محور : اقتصاد
دیوید هیکس، مترجم: جعفر خیرخواهان
نخستین سالهای حضور خود در دوره تحصیلات تکمیلی فکر کنید. مقالات پیچیده ریاضی که خواندنشان مستلزم صرف وقت و تلاش بسیار بود.
مقالات به گونهای نوشته شده بودند که گویی برای یک باشگاه شخصی است و ما احساس افتخار میکردیم وقتی با موفقیت وارد این باشگاه میشدیم. هر چند که من در چند کار پژوهشی خویش از سبک و سیاق این مقالات بسیار پیچیده و اغلب با نگارش ضعیف تقلید کردم، به مرور زمان و کاملا سریع این کار را ترک نمودم. من این کار را به انتخاب خویش نکردم. من شانس آوردم که در اطرافم پژوهشگران بالغ معتمدی در نخستین پست دانشگاهی حضور داشتند. آنها به من آموختند که اگر از پژوهش خود مطمئن هستی باید به نحوی بنویسی که در دیگران ایجاد علاقه ایجاد کنی نه اینکه آنها را دور کنی. مقاله را برای آگاهسازی و نه تحتتاثیر گذاشتن خواهید نوشت. با عرض پوزش از اساتید پژوهشی و نگارشی من، در اینجا میخواهم رویداد زیر را گزارش دهم.
تکذیب ترجیحاتی که من در آن دخیل بودم تبدیلکردن تعمدی یک مقاله پژوهشی ساده و روشن به مقاله بسیار پیچیده و مبهم بود تا تاثیر مثبتی بر داوران بگذارد. یعنی من مقاله را برای تاثیر گذاشتن نوشتم به جای اینکه آگاهیبخش باشد نقض باورهایی در رابطه با نیت درست از پژوهش که کاملا به آن اعتقاد داشتم. اغلب اوقات شک مرا برمیداشت که بیشتر مقالاتی که میخوانم عمدا مغلق و مبهم بودند و اکنون من بخشی از همان توطئه هستم.
یکی از همکاران مقاله نسبتا پیچیدهای را تحویل من داد که چگونه بنگاهها از ضمانتهای فروش خود برای بیرونکشیدن رانت از مصرفکنندگان معین محصولات خود استفاده میکنند. به نظر نمیرسید هیچکس از مخاطبان علاقهای به دنبال کردن این استدلال داشته باشد. چون من این استدلال را کاملا روشن یافتم مکررا از نویسنده دفاع کردم و توانستم کاری کنم که مخاطبان از مقاله سردرآورند. نویسنده بسیار خوشحال شد که من توانستم کار وی را درک کرده و به سایرین توضیح دهم و در نتیجه از من خواست اگر مایل هستم این مقاله را مشترکا تهیه کنیم. من گفتم بسیار خوشحال خواهم شد.
من به مدت چند ماه غرق در ادبیات موضوع شدم به طوری که توانستم پیشبردمان را با دقت بیشتری در ادبیات موضوع جا بیندازیم. ما موفق شدیم تعداد معادلات را به شش معادله کاهش دهیم. در این مرحله، مباحث مقاله کاملا روشن شد و در سطحی نوشته شده بود که میتوانست مخاطب گستردهای پیدا کند. وقتی که ما مقاله را به ژورنالهای ریسک، نااطمینانی و بیمه تحویل دادیم داوران واکنش نشان دادند که نتایج مقاله خیلی بدیهی و واضح است. پس از مدتی سردرگمی، نویسنده همکار پیشنهاد داد که شاید مشکل مقاله این بوده است که ما استدلال را زیادی ساده کردهایم که همه میفهمند؛ بنابراین داوران و سردبیران نشریات به حد کافی تحتتاثیر قرار نگرفتهاند. او گفت که میتواند با تعمیمبخشی مقاله، کاری کند جدیتر و تاثیرگذارتر به نظر رسد. در حالی که مقاله جدید، همان نکات مقاله اصلی را داشت جلوه ریاضی بیشتری پیدا کرد و برای بیشتر خوانندگان مطلقا غیرقابل فهم شده بود. مقاله به جایی رسید که 15 معادله، دو گزاره و اثبات، دهها عبارت ریاضی اضافی و یک پیوست ریاضی حاوی نوزده معادله و حتی عبارات ریاضی بیشتر داشت. من شخصا قادر به درک مقاله نبودم و احتمالا نمیتوانستم به تنهایی آن را در جایی ارائه کنم.
مقاله در نخستین نشریه که تحویل دادیم پذیرفته شد. دو سال طول کشید تا گزارش یک داور را دریافت کردیم. نشریه مربوطه، این مقاله را مجموعا برای هفت داور فرستاده بود، اما فقط یکی توانسته بود گزارشی درباره آن بنویسد. ظاهرا او به حد کافی تحتتاثیر قرار گرفته بود. در حالی که مخاطب برای نسخه اولیه مقاله بسیار زیاد بود، مخاطب برای نسخه منتشرشده به مجموعه بسیار محدودی از متخصصان و ریاضیدانها کاهش یافته بود. حتی برای ریاضیدانها مقاله احیانا از نظر هزینه فایده اقتصادی نبود؛ یعنی زمان و زحمتی که برای خواندن مقاله لازم بود از فایدههای حاصله از خواندن آن پیشی میگرفت. من اکنون بخشی از توطئه عمدا مبهم و پیچیده ساختن اندیشههای ساده هستم. ماجرا در اینجا پایان نیافت. یک سال بعد در یک همایش اقتصادی، من در میزگردی مرکب از سردبیران نشریات اقتصادی نشستم. موضوع این نشست به راهنمایی اساتید جوان اختصاص یافته بود که چگونه مقالهشان منتشر شود. چون من در برخی از نشستهای دیگر این همایش نیز شرکت کردم توجه اندکی به نام و محل کار همکاران حاضر در میزگرد کردم. وقتی که نوبت به سخن گفتن من رسید، در کنار سایر توصیهها، ماجرایی که در بالا شرح دادم را بیان کردم. وقتی نفر بعدی در میزگرد خود را معرفی کرد من شرمنده شدم که فهمیدم وی سردبیر همان نشریهای بوده است که مقاله غیرقابل فهم ما را منتشر کرده است. برای اینکه میزان شرمندگی هر دوتایمان را کاهش دهم توضیح دادم که مقاله را از طریق دفتر نشریه در آمریکا تحویل دادیم نه دفتر انگلیس که او مدیر آن بوده است. جدای این قضیه، برای اینکه معلوم شود جهان چقدر کوچک شده است، ما بعدا کشف کردیم که دختر بزرگ من زمانی که ترم قبل در انگلستان تحصیل میکرده است در همان دپارتمان این سردبیر بوده است.
نتیجه بحث اینکه، ای کاش میتوانستم قول دهم که در آینده همیشه مقاله را به خاطر آگاهیبخشی و نه تاثیرگذاری خواهم نوشت، اما با اینکه اعتراف کردن برای روح و روان خوب است، ما را در برابر گناهان آینده واکسینه نمیکند. اگر در آینده، یک داور یا سردبیر نشریه به من پیشنهاد دهد که «مدل را عمومیت ببخشم» یا «مدل را به حالت پویا درآورم» وقتی که احساس میکنم چنین تغییری یک پیچیدهسازی غیرضروری است که موضوع را مبهم میسازد به جای اینکه روشنگرانه باشد، احتمالا به درخواست آنها عمل خواهم کرد به جای اینکه از روشنی موضوع دفاع کنم. این وضعیت به کنار، من قصد دارم تلاشهای خود را دو برابر کرده و برای آگاهیبخشی و نه تاثیرگذاری بنویسم، و به پژوهشگران جوان نیز توصیه میکنم همین کار را بکنند و البته هنگام انتقاد از داوران و سردبیران مراقب هستم که نکند کنار دست من نشسته باشند.
