• با وجود اينكه انتخابات وظيفه هر ايراني است بعضی افراد به دليل اينكه تبعيض در جامعه وجود دارد در ان
پاسخ:
در خصوص عوامل اقتصادي و اجتماعي، معمولاً مشاهده شده كه افزايش ميزان آموزش، بالا رفتن آگاهي هاي سياسي، افزايش ثروت و شهرنشيني و بالاخره افزايش دسترسي به ارتباطات، ميزان بي تفاوتي سياسي را كاهش مي دهد. از نظر سياسي نيز معمولاً در رژيم هايي كه مشاركت سياسي تشويق نمي شود و با تشكيل گروه ها و نهادهاي مستقل مخالفت مي شود، مشاركت سياسي نيز محدود است.[1]
بنابر اين يكي از عوامل بي تفاوتي سياسي و عدم مشاركت سياسي، عوامل اقتصادي و اجتماعي است و از ميان عوامل اقتصادي و اجتماعي مي توان به وجود تبعيض در نظام سياسي اشاره نمود كه ممكن است موجب بي تفاوتي برخي از افراد به مشاركت در امور جامعه از جمله انتخابات شود و اين عده با استناد به وجود تبعيضات در جامعه و پاره اي مشكلات به اين نتيجه مي رسند كه شركت در انتخابات و مشاركت آنها مشكل را حل نخواهد كرد، از اين رو به بي تفاوتي و عدم مشاركت گرايش پيدا مي كنند. در توجيه چنين افرادي مي توان چنين گفت كه عوامل پيدايش تبعيض در سطح جامعه بايد ديد چيست؟ آنچه مسلّم است اين است كه قوانين كشور تبعيض آميز نيست بلكه در قوانين كشور بر عدالت و رفع تبعيض در جامعه تأكيد شده و «رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه در تمام زمينه هاي مادي و معنوي[2]» و «پي ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامي جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه[3]» و «تأمين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايي عادلانه براي همه و تساوي عموم در برابر قانون[4]» جزء اهداف اصلي دولت جمهوري اسلامي بر شمرده شده است.
همچنين «يكسان بودن همة افراد در حمايت قانون و بر خورداري از همة حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام[5]» از حقوق ملت محسوب شده و در سند چشم انداز بيست ساله كشور «تضمين حقوق مدني و انساني، دسترسي به فرصت هاي برابر براي افراد جامعه و احترام به نهادينه شدن حقوق معنوي افراد و «بهبود كيفيت زندگي، سلامت، امنيت غذايي، تربيت بدني، رفع فقر و حمايت از گروه هاي آسيب پذير و تحقق عدالت اجتماعي[6]» از سياست هاي كلي نظام در دوره چشم انداز در امور اجتماعي - سياسي بر شمرده شده است. بنابراين قوانين كشور نه تنها تبعيض آميز نيست كه در جهت ايجاد عدالت و رفع تبعيضات در جامعه است از اين رو ريشه وجود تبعيضات در جامعه را بايد در اجراي قوانين دانست، نه در خود قوانين و اجراي قوانين به مسئولان اجرايي كشور بر مي گردد. البته منظور خصوص قوة مجريه نيست بلكه قوة قضائيه نيز در بر خورد با امور قضايي، نقش اجرايي دارد.
بنابراين اگر تبعيضي در جامعه مشاهده مي شود، ناشي از اجرا نشدن صحيح قوانين است و انتخاب مسئولان اجرايي نقش مهمي در تحقق و اجراي صحيح قوانين در سطح جامعه دارد. از اين رو اگر به دنبال رفع تبعيضات در جامعه هستيم. بهترين راه، انتخاب مسئولان متعهد و دلسوز است كه بتوانند به بهترين شكل قوانين كشور را كه برگرفته از قوانين مترقي اسلام است را در مرحله اجراء، اجراء نمايند و شركت نكردن در انتخابات نه تنها مشكلي را حل نخواهد كرد بلكه موجب خواهد شد كه مسئولان اجرايي كه توسط مردم انتخاب مي شوند. از كارايي لازم در اجراي دقيق قوانين كشور بر خوردار نباشند. البته چنين استدلالي مربوط به كساني است كه نظام جمهوري اسلامي را پذيرفته، ولي مشكلات موجود از جمله تبعيض و بي عدالتي را دليلي براي شركت نكردن در انتخابات مي دانند و حساب اين افراد با افرادي كه با اساس نظام جمهوري اسلامي مخالف هستند جداست. چه اين كه چنين افرادي (مخالفان نظام اسلامي) با هيچ استدلال و منطقي راضي به شركت در انتخابات نخواهند شد و با هر گونه عملي كه موجب تقويت و تحكيم نظام جمهوري اسلامي شود، مخالفند. طبيعتاً هر گونه بحث و مناظره با چنين افرادي بيهوده و غير موثر است.
نكته ديگري كه در توجيه چنين افرادي بايد به آن توجه شود اين است كه بايد براي اين گونه افراد اهميت و ضرورت انتخابات به خوبي تبيين شود و روشن شود كه شركت در انتخابات يك وظيفه ملي و اسلامي است و نتيجه شركت نكردن در انتخابات تضعيف نظام خواهد بود كه سود آن عايد دشمنان نظام خواهد شد و چنين اقدامي در راستاي اهداف دشمن است بنابراين كساني كه پايبند به نظام اسلامي هستند و دغدغه حمايت از نظام دارند، نبايد به گونه اي عمل كنند كه نتيجه كار آنها به نفع دشمن باشد. از طرفي اگر وجود تبعيض در نظام، دليلي براي شركت نكردن در انتخابات باشد در مقابل دلايل زيادي براي شركت در انتخابات وجود دارد و وجود مشكلات و نواقص از جلمه تبعيض در كشور نبايد خوبي ها و ارزش هاي نظام و خدمات ارزنده اي كه انجام شده را تحت الشعاع قرار دهد.
بنابراين شركت نكردن در انتخابات به دليل وجود تبعيض در كشور داراي هيچ توجيه منطقي و عقلايي نيست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. انتخابات و مردم، علي شيرازي، قم: موسسه فرهنگي خادم الرضا، 1382.
2. انتخابات رياست جمهوري، مظهر اقتدار ملّي، تهران، گروه تحقيق دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي.
پی نوشتها:
[1]. انتخابات رياست جمهوري؛ مظهر اقتدار ملي، گروه تحقيق دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، چاپ اول، 1380، صص 21-23.
[2]. قانون اساسي، اصل سوم، بند نهم.
[3]. قانون اساسي اصل سوم، بند دوازدهم.
[4]. قانون اساسي، اصل سوم، بند چهاردهم.
[5]. قانون اساسي، اصل بيستم.
[6]. خبر گزاري فارس.
• مهمترين وظايفي كه بر عهده يک نماينده مجلس است چه مواردي است؟
پاسخ:
• نظارت شورای نگهبان بر انتخابات مجلس شورای اسلامی چگونه است؟
پاسخ:
«شوراى نگهبان، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى و همه پرسى را بر عهده دارد.»
با توجه به صراحت این اصل، شوراى نگهبان ناظر بر انتخابات است. آن چه در این رابطه محل گفتگوى بسیار واقع شده، ماهیت نظارت از حیث اطلاعى یا استصوابى است.
نظارت سه نوع است:
1- ناظر، از اختیاراتى براى پیشگیرى از تخلفات یا جلوگیرى از اقدامات مغایر با قانون برخوردار می باشد. این نوع نظارت، استصوابى است .
2- ناظر، فاقد اختیارات تصمیم گیرى و برخورد با موارد خلاف است. براى این منظور، مرجع دیگرى بالاتر از ناظر وجود دارد و هر گاه ناظر به مواردى از تخلف برخورد نماید، مورد را به این مرجع گزارش می کند تا مرجع فوق اقدام کند. این نوع نظارت اطلاعی است.
3- ناظر، فاقد اختیارات تصمیم گیرى و حق برخورد با موارد تخلف است و مرجع دیگرى نیز براى برخورد با تخلفات وجود ندارد. در این مورد، ناظر جریان امر را مى بیند و هر جا تخلفى دید، آن را فقط اعلام مى کند. این نوع نظارت، غیر مؤثر و فرمایشى است.
نظارت شوراى نگهبان قطعاً از نوع اخیر نیست، زیرا این نوع نظارت، مؤثر و کارآمد نیست. نظارت نوع دوم هم نیست، زیرا مرجعى بالاتر از شوراى نگهبان براى تصمیم گیرى در قانون اساسى پیش بینى نشده است. بنابر این نتیجه ی منطقی این است که نظارت شوراى نگهبان از نوع نخست است .
فهم قانونگذار عادى نیز از نظارت شوراى نگهبان از همان آغاز، استصوابى بوده است. از همین رو در قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی و اصلاحیه های بعدی آن و همچنین نظریه ی تفسیرى شوراى نگهبان، صراحتاً تأکید شده که نظارت شورای نگهبان برانتخابات استصوابی است.
ماده 3 قانون نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات مجلس (مصوب مجلس شورای اسلامی) مى گوید:
«هیئت مرکزى نظارت، بر کلیه ی مراحل انتخابات و جریان هاى انتخاباتى و اقدامات وزارت کشور که در امر انتخابات مؤثر است و هیئت هاى اجرایى و انجمن هاى نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت نامزدهاى نمایندگى و آن چه مربوط به صحت انتخابات مى شود، نظارت خواهد کرد.»
• به طور طبيعي در چارچوب نظام جمهوري اسلامي مسئولين و كارگزاران بايد داراي شرايط و ويژگي هاي خاصي با
پاسخ:
1- متعبد به اسلام و وفادار به مردم
«مردم شجاع ايران با دقت تمام، به نمايندگاني رأي دهند كه متعبد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسئوليت كنند.
2- مدافع اسلام ناب محمدي (صلی الله علیه و آله و سلم)
«در قول و عمل مدافع اسلام پا برهنگان زمين، اسلام مستضعفين، اسلام رنجديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاك طينتان عارف و در يك كلمه، مدافع اسلام ناب محمدي (ص) باشند و افرادي را كه طرفدار اسلام سرمايه داري اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي درد، اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يك كلمه، اسلام آمريكايي هستند، طرد نموده و به مردم معرفي نمايند.
3- برخورداري از رشته هاي مختلف تخصصي
«در نظر داشته باشند كه از مطلعين هر رشته تخصصي چند نفري در بين كانديداهاي آنها باشد»... «چون در مجلس، اسلام تنها كافي نيست، بلكه بايد مسلماني باشد كه احتياجات مملكت را بشناسد و سياست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد كشور باشد»
4-عدم استفاده از بيت المال در تبليغات انتخاباتي
« در شرايط كنوني، اين جانب به هيچ وجه و به هيچ كس اجازه نمي دهم تا از سهم مبارك امام(ع) و يا از اموال دولت و اموال دفاتر و سازمان ها ومجامع و اموال عمومي خرج انتخابات كند»
5- برخورداري از روحيه كوخ نشيني
«طعم تلخ فقر را چشيده باشند»... «آن روزي كه مجلسيان خوي كاخ نشيني پيدا كنند خداي نخواسته، و از اين خوي ارزنده كوخ نشيني بيرون بروند آن روز است كه ما براي اين كشور بايد فاتحه بخوانيم».
6- برخورداري از اخلاق اسلامي
«شما بايد در آنجا (مجلس شوراي اسلامي) معلم اخلاق باشيد و از براي همه كشور، براي اينكه مطالب شما به همه كشور بسط پيدا مي كند... شماها بايد در مجلس كه مي رويد علاوه بر اينكه مسايلي كه طرح مي شود كه مورد احتياج ملت است بايد... با سلاح اخلاق اسلامي وارد شويد و با آن سلاح مردم را تربيت كنيد» (1)
الگوي مرحوم مدرس (ره)
«بايد دانست مسلمان بودن تنها فايده اي ندارد، بايد جمهوري اسلامي را قبول داشته باشد و از مسايل روز اطلاع داشته باشيد. سعي كنيد مثل مرحوم مدرس (ره) را انتخاب كنيد (2)
مردم داري و جلب رضايت مردم
«همه ما و شما آقايان همه و آنهايي كه در اختيار شما هستند، همه بايد كوشش بكنيد كه رضايت مردم را جلب بكنيد در همه امور»(3)
راي ندادن به افراد محتمل الخيانه
«اشخاص متدين» اشخاص مطلع، اشخاص متعهد، اشخاص عقيده مند به نهضت، اشخاصي كه نه مايل به طرف شرق هستند نه مايل به طرف غرب، بلكه در صراط مستقيم انسانيت و اسلام هستند، آنها را انتخاب كنيد، سرنوشت خودتان را به اشخاص امين بدهيد، سرنوشت خود را به افرادي كه محتمل است خيانت بكنند ندهيد». (4).
پی نوشت:
1- آيين انقلاب اسلامي، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، از ص 338 تا 346
2- صحيفه نور، ج 18، ص 276
3- صحيفه نور، ج 11، ص 873
4- صحيفه نور، ج 8، ص 385
پاسخ:
الف) فلسفة وجودي شوراي نگهبان:
وجوهي كه به خاطر آن، تدوينكنندگان قانون اساسي وجود شوراي نگهبان را لازم و ضروري دانسته اند، عبارتند از:
1 . اسلامي بودن قوانين: براساس اصل يكم قانون اساسي، نظام سياسي حاكم بر ايران اسلامي است و بديهيترين چيز براي اسلامي بودن و اسلامي كردن يك نظام سياسي، قوانين و مقررات موضوعه در آن نظام است. به اين منظور اصل چهارم قانون اساسي براي مطابقت قوانين و مقررات با موازين شرعي نهادي به نام شوراي نگهبان را پيشبيني كرده است.
زيرا اولا گاهي فقها در مسائل به خاطر دلائل اجتماعي اختلاف نظر پيدا مي كنند به نحوي كه تبعيت از تمامي نظرها امكان پذير نيست لذا لازم است، نهادي پيشبيني شود تا به اين مهم رسيدگي كند و نظرية او قول فصل و سخن آخر باشد.
ثانياً: چون بنابر پيشبيني قانون اساسي كلية مصوبات مجلس بايد به تأييد شرعي و قانوني اين نهاد برسد و اين طور نيست كه (مانند شوراي قانون اساسي فرانسه) فقط برخي از مصوبات خاص پارلمان به تأييد آن شورا برسد، بنابراين جمعي متشكل و آماده و صلاحيتدار مورد لزوم است، تا به اين ترتيب حجم عظيمي از مصوبات كه دائماً در مجلس به تصويب ميرسد، رسيدگي كرده و مغايرت يا عدم مغايرت آنها را با شرع و قانون اساسي اعلام كند.
2. حاكميت ولايت فقيه: نظر به حاكميت نظام ولايي بر جمهوري اسلامي ايران و اين كه مشروعيت ديني و فقهي برآمده از مقام ولايت فقيه است، از اين رو لازم است اين اصل در تمام اندامها و قواي حكومتي جريان يابد. ما جريان اين امر را در قوة مجريه به لحاظ مسأله تنفيذ حكم رياست جمهوري[1] و در قوة قضاييه به صورت نصب مقام اصلي آن، يعني رياست قوه قضاييه[2] ميبينيم، اما در مجلس شوراي اسلامي، با توجه به اين كه همة اعضاي آن، منتخب ملت هستند و نيز بنابراين است كه اين ساختار با ويژگي منتخب بودن به قوت خودش باقي بماند، معقولترين مسيري كه براي جريان مشروعيت ديني در قوة قانونگذاري به نظر ميرسد، نظارت نهاد منسجمي است، كه حداقل عدهاي از اعضاي آن، مستقيماً منصوب رهبري باشند. به اين ترتيب رهبري با نصب شش فقيه واجد شرايط از طريق شوراي نگهبان نظارت عالية خودش را بر مصوبات مجلس اعمال ميكند.[3]
3 . حراست از قانون اساسي: قانون اساسي به عنوان عاليترين سند حقوقي كه در آن هندسة حكومتي ترسيم شده است، بايد به عنوان قانون مادر و اصلي مورد اجرا قرار گيرد. كاملترين نحوة اجراي قانون اساسي به خصوص در بخش مربوط به حاكميت قواي حكومتي عمل به موازين آن توسط خود نهادهاي حكومتي است، به اين معنا كه بايد همة اعمال نهادهاي حكومتي منطبق بر آن باشد، از مهمترين بخشهاي قواي حاكميت، قوة قانونگذاري است كه بر اين مبنا بايد منطبق و مطابق با قانون اساسي باشد. به همين دليل در تمام نظامهاي سياسي بخشهايي از حكومت براي اجرا و انطباق اعمال حكومتي بر قانون اساسي پيشبيني شده است. در جمهوري اسلامي ايران شوراي نگهبان وظيفة اجرا و نظارت بر اجراي قانون اساسي را در بخش تقنين به عهده دارد.
شوراي نگهبان وظايف ديگري نيز بر عهده دارد، لكن فلسفة وجودي آن همان است كه بدان اشاره شد. بنابراين علت اصلي تشكيل شوراي نگهبان در سه خصيصة «اسلاميت»، «ولايت فقيه» و «حراست از قانون اساسي» نهفته است، وظايفي چون نظارت بر انتخابات و تفسير قانون اساسي در درجة بعدي قرار دارند.[4]
بنابراين براي جلوگيري از هر گونه انحراف و تخلف از احكام شريعت اسلام و اصول قانون اساسي و جود مرجعي صلاحيتدار كاملاً منطقي و معقول است.[5] كه براي تأمين اين مهم، قانون اساسي در اصل 91 ميگويد: «به منظور پاسداري از «احكام اسلام» و «قانون اساسي» از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان (با تركيب مندرج در همين اصل) تشكيل ميشود...»
ب) تركيب و كيفيت انتخاب اعضاي شوراي نگهبان:
اعضاي شوراي نگهبان از دو گروه متمايز تشكيل شده كه بعضاً هم داراي اختيارات و صلاحيتهاي جداگانهاي ميباشد. اين دو گروه عبارتند از: 1 . فقهاي شوراي نگهبان 2 . حقوقدانان شوراي نگهبان
فقهاي شوراي نگهبان، مركب از 6 نفر از فقها كه ضمن دارا بودن صفت عدالت بايد آگاه به مقتضايات زمان و مسائل روز نيز باشند، مستقيماً از جانب شخص رهبر (ولي فقيه) انتخاب و به اين مقام منصوب ميگردند. بنابراين با توجه به شرايط و نحوة انتصاب آنها (طبق اصل 91) ترديد در صلاحيت آنها روا نيست.
گروه دوم از اعضاي شوراي نگهبان يعني 6 نفر از حقوقدانان برجستهاي كه در يكي از رشتههاي حقوقي تبحر داشته باشند و از ميان حقوقدانان مسلماني كه به وسيلة رئيس قوه قضاييه به مجلس معرفي شده و توسط نمايندگان مجلس انتخاب ميشوند، بخش ديگر اين نهاد را تشكيل داده و اين مجموعه براي مدت 6 سال انتخاب ميشوند كه تنها در اولين دوره پس از گذشت سه سال نيمي از هر دو گروه به قيد قرعه بر كنار شده و اعضاي جديد به جاي آنها منصوب ميگردند كه اين امر با توجه به اينكه دورة نمايندگي مجلس 4 سال ميباشد از آن جهت مفيد است كه در هيچ زماني با فرض وجود مجلس فاقد شوراي نگهبان نخواهيم بود هر دوره كه نيمي از اعضاي شوراي نگهبان عوض ميشوند، سبب ميشود كه نيم باقيمانده تجارب و اندوختههاي گذشته خود را به اعضاي جديد منتقل نموده و اين امر در كيفيت رسيدگي به طرح ها و لوايح قطعاً مفيد و مؤثر خواهد بود.
