تاريخ : یک شنبه 27 فروردین 1391  | 12:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کارو تلاش در آموزه های دینی

اشاره:‌ با نگاهى به سيره معصومين(علیه السلام) در مى‌يابيم که تلاش و پرداختن به فعاليت‌هاى اقتصادى از برجسته‌ترين ويژگى‌هاى آن بزرگواران(علیه السلام) است. آنان با اين روش درس بزرگى و عزت نفس به پيروان راستين خود آموخته‌اند. اين نوشتارکه به قلم “اسماعيل نساجى زواره‌” توسط خبرگزارى فارس به نقل از “ماهنامه پاسدار اسلام “ منتشر شده نگاهى کوتاه به جنبه کار و فعاليت‌هاى اقتصادى در زندگى پيشوايان معصوم(علیه السلام) دارد.يکى از آموزه‌هاى مهم و اساسى براى پيشرفت و سعادت فرد و اجتماع اشتغال به کار و فعاليت‌هاى اقتصادى است. مکتب حيات بخش اسلام جهت نيل به اهداف مادى و معنوي، انسان را به تلاش مفيد و سازنده ترغيب مى‌نمايد و مى‌فرمايد: «و ان ليس للانسان الا ما سعي؛(1) انسان بدون کار و کوشش از چيزى بهره‌اى نمى‌برد.» با نگاهى به سيره معصومين(علیه السلام) در مى‌يابيم که تلاش و پرداختن به فعاليت‌هاى اقتصادى از برجسته‌ترين ويژگى‌هاى آن بزرگواران(علیه السلام) است. آنان با اين روش درس بزرگى و عزت نفس به پيروان راستين خود آموخته‌اند. اين نوشتار نگاهى کوتاه به جنبه کار و فعاليت‌هاى اقتصادى در زندگى پيشوايان معصوم(علیه السلام) دارد.

ارزش کار

کار و تلاش رمز بقاى يک جامعه است. در سيره پيشوايان معصوم(علیه السلام) فعاليت‌هاى اقتصادى افراد ارزش بالايى دارد. آن بزرگواران کارگران و توليد کنندگان را بسيار تشويق مى‌کردند. سيره عملى پيامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(علیه السلام) اين بوده است که بار زندگى خود را شخصا به دوش مى‌کشيدند و هيچ‌گاه براى تامين ضروريات زندگي، خود را وابسته به ديگران نمى‌کردند، اين امر بيانگر نوع نگرش آن برگزيدگان به دنيا و رابطه آن با آخرت است و بر انديشه‌هاى انحرافى زهد مآبانه که کار و توليد را با کمالات معنوى و مصالح اخروى در تضاد مى‌دانستند و يا افکار باطل ارباب مآبانه که کار را وظيفه افراد پست و پايين جامعه مى‌دانستند، خط بطلان مى‌کشد.
«انس بن مالک» مى‌گويد: هنگامى که رسول خدا(ص) از جنگ تبوک بر مى‌گشت، «سعد انصاري» - يکى از کارگران مدينه - به استقبال آن حضرت آمد. وقتى پيامبر(ص) با او دست داد، احساس کرد که دستان وى زبرو خشن است! نبى‌مکرم(ص) سوال کرد: چرا دستان تو اين قدر خشن و زبر است؟ عرضه داشت: يا رسول الله! اين خشونت و زبرى دستان من به خاطر کارکردن با بيل و طناب است تا مخارج خانواده‌ام را تامين کنم. پيامبر(ص) دستان او را بوسيد و فرمود: اين دستى است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد.(2) وقتى ابعاد گوناگون شخصيتى همچون حضرت علي(علیه السلام) را مورد مطالعه و بررسى قرار مى‌دهيم، مى‌بينيم که ايشان در عين حال که زاهدترين فرد زمان خود است، فعال‌ترين آن‌ها نيز هست. شهيد آيت الله مطهري(ره) مى‌گويد: «شخصيت علي(علیه السلام) شخصيتى جامع الاضداد است. وقتى خلوت شب فرا مى‌رسد، هيچ عارفى به پاى او نمى‌رسد و روز که مى‌شود گويى اين آدم آن آدم نيست. با اصحابش که مى‌نشيند چنان چهره‌اش باز و خندان است که از جمله اوصافش اين است که هميشه قيافه‌اش باز و شکفته است.»(3)
امام موسى بن جعفر(علیه السلام) به يکى از يارانش که کاسب و فروشنده بود، فرمود: «اغد الى عزک؛(4) صبح زود به سوى عزت و سربلندى خود بشتاب» منظور آن حضرت همان کسب و تجارت است. عزت انسان در سايه تلاش او در جهت توليد به دست مى‌آيد.از اين رو پيشوايان معصوم(علیه السلام) با تمام مشکلات و مسئوليت‌هاى طاقت فرساى اجتماعي، سياسى و فرهنگى در عرصه کار و تلاش‌هاى اقتصادى کوشا و فعال بودند و در کنار کارگران و غلامان به کار و توليد مى‌پرداختند.

نکوهش افراد تنبل

بيکارى نه تنها ضربه اقتصادى به فرد و جامعه مى‌زند، بلکه ضرر و خطر بزرگ‌تر آن متوجه آسيب‌هاى روحى و روانى فرد مى‌شود، زيرا انسان را از لحاظ حيثيت و شخصيت واقعى تنزل مى‌دهد و او را از خوشبختى و سعادت محروم مى‌سازد. در مکتب حيات بخش اسلام انسانى که صاحب حرفه است و از دسترنج خود مخارج خانواده‌اش را تامين مى‌کند، جايگاه والايى دارد: «ان الله يحب المحترف الامين»(5) و بر عکس آن کسى که توان کارکردن دارد و مخارج خود را بر ديگرى تحميل مى‌کند، ملعون خوانده مى‌شود. رسول گرامى اسلام(ص) در گفتارى حکيمانه افراد تنبل را مورد نکوهش و سرزنش قرار داده و مى‌فرمايد: «ملعون ملعون من القى کله على الناس ملعون ملعون من ضيع من يعول؛(6)ملعون است ملعون است! کسى که بار زندگى خود را به گردن مردم بيندازد. ملعون است ملعون است! کسى که خانواده‌اش را در اثر ندادن نفقه ضايع و تباه کند.»
امام محمد باقر(علیه السلام) در نکوهش بيکارى و تنبلى مى‌فرمايد: «اياک و الکسل و الضجر فانهما مفتاح کل شر من کسل لم يود حقا و من ضجر لم يصبر على حق؛(7) به پرهيز از کاهلى و افسردگي، زيرا اين دو کليد تمام بدى هاست. آدم تنبل حقش را نمى‌تواند به دست آورد و آدم افسرده حال نمى‌تواند در کار حق بردبارى ورزد.» آن بزرگوار باز هم در مذمت تنبلى خاطرنشان نموده‌اند که: «انى لابغض الرجل ان يکون کسلان عن امر دنياه و من کسل عن امر دنياه فهو عن امر آخرته اکسل؛(8) همانا من دشمن مى‌دارم فردى را که در کارهاى خوب زندگى دنيوى‌اش تنبل است؛ زيرا هر کس در کار دنيوى کاهلى کند، نسبت به کار آخرتش کاهل‌تر خواهد بود.»

تلاش در عرصه توليد

با مطالعه در رفتارهاى اقتصادى پيشوايان معصوم(علیه السلام) مى‌توان به اصول کلى در زمينه توليد دست يافت. آنان نه تنها خود علاقه زيادى به کارهاى توليدى و اقتصادى داشتند، بلکه با استفاده از فرصت‌هاى مناسب براى شکوفايى نيروهاى درونى و استعدادهاى نهفته افراد زمينه سازى مى‌نموده و از اين طريق در آنان انگيزه توليد و کسب درآمد را تقويت مى‌کردند. تاکيد آن بزرگواران بر توليد بيانگر آن است که اسلام اقتصاد بر محور توليد مخصوصا کشاورزى را بر ساير موارد ترجيح مى‌دهد. بررسى زندگى امام علي(علیه السلام) نشان مى‌دهد که آن حضرت در دوران 25 سال فاصله از امور حکومتي، بيش‌تر وقتشان را به باغدارى و کشاورزى و کارهايى مربوط به آن نظير حفر چاه و قنات مى‌گذراندند. اخبار و روايات متعدد تاريخى نشان مى‌دهد که مهم‌ترين و اصلى‌ترين منبع مالى امام موسى کاظم(علیه السلام) کشاورزى بوده است «على بن ابى حمزه» مى‌گويد: امام کاظم(علیه السلام) را ديدم که در زمين کشاورزى خود کار مى‌کرد و عرق مى‌ريخت. عرض کردم: قربانت گردم! پس کارگران کجا هستند؟ فرمود: اى علي! بهتر از من و پدرم در اين زمين با بيل کار مى‌کردند. عرض کردم: آنان را معرفى نما! حضرت فرمود: رسول خدا(ص)، اميرالمومنين(علیه السلام) و پدرانم همه با دست خود کار مى‌کردند. کشاورزى شغل پيامبران خدا و جانشينان آنان و مردان شايسته است.(9)

حمايت از توليدکنندگان

‌ پيشوايان معصوم(علیه السلام) علاوه بر اينکه خود در عرصه توليد و تلاش‌هاى اقتصادى پيش گام بودند، از توليد کنندگان و کشاورزان حمايت مى‌کردند و به آسيب ديدگان و ورشکستگان و قرض دارانى که زندگى اقتصادى آن‌ها به دليل مشکلات طبيعى مختل شده بود، کمک‌هاى فراوانى مى‌کردند. امام علي(علیه السلام) به توليد کنندگان و کشاورزان عنايت ويژه‌اى داشت. امام صادق(علیه السلام) در اين باره مى‌فرمايد: «کان اميرالمومنين يکتب و يوصى بفلاحين خيرا؛(10) اميرمومنان هميشه به عمال و کارمندانشان سفارش کشاورزان را مى‌نمود.» امام موسى کاظم(علیه السلام) از کشاورزان و توليد کنندگان مدينه زياد حمايت مى‌کرد، شخصى مى‌گويد: در نزديکى مدينه صيفى کارى داشتم. موقعى که فصل برداشت محصول نزديک مى‌شد، ملخ‌ها آن را نابود کردند. من خرج مزرعه را با پول دو شتر بدهکار بودم. نشسته بودم و فکر مى‌کردم. ناگهان امام موسى بن جعفر(علیه السلام) را ديدم که در حال عبور از آن جا بود و مرا ديد، فرمود: چرا ناراحتي؟ عرض کردم: به خاطر اينکه ملخ‌ها کشاورزى مرا نابود کرده‌اند.
حضرت فرمود: چه قدر ضرر کرده‌اي؟ عرض کردم: يک صد و بيست دينار با پول دو شتر. حضرت به غلام خود فرمود: يک صد و پنجاه دينار به او بده سى دينار سود به اضافه اصل مخارج و دو شتر هم به وى تحويل بده! آن مرد مى‌گويد: وقتى اين کمک را تحويل گرفتم، عرض کردم: وارد زمين من شويد و در حق من دعا کنيد. حضرت وارد زمين شد و دعا کرد، سپس از رسول خدا(ص) نقل کرد و فرمود: از بازماندگان مشکلات محکم نگه دارى کنيد.(11) بدين سان امام به مسئولان و افراد جامعه مى‌آموزد که چگونه به افراد آسيب ديده کمک کنند. حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) در کمک به کشاورزى که زراعت او دچار خسارت شده بود، علاوه بر اصل سرمايه، مقدار سودى که انتظار داشت به او مى‌پردازد، ضمن اين که حمايت معنوى خود را نيز اعلام مى‌دارد و براى آن کشاورز دعا مى‌کند و با ذکر روايتى از پيامبر(ص) او را مشمول هدايت فکرى و معنوى خود قرار مى‌دهد.