دیوید هیکس: استاد اقتصاد در دانشگاه آیوای شمالی که در اقتصاد کلان و سیاست پولی تخصص دارد.
منبع: اکونومیک ژورنال واچ، سپتامبر 2009
منبع فارسی: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
احتمالا چندین اقتصاد بزرگ بهزودی با کاهش وامها و اعتبارات مواجه خواهند شد. آنطور که تاریخ به ما میآموزد، این فرآیندی طولانی و دردناک خواهد بود.
از زمانی که سقوط بازارهای اعتباری در سال 2008 ابعادی بحرانی به خودگرفت، کابوس اهرمزدایی (deleveraging) دائما اقتصاد دنیا را به خود مشغول کرده است. نگرانی که وجود دارد، آن است که رها شدن فشارهای ناپایدار ناشی از بدهی، نرخ رشد را در سالهای آتی پایین بیاورد. تا به اینجا واقعیت ملایمتر و بیخطرتر از این بوده است و هرچند بخش مالی کماکان در حال سروسامان بخشیدن به ترازنامههای خود است و تقاضای مصرفی هنوز در سطح ضعیفی قرار دارد، اما رشد اقتصادی در برخی کشورها زودتر از آنچه انتظار میرفت، رو به بهبود است.
با این همه تحقیقات جدید انجام شده از سوی انستیتو جهانی مک کینزی (MGI) حکایت از این میکند که فرآیند اهرمزدایی احتمالا بهزودی در راه است و امکان دارد که از رشد تولید ناخالص داخلی به میزان قابلملاحظهای بکاهد. تحقیقات ما روی قرض و اهرم در ده اقتصاد توسعهیافته و چهار اقتصاد نوظهور نشان میدهد که بخشهایی از اقتصادهای پنج کشور کانادا، کرهجنوبی، اسپانیا، بریتانیا و آمریکا به احتمال بسیار زیاد شاهد اهرمزدایی خواهند بود.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
میگویند در پس هر جنگ و نزاع سیاسی باید به دنبال انگیزههای اقتصادی گشت. اقتصاد در جنگ جهانی دوم بیشک نقشی تعیینکننده داشته است. نقشی که شاید تاکنون به دلیل وسعت تبعات انسانی، سیاسی و فرهنگی این جنگ آن طور که شایسته آن بوده مورد توجه قرار نگرفته است. در این نوشتار مختصر قصد داریم از این زاویه نگاه دوبارهای به جنگ جهانی دوم داشته باشیم و نقش اقتصاد را در شکلگیری، روند وقایع و نتایج آن مورد بررسی قرار دهیم.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
تیمهارفورد، مترجم: گلچهره پاکدل
وقتی اوضاع اقتصاد خراب است، هیچ گروهی بیش از سفتهبازان مورد سرزنش قرار نمیگیرند. اول، به ما میگویند سفتهبازان قیمت نفت را بالا بردهاند و باعث شدهاند هزینه سوخت و حمل و نقل مان بالا برود. سپس میگویند آنها قیمت سهام بانکها را پایین آوردهاند و به این ترتیب ضربه مهلکی بر پیکر نحیف بانکهای مظلوم وارد کردهاند. ما هم باید باور کنیم که همه این کارها در عین حال هم بسیار سودآور و هم مایه بیثباتی است.
با یک استثنا – که به آن هم خواهم پرداخت – من چنین چیزی را باور نمیکنم. من نمیفهمم چطور سفتهبازی میتواند همزمان سودآور و بیثباتکننده باشد. لازمه سفتهبازی سودآور خرید در قیمت پایین و فروش در قیمت بالا است. سفتهبازی بیثباتکننده عکس این را میطلبد: فروش استقراضی سهام در شرایط رکود که باعث تعمیق رکود میشود و آن وقت امیدواری به اینکه بتوان با معجزهای از این وضع سود کسب کرد. به عبارت دیگر، سفتهبازی بیثباتکننده؛ یعنی خرید در قیمت بالا و فروش در قیمت پایین. اگر این راه کسب منفعت است، پس این وسط این منم که چیزی نمیفهمم.
سفتهبازهای منفعت طلب، درست بر عکس، انسانهایی بشر دوست اند. وقتی انتظار داشته باشند که قیمت نفت بالا برود میخرند و ذخیره میکنند، یا آنکه با خرید اوراق آتی نفت دیگران را تشویق به خرید و ذخیره نفت میکنند. این کار باعث میشود قیمت نفت در شرایطی که خیلی پایین است بالا برود، یا اگر قیمتها خیلی بالا هستند کمی پایین بیایند.
درست است، وقتی سفتهبازان اشتباه کنند عمل آنها باعث بیثباتی میشود، اما حداقل درباره نفت دشوار است که بگوییم سفتهبازان اصولا نقش چندان تاثیرگذاری در این بازار بازی میکنند. اول از همه اینکه، موجودیها به نظر پیوسته رو به کاهش اند؛ اگر آمار موجودیها درست باشد نشان میدهد که مصرفکنندگان تمام آن نفتهای 145 دلاری را هم سوزاندهاند.
دوم اینکه، سفتهبازی و قیمتها به نظر نمیرسد که آن قدرها هم پیوند مستحکمی با یکدیگر داشته باشند. آمارهای تازه نشان میدهند با وجودی که تعداد کمی از سفتهبازان انتظار کاهش قیمت نفت را داشتهاند، قیمتها به سرعت نزول کردهاند. از این حیرت آورتر اینکه اکثریت سفتهبازان پیشبینی کرده بودند که قیمت گاز طبیعی کاهش بیابد و معاملات شان را هم در همین جهت انجام داده بودند، اما به هیچ وجه چنین نشد.
با وجود ضعیف بودن ادله علمی علیه سفتهبازان افراد اغلب درباره آنها احساسی قضاوت میکنند. بهویژه درباره کسانی که فروش استقراضی انجام میدهند، چون فروش استقراضی یعنی اینکه شما امیدوارید قیمتها به شدت نزول کنند. زیاد دشوار نیست از عمل فردی که فروش استقراضی میکند نتیجه بگیریم که او بوده که باعث پایین آمدن قیمتها شده است. به قول فرد شوود، متخصص مشهور سرمایهگذاری: «تنها تعداد اندکی از مردم هستند که میپرسند چه بلایی دارد بر سر ما میآید؟ اکثریت تنها ذهن شان دنبال این است که چه کسی دارد این بلا را سر ما میآورد؟ و آن وقت تصمیم میگیرند که به شخصه مسببان آن را مجازات کنند.»
در برخی موارد نادر فروشندگان استقراضی حقیقتا باعث ایجاد مشکل میشوند. مثلا میتوان سهام یک بانک کوچک را به شکل استقراضی فروخت و بعد درباره وضعیت مالی و نقدینگی این بانک شایعهپراکنی کرد، آن وقت این شایعات باعث لطمه دیدن اعتبار و قیمت سهام این بانک میشوند. به هر حال هیچ گاه نباید از این قابلیت برخی فروشندگان استقراضی سهام غفلت ورزید.
این همان استثنایی است که در ابتدای این مطلب به آن اشاره کردم، اما نمیتوان این واقعیت را هم نادیده گرفت که چنین ترفندی روی کاغذ ممکن است آسان به نظر برسد، اما در عمل اجرای آن به این سادگیها هم نیست.