ضمناً طبق آيين نامة داخلي شوراي نگهبان، هر يك از اعضاء در صورتي كه بخواهند از سمت خود استعفا دهند بايد ضمن انجام مراحلي كه آييننامه مزبور مقرر كرده است، نهايتاً استعفانامه خود را از طريق دبير شوراي نگهبان به رهبر و استعفاءنامه اعضاي حقوقدان شوراي نگهبان از طريق دبير شورا به رئيس قوه قضاييه و نيز به مجلس شوراي اسلامي تسليم گردد.[6]
ج ) وظايف و صلاحيتهاي شوراي نگهبان:
وظايف و صلاحيتهاي شوراي نگهبان دو نوع است، نوع اول كه مختص فقهاي شوراي نگهبان ميباشد و نوع دوم كه از وظايف جمع 12 نفره اعضاي شوراي نگهبان است.
1. وظايف خاص فقهاي شوراي نگهبان
1. به موجب اصول 4، 72، 91، 96 قانون اساسي پاسداري از احكام اسلام و تطبيق قوانين عادي با شرع مقدس اسلام به عهدة فقهاي شوراي نگهبان ميباشد كه با توجه به اصل 96 تشخيص و عدم مغايرت مصوبات مجلس با احكام اسلام با اكثريت فقهاي شوراي نگهبان مي باشد.
2. تشخيص و مغايرت و يا عدم مغايرت تصويبنامهها و آييننامههاي دولتي كه به ديوان عدالت اداري ارجاع داده ميشوند به موجب اصل 170 قانون اساسي، نهايتاً با شوراي نگهبان است كه براساس ماده 25 قانون ديوان عدالت اداري، اين ديوان موظف است چنانچه شكايتي مبني بر مخالفت بعضي از تصويبنامهها يا آييننامههاي دولتي با مقرارات اسلامي مطرح گردد، شكايت را به شوراي نگهبان ارجاع داده و در صورتي كه شوراي نگهبان طبق اصل 4 قانون اساسي خلاف شرع بودن آن را تشخيص دهد، ديوان حكم ابطال آن را صادر مينمايد.
3 . تهيه و تصويب قانون مربوط به تعداد و شرايط خبرگان، كيفيت انتخاب آنها و آييننامه داخلي جلسات آنان كه براي نخستين دوره بايد به وسيلة فقهاي اولين شوراي نگهبان انجام شود و با كثرت آراي تصويب و نهايتاً به تصويب رهبر انقلاب برسد از وظايف اين شورا ميباشد.[7]
4 . در صورت فوت يا كنارهگيري يا عزل رهبر، خبرگان، موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبر جديد اقدام كنند و تا هنگام معرفي رهبر، شورايي مركب از رئيس جمهور، رئيس قوه قضاييه و يكي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام، همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده ميگيرد و چنانچه در اين مدت يكي از آنان به هر دليلي نتواند انجام وظيفه نمايد، فرد ديگري به انتخاب مجمع با حفظ اكثريت فقها در شورا به جاي وي منصوب ميگردد.[8] (اصل 111)
2 . وظايف و صلاحيتهاي نهاد شوراي نگهبان
1. تشخيص مطابقت و عدم انطباق قوانين عادي و مصوبات موقتي و آزمايشي مندرج در اصل 85 با قانون اساسي و نهايتاً پاسداري از اصول قانون اساسي با شوراي نگهبان ميباشد.
2. تفسير قانون اساسي برعهدة شوراي نگهبان است و فقط با تصويب سه چهارم مجموع اعضاي شوراي نگهبان انجام ميشود. (طبق اصل 98 قانون اساسي)
3. مطابق بند 9 اصل 110 قانون اساسي، تأييد صلاحيت كانديداهاي رياستجمهوري از حيث واجد بودن شرايط قانوني.
4. مطابق اصل 97 قانون اساسي حضور اختياري در جلسات مجلس شوراي اسلامي هنگام مذاكره دربارة لوايح و طرحهايي كه در دستور كار مجلس قرار دارند.
5. مطابق با اصل 97 قانون اساسي، حضور الزامي در مجلس «هنگامي كه طرح با لايحة فوري در دستور كار مجلس قرار دارد.
6 . حضور الزامي اعضاي شوراي نگهبان در جلسات غيرعلني مجلس كه مسائل بسيار مهم و امنيتي در دستور كار مجلس بوده و ضمناً جلسة مزبور، اولاً در شرايط اضطراري و براي رعايت مصالح امنيتي به طور غيرعلني تشكيل شده باشد، ثانياً به تقاضاي رئيسجمهور يا يكي از وزراء و يا ده نفر از نمايندگان تشكيل شده باشد. كه در چنين فرضي حضور اعضاي شواري نگهبان الزامي است و مصوبات مجلس هم با فرض حضور و تأييد شوراي نگهبان و تصويب سه چهارم كل نمايندگان معتبر است.[9]
7 . حضور الزامي در مراسم تحليف رئيسجمهور كه با حضور رئيس قوه قضاييه و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در محل مجلس برگزار ميشود. لذا براساس اصل 121ق. ا بدون حضور شوراي نگهبان مراسم تحليف انجام نخواهد شد و البته بديهي است كه اين امر براي اعضاي شوراي نگهبان اختياري نيست بلكه اجباري و لازم است.
8 . عضويت اعضاي شوراي نگهبان در شوراي بازنگري قانون اساسي كه طبق اصل 177ق. ا. تشكيل ميگردد از ديگر وظايفي است كه براساس قانون براي اعضاي شوراي نگهبان پيشبيني شده است.
9. يكي از مهمترين اختيارات شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات است كه در ايران برگزار ميگردد. به موجب اصل 99 قانون اساسي شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراي عمومي و همهپرسي را بر عهده دارد.[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. صحيفه نور، امام خميني(ره)، ج 17.
2. قاسم شعباني، حقوق اساسي، تهران، اطلاعات، 1381.
3. فرجاله هدايتنيا و محمدهادي كاوياني، بررسي فقهي ـ حقوقي شوراي نگهبان، قم: فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل يكصدو دهم، بند نهم.
[2] . همان، اصل يكصدو دهم، ج 101، بند ششم.
[3] . امام خميني(ره) در اين باره چنين ميفرمايند:« واضح است كه حكومت به جميع شؤونه آن وارگانهايي كه دارد تا از قبل شرع مقدس و خداوند تبارك و تعالي شرعيت پيدا نكند، اكثر كارهاي مربوط به قوه مقننه و قضائيه و اجرايي بدون مجوز شرعي خواهد بود و دست ارگانها كه بايد به واسطة شرعيت آنها باز باشد، بسته ميشود و اگر بدون شرعيت الهي كارها را انجام دهند، دولت به جميع شؤونه طاغوتي و محرّم خواهد بود. موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، ج 17، ص 103.
[4] . ر.ك: هدايت نيا، فرج الله و كاوياني، محمدهادي، بررسي فقهي ـ حقوقي شوراي نگهبان، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي،1380، ص 66-68.
[5] . شعباني، قاسم، حقوق اساسي، تهران، اطلاعات، چاپ يازدهم، 1381، ص 172.
[6] . همان، ص 173-174.
[7]. قانون اساسي، اصل 180.
[8] . حقوق اساسي، همان، ص 174.
[9] . قانون اساسي، اصل 69.
[10] . حقوق اساسي، همان، ص 175-176.
• عدم وجود نظارت استصوابي چه عواقبي دارد؟
پاسخ:
عدم وجود نظارت استصوابي عواقب و پيامدهاي متعددي را به دنبال دارد كه در ذيل به اهم آنها اشاره ميگردد: 1. ضرورت وجود مرجع قانوني براي كنترل اعمال مجريان انتخابات: براي برطرف كردن اشتباهات يا سوء استفادههاي احتمالي نهاد اجرايي، كنترل اعمال مجريان و همچنين پاسخ گويي به شكايات و اعتراضات داوطلبان از مجريان انتخاباتي، قانون اساسي نهاد ناظري به عنوان مرجع رسمي ناظر بر انتخابات و تشخيص صلاحيت نامزدها و عملكرد جريان انتخاباتي تعيين كرده است. اين نهاد ناظر شوراي نگهبان است و در قانون نهاد يا شخص ديگري به عنوان ناظر يا نهادي كه شوراي نگهبان به آن گزارش بدهد به آن معرفي نشده است، پس تنها ناظررسمي و قانوني همين شوراي نگهبان است و نظارت عقلايي بر رأي گيري و تشخيص صلاحيت داوطلبان، اقتضاي تأييد، ردّ و ابطال عملي و مؤثر را دارند و اين ويژگي تنها در قالب نظارت استصوابي قابل تحقق است و در صورت حذف چنين نظارتي، راه براي اشتباهات يا سوء استفادههاي مجريان انتخابات باز ميشود و اين گونه اعمال افزايش مييابد.
2. وارد شدن افراد فاقد صلاحيت به مراكز تصميمگيري: بديهي است كه هيچ جناح و گروه سياسي در درون نظام، وجود ندارد كه قائل به نظارت نباشند و سابقه عملكرد برخي از مخالفان كنوني نظارت استصوابي، نشان ميدهد كه خود به هنگام تصدي امور، چنين نظارتي را اعمال و شديداً از آن دفاع ميكردند. امّا برخي از همين افراد هم اكنون به دليل انگيزههاي سياسي و جناحي بدون در نظر گرفتن منافع ديني و ملي، جهت تأمين منافع گروهي و احياناً شخصي خود به دنبال قرار دادن افراد فاقد صلاحيت و صرفاً به دليل هم گروه بودن با آنها، در جايگاههاي مهم تصميمگيري و مناصب سياسي هستند و به همين علت از در مخالفت با نظارت استصوابي در مي آيند و به دنبال حذف يا از خاصيت انداختن آن هستند و از اين رهگذر اهداف حزبي و اغراض سياسي خود را برآورده ميسازند كه در بسياري از مواقع با منافع ملي و مصلحت عمومي در تعارض ميباشند. بنابراين حذف نظارت استصوابي ورود چنين افرادي را در مراكز سرنوشتساز نظام تسهيل ميكند.
3. سست كردن و منزوي ساختن اسلاميت نظام: هر نظامي بسته به نوع نگرش و ايدئولوژي خود و همين طور بر اساس قانون اساسي، به تعريف شرايط ميپردازد. در كشور ما كه نظام اسلامي حاكم است و مطابق اصل چهارم قانون اساسي[1] كليه قوانين مصوب كشور بايد بر اساس موازين شرع مقدس اسلام باشد. حذف نظارت استصوابي موجب كمرنگ شدن جنبه اسلاميت نظام ميگردد، زيرا وجود چنين نظارتي احتمال حذف شرايطي كه در اثر داشتن ويژگي اسلامي نظام براي داوطلبان انتخاباتي در نظر گرفته شده است را به دنبال دارد. به همين علت است كه مخالفين با حاكميّت اسلام و احكام حياتبخش آن، در پي آنند كه با طرح شعار حمايت از جمهوريت نظام به سست كردن اسلاميت آن بپردازد، لذا در اين راستا به مخالفت با نظارت استصوابي ميپردازند.
4. عدم امكان احراز صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي از طرف مردم به طور مستقيم:
بديهي است كه مردم در انتخاب هاي مختلف بايد از بين نامزدهاي متعدد، آنهايي را كه صلاحيت بيشتري دارند، براي سپردن مسئوليت به آنها برگزينند و در صورت فقدان نهادي با اختيار نظارت استصوابي كه صلاحيت كانديدها را مشخص و براي مردم اعلام نمايد، خود مردم بايد به اين امر اقدام نمايند و اين عمل ناممكن ميباشد، زيرا كه تحقيق و جستجوي خود افراد در ميان تعداد زيادي داوطلب و احراز شرايط در آنها، نيازمند صرف وقت و نيروي فراوان است كه با وجود گرفتاريها و مشغلههاي افراد غيرممكن يا حداقل بسيار مشكل است. براي نمونه براي احراز اينكه داوطلبان سوء سابقه كيفري ندارند، نياز به مراجعة فراوان و وجود دستگاه پاسخگوي بسيار فعال است كه عملي شدن احراز همين يك شرط با توجه به تعداد مراجعين ماهها طول ميكشد. علاوه بر اين تجربه به خوبي نشان داده است كه صاحبان پول، امكانات و تبليغات، عملاً در چنين وضعيت موفقترند و ميتوانند با عوامفريبي، و تبليغات جذاب كار را از مسير صحيح خارج و خود يا داوطلبان موردنظر خود را بدون داشتن صلاحيتهاي لازم راهي مجالس يا مناصب تصميمگيري و اجرايي كنند.
5. از بين رفتن آزادي انتخاب مردم: مسلم است كه آزادي انتخاب مردم زماني ميسر ميگردد كه حقوق آنها تأمين گردد، به عبارتي مردم هر جا كه بدانند حقوقشان راحتتر تأمين شده است، آزادي بيشتري دارند و هر وقت كه دچار ترديد و ابهام نگراني بيشتري باشند از آزادي كمتري برخوردار خواهند بود و بديهي است كه گزينش در ميان مجموعة ده نفري كه انسان به صلاحيت تمامي آنها و در نتيجه تضمين حقوق خود با انتخاب هر يك از آنها اطمينان دارد، بسيار راحتتر و بهتر از گزينش در ميان مجموعهاي چند ده نفري است كه شناخت و تضميني براي افراد وجود ندارد. بنابراين وجود نظارت استصوابي در حقيقت مشاور و ياور مردم در انتخاب بهتر، آزادانهتر و به دور از ترديدها و نگرانيها است.
با توجه به مطالب ارائه شده روشن شد كه حذف نظارت استصوابي رابطة تنگاتنگي با مسائل سياسي روز دارد به طوري كه وجود يا عدم وجود آن ميتوان موجب تغيير فضاي عمومي سياسي كشور گردد. تمامي مواردي كه به عنوان عواقب حذف نظارت استصوابي بيان شد در مسائل سياسي روز تأثير به سزايي دارند. به عنوان نمونه كمرنگ شدن و منزوي شدن اسلاميت نظام و يا ورود افراد فاقد صلاحيت به مراكز مهم تصميمگيري نظام و اتخاذ تصميمهاي سياسي اجتماعي توسط آنها بر تمام مسائل جامعه تأثيرگذار است و به طور اولي مسائل سياسي روز را تحت تأثير مستقيم خود قرار ميدهد و بالاتر از آن حذف نظارت استصوابي باعث تغيير سرنوشت جامعه و دگرگوني در سياستهاي كلان كشور ميگردد و بر تمامي شئونات و مسائل روز جامعه سايه ميافكند.
در همين رابطه امام خميني (ره) ميفرمايد: «چون عمل شوراي نگهبان حفظ نظام است از هيچ كوشش و تلاشي براي حفظ نظام نبايد دريغ نمايد».[2] همچنين ايشان خطاب به مردم ايران بيان مي دارند: «اگر اين طايفه (شوراي نگهبان) را حفظ نكنيد، سرنوشت شما مانند سرنوشت زمان مشروطه خواهد شد».[3] و يا ميفرمايند: «اگر مومنين كنار بروند، انسان هاي بيتعهد روي كار ميآيند و همه چيز را قبضه ميكنند چنانچه زمان مشروطيت اين كار را كردند.»[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پرسش ها و پاسخ ها اثر استاد مصباح يزدي، ج3.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اصل چهارم قانون اساسي: «كليه قوانين و مقررات مدني، جزائي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي ويژه اينها بايد بر اساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همة اصول قانون اساسي و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر به عهدة فقهاي شوراي نگهبان است.»
[2] . صحيفه نور، ج 19، ص 106.
[3] . همان، ج 15، ص 233.
[4] . همان، ج 12، ص 7.
• چه راهكارها و اقداماتي ميتواند منجر به تقويت و افزايش مشاركت عمومي شود؟
پاسخ:
مشاركت سياسي امروزه يكي از مؤلفههاي اصلي توسعه محسوب ميشود. با نگاهي به كشورهاي پيشرفته و توسعهيافته در مييابيم كه مردم در آن كشورها در برابر سرنوشت اجتماعي و سياسي خود بيتفاوت و منفعل نيستند و همواره در امور سياسي و اجتماعي مشاركت ميكنند. مشاركت مردم در امور سياسي و اجتماعي هر كشور و جامعه علاوه بر آثار و بركاتي كه در همبستگي اجتماعي و وفاق ملي دارد. در بُعد سياست خارجي اثرات قابل توجهي دارد. «جايگاه و نقش مردم در تصميمگيريهاي سياست خارجي از ابعاد مهم مديريت جامعه به شمار ميرود.[2]» حضرت آية الله خامنهاي در اينباره ميفرمايد: «ما ميبينيم كه پشتوانه مردم از نظام و از مسئولين چقدر در محاسبات ابر قدرت ها مؤثر است. آنها اگر احتمال ميدادند كه مردم ما در مسائل كشور بيتفاوتند، به آيندة كشور خود نميانديشند، به نظام سياسي كشور نميانديشند، به خطوط سياسي كه از متن اسلام بر گرفته شده، بياعتنا هستند، بدانيد فشارهايشان روي جمهوري اسلامي چندبرابر ميشد. چون اميدوار بودند كه بتوانند دولتمردان و مسئولان را با فشار به يك طرف متمايل كنند. اما امروز چنين چيزي محال است چون كه مسئولان از يك پشتوانه مردمي برخورداند. آن هم مردمي كه در همه اين مسائل فكر ميكنند.[3]» نيز ايشان مكرر فرمودهاند كه آن چه مهم است مشاركت حداكثري است و اينكه نفس مشاركت ازانتخاب فرد اصلح بسيار مهمتر است.
با توجه به مقدمهاي كه ذكر شد و با توجه به اين كه مشاركت عمومي يكي از شاخصههاي اصلي نظام توسعهيافته و دموكراتيك محسوب ميشود. بايد ديد كه چه عوامل و زمينههايي ميتوانند در مشاركت عمومي مردم در امور سياسي و اجتماعي تأثيرگذار باشند و راهكارهايي كه موجب مشاركت حداكثري مردم ميشوند. كدامند؟ به طور كامل راهكارهايي كه براي مشاركت عمومي و سياسي مردم بكار برده ميشوند، عبارتند از:
1. تبيين مباني ديني و گسترش آن در جامعه: دين يكي از مؤلفههاي اصلي و مهم و موتور محركه جنبشهاي اجتماعي و سياسي در جامعه ميباشد. متغير مستقل دين در گسترش مشاركت سياسي و اجتماعي اهميت زيادي دارد. تأثير دين در گسترش مشاركت مردمي در طول تاريخ به ويژه در جهان اسلام انكارناپذير است. ابنخلدون، جامعهشناس بزرگ اسلامي دربارة نقش دين در مشاركت ميگويد: «دين در بين نيروها وحدت ميآفريند، رقابتها را از بين ميبرد و به افراد روحيه ايثار ميدهد. اين روحيه به افزايش مشاركت و ايجاد دولتهاي وسيع ميانجامد. چنان چه باورهاي مذهبي به دليل تجملپرستي و ... به ركود گرايد، وحدت اجتماعي متزلزل ميگردد.[4]» از اين رو يكي از اهداف استعمارگران براي سكولاريزه كردن جوامع مسلمان، بيتفاوت ساختن آنان در قبال سرنوشت اجتماعي خود و زمينهسازي براي تسلط آسان بر اين جوامع است، چون دين اسلام جامع امور دنيوي، سياسي و معنوي است، ولي سكولاريسم قائل به اين است كه دين با سياست ارتباطي ندارد و در پي خِرِف كردن تودههاي جامعه و مسلمانان است (دين افيون تودههاست). و با اين عقيده به دنبال اين است كه مسلمانان تنها به عبادت بپردازند و از مسائل و امور اجتماعي و سياسي غافل بمانند. اما غافل از اينكه ديني مانند اسلام و مذهبي مانند تشيّع از نخستين روزهاي پيدايش خود، هيچگاه مكتب عقيدتي صِرف نبوده، بلكه شالودة فكري آن بر پايه رهبري فكري و سرپرستي سياسي اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ استوار بوده است. بنابراين در مكتب تشيّع رهبري فكري از رهبري سياسي تفكيكناپذير است و اين دو همواره ملازم هم بودهاند. بنابراين با تبيين صحيح جايگاه دين و مباني ديني در جامعه و جلوگيري از افكار انحرافي ميتوان مشاركت مردم در امور اجتماعي و سياسي را بالا برد، دين واقعي، طالب مشاركت عمومي است.