تامين نيازهاى محرومان

‌ گرفتارى‌ها و نيازمندى‌ها به طور طبيعى ممکن است به سراغ هر انسانى بيايد. در چنين مواقعى که فرد در جامعه دچار مشکل شده و به يارى ديگران نيازمند است، انتظار دارد افراد توانا و توانمند قدمى در جهت حل مشکل وى بردارند. اسلام نهايت کوشش و تلاش خود را به خرج مى‌دهد که در تمام جامعه اسلامى حتى يک فقير و نيازمند هم پيدا نشود، اما بدون شک در هر جامعه‌اى افرادى از کار افتاده آبرومند، کودکان يتيم، بيماران و مانند اين‌ها وجود دارند که بايد به وسيله بيت المال و نيز افراد متمکن با نهايت ادب و احترام تامين شوند. توجه به امور معيشتى فقرا و نيازمندان جامعه در سيره پيشوايان معصوم جايگاه ويژه‌اى دارد.
حضرت علي(علیه السلام) حمايت از اقشار محروم و درمانده جامعه را جزء برنامه‌هاى اصلاحى خويش قرار داده بود. آن حضرت(علیه السلام) در عهدنامه خويش به «مالک اشتر نخعي» به وى ماموريت مى‌دهد که هيچگاه از اقشار محروم غفلت نورزد و نيازهاى آنان را تامين کند: ...«ثم الله الله فى الطبقه السفلي...»(12) امام متقين علاوه بر فرمان‌هايى که به کارگزاران خويش جهت تامين اجتماعى جامعه مى‌دهد، خود عملا نيز به تامين اين قشر در جامعه اقدام مى‌کند. آن حضرت خود را پدر يتيمان معرفى مى‌کند و همچون پدر با آنان رفتار مى‌نمايد.(13) در حديثى آمده است که امام سجاد(علیه السلام) در شب‌هاى تاريک از خانه خارج مى‌شد و انبانى را که در آن کيسه‌هاى درهم و دينار بود بر دوش خويش حمل مى‌کرد و بر در خانه فقرا مى‌آورد و به آنان مى‌بخشيد. زمانى که آن حضرت به شهادت رسيد و آن عطايا به مردم نرسيد، تازه متوجه شدند که آورنده آن بخشش‌ها امام سجاد(علیه السلام) بوده است.(14)
«ابوهاشم جعفري» - يکى از اصحاب خاص امام حسن عسگري(ع- ) مى‌گويد: از فقر و تنگدستى به امام حسن عسگري(علیه السلام) شکايت کردم. آن حضرت با تازيانه خود خطى برروى زمين کشيد و شمشى از طلا که نزديک پانصد اشرفى بود از آن بيرون آورد و فرمود: اى اباهاشم! اين را بگير و ما را معذوردار(!15)
«حسن بن کثير» مى‌گويد: در محضر امام محمد باقر(علیه السلام) از ندارى خويش و بى‌توجهى برادران شکايت کردم. حضرت خود دستور داد کيسه‌اى را که در آن هفتصد درهم بود، بياورند و فرمود: اين‌ها را خرج کن وقتى تمام شد، مرا با خبر ساز.(16)
«صفوان بن ساربان» مى‌گويد: در محضر امام صادق(علیه السلام) بودم. مردى از اهالى مکه به نام «ميمون» نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: کرايه راه سفر تمام شده، نياز به کرايه دارم. امام بى‌درنگ به من فرمود: برخيز و به کار برادرت رسيدگى کن. برخاستم و به حل مشکلات او پرداختم. خداوند کمک کرد و نياز او بر طرف شد. در اين هنگام به محضر امام صادق(علیه السلام) رسيدم، از من پرسيد: در مورد نياز و مشکل برادرت چه کردي؟ عرض کردم به يارى خدا مشکل او حل شد. آن حضرت فرمود: آگاه باش! که حتما برادر دينى ات را يارى کني. اين کار در نزد من محبوب‌تر و بهتر از آن است که يک هفته خانه کعبه را طواف نمايي.(17)

اعتدال و قناعت در مصرف

‌ حد مطلوب بهره مندى و استفاده از نعمت‌هاى الهى آن است که همراه با رعايت اعتدال و به قدر کفاف باشد. اعتدال و قناعت در مصرف موجب بقاى نعمت و پديد آورنده زمينه مناسبى براى رشد صفات و کمالات معنوى در انسان است. از جمله آموزه‌هاى سيره معصومين(علیه السلام) اين است که انسان توليد و انفاق زياد داشته باشد ولى در مصرف شخصى به حداقل قناعت نمايد. روحيه توليد و تلاش در سيره آن بزرگواران چنان است که توليد را براى ارتقاى سطح معيشت مردم مى‌خواستند. آنان با توليد بيش‌تر کم‌ترين استفاده شخصى را مى‌نمودند. «ابن عباس» مى‌گويد: در زمان جنگ جمل هنگامى که در منطقه «ذى قار» براى جمع آورى نيرو اردو زده بوديم، يک روز به خيمه مولاى متقيان(علیه السلام) رفتم. ديدم حضرت مشغول دوختن کفش خويش است سلام کردم، امام جواب دادند. پرسيدند: ابن عباس! اين نعلين و صله خورده چقدر مى‌ارزد؟ گفتم: ارزشى ندارد. امام فرمودند: حکومت بر شما نزد من از اين نعلين بى ارزش‌تر است، مگر آنکه حقى را برپا سازم و يا باطلى را از ميان بردارم.(18)
امام باقر(علیه السلام) در اين زمينه مى‌فرمايد: «من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس؛(19) هر کس به مقدار رزقى که خداوند به او داده قانع باشد پس او بى‌نيازترين مردم مى‌باشد.»
امام کاظم(علیه السلام) در مورد اعتدال در مصرف مى‌فرمايد: «من اقتصد وقنع بقيت عليه النعمه و من بذر و اسرف زالت عنه النعمه؛(20) هر کس ميانه روى و اعتدال را رعايت کند و قانع باشد، نعمت براى او باقى خواهد ماند و هر کس اسراف کند، نعمت از دستش خواهد رفت.»
نوع لباس، مرکب، منزل و غذاى آن حضرت نمونه‌اى عالى از اعتدال و ميانه روى بود و در برخى موارد امام تصريح مى‌کرد که علت انتخابش معتدل بودن آن بوده است.

اجراى عدالت اقتصادى

پيشوايان معصوم براى زدودن شرايط ناعادلانه زندگى و دستيابى به عدالت اقتصادى آن هم با توجه به بى‌عدالتى جامعه آنان، شعار عدالت اقتصادى را مطرح مى‌کردند و در راه تحقق آن سياست هايى را در پيش مى‌گرفتند. در زمان حضرت علي(علیه السلام) مهم‌ترين منبع درآمد حکومت، بيت المال بود که از راه‌هاى گوناگون مانند غنايم جنگى و اخذ ماليات به دست مى‌آمد، بنابراين بيت المال که به منزله درآمد ملى حکومت ايشان و وسيله رفاه مردم بود از ناحيه ايشان نسبت به آن دقت و دلسوزى مى‌شد، چنان که وقتى شبى «طلحه» و «زبير» بر او وارد شدند، امام چراغى را که در برابرش بود، خاموش کرد و فرمود تا چراغى از خانه برايش آوردند. طلحه وزبير سبب آن را پرسيدند. امام فرمودند: روغن چراغ از بيت المال است. سزاوار نيست با شما، با روشنايى آن همنشينى کنم.(21)
امام متقين هرگز اجازه نمى‌دادند مسئولان حکومتى کوچک‌ترين تعرضى نسبت به اموال بيت المال مسلمانان داشته باشند. به «زياد بن ابيه» در اين مورد نامه نوشت و فرمود: «به خدا قسم! اگر به من خبر رسد که در اموال مسلمانان خيانتى کوچک يا بزرگ از تو سر زده است، چنان با تو برخورد خواهم کرد که خوار و ذليل و از هزينه زندگى درمانده و پريشان حال گردي»(22) آن حضرت از يک سو به زمامداران درباره توجه به اقشار توليد کنندگان، توزيع کنندگان و خدمتگزاران و مصرف کنندگان سفارش مى‌کردند و از سوى ديگر جهت امنيت اقتصادى و تامين همه جانبه زندگى مردم، نظارت مستقيم بر بازار را مورد تاکيد قرار مى‌دادند.(23) هم چنين به کارگزاران خود دستور دادند که نرخ‌ها را در سطحى نگه دارند که براى همه گروه‌هاى مردم قابل تحمل باشد و به فروشندگان نيز زيانى نرساند.(24) از ديدگاه اميرالمومنين(علیه السلام) درآمد حکومت اسلامى از آن خداست از اين رو حتى حاکم اسلامى نيز حق ندارد آن را بدون حساب به اطرافيان خود ببخشد، بلکه بايد در ميان بندگان مومن خدا يعنى مسلمانان به عنوان عيال الله به تساوى تقسيم شود.
در اواخر دوران حکومت علي(علیه السلام) ياران آن حضرت به دليل سخت‌گيرى‌هاى آن بزرگوار در تقسيم بيت المال يکى پس از ديگرى از ايشان جدا شدند، برخى به معاويه و برخى ديگر به گوشه خانه‌هايشان خزيدند و دنبال زندگى شخصى خود رفتند، برخى از دوستان حضرت از اين وضع ناراحت بودند؛ بدين روى پس از تامل و چاره‌جويى از حضرت خواستند قدرى تسامح به خرج دهد و به قريش و اشراف عرب بيش از غير عرب و موالى حق بپردازد تا قدرى اوضاع حکومت سامان پيدا کند، سپس مطابق گذشته رفتار کند. حضرت در پاسخ آنها فرمودند: «آيا به من مى‌گوييد پيروزى را با ظلم بر کسانى که به ولايت و حکومت بر آن‌ها برگزيده شده‌ام به دست آورم؟ و الله تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى يکديگر طلوع و غروب مى‌کنند، چنين نخواهم کرد! اگر آن مال از آن من هم بود در ميانشان به صورت متساوى تقسيم مى‌کردم، چه رسد به اين که آن مال خداست.»(25) اين جملات صريحا نشان مى‌دهد که از منظر على بن ابى طالب و فرزندانش جلب رضايت خواص با اعطاى امتيازات ويژه از بيت المال به آن‌ها خيانت به توده مسلمان و ستم در حق ساير اقشار مملکت است. جايگاه يک مسئول در نظام اسلامى چنان حساس است که حتى هنگام انفاق اموال شخصى خود به ديگران نيز بايد همه را به يک چشم بنگرد و اموالش را يکسان و عادلانه انفاق کند.