جهان به سفتهبازان بیشتری احتیاج دارد، بهویژه فروشندگان استقراضی. هیچ چیز ذاتا جالبی درباره متورم بودن قیمتها وجود ندارد، اما شرط بندی روی کاهش قیمتها هم کار چندان آسانی نیست. در حباب داتکامها، یا همین بحران اخیر بخش مسکن، فروشندگان استقراضی میتوانستند کمی ثبات و میانه روی در عرصه معاملات تزریق کنند. افسوس که به اندازه کافی از آنها نداشتیم؛ و البته اگر هم میداشتیم تا ترکیدن حباب قیمتها آنها آن قدر پول از دست میدادند که این بار نه مردم بلکه خانوادههایشان شروع به لعن و نفرین آنها کنند.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
توماس دی لورنزو، مترجم: مجید روئین پرویزی
بیشتر مردم هنگامی که واژه «فاشیسم» به گوششان میخورد بیدرنگ به یاد چهره کریه اعمال نژادپرستانه و یهودستیزی رژیمهای تمامیت خواه هیتلر و موسولینی میافتند. اما فاشیسم جنبهای مربوط به سیاست اقتصادی نیز داشت که در اروپای دهههای 1920 و 30 به نام «شرکت مداری» (Corporatism) شناخته میشد، این سیاست اقتصادی جزء جداییناپذیر تمامیت خواهی اقتصادی هیتلر و موسولینی بود.
شرکت مداری در آلمان و ایتالیا در طی دهه 30 به اجرا گذاشته شد و حتی برخی از روشنفکران و سیاستگذاران آمریکا و اروپا نیز از آن حمایت میکردند. در واقع شاید بتوان گفت گونهای از فاشیسم اقتصادی هم از همان دهه 30 در آمریکا پا به عرصه حضور نهاد، که حتی امروزه نیز میتوان گاهی رد پایش را دید. در ایالات متحده این سیاستها نه «فاشیسم»، که «سرمایهداری برنامهریزی شده» نامیده میشدند. واژه فاشیسم در ادبیات سیاسی ممکن است دیگر از سکه افتاده باشد، اما واژه هم معنی آن یعنی «سیاست صنعتی» اکنون نیز همانند گذشته محبوب است.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
سود (Profit) و ضرر در جوامع کاپیتالیستی از اهمیتی اساسی برخوردار است. کسانی که مالکیت بنگاهها به آنها تعلق دارد (صاحبان سرمایه)، مدیرانی را انتخاب میکنند که فعالیتهای تولیدی را جهت حداکثر کردن درآمد (سود) آنها سازماندهی مینمایند.
فعالیتهای آنها جهت کسب سود تحت تاثیر «دست نامرئی» مشهور کاپیتالیسم قرار دارد. اگر سود بیشتر از حد معمول باشد، سرمایهگذاری اضافی از جانب بنگاههای جدید یا بنگاههای موجود جذب میشود. سرمایهگذاری جدید تا زمانی ادامه پیدا میکند که میزان سودآوری در اثر رقابت به همان سطحی کاهش پیدا کند که سرمایهگذاری در هر جای دیگری به همراه خواهد داشت. در واقع از این طریق است که بالا بودن میزان سوددهی، بنگاهها را به سرمایهگذاری در حوزههایی جذب میکند که مصرفکنندهها پیام میدهند که از صورت گرفتن سرمایهگذاری در آنها استقبال میکنند.
صاحبان سرمایه با فراهم آوردن سه عامل مولد است که میتوانند بازده کسب کنند. اولا این افراد مایل به ایجاد تاخیر در ارضای نیازهای شخصی خود هستند. آنها به جای اینکه تمامی منابعشان را هماکنون مصرف نمایند، بخشی از درآمد کنونی خود را پسانداز کرده و آن را در فعالیتها (طرحها و تجهیزاتی) سرمایهگذاری میکنند که به تولید کالا و خدمت در آینده خواهند انجامید. زمانی که کالاها و خدمات آتی به فروش برسند، سودهایی را به همراه میآورند که میتوان از آنها برای تامین مالی مصرف یا سرمایهگذاری بیشتر استفاده نمود. به بیان ساده صاحبان سرمایه با عدم مصرف، سرمایه فراهم میآورند. واضح است که بدون سرمایه تولید بسیار کمتری صورت خواهد پذیرفت. در نتیجه، مقداری از سود عملا «دستمزدهایی» است که به افرادی پرداخت میشود که مایلند ارضای نیازهای شخصی خود را به تاخیر بیندازند.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
نوشته:ریچارد لیند، مترجم: سید محمد جواد رجالی
در این زمانه که شرکتها دائما کارکنان را تهدید به اخراج میکنند، صحبت از وفاداری کارکنان ساده لوحانه به نظر میرسد؛ ولی هنوز وفاداری نمرده و در عوض تغییر کرده است. به گفته دانیل پینک، نویسنده کتاب «حقایق بر انگیزاننده» در گذشته وفاداری عمودی بود، سازمانها در صدر بوده و برای کارکنانی که در پایین قرار داشتند امنیت ایجاد میکردهاند.»
به گفته آقای پینک، کارکنان امروزی تمایل دارند وفاداری افقی را احساس کنند؛ مانند تعهد به کارکنان و کارکنان اسبق و پروژههای خاص، خلاصه اینکه کارکنان را در یک تیم قرار دهید تا وفاداری ایجاد شود.
به عنوان یک مدیر اگر به دنبال برانگیختن موثر افراد هستید نیاز به درک این مطلب دارید. هیچ تاکتیک موثری برای ایجاد وفاداری وجود ندارد؛ اما کارهای کوچک بسیاری هست که شما میتوانید(باید) انجام دهید تا رابطه قویتر و سودمندتری با کارکنان ایجاد کنید.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
جیمی برسی، جک اچ، پندی، مترجم: دومان بهرامی راد
بسیاری از کالاها گران و کمیاب هستند، اما پول همه جا پیدا میشود. راههای زیادی برای یک نوجوان وجود دارد تا پول در بیاورد. فقط باید به سختی کار کند و پشتکار داشته باشد. تلاش عاقلانه حتما جواب میدهد.
من در زیر به شما پیشنهادهایی را ارائه میدهم تا بتوانید بدون این که به درسهایتان لطمه بخورد کار کنید و درآمد کسب کنید:
1. وظایفی را بر عهده بگیرید و بابتشان پول بگیرید.
2. اگر در ورزش مستعد هستید با دوستانتان در تورنمنتهای ورزشی شرکت کنید. متاسفانه مسابقات فوتبال ایده خوبی نیست؛ اما اگر در تنیس جدی هستید میتوانید در تورنمنتهای تنیس ثبت نام کنید و هر بار که مرحلهای را با موفقیت پشت سر میگذارید مبلغی را دریافت کنید. شنا یا اسنوکر هم ایده خوبی است. اگر میخواهید بیشتر لذت ببرید با دوستانتان به این تورنمنتها بروید.
3. کارهای خانه را انجام دهید و بابتش از والدینتان پول دریافت کنید. سعی کنید کارهایی را انجام دهید که اصولا برای انجامشان به افراد حرفهای مراجعه میشود. با والدیتان ارزانتر حساب کنید تا این قبیل کارها را به شما بسپارند. میتوانید خانه را تمیز کنید یا ظرفها و لباسها را بشویید. اما به یاد داشته باشید که اگر این کارها را درست انجام ندهید والدینتان پشیمان میشوند. سعی کنید با آنها صحبت کرده و نظرشان را به این طرح جلب کنید.
4. چمنهای خانههای همسایه را کوتاه کنید. این کار سختی است و مجبورید روزهای تعطیلتان را وقف کار کنید؛ اما پول خوبی به دست میآورید. سعی کنید مراقب باشید که ابزار کار را سالم تحویل بدهید.
شما همچنین میتوانید برای خودتان کار کنید.
5. میتوانید چند نفر را برای خودتان استخدام کنید. میتوانید دوستانتان را برای کوتاه کردن چمنها استخدام کنید. یا در مدرسه جشنی برگزار کنید تا بهترین دانش آموزان را در زمینههای مختلف معرفی کنید. میتوانید برای این جشن ورودیه تعیین کنید یا بلیت بفروشید.
6. بگذارید پول برایتان کار کند. یعنی از آن استفاده کنید تا پول بیشتری به دست بیاورید. پول توجیبی ماهانه خود را پسانداز کنید. به یاد داشته باشید که پسانداز کردن هر چه قدر هم که کوچک باشد موثر است. قلک خود را جایی بگذارید که جلوی چشمتان باشد. این باعث میشود که هر وقت نگاهتان به قلکتان میافتد پولی داخل آن بیاندازید. پول خردهایی که جمع شده را به بانک ببرید تا آنها را بدون پرداخت کارمزد به اسکناس تبدیل کنید.
7. برای جمعآوری زبالهها پول دریافت کنید. مثلا هر بار ده دلار بخواهید. اگر کار شما خوب باشد میتوانید تا مدتها از این راه پول خوبی به دست آورید. میتوانید برای پیدا کردن شغل مناسب در روزنامه محلی آگهی دهید.
8. برف پارو کنید. برای هر خانه متوسط 10 تا 20 دلار دریافت کنید یا مثلا هفتهای 30 دلار بگیرید تا برفهای یک خانه را پارو کنید. هر بار که برف میآید این کار را بکنید. اگر کارتان خوب باشد حتی میتوانید دستمزدتان را پیش از انجام کار دریافت کنید.
9. میتوانید آگهیهای شرکتها را برایشان توزیع کنید.
10. میتوانید در مدرسه یا اتوبوس دستفروشی کنید. آدامس، نوشابه، شکلات و دیگر خوراکیها همیشه خواهان دارند. مثلا اگر یک دونات 20 سنتی را 60 سنت بفروشید میتوانید با پول آن دو دونات دیگر بخرید و به فروش برسانید.
11. فقط به افراد مورد اعتمادتان قرض بدهید. حقیقت این است که این که کسی دوست شماست به این معنی نیست که فرد مورد اعتمادی است. گاهی قرض دادن به دوستان قمار کردن است.
میتوانید کار مورد نظرتان را آگهی کنید. به یاد داشته باشید که باید در آگهی خود قیمت هر خدمتی که ارائه میدهید را ذکر کنید. اگر میتوانید کالایی تولید کنید و 10 تا 20 درصد گرانتر از هزینه تولید، محصول خود را به فروش برسانید. فقط به فکر پول درآوردن نباشید. به اطراف خود دقت کنید و ببینید کسبوکارها چگونه کارگران خود را سازماندهی میکنند. افراد ثروتمند صاحب کسبوکار خود هستند. این افراد دانش پول در آوردن را دارند. خوب لباس بپوشید. این باعث میشود که مسوولیتپذیرتر به نظر بیایید.
افکار خود را منظم کنید و یک برنامه ساده برای پول در آوردن داشته باشید. کار زیاد میتواند شما را بیش از حد خسته کند و برای بدن در حال رشد شما خوب نباشد. گاهی میتوانید در یک کمپ تابستانی کار پیدا کنید. این کار مفید است چون با درسهایتان تداخل پیدا نمیکند. ضمنا میتوانید کارهای آنلاین پیدا کنید. برای یافتن این مشاغل باید در اینترنت جستوجو کنید.
زمانی که در مدرسه کسب و کار راه میاندازید قیمتها را بالا نبرید. اگر بتوانید یک آدامس 40 سنتی را 55 سنت بفروشید هم کمی سود به دست میآورید هم مشتریانتان را حفظ میکنید. اجناس قدیمی خود را بفروشید. اجناسی مانند اسباب بازی، کفش یا لباسهایتان را به فروش بگذارید تا مشتری پیدا کنید.
فراموش نکنید که آگهیهای خود را در صندوق پستی نیاندازید زیرا در برخی از نقاط این کار غیر قانونی است. میتوانید آگهیهای خود را روی در یا روی صندوق پستی بچسبانید یا در صندوقهای مخصوص روزنامه بیاندازید. ضمنا در مدرسه قوانین را رعایت کنید. مثلا اگر آدامس جویدن ممنوع است بهتر است آدامس نفروشید. همیشه قوانین را در نظر بگیرید.
هنگام فروش اجناس خود از پدر و مادرتان اجازه بگیرید. ضمنا قبل از فروش ارزش واقعی کالا را در نظر بگیرید.
فراموش نکنید که به عنوان یک نوجوان اولویت با تحصیل است. درس و مشق را فدای پول درآوردن نکنید. پول داشتن خوب است، اما باید درس بخوانید تا در آینده بتوانید ثروتمند شوید. اما مطمئن شوید که کار خود را به بهترین نحو انجام میدهید تا مشتریهای خود را از دست ندهید.
باز هم تاکید میکنم که پول قرض دادن میتواند دوستیها را نابود کند.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
تیمهارفورد، مترجم: گلچهره پاکدل
مشهورترین شاخصهای اقتصاد هرسه تغییر را اندازه میگیرند: تورم، رشد محصول ناخالص داخلی و افت و خیز روزانه قیمت سهام. با این همه، حتی به لمس جنبش دیوانه وار موجود در نظامهای اقتصادی نیز نزدیک نمیشوند: رشد و ورشکستگی شرکتها، اخراج و استخدامهای بیشمار (که آمار بیکاری به سختی منعکسکننده آن است)، جریان حرکت کالاها و خدمات در سرتاسر جهان. در چنین احوالی عجیب است که اقتصاددانان راه قابل قبولی برای بحث پیرامون تغییر نداشته باشند؛ اما چه کنیم که نداریم.
همان طور که هر دانشجوی تازه کار اقتصاد میداند، اقتصاد خرد و کلان اغلب تغییر را آنطور تشریح میکنند که ما مثلا در تبلیغ پودرهای رخت شویی میبینیم: «قبل از شست و شو» و «بعد از شست و شو». وقتی قیمت نفت بشکهای 20 دلار بود اقتصاد این شکل را داشت و بعد که 100 دلار شد این شکل. اینکه چطور فرآیند تغییر اتفاق افتاد – یا با چه سرعتی – چیزی است که در کتابهای درسی اقتصاد و ژورنالهای اقتصادی حرفی از آن نمیبینید.
این امر نگرانکننده است. شاید اصلا حتی معقول نباشد که ما تنها دو تصویر «قبل» و «بعد» را مقایسه کنیم؛ شاید آنچه در حین این دو اتفاق میافتد از همه مهمتر باشد. با انصاف بگوییم، اقتصاددانان نیز چشم خود را یکسره به روی این مشکل نبستهاند. در 1923 جان مینارد کینز هشدار میداد که: «اقتصاددانان چنان راحت گرفتهاند و چنان وظیفه بیهودهای را دنبال میکنند که مثل آن است که کسی مدتها بعد از توفان و صاف شدن دریا بیاید و بگوید روزی اینجا توفانی شده بوده است.» او تنها نبود. با این حال شناسایی این مشکل از حل آن سادهتر است، حداقل با توجه به ابزارهای ریاضی که اکنون مورد استفاده اقتصاددانان است.
در برخی کتابها استدلال شده است که اقتصاددانها میتوانند از روشهای مرسوم در سایر علوم برای فهم بهتر فرآیندهای پویا استفاده کنند. روزنامه نگاری به نام مالکوم گلدول، کتابی نوشت در این باره که تمام نوآوریها، مدهای لباس و دیگر ایدههای بکر با الگویی شبیه انتشار بیماری در جامعه منتشر میشوند. نویسنده دیگری به نام فیلیپ بال، مستقیمتر اقتصاد را مورد حمله قرار داد و در کتاب خود نوشت که اقتصاددانها باید از نوع فهم فیزیکدانها از فرآیندهای پویا استفاده کنند. (مثلا در فیزیک مفهومی هست تحت عنوان تغییر فاز که میتوان آن را در قالب مثال تبدیل ناگهانی آب سرد به یخ توضیح داد.) همچنین دیگران هم اقتصاددانان را ترغیب کردهاند که به مدلهای دینامیک تکاملی توجه بنمایند.
اینها همه پیشنهادهای کلی است؛ اما جزئیات اهمیت دارند. دانکن واتز که روی مطالعه فرآیندهای پویا در شبکهها کار میکند به این نتیجه رسیده است که نه فیلیپ بال و نه گلدول هیچ کدام تمام موضوع را درنیافتهاند. ایدهها میتوانند به شکل یک بیماری یا انتقال فازی منتشر شوند – همه این امر بستگی دارد به چگونگی اتصال شبکههای اجتماعی که در قالب آنها این ایدهها جریان مییابند. گلدول در کتابش توجه خود را معطوف افراد بسیار پررابطه نموده که میتوانند هرچیز از یک مد جدید گرفته تا نرمافزاری تازه را سریعا منتشر کنند. اما واتز معتقد است که ایدهها نسبت به بیماری راههای بسیار بیشتری برای انتقال دارند. بنابراین مدل انتقال بیماری نمیتوان چندان توضیحدهنده باشد؛ زیرا یک روند تازه در اقتصاد یا به شکل انتقال فازی ناگهانی اتفاق میافتد، یا اصلا آغاز نمیشود و در هر دو مورد، وجود افراد «رابط» بیمعنا است، چون در هر حال هرکدام از ما با یکدیگر رابطه داریم.
به نظر من اقتصاددانان دیر یا زود خواهند توانست روشی را از سایر علوم به عاریت بگیرند تا از آن برای فهم بهتر فرآیندهای پویا استفاده کنند.
اما جای تاسف خواهد بود که برای این منظور تنها به فیزیکدانان، یا شیمی دانها و بیولوژیستها چشم بدوزیم، آنوقت چیزی را از دست خواهیم داد. مثلا دانکن واتز خودش جامعهشناس است.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
نویسنده:گری بکر، مترجم: مصطفی جعفری
در خلال «رکود بزرگ» کنونی نرخ بیکاری از کمتر از 5 درصد در آغاز رکود در دسامبر 2007 به بیش از دو برابر آن یعنی 2/10 درصد در اکتبر افزایش یافته است.
این رقم دومین نرخ بیکاری بالا بعد از جنگ جهانی دوم است و تنها نرخ 8/10 درصدی دسامبر 1982 از آن بیشتر بوده است. در پرتو چنین رقمهای تیره و تاری از بیکاری جای تعجب ندارد که رییسجمهور ظرف چند روز «همایش مشاغل» را برای بررسی چگونگی بهبود بازار کار برگزار کند.
پازنر به درستی به این نکته اشاره میکند که نرخ بیکاری مشکل اشتغال را کمتر از حد واقعی آن بیان میکند، چون بعضی افراد بعد از قطع امید از یافتن شغل از جمعیت نیروی کار خارج شدهاند یا اگرچه مایل به انجام کار تماموقت هستند، اما به صورت پارهوقت کار میکنند. نرخ موسوم به «نیمه بیکاری» (underemployment) معادل 5/17 درصد برآورد میشود که بسیار بیشتر از نرخ «بیکاری» (unemployment) است.
با این وجود باید توجه داشت که تعیین دقیق نرخ نیمه بیکاری از تعیین نرخ بیکاری که ارزیابی آن مشکل است، بسیار سختتر خواهد بود.
من در نوشتههای قبلیام به تاکید پازنر بر نرخ نیمه بیکاری پاسخ دادهام که سیب را باید با سیب مقایسه کرد. اگر برای اندازهگیری شدت رکود از نرخ نیمهبیکاری و نه نرخ بیکاری استفاده کنیم، آن گاه باید برای ارزیابی رکودهای پیشین نیز نرخ نیمهبیکاری را به کار گیریم. کاملا روشن است که در این رکودها هم نیمهبیکاری به نحو قابلملاحظهای بیشتر از بیکاری بود. نرخ نیمهبیکاری برای دسامبر 1982 در حدود 1/17 درصد برآورد شده که در این مورد نیز بسیار بالاتر از نرخ بیکاری در آن زمان است. با این وجود اگرچه نرخ بیکاری هنوز به مقدار خود در 1982 نرسیده است، اما نرخ برآورد شده نیمه بیکاری برای اولین بار اندکی از این نرخ در آن دوره رکود بیشتر شده است.
علاوهبر آن در حالی که (به باور من) رکود کنونی در سه ماهه سوم به پایان رسید، بیکاری معمولا از هر گونه بهبودی در کل اقتصاد عقب میماند، به گونهای که نرخ بیکاری احتمالا باز هم افزایش پیدا میکند. با این همه نشانههایی از آغاز بهبود در بازار کار وجود دارد. ساعات کار افراد شاغل در حال افزایش است و نرخ دستمزدها نیز طی سال گذشته در حدود دو درصد زیادتر شده است. این افزایش دستمزدها – که در خلال دوران رکود معمول نیست – همچنان سایه تردید را روی ادعای کاهش گسترده دستمزد در طول این رکود میافکند. با این حال این ترکیبی غیرعادی است: کارگرانی که هنوز صاحب شغل هستند، در مقایسه با دیگر رکودهای جدی کارکرد بهتری را از خود نشان میدهند، اما نرخ نیمه بیکاری به بیشترین مقدار خود بعد از رکود بزرگ رسیده است.
کینز و بسیاری از اقتصاددانهای پیشین بر این نکته تاکید میکردند که دلیل افزایش بیکاری در دورههای رکود، انعطافناپذیری نرخهای اسمی دستمزد در مسیر نزولی است. شیوه طبیعی و معمول حذف تقاضای ناکافی برای یک کالا یا خدمت از قبیل نیروی کار در بازار، کاهش قیمت آن است. تنزل قیمت تقاضا را تحریک کرده و عرضه را کاهش میدهد، تا جایی که دوباره به تعادل تقریبی بازگردند. عدمانعطاف دستمزدها به سمت پایین از وقوع سریع این امر در زمانی که تقاضای ناکافی برای کارگرها وجود دارد، جلوگیری میکند.
راهحلهایی که معمولا در رابطه با این مشکل ارائه میگردند، تحریک تقاضا برای نیروی کار یا کاهش هزینههای واقعی کارگران برای کارفرماها هستند: این بسته محرک سعی در تحریک تقاضا نموده است. اگرچه من معتقدم این بسته نتوانسته است تقاضا را به میزان قابلملاحظهای افزایش دهد و اثرات آن بر اشتغال بیش از واقع بیان شده است، اما بحث خودم را همانند پازنر بر کاهش هزینه واقعی نیروی کار برای کارفرماها متمرکز میکنم. اگر گناه بروز این مشکل بر گردن دستمزدهای انعطافناپذیر بود، تورم از ارزش واقعی هزینههای نیروی کار میکاست و از این طریق تقاضای شرکتها برای آنها را افزایش میداد.