2. اطلاع رساني و بالا بردن سطح آگاهي مردم:
يكي از موانع مشاركت عمومي ناآگاهي است، كه قشر زيادي از جامعه نسبت به توان خود ناآگاه هستند. از آنجايي كه در رژيم گذشته اكثريت بزرگي از جامعه در خارج از صحنه قرار داشتند و در هيچ تصميمگيري مشاركت نميكردند، به طور عملي به انزوا كشانده و ايمان به توان خويش را از دست داده بودند. اما بعد از انقلاب با گسترش عرضة مطالب و اطلاعات براي آشنايي مردم با مباني قانون اساسي و ديدگاه اسلام دربارة مشاركت از طريق رسانههاي گروهي و همچنين تبليغ احاديث اسلامي و سخنان امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ يا مقام معظم رهبري در زمينة مشاركت عمومي، افزايش مشاركت عمومي در سطح قابل ملاحظه اي مشهودات، زيرا آگاهي هاي عمومي نقش بسيار مهمي در توسهعه مشاركت مردمي دارد.
3. جلوگيري از تسلط گروه هاي ذي نفوذ:
با جلوگيري از تسلط گروههاي انحصار طلب بر اركان سياسي و اقتصادي جامعه و حفظ عدالت اجتماعي ميتوان انگيزه تمايل عموم مردم را به مشاركت در امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي تقويت نمود زيرا اگر تمام كارها در دست حزب خاصي و مطلب گرا قرار گيرد و دستگاه ها و نهاد هاي حكومتي فقط در راستاي خواست آنها حركت كند ديگر فضايي براي ابراز مشاركت مردمي نمي ماند.
4. وجود احزاب و حضور فعال آنها در چهار چوب قانون اساسي و شرع:
يكي از راهكار هاي توسعه مشاركت مردمي وجود احزاب اسلامي است كه نيروهاي مردمي را در گسترش مشارگتشان در مسائل سياي جهت دهي و نظام مند مي نمايند زيرا حكومت در شكل امروزي آن به دليل پيچيدگي هاي فراوان طبعاً مستلزم اين است كه تنوع علايق، منافع فكري، اجتماعي و اقتصادي در جامعه حفظ شود و مردم بتوانند به صورت فردي يا جمعي خواستهاي خود را بيان كنند و وسايلي براي بيان اين خواستها وجود داشته باشد.[5]
نيازمند مشاركت مردم و ارائه نظارت مشورتي آنان البته به صورت جهت مند است كه احزاب شايسته نقش مهمي در اين زمينه دارند به عبارت ديگر مسائل اعتقادي، قانون اساسي و عقل و خرد انسان بيانگر مشاركت آحاد مردم، به ويژه نخبگان و گروههاي سياسي در امر سياست و حكومت است و با توجه به رشد جمعيت، پيچيدگي امور و تخصصي شدن كارها بايد به اصل نمايندگي رجوع كرد. همانگونه كه در دنياي امروز ما حكومت مردم بر مردم نداريم. بلكه آنچه تحقق يافته، حكومت نخبگان منتخب اكثريت مردم بر مردم است. براي تحقق اين امر ناگزير بايد نهادهايي به وجود آورد كه ضمن كمك به انتخاب اصلح، چگونگي مشاركت مردم را نهادمند كند. احزاب، جمعيتها، تشكلها و سازمانهاي سياسي وسيله مناسبي براي مشاركت مردم در سرنوشت خود ميباشند.[6]
5. فرهنگسازي: فرهنگ از مهمترين متغيرهاي مشاركت سياسي و اجتماعي است. مشاركت افراد در جامعهاي كه داراي فرهنگ سياسي مشاركتي است، گسترده است؛ در مقابل، در جامعه فاقد چنين فرهنگي مردم با پديدههاي سياسي و اجتماعي بر خورد انفعالي دارند. لذا بايد فرهنگ مشاركت مردمي به نحو مطلوب نهادينه سازي گردد.
6. برانگيختن اعتماد عمومي: براي نهادينه شدن رفتار سياسي، تحول باورها و تغيير ذهنيت مردم و برانگيختن حساسيت سياسي مقدمه اصلي است. در اين راستا، ايجاد يك نظام حقوقي مدون براي تعيين چارچوب فعاليتهاي سياسي و تأمين امنيت در جهت آزادي بيان و ايجاد فضاي گفتوگو، تفاهم و مشاركت ميتواند تضمين كننده مشاركت آحاد مردم باشد. در نتيجه برانگيختن مشاركت مردم در قالب تشكّل هاي سياسي، پويايي نظام اجتماعي و ثبات حاكميت را در پي دارد. در جامعهاي مثل جامعة ايران به خاطر جوان بودن جمعيت آن، امكان مشاركت بيشتر فراهم است. چرا كه پتانسيل لازم در اين قشر وجود دارد. به شرط آن كه موانع مشاركت سياسي و يا اجتماعي به خوبي شناسايي و برطرف شود. (مثل بيكاري و ...) اميد به آينده بهتر ميتواند زيربناي مشاركت بيشتر قرار بگيرد. كساني كه سعي ميكنند فضاي جامعه را تيره و تار نشان دهند، عملاً ديگران را از دخالت در سرنوشت اجتماعي بر حذر ميدارند.[7]
7. فقر زدايي: عدالت اجتماعي و اقتصادي و فقرزدايي، محورهاي مهمي هستند كه در گسترش مشاركت سياسي و اجتماعي نقش تعيين كنندهاي دارد. قرآن كريم عدالت اجتماعي و اقتصادي را هدف اجتماعي بعثت پيامبران الهي ميداند.[8] امام خميني نيز هدف كلي احكام شرعي رابط عدالت و حكومت ديني معرفي ميكند.[9] پژوهش هاي روانشناسي نشان ميدهد كه برخي ويژگيهاي رواني و جسماني انسان، تنها موقع وفور نعمت ظهور مييابد. اگر شرايط اقتصادي به گونهاي باشد كه انسان فقط بتواند وسيله اوليه معاش را فراهم كند، فرصتي براي پرورش طبع نخواهد داشت. هرچند اين ديدگاه به طور مطلق صحيح نيست، اما نميتوان انكار كرد كه آرامش و امنيت معاش و زندگي، فرصت بيشتري را براي پرورش استعدادهاي لطيف مشاركت سياسي و اجتماعي فراهم ميكند. شهيد مطهري ميگويد: اول انسان بايد سير باشد، بعد دنبال ايمانش برود.
8. رسانههاي جمعي و زمينهسازي آنها: رسانهها نوعي حلقه ربط در جامعه هستند كه در دنياي امروزي نقش بسيار مهمي را ايفا ميكنند. يكي از كاركردهاي رسانهها ايجاد همبستگي اجتماعي و تأثير در مشاركت عمومي جامعه است. رسانهها در جامعه با وجود تفاوت ها و اختلافات، تضادها را از بين ميبرند و به همبستگي يا يكسانسازي جامعه كمك ميكنند. مكتب فرانكفورت ميگويد: رسانهها مثل تراكتور عمل ميكنند و سطوح بالا و پايين زمينها را مسطح ميكنند. رسانهها سطوح مختلف و متفاوت جامعه را مسطح ميكنند.[10]
يكي از كاركردهاي اصلي رسانهها ايجاد قشر متوسط و تأثيرگذاري بر آنهاست. قشر متوسط توقعات سطحي دارند و فرهيخته نيستند و بيشتر دنبالهرو نخبگان جامعه هستند. بنابراين، رسانهها به طرق مختلف عامة مردم را به مشاركت عمومي دعوت ميكنند، كه عبارتند از: تبليغ و ترغيب ـ ايجاد انگيزه ـ از طريق فرايند بحرانسازي اطلاعرساني ـ بيان ديدگاهها ـ برنامهها و روايات اسلامي در مورد مشاركت و شورا ـ ايجاد عزم ملي ـ رفع شبهات و ...[11].
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. رسانهها و راه هاي تقويت مشاركت مردم در صحنههاي سياسي و اجتماعي، انتشارات دفتر تبليغات.
2. نظريههاي ارتباط جمعي، مك كوئل (پرويز اجلالي)، انتشارات صدا و سيما.
3. حسين بشيريه، جامعه مدني و توسعه سياسي در ايران، نشر علوم نوين.
4. داود فيرمي، مفهوم مشاركت سياسي، فصلنامه علوم سياسي، شماره اول، سال اول 1377.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . تقيزاده، محمود، جزوه كلاس، مؤسسة امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ ، 1381.
[2] . ر.ك: قوام، سيد عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بينالملل، ص 20 ـ 22.
[3] . خامنهاي، علي، پرسش و پاسخ، ج3، ص 3.
[4] . ملكوتيان، مصطفي، سيري در نظريههاي انقلاب، نشر قومس، چاپ سوم، 1380، ص 31.
[5] . از جملة اين وسايل، رسانههاي جمعي هستند كه در همين مقاله به آنها اشاره خواهد شد.
[6] . ايران، 30 / 9 / 77، احزاب راهكارهاي مناسب براي مشاركت عمومي.
[7] . ايران، 3 / 8 / 79، برانگيختن اعتماد عمومي.
[8] . حديد/25.
[9] . ر.ك: امام خميني ، البيع، ج2، ص 472.
[10] . جبلّي، پيمان، جزوة كلاسي جامعهشناسي ارتباطات، تهران، دانشگاه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، 1383 .
[11] . ر.ك: به مك كوئل، ترجمة پرويز اجلالي، نظريههاي ارتباط جمعي، انتشارات صدا و سيما.
• پارلمان يعني چه و مسئوليت نماينده پارلماني و حقوقي رئيس جمهور چيست؟ و چه كسي آن را تعيين مي كند؟
پاسخ:
پارلمان (Parliament) در اصل به دستگاه يا دستگاه هايي اطلاق مي شود كه كاركرد خاص آن وضع قانون يا قواعد كلي و لازم الاجراست. پارلمان ممكن است از يك يا دو مجلس (نمايندگان و سنا) تشكيل شود.
جوامع مختلف به تناسب نوع سيستم اعمال شده در آن كشور يكي از اشكال تك مجلسي و دو مجلسي را انتخاب كرده كه قانونگذاري را عهده دار خواهد بود و در نظامات دو مجلسي به مجلِسَين (نمايندگان و سنا) پارلمان گفته مي شود و در كشورهايي كه يك مجلس (نمايندگان) وظيفه تقنين و قانونگذاري را بر دوش مي كشد تنها به آن پارلمان گفته مي شود.[1]
در كشور ما نيز منظور از پارلمان، مجلس شوراي اسلامي است كه طبق قانون اساسي[2] تنها نهاد قانونگذاري در كشور خواهد بود و منظور از معاون پارلماني رئيس جمهور، همان معاون حقوقي و امور مجلس، رياست جمهوري است كه بهتر است همان اصطلاح فارسي آن به كار گرفته شود. به موجب قانون اساسي «رئيس جمهور مي تواند براي انجام وظايف خود معاوناني داشته باشد...»[3] به عبارت ديگر، بعد از حذف پست نخست وزيري و انتقال وظايف و اختيارات سنگين آن به رياست جمهوري، وجود همكاران لايقي كه به عنوان بازوي رئيس جمهور قادر به معاونت و ياري وي در هماهنگي و رتق و فتق امور متراكم باشند، لازم شمرده شد. كه با توجه به رعايت سنخيت موضوع (اداري، مالي، حقوقي و غيره) رئيس جمهور را در رسيدن به اهدافش ياري رسانند.
اما وظايف و اختيارات معاون حقوقي و امور مجلس رياست جمهوري عبارتند از:
1. ارائة مشاوره به اعضاي هيأت دولت و كميسيون هاي مربوطه؛ مادة 21 آئين نامه داخلي هيأت دولت مقرر مي دارد: «به منظور تطبيق پيشنهاد تصويب نامه ها و لوايح و ارائه مشاوره حقوقي به كمسيون هاي دولت... (كميسيون حقوقي) با مسئوليت معاون حقوقي و امور مجلس رياست جمهوري تشكيل مي شود. اعضاي اين كميسيون از ميان حقوقدانان مجرّب تعيين و منصوب مي شوند و هر يك از آنها مسئوليت مشاورة يكي از كميسيون هاي دولت را عهده دار مي شوند.»
2. ارائة طرح هاي قانوني به رئيس جمهور و اعضاي دولت؛ مادة 34 آئين نامه داخلي هيأت دولت در اين باره مقرر مي دارد: «معاونت حقوقي و امور مجلس رئيس جمهور طرح هاي قانوني را به طور منظم به اطلاع رئيس جمهور، اعضاي دولت و دفتر هيأت دولت خواهند رساند تا در صورتي كه كميسيون مربوط دولت هر يك از طرح هاي مزبور را اساسي و مهم تشخيص دهد. پس از بحث دربارة آن گزارش كميسيون را كه شامل نظريه و خلاصه اي از استدلالات و نيز بار مالي طرح است در هيأت دولت مطرح نمايد...»
3. تهيه گزارشي دربارة طرح هاي دو فوريتي و سه فوريتي و ارائه آن به دولت؛ در بخش پاياني ماده 34 آئين نامه داخلي دولت با اشاره به اين وظيفه مقرر مي دارد: «... در مورد طرح هاي دو فوريتي و سه فوريتي (كه به مجلس ارائه مي شود) گزارش لازم مستقيماً توسط معاونت حقوقي و امور مجلس رياست جمهور تنظيم و جهت اتخاذ تصميم به دولت ارائه خواهد شد.
4. اعلام نظر دولت به مجلس شوراي اسلامي در مورد طرح هاي قانوني؛ تبصرة يك ماده 34 (الحاقي 9/7/1376) مقرر مي دارد «در صورتي كه نظرات دولت در خصوص طرح هاي قانوني حداكثر تا يك روز قبل از رسيدگي در جلسه علني مجلس اعلام نگردد معاون حقوقي و امور مجلسي رئيس جمهور پس از هماهنگي با رئيس جمهور يا معاون اول و وزير مربوط و رؤساي دستگاه هاي ذي ربط نسبت به اعلام نظر دولت از طريق مقتضي به مجلس شوراي اسلامي اقدام مي نمايد.»
5. ايجاد هماهنگي بين نمايندگان دولت در مورد طرح ها و لوايح؛ ماده 35 آئين نامه داخلي هيأت دولت در اين زمينه مقرر مي دارد: «هماهنگي اظهارات نمايندگان دولت در مورد طرح ها و لوايح در جلسات علني مجلس (به نحوي كه اظهار نظري خلاف نظر دولت صورت نگيرد) با معاونت حقوقي و امور مجلسي رئيس جمهور مي باشد.»
6. دفاع و اظهار نظر نسبت به لوايح و طرح هاي قانوني؛ ماده 36 همان آئين نامه دارد كه: «در صورتي كه به هر دليل مسئول يا مسئولان ذيربط حضور نداشته باشند نماينده دولت در دفاع و اظهار نظر نسبت به لوايح و طرح هاي مربوط، معاون حقوقي و امور مجلسي رئيس جمهور خواهد بود.
7. عضويت در شوراي اطلاع رساني دولت.[4]
8. نمايندگي از رئيس جمهور در شوراي عالي نظارت؛[5]
9. حق حضور دائم در هيأت دولت؛[6]
10. حق رأي و اظهار نظر در هيأت دولت؛[7]
11. عضويت در كميسيون فرهنگي دولت؛[8]
12. عضويت در كميسيون لوايح دولت؛[9]
13. عضويت در كميسيون سياسي دفاعي دولت؛[10]
خلاصه اينكه معاون حقوقي و امور مجلسي رئيس جمهور منتخب وي بوده وظيفه اصلي او ارائه مشاوره به نمايندگان دولت و رئيس جمهور است و نمايندة دولت در مجلس جهت دفاع از لوايح و طرح هاي قانوني است كه البته وظايف جانبي ديگري نيز بر عهده دارد كه گذشت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بايسته هاي حقوق اساسي؛ ابوالفضل قاضي، تهران: نشر دادگستر، ص199 به بعد.
2. مجموعه سازمان هاي دولتي.ج پنجم، اداره كل تدوين و تنقيح قوانين و مقررات، ناشر معاونت پژوهشي، تدوين و تتقيح قوانين و مقررات، چاپ اول، 1381، ص 60-45.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابوالفضل قاضي، بايسته هاي حقوق اساسي، تهران، نشر دادگستر، ص 199.
[2] . قانون اساسي، اصل هشتاد و پنجم.
[3] . همان، اصل يكصد و بيست و چهارم.
[4] . آئين نامه چگونگي تعيين و حدود وظايف سخنگوي هيأت دولت و تشكيل شوراي اطلاع رساني دولت، مصوب 16/9/1376 هيأت وزيران، بند ح، ماده.
[5] . ماده 2 (اصلاحي 26/11/1379)، تصويبنامه تشكيل واحدي به نام دفتر خدمات حقوقي بين المللي جمهوري اسلامي ايران وابسته به رياست جمهوري، مصوب 28/6/68.
[6] . همان.
[7] . همان، ماده 3.
[8] . همان، بند3، ماده 6.
[9] . همان، بند 5، ماده 6.
[10] . همان، بند 6.
در یک جامعهی مدنی، نهادینه شدن قانون و ارزشهای بنیادین شهروندان، از بزررگترین ارزشهاست. این امر در ممالکی مانند ایران که یک دورهی حکومت استبداد و سلطنتی را تجربه کردهاند به روشنی نمایان است. به عنوان مثال ملت فرانسه بعد از انقلاب 1978م. و ملت ایران پس از انقلاب 1357ه.ش. برای اجتناب از هر نوع خودکامگی مجدد در بین قدرتمداران جدید، اقدام به تأسیس نهادهای نظارتی در قانون اساسی کشورهای خود نمودند. نهادهای یاد شده، در کشورهای مختلف اسامی متفاوت دارند؛ به عنوان نمونه در فرانسه «شورای قانون اساسی» و در ایران «شورای نگهبان» نام دارد.
1- تطبیق قوانین کشور با قانون اساسی و ارزشهای جامعه؛
2- نظارت بر انتخابات که تجلی حضور و مشارکت مردمی در یک نظام مردم سالار است.
در نوشتار حاضر تنها به بررسی نظارت بر انتخابات میپردازیم. در فرآیند انتخابات، احزاب و کاندیداها برای رسیدن به قدرت امکان دارد از هر وسیلهای استفاده کنند که بعضاً به نفع مردم نباشد. برخی رفتار ناشایست از سوی داوطلبین در فریب و تظاهر به مردممداری از جمله اقدامهایی است که ممکن است، انجام بگیرد. از این رو در هیچ کشوری نیست که نوعی نظارت بر اقدامهای احزاب و کاندیداهای منفرد صورت نگیرد. گاهی این نظارت به واسطهی شورایی متشکل از مجلسین (سنا و نمایندگان)، گاهی توسط دادگاه قانون اساسی و گاه مانند فرانسه به وسیلهی نهاد شورای نظارت بر قانون اساسی انجام میپذیرد.