پى‌نوشت‌ها:

1. سوره نجم، آيه 39
2. اسدالغابه، ابن اثير، ج 2، ص 169
3. تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهري، ص 410
4. مسند الامام الکاظم(علیه السلام)،عزيز الله عطاردي، ج 2، ص 359
5. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 12، ص 13
6. تحف العقول، ابن شعبه حراني، ص 37
7. همان، ص 295
8. الحکم الزاهره، على رضا صابرى يزدي، ترجمه محمد رضا انصاري، ج2‌، ص 469
9. بحارالانوار، مجلسي، ج 48، ص115
10. وسايل الشيعه، ج 13، ص 216
11. تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج 15، ص 16
12. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 53، ص 582
13. اصول کافي، محمد بن يعقوب کليني، ج 1، ص 406
14. همان، ج 1، ص .389
15. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص328
16. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 166
17 . اصول کافي، ج 2، ص 198
18. بحارالانوار، ج 40، ص328
19. الحکم الزاهره، ج 1، ص650
20 .بحارالانوار، ج 87، ص 327
21. سياست نامه امام علي(علیه السلام)، محمد محمدى رى شهري، ترجمه مهدى مهري، ص 444
22. نهج البلاغه، نامه 20، ص 500 - 499
23. نک: نهج البلاغه،، نامه 53
24. همان
25 .نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه، محمد باقر محمودي، ج 2، ص 452 - 450

روزنامه رسالت-شماره 6292



نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 27 فروردین 1391  | 12:00 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کارو تلاش در آموزه های دینی

1) زمينه رستگاري
در بينش توحيدي اسلام، كار و اشتغال يك ارزش شمرده مي شود و تلاش بيشتر در كارهاي دنيوي و اخروي، زمينه سعادت و رستگاري افراد را در دنيا و آخرت فراهم مي نمايد و آنان را تا درجه جهادگران در راه خداوند بالا مي برد. رسول اكرم(ص) مي فرمايد: «كسي كه براي تأمين معاش خانواده اش تلاش مي كند، همانند مجاهد در راه خداست»

2) تأمين مخارج زندگي
يك مسلمان با پيش گرفتن كسب حلال، مخارج زندگي خود را تأمين نموده و تا حدودي از فقر اقتصادي، اخلاقي و فرهنگي خود و جامعه مي كاهد.

3) وسيله ارتباط سالم
اشتغال به كار، افراد را در زندگي تحت يك برنامه منظم و منسجم قرار داده و آنان را در روابط اجتماعي و معاشرت با ديگران ياري مي نمايد.

4) آرامش روح و وجدان
تمام كساني كه به كارهاي مفيد اقتصادي اشتغال دارند و براساس احساس وظيفه به شغل مناسب و آبرومندانه خود مي پردازند، علاوه بر اين كه آرامش روح و روان و وجدان خود را فراهم مي كنند، به نوعي هم به تفريح مي پردازند؛ چنانكه افراد سست عنصر و بيكار معمولاً به اضطراب و افسردگي و عذاب وجدان دچار هستند.

5) بيدار نمودن روحيه خلاقيت
اشتغال به كسبهاي مورد علاقه، روحيه ابتكار و خلاقيت را در افراد زنده و استعدادهاي دروني آنان را شكوفا نموده و انسان را متوجه نيروهاي نهفته در اندرون خود مي سازد. بدين ترتيب، مفيد و مؤثر بودن خود را باور نموده و اعتماد به نفس در او تقويت مي شود. چنين فردي با روحيه سرشار از عشق به كار، از زندگي خود لذت برده و براي رسيدن به اهداف عالي تلاش مي كند.

6) تثبيت موقعيت اجتماعي
اشتغال به كار مفيد و مورد نياز جامعه، راه رسيدن به موقعيت اجتماعي يك فرد مسلمان مي باشد و شغل او هر قدر از نيازهاي جامعه بكاهد و موجب تقويت و استقلال و آزادي و عزت مسلمانان گردد، همان قدر موقعيت اجتماعي صاحب شغل در ميان افراد جامعه اسلامي، بيشتر و بالاتر خواهد بود.
خداوند مي فرمايد: «و ان ليس الانسان الا ما سعي»: و اين كه براي انسان بهره اي جز سعي و تلاش او نيست.

7) جلوگيري از مفاسد
بيكاري افراد، موجب ضررهاي جبران ناپذير و داراي مفاسد بي شمار براي اجتماع مسلمانان است؛ بدين معنا كه يك فرد با انتخاب يكي از مشاغل مورد نياز جامعه و اشتغال به آن، باري از دوش مردم و مسؤولان بر مي دارد و در مقابل، فرد بيكار نه تنها مشكلي را در جامعه حل نمي كند، بلكه خود، مشكل آفرين و سربار جامعه اسلامي نيز مي شود و علاوه بر اين كه نيرويي هدر رفته، نيروهاي ديگري را به خود مشغول خواهد كرد. با بيان اين مقدمات، در اين نوشتار، اشتغال و موضوعات مربوط به آن در سيره و سخن حضرت رسول اكرم(ص)، مورد بحث قرار مي گيرد.

اهميت كار در سيره پيامبر(ص)
در سيره پيامبر اكرم(ص) فعاليتهاي اقتصادي افراد، ارزش بالايي دارد، آن حضرت كارگران و توليدكنندگان در عرصه اقتصادي را چنان تشويق مي كند كه در طول تاريخ جوامع بشري، هيچ فرقه و مذهبي چنين جايگاهي براي اساسي ترين ركن جامعه، يعني تأمين كنندگان حياتي ترين كالاي اقتصادي، قايل نشده اند، انس بن مالك مي گويد: هنگامي كه پيامبر(ص) از جنگ تبوك بر مي گشت، سعدانصاري، يكي از كارگران مدينه به استقبال آن حضرت آمد. هنگامي كه رسول ا...(ص) با او دست داد، لمس دستهاي زبر و خشن مرد انصاري، رسول خدا(ص) را تحت تأثير قرار داد. براي همين، از او پرسيد چرا دستهاي تو چنين كوفته و خشن است؟ آيا ناراحتي خاصي به دستان تو رسيده است؟ عرضه داشت: يا رسول ا...! اين خشونت و زبري دستان من، بر اثر كار با بيل و طناب است كه به وسيله آنها زحمت مي كشم و مخارج خود و خانواده ام را تأمين مي نمايم.
نقل است كه پيامبر اكرم(ص) دست او را بوسيده و فرمود: «اين دستي است كه آتش جهنم آن را لمس نخواهد كرد.»

نكوهش افراد سست عنصر
رسول اكرم(ص) گاهي با جوانان سالم و نيرومندي مواجه مي شد. بازوهاي ستبر و اندام مناسب آنان، موجب شگفتي پيامبر(ص) مي گشت. آن حضرت با آنان احوال پرسي نموده و از وضعيت زندگي و شغلشان سؤال مي نمود، اگر در جواب گفته مي شد كه وي فردي بيكار است و هيچ گونه شغلي ندارد؛ آن بزرگوار ناراحت مي شد و مي فرمود: «سقط من عيني»؛ «از چشمم افتاد، فرد بيكار در نظر من ارزشي ندارد» اطرافيان مي پرسيدند: يا رسول ا...(ص)! چرا اين افراد را دوست نمي داريد؟ پيامبر(ص) مي فرمود: «براي اين كه اگر مؤمن شغلي نداشته باشد كه با آن امرار معاش كند، براي امرار معاش، از دين خود خرج خواهد نمود.»
آن حضرت در گفتاري حكيمانه، افراد سست و بي حال را كه تن به كار نمي دهند و مي كوشند كه از دسترنج ديگران بهره مند شوند، مورد نكوهش و سرزنش شديد قرار داده، مي فرمايد: «از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است كسي كه بار زندگي خود را به گردن مردم بيندازد. ملعون است كسي كه اعضاي خانواده اش را (در اثر ندادن نفقه) تباه كند.»
البته، سيره و سخن پيامبر اكرم(ص) در مورد افراد بيكار كه با بهانه هاي واهي، فرصتهاي شغلي را از دست مي دهند، حاوي نكته مهمي است و آن اين كه بيكاري ريشه بسياري از مشكلات و گرفتاريها در زندگي يك جوان فعال و پرانرژي است. زيرا اگر يك فرد مسلمان مخارج زندگي خود را با فعاليتهاي اقتصادي سالم و اشتغال به يك كسب پاكيزه و حلال تأمين نكند، به ناچار براي تأمين زندگي اش ارزشهاي ديني را زير پا گذاشته و به راههاي فريبنده كه به ظاهر سود سرسام آوري هم دارند، كشيده خواهد شد. و اين مصداقي از همان امرار معاش از راه دين و ايمان است كه در كلام پيامبر(ص) مورد نكوهش قرار گرفته بود.
گذشته از اين، بيكاري يك فرد نه تنها موجب از ميان رفتن استعدادهاي دروني وي مي شود و او را به فردي تن پرور و بي خاصيت مبدل مي سازد، بلكه به عنوان يك معضل و بيماري اجتماعي، يك جوان مسلمان و پاك و سالم را، دچار انواع مفاسد اخلاقي و اجتماعي و بيماريهاي روحي خواهد ساخت. در حقيقت يك عضو فعال و پرانرژي كه از سرمايه ها و ذخاير خدادادي جامعه اسلامي است و بايد به عنوان سرباز جامعه عمل كند، سربار جامعه خواهد شد. به همين دليل پيامبر(ص)، بيكاري را براي يك جوان خطرناك مي داند.

نقش انگيزه هاي مقدس در اشتغال از منظر پيامبر(ص)
تمام فعاليتهاي يك مسلمان مي تواند نوعي ارتباط با آفريدگار جهان به شمار آيد و علاوه بر ارزش اقتصادي و دنيوي، از پاداشهاي معنوي نيز در جهان آخرت برخوردار است، آري كار براي خدا، نقش مهمي در شكل دادن به رفتار اقتصادي انسان دارد. به علاوه، اين انگيزه مي تواند قواي جسمي و روحي وي را در فعاليتهاي اقتصادي چند برابر نمايد، بنابراين به خاطر هدف والاي وي، كار او نيز مقدس خواهد شد.
رسول اكرم(ص) بر اين باور بود كه: «عبادت خداوند هفتاد جزء است و بهترين آنها طلب روزي حلال است.»
آن حضرت اشتغال به كارهاي حلال را مانند ساير عبادات، بر زن و مرد مسلمان ضروري دانسته و مي فرمايد: «به سراغ درآمد حلال رفتن، بر هر مرد و زن مسلمان لازم است.»
بنابراين، انگيزه هاي مقدس مي تواند همه كارها و فعاليتهاي اقتصادي يك مسلمان را اعم از كارهاي تجاري، كشاورزي، صنعتي و خدماتي فرا گرفته و آنها را در شمار عبادات قرار دهد.
در روايتي آمده است كه روزي رسول خدا(ص) با جمعي از اصحاب در محلي حضور داشتند. در آن ميان چشمان آنان به جواني نيرومند و زيبا اندام افتاد كه در اول صبح به كار اشتغال داشت. ياران پيامبر(ص) گفتند: يا رسول ا...! اگر اين جوان نيرومند، نيرو و انرژي خود را در راه خدا مصرف مي كرد، چقدر شايسته مدح و تمجيد بود! حضرت فرمود: اين سخن را نگوييد، اگر اين جوان براي تأمين معاش مي كوشد و انگيزه او بي نيازي از ديگران است، او در راه خدا قدم برداشته، و اگر هدف او پذيرايي از پدر و مادر ناتوان خود باشد، باز هم در راه خدا كار مي كند و اگر مقصود او سر و سامان دادن به خانواده و فرزندانش باشد، او به راه خدا رفته و انگيزه مقدسي دارد.
در سيره پيامبر اكرم(ص)، هدف از رفتارهاي اقتصادي «جلب رضايت خداوند» است. و رضايت پروردگار، انگيزه مقدس و هدف والايي است كه يك انسان مسلمان را در سخت ترين شرايط به فعاليتهاي اقتصادي وادار مي كند و او حاصل زحمات خود را در راه رضاي الهي خرج مي كند، اما از نظر متفكران مادي و اقتصاددانان غربي، هدف نهايي از كار «دستيابي به لذتهاي فردي» است. به عبارت ديگر، انگيزه كار در مكاتب غربي دستيابي به حداكثر سود و درآمد است و تمام صفات اخلاقي و انساني تحت الشعاع سودجويي هاي مادي قرار گرفته و به همين دليل بتدريج انسان از ماهيت خود خارج شده و در عرصه هاي زندگي فقط به سودهاي سرشار مادي مي انديشد، گرچه در اين راه حقوق ديگران تضييع شده و اخلاق و انسانيت از ميان برود.

روشهاي ترويج اشتغال
رسول اكرم(ص) براي ايجاد انگيزه توليد و كسب درآمد در وجود مسلمانان، از روشهاي مختلفي بهره مي گرفت كه به برخي از آنان اشاره مي شود:

الف) زمينه سازي براي رشد استعدادها
آن حضرت با استفاده از فرصتهاي مناسب براي شكوفايي نيروهاي دروني و استعدادهاي نهفته افراد، زمينه سازي مي نمود و از اين طريق، در آنان انگيزه توليد و كسب درآمد را تقويت مي كرد. روايت زير، نشانگر اين روش رسول گرامي است.
مردي از اصحاب در تنگناي زندگي قرار مي گرفت. وي كه داراي شغل مناسبي نبود و بسياري اوقات از بيكاري رنج مي برد، خانه نشين شد. روزي همسرش به وي گفت: اي كاش به محضر پيامبر(ص) مي رفتي و از او درخواست كمك مي نمودي! مرد با پيشنهاد همسرش به حضور رسول ا...(ص) رفت، هنگامي كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود: «هركس از ما كمك بخواهد، ما به او ياري مي كنيم؛ ولي اگر بي نيازي بورزد و دست حاجت پيش مخلوقي دراز نكند، خداوند او را بي نياز مي كند». او پيش خود فكر كرد كه مقصود پيامبر، من هستم و بدون اين كه سخني بگويد، به خانه برگشت و ماجرا را براي همسرش بازگو كرد.
زن گفت: رسول خدا(ص) هم بشر است. او را به وضع زندگي پرمشقت خود آگاه كن. مرد ناچار براي بار دوم به حضور پيامبر(ص) رفت، اما قبل از اين كه حرفي بزند، پيامبر(ص) همان سخن قبلي را تكرار كرد. باز هم بدون اظهار حاجت، به خانه برگشت، ولي چون خود را همچنان در چنگال فقر و بيكاري، ضعيف و ناتوان مي ديد؛ براي سومين بار با همان نيت و درخواست به مجلس رسول اكرم(ص) رفت. باز هم لبهاي رسول ا...(ص) به حركت درآمد و با همان آهنگ، كه به دل قوت، و به روح اطمينان مي بخشيد، همان جمله را تكرار كرد. اين بار اطمينان بيشتري در قلب خود احساس نمود؛ حس كرد كه كليد مشكل خويش را در همين جمله يافته است. وقتي كه خارج شد، با قدمهاي مطمئن تري راه مي رفت. با خود فكر مي كرد كه ديگر به دنبال كمك خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تكيه مي كنم و از نيرو و استعدادي كه در وجودم به وديعت نهاده شده است، بهره مي گيرم و از او مي خواهم كه مرا در كارهايم موفق گردانيده و از ديگران بي نياز سازد، با اين نيت، تيشه اي قرض كرد و به جانب صحرا رفت. آن روز مقداري هيزم جمع كرد و فروخت و لذت حاصل از دسترنج خويش را چشيد. روزهاي ديگر به اين كار ادامه داد تا بتدريج توانست از حاصل درآمد خويش، ابزار كار را فراهم نمايد. باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمايه شد. وي در اثر تلاش و كوشش شبانه روزي يكي از افراد ثروتمند گرديد. روزي به محضر پيامبر(ص) آمده و وضعيت خود را به آن حضرت گزارش داد كه چگونه در آن روز فلاكت بار به محضر حضرت آمده و چگونه سخن پيامبر(ص) وي را به تحرك و كار واداشت. پيامبر(ص) فرمود: من كه به تو گفتم: هركس از ما كمك بخواهد، ما به او كمك مي كنيم، ولي اگر بي نيازي بورزد، خداوند او را كمك خواهد نمود.

ب) روشهاي رفتاري
گرچه رهنمودهاي گفتاري، در تربيت افراد تأثير دارد، اما اقدامهاي عملي، به مراتب بيشتر از شيوه هاي گفتاري مؤثر است. براي همين، پيامبر اكرم(ص) نه تنها با راهنمايي ها و زمينه سازيهاي خود موجب هدايت افراد به سوي ميدانهاي كاري شد، بلكه خود عملاً وارد صحنه گرديده و همدوش با ديگران كار مي كرد. رفتار رسول اكرم(ص) را مي توان تبلور اصول و ارزشهاي اسلامي قلمداد نمود. آن حضرت همچنان كه در صحنه سياست، حكومت اخلاق، معارف علوم و حكمت، خطابه و ساير صفات والاي انساني اسوه تمام عيار مسلمانان به شمار مي آيد، رفتار اقتصادي ايشان نيز مي تواند شيوه اي موفق و كارآمد براي چگونه زيستن باشد.

نمونه هايي از سيره عملي حضرت رسول خدا(ص)
1) خانه سازي: امام صادق(ع) به فردي كه در اثر جهل و غرور، تن به كار نمي داد و خود را نيازمند ديگران نموده بود، فرمود: برو كاركن! و در بالاي سرت بار حمل كن (و هر چه مي تواني تلاش كن) و از مردم بي نياز باش. سپس به وي فرمود: همانا رسول خدا(ص) سنگها را به دوش خود حمل مي كرد و ديوار خانه اش را مي ساخت.
2) باغداري: حضرت علي(ع) روزي به سلمان فرمود: اي اباعبدا... !باغي را كه پيامبر(ص) با دستان خويش آن را ساخته و درختهايش را كاشته است، براي فروش به مشتريان عرضه كن. سلمان باغ پيامبر(ص) را به معرض فروش گذاشت و به دوازده هزار درهم فروخت.
3) دامداري: روزي حضرت رسول اكرم(ص) فرمود: «تمام پيامبران الهي پيش از آن كه به مقام نبوت برسند، مدتي چوپاني كرده اند».
از پيامبر سؤال شد: آيا شما نيز چوپاني كرده ايد؟
فرمود: بله من مدتي گوسفندان اهل مكه را در سرزمين «قراريط» به چراگاه برده ام.»
4) بازرگاني: پيامبر(ص) قبل از ازدواج، با خديجه يك قرارداد تجاري بسته بود و طبق آن قرارداد مضاربه اي، پيامبر(ص) متعهد شده بود كه با سرمايه خديجه به يك سفر تجاري برود و در مقابل، آن حضرت در منافع كالاهاي بازرگاني خديجه شريك باشد. بعد از توافق طرفين، خديجه شتري راهوار و كالاهاي ارزشمند در اختيار حضرت محمد(ص) نهاد و به دو غلام خود سفارش كرد كه در سفر تجاري پيامبر(ص) به شام، تا حدودي وضعيت اقتصادي و مالي آن جناب را سر و سامان دهند. بعد از پايان سفر، كارداني و شايستگي اين جوان قريشي مورد تقدير و ستايش خديجه - ثروتمندترين و سرشناس ترين زن مكه - قرار گرفت و بدين منظور، مبلغي را علاوه بر قرارداد، به او پرداخت. اما نبي اكرم(ص) فقط مبلغ معين در قرارداد را دريافت كرده و از اخذ وجوه اضافي خودداري نمود. سپس وجوه حاصله از تجارت شام را به خانه ابوطالب(ع) برد و همه را در اختيار عموي گرامي اش گذاشت تا اين كه مقداري وضع زندگي حضرت ابوطالب(ع) سر و سامان يابد.
امام صادق(ع) در مورد فعاليتهاي تجاري پيامبر(ص) سخنان ارزنده اي دارد. آن حضرت به يكي از يارانش درباره عدم ترك تجارت فرمود: رسول خدا(ص) با كارواني كه از شام مي آمد معامله مي كرد و با بخشي از درآمد آن معامله، قرضهاي خود را ادا نموده و بخشي ديگر را در ميان نيازمندان فاميل تقسيم مي نمود. خداوند در مورد تاجران خداجو و باتقوا مي فرمايد: «مرداني كه تجارت و داد و ستد، آنان را از ياد خدا غافل نمي كند».