اما امروزه نگرانی بزرگتر کاهش قیمتها است و نه تورم. لذا این رویکرد در این شرایط زمانی عملی به نظر نمیرسد. بدیل آن کاهش هزینه نیروی کار برای کارفرماها است. پیشنهادی که به کرات از جانب اقتصاددانها و دیگران مطرح میشود، ارائه یارانه و حمایت مالی به کارفرماها به ازای هر فرد بیکاری است که به استخدام خود درمیآورند، اما من فکر میکنم چنین رویکردی در پیادهسازی با مشکلات بسیاری مواجه خواهد شد. آشکار است که در این حالت شرکتها از این انگیزه برخوردار خواهند گردید که برخی از کارگران خود را اخراج کرده و افراد بیکار تحتحمایت مالی را جایگزین آنها نمایند.
به علاوه اگر افراد بیکاری که تحت این برنامه حمایتی استخدام شدهاند، به خاطر رقابت شرکتها برای بهرهمندی از حمایتهای مالی دستمزد بیشتری را دریافت کنند، ممکن است برخی از کارگرها به جای آن که هماکنون شغلی را بپذیرند همچنان بیکار بمانند، زیرا انتظار دارند که در زمان اعمال این برنامه حمایتی از وضعیت بهتری برخوردار شوند. حتی ممکن است سایر کارگرها شغل خود را رها کرده و بیکار شوند، به گونهای که بعدا بتوانند از طریق این برنامه با دستمزدهای بهتری استخدام گردند. تغییرات بسیار دیگری باعث خواهند شد که هم اعمال این برنامه حمایت مالی به گونهای که به طور خالص مشاغل را افزایش دهد بسیار سخت شود و هم به آن خاطر که دولت سعی میکند راه گریزهای مختلفی که باید کشف شوند را ببندد، مزاحمتهای زیادی را برای تصمیمات اشتغال شرکتها به بار آورد.بهتر است هزینههای نیروی کار به روشهای دیگری پایین آورده شوند. من پیشنهادهای پازنر جهت کاهش حداقل دستمزد را کاملا تایید میکنم، اما فکر نمیکنم این امر در دوره کنونی کنگره صورت گیرد. راهحل مطلوب من تلاش برای تحریک یک اقتصاد از طریق کاهش مالیات بر درآمد بهویژه کاهش مالیات بر درآمد شرکتها و سایر مالیاتهای وضع شده بر هر دو نوع سرمایه فیزیکی و انسانی است. این قبیل موارد کاهش مالیات باعث افزایش سرمایهگذاری در اقتصاد خواهند شد و از این راه تقاضا برای نیروی کار را زیاد خواهند کرد.البته کاهش مالیاتها در حال حاضر بر کسری بودجه خواهد افزود و اندازه دیون دولت را در زمانی که این دیون به سرعت رشد کردهاند، افزایش خواهد داد. همچنین مدت زمانی طول خواهد کشید تا کاهش مالیاتها باعث افزایش سرمایهگذاری و مشاغل شوند. از سوی دیگر کاهش مالیاتها که نرخ رشد GDP را به میزان قابلملاحظهای زیاد میکند، تنها اثراتی اندک و حتی احتمالا منفی را بر نسبت دیون به GDP خواهد گذاشت، در حالی که سرمایهگذاری و تقاضا برای نیروی کار را افزایش خواهد داد.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
مصرف مواد مخدر، مانند هر کالای دیگر، دارای فواید و مضراتی است. فایده آن، مانند هر کالای دیگر، لذتی است که مصرفکننده میبرد. این فایده نباید نادیده گرفته شود؛ چرا که بیولوژی موجودات زنده آن را ایجاب میکند. مصرف کالاها فقط در صورتی باید محدود یا ممنوع شود که هزینههای آن، به ویژه هزینههای اجتماعی آن، بالا باشد. (مصرف کالاهایی که توسط مذاهب ممنوع شدهاند در این بحث جای نمیگیرند، مگر اینکه افراد معتقد به آن به استناد مضرات و نه به استناد فرامین مذهبی ممنوعیت آن را باور داشته باشند.) ممنوع کردن مصرف کالاهایی که هزینههای خصوصی بالا دارند چندان معنیدار نیست، چرا که افراد خود به خود از مصرف آن اجتناب میکنند (به عنوان نمونه ممنوعیت مصرف آرسنیک یا اسید سولفوریک امری بیهوده است.)
مواد مخدر هزینههای اجتماعی بالایی دارند، این هزینههای اجتماعی به دلیل امکان اعتیاد میتواند بسیار بالاتر از کالاهای دیگر باشند.
اولین نوع این هزینهها هزینههای مستقیم آن است.
مواد مخدر میتواند بخش بزرگی از درآمد خانوادهها، به ویژه خانوادههای فقیر را جذب کند. در این صورت مصرف خانوار از کالاهای دیگر مانند غذا، کالاهای رفاهی و تحصیلات کاهش مییابد. این امر سلامت افراد خانواده و نیز آینده اعضای آن را به خطر میاندازد.
نوع دوم هزینهها کاهش سلامت فرد است که علاوه بر تحمیل هزینههای درمان باعث کاهش کارآیی اقتصادی میشود. کاهش سلامت همچنین هزینههای اجتماعی در قالب اثر منفی بر سلامت و نیز کارآیی اطرافیان دارد. این چنین هزینههایی در مصرف بسیاری از کالاهای معمولی نیز دیده میشود. بسیاری از غذاهای چرب و شیرین میتوانند اثر مشابه بر سلامت داشته باشند.
بازار مواد مخدر ویژگیهایی دارد که سبب میشود هزینههای اجتماعی آن در مقایسه با سایر کالاها تشدید شود.
یکم، بازار مواد مخدر بازاری غیر رسمی است، بنابراین امکان کنترل کیفیت کالا وجود ندارد. هر چند تکرار مبادله بین فروشنده و خریدار میتواند تا حدودی بازدارنده ارائه کالای خیلی بیکیفیت شود، ولی امکان آن را صفر نمیکند. به علاوه وقتی که تعداد زیادی فروشنده و خریدار در بازار باشند ( که ویژگی بازار مواد مخدر ایران است) امکان مبادلات تصادفی بیشتر میشود و انگیزه ارائه کالای بیکیفیت بیشتر میشود. کالای بیکیفیت در مورد مواد مخدر میتواند بسیار خطرناک باشد و صدمات جبرانناپذیر به سلامت مصرفکننده وارد کند.
دوم، برخی از مصرفکنندگان این انگیزه را دارند که برای تامین هزینههای مواد به عنوان توزیعکننده وارد بازار شوند. این افراد انگیزه قوی دارند که با جذب افراد جدید، بازار انحصاری خود را ایجاد کنند. انواع شیوههای بازاریابی به کار گرفته میشود که کاهش قیمت برای مصرفکنندگان تازه وارد از مهمترین آنها است.
حال این دو ویژگی را با هم در نظر بگیرید. نوجوانان و جوانان آسیب پذیرترین گروهها در بازاری با این ویژگیها خواهند بود. آنها با احتمال بیشتری از دیگران متاثر میشوند و نیز توانایی کمتری در تشخیص کیفیت کالا دارند. هزینههای اجتماعی اعتیاد نوجوانان و جوانان برای جامعه بسیار بالاست.
ایران از جمله کشورهایی است که بیشترین سرانه اعتیاد به مواد مخدر را دارد. آمار رسمی و غیر رسمی رقمی از دو میلیون تا 4 میلیون مصرف کننده دائمی و تفننی را نشان میدهند که 3 تا 6 درصد افراد جامعه را نشان میدهد. این ارقام احتمالا کف تعداد مصرفکنندگان را نشان میدهد. اگر مصرفکنندگان مواد روانگردان و مواد شبه مخدر را هم به این گروه بیافزاییم، این رقم میتواند تا نزدیک ده درصد افزایش یابد. ارقام بالاتر از دو درصد برای اعتیاد حالت بحرانی قلمداد میشود. روشهایی که اعتیاد را جرم تلقی میکند تاکنون نتوانسته است که این سرانه را کاهش دهد. توزیع شربت تریاک توسط شبکه رسمی داروی کشور قطعا راهی برای حل کامل این مشکل نیست، ولی میتواند از بسیاری از هزینههای اجتماعی آن جلوگیری کند. کاهش وابستگی مطلق مصرفکنندگان به شبکه غیر رسمی، کاهش مخاطرات ناشی از مواد بیکیفیت و خطرناک، و کنترل نسبی نوع مواد مصرفی از جمله منافع سیاست جدید است. اگر این سیاست ادامه دار باشد و با سیاستهای مکمل همراه باشد در دراز مدت میتواند در کاهش اعتیاد به مواد مخدر خطر آفرین موثر باشد.
از دیدگاه اقتصادی موثرترین راه کاهش هزینههای مصرف کالاهایی که هزینه اجتماعی بالا و نیز تقاضای بالا دارند، منع آنها نیست. در این موارد سهگانه قانونی کردن-تنظیم بازار-مالیات پیشنهاد شده است. هر چند موانع سیاسی و اجتماعی متعددی مانع از اجرای این سیاستها میشود و به همین دلیل در بسیاری از موارد روشهای سنتی به کار گرفته میشود، تجربه محدود برخی از کشورها به خصوص کشورهای اروپای شمالی نشان میدهد که این سیاست در مورد بازار مواد مخدر در ایران میتواند موثر باشد.
محور : اقتصاد
مترجم: فیاض خاک
نوشتن یک کتاب مستقل
من خودم کتاب مینویسم، اما کسی را تشویق نمیکنم که از این راه پول درآورد؛ نه به این دلیل که از رقیب میترسم، بلکه به این دلیل از دریافتی خود راضی نیستم.در واقع با توجه به زمانی که صرف میکنم این دریافتی بسیار کم است. اگر شما نیز علاقه خاصی به نوشتن دارید و اگر انسان سخت کوشی هستید این راه را امتحان کنید. اما فکر نکنید که به زودی کتابتان پرفروش میشود، چون در حالت عادی چنین اتفاقی نمیافتد. همانطور که باری ریتهولدز میگوید حتی یک دریافتی قابل توجه نیز پس از کسر هزینهها و در نظر گرفتن زمان صرف شده ناچیز جلوه میکند.
معامله در بازار سهام، آپشن، آتیها
اگر سابقهای از کار در بازار سهام ندارید و مهارت خاصی هم کسب نکردهاید حساب کردن روی سود مبادله در بازار سهام دیوانگی است. بهاندازه کافی در مورد موفقیت در بازارهای مالی نوشته شده و من نمیخواهم این حرفها را تکرار کنم. من به شخصه گاهی در بازار سهام فعالیت میکنم، اما تلاش میکنم که ریسک را مدیریت کنم و تنها روی چیزی که میدانم میتوانم از پسش بربیایم حساب میکنم. البته پول قابل توجهی در بازار سهام به دست نمیآورم، اما به این دلیل در این بازار فعالیت میکنم که فکر میکنم از پتانسیل لازم برای کسب یک درآمد مطمئن در بازار سهام برخوردارم و ضمنا از این کار لذت میبرم. اگر میخواهید معامله در بازار سهام را امتحان کنید، اما تجربهای در این کار ندارید باید کمی صبر و تحمل داشته باشید و کمی هم ضرر بدهید تا کار را یاد بگیرید. اگر واقعا از کارهایی که برای تبدیل شدن به یک معاملهگر موفق باید انجام دهید لذت نمیبرید بهتر است همین حالا فکر بازار سهام را از سر خود بیرون کنید. کار در این بازار اصلا آسان نیست. من روزی دو سه ساعت وقت صرف میکنم تا بتوانم در آینده موفقتر باشم.
کسبوکارهایی که به یک سرمایه 100 تا 1000 دلاری نیاز دارند
هزینه این کسب و کارها بسته به نیاز به خرید تجهیزات خاص، بررسی گذشته صنعت یا خرید بیمه متفاوت است. اغلب این کسب و کارها کاملا انعطاف پذیرند، اما باید کمی صبر داشته باشید تا به سوددهی برسید.
اجاره دادن یک اتاق یا انباری یا دفتر کار
برای فروش خانهای که کمی برایتان بزرگ است زمان خوبی نیست؟ آیا یک گاراژ بی استفاده یا فضای اضافی در اختیار دارید؟ این فضاهای اضافی را اجاره دهید. حتی اگر در یک منطقه شلوغ شهر زندگی میکنید میتوانید بخشی از پارکینگ خود را اجاره دهید. برای اجاره دادن یک دفتر کار هم فقط نیاز به یک محوطه خالی و یک میز و صندلی دارید. اگر نزدیک یک منطقه شلوغ زندگی کنید میتوانید برای شبها یک اتاق را اجاره دهید. البته اجاره دادن ملک به غریبهها نیازمند آن است که سوابق قضایی افراد و اعتبارشان را بررسی کنید. به خصوص اگر بخواهید یکی از اتاقهای خانهای را که در آن زندگی میکنید اجاره دهید باید بیشتر دقت کنید. البته ممکن است در شهر شما محدودیتهایی در زمینه اجاره دادن بخشی از مالکیتتان وجود داشته باشد. باید قبل از اقدام به این کار اطلاعات لازم را کسب کنید.
تدریس خصوصی
اگر سابقه تدریس دارید تدریس خصوصی بهترین کار است، زیرا شایستگی و توان کار با نوجوانان را دارید. اما اگر سابقه نداشته باشید چه؟ اگر در یک رشته علمی یا فنی تحصیل کردهاید میتوانید به دانشآموزان کمک کنید. اگر ادبیاتتان خوب است یا زبان خارجی بلدید نیز موقعیتهای کاری خوبی پیدا میکنید. حتی علایق خود را در صورتی که مورد توجه دیگر افراد قرار بگیرد میتوانید آموزش بدهید. هزینههای این کار متفاوت است، زیرا ممکن است مقررات محلی ایجاب کنند که برای تدریس به کودکان و نوجوانان مدرک خاصی ارائه دهید. باید اطلاعات کافی را قبل از شروع کار کسب کنید.
کسبوکارهایی که به بیش از 1000 دلار سرمایه نیاز دارند
سرمایه لازم برای شروع کار بسیار مهم است. این ایدههای پرهزینه نباید عملی شود مگر این که شما در کار مورد نظرتان تجربه داشته باشید یا پول زیادی برای سرمایهگذاری داشته باشید. اگر بیکار هستند و پسانداز کمی دارید این روشها را امتحان نکنید. به یاد داشته باشید که هیچ تضمینی نیست که موفق شوید. بنابراین حسابهای بازنشستگی خود را خرج نکنید و سند خانهتان را گرو نگذارید مگر این که منابع مالی دیگری داشته باشید.
خرید دارایی اجارهای
خرید یک دارایی قابل اجاره دادن روش خوبی برای پول در آوردن است. اگر میخواهید به هر دلیلی خانه خود را کوچک کنید میتوانید در یک آپارتمان زندگی کنید و خانه بزرگ خود را اجاره دهید. با این حال باید سرمایه کافی برای این کار را داشته باشید، بنابراین چنین ایدهای به درد همه نمیخورد. همچنین باید سعی کنید کارهایی نظیر ترمیم و تعمیر خانه را خودتان انجام دهید تا پول کمتری خرج شود. اما کار در بازار مسکن خطرات خودش را دارد و باید حواستان را جمع کنید.
فرانشیز
اگر کسی هستید که از کار زیاد نمیترسد، فرانشیز راه خوبی برای شما است. اگر در حوزه مورد علاقه تان (رستوران، تعمیر ساعت و دیگر موارد) تجربه فرانشیز داشته باشید میتوانید پول خوبی به دست آورید. به نظر من، بهتر است به جای اینکه یک رستوران از خودتان داشته باشید، فرانشیز کنید.
برای عملی کردن این ایده به کار زیادی نیاز دارید. مکان، رقبا و نوع کار باید در نظر گرفته شود. ضمنا از یک صد هزار دلار تا نیم میلیون دلار باید سرمایهگذاری کنید. البته اگر بتوانید وام بگیرید کارتان آسانتر میشود.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
تیمهارفورد، مترجم: گلچهره پاکدل
پرستارها از نیجریه به انگلستان میآیند، به امید یافتن آیندهای بهتر. کشاورزان مکزیک را ترک کرده و در صنعت ساختمان یا اغذیه ایالات متحده مشغول به کار میشوند. چنین مهاجرتهایی آثاری بزرگ بر اقتصاد، جامعه و سیاست هر دو کشور درگیر خواهد داشت. بیدلیل نیست که عالمان اجتماعی به این موضوع علاقهمند هستند.
اما اقتصاددانی به نام ادوارد کاسترونوا از دانشگاه ایندیانا، بر روی نوع عجیبی از مهاجرت مطالعه میکند.
آیا از شغل خود به عنوان گارسون رستوران خسته شدهاید؟
پس چرا کاپیتان یک سفینه فضایی نشوید؟
البته اگر در کشور محل تولدتان بمانید غیرممکن است، اما اگر به یک دنیای فانتزی آنلاین مهاجرت کنید این کار به سادگی آب خوردن قابل انجام است.
در چنین دنیاهایی، بازیکنان معمولا حق اشتراک ماهانهای میپردازند تا بتوانند در یک دنیای کاملا شبیهسازی شده سه بعدی مملو از موجودات غربیه و هیولاها گشت و گذار کنند. اگر به اندازه کافی آنجا بمانید، میشود گفت که تقریبا به آنجا مهاجرت کردهاید.
ممکن است بگویید که این مهاجرت نیست، و تقریبا از هر جهت هم حق داشته باشید؛ اما کاسترونوا میگوید در هر حال طرح او بیمعنا نیست، و او هم احتمالا حق دارد.
مطالعات او که در ابتدا نیمهشوخی – نیمهجدی بودند در سال 2001 با تحقیقی روی بازی بازهای حرفهای آنلاین شروع شد. از آنها میپرسید که چقدر بازی میکنند، و شغلی واقعی و آرمانی آنها چیست.
یک سوم افراد زمانی بیش از آنچه کار میکردند را در دنیای مجازی بازی میگذراندند.
یک پنجم خود را ساکن این سرزمین خیالی قلمداد میکردند، و همین شمار هم میگفتند اگر امکان داشت همه وقتشان را در این دنیای خیالی میگذراندند.
این یافته به خودی خود معنای اندکی دارد؛ اما باید ما را به فکر وا دارد. شکی نیست که این بازیها اهمیت اقتصادی معتدل و رو به رشدی دارند.
مردم وقت و تلاش صرف این بازیها میکنند، برای خلق یا کسب چیزهایی که برای دیگران ارزشمند است. پولهای مجازی به دست آمده هم قابل تبدیل به دلارند، و انجام برخی وظایف دشوار در داخل این بازی کامپیوتری میتواند درآمدی داشته باشد که برای دانشآموزان چینی یا اروپای شرقی قابل اعتناست.
پرداختن دلار واقعی برای چیزی که داخل بازی است بنظر احمقانه میرسد، اما نه بیشتر از خرید رینگتون موبایل که آن هم یک محصول دیجیتالی با ارزش صرفا زیباییشناسی است.
زمانی صرف میشود، گونهای سرگرمی ایجاد میشود، پولی خرج میشود و در نهایت ارزشی اقتصادی ایجاد میگردد.
همین که مردم داخل این دنیا میشوند و برای سرگرمی پول خرج میکنند، آیا بر رفتار خارج از دنیای مجازی آنها هم تاثیر میگذارد؟ آیا این پدیده متفاوت از مثلا بازی پوکر است که در آن هم زمان صرف میشود، سرگرمی ایجاد میشود و پولی دست به دست میگردد؟
اگر تفاوتی هم در کار باشد مربوط به این است که دنیاهای مجازی به ما بینش دیگری نسبت به چگونگی کارکرد جامعه ارائه میدهند. در این فضاها، شخصیتهای مجازی به دنیا میآیند و میمیرند، عاشق میشوند و سر کار میروند. سیاست آنها هم با آنچه که ما میشناسیم بسیار متفاوت است.
برای مثال، اکثر این جهانهای مجازی، به نابرابریهای شدید موجود در خود فخر میورزند. برخی شخصیتها در نهایت درماندگی و بیپولی هستند، در حالی که برخی دیگر به خدایان میمانند، و هر جنبه بازی این تفاوت را با فریاد به شما یادآور میشود؛ اما هیچ کس اهمیت نمیدهد، چون بازی بهنظرشان منصفانه است.
هر کس از صفر شروع میکند و بالا میرود، بدون مداخله دولتی که یعنی یک رویای لیبرتارینی؛ اما از طرف دیگر، برخی جنبههای بازی نیز به شدت کنترل میشوند: مثل اعطای فرصتهای برابر به تمامی بازیکنان.
کاسترونوا معتقد است افزایش قدرت و نفوذ این بازیها به تدریج سیاست جهان را نیز تغییر خواهد داد. باید دید. اما برای من این اندیشه خیلی اشتیاقآور است که: کمی رقابت سالم هیچ گاه برای کسی مضر نبوده است.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
نگار حبیبی، فیاض خاک
پاول توکر از اعضای کمیته اقتصاد پولی و معاون امور مربوط به ثبات مالی در بانک مرکزی انگلستان، در بخشی از سخنرانی اخیر خود در مورد وضعیت اقتصادی انگلستان و چالشهای اصلی پیش روی این کشور به موضوع درسهای بحران برای سیاستگذاران اقتصادی پرداخت.
این موضوع یعنی سیاستهای کلان مورد نیاز برای جلوگیری از بروز دوباره بحران اقتصادی، به تازگی ذهن بسیاری از اقتصاددانان، سیاستگذاران و کارشناسان نهادهای بینالمللی همچون صندوق بینالمللی پول را به خود مشغول کرده است. توکر در سخنان خود از داشتن نگاه جزئیتر و توجه بیشتر مشاهدات و نظرات دستاندرکاران در بخشهای مختلف اقتصادی به ویژه بازارهای مالی به عنوان راهکارهایی برای رسیدن به نظامی مستحکمتر در مقابل بحرانهای احتمالی در آینده نام برده است.
>>>
ادامه مطلب