ب) اعضا و ترکیب شورای نگهبان و استقلال آن
همان طور که بیان شد، هدف از تأسیس یک نهاد نظارتی، پاسداری از قوانین و آرمانهای جامعه در مقابل سیاستمداران و قدرتمداران حکومت است، از این رو نهاد مورد بحث باید دارای استقلال نسبی از حکومت باشد. هرچند در عمل چنین امری اتفاق نمیافتد؛ به عنوان مثال در آمریکا اعضای دیوان عالی، منتصب از طرف رییس جمهور هستند، در آلمان اعضای دادگاه قانون اساسی، از سوی قوای سهگانه تعیین میشوند و در فرانسه به موجب قانون اساسی 1958م. جمهوری پنجم فرانسه، شورای قانون اساسی مرکب از 9 عضو است که رییس جمهور، رییس مجلس سنا و رییس مجلس ملی، هر کدام سه نفر را به این سمت انتخاب مینمایند.[1]
با این وجود ساختار شورای نگهبان در ایران دارای ویژگیهای برجستهای است که آن را به لحاظ استقلال نسبی از نهادهای نظارتی دیگر کشورها متمایز میسازد. لازم است ابعاد یک نهاد مستقل را بررسی کنیم. یک نهاد مستقل حداقل دارای استقلال ساختاری و پرسنلی است. در مورد شورای نگهبان؛ جایگاه قانونی آن و عدم مسؤولیت نهاد یاد شده در قبال قوهی مجریه، استقلال آن را نتیجه میدهد. منظور از استقلال مطرح شده در بحث انتخابات، استقلال از قوهی مجریه میباشد؛ زیرا نظارت شورای نگهبان بر مجری انتخابات که همانا قوهی مجریه یا به عبارتی وزارت کشور است، اعمال میشود.
در نظام حقوقی ایران اگر چه اعضای شورای نگهبان تقریباً شبیه مدل حکومتی انتخاب میشوند اما استقلال آنها نسبت به قوهی مجریه تضمین شده است. همچنین با تدبیر قانون اساسی در اصل 141، رییس جمهور، معاونان او، وزیران و کارمندان دولت از داشتن بیش از یک شغل دولتی منع شدهاند و از آن جا که برگزاری انتخابات به عهدهی قوهی مجریه است، اصل ممنوعیت اعضای این قوه در شورای نگهبان ضامن این استقلال میشود.[3] در این صورت چنانچه کاندیدایی از نحوهی اجرای انتخابات توسط مقام اجرایی شکایت داشته باشد، مرجع بالاتری وجود خواهد داشت که مستقل از نهاد اجرایی، به شکایتها و اعتراضها رسیدگی کند.
کوتاه سخن این که در ایران انتخاب 6 فقیه مبتنی بر نگرش دیرینهی فقهی به مقولهی انتخاب مرجع تقلید است که یکی از شیوههای آن مراجعه به اهل فن و خبره در زمینهی شناخت مرجع میباشد، از این رو انتخاب رهبری نیز توسط منتخبان خبرهی مردم صورت میپذیرد و معرفی 6 حقوقدان عضو شورا توسط قوهیقضاییه و رأی مستقیم نمایندگان، مبتنی بر دو تئوری مدرن حقوقی میباشد (تئوری مردمسالاری و تئوری تفکیک قوا). در این زمینه، شیوهی قانون اساسی ایران از شیوهی قانون اساسی فرانسه، به ملاکهای مردمسالاری نزدیکتر است.[4]
ج) سابقهی تاریخی
ایجاد مرجعی جهت تطبیق قوانین حکومتی با شرع مقدس، سابقهای طولانی دارد؛ با ورود اسلام همیشه روحانیت شیعه در مقابل پادشاهان مستبد سعی در سوق دادن قوانین حکومتی به سمت شریعت داشتند. در دوران مشروطیت در اصل دوم متمم قانون اساسی مقرر داشتند 5 نفر از فقهای طراز اول بر انطباق قوانین مجلس بر شرع مقدس اسلام نظارت کنند. بنابراین بعد از انقلاب اسلامی، اندیشهی تأسیس نهادی به نام شورای نگهبان مبتنی بر 3 تفکر بوده است: 1- حق نظارت روحانیون بر اجرای شریعت اسلامی؛ 2- اصل دوم متمم قانون مشروطیت؛ 3- مکانیزم شورای قانون اساسی فرانسه به دلیل این که برخی از تدوینکنندگان پیشنویس قانون اساسی از فارغالتحصیلان رشتهی حقوق در فرانسه بودند.
د) لزوم نظارت
مهمترین جلوهی مشارکت سیاسی مردم در امور جامعه، انتخابات است. شهروندان در جریان انتخابات نمایندگان خود را با توجه به اشتراک فکری و سیاسی که با آنها دارند و وقت و انرژی خود را در راه خدمت به منافع عمومی مصروف میدارند، انتخاب میکنند. در این راستا داوطلبین نمایندگی، به معرفی خود و برنامههایشان میپردازند؛ در این میان امکان اقدامهایی متذورانه برای جلب حمایت مردم از سوی کاندیداها وجود دارد، اقدامهایی که به واسطهی آن حقوق ملت و نظام مردمی از بین خواهد رفت. چنین صغری و کبری اجمالی، اهمیت امر نظارت بر تبلیغات و دیگر امور جاری در امر انتخابات را به منظور حفظ و صیانت از آرا و نظرات مردم و همچنین آرمانهای نظام آشکار میکند. نظارت بر انتخابات دارای دو جنبه است:
«لئون دوگی» استاد و نظریه پرداز حقوق اساسی، موارد زیر را در جهت انتخابات سالم ضروری میداند:
1- داوطلب نمایندگی باید شرایط انتخاب شدن را داشته باشد.
2- نمایندهی منتخب باید اکثریت لازم را کسب کرده باشد.
3- تمام امور و اعمال مربوط به انتخابات باید براساس قانون صورت بگیرد.
پر واضح است نظارت بر احراز شرایط یاد شده، باید توسط قوهی ناظرهای منفک از قوهی اجرایی صورت بگیرد. با توجه به مطالب بیان شده، سهل انگاری در امر نظارت، آفات زیر را در زمینههای مختلف به دنبال خواهد داشت: این آفات در زمینهی فرهنگی عبارتاند از:
1- توسل کاندیداها به هر ابزار نامقدسی برای پیروزی: این همان نظر ماکیاول است که هدف وسیله را توجیه میکند.[5]
2- تضعیف فرهنگ ایثار و جوانمردی: که پایههای فرهنگ سیاسی در صحنه انتخابات را متزلزل خواهد کرد.
3- توزیع هدایا در بین افراد و گروههای سنی و صنفی خاص.
آفات سیاسی عبارتاند از:
1- تدلیس در معرفی چهره و شخصیت کاندیدا؛
2- سوءاستفاده از عنوانهای اداری و پستهای اجرایی در جهت موافقت خود یا کاندیداهای مورد نظر خود در انتخابات؛
3- وامدار سیاسی احزاب و جناحهای سیاسی شدن از راه مقید بودن به تفکر جناحی؛
4- تهدید افراد و ایجاد جوّ رعب و وحشت به منظور شکست رقیب.
آفات اجتماعی شامل:
1- سوءاستفاده از نیازمندیها و نقاط ضعف گروهی از مردم؛
2- همآوایی با طیفها و گروهها بعضاً متضاد؛
3- وعدههای کاذب و غیر معقول؛
4- ایجاد یأس و ناامیدی در بین مردم؛
5- امتیازطلبی غیر معقول برخی نمایندگان و حامیانشان؛
6- بیتوجهی به مواد قانونی مربوط به انتخابات؛
7- تطمیع افراد در جهت جلب آرا؛
8- سکوت و بیتفاوتی خواص.
آفات اخلاقی:
1- تخریب شخصیت رقبا با پخش شایعهها و دیگر ترفندهای غیراخلاقی؛
2- ترویج رفتارهای مصنوعی و بدآموزی بین مردم؛
3- استفادهی ابزاری از انسانها و شهروندان در جهت جلب آرا.
آفات اقتصادی هم عبارتاند از:
1- وامدار مالی برخی از متمکنین و انجام نوعی معاملهی پشت پرده بین کاندیداها و سرمایه داران؛
2- سوء استفاده از بیت المال و امکانات دولتی از طرف برخی کاندیداها؛
3- به کارگیری بیتالمال در جهت پیشبرد امور انتخابات از جانب هواداران بعضی از کاندیداها؛
4- صرف هزینههای مالی گزاف در جلب آرا. [6]
با توجه به موارد بیان شده، قطع به یقین وجود نهاد نظارتی برای دستیابی به انتخاباتی صحیح، منصفانه و مردمسالارانه ضروری است و البته در وجود نظارت اختلاف نظری نزد صاحب اندیشان وجود ندارد. تفاوت دیدگاه در نوع و گسترهی نظارت است.
هـ) نوع نظارت (استصوابی یا اطلاعی)
در نوع نظارت شورای نگهبان اختلاف نظر وجود دارد. گروهی که معتقد به نظارت «اطلاعی» هستند بیان میدارند صرف اطلاع شورا از روند انتخابات در امر صحت آن کفایت میکند و نیاز به نظارت بیشتر نیست و اصولاً انتظار نمیرود یک شورای 12 نفره تمام انتخابات را زیر نظر بگیرد. اما در مقابل معتقدین به امر نظارت «استصوابی» بیان میدارند اگر هدف شورا از نظارت بر انتخابات، صحت امر انتخابات و تأیید تمام مراحل آن در راستای برگزاری انتخاباتی سالم و مردمسالارانه است، نظارت باید تمام مراحل را شامل شود و به صورت کامل انجام گیرد تا هدف قانون اساسی از تأسیس چنین نهادی تأمین شود.
در نهایت شورای نگهبان بر طبق اصل 98 قانون اساسی: «تفسیر قانون اساسی به عهدهی شورای نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام میشود.» اقدام به اظهار نظر تفسیری نمود. طبق نظریهی تفسیری شمارهی 1234 تاریخ 1/3/1370 شورای نگهبان: « نظارت مذکور در اصل نود و نهم (99) قانون اساسی استصوابی است و شامل تمام مراحل اجرایی انتخابات از جمله تأیید و رد صلاحیت کاندیداهامیشود.»
علاوه بر شورای نگهبان، مادهی3 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی مصوب 7/9/1378؛ نظارت شورای نگهبان بر امر انتخابات را نظارت استصوابی دانسته و اعلام مینماید: «نظارت بر انتخابات مجلس شورای اسلامی به عهدهیشورای نگهبان میباشد. این نظارت، استصوابی، عام و در تمام مراحل در کلیهیامور مربوط به انتخابات جاری است.»
لازم به ذکر است که اصولاً نظارت حقیقی همان نظارت استصوابی است و نظارت اطلاعی تنها یک اطلاع از وضع امور است که با هدف قانون اساسی از تأسیس نهادی نظارتی با عنوان شورای نگهبان تطبیق ندارد چرا که نظارت به جهت جلوگیری از هر گونه انحراف شکلی و ماهوی از مسیر انتخابات و با هدف پاسداری از حقوق و منافع ملت و آرمانهای انقلاب اسلامی میباشد. مطلب یاد شده با توجه به آفاتی که در مبحث قبل اشاره شد نیز حایز اهمیت مینماید. در بررسی تطبیقی نهادهای نظارتی اکثر کشورها خواه نظارت از راه قوهی مجریه باشد، خواه شورای نظارت یا دیوان عالی، پی به استصوابی بودن نظارت میبریم.
در فرانسه برای بررسی سلامت انتخاب، ریاست جمهوری اعلام کردهاند نباید شورا لزوماً با دریافت شکایاتی مواجه شود تا تصمیمگیری کند. شمارش آرا باید تحت مراقبت مستقیم شورا صورت گیرد.[8]
و) تأیید صلاحیت نمایندگان مجلس
فصل سوم قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی مصوب 7/9/1378 شرایط زیر را جهت احراز صلاحیت کاندیداها عنوان میدارد.
ماده 28 - انتخاب شوندگان هنگام ثبت نام باید دارای شرایط زیر باشند:
1 - اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران؛
2 - تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران؛
3 - ابراز وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقهیفقیه؛
4 – داشتن حداقل مدرک کارشناسی ارشد و یا معادل آن؛[9]
5 - نداشتن سوء شهرت در حوزهیانتخابیه؛
6 - سلامت جسمی در حد برخورداری از نعمت بینایی، شنوایی و گویایی؛
7 - حداقل سن 30 سال تمام و حداکثر 75 سال تمام.
تبصرهی 1 - داوطلبان نمایندگی اقلیتهای دینی مصرح در قانون اساسی از التزام عملی به اسلام، مذکور در بند (1) مستثنی بوده و باید در دین خود ثابتالعقیده باشند.
حدود نظارت در کشورها متناسب با عوامل فرهنگی، سیاسی مردم و نظام حاکم بر آن است. وظیفهی پاسداری و صیانت از آرمانها و ارزشهای ملت و نظام در هر کشوری بر دوش نهاد نظارتی آن کشور قرار دارد. انجام این مهم در ساختارهای حقوقی مختلف به صورتهای متفاوتی اعمال میشود.
در این موضوع تفاوت عمدهای که جامعهی ایرانی با جامعهی فرانسوی دارد وجود ارزشهای اسلامی و تقید به شرع مقدس اسلام است که شورای نظارت ایران را موظف به لحاظ کردن آنها در امر نظارت نموده است. با همین فلسفه 6 عضو شورای نگهبان از فقهای منصوب ولایت فقیه هستند و از طرف جامعهی ایرانی موظف به بررسی صلاحیت کاندیداهایی هستند که قرار است امر نمایندگی مردم را در پیشبرد اهداف و مقاصد کشور و نظام به عهده داشته باشند. این وظیفهی شورای نگهبان ناشی از «اسلامیت» این جمهوری است.
ز) نظارت بر شورای نگهبان
نخست، بر نهاد عالی نظارت در کشورها، نظارت مستقیم وجود ندارد. نهاد عالی یعنی نهادی که وظیفهی صیانت از ارزشهای نظام اسلامی و حقوق مردم و قانون اساسی در قالب نظارت بر مصوبات مجلس و همچنین نظارت بر انتخابات را دارد. عدهای عدم نظارت سازمان بازرسی کل کشور بر شورای نگهبان را یک ایراد میدانند در حالی که سازمان بازرسی کل کشور بر آرای صادره از سوی قوهی قضاییه هم نظارت ندارد و اساساً در جایگاهی نیست که بر نهادهای عالی مملکتی نظارت بکند.
دوم، در نظام حقوقی ایران نظارتهای متمایزی در نظر گرفته شده است که از موارد اغنای سیستم حقوقی در کشور ماست و ایران اسلامی این نوع نظارتها را وامدار قوانین مترقی اسلام در جهت:
2- بند 8 اصل 110 قانون اساسی که اعمال نظارت رهبری با حکم حکومتی را بیان میدارد. مطمئناً اعمال نظرات از طرف رهبر عادل در جهت منافع مردم و نظام اسلامی در مقابل تصمیمات اعضای نهاد نظارتی خواهد بود.
مضافاً اینکه حق عزل فقهای شورای نگهبان به استناد بند 6 اصل 110 قانون اساسی با رهبر است و این نظارتی رسمی بر اعضا و شورا محسوب میشود. اصل 76 قانون اساسی نیز مجلس را محق دانسته که در تمام امور کشور تحقیق و تفحص نماید.
ح) شکایت به شورای نگهبان
حق طرح شکایت از نتیجهی انتخابات در ایران به موجب مادهی 68 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی مصوب 7/9/1378 پذیرفته شده و بررسی آن به عهدهی شورای نگهبان است. از آن جا که شورای نگهبان، نهاد نظارتی عالی است. تصمیم و رأی آن فصلالخطاب میباشد. همین سیستم در فرانسه هم وجود داردو نظر شورای قانون اساسی در رابطه با نتیجهی انتخابات قطعی است. اعلام قطعی نتایج در محدودهی 10 روز و در قالب یک تصمیم واقعی است و شورا همراه با ورودها، ملاحظهها و نتیجهگیری تصمیمگیری میکند.[12]
سخن نهایی این که انتخابات فرصت حضور مردم برای ادارهی کشور است و این مهم لزوم نظارت بر روند سالم جریان انتخابات را نشان میدهد. از علل وجودی نهاد نظارتی حمایت از آرای ملت در مقابل اقدامهای کاندیداها برای جلب آرای ایشان است. در همین راستا به این نکته توجه شود که نهاد نظارتی ملزم است مصالح شهروندان و البته مصالح نظام و آرمانهای کشور را مدنظر قرار دهد و اقداماتش در جهت حمایت باشد نه محدودیت و بدانیم که هیچ ساختاری در نظامهای مردمی بدون اشکال نیست، انتقاد سازنده دربارهی ایرادها و رفع آنها، مجالی وسیعتر میطلبد. هر چند بررسی اجمالی صورت گرفته قوت نسبی ساختار کنونی را بیان میکند اما بحث در نزد صاحب نظران ادامه خواهد داشت.
[2] . فلاح زاده، علی محمد، مجلهی ناظر، ص 37
[3]. هاشمی، سید محمد، ص228
[4]. فرشتیان، حسن، ص 117
[5]. طالبی، عباس، به نقل از: استراوس، لئو، فلسفهی سیاسی چیست؟، ترجمهی دکتر فرهنگ رجایی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول 1373، ص 273
[6]. طالبی، عباس، صص 15-10
[7]. عمید زنجانی، عباسعلی، ص64
[8]. تقی زاده، جواد، ص 64 به نقل از: Dominique TURPIN,op.cit,p
[9]. اصلاحی مورخ: 13/10/1385
[10]. فرشتیان، حسن، ص125
اخلاق گمشدهی امروز جامعهی نخبگان و سیاسیون کشور
وی با طرح این موضوع که صحت خبر، هیچ مجوزی برای سیاسیون صادر نمیکند تا آن را در مجامع عمومی منتشر کنند، میگوید: «گاهی حد از این هم بالاتر میرود و مسایل شخصی برخی آدمها از تریبونهای رسمی افشا! میشود. قطعاً این مسیر، چون از مسیر حقوقی و قانونی طی نمیشود، اخلاقی و بلکه شرعی نیست و نخبگانی که چنین رویهای را برای از میدان به در بردن حریف خود انتخاب کردهاند، واجد اخلاق سیاسی نیستند.» پورحسین در پایان تأکید کرد «همگی این را بدانیم که اگر چنین رویهای به یک عادت سیاسی اجتماعی تبدیل شود و به تدریج رنگ رفتار به هنجار را به خود بگیرد، نوبت به همه خواهد رسید و در آن روز، حیثیت افراد مورد آسیب جدی قرار میگیرد و تخریب میشود.»[1]
نزدیک شدن انتخابات مجلس و بروز تیرگیها در رفتارهای سیاسی
دکتر «ساسان شاه ویسی» با ردیابی مقوله بد اخلاقی در فضای انتخاباتی کشور، می گوید: «فضای سیاسی کشور به دلیل نزدیک شدن به ایام انتخابات مجلس کمی متفاوتتر از گذشته شده و تیرگی رفتارهای سیاسی در برخوردها، سخنرانیها، خطابهها و اظهارنظرها برجسته میشود. به دلیل نزدیک شدن به انتخابات مجلس، برخی به دلیل ادای تکلیف، برخی به جهت معرفی دست آوردها و برخی هم به دلیل ابراز دیدگاههای شخصی و برجسته کردن خود اظهارنظرهایی میکنند که در گذشته از سوی آنان صورت نمیگرفت.»
این تحلیلگر اقتصادی با بیان این که به نظر میرسد هر قدمی، هر قلمی، هر سخنی و هر گفتهای که مردم و مسؤولان را در مسیر بیتفاوتی و بیانگیزگی قرار دهد، قلم و قدمی است که اول، اخلاق مداری در عرصهی سیاسی و دست آوردهای نظام را مورد نقد قرار داده و دست آوردهای عظیم نظام مقدس جمهوری اسلامی را در جریان سیاسی کاری به چالش کشیده است، گفت: «به فرمودهی رهبر معظم انقلاب، زحمات، خدمات، عملکرد و قابلیت دولت خدمتگزار در مسیر اهداف کشور بوده، اما متأسفانه این ظرفیت و عملکرد هم اکنون در بوتهی بینظمی فضای انتخاباتی و دیدگاههای یک جانبه گرایانهی برخی از منتقدان دولت مورد نقد و بررسی قرار میگیرد!» دکتر شاه ویسی با طرح این موضوع که نباید فضای اقتصادی کشور را به سمت تلاطم بکشانیم، افزود: «اگر نقد، سؤال و ضرورت به طرح مسایلی وجود دارد چرا روابط دوستانه، برادرانه و اخلاق مدارانهی مبتنی بر هویت ایرانی- اسلامی را فراموش کرده و زنگ انتخابات، چالشها و حواشی آن را قبل از شروع میزنیم. »
عدم وجود رابطهی محکم میان تقوا و اخلاق سیاسی در فضای کشور
«آیتالله سید احمد علم الهدی» در این رابطه میفرمایند: «در اخلاق سیاسی جامعه تقوا وجود ندارد؛ برخی به مجرد این که در یک جریان سیاسی قرار میگیرند این تصور را دارند که همهی حرامهای خدا بر آنها حلال میشود و همهی معاصی پروردگار در راستای جریان سیاسی که در آن قرار دارند بر آنها طاعت است، از این رو تفاوت بین اخلاق سیاسی یک مؤمن با یک کافر در این زمینه مشخص میشود.»[2]
تأثیر پرخاشگری نخبگان و سیاسیون کشور بر رفتارهای اجتماعی
بروز و گسترش خشونت در هر جامعهای ریشه در عوامل مختلف و متنوعی دارد؛ شامل ضعف قوانین، ضعف در پیشگیری و اقدامهای پلیسی، ضعف تربیتی و تبعیضهای اجتماعی، اما در این میان برخی کارشناسان اعتقاد دارند باید به علل و عوامل پیش گفته، نقش ادبیات نخبگان و سیاسیون را نیز افزود. ادبیات، گفتار و عملکرد این گروه نخبهی جامعه تأثیر قابل تأملی بر رفتارهای اجتماعی خواهد داشت. آثار و تبعات دعواهای سیاسی، بداخلاقیها، تندخوییها و فحاشیها در لایهی بالایی جامعه متوقف نمیماند. کارشناسان و تحلیلگران اعتقاد دارند گروه نخبگان سیاسی به عنوان الگوی مرجع نقش تعیین کنندهای در آرامش و امنیت روانی جامعه دارند و عدم توجه آنان بر تأثیراتی که با عملکرد و رفتارهای غیراخلاقی خود بر مردم جامعه دارند، به شکل نامحسوسی دامنگیر تمامی افراد و طبقات اجتماعی کشور میباشد.
تأثیر ادبیات و رفتارهای سیاسیون بر افکار و اخلاق عمومی
دکتر «محمدرضا شرفی»، روان شناس و دانشیار دانشگاه تهران میگوید: «جایگاه رجال سیاسی و اجتماعی در میان آحاد جامعه از دو نظر قابل تأمل است. نخست آن که ادبیات، گفتار و رفتارهای سیاسیون ما بیش از ادبیات سایر مردم در رسانهها منعکس میشود و تکرار آنها هم به تدریج «فرهنگ خاصی» را در میان افراد عادی ایجاد میکند. دوم این که مردم خواه ناخواه به افرادی که در ردههای بالای سیاسی فعال هستند به عنوان یک الگو نگاه میکنند، چرا که جایگاه آنها با افراد عادی فرق میکند و به مرور زمان در شخصیت مردم غالب میشود و در رفتارهای مردم و اخلاقیات آنها بروز پیدا میکند.»
وی به نیازهای مردم در دههی چهارم انقلاب اسلامی اشاره کرده و میگوید: «مردم در حال حاضر بیش از هر زمان دیگری به آرامش و امنیت احتیاج دارند، چراکه بستر مناسبی برای خلاقیت، نوآوری و شکوفایی در جامعه فراهم شده و مردم نیز به دنبال تعالی و کسب موفقیت هستند، اما متأسفانه اغلب نیرو و انرژی مردم جامعه صرف اختلافها، تنشها و یا صحبت دربارهی آنها میشود. آرامش و امنیت در سایهی ادبیات و رفتار کلامی ارزش محور، مشفقانه و آموزنده ایجاد میشود.»
دکتر «علی انتظاری»، مدیر گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است: «افرادی که در هیأت سیاسی هستند یعنی چه آنهایی که در رأس کار قرار دارند و چه آنهایی که در کنار بوده اما همیشه آمادگی ورود به عرصهی سیاست را دارند، ادبیات قدرت را در جامعه تعریف میکنند. به عبارتی این افراد با نوع رفتار، اعمال و حرکات خود ادبیاتی را رواج میدهند که مردم عامه در همه جا از تاکسی گرفته تا کوچه و بازار از آن استفاده میکنند، ادبیاتی که حتی موضوع بحث خانوادهها میشود.»
آثار مخرب گفتارهای غیرمتعارف سیاسیون بر جامعه
دکتر «عبدالعلی لهسایی زاده»، جامعه شناس و مدرس دانشگاه، یکی از اثرات مخرب ادبیات غیرمحترمانهی سیاسیون را تغییر سبک گفتاری و رفتاری مردم میداند و میگوید: «هر چه قدر گفتار غیرمتعارف و رفتار نابهنجار از سوی سیاسیون بیشتر در جامعه رواج یابد، این نوع ادبیات برای مردم عادیتر میشود، مردم فکر میکنند که این عمل طبیعی است.» این جامعه شناس ادامه میدهد: «در بسیاری از کشورها وقتی شما به فردی تهمت میزنید اگر ثابت شود که دروغ گفتهاید به شدت مجازات میشوید، اما وقتی این فرد تنبیه نشود، رفتار خود را ادامه میدهد و این رفتار به تدریج به یک هنجار تبدیل میشود، در حالی که اگر جلوی این رفتارها به ویژه از سوی افراد سیاسی گرفته شود، نظم اخلاقی در جامعه ایجاد میشود، نظم اخلاقی مثل نظم ترافیکی است و نبود آن امنیت را از روح و روان مردم سلب میکند. مثل تهمت زدن که موجب ناامنی، سرخوردگی و آسیب دیدن مردم میشود.»[3]
در ادامه به بررسی فرمایشات رهبری در رابطه با کنشهای سیاسی اخیر در کشور میپردازیم، به امید آن که راهبردهای ایشان بتواند به منزلهی کارکردهای استراتژیک و نقشههای راهی معین و مبین برای تمامی فعالان عرصهی سیاسی کشورمان واقع گردد.
بازخوانی هشدارها و راهکارهای مکرر رهبر انقلاب در مورد اخلاق سیاسی
مطالعات نشان میدهد تأکید رهبر انقلاب بر روی مسأله اخلاق انتخاباتی، کمنظیر به نظر میرسد؛ و البته این میزان بیتوجهی به فرمایشات ایشان نیز! باعث گردید معظم له بارها و بارها لب به سخن گشودند، گاه با لحنی ارشادی، گاه با لحنی هشدارآمیز و گاه با بیانی گلایه گونه باب این بحث را پیش کشیدند؛ اما گویا حتی عدهای که خود را داعیهداران ولایتمداری نیز دارند، ترجیح دادند از کنار این بیانات بهسادگی عبور کنند.
جریانهای سیاسی در مقام ارایهی راهبرد برای نظام و ایجاد فضای جدیدی در کشور نیستند؛ بلکه تنها به دنبال متهم کردن هم و خردهگیری بر نواقص یکدیگرند. در این فضا فاصلهای بین سطح خواص و عوام جامعه نیز خواه ناخواه فراهم میآید. چه آن که مردم از بسیاری جدالهای سیاسیِ بیحاصل گریزانند. با توجه به اهمیت این مسأله و تأکید مکرر رهبر انقلاب بر روی آن، مرور دقیقتر گزارههای سخنان ایشان میتواند مسیری روشن را فرا روی جریانهای ارزشی کشور برای ادامهی راه قرار دهد. به طور حتم مخاطب بیانات رهبری همهی جریانهای سیاسی، دانشجویان، اقشار مختلف و رسانهها هستند. اکنون این ماییم که باید بنشینیم و با مرور دوبارهی مواضع خود و مقتدایمان، فکری به حال وضعیت موجود و کنش و واکنشهای مرسوم دنیای سیاست بکنیم.
فضای گناه و اتهامزنی، زندگی ما را ظلمانی میکند
رهبر انقلاب در فضای پر جدال و غبارآلود پس از انتخابات ریاست جمهوری نیز در این باب لب به سخن گشودند و از همه خواستند فضای جامعه را فضای حسن ظن و برادری قرار دهند؛ نه فضای سوء ظن؛ ایشان فرمودند: «به اخلاق خودمان هم برسیم، اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است. فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم با این که فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم.»
ایشان بار دیگر به فضای رسانهای کشور اشاره کردند و فرمودند: «این که متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاههاى گوناگون ارتباطى روشى را در پیش گرفتهاند براى متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبى نیست. دل ما را تاریک میکند، فضاى زندگى ما را ظلمانى میکند. هیچ منافات ندارد که گناهکار تاوان گناه خودش را ببیند، اما فضا، فضاى اشاعهى گناه نباشد؛ تهمت زدن، دیگران را متهم کردن به شایعات، به خیالات.»
اینها شفافیت نیست؛ کدر کردن فضاست
رهبری در مقابل توجیههایی که برخی در مورد بد اخلاقی ها بدان متوسل می شوند چنین رهنمون دادند: «نباید گفت اینها شفافیت است. این، شفافیت نیست؛ این، کدر کردن فضاست. شفافیت معنایش این است که مسؤول در جمهورى اسلامى عملکرد خودش را به طور واضح در اختیار مردم قرار بدهد. این معناى شفافیت است، باید هم بکنند؛ اما این که ما بیاییم این و آن را بدون این که اثبات شده باشد، بگیریم زیر بار فشار تهمت و چیزهایى را به آنها نسبت بدهیم که ممکن است در واقع راست باشد، اما تا مادامى که ثابت نشده است، ما حق نداریم آن را بیان کنیم؛ این آن را متهم کند، آن این را متهم کند. از رسانهى بیگانه - رسانهى مغرض انگلیس - شاهد برایش بیاوریم، بعد هم یک نفر از آن طرف پیدا بشود و کل نظام را به امورى که شایستهى نظام اسلامى نیست و نظام اسلامى شأنش بسیار بالاتر است از این چیزهایى که بعضى به نظام اسلامى نسبت میدهند، متهم بکند، این اشکال بر آنها بیشتر هم وارد است. تهمت زدن به یک شخص گناه است، تهمت زدن به یک نظام اسلامى، به یک مجموعه، گناه بسیار بزرگترى است. پروردگارا! با تقواى خود ما را از این گناهان دور کن.»
توصیه پذیری برای بهبود عملکردهای سیاسی
رهبر انقلاب در لحنی صریح و تند بار دیگر در این خصوص فرمودند: «من مىبینم در بعضى از اظهارات، در بعضى از حرفها، فضا آن چنان مغشوش میشود که افراد سردرگم میشوند. مردم نسبت به همدیگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسؤولانشان بدبین میشوند. این درست نیست.» ایشان با لحنی گلایهآمیز تصریح کردند: «حالا بعضىها - چه مطبوعات، چه بعضى از عناصر گوناگون – توصیه پذیر نیستند، آنها از ما توصیه نمیخواهند. معلوم نیست سیاستهاى بعضى از این دستگاهها و مطبوعات و رسانهها را کى معین میکند و کجا معین میشود - نانشان در ایجاد اختلاف است - اما آن کسانى که مصالح کشور را میخواهند، مایلاند حقایق را غالب کنند، من توصیهام به آنها این است که از این اختلافات جزیى و غیر اصولى صرف نظر کنند.»[4]
شایعهسازى و شایعهپراکنى درست نیست
بیانات رهبر انقلاب هیچ گاه نافی انتقاد و ضرورت نصیحت ائمهی مسلمین و مسؤولین کشور نبود. بیان ایشان ناظر به رواج فضایی بود که فارغ از نقدهای منطقی و اصلاحی، تنها اتهامزنی و ناسزاگویی را در پی داشت. ایشان فرمودند: «شایعهسازى و شایعهپراکنى درست نیست. انسان مىبیند صریحاً و علناً به مسؤولین کشور - کسانى که بارهاى کشور را بر دوش دارند - تهمت میزنند، نسبت به اینها شایعهسازى میکنند؛ فرق هم نمیکند، چه رییس جمهور باشد، چه رییس مجلس باشد، چه رییس مجمع تشخیص مصلحت باشد، چه رییس قوهى قضاییه باشد؛ اینها مسؤولین کشورند. مسؤولین کشور کسانى هستند که زمام یک کارى به اینها سپرده است؛ مردم باید به اینها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند. نباید شایعهپراکنى کرد؛ دشمن این را میخواهد. دشمن میخواهد شایعهپراکنى کند؛ میخواهد دلها را نسبت به یکدیگر، نسبت به مسؤولین بدبین کند.»[5]
پرهیز از توهین و هتک حرمت افراد
همچنین رهبر معظم انقلاب در جمع اعضای مجلس خبرگان بر پرهیز از توهین و هتک حرمت، فعالان سیاسی تأکید کردند و فرمودند: «همان گونه که جوانان نیاز به نصیحت دارند، برخی بزرگترها هم نیاز به نصیحت دارند چرا که برخی بزرگان با شنیدن یک خبر دروغ خیلی زود تحت تأثیر آن قرار گرفته و موضع نابهجایی را اعلام میکنند که زحمات بسیاری از مسؤولان زحمتکش و مخلص نظام را زیر سؤال میبرد. اعلام سخن و موضع باید از علم و پشتوانهی محکمی برخوردار باشد که در قرآن از آن به عنوان «قول سدید» یاد شده است. هرگونه هتک حرمت و رفتارهای غیراخلاقی و توهین آمیز خلاف شرع، مخالف عقل سیاسی و ضربه به جمهوری اسلامی است که خداوند را خشمگین میسازد.»[6]
سخن پایانی
بنابراین برای داشتن نظام سیاسی فعال و فراگیر که ضمن شفافیت، پاسخگوی نیازهای نیروها، نسلها و گروههای اجتماعی متعدد در ایران باشد، نیازمند حضور همه جانبهی سیاستمداران متعهد به اخلاق و فضایل اسلامی و الهی به جای سیاست بازان وارد شده به حوزهی سیاسی هستیم. اگر باور به این اصل وجود دارد که ایران بعد از انقلاب اسلامی بیش از ایران قبل از انقلاب اسلامی وارد جهان مدرن شده است و سعی دارد تا با مشارکت بیشتر در صحنههای متعدد نقش و اثر ایرانیان مسلمان را در جهان بیشتر کند و بدین لحاظ هم سعی کرده تا به قانون، انتخابات، دموکراسی و حکومت مبتنی بر رأی و نظر مردم اتکا کند، باید همهی امور به دست سیاستمداران اخلاق محور سپرده شود.
از سوی دیگر این امر هم پسندیدهی اصحاب سیاست است که سیاست از راه فعل سیاستمداران واقعی تا سیاست بازان بر اساس قانون گرایی ممکن میشود. سیاستمدار اخلاقی و اعتقاد محور، کمترین اختلال و به هم ریختگی را ممکن میسازد و در زمان بروز حادثه و بحران به جای فدا کردن نظام سیاسی برای کسب مشروعیت و اعتبار، داشتههایش را برای رفع بحران، فدا میکند تا این که همهی امور را برای کسب اعتبار هزینه کند. این نوع کنش به معنای صفت دیگر فرد سیاستمدار الهی است. سیاستمدار، کسی است که ضمن عمل بر اساس قانون و رعایت قواعد دینی و اخلاقی، رعایت اخلاق حرفهای، در صورت بحران و حادثه، هزینه کنندهی آبرو و اعتبار به دست آوردهی خود برای رفع بحران باشد.
در شرایطی که گذشت، امر مسلم شناخته شدهی اختلال در بازیگری سیاسی به دلیل عدم رعایت قواعد اخلاقی، الهی و رعایت اخلاق حرفهای از یک طرف و تلاش در کسب اعتبار در شرایط بحرانی به جای هزینه کردن اعتبار برای رفع بحران و چالش بروز کرد و سبب شد که به جای شفاف سازی و ارتقا به وضعیت بهتر ابهام در حوزهی سیاست و کنشگری سیاسی به وقوع بپیوندد.
شاید عدهای مدعی باشند که جامعه یا از چالشهای بروز کرده در حوزهی سیاست اطلاع ندارد و اگر هم اطلاعی در حد طرح روزنامهای به دست آورده، در فرآیند عمل سیاسی و اجتماعی مردم اثرگذار نیست. این یک فرض است. فرض رقیب هم وجود دارد که اکثر مردم ایران در مورد ابعاد مشاجرههای صورت گرفته در حوزهی سیاسی اطلاع دارند و به دلیل فراگیری حضور رسانههای ملی، جهانی و اثرگذاری روابط چهره به چهره و خودمانی، فقدان شفافیت، زمینههای انزوا طلبی سیاسی و اجتماعی را فراهم کرده است.
پیش از این نیز ایشان در 19 دی ماه در جمع مردم قم بر ضرورت برگزاری انتخاباتی سالم و رقابتی تأکید نمودند: «رقابت غیر از خصومت و تهمتزنی متقابل است، رقابت به معنای اثبات خود با نفی دیگران نیست. رقابت، دادن وعده های خلاف قانون، برای جلب نظر مردم نیست.»
توصیهها و هشدارهای داهیانهی رهبر انقلاب، البته تنها مختص به این دوره از انتخابات نبوده است و علاوه بر تبیین وظایف مردم (از جمله انتخاب درست) و مجریان انتخابات (به ویژه تکلیف امانتداری)، توصیهها، هشدارها و تبیین وظایف و مسؤولیت های کاندیداهای انتخاباتی، همواره بخش مهمی از منشور انتخابات در کلام رهبر معظم انقلاب را همچون حضرت امام (ره) تشکیل میدهند.
مقام معظم رهبری همواره در آستانهی انتخابات لزوم رقابت سالم و رعایت اصول اخلاقی در فعالیتهای انتخاباتی را برای نامزدهای انتخاباتی، هواداران آنها، مردم و مسؤولان متذکر شدهاند. سخنان معظمله در دور قبلی انتخابات مجلس شورای اسلامی، گویای این دغدغهی همیشگی ایشان است: «از طرف علاقهمندان به نامزدهای انتخاباتی گوناگون، بداخلاقی های انتخاباتی، شایستهی ملت ما نیست؛ تهمتزدن آدمهای مؤمن را، مصونیتدار از لحاظ اسلامی و شرعی را؛ در معرض هتک آبرو قرار دادن در شبنامهها، در مطبوعات، در پایگاههای اینترنتی و غیره، اینهااصلاً مصلحت نیست. من به طور جد از همهی کسانی که نسبت به نامزدهای مختلف علاقهمندی ای دارند، درخواست میکنم، اصرار میکنم که این علاقهمندی خودتان را از راه تخریب دیگران، اهانت به دیگران، متهم کردن دیگران نشان ندهید. هرچه میخواهید،از نامزد مورد علاقهی خودتان تمجید کنید، تعریف کنید؛ اما دیگران را تخریب نکنید.این علامت بدی است.»[1]
فضای دروغ و افترا، شایعه پراکنی، انگ زنی، تخریب سایر نامزدها، وعده های توخالی، بحراننمایی و سیاهنمایی از وضع موجود و در یک کلام رقابت ناسالم، یکی از آسیبهای جدی فضای انتخاباتی است و علل تاکید مقام معظم رهبری بر فضای رقابتی سالم و نیاز جامعه به این مقوله، از چند جهت قابل ملاحظه است.
اول آنکه، عرصهی انتخابات در جمهوری اسلامی، برخلاف بسیاری از کشورهای سکولار، عرصهی قدرتطلبی نیست. ماهیت انقلاب اسلامی، بر اساس ارزشهای اسلامی، معنوی و اخلاقی بنا شده است و مردم نیز از وکلا و نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مسؤولین نظام، به مثابه اسوههای اخلاق، فضیلت، دانش و اخلاق صحیح اجتماعی انتظار دارند، پایبندی خود را به آموزه های اسلامی و انقلابی عینیت ببخشند.
این آسیب همچنین با توجه به شرایط حساس داخلی و خارجی نهمین دوره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی، ضرورت رقابت سالم میان کاندیداها را به مراتب افزایش میدهد. چرا که انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی، اولین انتخابات جمهوری اسلامی ایران پس از فتنهی 88 است و شرایط حساس منطقه و جهان و بیداری اسلامی در حال گسترش، یکی دیگر از علل اصلی نیاز به فضای سالم رقابتی است.
برنامهریزیها و تاکتیکهای دشمن برای مقابله نرم با نهمین دورهی از انتخابات مجلس، نیز نشان میدهد سناریوی نخست دشمنان، کاهش و عدم مشارکت مردم است. از دیدگاه دولتمردان غربی، میزان مشارکت مردم در انتخابات به معنی میزان مقبولیت و مشروعیت نظام سیاسی مستقر است و از طرفی مشارکت بالای مردمی، قدرت بازدارندگی خارجی، تنظیم روابط سیاسی- بینالمللی و نیز الگوپذیری ملتهای منطقه از مدل حکومتی جمهوری اسلامی در وضعیت سیال سیاسی این کشورها را به همراه دارد. به همین جهت، کشورهای غربی از مشارکت حداکثری در ایران نگرانند، همواره القای گسست بین مردم و حاکمیت را در کاهش مشارکت مردمی در انتخابات جستوجو میکنند و البته رفتارسیاسی و نوع مواجههی خود با نظام را بر اساس این مشارکت تنظیم مینمایند.
با این نگاه، فضای تخریب، بحرانسازی و بحراننمایی از نارساییهای موجود و برجستهسازی اختلافات درونی، در سطح نخست، با هدف پایین آوردن مشارکت عمومی انجام میشوند که شکلگیری یک انتخابات رقابتی در درون خانواده نظام و انقلاب با هدف مشارکت گستردهتر، مهمترین راه مقابله با این سناریو است و بنابراین، باید برنامهریزیها به سمت تشکیل رقابت سالم انتخاباتی، صورت گیرد.
از این رو، اخلاق انتخاباتی آبی بر آتش این بحرانسازی کاذب و دشمنساز، در فضای سیاسی کشور است و بر این اساس است که بیانات مقام معظم رهبری در خصوص پیش شرطهای رقابت سالم، مرزی است میان حق و باطل؛ و کسانی که حیات خود را در تهمتزنی و افترا و ایجاد اغتشاش و تشویش اذهان مردم میبینند و مسیر انحراف از توصیههای ایشان را برای اثبات خود و نفی دیگران برگزیده اند، آگاهانه یا ناآگاهانه بخشی از پازل دشمن محسوب میشوند. در مقابل، توجه به تذکرات مهم معظمله توسط کاندیداها و مسؤولان اجرایی، بی شک همانگونه که مژده دادند به خلق انتخاباتی «دشمن شکن» در اسفند ماه منجر خواهد شد که نه تنها اثرات مثبت و تعیینکنندهای در داخل کشور خواهد داشت که پیام های مهمی را هم برای ملتهای در حال انقلاب منطقه ارسال خواهد کرد.
بر این اساس، با توجه به تاکید مقام معظم رهبری، ضرورت رقابت سالم در این مقطع بیش از پیش احساس میشود و بیانات ایشان در انتخابات باید برای تمام کاندیداها به ویژه اصولگرایان، فصلالخطاب باشد که این خود مصداق تبعیت آنها از فرامین معظم له است. در این میان به نظر میرسد دیدگاهها و تفکرات متعدد در درون جریان اصولگرایی ، پتانسیل یک رقابت جدی انتخاباتی در بین اصولگرایان را به وجود آورده است.
این جریانات بایستی در رهگذر فضای انتخاباتی کشور با بیان توانمندیها و برنامههای خویش و پرهیز از تبدیل شدن رقابت به یک چالش امنیتی، دوری از تخریب، شعارگرایی و شخصمحوری، نگرش و بینش سیاسی مردم را ارتقا بخشند و با رقابت سالم و رعایت شعائر اخلاقی وضوابط قانونی به تقویت شور انتخاباتی در کشور بپردازند.
اما یک آسیبشناسی کلی از صحنهی رقابت انتخاباتی نشان میدهد که فضای درونی جبههی اصولگرایان، خواسته یا ناخواسته، به تقویت این تصور دامن زده است که بعضا به فرامین رهبری در خصوص رقابت سالم، بی توجهی صورت گرفته است.
تمرکز کاندیداهای اصولگرا بر بزرگنمایی اختلافهای یکدیگر، آسیب بارز فضای انتخاباتی موجود اصولگرایان است که به جای تاکید بر اشتراکات حداکثری برای حل و فصل اختلافات و تفاوت سلیقهها در پیش گرفته شده است.
سیاهنمایی از وضعیت کشور، زیر سؤال بردن دستآوردهای نظام، برجسته نمودن تخلفات و ناکارآمد جلوه دادن نظام و...نیز از جمله دیگر آسیب های فضای فعلی است که رقابت موجود در درون جریان اصولگرایی را به کشکمشها و نزاعهای دشمن شاد کن تنزل داده و میتواند به القای یاس، ناامیدی و بیاعتمادی در قاطبهی مردم منجر شود.
القای تقابل علما و بزرگان دینی و حتی جسارت به بزرگان، ایجاد اختلاف و یا سیاسی و کوچه بازاری کردن تفاوت دیدگاههای علمی آنها برای ارضای نیاز چند روز رقابت سیاسی، اپیدمی شایع دیگر گریبانگیر ماراتن انتخاباتی اصولگرایان است. بدیهی است سامان دادن یک رقابت درونی با تحدید ظرفیت گستردهی علمای طراز اول، به عضویت در یک گروه، جمعیت و یا یک جبههی سیاسی خاص و خرج کردن از ذخایر همیشگی و ارزشمند بزرگان دینی و تراشیدن از منزلت روحانیت خط مقدم انقلاب اسلامی، خطایی استراتژیک و غیرقابلجبران است.
نسبت دادن مکرر عبارات و اتهاماتی از هواداران هر یک از دو جبههی اصولگرایی به یکدیگر، همچون ارتباط جبههی پایداری با جریان انحرافی و انگ وحدت شکنی توسط این جبهه و در سوی دیگر میدان، انتساب جبههی متحد به پشتیبانی آقای هاشمی و... و اتهام اتصال هر دو جبهه به کانونهای قدرت و ثروت، سهم خواهی و... نمود بارز این فضای غیراخلاقی و نامطلوب و نیز همراهی با فتنهگران داخلی و خارجی است. برعکس، «خوداصلح پنداری» با صفتسازی هایی چون «صاحبان انحصاری گفتمان ناب اصولگرایی و خالصسازی»، «صاحبان حماسههای 3تیر و 9دی»، «دارای بیشترین بدنهی اجتماعی»، «تنها عاملان به ندای وحدت رهبری» و.. دیگر، نمودهای بداخلاقیهای انتخاباتی است که هر دو جبهه، کم و بیش، بدان دچار بوده اند.
نمونهی روشن دیگری از بداخلاقی انتخاباتی در این رقابت درونی نیز، انتشار نقلقولهای محرمانه و بعضا نادرست و غیرمستند از مقامات عالیرتبهی نظام، به ویژه رهبر انقلاب در حمایت از این و یا آن جبهه و تفسیر به رأی و مصادره به مطلوب فرمایشات رهبری است که هر دو جبهه در روزهای باقیمانده، باید به شدت از چنین نگاه ابزاری به والاترین جایگاه نظام اسلامی بپرهیزند.
هم چنین، پرداختن به مسایل حاشیهای و یا کلیگوییها در موافقت و مخالفت، تلاش برای جهت دادن به افکار عمومی و آماده کردن ذهنیت جامعه از طریق نظرسنجیهای مشکوک،ایجاد هیجانهای کاذب و جوسازیهای بیمبنا و ادعاهای غیر مستند فضای انتخابات را احساسی و ملتهب میکند و چارچوب منطقی و اخلاقی انتخاب را بر هم میزند. روشن است در این شرایط، ائتلاف جریانهای مسألهدار، در مقابل نیروهای معتقد به آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی، به احتمال انتخابی ناخوشایند در مجلس نهم، را افزایش خواهد داد.
بر اساس آنچه گفته شد، بیانات رهبری حکیم انقلاب، منشور عملی حرکت همهی جریانهای حاضر علی الخصوص اصولگرایان در نبرد انتخاباتی پیش رو است که موفقیت در آن عمل حقیقی به منویات رهبری است و هر یک از جریانات باید بکوشند ترجمان عملی این منویات را در کنش سیاسی خود نشان دهند. پرواضح است، مجلس قوی و سالم، در نتیجه ی رقابت سالم حاصل خواهد شد و عمل به منویات رهبر انقلاب، رعایت تقوای الهی و خالص کردن انگیزهها و نیات درونی، انتخابات نهم را عرصهای مغتنم برای ارتقای فرهنگ سیاسی کشور و تجربهای خاطرهانگیز در حافظه تاریخی جمهوری اسلامی تبدیل خواهد کرد.(*)
[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم یزد 12/10/1386
*سارا صبوری؛ کارشناس ارشد علوم سیاسی
در این نوشتار بنای آن را نداریم که به نظارت استصوابی و دفاع حقوقی از آن بپردازیم که این خود مجال دیگر و مفصلتری میطلبد ولی سؤال اساسی در این نوشتار آن است که با وجود روشن بودن حدود اختیارات و وظایف شورای نگهبان این همه هجمه برای چیست؟
شورای نگهبان یک جایگاه بسیار رفیع، معتبر، شرعی و قانونی دارد، این شورا همواره یک سنگر بسیار استراتژیک و راهبردی برای دفاع از تمامیت قانون اساسی، حفاظت و حراست از آن بوده و هست. در طول سی و اندی سال گذشته که از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی میگذرد همواره این حصن حصین از سوی ضد انقلاب خارج از کشور اعم از منافقین، چریکهای به اصطلاح فدایی خلق، بهاییها، تودهایها، سلطنت طلبها و ... و نیز ضد انقلاب داخل کشور اعم از حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز مورد هجمه قرار گرفته است. شورای نگهبان همواره با حملات بیوقفهای از سوی آنهایی که تابلوی خودی و خط امام در دست داشتند، مواجه بوده است و این نشان دهندهی مؤثر بودن و البته مؤثر به حق بودن این شورا است.
در حالی که قرار بود از روز 20 دی ماه 58 تبلیغات انتخاباتی نامزدهای نخستین دورهی ریاست جمهوری آغاز شود، موسوی خوئینیها به عنوان ناظر آنان را به حضور میپذیرد و آنان را تست میکند و از آن جایی که حضور برخی از آنان را باعث وهن انتخابات تشخیص میدهد، یقین حاصل میکند که مردم نیز حضور آنان را در صفحهی تلویزیون برنمیتابند. خوئینیها این گونه مثال میزند که یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری از سوی حزبی مورد حمایت قرار گرفته است که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی نداده و رفراندوم قانون اساسی را تحریم کرده است، وی به حق استدلال میکند آیا شخصی که نظام جمهوری اسلامی را به رسمیت نمیشناسد و یا از سوی حزبی مورد حمایت قرار گرفته که اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ندارد، صلاحیت حضور و شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را دارد؟[2]
با اعمال نظر کمیسیون بازرسی تبلیغات انتخابات، عملاً در حدود 90 نفر رد صلاحیت شدند و در نهایت 10 نفر در صحنهی رقابت باقی ماندند.[3] حال چگونه است که موسوی خوئینیها و دوستانش از فردی حمایت میکنند که مورد تقدیر و تجلیل ضد انقلاب داخل و خارج است؟
در 28 اردیبهشت سال 78، رهبر معظم انقلاب در جمع ناشرین حاضر در حسینیهی امام خمینی(ره)، سخنان مهمی را بیان کردند. در فرازی از این سخنان، امام امت از حملاتی که در آن روزها به شورای نگهبان میشد به شدت انتقاد کردند و آن را «جنجال بیمبنا» نامیدند: «الان مىبینید که به شوراى نگهبان هم خیلى حمله مىشود... از آن جنجالهاى بسیار بىمبنا و بىریشهاى است که هدفش تضعیف شوراى نگهبان و در واقع نفوذ دادن عناصر مخالف با اسلام و مخالف با امام و مخالف با نظام جمهورى اسلامى در ارکان قانونگذارى است. مانعشان شوراى نگهبان است. فکر مىکنند همان بلایى که یک روز سر آن هیأت علماى طراز اوّل آوردند، به این وسیله مىتوانند بر سر شوراى نگهبان هم بیاورند که البته نخواهند توانست و مطمئناً چنین چیزى تحقق پیدا نخواهد کرد. هدف این است؛ این قدم بعدى است.»[4]
«آیت الله العظمی خامنهای» در جایی دیگر با اشاره به وظیفهی اصلی شواری نگبهان میفرمایند: «شورای نگهبان بر اساس قانون موظف است از ورود ناخالصیها به ارکان نظام جلوگیری کند و اگر شورای نگهبان این وظیفه را برعهده نداشت، یقیناً نظام دچار مشکلات فراوان میشد، البته ممکن است در این روند اشتباهی هم رخ دهد، اما نباید با تبلیغات سیاسی، کلیت این نهاد عظیم و وظیفهی قانونی آن را در تعیین صلاحیتها زیر سؤال برد. حتی الامکان باید دقت شود که در این بررسیها، [صلاحیتها] حق کسی ضایع نشود و من مطمئنم اعضای محترم شورای نگهبان با توجه به تقوا و تعهدی که دارند، دقت کافی خواهند نمود و بر خود وظیفه میدانم از این شورا به عنوان یک نهاد قانونی و رسمی و دارای نقشی مهم، به طور قاطع دفاع کنم. شورای نگهبان باید صد در صد به قانون، ملتزم باشد و وظایف خود را بدون هیچ ملاحظهی دیگری به انجام رساند.»[5]
البته آنچه در کلام رهبر عزیز این انقلاب آمده است، اخطاری است که پیش از آن پیر جماران به خط امامیهای دیروز و ضد انقلابهای امروز داده بود. امام امت در این زمینه میفرمایند: «تکلیف شرعى است که نگذارید مسایل شوم مشروطیت تکرار شود و عبرت بگیرید از آن جا. در آن زمان به تدریج فقها را از مجلس بیرون راندند و بر سر این ملت آوردند آنچه دیدیم. اگر شما ... این طایفه را حفظ نکنید، بدانید که سرنوشت شما سرنوشت زمان مشروطه خواهد شد که روحانیون این کار را درست کردند و دست استبداد را کوتاه کردند، لکن دوباره به واسطهی این که ملت مجتمع نبود و با روحانیت آن طور سازش، اطاعت محکم نداشت، مشروطه را از آنها به پا کردند و دیگران آمدند و مشروطه را همان استبداد غلیظتر با اسم مشروطه [کردند].»
سرنوشت هیأت علمای طراز اول
قانون اساسی ایران در زمان مشروطه، دارای متممی بود الهام گرفته از قانون اساسی کشورهای «بلژیک» و «فرانسه» که توسط اشراف و متجددین نوشته شده بود. انقلاب مشروطه که حق دخالت در قانون اساسی را از علمای دینی گرفته بود، باعث احساس خطر از جانب «شیخ فضل الله نوری» گردید. وی با توجه خاص به اصل دوم متمم قانون اساسی، پیشنهاد تشکیل هیأت نظارت دینی بر قانون ایران را برای تکمیل اصول قوانین اساسی ارایه داد. (لایحهی اصل نظارت یا اصل ابدیه)؛ طبق این طرح میبایست شرع و دین نظارت مستقیم بر اجرای قوانین ایران را داشته باشد و این نظارت از طریق علمای عظام شدنی بود. در این راه مقدس شخصیتهای مذهبی گرانقدری شهید شدند که در مجلس آخر به دلیل موضعگیری رضاخان دیگر کسی سخنی از این اصل بر زبان نراند.[6]
رضاخان که با حمایت مستقیم دولت انگلیس کودتا کرده بود، چندی بعد از سرکوب وحشیانهی مخالفان خویش اعلام کرد که قصد دارد نظام مشروطهی سلطنتی را به نظام جمهوری تغییر بدهد. در آن هنگام علاوه بر رجال وابسته به دولت انگلیس که از اصل ماجرا خبر داشتند و مأمور به حمایت از پیشنهاد رضاخان بودند بسیاری از ساده لوحان نیز این تصمیم را یک تصمیم انقلابی و اصلاح طلبانه قلمداد میکردند و به خاطر این که رضاخان قصد دارد با تغییر رژیم سلطنتی و تبدیل آن به نظام جمهوری زمینهی مشارکت سیاسی مردم را فراهم آورد! از او تجلیل و تقدیر میکردند!
آن روزها شهید «مدرس» به شدت با این تصمیم سردار سپه مخالفت میورزید و آن را توطئهای میدانست که دولت استعماری انگلیس در پوشش یک اقدام به ظاهر اصلاح طلبانه! طراحی کرده و به میدان آورده است. در پی مخالفت شهید مدرس، بسیاری از روشنفکر نمایان، رجال و شخصیتهای سیاسی که اکثر آنها روابط نزدیکی با سفارت انگلیس داشتند، برضد مرحوم مدرس دست به هجوم تبلیغاتی گستردهای زدند و از او به عنوان آخوند مرتجع و مخالف پیشرفت و توسعه یاد میکردند. سرانجام مخالفت شدید شهید مدرس که از پشتیبانی عالمان دینی و تودههای مردم برخوردار بود، نقشهی رضاخان را نقش بر آب کرد و دولت انگلیس را در توطئهای که تدارک دیده بود، ناکام گذاشت...
بعدها معلوم شد که هدف اصلی انگلیس از این پیشنهاد که قرار بود به دست رضاشاه تحقق پیدا کند، حذف اصل دوم متمم قانون اساسی بوده است که مطابق آن برای پیشگیری از تصویب قوانین مخالف اسلام در مجلس شورای ملی، حضور و نظارت حداقل 5 نفر از مجتهدین الزامی شده بود. بعد از انقلاب و به خصوص در دوران اصلاحات نیز طیفی متشکل از رادیوهای بیگانه، محافل وابسته به کانونهای خارجی، برخی از افراد و جریانهای سیاسی و تعدادی از مطبوعات داخلی هجوم گستردهای را برضد شورای نگهبان و نظارت استصوابی طراحی کرده و به میدان آوردند که با اقدام رضاخان و طرح دولت انگلیس شباهت فراوانی داشت، در این هجوم هماهنگ و حساب شده که در آن شرکت محافل خارجی و عوامل وابسته به بیگانگان [را] به وضوح میشد دید، همان کانونی هدف قرار گرفته بود که پالایش مجلس شورای اسلامی از حضور عناصر نفوذی و بداندیش و اسلامی بودن مصوبات مجلس را تضمین میکرد.[7]
شورای نگهبان قانون اساسی به تعبیر رهبر عزیز انقلاب «تضمین کنندهی ادامهی حیات اسلامی این نظام» است و شاید به همین دلیل باشد که در آستانهی هر انتخاباتی پیکان حمله و بمباران تبلیغاتی دشمن به سوی این نهاد نظارتی نشانه میرود. در این میان شورای نگهبان سد محکمی است که اجازهی ورود نامحرمان به ارکان تصمیمگیری نظام را نمیدهد از این روی در آینده باید شاهد هجمههای هر چه بیشتر به این نهاد مهم و تأثیرگذار باشیم.
1- رهبر معظم انقلاب در دیدار خود با اعضای شورای نگهبان بر عملکرد گذشتهی این نهاد نظارتی صحه گذاشتند و دربارهی ایرادها و اشکالها به عملکرد این شورا از جانب برخی از جریانها تأکید کردند: «اگر کسانی اشکال میکنند، ایراد میکنند، بهانه گیری میکنند، اصل این کار را زیر سؤال میبرند، این خلاف انتظار نیست - بالاخره نظرات گوناگونی هست - مهم این است که انسان و آن دستگاه عامل بداند که چه کاری بر عهدهی اوست و چه کاری دارد انجام میدهد.»
با این وجود رهبر معظم انقلاب در نماز جمعهی پرشکوه 14 بهمن به نکات بسیار مهمی دربارهی وظایف شورای نگهبان اشاره کرده و راهکارهای زیر را ارایه نمودند.
- بسیاری از انتقادها به عملکرد شورای نگهبان از سوی کسانی صورت میگیرد که توسط این شورا رد صلاحیت شدهاند و از این رو طبیعی است که معترض باشند ولی از منظر رهبر معظم انقلاب کسی نباید تصور کند که رد صلاحیت شدگان، لزوماً آدمهای بیصلاحیت هستند چرا که آنها فقط برای نمایندگی مجلس، احراز صلاحیت نشدهاند اما برای کارهای دیگر شاید دارای صلاحیت باشند ضمن این که ممکن است کسانی که او را رد صلاحیت کردهاند، اشتباه کرده باشند.
- با وجودی که اگر شورای نگهبان نیز در احراز صلاحیت یک شخص و یا رد صلاحیت او اشتباه کند چون یک نهاد قانونی متصدی احراز صلاحیتها است همانند قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی که به تأیید شورای نگهبان رسیده است و وجههی قانونی دارد لازم الاجرا است، هر چند امکان اشتباه و خطا در این قوانین نیز وجود دارد ولی بعد از تصویب همگان بایستی آن را رعایت کنند.
رهبر عزیز انقلاب برای این که اشتباهات به حداقل کاهش پیدا کند به شورای نگهبان توصیه میکنند: «شورای نگهبان از لحاظ قانونی باید صلاحیت افراد را احراز کند البته همیشه گفتهایم که سطح صلاحیتها را در حد معقول نگه دارند و آن قدر بالا نبرند که عدهی کمی احراز صلاحیت شوند.»
از این رو اولین موردی که میتوان برای مقابله با هجمهی ضد انقلاب و افراد ناآگاه به شورای نگهبان مورد توجه قرار داد، همان رهنمودی است که رهبر عزیز انقلاب در خطبههای نماز جمعه به آن اشاره کردند.
2- از سوی دیگر اگر چه قانون اساسی وظایف و اختیارات نهادها را به خوبی مشخص کرده و جایی برای تفاسیر مغایر با متن این قانون وجود ندارد ولی با توجه به دگرگونی اوضاع و شرایط، ممکن است مهندسی، ساز و کارها، سیاستها و نظامهایی که برای ایجاد جامعهی اسلامی، پیشبینی شده، کهنه شود و کارآیی خود را از دست بدهد که در این صورت، تغییر و نو کردن آنها، هیچگونه ایرادی ندارد. مطالعهی سیستمهای حکومتی سایر کشورها در این راستا میتواند صرفاً به عنوان یک تجربه در نظر گرفته شود. در برخی از نظامهای سیاسی به خصوص کشورهایی با نظام سیاسی حزبی، آنها به گونهای عمل میکنند که حزب چندین وظیفهی اساسی را برعهده میگیرد:
- گزینش نیرو؛
- تربیت نیرو برای بر عهده گرفتن مصادر کلیدی در نظام سیاسی؛
- انتخاب از میان نیروها و معرفی نیروی منتخب به عنوان نامزد انتخابات از سوی حزب.
شکی نیست که در این میان هزینهی فیلتر و رد صلاحیت یک نیرو بر گردن حزب خواهد بود نه نظام سیاسی! از این رو در نظامهای غربی با وجود فیلترهای شدید در انتخابات که اجازهی حضور به هر شخصیت حقیقی و یا حقوقی داده نمیشود ولی هزینهی این فیلترینگ نیز از خزانهی نظام سیاسی پرداخته نمیشود. با این وجود در این نظامها احزاب نیز کار ویژههای خاص خود را دارند که با اهداف نظام اسلامی سازگار نمیتواند باشد و در نتیجه نمیتوان این مدل را به صورت صرف و چکش کاری نشده، پیشنهاد داد. تشکیل حزب برای رسیدن به قدرت امر مطلوبی در نظامی با محتوای الهی نیست ولی میتوان با تأمل بر روی این مدل و حذف نکات منفی آن مدلی سازگار با نظام اسلامی را طراحی و پیشنهاد داد.
احزاب در نظامهای غربی با تمامی ویژگیهای مثبت و منفی خود با کلیت نظام سیاسی هماهنگ و وفادار به این نظام هستند؛ از این رو فردی که در این احزاب گزینش میشود در مرحلهی اول به نظام سیاسی، قانون اساسی و نیز قوانین موضوعهی کشور پایبند است. از این رو وقتی یک حزب میخواهد نیرویی گزینش کند و یا او را برای انتخابات معرفی کند خود همهی مؤلفههای لازم را در نظر میگیرد ولی در ایران احزاب که مصادیق فراوانی نیز میتوان برای آن مثال زد در نقش اپوزیسیون ظاهر میشوند!
احزابی نظیر مشارکت، مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز در این راستا میتوانند مورد تحلیل قرار گیرند. از یادها نرفته است که احزاب پیش گفته بعد از خرداد 76 با ایجاد فضای دو قطبی در کشور برای براندازی نظام سیاسی موجود کوشیدند، حاکمیت دو گانه در کشور محصول کار ویژهی منفی این مدل احزاب ناقص الخلقه در ایران اسلامی است. از این رو باید در نظام سیاسی موجود به کار ویژههای حزب بپردازیم تا شاهد بروز مسایل امنیتی در روزها و ماههای منتهی به انتخابات نباشیم. اگر احزاب پذیرفته شده در نظام سیاسی در چارچوب قانون اساسی به فعالیت بپردازند و با گزینش و تربیت نیرو با یک انتخابات درون حزبی و با نظارت درون حزبی افرادی را به عنوان کاندیدای نهایی معرفی کنند، نظام سیاسی دیگر هزینهی رد صلاحیت افراد فاقد صلاحیت را پرداخت نخواهد کرد.(*)
[2] .همان
[3] .همان،24دی 1358، صفحهی 11
[4] .بیانات رهبرمعظم انقلاب ، 28اردیبهشت 1378
[5] .بیانات رهبر معظم انقلاب ، 29/4/1379
[6] .عقیلی ، سید احمد ، آیت الله اصفهانی و نظارت مجتهدین بر قانون اساسی مشروطه،راسخون
[7] .شریعتمداری ، حسین ، تکرار تاریخ ،روزنامهی کیهان ، 29اردیبهشت 13782، صفحهی 2
روح الله امین آبادی؛ محقق و پژوهشگر
عدهای این شبهه را در ذهن خود دارند که اصول مربوط به نظارت شورای نگهبان در قانون اساسی، اصولی غیر دموکراتیک بوده و فقط در قانون اساسی ایران جای دارد؛ حال این سؤال جای تحقیق و بررسی دارد که نهادهایی مشابه در کشورهای دیگر به خصوص کشورهای دارای ساختار دموکراتیک وجود دارد یا نه؟
بر اساس اصل 99 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، شورای نگهبان، وظیفهی نظارت بر انتخابات را بر عهده دارد. به موجب تفسیر شورای نگهبان، نظارت یاد شده در این اصل «نظارتی استصوابی» است که شامل تمام مراحل اجرایی انتخابات از جمله تأیید و رد صلاحیت کاندیداها میباشد. تلقی برخیها از نظارت بر انتخابات، ایجاد نوعی محدویت در حقوق سیاسی مردم است. حال آن که در خبرگان قانون اساسی (1358) چنین دیدگاهی در مورد مسألهی نظارت و حقوق مردم وجود نداشته است.
در این راستا عدهای این شبهه را در ذهنیت خود دارند که اصول مربوط به نظارت شورای نگهبان در قانون اساسی، اصولی غیر دموکراتیک بوده و فقط در قانون اساسی ایران جای دارد. اینان همواره در صدد محدود کردن نقش نظارتی این شورا هستند تا جاییکه خواستار جایگزینی نظارت استطلاعی به جای نظارت استصوابی میباشند؛ چیزی که نه ضمانت اجرا دارد و نه فایدهای بر آن مترتب است. حال این سؤال جای تحقیق و بررسی دارد که نهادهای مشابه عملکرد این نهاد در کشورهای دیگر به خصوص کشورهای دارای ساختار دموکراتیک وجود دارد یا نه؟
آیا در کشورهای دارای نظام دموکراتیک، نهاد مشابه شورای نگهبان وجود دارد؟
در اکثر کشورهای دنیا به منظور اعمال نظارت بر انتخابات، مراجعی قانونی وجود دارند. «شورای نگهبان» در جمهوری اسلامی ایران، «دادگاه قانون اساسی» در ترکیه، «محکمه النقد» در مصر،«شورای قانون اساسی» و «دیوان عالی عدالت» در فرانسه، «دادگاه قانون اساسی» در آلمان،«مجلس نمایندگان» و «سنا» در آمریکا، «مجلس عوام» در انگلستان و «دادگاه قانون اساسی» در روسیه، این نقش نظارتی را ایفا مینمایند. بنابراین مشابه شورای نگهبان قانون اساسی ایران، در کشورهای دیگر هم نهادهایی تحت عنوان شورا یا دادگاه وجوددارند که وظیفهی آنها نظارت بر صحت انتخابات است. تنها تفاوتی که وجود دارد آن است که در دیگر کشورها این نظارت در نهایت به دادگاه قانون اساسی، دادگاه عالی عدالت، شورای قانون اساسی، دیوان عالی کشور یا نهاد مشابه دیگری که واپسین تصمیم را گرفته و در برابر این تصمیم به شخص یا نهادی پاسخگو نیست، ختم میشود.
1- در برخی از کشورها انتخابات به معنای شرکت مردم در امر گزینش نمایندگان پارلمان وجود ندارد. به عنوان نمونه پارلمان آفریقا، 300 عضو دارد که 60 نفر از جانب رییس جمهور انتخاب میشود و 240 عضو دیگر از بین تمامی کاندیداهای سراسر کشور که بیش از 10 هزار نفر هستند بر اساس شرایط و به وسیلهی یک کمیتهی دولتی گزینش میشوند.[4] در قانون اساسی کشور عربستان سعودی نیز حضور مردم به صورت انتخابات و شرکت در انتخابات مصداق ندارد تا جایی که در قانون اساسی این کشور، تعبیر بیعت با پادشاه استفاده شده است. متن مادهی 6 این قانون به این شرح است: «یبایع المواطنون الملک علی کتاب الله تعالی و سنه رسوله و علی السمع و الطاعه فی العسر و الیسر و المنشط و المکره»[5]
2- در کتب حقوقی، مجالس قانونگذاری به دو نوع مجالس عالی که تحت عناوینی مثل مجلس سنا، اعیان، لردها و... تشکیل میگردند و مجالس عادی که نمایندگان و مبعوثان تمام ملت در آن دور هم جمع میشوند، تقسیم گردیده است. برخی از کشورهای جهان مانند ژاپن، مجارستان، مصر، بلژیک، انگلستان، فرانسه، سوئد، نروژ، آمریکا، دانمارک و... دارای سیستم دو مجلسی و برخی مانند ایران از سیستم تک مجلسی برخوردار میباشند. از این رو نحوهی انتخاب نمایندگان مجلس شورای ایران را میبایست با نوع دوم مجلس کشورهای دو مجلسی مقایسه نمود، چرا که در ایران مجلس عالی قانونگذاری وجود ندارد.[6]
مراجع اعمال نظارت بر انتخابات در دیگر کشورها
به طور کلی نظارت بر انتخابات در کشورهای جهان توسط 5 نهاد زیر انجام میپذیرد:
1- دادگاه قانون اساسی
در بسیاری از کشورهای دموکراتیک جهان، نظارت بر صحت انتخابات توسط دادگاه قانون اساسی انجام میپذیرد. در این راستا میتوان به کشورهای زیر اشاره نمود:
- اتریش: در کشور اتریش دادگاه قانون اساسی که اعضای آن با پیشنهاد هیأت دولت و با حکم رییس جمهور و دیگران به وسیلهی مجلس ملی و شورای فدرال انتخاب میشوند، بر صحت انتخابات نظارت دارند.
- فیلیپین: درفیلیپین که دارای نظام دو پارلمانی است، هر یک از دو مجلس، دادگاه قانون اساسی مخصوص خود را دارند. هر دادگاه از 9 نفر تشکیل میشود. 3 نفر قاضی از دیوان عالی کشور و دیگران از حزب اکثریت و اقلیت هر کدام 3 نفر معرفی میکنند. از 3 قاضی هر کدام که سابقهی بیشتری دارد به ریاست دادگاه برگزیده میشود.[7]دادگاه قانون اساسی وظیفهی نظارت بر انتخابات و مصوبات مجلس را دارد.
- بلغارستان: مطابق مادهی 66 قانون اساسی بلغارستان، هرگاه صحت انتخابات مورد تردید باشد، موضوع میتواند طبق قانون به دادگاه قانون اساسی احاله گردد.[8]
- سوریه: مطابق اصل 62 قانون اساسی سوریه، در صورتی که طبق تحقیق و گزارش دادگاه عالی قانون اساسی، صحت انتخابات مربوط به نمایندهای مخدوش باشد، مراتب ظرف یک ماه به وی ابلاغ و از کار برکنار میشود.[9]
- قرقیزستان: طبق بند 3 مادهی 82 قانون اساسی قرقیزستان، قانونی بودن انتخابات ریاست جمهوری را دادگاه قانون اساسی انجام میدهد.[11]
- فرانسه: طبق اصل 58 قانون اساسی فرانسه، شورای قانون اساسی بر حسن اجرای قانون انتخابات ریاست جمهوری نظارت میکند. این شورا به اعتراضها رسیدگی کرده و نتایج انتخابات را اعلام مینماید.[12] در دورههای گذشتهرسیدگی به شکایتها و اعتراضها در خصوص انتخابات مجلس ملی و مجلس سنا با استفاده از مکانیسم «تصویب اعتبارنامهها» بر عهدهی خود این مجالس بوده است. قانون اساسی 1958م. این صلاحیت را به شورای قانون اساسی واگذار کرده است. (اصل 59) شورا پس از بررسی و رسیدگی میتواند بر حسب مورد، شکایت را رد کند؛ انتخابات را باطل نماید و یا این که نتایج اعلام شده را اصلاح کند.
به موجب اصل 58 قانون اساسی، شورای قانون اساسی نظارت بر صحت انتخابات، رسیدگی به اعتراضها و اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری را بر عهده دارد. بنابراین، این نظارت در برگیرندهی تمام مراحل انتخابات از ابتدا تا انتها است و اقدام به آن نیاز به طرح شکایت از طرف افراد ذینفع ندارد، هر چند که از این رهگذر نیز شورا میتواند در موضوع وارد شود. در سیستم حکومتی فرانسه که بیش از همه ادعای دموکراسی دارد، کاندیداتوری منفرد برای حضور در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری مشروط به ارایهی 1000 امضا از شخصیتهای معتبر کشور است که در ضمن از چهرههای حزبی و وابسته به حاکمیت هستند میباشد و در مورد کاندیداتوری منفرد برای مجلس، ارایهی 500 امضا کافی است.[13]
هر چند در بسیاری از کشورها نظارت بر انتخابات توسط خود مجلس انجام میپذیرد، اما بر رسیدگی به اعتبارنامههای نمایندگان توسط خود مجلس ایراد وارد گشته است که رسیدگی به اعتبارنامههای نمایندگان مجلس چه از حیث واجد بودن شرایط انتخابات و چه از نظر مطابقت عملیات انتخاباتی با مقررات قانونی، یک امر قضایی است. از این رو با توجه به اصل تفکیک قوا مجالس مقننه اصولاً صلاحیت این کار را نداشته و فقط مقامهای قضایی میتوانند این وظیفه را انجام دهند. با این وجود در اکثر ممالک از جمله کشورهای ایالات متحدهی آمریکا، بلژیک و سوییس هر یک از مجالس مقننه، اعتبارنامههای اعضای خود را مورد رسیدگی قرار داده، آنها را تصویب یا رد مینمایند.
در انگلستان چند نفر از اعضای دیوان عالی که به حکم قرعه انتخاب میشوند، اعتبارنامههای مجلس عوام را مورد رسیدگی قرار داده، گزارشی دائر بر تصویب یا عدم تصویب آنها به مجلس تقدیم میکنند و مجلس نیز گزارش هیأت قضایی را بدون بحث تأیید مینماید. اما برخلاف ترتیب معمول در سایر ممالک، در انگلستان اعتبارنامههای نمایندگانی بررسی میشود که انتخاب آنها مورد اعتراض است، وگرنه انتخاب شده بدون تصویب اعتبارنامه، نماینده شناخته میشود. در آلمان به موجب مادهی 31 قانون اساسی 1919م. رسیدگی به اعتبارنامههای اعضای مجلس «رایشتاگ» به یک دادگاه مختلط مرکب از چند نفر نمایندهی مجلس رایشتاگ و چند نفر عضو دادگاه اداری واگذار گردیده بود. نمایندگان را خود رایشتاگ برای تمام دورهی تقنینی و قضات را رییس جمهور انتخاب مینمودند. برای اخذ تصمیم، موافقت سه نفر نمایندهی رایشتاگ و دو نفر قاضی لازم و ضروری بود.[14]
- آمریکا: مجلس نمایندگان، خود صلاحیت رسیدگی به صحت یا عدم صحت انتخابات نمایندگان و تعیین شرایط انتخاب شدن را دارد.[18]
- دانمارک: طبقاصل 33 قانون اساسی دانمارک، مجلس خود، اعتبار انتخاب نمایندگان را تعیین میکند و در مورد صلاحیت نمایندگی و از دست دادن صلاحیت مزبور در خصوص هر یک از نمایندگان تصمیمگیری مینماید.[19]
- کانادا: پارلمان کانادا از دو مجلس یعنی مجلس عوام و مجلس سنا تشکیل شده است. از مهمترین اختیارات مجلس عوام کانادا، اختیار تأسیسی یعنی امکان تغییر و اصلاح بخشهای انعطافپذیر قانون اساسی، تأیید اعتبارنامهی نمایندگان و برکناری آنها میباشد.[22]
- انگلستان: در انگلستان، نخست وزیر، وزیر کشور را تعیین میکند و وزارت کشور، طبق قانون، مسؤولیت نظارت عالی بر بررسی و تأیید و رد صلاحیتهای نامزدهای نمایندگی مجلس را بر عهده دارد.[23]
- نظارت بر انتخاب رییس جمهوری در آمریکا: بر اساس قانون اساسی ایالات متحدهی آمریکا، شخص پس از مبارزهی انتخاباتی در درون احزاب (عملاً دو حزب جمهوری خواه و دموکرات) و تعیین نامزدهای هر یک از احزاب برای هیأت نمایندگان، مردم هیأت انتخاب کنندگان رییس جمهوری را بر میگزینند. نظارت قانونی بر این روند به وسیلهی وزارت کشور صورت میگیرد.
- فرانسه: طبق قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه پس از اصلاحات 1962م.، وزارت کشور نظارت بر بررسی صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس را بر عهده دارد. کسانی به انتخابات راه مییابند که وزارت کشور در نهایت صلاحیت آنها را تأیید کند.[24]
5- شورای عالی انتخابات
در برخی از کشورها نیز شورایی موسوم به شورای عالی انتخابات، نظارت بر حسن اجرای انتخابات را بر عهده دارد. در این راستا میتوان به کشور ترکیه اشاره نمود:
- ترکیه: طبق مادهی 67 قانون اساسی ترکیه، انتخابات و همهپرسیها تحت سرپرستی و هدایت قوهی قضاییه و بر اساس آزادی، برابری، مستقیم و مخفی بودن آرا صورت میگیرد. مادهی 79 نیز بیان میدارد: «انتخابات تحت ادارهی عمومی و نظارت ارگانهای قضایی انجام میشوند. شورای عالی انتخابات تمامی اقدامهای اجرایی را به منظور تضمین برگزاری مناسب و منظم انتخابات از آغاز تا پایان به انجام رسانده، تحقیق و تصمیم دربارهی شکایتهای رسیده در مورد تخلفهای قبل و بعد از رأی گیری و تعیین انتخاب مجدد اعضای مجلس اعلای ملی ترکیه را اتخاذ مینماید. هیچ اعتراضی از سوی هیچ مقامی به تصمیم شورای عالی انتخابات وارد نیست. شورای عالی انتخابات مرکب از 7 عضو اصلی و 4 عضو علی البدل است. 7 نفر از اعضای آن توسط مجلس عمومی دادگاه عالی استیناف انتخاب شده و 5 نفر دیگر توسط مجلس عمومی شورای ایالتی که با رأی مخفی و با داشتن اکثریت مطلق از بین اعضای خود انتخاب میگردند.[25]
مقایسهی عملکرد این نهادها با شورای نگهبان
سیستم نظارت بر انتخابات در دیگر کشورها، دائر مدار نظارت استصوابی است؛ نظارتی که میتواند علیرغم رأی قاطع مردم به نمایندگان، بنا به ملاحظههایی با عدم صدور اعتبارنامه به نمایندهی منتخب و یا ابطال نمایندگی وی و حتی ابطال انتخابات به تصمیمگیری در انتخابات مبادرت ورزد:
- استصوابی بودن نظارت:
اصل 59 قانون اساسی 1958م. فرانسه بدین شرح است:
" Le Conseil Constitutionnel statue, en Cas de Contestation, Sur La r’egularite’ de Le’lection des de’pute’s et des Se’nateurs "
مطابق این اصل، شورای قانون اساسی در صورت درگیری بر سر مطابقت انتخاب نمایندگان و سناتورها با قانون، تصمیمگیری میکند. قانون اساسی ایالات متحده آمریکا نیز در بند 5 اصل خود میگوید: «هر یک از مجلسین داور انتخابات، نتایج آن و خصوصیات اعضای مربوط به خود میباشند،
"Each hose Shall be the Judge of the electin, returns, and qualifications of Its own members,…"
با دقت نظر در عبارات اصل 59 قانون اساسی فرانسه، به خصوص کلمهی «statue» که مصدر آن «statuer» به معنای «امر کردن، فرمان دادن، رأی دادن، با قدرت و تسلط انجام دادن و فرمودن» میباشد. چنین استنباط میشود که شورای قانون اساسی در تطبیق انتخابات با قانون، نظارتی فراتر از نظارت یک ناظر اطلاعی دارد. در این جا امر در مقام یک آمر فرمان میدهد و تصمیمگیری مینماید. در بند 5 اصل اول قانون اساسی آمریکا، کلمهی «Judge» استفاده شده و این لغت در اصطلاح حقوقی به معنای «قضاوت و داوری کردن» است. از منظر حقوقی یکی از خصایص و ویژگیهای تصمیمهایی که توسط قاضی یا داور اتخاذ میشود، الزامآور بودن و آمریت داشتن آنهاست.
مضمون اصل 99 قانون اساسی ایران نیز شبیه اصل 59 قانون اساسی فرانسه میباشد و تنها مرجع نظارت، متفاوت است. بنابراین از لحاظ تطبیقی در تفسیر اصل 99 میتوان به قانون اساسی فرانسه رجوع نمود و منظور از ماهیت استصوابی این نظارت را بهتر فهمید.[26]همچنین طبق اصل 64 قانون اساسی نروژ، به نمایندگان منتخب، اعتبارنامه اعطا خواهد شد که توسط مجلس مورد بررسی و تصویب قرار خواهد گرفت. عبارت «تصویب» به طور صریح بر نظارت استصوابی دلالت دارد.
- قدرت ابطال نمایندگی یا ابطال انتخابات
با توجه به مواد قانون اساسی کشورهای دیگر نیز به راحتی میتوان استنتاج نمود که وظیفهی نهاد نظارتی بر انتخابات در آن کشورها نیز یک نظارت استصوابی است که میتواند در نهایت نمایندگی و یا جریان انتخابات را باطل اعلام نماید. به عنوان نمونه، اصل 47 قانون اساسی رومانی آشکارا بیان میدارد که مجمع بزرگ ملی در صحت یا عدم صحت انتخاب هر نماینده صلاحیت داشته و نسبت به صحت یا ابطال انتخاب وی تصمیم میگیرد. بیتردید این نص قانونی بر نظارت استصوابی که قدرت ابطال انتخابات را دارد، تأکید مینماید.همچنین اصل 59 قانون اساسی فرانسه اعلام میدارد، شورا پس از بررسی و رسیدگی میتواند بر حسب مورد شکایت را رد کند؛ انتخابات را باطل نماید و یا این که نتایج اعلام شده را اصلاح کند. در این راستا اصل 55 قانون اساسی ژاپن نیز تصریح دارد: «قضاوت در مورد صلاحیت اعضای هر یک از مجالس به عهدهی همان مجلس خواهد بود.
- عدم پاسخ گویی مرجع نظارتی به هیچ نهادی در مورد تصمیم اتخاذی
از جمله نتایج نظارت استصوابی، عدم الزام به پاسخگویی به نهادهای دولتی و نیز مردم است. قانون اساسی کشورها آشکارا به این اصل اساسی تأکید دارد. مطابق مادهی 79 قانون اساسی ترکیه «انتخابات تحت ادارهی عمومی و نظارت ارگانهای قضایی انجام میشوند. هیچ اعتراضی از سوی هیچ مقامی به تصمیم شورای عالی انتخابات وارد نیست.»
- عام و فراگیر بودن نظارت (از ابتدای انتخابات تا پایان آن)
از دیگر ویژگیهای نظارت بر انتخابات در دیگر کشورها همانند نظارت شورای نگهبان، فراگیر بودن نظارت است. یعنی این نظارت شامل تمامی مراحل جریان انتخابات میباشد. با استناد به اصل 58 قانون اساسی فرانسه، «شورای قانون اساسی نظارت بر صحت انتخابات، رسیدگی به اعتراضها و اعلام نتایج انتخابات را بر عهده دارد. بنابراین، این نظارت در برگیرندهی تمام مراحل انتخابات از ابتدا تا انتها است و اقدام به آن نیاز به طرح شکایت از طرف افراد ذینفع ندارد، هر چند که از این رهگذر نیز شورا میتواند در موضوع وارد شود.» همچنین مادهی 79 قانون اساسی ترکیه تصریح دارد که شورای عالی انتخابات تمامی اقدامهای اجرایی را به منظور تضمین برگزاری مناسب و منظم انتخابات از آغاز تا پایان به انجام رسانده، تحقیق و تصمیم دربارهی شکایتهای رسیده در مورد تخلفهای قبل و بعد از رأی گیری و تعیین انتخابات مجدد اعضای مجلس اعلای ملی ترکیه را اتخاذ مینماید.(*)
پینوشت ها:
[1]. امیر حسین علینقی، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان، تهران: نشر نی، 1378، ص50.
[2]. محمد جعفر حبیب زاده و جواد حسین زاده، جایگاه قانونی دفاتر نظارت شورای نگهبان در چارچوب نقد و تحلیل رأی دیوان عدالت اداری، فصلنامهی مدرس علوم انسانی، ش3،1383، ص86.
[3]. حجت الله ایوبی، سه راهکار برای شایستهسالاری در انتخابات، تهران: پژوهشکدهی مطالعات راهبردی، 1377، ص34.
[4]. جلالالدین مدنی، حقوق اساسی تطبیقی، تهران: انتشارات پایدار،1379، ص186.
[5]. نظارت استصوابی، پیشین، ص8.
[6]. همان، ص110.
[7]. مدنی، پیشین، ص195.
[8]. جلالالدین مدنی، حقوق اساسی تطبیقی، تهران: کتابخانهی گنج دانش، 1374، ص246.
[9]. قانون اساسی سوریه، تهران: اداره کل قوانین و مقررات، 1374، صص57-77.
[10]. کمال الدین هریسینژاد، حقوق اساسی تطبیقی، تبریز: انتشارات آیدین، 1387، صص95 و96.
[11]. الهه کولایی، قوانین اساسی فدراسیون روسیه و جمهوریهای آسیای مرکزی، 1377، ص157.
[12]. قانون اساسی فرانسه، تهران: اداره کل توافقهای بینالمللی، 1376، ص41.
[13]. نظارت استصوابی، پیشین، ص290.
[14]. قاسم قاسم زاده،حقوق اساسی فرانسه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1336، صص224و225.
[15]. قانون اساسی ژاپن، تهران: اداره کل قوانین و مقرارت کشور، 1368، ص29.
[16]. قانون اساسی ایتالیا، تهران: اداره کل توافقهای بینالمللی، 1375، صص34-40.
[17]. قانون اساسی نروژ، تهران: اداره کل قوانین و مقررات کشور، 1368، صص17-26.
[18]. محمد عالیخانی، حقوق اساسی، تهران: انتشارات دستان، 1381، ص210.
[20]. قانون اساسی رومانی، تهران: اداره کل تنقیح و تدوین قوانین و مقررات کشور، 1360، صص19و10.
[21]. محمدرضا ظفری، سیستمهای حقوقی کشورهای اسلامی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، صص366و3367.
[22]. هریسینژاد، پیشین، ص120.
[23]. جعفر بوشهری، حقوق اساسی تطبیقی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص 150.
[24]. بوشهری، ص34-37.
[25]. مدنی،ص411.
[26]. نظارت استصوابی، صص110و306 و307.
* لیلا نعمتی؛ کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی
گروه سیاسی برهان/ فاطمه امیری رز؛ با نزدیک شدن انتخابات نهمین دورهی مجلس شورای اسلامی، رقابتها جدّیتر شده و صفبندی جریانها، ملموستر میگردد. هرچند تا کنون جبههی «اصلاحات» به دلایلی از برافراشتن تابلو و پرچم در این انتخابات خودداری نموده و جریان موسوم به «انحراف» نیز حضور و برنامهی آشکار و رسمی ارایه نکرده است، ولی آرایش انتخاباتی سه جریان «اصولگرایی، انحراف و اصلاحطلبی» کتمان ناپذیر است. البته هر کدام از این سه جریان با ظرفیت و توان کاملاً متفاوت وارد عرصهی انتخابات شدهاند که همین تفاوت ظرفیت و لوازم و ضرورتهای آن، بهانهی اصلی این یادداشت است.
از میان سه جریان یاد شده، جریان اصولگرایی به دلایلی که بررسی و بحث جداگانهای میطلبد، هم از ظرفیت بالایی برخوردار است و هم امکان پیروزی آن تحقق یافتنیتر به نظر میرسد. همین نکته، تیغ دو دمی است که این جریان باید دامن خود از آن بپاید. پایگاه اجتماعی قابل تکیه، گفتمان سیاسی منسجم، ضعف رقبا و دیگر امتیازها نباید موجب غفلت از دامهایی گردد که اتفاقاً از سوی رقبای به ظاهر ضعیف در مسیر راه اصولگرایی، گذاشته خواهد شد. در مقطع فعلی از انتخابات، هشدارهای چندی وجود دارد که لازم مینماید اصولگرایان از آنها غفلت نورزند، البته هر چه روند انتخابات پیش میرود، ممکن است بدین موارد افزوده گردد.
1. ضرورت حفظ وحدت
حفظ وحدت از سوی دو طیف اصولگرایی یعنی «جبههی پایداری» و «جبههی متحد اصولگرایان»، به معنای نفی اختلافها و یک دست شدن نیست و نیز حفظ وحدت الزاماً معنای بر سر یک میز نشستن و لیست واحد دادن را هم نمیدهد بلکه بدین معناست که در کنار 10 درصد اختلاف که بیشتر به نوع مواضع باز میگردد تا اصول بنیادی، 90 درصد هم اشتراک وجود دارد که عقل سیاسی حکم میکند، از آن غفلت نشود.
2. درونی نکردن رقابت
تمرکز بر روی اختلافها، یک نتیجهی روشن در پی دارد و آن، انتقال رقابت موجود میان اصولگرایان و اصلاحطلبان به درون خود جریان اصولگرایی است. با اظهارنظرهای نسنجیدهی دو طیف اصولگرایی در مورد یکدیگر و برجسته شدن اختلافها در عرصهی رسانهها، در عمل رقابتی شکل میگیرد که دو طرف آن جریان اصولگر هستند، اما اصولگرایان بایستی هوشیار باشند که از این نوع بازی، رقبای اصلی آنها یعنی اصلاحطلبان و به ویژه رهبران آن مانند: «هاشمی» و «خاتمی» و نیز جریان انحراف، به شدت استقبال میکنند و بعید نیست که اصولگرایان در زمینی بازی کنند که طراح آن، همانها هستند؛ چرا که میوهی این اتفاقها را که شکست اصولگرایان است، اصلاحطلبان، جریان انحرافی و حتی دشمن خارجی خواهد چید.
اصولگرایان بایستی بدانند دشمن خارجی و داخلی از تخریب تمامی چهرهها و رهبران اصولگرایی استقبال میکند، اگر چه تخریب وجههی «آیتالله مصباح یزدی» رویکرد ثابت مخالفان نظام بوده و هست، اما تخریب وجههی «آیتالله مهدوی کنی» هم بدون شک به مذاق دشمنان ولایت، خوش میآید. چرا که آنها هنوز خاطرهی اتفاق مجلس خبرگان را که ایشان برای باطل کردن بازی دشمن وارد عرصه شد، از یاد نبردهاند.
3. باز تولید نکردن گفتمان فتنهی 88
اگر مروری بر رقابتهای انتخابات دهمین دورهی ریاست جمهوری و حوادث پس از آن داشته باشیم، یادمان خواهد آمد که گفتمان جریان رقیب دولت که بعدها عنوان فتنه به خود گرفت، سیاهنمایی از کشور، برجسته نمودن تخلفات دولت و ناکارآمد جلوه دادن دولت اصولگرا بود که بدین وسیله هم کل نظام را زیر سؤال بردند و هم مستمسکی برای ادعای بعدیشان یعنی تقلب در انتخابات، ساختند. امروز در غیاب جریان فتنه، اشتباه تاکتیکی اصولگرایان موجب باز تولید همان گفتمان، این بار از زبان آنها خواهد شد. ناگفته پیداست که دولت فعلی علیرغم خدمات برجسته، اشتباهات و تخلفاتی هم داشته و دارد، یکی از جاهایی که توصیهی رهبر انقلاب در مورد سوءاستفاده نکردن از بیتالمال مصداق پیدا میکند، همین جاست؛ چرا که شنیدههایی از جریان منتسب به دولت برای شیطنت در انتخابات به گوش میرسد.
جریانهای اصیل اصولگرایی نیز نباید از این مسأله سازیها غفلت کنند. اما باید دانست جای طرح تخلفات احتمالی قانونی، مالی، سیاسی و امنیتی دولت در رسانهها و عرصهی رقابت سیاسی نیست. جریانهای اصولگرا به ویژه نمایندگان مجلس باید از مسیرهای قانونی مقابل اقدامهای اشتباه و غیرقانونی بایستند و اجازه ندهند این مسایل دست مایهی بازیهای سیاسی و انتخاباتی شود. جریانهای رقیب، به ویژه جریان فتنه منتظر شنیدن این گونه اظهار نظرهای نسنجیده است زیرا نتیجهی این تخریب ها، تبرئهی فتنه و اثبات ادعاهای این جریان است. همچنان که به هنگام طرح انتقادهایی پیرامون جریان انحراف، لیدرهای فتنه، خرامان شدند و ادعا کردند آنها پیشتاز معرفی این جریان در ماجرای 88 بودهاند! از سوی دیگر، ترسیم چهرههای متخلف و متقلب از دولت، یک نتیجهی ناخواسته و خطرناک هم در پی دارد و آن زمینهسازی برای ادعای تقلب از سوی همین دولت خواهد بود که مجری انتخابات آینده است.
4. احتمال تغییر راهبرد رقیب
جریان فتنه و اصلاحطلبان امروز اعلام کردهاند که با تابلو و پرچم در انتخابات حاضر نخواهند شد، در عین حال مانع حضور انفرادی افراد منتسب به خودشان هم نشدهاند، راهبردی که در فضای سیاسی، «عدم مشارکت فعال» نام گرفته است، اما این امر به معنای قطعی شدن نوع تحرکهای این جریان در انتخابات آینده نیست. این جریان در هر مقطعی از انتخابات ممکن است به اقدامهای تازهای روی آورد. در مقطع تأیید صلاحیتها، تبلیغات و ... ممکن است دست به تغییر تاکتیکها برای افزایش هزینهی انتخابات برای نظام بزند.
یکی از تغییرات احتمالی بدین شرح است که اگر اصلاح طلبان در فرآیند انتخابات به این تحلیل برسد که علیرغم تحریم چراغ خاموش آنها، مشارکت بالای 50 درصدی رقم خواهد خورد، در این صورت بعید نیست این جریان، در دقیقهی 90 با تغییر راهبرد انتخاباتی و به بهانهی نگرانی برای سرنوشت کشور، از بین کاندیداهای موجود لیست داده و وارد رقابت شود و اگر برعکس به این تحلیل برسد که مشارکت کمتر خواهد بود، ممکن است دست به انتحار دیگر زده و با کنارهگیری کاندیداهای فعلی با گرایش اصلاحطلبی، هزینهی انتخابات را بالا ببرد و با ادعاهایی نظیر88، بحث تقلب و ... را پیش بکشد. این تغییر راهبردها آگاهی و آمادگی اصولگرایان را میطلبد.
5. پرهیز از اعتماد به خواص بیبصیرت
حماسهی 9دی نشان داد که بصیرت ملت از بسیاری خواص بالاتر است؛ به عبارت دیگر ملت نشان داد در همراهی با نظام، با برخی از خواص انقلاب اختلاف نظر دارد. کسانی که در امتحان فتنهی 88 نمرهی خوبی نگرفتند و از سوی رهبر انقلاب عنوان خواص بیبصیرت را دریافت کردند. طبیعی است ملت به این نوع مهرهها روی خوش نشان ندهند. به نظر میرسد به نفع هر دو طیف اصولگرایی است که تکلیف خود را با این قبیل افراد، روشن کنند، چرا که هیچ اطمینانی وجود ندارد اینگونه افراد در فتنههای سخت آینده، باز هم مانند سابق نلغزند.
6. توجه به توصیههای آشکار رهبر انقلاب
آخرین و مهمترین هشدار اینکه، جریان اصولگرا هویت خود را از پایبندی به اصول انقلاب و نظام گرفته است، بنابراین ولایتپذیری و پایبندی به گفتمان ولایت و رهبری بایستی از اصلیترین شاخصههای این جریان باشد. توصیههای رهبر انقلاب در مورد رقابت سالم، تبلیغات درست، عدم اتکا به کانونهای ثروت و قدرت، سوء استفاده نکردن از بیتالمال و... باید چراغ راه جریان اصولگرا گردد، چرا که طی چند انتخابات گذشته همان گفتمان انقلاب و ولایت، عامل اصلی پیروزی این جریان بوده است.(*)
*فاطمه امیری رز؛ کارشناس مسایل سیاسی