همكاري در فعاليتهاي اجتماعي و عمومي
1- ساختن مسجد
هنگامي كه مسجد قبا (اولين مسجد در تاريخ اسلام) ساخته مي شد، حضرت رسول(ص) همدوش ساير مسلمانان كار مي كرد. آن حضرت سنگهاي كوچك و بزرگ را بر مي داشت و آنها را بغل مي نمود و حمل مي كرد، به طوري كه سفيدي گرد و خاك سنگ ها كاملاً در بدن آن حضرت نمايان بوده و حكايت از سخت كوشي آن حضرت داشت. گاهي مردي از اصحاب به نزدش مي آمد و التماس مي كرد كه: يا رسول ا... !پدر و مادرم فداي تو باد! اجازه بده سنگ و خاك را من ببرم و به جاي شما كار كنم. رسول خدا(ص) مي فرمود: نه، تو هم سنگ ديگري بردار. بالاخره آن حضرت در اثر كوششهاي شبانه روزي ساختمان مسجد قبا را به پايان برد.
همچنين در ساختن مسجد النبي(ص) آن حضرت علاوه بر راهنمايي مسلمانان در طرح ريزي بناي مسجد، خود نيز در كنار آنان كار مي كرد و آن چنان از جان و دل كارهاي ساختماني را انجام مي داد كه مسلمانان تحت تأثير قرار مي گرفتند. يكي از ياران گفت: يا رسول ا...! اجازه بفرماييد تا من به جاي شما سنگهاي سنگين را حمل كنم. فرمود: نه، تو يكي ديگر ببر يكي از مسلمانان نيز اين شعر را قرائت مي كرد: «لئن قعدنا و النبي يعمل؛ فذاك منا العمل المضلل»، «اگر ما بنشينيم در حالي كه پيامبر كار مي كند، رفتار بسيار زشت و ناپسند انجام داده ايم»
2- راهسازي
امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت باقر(ع) فرمود: پيامبر اكرم(ص) يكي از راههاي عمومي را كه آب خراب كرده بود با چيدن سنگ تعمير نمود. به خدا سوگند !انسانها و چهارپايان تا اين لحظه از آن استفاده مي كنند.
3- انجام كارهاي منزل
رسول خدا(ص) علاوه بر اداره حكومت اسلامي و حل و فصل مشكلات مسلمانان، به كارهاي منزل نيز رسيدگي مي كرد.

ج) ره توشه هاي پيشه وران
حضرت خاتم الانبياء(ص) با اين كه مسلمانان را به اشتغال در كارهاي توليدي، خدماتي، كشاورزي، و ساير مشاغل توصيه مي كرد. ولي به لحاظ موقعيت جغرافيايي و با توجه به آب و هواي مناطق مختلف، براي برخي از شغلها اهميت خاصي قايل بود. در اين جا به نقل چند مورد از گفتارهاي آن حضرت مي پردازيم:
«نه دهم درآمد در داد و ستد و باقي مانده آن در دامپروري (و كارهاي توليدي) است.»
«هر مسلماني كه نهال درختي بنشاند و آن درخت (بر اثر كوشش هاي باغبان) به ثمر بنشيند، خداوند متعال در مقابل آن درخت، درختي در بهشت قرار مي دهد.»
در سيره اقتصادي پيامبر اكرم(ص) باغداري، زراعت و كشاورزي چنان از اهميت برخوردار است كه آن حضرت در مورد تضييع حقوق آنان، به دولت مردان اسلامي هشدار داده و ضمن دستورالعملي درباره دهقانان به زمامداران اسلامي كاملاً سفارش نموده و به علي(ع) فرمود: «يا علي !مبادا در حكومت تو به دهقانان و كشاورزان ستم شود.»كار و اشتغال در سيره پيامبر اعظم(ص)

غلامرضا نادمی گرو / قدس شماره 5506
 



نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 27 فروردین 1391  | 12:00 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کارو تلاش در آموزه های دینی


مردي خدمت امام رضا(ع) رسيد و سلام كرد و عرض نمود: «من از دوستان شما و پدران شما هستم كه از حج برگشته ام، و خرج سفرم تمام شده است. اگر صلاح بدانيد خرج سفر مرا تا رسيدن به محل سكونتم بدهيد، هنگامي كه به شهر خود رسيدم، آن جا داراي اموال هستم، پس به نيت شما آن مقدار مال را صدقه خواهم داد، چون خودم اهل صدقه نيستم. امام به داخل اتاق رفت و برگشت و پشت در خانه ايستاد و دست خود را از بالاي در خارج نمود و فرمود:
«اين دويست دينار را بگير و به مصرف سفرت برسان، و از جانب من هم در مقابل آن صدقه نده، حال برو كه من تو را نبينم و تو مرا نبيني.
شخصي از امام سوال كرد، چرا از پشت در خانه آن را داديد و نخواستيد او شما را ببيند؟
فرمود: مبادا ذلت سوال را در چهره اش ببينم. آيا حديث پيامبر(ص) را نشنيده اي كه فرمود: «كار خير پنهان ، برابر هفتاد حج، ثواب و اجر دارد؟» مگر نشنيدي كه شاعر گفت:
«هر وقت به خاطرطلب حاجتي به نزد او رفتم، درحالتي به نزد خانواده ام برمي گشتم، كه آبرويم همچنان محفوظ بود.» 1

روزنامه کیهان-شماره18894
 



نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 27 فروردین 1391  | 12:00 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کارو تلاش در آموزه های دینی

حضرت امام حسين (عليه السلام) مي فرمايند:
ارزش كسي كه يتيمان خاندان محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) (شيعيان در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام)) را از نظر فكري اداره مي كند،در حالي كه از رهبران خود جدا شده اند و در جهل و ناداني سقوط كرده اند و آنها را از ناداني مي رهاند و به شك و ترديد و اشكالات آن ها پاسخ مي دهد،در مقايسه با كسي كه به آنها غذا و آشاميدني مي خوراند،همانند خورشيد است نسبت به ستاره ي كمرنگ سهاء .

(الاحتجاج،مرحوم طبرسي،ج1،ص 16)



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:49 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم:

« ان الله يبغض الشاب الفارغ » محجه البيضاء :جلد 7 ، صفحه ي 131


پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند : « خداوند متعال ، جوان بيکار را دشمن مي دارد.»


- و نيز آن حضرت فرموده اند : « ملعون ملعون من القي لله علي الناس»


لعنت خداوند ، لعنت خداوند بر کسي که تن زير بار کار نمي دهد و سنگيني وبار زندگي خود را بر دوش ديگران مي اندازد.


وسائل الشيعه : جلد 12 ، صفحه 18


- عبدالرحمان بن حجاج مي گويد :


يکي از دوستان ما در شهر مدينه گرفتار مضيقه ي مالي و پريشان احوالي شديدي شده بود. امام صادق عليه السلام ، وقتي وضع نگران کننده ي او را مشاهده نمود به او دستور داد برو در بازار مغازه اي تهيه کن ، بساط کاسبي را ( فروشندگي) را پهن کن ، مقداري نظافت و آب پاشي جلوي در مغازه انجام بده و در محل کار خود حضور و آمادگي داشته باش آن مرد مي گويد : من از خود حرکتي نشان دادم ، دستور امام صادق عليه السلام را بکار بستم و با به کارگيري ، صبر و حوصله ، به انتظار مشتري نشستم . آهسته آهسته کارم شروع شد و رونق رفت وزمان زيادي نگذشت که يکي از ثروتمندان گرديدم.


وسايل الشيعه جلد 12 ، صفحه 35


امام صادق عليه السلام مي فرمايند :

کار و تلاش توبراي زندگي بايد در حد معتدل و آبرومندانه باشد ، نه در حد ضايع کردن و سستي ونه مثل حريصي که به دنيا خشنود شده و به آن تکيه کرده است. بلکه خود را از رتبه ي انسان شست وضعيف بالا بگير و آنچه براي مؤمن ضروري است تهيه کن، همانا آنانکه به ايشان مال داده شد ولي شکر نکردند ، در واقع مال ندارند.


منبع: بر گرفته از وسائل الشيعه ، ج 12 ، صفحه 30



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:48 PM | نویسنده : قاسمعلی

نگاهي به زندگي اجتماعي امام محمد باقر عليه السلام

زندگي امام محمد باقر (عليه السلام)، آينه تمام نماي زندگي شرافتمندانه انسان هاي موحد و متعالي است. يکي از بارزترين ويژگي هاي امام جامعيت اوست.
توجه به علم، او را از اخلاق و فضايل روحي غافل نمي سازد و روي آوري به معنويات و عبادت و بندگي، وي را از پرداختن به زندگي مادي و روابط اجتماعي و اصلاح جامعه باز نمي دارد. در حالي که انسان هاي معمولي، در بيشتر زمينه ها گرفتار افراط و تفريط مي شوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه نشيني کشيده مي شوند و اگر به کار و تلاش رو آورند، از انجام بايسته وظايف عبادي و معنوي، دور مي مانند!
انسان هاي کم ظرفيت و کوته انديش، گمان مي کنند که لازمه زهد و تقوا، اين است که خرقه اي پشمينه بر دوش افکنده و زاويه خلوتي را انتخاب کنند و روي از خلق بگردانند تا به خدا نزديک شوند!
اينان گمان مي کنند که تلاش براي تامين معاش و کسب روزي، مخالف زهد و توکل است، و وظيفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مي باشد و روزي از هر جا که باشد مي رسد ! ولي برنامه امامان (عليهم السلام)، و از جمله امام باقر (عليه السلام) غير از اين بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهايت عبادت و بندگي خدا، اهل کار و تلاش بوده اند، و از اين که ديگران روزي آنها را تامين کنند و خرج زندگي ايشان را بپردازند، بشدت بيزار بوده اند.
محمد بن منکدر يکي از زهاد معروف عصر امام باقر (عليه السلام) است که همانند طاووس يماني و ابراهيم بن ادهم و عده اي ديگر، داراي گرايش هاي صوفيانه بوده است.او خود نقل مي کند:
در يکي از روزهاي گرم تابستان، از مدينه به سمت يکي از نواحي آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواي گرم، محمد بن علي (عليه السلام) را ملاقات کردم که با بدني فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسيدگي به امور زندگي است. با خود گفتم: بزرگي از بزرگان قريش، در چنين ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنين وضعيت جسمي، به فکر دنيا است! به خدا سوگند، بايد پيش رفته و او را موعظه کنم.
به آن حضرت نزديک شدم و سلام کردم.
او نفس زنان و عرق ريزان، سلامم را پاسخ گفت.

