blogers
مردان مقدس

وقتي به خرمشهر رسيديم هنوز خونين‌شهر نشده بود. شهر هنوز سرپا بود اگرچه دشمن خود را تا پشت صد دستگاه جلو كشيده بود. يك دوربين «ميني‌اكلر» داشتيم و يك ضبط صوت «ناگرا» و خرت و پرت‌هاي ديگري كه اين مجموعه را كامل مي‌كرد. هم كارگردان و صدا بردار خود من هم بودم و جز فيلمبردار فقط يك نفر ديگر همراه ما بود؛ شهيد «غلام عباس ملك مكان»، شيرمردي از روستاي «قنات ملك»، شيراز كه هم رانندگي مي‌كرد و هم محافظ مسلح گروه فيلمبرداري بود آن هم با يك تفنگ‌ «ام-يك». بعدها راه «غلام عباس» از ما جدا شد، اگر چه تا آخر دوست يكديگر باقي مانديم. او كار فيلمسازي را رها كرد و به گردان‌هاي رزمي پيوست و بعدها در آبادان شهيد شد. چهره‌اي همچون شير داشت. محكم واستخواني و بسيار قدرتمند اما با يال وكوپالي نه چندان بلند، دلش هم دل شير بود. از رزم‌آوراني بود كه داوطلبانه در جنگ «فيروزآباد» به «سپاه پاسداران» ملحق شده بود. در همين غائله بودكه ما هم با يكديگر آشنا شديم؛ از زمان فيلمبرداري مجموعه مستند، «خان گزيده‌ها» كه در آباده،‌جهرم، شيراز، و فيروز‌آباد و روستاهاي اطراف اين شهرها فيلمبرداري مي شد.


يک برگ گزارش

دوشنبه 13 مهر 1388  3:31 PM

امروز روز زيارتي مخصوص آقا علي ابن موسي الرضا(ع)به روايتي روز شهادت آن امام بزرگوار مي باشد.صبح با رمز يا امام رضا (ع)به منطقه چم هندي رفتيم،يکي ار بچه ها با بيل ميکانيکي شروع به کار کرد و ما هم مشغول دشتباني و گشت زني در ارتفاعات و شيار هاي منطقه شديم. به مدد امام رضا (ع)اين چند روز شهداي زيادي پيدا کرده ايم و امروز نيز اميدوارتر. تقريبا بچه ها مي خواستند کار رو تعطيل کنند و به مقر برگردند که حاج عبدالحسين به داخل شياري رفت و متوجه چيزي شبيه استخوان شد، که بلافاصله بچه ها را صدا کرد، پس از کمي کندن زمين ،پيراهن سبزرنگ شهيد نمايان شد،شهيد برزگوار پاسدار بود و هنوز ارم سپاه بر روي جيبش سالم مانده بودو داخل جيبهايش دو عدد شيشه عطر،تسبيح و جانماز و مهر بود.شايد سوغات امام رضا(ع). پيکر شهيد را به مقر انتقال داديم و قرار شد شبانه شهيد را در معراج الشهدا کفن کنيم. شب در معراج غوغايي به پا شد ،وقتي دکمه پيراهن شهيد رو باز کرديم پشت درب جيب شهيد نوشته بود :محمدحسين عسگر زاده اعزامي از مشهد. (بر گرفته از دفتر گزارش کار روزانه گروه تفحص لشکر 14در تاريخ چهرشنبهشانزدهم دي ماه) نوشته شده توسط : محمد احمديان


زندگینامه سعید اسلامیان

جمعه 10 مهر 1388  3:46 PM

سال 1338در خانواده اي مبارز پرور به دنیا آمد . تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان هاتف (سابق)طي كرد و از نزديك در تماس با توده مستضعف جامعه درد فقر و محروميت را چشيد . مبارزات سياسي سعيد عليه رژيم شاهنشاهي از وقتي در فعاليتهاي او جا گرفت كه برادرش مسعود ، توسط ساواك دستگير و به سياهچالهاي مخوف ستم شاهي كشيده شد . او آن زمان در سنین نوجوانی بود. سال آخر تحصيلات دبيرستان او همزمان با دوران پيروزي انقلاب اسلامي بود, سعید فعالانه و با اشتياق به پخش اعلاميه ها ودستورات امام خمینی می پرداخت. در این راه او با دو برادرش مسعود و پرويز همراه بود واین همراهی تا مرزشهادت ادامه یافت ؛همگامی وهمراهی مقدسی که به شهادت سه برادر انجامید. در عمليات فتح المبين , بيت المقدس و رمضان به عنوان فرمانده محور عملیاتی شركت داشت .لشکر 32 انصار الحسين (ع) یکی از کلیدی ترین یگانهای سپاه دردوران دفاع مقدس بود.هنگامی که فرماندهان استان همدان تصمیم به تشکیل این لشکر گرفتند ,سعید اسلامیان تلاش زیادی در جهت شکل گیری آن انجام داد. او در این لشکر سمت قائم مقام فرماندهی لشکر را پذیرفت. اولين ماموريتش درعملیات والفجر 2 باز پس گیری پادگان حاج عمران بود .در عمليات والفجر 5 ، خيبر و عاشورا هم حضور موثر داشت . بعد از آن سعيد به مدت يك سال فرماندهي سپاه پاوه و تيپ انصار الرسول را كه از نيروهاي بومي تشكيل شده بود, پذيرفت .به دلیل نیاز لشکر 32انصارالحسین (ع)به وجود سعید اسلامیان و به تقاضاي فرمانده این لشکر ، او بازگشت تا در عمليات كربلاي 4و5 شركت نماید. سعید اسلامیان تا پايان جنگ در ميادين عزت و شرف حضور مخلصانه و اساسي داشت. با پذيرش قطعنامه 598توسط ایران و پایان جنگ ,همواره به مادرش مي گفت كه من ازقافله دور مانده ام ,دعا كن كه خدا مرا به فيض شهادت نائل گرداند. بعد از جنگ و با توجه به تجارب وتعهد سعید؛از سوی ستاد فرماندهي كل قوا دعوت به همكاري مي شود و در کار سازماندهي عمليات این ستاد مشغول خدمت مي گردد . سحرگاه هفدهم ديماه 1367 مصادف با سالروز شهادت دختر گرانقدر رسول خدا حضرت فاطمه زهرا (س) بعد از سالها تلاش و مبارزه , در حاليكه از ماموريت مناطق مرزی به طرف تهران برمي گشت براثر حادثه ای به شهادت می رسد. منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهید


زندگینامه رضا شکری پور

جمعه 10 مهر 1388  3:46 PM

دوازدهم اسفند ماه 1335 ه . ش در همدان متولد شد . دوران كودكي را پشت سر گذاشت و در سال 1342 وارد دبستان شد. محبت خاصي نسبت به اهل بيت پیامبر بزرگ اسلام (ص) به خصوص حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) داشت. در ماههاي محرم و صفر بيشتر شبها در مسجد به سر می برد . او بعد از اینکه مدرك قبولی دوره ی راهنمایی را گرفت وارد هنرستان ديباج شد . در اين دوره به ورزش دو وميداني روی آورد و در چند رشته مثل پرش طول ، دو پنج هزار متر و پرتاب نيزه شركت کرد.او در چند مسابقه موفق شد مدالهايي را کسب کند . بعد از اینکه مدرک پایان تحصیلات دبیرستان را گرفت در سال 1356 به خدمت سربازي رفت . بعد از گذراندن آموزش نظامی در يكي از پادیگاهاي ارتش در استان آذربايجان غربي خدمت نظام وظيفه را به پايان رساند . او که از گذشته در مبارزه با حکومت خیانتکار شاه فعالیت داشت ,در سال 1357 که منجربه پيروزي انقلاب اسلامي شد دراستان همدان برای پيشبرد اهداف انقلاب به مبارزاتش شدت بخشید. سال 1358 به تهران رفت .در رشته فني تحصیل کرده بود و به اين كار نيز علاقه داشت , به كار نصب شوفاژ مشغول شد. مدتی بعد به همدان برگشت ودر كار پخش روغن و همكاري با بنياد مستضعفان مشغول فعالیت شد . در این دوران با همکاری شهيد احسان تقي پور,اقدام به تشكيل پايگاه مقاومت بسيج ناحيه 14 همدان در منطقه ی چمن چوپانها کرد. جنگ تحمیلی شروع شده بود و او به دنبال این بود که در جبهه حضور یابد,حضور در شهر با روح بزرگ و افكار انقلابي او سازگار نبود


زندگینامه مجید سماواتیان

جمعه 10 مهر 1388  3:15 PM

فرمانده واحد آموزش نظامی لشکر 32 انصار الحسین (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) دومين روز از زمستان سال 39 13 ه ش دميده بود که گرماي تولد مجيد سماواتيان بر سردي زمستان چيره شد تا محفل خانواده‌اش را رونق بخشد. کودکي‌اش را در کنار خانواده خود سپري کرد و مهياي ورود به دبستان شد. در سالهای تحصیل در دوره ی راهنمایی بود که با افکار واندیشه های نورانی امام خمینی (ره) آشنا شد.این آشنایی مسیر زندگی مجید را تغییر داد,او که تا آن روز در مسیر مذهبی گام بر می داشت ,بعد از آن وارد مبارزات سیاسی وانقلابی با حکومت طاغوت شد,حکومتی که تمام تلاش خود را به کار گرفته بود تا مذهب و نشانه های آن را از ایران پاک کند وهنجارهای غیر الهی را جایگزین آنها نماید. مجید با همکاری دوستانش گروه های مردمی را سازماندهی می کرد تا بتوانند ضربات خرد کننده ای به پایگاه های حکومت فاسد پهلوی بزنند.


  • تعداد صفحات :3
  • 1  
  • 2  
  • 3  
حانيه ش

پس از آنها، من نه از رفتن، از ماندن می ترسم، می ترسم كه مرده بمانم، مرده بمیرم


آمار وبلاگ

  • کل بازدید : 5882
  • تعداد کل پست ها : 17
  • تعداد کل یادگاری ها : 4
  • تاریخ آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 7 آبان 1388 
  • تاریخ ایجاد بلاگ : سه شنبه 31 شهریور 1388 

انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس