blogers
مردان مقدس

با من سخن بگو...

جمعه 10 مهر 1388  2:50 PM

گفته اند شرف المكان بالمكین – اعتبار مكان ها به انسان هایی است كه در آنها زیسته اند – و چه خوب گفته اند . دوكوهه پادگانی است در نزدیكی اندیمشك كه سال های سال با شهدا زیسته است ، با بسیجی ها، و همه سرّ مطلب همین جاست. اگر شهدا نبودند و بسیجی ها ، آنچه می ماند پادگانی بود درندشت ، با زمین هایی آسفالته ، خشك و كم دار و درخت ، ساختمان هایی ، كوتاه و بلند و تیرك هایی كه بر آن پرچم نصب كرده اند. اما دوكوهه سال ها با شهدا زیسته است، با بسیجی ها، و از آنها روح گرفته است ؛ روحی جاودانه. دوكوهه مغموم است، اما اشتباه نكنید! او جنگ را دوست ندارد ، جمع با صفای بسیجی ها را دوست دارد ، جمع شهدا را ؛ آرزومند آن عرصه ای است كه در آن كرامات باطنی انسان ها بروز می یابند. یك بار دیگر، سلام دوكوهه. قطارها دیگر در كنار دوكوهه نمی ایستند و بسیجی ها را از آن بیرون نمی ریزند. قطارها دوكوهه را فراموش كرده اند و حتی برای سلامی هم نمی ایستند . بی رحمانه می گذرند . اما شهدا انسی دارند با دوكوهه كه مپرس. باذره ذره خاكش، با زمینش، با دیوارهایش، با ساختمان هایش، با همه آنچه در چشم ما هیچ نمی آیدمی گویی نه ؟ از حوض روبه روی حسینیه حاج همت باز پرس كه همه شهدای دوكوهه با آب آن وضو ساخته اند. در حاشیه اطراف حوض تابلوهایی هست كه به یاد شهدا روییده اند. اما الفت شهدا با این حوض نه فكر كنی كه به سبب تابلوهاست ! من چه بگویم؟ اینها سخنانی نیست كه بتوان گفت. تو خودت باید دریابی . واگر نه، دیگر چه جای سخن؟ . زمین صبحگاه نیز هنوز در جست وجوی رازداران خویش است . اگر زبان خاك را بدانی ، نوحه اش را در فراق آنها خواهی شنید، هرچند او همه لحظات آنچه را كه دیده است و شنیده، به خاطر دارد؛ صدای آسمانی شهید گلستانی را گاهِ خواندن دعای صبحگاه – اللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین...- نهر های رحمات خاص حق جاری می شد و باغ هایی از اشجار بهشتی لا اله الا الله می رویید و زمین صبحگاه بقعه ای می شد از بقاع رضوان. آنان كه در دوكوهه زیسته اند طراوت این جنات را در جان خویش آزموده اند و هنوز از سكر آن چهار نهر آب و عسل و شیر و شراب سرمستند. جا دارد كه دوكوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی كه ازقافله شهدا جا مانده اند. ای قدمگاه بسیجی ها، ای قدمگاه عاشق ترین عاشقان ، تو خوب می دانی كه چه سایه بلندی را از كف داده ای . بوسه های تو بر قدم هایی می نشسته است كه استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد . یادهایت را در خود تجدید كن تا آنجا كه اگر هزارها سال از این روزها بگذرد، تو را با این نام بشناسد كه قدمگاه بسیجیان بوده ای. شب را به یاد بیاور كه انیس عشاق است؛ آن شب را ، بعد از عملیات والفجر یك . ای دوكوهه ، تو را با خدا چه عهدی بود كه از كرامت برخوردار شدی و خاك زمین تو سجده گاه یاران خمینی شد ؟ و حال چه می كنی ، در فراق پیشانی هایشان كه سبب متصل ارض و سما بود؟ و آن نجواهای عاشقانه؟ دو كوهه، می دانم كه چقدر دلتنگی. می دانم كه دلت می خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا بروی. می دانم كه چه می كشی دوكوهه! عمر تو هزار ها سال است و شاید هم میلیون ها سال. اما از آن روز كه انسان بر این خاك زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا كسی را می شناسی كه بهتر از شهدای ما خدا را عبادت كرده باشد؟ تو چه كرده ای كه سزاوار كرامتی این همه گشته ای كه سجده گاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و كربلا؟ كدام رسول بر خاك تو زیسته است؟ تو كهف اعتكاف كدام عارف بوده ای؟ اشك كدام عزادار حسین بر تو چكیده است؟ چه كرده ای دوكوهه؟با من سخن بگو... حسینیه ات نیز سكوت كرده است و دم بر نمی آورد. ما كه می دانیم: زمان، بستر جاری عشق است تا انسان ها را در خود به خدا برساند و حقیقت تمام آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است. پس، از حسینیه حاج همت بخواه كه مهر سكوت از لب برگیرد و با ما سخن بگوید. اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی كه در آن نماز شب اقامه كرده اند و با خدا راز گفته اند؛ شهدایی كه در حسینیه ، چشم مكاشفه بر جهان غیب گشوده اند؛ شهدایی كه همسفران عرشی امام بوده اند و اكنون میزبان او هستند. عمق وجود من با این سكوت راز آمیز آشناست؛ سكوتی كه در باطن ، هزارها فریاد دارد. من هرگز اجازه نمی دهم كه صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح كرده است. گوش بسپار تا ناله های حاج عباس كریمی را نیز در سوگ شهادت او بشنوی . حسینیه حاج همت قلب دوكوهه بوده است. حیات دو كوهه از اینجا آغاز می شد و به همین جا باز می گشت . وقتی انسان عزادار است، قلب بیش از همه در رنج است و اصلا رنج بردن را همه وجود از قلب می آموزند. دو كوهه قطعه ای از خاك كربلاست، اما در این میان، حسینیه را قدری دیگر است. كسی می گفت كاش حسینیه را زبانی بود تا با ما بگوید از آن سرّی كه میان او و كربلاست . گفتم : حسینیه را زبان هست، كو محرم اسرار؟ هر كه می خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند، اگر چه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل كربلایی نباشد. چه بگویم در جواب این كه حسین كیست و كربلا كدام است؟ چه بگویم در جواب این كه چرا داستان كربلا كهنه نمی شود؟ از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته اند . زمان هر سال در محرم تجدید می شود و حیات انسان هر بار در سید الشهداء . نه این حیات دنیایی، كه جانواران نیز از آن برخودارند؛ حیاتی كه درخور انسان است، حیات طیبه، حیاتی آن سان كه امام داشت، زیستنی آن سان كه امام زیست . حسینیه شهدا نیز اكنون در جست وجوی گم كرده خویش است. او امام را ندید ، اما یاران امام را دید و از آنان بوی خمینی را شنید، از آنان كه در حقیقت خمینی فانی شدند و از این طریق، بقایشان نیز به بقای او پیوند خورد. دوكوهه، خاك و آب و در و دیوارهایش، همه وجودش با این حضور آن همه انس داشته است كه اكنون ، در این روزهای تنهایی ، جایی مغموم تر از آن نمی یابی . دوكوهه مغموم است و در انتظار قیامت . دلش برای شهدا تنگ شده است ، برای بسیجی ها . همین جا بود، در همین میدان روبه روی ساختمان گردان مالك. از همین جا بود كه خون حیات یك بار دیگردر رگ های زمین و زمان می دوید، همین جا بود كه عاشورا تكرار می شد. اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود؛ خمینی بود، یاران خمینی هم بودند. همین جا بود كه عاشورا تكرار می شد، اما این بار امام حسین به شهادت نمی رسید؛ بسیجی ها بودند، فداییان امام، گردان گردان، لشكر لشكر. جواد صراف و اسماعیل زاده هم بودند. باقی شهدا را من نمی شناسم، تو بگو. هر جا كه هستی، هر شهیدی كه می بینی نام ببر و به فرزندانت بگو كه چهره او را به خاطر بسپارند تا عَلم خمینی بر زمین نماند. عَلم خمینی بر زمین نمی ماند؛ مگر ما مرده ایم؟ دوكوهه، خاك و آب و در و دیوارهایش با این حضور آن همه انس داشته است كه اكنون، در این روزهای تنهایی، جایی مغموم تر از آن نمی یابی. دوكوهه مغموم است و درانتظار قیامت. دلش برای شهدا تنگ شده است، برای بسیجی ها. امسال عید هم عده ای از بچه ها آمده اند تا دوكوهه از غصه دق نكند. از جانب آن ها مصطفی مامور شده است كه با دوكوهه سخن بگوید. مصطفی زبان دوكوهه را خوب می داند. می گوید:« ...تو را دوست دارم ای دوكوهه، تو را دوست دارم كه بوی بهشت می دهی. تو را دوست دارم كه دامنت برای یك بار هم آلوده نشد. تو را دوست دارم كه به بودنم هستی دادی. تو را دوست دارم كه زندگی را تو برایم تفسیر كردی.» این همه مغموم نباش دوكوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز كه روح تو عالم را تسخیر كند و نام تو و خاك تو و پرچم هایت مظهر عدالت خواهی شوند. دوكوهه، آیا دوست داری كه پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش. یك بار دیگر ، سلام دوكوهه . دوكوهه ، تویك پادگان نیستی ، توقطعه ای از خاك كربلایی ، چرا كه یاران عاشورایی سیدالشهدا را به قافله او رسانده ای . دوكوهه در باطن تو هنوز راز این روزهای سپری شده باقی است ، می دانم؛ اما دیگر خاك توقدمگاه این كربلاییان آخرالزمان نیست . بعضی ها ما را سرزنش می كنند كه چرا دم از كربلا می زنید و از عاشورا. آنها نمی دانند كه برای ما كربلا بیش از آن كه یك شهر باشد ، یك افق است ،یك منظر معنوی است كه آن را به تعداد شهدایمان فتح كرده ایم ؛ نه یك با ر و نه دو بار ، به تعداد شهدایمان . دوكوهه توخوب می فهمی كه من چه می گویم . تو با حاج همت ، با حاج عباس كریمی ، با چراغی ، با دستواره ، با اسكندری، علیرضا نوری ، وزوایی، ورامینی ، رستگار ، موحد ، حاج مجید رمضان ، صالحی ، حاجی پور و صدها شهید دیگر انس داشته ای . تو كه بوسه بر پای بسیجی ها زده ای ، تو كه با زمزمه شبانه آنها آشنا بوده ای ، تو كه نجواهای عاشقانه آنها را شنیده ای تو كه معنای انسان را دریافته ای ، توخوب می دانی كه ما چه می گوییم . آری تو دیگر در جست وجوی انسان نیستی ؛ تو یافتی آنچه را كه یافت نمی شود . روز اول سال 68 ، پادگان دوكوهه كمی تسكین یافته است . عده ای از دوستانش آمده اند تا گمشده خویش را در آنجا بجویند . در و دیوار ، ساختمان ها و راهروها بر سرجای خویش باقی است واگر كسی نداند ، می پندارد كه دوكوهه همه چیز را از یاد برده است . درها قفل است وآنها می كوشند تا از هر راه كه هست ، یك با ر دیگرخود را به فضای مالوف خویش برسانند . اما گم گشته در آنجا هم نیست . عالم محضر شهداست ، اما كو محرمی كه این حضور را دریابد و در برابر این خلا ظاهری خود را نبازد ؟ زمان می گذرد و مكان ها فرو می شكند ، اما حقایق باقی هستند . شهید حاجی پور زنده است ، من و تو مرده ایم . شهدا صدق و استقامت خویش را در آن عهد ازلی كه با خدا بسته بودند اثبات كردند . كاش ما در خیل منتظران شهادت باشیم . یادآوران در جست وجوی گمگشته خویش به اردوگاه كرخه می روند . شعرشان اگر چه بس مغموم می نماید ، اما شعر مستی است . آنان را كه می خواهند با نظر روانكاوانه در این سرمستان میكده عشق بنگرند هشدار باد كه مبادا نشانی از یأس در آنان بجویند . یأس از جنود شیطان است واینان وارسته اند از آن جهانی كه در سیطره شیاطین است . كرخه خرابات است واینان خراباتیانند و گریه ، آبی است بر دل های سوخته شان . گریه اوج سرمستی است و اگر امروز روزگار فاش گفتن اسرار است ، بگذار اینان نیز فاش بگریند . امام كو كه به تماشای رهروان خویش بنشیند ؟ آری ، ما از این موهبت برخوردار بودیم كه انسان دیدیم . ما یافتیم آنچه را كه دیگران نیافتند . ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه كردیم . ما ایثار را دیدیم كه چگونه تمثل می یابد. عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم، كرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم و همه آنچه را كه دیگران جز در مقام لفظ نشنیده اند، ما به چشم دیده ایم. ما دیدیم كه چگونه كرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسند . ما معنای جهاد اصغر و اكبر را درك كردیم . آنچه را كه عرفای دلسوخته حتی بر سردار نیافتند ، ما در شب های عملیات آزمودیم . ما فرشتگان را دیدیم كه چه سان عروج و نزول دارند . ما عرش را دیدیم . ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم . از مائده های بهشتی تناول كردیم و بر سرسفره حضرت ابراهیم نشستیم . ما در ركاب امام حسین ( ع ) جنگیدیم . ما بی وفایی كوفیان را جبران كردیم ... و پادگان دوكوهه بر این همه شهادت خواهد داد . پادگان دوكوهه آخرین بار در عملیات مرصاد بود كه به پیمان خویش وفا كرد . یك با ر دیگر دوكوهه همه چهره های آشنا را دید و همه عطرهای آشنا را شنید و با همه آنچه دوست می داشت وداع كرد . دوكوهه ، با تو هستم : آیا می دانستی كه این آخرین وداع است ؟ منافقین می پنداشتند كه آن عهد را كه تو بر آن شاهد بوده ای فراموش كرده ایم ، اما تو می دانی كه این چنین نبود . همه دانستند . دوكوهه ، آیا بر قدم همه عزیزانت بوسه زدی ؟ آیا سعی كردی كه همه آن لحظات را به یاد بسپاری ؟ سعید را به خاطر داری كه چه می خواند ؟ برای امام می خواند ، برای آن كه عاشقانه زیستن را به ما آموخت ، برای آن كه به ما آموخت حقیقت عرفان را كه مبارزه است ، برای آن كسی كه ما همه تاریخ انبیا را در وجود او تجربه كردیم . خداحافظ دوكوهه . ما می دانیم كه تو از گواهان روز حشری و بر آنچه ما بوده ایم شهادت خواهی داد . تو ما را می شناخته ای و رازدار خلوت ما بوده ای ؛ روزها و شب ها ، در حسینه ، در اتاق ها ، در راهروها و در زمین صبحگاهت . این همه مغموم نباش دوكوهه . امام رفت ، اما راه او باقی است . دیر نیست آن روز كه روح تو عالم را تسخیر كند ونام تو و خاك تو و پرچم هایت مظهر عدالت خواهی شوند . دوكوهه ، آیا دوست داری كه پادگان یاران امام مهدی نیز باشی ؟ پس منتظر باش .


متنی زیبا از شهید مرتضی آوینی

جمعه 10 مهر 1388  2:50 PM

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین علیه السلام را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آنکه خانه‌ی تن راه فرسودگی می‌ پیماید تا خانه‌ی روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ی سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده ‌اند؟ و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تن ‌پرور بر می‌آید؟ پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره ‌های کوچک که به کوچه ‌هایی بن‌ بست باز می‌شوند نمی‌توان جست، بهتر آنکه پرنده‌ی روح، دل در قفس نبندد پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی ‌هراسد.


وصيت نامه ايرج تيموري

جمعه 10 مهر 1388  1:48 PM

بسم الله الرحمن الرحيم خداوند را شكر گذارم كه بار ديگر توفيق ديدن عاشقان الله, زاهدان شب و شيران روز را قسمتم نمود. تابه حال كه نتوانستم به اسلام عزيز خدمتي نمايم و هميشه شاهد شهادتها و ايثارهاي مجاهدان راستين في سبيل الله بوده‌ام, ولي خود هيچ. اميدوارم كه در اين سفر بتوانم توشه‌اي برگيرم تا در پيشگاه بزرگان و شهدا شرمنده نباشم. پروردگارا از تو مي‌خواهم نيّتم را خالص گرداني و در استواري اين نيّت ياريم فرمايي. خداوندا ,تو خود مي‌داني كه هدف شركت عزيزان ما در جبهه‌ها ادامه راه حسين(ع) عزيز است، خدايا تو خود آنها را ياري فرما. هنوز فرياد حسين(ع) در آسمان طنين افكن است كه فرموده:«هل من ناصر ينصرني» حسين عزيز به ندايت لبیك مي‌گوييم و عرضه مي‌داريم: «يا اباعبدالله اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن جاربكم الي يوم القيامه» مافقط براي اجابت دستور امام عزيز، آن اسطوره تقوا و ايمان و مقاومت, به جبهه‌ها آمده‌ايم. و انشاءالله نيت ديگري نداريم. از خانواده و پدر و مادر و خواهر و فرزندان و همسرم و هر كسي كه اين مطلب را مي‌شنود ,تقاضا دارم و تمنا دارم كه امام عزيز و خط امام را رها نكنيد و هيچگاه به دشمنان به كمين نشسته اجازه و فرصت ندهيد تا انقلاب عزيز و خط امام كه نتيجه خون هزاران و بلكه دهها هزار شهيد است را به خطر بيندازند. قبل از هرچيز شما را سفارش به پيروي از احكام عاليه اسلام و خط رهبري امام عزيز نموده و تقاضا دارم اجازه ندهيد عوامل اجانب در كشور آيه يأس بخوانند و مردم را از ادامه راهشان باز دارند. در ثاني شما را سفارش مي‌كنم در تربيت فرزندانم. از شما مي‌خواهم آنان را در خط علي(ع) و حسين(ع) و ائمه اطهار(ع) هدايت و همواره مواظب آنان باشيد تا از این راه نورانی خارج نشوند. تا آنجا كه امكان دارد نگذاريد كمبود مرا احساس نمايند و اگر دخترم سميه لياقت استعداد تحصيلات عاليه را از خود نشان داد دلم مي‌خواهد رشته پزشكي بخواند تا بتواند به خواهران خود خدمت کند.پسرم حجت خود مختار است با نظر اقوام نزديك و دوستان رشته مورد علاقه خود را انتخاب نمايد. از همسرم مي‌خواهم اگر برايش امكان دارد خود سرپرستي فرزندانم را به عهده بگيرد كه خداوند به وي اجر بي‌پايان مي‌دهد. چون دنيا به زودي سپري مي‌شود و خوشي‌ها و لذات دنيا زود گذر است. كساني كه در دنيا فكر مي‌كنند بي‌نياز هستند( گرفتارند). در نهايت از همه دوستان ، اقوام، پدر و مادر و برادران و خواهر و همسر و فرزندان خداحافظي و حلاليت مي طلبم. اميدوارم همگي مرا ببخشيد. خداحافظ همگي24/10/1365 ايرج تيموري


وصیتنامه رضا شکری پور

جمعه 10 مهر 1388  1:48 PM

و ما استمر الامن عندا... العظيم به نام خدا ,خدائى كه هستى بخش است و روزى ده ,خدائى كه تمام صفات و كمالات را براى انسان خلق كرد و سپس او را در بهشت اعلا جاى داد و ياد بى توفيقان را در اسفل السافلين ، خدايا مرا از زمره ی بندگان درگاهت قرار بده . با درود و سلام بر مهدى موعود صاحب عصر و زمان (عج) و با سلام بر خمينى بت شكن و با درود بر شهداى به خون خفته از صدر اسلام تا كنون . با درود بر شما امت شهيد پرور كه هميشه در صحنه ايد و اميدوارم كه تا انقلاب مهدى نهضت را ادامه دهيد انشاءا.... خدايا تو خود شاهدى كه چگونه ظالمان و ظلم صفتان اين ملتهاى مستضعف را در بند مي كشند و بر آنها قلدرى مي كنند وليكن هيهات من الذله, اين امام ما به كمك و يارى خودش و با هميارى ياران وفادارش و پشتوانه اين ملت شهيد پرور, بر دهان ياوه گويان و زورگويان زدند و گفتند كه ما نيز مانند حسين و يارانش كه تا آخرين قطره خون جنگيدند و حتى كودك شش ماهه را نيز نثار كردند, نداى تن ندادن به ذلت را سر مي دهيم و مي گوئيم: اى آمريكا و اى شوروى و اى ديگر ابرقدرتها بدانيد و آگاه باشيد تا ظلم هست و تا پرچم سبز لا اله الاالله بر جهان طنين نيفكند, مبارزه خواهيم كرد. آرى به قول امام عزيزمان كه مي فرمايد: برای اسلام دعوا داريم و همچنين است و ما هيچ آرزوئى به جز پيروزى اسلام نداريم. پس بايد خون داد و حال كه كاروان شهدا در حركت است ما نيز از خدا خواستيم كه دنباله رو اين كاروان باشيم. بايد كه خدا ما را هم بپذيرد و شكر خدا كه در اين راه رفته اییم ,ديگر خداوند مى داند و ملائك مقربش كه شهيد گشته اییم یا نه .


عملیات ثامن الائمه (ع)

جمعه 10 مهر 1388  1:42 PM

نام عملیات: ثامن الائمه (ع) نوع عملیات: آفندی تعداد مراحل: یک مرحله رمز عملیات: نصر من الله و فتحٌ قریب قرارگاه فرماندهی عملیات: ستاد عملیات جنوب تاریخ شروع عملیات: 05/07/1360 ساعت عملیات: 1:00 بامداد مدت:2 روز شناسنامه عملیات ثامن الائمه (ع) نام عملیات: ثامن الائمه (ع) نوع عملیات: آفندی تعداد مراحل: یک مرحله رمز عملیات: نصر من الله و فتحٌ قریب قرارگاه فرماندهی عملیات: ستاد عملیات جنوب تاریخ شروع عملیات: 05/07/1360 ساعت عملیات: 1:00 بامداد مدت:2 روز منطقه: استان: خوزستان شهرستان: آبادان شهر: آبادان منطقه: شمال آبادان، شرق کارون محورهای اصلی عملیات: دارخوین، ذوالفقاریه( ایستگاه 7 وایستگاه 12)، فیاضیه، جاده آبادان ماهشهر مشخصات طبیعی و جغرافیایی منطقه: منطقه عملیات ثامن الائمه (ع) در شرق رودخانه کارون و در حد فاصل شمال شهر آبادان و جنوب منطقه‌ی دارخوین قرار داشت و شامل سرپلی به وسعت حدود 130 کیلو مترمربع می‌شد که در اشغال نیروهای عراقی بود. عوارض حساس منطقه، رودخانه کارون و دو جاده اهواز – آبادان و ماهشهر – آبادان بودند وعوارض مصنوعی منطقه نیز بیشتر شامل مواضع و استحکامات دشمن نظیر خاکریزهای متعدد ، مواضع تانک، سنگرهای اجتماعی و انفرادی می‌شدند. با توجه به اهمیت دو پل "قصبه" و" حفار" برای دشمن ،مواضع و استحکامات فراوان ونیروی رزمی بسیاری در این دو محور مستقر بودند. پیشینه عملیات: پس از عملیات فرمانده کل قوا دشمن اقدام به پاتک وسیعی در جهت باز پس گیری منطقه تصرف شده نمود و با جمع آوری نیروهای خود از کنار جاده آسفالت اهواز آبادان از تاریکی شب استفاده نموده و به خطوط رزمندگان رخنه کرد. با هوشیاری رزمندگان دلیر اسلام تمامی این نیروها کشته و زخمی گردیدند تعدادی نیز اسیر شده و دشمن ناموفق تن به شکست داد.در این پاتک تعداد 12 نفر از رزمندگان پاسدار و بسیجی به درجه رفیع شهادت رسیدند. توضیح اینکه با توجه به حساسیت خارق العاده عملیات فرمانده کل قوا دشمن با استفاده از نیروهای تک کننده که از یگانهای تکاور خود از سوسنگرد به این منطقه آورده بود تک نمود. پس از پیام امام خمینی (ره) مبنی بر شکست حصر آبادان نیروهای نظامی ضمن بالا بردن آمادگی و توان رزمی سازماندهی گردیده و آماده انجام این امر الهی شدند با استفاده از نیروهای اعزام شده به پایگاه منتظران شهادت (گلف) گردانهای عملیاتی سازماندهی گردید. مراحل عملیات: نیروهای سپاه و ارتش ضمن عبور از میدانهای مین، تله‌های انفجاری و موانع ایذائی در حالیکه با آتشبارهای خطوط پشتیبانی حمایت می‌شدند از دو محور به مواضع دشمن یورش می‌برند وآنها را سخت غافلگیر می‌نمایند. رزمندگان اسلام به سرعت خاکریزهای مقدماتی را تسخیر کرده و به تعقیب آنها می‌پردازند، دشمن وحشت زده و بی هدف منطقه را زیر گلوله می‌گیرد. با آغاز عملیات در مدت زمان کوتاهی نیروهای مشترک سپاه وارتش در محور دارخوین، پل قسوه را به تصرف در آورده و با دور زدن دشمن پل حفار را به خطر می‌اندازند. فرماندهان بعثی با مشاهده‌ی اوضاع ،ادوات زرهی و نیروهای خود را به ناچار عقب میکشند. کمبود پلهای تدارکاتی که بیانگر اطمینان عراق از عدم حمله رزمندگان اسلام بود و همچنین انهدام پلهای موجود باعث سردرگمی بعثیان می‌شود. با مقاومت سربازان عراقی در محور دوم پیشروی مورد نظر حاصل نگشته لذا خطر محاصره شدن نیروهای پیشتاز ،محور اول را در بر می‌گیرد. با حرکتی تحسین برانگیز و ادامه پیشروی از محور دارخوین – مارد – قسوه و انهدام 2 تیپ ، پلهای دیگر دشمن فتح و تلاش می‌شود تا کار نیمه تمام محور دوم را تکمیل و الحاق صورت گیرد. در شب دوم در قسمت پل حفار در حد یک گردان از دشمن در حالیکه در محاصره قرار داشتند دست به مقاومت می‌زنند که با روشنایی هوا محاصره تنگ‌ترشده و در ساعت 4 بعداز ظهر پل دوم حفار تصرف و شرق کارون پاکسازی می‌شود.


  • تعداد صفحات :3
  • 1  
  • 2  
  • 3  
حانيه ش

پس از آنها، من نه از رفتن، از ماندن می ترسم، می ترسم كه مرده بمانم، مرده بمیرم


آمار وبلاگ

  • کل بازدید : 5906
  • تعداد کل پست ها : 17
  • تعداد کل یادگاری ها : 4
  • تاریخ آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 7 آبان 1388 
  • تاریخ ایجاد بلاگ : سه شنبه 31 شهریور 1388 

انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس