاکش زدیم

جمکران جانم فدای دلبر است
خون دل جاری ز چشمان تر است

جمکران جان را فدایش می کنم
پیکرم را خاک پایش می کنم

تا خداوندم فرج حاصل کند
رحمت اصلی خود نازل کند

جمکران مهدی محزونم کجاست
سرور محبوب دل خونم کجاست

جمکران یاد تو، یاد سرور است
یاد آن مولا ز نسل حیدر است

جمکران ای وعده گاه عاشقان
جمکران ای خانه  صاحب زمان

چشم مهدی نالد از چشمان من
آتشی زد عشق او بر جان من

می شود مولا که باشم نوکرت
یک نگاهی کن به جان مادرت

جان زینب، مهدی مارا فرست
بر شیعیان سرور و مولا فرست

اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج




گاهي اگر ...
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در چهارشنبه 14 بهمن 1394  2:36 PM | نظرات(0)

گاهي اگر با ماه صحبت كرده باشي

از ما اگر پيشش شكايت كرده باشي

گاهي اگر در چاه مانند پدر آه

اندوه مادر را حكايت كرده باشي

گاهي اگر زير درختان مدينه

بعد از زيارت استراحت كرده باشي


ادامه مطلب

غفــلــــت ...
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در سه شنبه 13 بهمن 1394  2:10 PM | نظرات(0)

آقــــآے مـَــن ،

 

""غفــلــــتِ "" مـــــآ از "" غِـیبــتِ "" تــو

 

غـَـم اَنگــیز تـَـر اَســت . . .

 




دلــــــــــ❣ــــــنوشته ...
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در دوشنبه 12 بهمن 1394  2:40 PM | نظرات(0)



اي خوب بيا...

به روي نديده ات قسم چشمان عاشقم در پي واژه اي مي گردند تا نامت را صدا كنند ...

اما چه كند واژه ها و چه بي معناست هر واژه اي در برابر معناي وجودت ...

از مهرباني « م » مي چينم ...
از هدايت « ه » را ...
از دادگري « د » را ...
و از يوسف گمگشته « ي » را ...

و گاهي كه دلم به اندازه ي تمام غروب ها مي گيرد ...

و من از تراكم سياه ابرها مي ترسم ...
 هيچ كس مهربانتر از تو نيست صدا مي زنم ...

كجاست آن يوسف گمگشته مهرباني كه چراغ هدايت به دست در زمين دادگري كند ؟

كجاست مهـدي ... ؟
مرا درياب ...

در انتظارت هستم و خواهم بود ... بيا ... بيا ...
مهديا دل شكسته ام را به تو مي سپارم ... دلدارم تو باش

 به اميد صبح ظهور




یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در شنبه 10 بهمن 1394  3:07 PM | نظرات(0)

یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
ای آفتاب من همه چیزم فدای تو

یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح
از پشت بام مسجد کوفه صدای تو

ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم
شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو

غیر از همین دو قطره اشکی که مانده بود
چیزی نداشتم که بیارم برای تو

از روزهای هفته سه شنبه برای من
شب های پنجشنبه و جمعه برای تو

روزی به خاطر سفر جمکران من
روزی به خاطر سفر کربلای تو


اللهم عجل لولیک الفرج




دوباره پنج شنبه و اضطراب ...
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در پنج شنبه 8 بهمن 1394  6:48 PM | نظرات(0)

دوباره پنج شنبه و اضطراب ...
دوباره پنج شنبه و دل بیقراری ...
دوباره پنج شنبه و ...
فردا می آیی ...
نمی آیی ...
چه میشود ...
ای دل تو بگو ...
می آید ...نمی .....
دوباره این عقل اضطراب دل را بیشتر کرد ...

* دوباره می پرسد مگر چه کردی؟...*
دوباره می گوید از آن جمعه تا کنون چقدر دعا کرده ای؟! ...
چقدر هم مسیرش شده ای؟! ...
راست می گوید،،،، خوب که دقت می کنم می بینم؛ جمعه که تمام شد، گویی انتظارم نیز پایان گرفت ...
شنبه من رفتم و دل پر هوسم، من رفتم و دنیا، من رفتم و ...
خیلی که همت داشتم، با گرفتاری های خودم دست و پنجه نرم کردم ...
گرفتاری پسر فاطمه سلام الله علیها را فراموش کردم، گوئی که جمعه ای نبود و هیچ انتظاری ...
باید کاری کرد، باید حواسم بیشتر به هجران و دردش باشد ...
فردا جمعه است ...
نکند ...
نه، با نامیدی دردت را بیشتر نمی کنم
ان شاء الله فردا می آیی ...
سلام امام مهربانم ...
سلام دردت به جانم ...

اللهم عجل.لولیک.الفرج




کسی بهرتو مشغول دعا نیست
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در پنج شنبه 8 بهمن 1394  4:34 PM | نظرات(0)

گر کسی بهرتو مشغول دعا نیست ببخش

دست این طایفه ار سوی خدا نیست ببخش

در نبودت همه بازیچه این نفس شدیم

اگر آقا سر ما گرم شما نیست ببخش

اصلا انگارنه انگار تورا گم کردیم

بودنت دغدغه ی قلبی ما نیست ببخش

نشده نیمه شبی باتو مناجات کنیم

نیمه شب پشت در خیمه گدا نیست ببخش

سوزهر ناله ی ما پای گناهان رفته

در دعاهای فرج سوز صدا نیست ببخش

از وطن دور شدیم و غم غربت خوردیم

خانه ما طرف کرببلا نیست ببخش

گریه کن های حسینیم ولی آقاجان

اشک ما مثل شما صبح و مسا نیست ببخش

 

صلی اللّه علیک یا مولانا یا صاحب الزمان




یوســــــــف زیبای زهرا
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در یک شنبه 4 بهمن 1394  2:35 PM | نظرات(2)

مولای من
یوسف زیبای زهرا
شنیده‌ام از ما دلتنگ تری برای آمدنت!
شنیده ام دل نگرانِ مایی...
شنیده‌ام گریه می‌کنی برای ما...
کی تمام می‌شود؟!
غروب هایی که "دلِ" ما "گیرِ" دلتنگی‌ات است آقا؟!
تسبیحی بافته ام،
نه از سنگ
نه از چوب
نه از مرواریـد
من
بلور اشکـهایم
را به نخ کشیده‌ام
تا برای ظهورتان دعا کنم.




جـــمـــعـــہ هـــا چـــشــمـــانــــــِ مـــنـــــ لـــبــــریـــزِ از نـــمــــ مــــے شــود
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 2 بهمن 1394  3:46 PM | نظرات(0)

مــــــَــھــــــــدے جـــــان...

جـــمــــعـــہ هـــا چـــشـــمـــانــــــِ مـــــنـــــــ لــــبــــریـــزِ از نــــمــــــ مــــے شــــود

تــــا غـــــروبــــشـــــــ ســــر بــــیــــایــــد پــــر زِ مــــاتــــمــــــ مــــے شــــود

حـــــڪــــمـــــــِ عـــصــــرِ جـــمــــعــــہ را هــــرگـــــز نــــفــــهــــیــــدمـــــــ چــــرا

ایــنــــــ چــــنــــیــــنــــــ ســــر تــــا دنــــیــــا پـــُـر از غـــــمـــــــ مــــے شـــــود



العَجَــــــــــل  یا صــــــــــــــــاحِبَـــــــــــــــ الزَّمـــــــــــــــــــــان




یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرســــــــــــــان
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 2 بهمن 1394  3:45 PM | نظرات(0)

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرســـــــــــــــــــــــــان
تا طربخانه کنی بیت حزن بازرســــــــــــــــــــــــان
 
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من بازرســــــــــــــــــــــــــان
 
رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند
یارب آن نوگل خندان به چمن بازرســــــــــــــــــــــــــــان
 
از غم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفرکرده ما را به وطن بازرســـــــــــــــــــــــــــان
 
ای صبا گر به پریشانی من بخشائی
تاری از طره آن عهدشکن بازرســـــــــــــــــــــــــان