خاطرات خواندني «سيد مرتضي آويني» از راه اندازي «روايت فتح»
دوشنبه 13 مهر 1388 6:16 PMوقتي به خرمشهر رسيديم هنوز خونينشهر نشده بود. شهر هنوز سرپا بود اگرچه دشمن خود را تا پشت صد دستگاه جلو كشيده بود. يك دوربين «مينياكلر» داشتيم و يك ضبط صوت «ناگرا» و خرت و پرتهاي ديگري كه اين مجموعه را كامل ميكرد. هم كارگردان و صدا بردار خود من هم بودم و جز فيلمبردار فقط يك نفر ديگر همراه ما بود؛ شهيد «غلام عباس ملك مكان»، شيرمردي از روستاي «قنات ملك»، شيراز كه هم رانندگي ميكرد و هم محافظ مسلح گروه فيلمبرداري بود آن هم با يك تفنگ «ام-يك». بعدها راه «غلام عباس» از ما جدا شد، اگر چه تا آخر دوست يكديگر باقي مانديم. او كار فيلمسازي را رها كرد و به گردانهاي رزمي پيوست و بعدها در آبادان شهيد شد. چهرهاي همچون شير داشت. محكم واستخواني و بسيار قدرتمند اما با يال وكوپالي نه چندان بلند، دلش هم دل شير بود. از رزمآوراني بود كه داوطلبانه در جنگ «فيروزآباد» به «سپاه پاسداران» ملحق شده بود. در همين غائله بودكه ما هم با يكديگر آشنا شديم؛ از زمان فيلمبرداري مجموعه مستند، «خان گزيدهها» كه در آباده،جهرم، شيراز، و فيروزآباد و روستاهاي اطراف اين شهرها فيلمبرداري مي شد.