فرصت را غنيمت شمرده، به او گفتم:

خداوند، کارهايت را سامان دهد! چرا بزرگي چون شما در چنين شرايطي به فکر دنيا و طلب مال باشد! براستي اگر مرگ در چنين حالتي به سراغ شما بيايد، چه خواهيد کرد!
امام باقر (عليه السلام)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ايستاد و فرمود: به خدا سوگند، اگر در چنين حالتي مرگ به سراغم آيد، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.اين تلاش من خود اطاعت از خداست، زيرا با همين کارهاست که خود را از تو و ديگر مردم بي نياز مي سازم (تا دست حاجت و تمنا به کسي دراز نکنم).
من زماني از خدا بيمناک هستم که هنگام معصيت و نافرماني خدا، مرگم فرا رسد!
محمد بن منکدر مي گويد: پس از شنيدن اين سخنان، به آن حضرت عرض کردم: خداي رحمتت کند، من مي خواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمايي کرديد.

حضور سازنده و موثر در جامعه

امام باقر (عليه السلام) با اين که توجه به استغناي نفس و لزوم تلاش براي کسب معاش داشت و عملا در اين راستا گام مي نهاد، اما هرگز زندگي خود را وقف تامين معاش نکرده بود، بلکه همت اصلي آن حضرت، حضور سازنده و موثر در جامعه بود.
اين درست است که نبايد براي تامين زندگي، سربار ديگران بود، ولي اين نکته را نيز بايد در نظر داشت که هدف اصلي و عالي زندگي، دستيابي به رفاه، و ثروت نيست و نبايد در طريق تلاش هاي دنيوي، از ارزش هاي اصيل زندگي غافل بود.
امام باقر (عليه السلام) در روزگار خود، بزرگترين تاثير علمي و عملي را براي جامعه خويش داشت.
حضور در مجامع علمي و تاسيس جلسات فرهنگي، يکي از بهترين و ارزنده ترين نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زيرا هر گونه تکامل اجتماعي در ابعاد اخلاقي و معنوي و اقتصادي و...منوط به تکامل فکري و فرهنگي است.
براي تبيين نقش حياتي امام باقر (عليه السلام) در جامعه اسلامي، ياد همين نکته کافي است که: جمع عالمان بر اين عقيده اتفاق دارند که فقيه ترين مردم در آغاز سلسله فقيهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) بشمار مي آيند. و سخن حسن بن علي الوشا» که از معاصران امام رضا (عليه السلام) مي باشد، خود گواهي روشن بر مدعاي ماست که مي گويد: نهصد شيخ و بزرگ راوي حديث را در مسجد کوفه مشغول تدريس يافتم که همگي از امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) نقل حديث مي کردند.
محققان بر اين عقيده اند که امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) در حقيقت بنيانگذار دانشگاه اهل البيت هستند که حدود شش هزار رساله علمي از فارغ التحصيلان آن به ثبت رسيده است.
اصول اربع مائه همان رساله هاي چهار صد گانه اي است که در ميان محدثان شيعه، به عنوان کتب اصول شناخته مي شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مي آيد، و چه بسا بيشتر محتويات کتب چهارگانه شيعه (کافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) از همين رساله هاي اربع مائه گرفته شده باشد.

مرجعيت و پاسخگويي به پرسش هاي مردم

ابو بصير مي گويد: امام باقر (عليه السلام) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زيادي از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در اين هنگام طاووس يماني به همراه گروهي به من نزديک شد و پرسيد: آن مردم در اطراف چه کسي حلقه زده اند؟
گفتم: محمد بن علي بن الحسين (باقر العلوم عليه السلام) است که نشسته و مردم دور او گرد آمده اند.
طاووس يماني گفت: من نيز به او کار داشتم.آنگاه پيش رفت، سلام کرد و نشست و گفت: آيا اجازه مي دهيد مطالبي را از شما بپرسم؟
امام باقر (عليه السلام) فرمود: آري بپرس! طاووس يماني سوال هايش را مطرح کرد و امام (عليه السلام) به او پاسخ بايسته را ارائه داد.ابو حمزه ثمالي نيز مي گويد: در مسجد رسول خدا نشسته بودم که مردي پيش آمد، سلام کرد و گفت: تو کيستي؟
به او گفتم: مردي از اهل کوفه ام.چه مي خواهي و در جستجوي چه هستي؟
مرد گفت: آيا ابو جعفر، محمد بن علي (عليه السلام) را مي شناسي؟
گفتم: بلي، با آن گرامي چه کار و حاجتي داري؟
گفت: چهل مساله آماده کرده ام تا از وي سوال کنم و آن چه حق بود بپذيرم.
ابو حمزه مي گويد: از آن مرد پرسيدم، آيا تو فرق بين حق و باطل را مي داني؟
مرد گفت: آري...
در اين هنگام امام باقر (عليه السلام) وارد شد در حالي که گروهي از اهل خراسان و مردم ديگر در اطراف وي بودند و مسايل حج را از آن حضرت مي پرسيدند.
آن مرد نيز نزديک امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در ميان گذاشت و جواب لازم را دريافت داشت.
اين نمونه ها و موارد ديگر، به روشني مي نماياند که امام باقر (عليه السلام) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نيازهاي مختلف آنان رسيدگي مي کرده است.
رسيدگي به محرومان
درباره امام باقر (عليه السلام) گفته اند: هرگز شنيده نشد که نيازمندي نيازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفي، مواجه شده باشد.
امام باقر (عليه السلام) همواره توصيه مي کرد که وقتي نيازمندان به شما رو مي آورند و يا شما مي خواهيد آنان را صدا بزنيد، بهترين نامها و عناوين را درباره آنان به کارگيريد و با عناوين و اوصاف زشت و بي ارزش و با بي احترامي با ايشان برخورد نکنيد) .
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: پدرم با اين که از نظر امکانات مالي، نسبت به ساير خويشاوندان، در سطح پايين تري قرار داشت و مخارج زندگي وي، سنگين تر از بقيه بود، هر جمعه به نيازمندان انفاق مي کرد و مي فرمود: انفاق در روز جمعه، داراي ارجي فزونتر است، چنان که روز جمعه، خود بر ساير روزها برتري دارد.
و نيز اين سخن را هم امام صادق (عليه السلام) فرموده است: در يکي از روزها به حضور پدرم رسيدم در حالي که ميان نيازمندان مدينه، هشت هزار دينار، تقسيم کرده و يازده برده را آزاد ساخته بود.

سخاوت و مروت نسبت به دوستان

عمرو بن دينار و عبد الله بن عبيد مي گويند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (عليه السلام) نرفتيم، مگر اين که به وسيله هدايا و پوشاک و امکانات مالي، از ما استقبال و پذيرايي کرده، مي فرمود : اينها را از قبل براي شما تدارک ديده بودم.
ظاهرا منظور امام از بيان جمله اخير اين بوده است که دوستان و ميهمانانش احساس شرم و نگراني نکنند و گمان نبرند که با دريافت آن هدايا و امکانات، بر زندگي شخصي امام باقر (عليه السلام) کم و کاستي را تحميل کرده اند.سلمي يکي از خدمتکاران خانه امام باقر (عليه السلام) است. او مي گويد: برخي از دوستان و آشنايان امام باقر (عليه السلام) به ميهماني آن حضرت مي آمدند و از نزد وي بيرون نمي شدند، مگر اين که بهترين غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهي لباس و پول از آن گرامي دريافت مي کردند.
سلمي مي گويد: گاهي من با امام در اين باره سخن مي گفتم که خرج خانواده شما، خود سنگين است و از نظر در آمد وضع متوسطي داريد (بهتر اين است که در پذيرايي از دوستان و مهمانان با احتياط بيشتري رفتار کنيد!) اما امام مي فرمود: اي سلمي! نيکي دنيا، رسيدگي به برادران و دوستان و آشنايان است، و گاهي حضرت پانصد و تا هزار درهم هديه مي داد.
اسود بن کثير مي گويد: تهيدست شدم و دوستانم به من رسيدگي نکردند. نزد امام باقر (عليه السلام) رفتم و از نيازمندي خود و جفاي برادران شکوه کردم، آن حضرت فرمود: بد برادري است آن برادري که به هنگام ثروت و توانمندي، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولي زماني که تهيدست و نيازمند شدي، از تو ببرد و به سراغت نيايد! سپس امام به خدمتکارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: اين مقدار را خرج کن و هر گاه تمام شد و نياز داشتي باز مرا از حال خود با خبر ساز.

شکيبايي و بردباري در روابط اجتماعي

شرط اصلي حضور سازنده و مفيد در جامعه، برخورداري فرد از صبر و شکيبايي است.اين ويژگي به عاليترين شکل آن در زندگي امام باقر (عليه السلام) مشهود است.
براي نماياندن اين ويژگي ارزشمند در زندگي آن حضرت نقل اين حديث کافي است که: مردي غير مسلمان (نصراني) در يکي از روزها با امام باقر (عليه السلام) روبه رو شد. آن مرد به دليلي نامشخص نسبت به آن حضرت، کينه داشت، از اين رو دهان به بدگويي گشود و با تغيير اندکي در اسم امام باقر (عليه السلام) گفت: تو بقر (گاو) هستي!
امام بدون اين که خشمناک شود و عکس العمل شديدي نشان دهد، با آرامش خاصي فرمود: من باقرم.
مرد نصراني که از سخن قبل به مقصود نرسيده بود و احساس مي کرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت: تو فرزند زني آشپز هستي!
امام فرمود: اين حرفه او بوده است (و ننگ و عاري براي او نخواهد بود)
مرد نصراني، پا فراتر نهاد و با گستاخي هر چه تمامتر گفت: تو فرزند زني سياه چرده و زنگي و...هستي!
امام (عليه السلام) فرمود: اگر تو راست مي گويي و مادرم آن گونه که تو توصيف مي کني بوده است، پس از خداوند مي خواهم او را بيامرزد، و اگر ادعاهاي تو دروغ و بي اساس است، از خداوند مي خواهم که تو را بيامرزد!
در اين لحظه، مرد نصراني که شاهد حلم و بردباري اعجاب انگيز امام باقر (عليه السلام) بود و مشاهده کرد که اين شخصيت اصيل و پر نفوذ، عليرغم پايگاه عظيم اجتماعي و علمي خود که صدها شاگرد از درس او بهره مي گيرند و در ميان قريش و بني هاشم از ارج و منزلت و حمايت برخوردار است، به جاي عکس العمل منفي و مقابله به مثل در برابر بد زباني هاي او، چون کوه صبر و شکيبايي، آرام و مطمئن ايستاده و با او سخن مي گويد، ناگهان در دادگاه وجدان خويش، خود را محکوم وشکست خورده يافت، و بي تامل از گفته هاي خود معذرت خواهي کرد و اسلام آورد . ارزش و اهميت اين گونه شکيبايي و بردباري، چه بسا براي بسياري از انسانها، نامفهوم باشد، ولي کساني چون خواجه نصير الدين طوسي که از يک سو افضل عالمان عصر خويش در علوم عقلي و نقلي شناخته شده، و از سوي ديگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وي واگذار کرده اند، در اوج موقعيت علمي و اجتماعي، به امام خويش اقتدا کرده و در مقابل بدگويان به صبري شگفت نايل مي شود.
شخصي به او خطاب مي کند: اي سگ، و اي سگ زاده!
اما او در پاسخ مي گويد، اين سخن تو درست نيست، زيرا سگ بر چهار دست و پا راه مي رود و من چنين نيستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمي انديشد، ولي من چنين نيستم و...
به راستي چنين شکيبايي و تحملي را جز در پيروان مکتب اهل بيت نمي توان پيدا کرد.

صميميت و محبت با دوستان

يکي از دوستان امام باقر (عليه السلام) به نام ابي عبيده مي گويد: در سفر، رفيق و همراه، امام باقر (عليه السلام) بودم.در طول سفر هميشه نخست من سوار بر مرکب مي شدم و سپس آن حضرت بر مرکب خويش سوار مي شد. (و اين نهايت احترام و رعايت حرمت بود).
زماني که بر مرکب مي نشستيم و در کنار يکديگر قرار مي گرفتيم، آن چنان با من گرم مي گرفت و از حالم جويا مي شد که گويي لحظاتي قبل در کنار هم نبوده ايم ودوستي را پس از روزگار دوري جسته است.
به آن حضرت عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفيقان به گونه اي رفتار مي کنيد که از ديگران سراغ ندارم، و به راستي اگر ديگران دست کم در اولين برخورد و مواجهه، چنين برخورد خوشي با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدير خواهد بود.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: آيا نمي داني که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مومنان) چه ارزشي دارد؟ مومنان هر گاه با يکديگر مصافحه کنند و دست دوستي بفشارند، گناهانشان همانند برگهاي درخت فرو مي ريزد و در منظر لطف خدايند تا از يکديگر جدا شوند.

محبت و عاطفه نسبت به خانواده

محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاي خانواده در اوج رعايت ارزش هاي ديني و الهي، چيزي است که تنها در مکتب اهل بيت به صحيح ترين شکل آن ديده مي شود. کساني که از مکتب اهل بيت (عليه السلام) دور مانده اند، چه آنان که اصولا پايبند به دين نيستند و چه آنان که دين را از طريق غير اهل بيت دريافت کرده اند، در ايجاد تعادل ميان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفريط شده اند.
گروهي آنچنان دلبسته به فرزند و زندگي هستند که همه قوانين و ارزش هاي ديني و اجتماعي را فداي آن مي کنند، و دسته اي آنچنان گرفتار جمود و جهالت شده اند که گمان کرده اند، توحيد و محبت به خدا مستلزم بي عاطفگي و بي مهري نسبت به غير خداست.اين گروه دوستي و محبت زن و فرزند را عار مي دانند و در مرگ عزيزانشان، حتي از قطره اي اشک دريغ دارند، ولي در مکتب امام باقر (عليه السلام) خبري از اين افراط و تفريط ها نيست.
گروهي نزد امام باقر (عليه السلام) شرفياب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا يکي از فرزندان خردسال امام باقر (عليه السلام) مريض بود و آنان آثار غم و اندوه فراواني را در آن حضرت مشاهده کردند. امام باقر از مريضي فرزند به گونه اي نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده اين وضع با خود گفتند که اگر اين کودک طوري بشود (بميرد) ممکن است امام باقر (عليه السلام) چنان ناراحت و غمگين شود و از خود عکس العملهايي نشان دهد که ما از ايشان انتظار نداشته باشيم.در همين انديشه بودند که ناگهان صداي شيون شنيده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافيان بر او مي گريند، اما همچنان از وضع امام باقر (عليه السلام) بي خبر بودند که ايشان با صورتي گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند.
ميهمانان گفتند: وقتي که ما وارد شديم و حال مضطرب شما را ديديم، ما نيز نگران وضع و حال شما شديم!
امام (عليه السلام) فرمود: ما دوست داريم که عزيزانمان سالم و بي رنج و درد باشند، ولي زماني که امر الهي سر رسيد و تقدير خداوندي محقق شد، خواست خداوند را مي پذيريم و در برابر مشيت او تسليم و راضي هستيم.
اين بيان، مي نماياند که برخورداري از روحيه رضا و تسليم به معناي کنار نهادن عواطف و احساسهاي طبيعي نيست، بلکه عواطف در جاي خود بايد ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انساني، روحيه رضا و تسليم در برابر حکم الهي را نيز بايد حفظ کرد.

احترام به حقوق اجتماعي مومنان

زراره گويد: امام باقر (عليه السلام) براي تشييع جنازه مردي از قريش، حضور يافت و من هم با ايشان بودم.در ميان جمعيت تشييع کننده عطا» نيز حضور داشت.
در اين ميان، زني از مصيبت ديدگان فرياد و ناله بر آورد.
عطا» به زن مصيبت زده گفت: يا ساکت مي شوي، يا من بازخواهم گشت! و در اين تشييع، شرکت نخواهم جست.
اما، آن زن ساکت نشد و به زاري و فغان ادامه داد و عطا» هم بازگشت و تشييع را ناتمام گذاشت.
من براي امام باقر (عليه السلام) قضيه عطا» را باز گفتم (و در انتظار عکس العمل امام بودم). امام فرمود: به راه ادامه دهيم و جنازه را همچنان تشييع کنيم، زيرا اگر بنا باشد که به خاطر مشاهده يک عمل اشتباه و سر و صداي بيجاي يک زن، حقي را کنار بگذاريم (و به وظيفه اجتماعي خود نسبت به مومني عمل نکنيم) حق مسلماني را ناديده گرفته ايم.
زراره گويد: پس از تشييع، جنازه را بر زمين نهادند و بر آن نماز خوانديم و مراسم تدفين ادامه يافت. در اين ميان، صاحب عزا پيش آمد، از امام باقر (عليه السلام) سپاسگزاري کرد و به ايشان عرض کرد: شما توان راه رفتن زياد را نداريد، به همين اندازه که لطف کرده و در تشييع جنازه شرکت کرده ايد، متشکريم و اکنون بازگرديد!
زراره مي گويد: من به امام گفتم: اکنون که صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگرديد، زيرا من سوالي دارم که مي خواهم از محضرتان استفاده کنم.
امام فرمود: به کار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نيامده ايم تا با اجازه او بازگرديم. تشييع جنازه يک مومن، فضل و پاداشي دارد که ما به خاطر آن آمده ايم. به هر مقدار که انسان به تشييع ادامه دهد و به مومن حرمت نهد، از خداوند پاداش مي گيرد. در اين حديث، درس هاي چندي نهفته است که از آن جمله به اين موارد مي توان اشاره کرد:
الف: لزوم وا ننهادن وظيفه و ترک نکردن حق به خاطر مشاهده باطل از ديگران.
ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعي مومنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظري.
ج: حرمت مومن، حتي پس از مردن.
د: ضرورت انجام همه وظايف حتي وظايف اجتماعي، براي خدا و نه صرفا رضاي خلق.

اهتمام به حقوق مالي مردم

ابو ثمامه گويد: حضور امام باقر (عليه السلام) رسيدم و عرض کردم: فدايت شوم! من مردي هستم که مي خواهم در مکه اقامت گزينم، ولي يکي از پيروان مذهب مرجئه از من طلبکار است و من به او مديون مي باشم. نظر شما چيست؟ (آيا بهتر است که به وطنم بازگردم و بدهکاريم را به آن مرد بپردازم، يا با توجه به اين که مذهب آن مرد مذهب باطلي است، مي توانم پرداخت بدهي خود را به تاخير انداخته، همچنان در مکه بمانم؟)
امام فرمود: به سوي طلبکار باز گرد و قرضت را ادا کن و مصمم باش به گونه اي زندگي کني که هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبي از ناحيه ديگر بر عهد تونباشد، زيرا مومن هرگز خيانت نمي کند.

رعايت حقوق و نيازهاي روحي همسران

زاهد نمايان و تنگ نظراني که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود مي بينند و با ترک شوون زندگي و رفتارهاي اجتماعي در صدد راهيابي به مقامات معنوي هستند! واقعيات حيات را ناديده گرفته و به جاي پيروي از تماميت وحي، تشخيص هاي نادرستشان را، ملاک حق مي شمرند، تشکيل زندگي خانوادگي را مانع وصول به حق پنداشته و رعايت حقوق و نيازهاي طبيعي و واقعي همسران را در خور دنيا گرايان مي دانند! و در جهت ضديت با فطرت و طبيعت و نظام هستي بر مي خيزند، اما در مکتب اهل بيت (عليه السلام) و در زندگي امام باقر (عليه السلام) اثري از اين گونه حرکتها نيست، بلکه هر حقيقتي در جاي خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نيازهاي روحي همسران است که معمولا در نگاه انسان هاي سطحي مورد غفلت و بي مهري قرار مي گيرد، ولي در زندگي امامان (عليهم السلام) به عنوان يک واقعيت مورد توجه بوده است.
گروهي از مردم به حضور امام باقر (عليه السلام) رسيدند، در حالي که امام خضاب کرده بود.
تازه واردان، از علت خضاب کردن آن حضرت، جويا شدند.
امام (عليه السلام) فرمود: چون زنان از آراستگي شوهر خويش شادمان مي شوند، من براي همسرانم خضاب کرده و خود را آراسته ام.

عدم تحميل ايده هاي خويش بر همسران

ايده هاي انسان بر دو گونه اند:
1- ايده هاي اصولي و غير قابل چشمپوشي، مانند پايبندي به اصول دين و واجبات و محرمات شرعي و نيز رعايت اصول اخلاق انساني و... که انسان نسبت به چنين ايده هايي نمي تواند بي تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه ديگران.
امر به معروف و نهي از منکر شامل چنين زمينه هايي است و همه مردم در قلمرو مکتب وظيفه دارند که در مرحله نخست، اعضاي خانواده خويش را به اين ارزش ها دعوت کرده و از ضد ارزش ها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهي از منکر نمايند.
2- ايده هاي فردي در مورد مسايل مختلفي که فراتر از حد وظايف ضروري است، مانند رعايت مستحبات و ترک مکروهات، و يا چشمپوشي از مباحات به منظور هدف و آرماني خاص و ارزشمند.
اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظايف واجب و ضروري، بسياري از لذت هاي دنيوي را ترک مي کنند و حتي از تجمل هاي مجاز و مباح نيز اجتناب مي ورزند.
گاه موقعيت اجتماعي و سني يک فرد، مستلزم رعايت مسايلي است که رعايت آنها بر ديگران و حتي همسران وي لازم نيست.در چنين مواردي، معمول انسانها سعي مي کنند تا ايده هاي خود و شيوه زندگي خويش را بر ديگران و همسر و فرزندشان تحميل کنند و شرايط و روحيات ايشان را در نظر نگيرند.
در زندگي امام باقر (عليه السلام) نه تنها چنين نقطه ضعف هايي ديده نمي شود، بلکه خلاف آن قابل مشاهده است.
حسن زيات بصري مي گويد: من به همراه يکي از دوستانم به منزل امام باقر (عليه السلام) رفته، بر او وارد شديم.
برخلاف تصور خويش، آن حضرت را در اتاقي مفروش، آراسته و زينت شده يافتيم و بر دوش وي پارچه اي به رنگ گل هاي سرخ مشاهده کرديم. محاسن را قدري کوتاه کرده و بر چشمان سرمه کشيده بود. (بايد توجه داشت که در آن عصر و محيط سرمه کشيدن مردان رايج بوده است).
ما مسايل خود را با آن حضرت در ميان گذاشتيم و سوالهايمان را پرسيديم و ازجا برخاستيم. هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بياييد.
گفتم بسيار خوب، خواهيم آمد.
چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتيم، ولي اين بار به اتاقي وارد شديم که در آن، جز يک حصير، هيچ امکاناتي نبود و امام پيراهني خشن بر تن داشت.
در اين هنگام امام به رفيق من رو کرد و فرمود: اي برادر بصري! اتاقي که ديشب مشاهده کردي و در آنجا نزد من آمدي از همسرم بود که تازه با او ازدواج کرده ام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نيز، لوازم و امکاناتي است که او آورده است.
او خودش را براي من آراسته بود و من نيز مي بايست عکس العمل مناسبي داشته باشم و خودم را براي او بيارايم و بي تفاوت نباشم. اميدوارم از آنچه ديشب مشاهده کردي، به قلبت گمان بد راه نداده باشي.
رفيق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولي اکنون خداوند آن بد گماني را از قلبم زدود و حقيقت را دريافتم.
آنچه از اين حديث استفاده مي شود، اين است که امام از همسرش انتظار ندارد که چون او بر حصير بنشيند و لباس خشن بر تن کند.
امام با اين که در قلمرو اعمال فردي خود، از تجمل پرهيز دارد، ولي در زندگي خانوادگي و حتي اجتماعي، عواطف و نيازهاي روحي همسر و نيز شرايط و مقتضيات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمي شمارد و در مواردي لازم هم مي داند.
حکم بن عتيبه مي گويد: بر امام باقر (عليه السلام) وارد شدم در حالي که اتاقش آراسته و لباسش رنگين بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خيره شده بودم و نگاه مي کردم.امام که آثار شگفتي را در من مشاهده کرده بود، فرمود: اي حکم نظرت درباره آنچه مي بيني چيست؟
عرض کردم: درباره عمل شما چگونه مي توانم داوري کنم (شما امام هستيد و جز کار بايسته انجام نمي دهيد)، ولي در محيط ما، جوانان کم سن و سال چنين مي پوشند، نه بزرگسالان!
امام فرمود: اي حکم، چه کسي زينت هاي الهي و خدادادي را ممنوع ساخته است! (پوشيدن اين لباس زيبا و شيک، حرمت شرعي ندارد) ولي خوب است بداني که اين اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کرده ام و تو مي داني که اتاق ويژه خود من چگونه اتاقي است.

رعايت جمال و زي شرافتمندانه

ائمه (عليه السلام) به تناسب شرايط زماني و مسووليت هاي اجتماعي خود، زندگي مي کرده اند.
در حالات علي (عليه السلام) ديده شده است که آن حضرت در دوران حکومت و فرمانروايي خويش، کفش هايش را خود وصله مي زد و از ساده ترين و کم بهاترين جامه ها استفاده مي کرد، ولي آن حضرت شيوه زندگي خود را براي همگان تجويز نمي نمود و مي فرمود: من چون حاکم جامعه هستم، وظيفه خاصي دارم و بايد در حد پايين ترين طبقات جامعه زندگي کنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضايت کنند.
اما ساير امامان (عليهم السلام)، از آنجا که مسووليت حکومت را بر عهده نداشته اند و در شرايط اجتماعي ويژه اي زندگي مي کرده اند، که چه بسا استفاده از لباس هاي کم بها و وصله دار موجب تضعيف موقعيت اجتماعي آنان و توهين به شيعه مي شد، و بازتاب منفي داشته است، بر اساس وظيفه، آداب صحيح اجتماعي را رعايت کرده، به جمال و زي شرافتمندانه در جامعه اهتمام مي ورزيده اند . امام باقر (عليه السلام) حتي در مورد چگونگي اصلاح محاسن خويش به مرد پيرايشگر رهنمود مي دهد. و در انتخاب لباس براي خويش، عزت و شرافت و زي شايسته را در نظر دارد! چنان که گاه لباس فاخر و تهيه شده از خز مي پوشد. و براي لباس رنگ هاي جذاب و پر نشاط انتخاب مي کند.
امام باقر (عليه السلام) از اين که در اندام او آثار رخوت و کسالت و پژمردگي ظاهر باشد، متنفر بود.
حکم بن عتيبه مي گويد: امام باقر (عليه السلام) را ديدم که حنا بر ناخنها نهاده است.
امام به من فرمود: نظرت درباره اين کار چيست؟
عرض کردم: درباره کار شما چه مي توانم بگويم (شما خود آگاهتر هستيد و جز کار بايسته انجام نمي دهيد)، ولي در آداب و رسوم اجتماعي ما، جوانان ناخنهايشان را با حنا مي آرايند !
امام فرمود: اي حکم! وقتي که انسان تنظيف مي کند و با دارو، موهاي زايد بدن را مي زدايد، دارو بر ناخنها اثر گذاشته و رنگ آن را شبيه ناخن مردگان مي سازد.رنگ آن را با حنا مي توان تغيير داد. اين احاديث در مجموع مي رساند که امام باقر (عليه السلام) به چگونگي وضع لباس و زي خويش در جامعه توجه داشته، بي قيدي و بد منظري و بي مبالاتي را نمي پسنديده است.

منبع : www.mardomsalari.com



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:43 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

ارزش کار و کراهت اجیر شدن در اسلام

ارزش کار افراد را ذات أقدس اله در قرآن مشخص کرده، اهل بیت مشخص کردند. اگر وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست یک کارگر را می بوسد، ارزش او را مشخص کرده. حضرت دست کارگر را می بوسد، نه دست اجیر را! فرمودند: برای خودت کار بکن. ما کجای فقه داریم که اجیر شدن و مزدور شدن مستحب است؟! در روایات کتاب اجاره که شاید خیلی هایتان آشنائید؛ آنجا تقریباً نهی تنزیهی دارد که شما خودت را اجیر نکن، مزدور نکن؛ برای خودت کار بکن! کار کردن مستحب است، دست کارگر را ذات مقدّس حضرت بوسید، نه دست اجیر را که آدم برای دیگری کار بکند!
خدا امام و شهداء را غریق رحمت کند؛ اینکه بخش وسیعی از سرمایه های مملکت رفته به طرف تعاونی، برای همین جهت است. بخش خصوصی را با تعاونی دارند تقویت می کنند که اصرار قانون اساسی بود یعنی این که بگذارید مردم برای خودشان کار بکنند، نه مزدور دیگران باشند!
یک وقت وزارت کار کارگرها را جمع کرد،؛ خیال کرد ما برای آنها حدیث می خوانیم که وجود مبارک پیغمبر دست مزدور را بوسید؛ آن روز که ما آن حرف را، نمی دانم چند سال قبل بود نقل کردیم؛ برای بعضی ها تلخ بود، سعی کردند این را چاپ نکنند! خیال کردند که اسلام که می گوید دست کارگر را باید بوسید، پیغمبر دست کارگر را بوسید، یعنی دست مزدورها را!! که عدّه ای سرمایه دار باشند، کار بکنند؛ عدّه ای هم اجیر باشند. این را که نگفته اند!
گفتند: کار خوب است، کارگر عزیز است؛ نه اجیر! یعنی برای خودت کار بکن. دولت هم موظّف است مشکلات اینها را حل بکند، به اینها وام بدهد، تسهیلات بکند، اینها برای خودشان کار بکنند. فرق گذاشتن بین مزدوری و کارگری در دستورات دین ما هست.

آزمون انسانها به وسیله فقر و غنا و تشویق اسلام به کار و تلاش

کمتر کسی است که بتواند فقیرانه مؤمن باشد! و اگر کسی نیازمند بود، مشکل جدی پیدا می کند. امّا دو تا مطلب است؛ مردم نمی توانند فقر را تحمل کنند، با این دعاها باید حل بشود. امّا اگر ذات أقدس له کسی را در کلاس فقر نشاند، او را امتحان کرده؛ نه این که او را تحقیر کرده باشد! و اگرکسی را در کلاس ثروت نشانده، به او مال داده؛ نه این است که او را تجلیل کرده. فرمود: کلّا. نه آن است، نه این؛ ما داریم شما را امتحان می کنیم. وقتی امتحان می کنیم، شما در کلاس امتحان نشسته اید که جای اکرام و اهانت نیست؛ نّالغنا و الفقر بعد العرض علی الله.(1)

فقر تازیانه ای دردناک برای فرد و جامعه

امّا فقر چیز بسیار دردناکی است، در روایات ما هم هست که: ما ضرب الله سبحانه و تعالی عبداً بسوط اوجعمن الفقر (2). سوط با سین و طای مؤلف یعنی تازیانه. فرمود: ذات أقدس له هیچ فرد یا جامعه ای را با تازیانه ای دردناک تر از فقر نزد. و خدای سبحان هم هیچ کسی را فقیر نکرده، بلکه به اندازه کافی برکات نازل کرده. امّا مشکلات جامعه این است که یک عدّه مستکبران حق اینها را دارند می بلعند! وگرنه خدا کسی را فقیر نکرده. اگر چنانچه به طور عدل و حکمت تقسیم بشود، همه کس همه چیز دارند؛ حالا یک قدری بیشتر، یک قدری کمتر.
فرمود: اینها عائله منند. من مار و عقرب را بی روزی نگذاشتم؛ ما من دابّه لا علی الله ر زقها (3). چند بار این آیه سوره هود و غیر هود خوانده شد! فرمود: من معیلم، اینها هم عائله منند، همه شناسنامه دارند. فرمود: من هیچ موجودی را بی روزی نگذاشتم.

ضرورت کار و تلاش پیگیر برای دستیابی به روزی وسیع

فرمود: روی دوش زمین راه بروید و روزی بگیرید، فامشوا فی مناک بها (4). مگر آدم روی دوش زمین بخواهد سوار بشود، کوه شناسی کند، برود بالای کوه؛ معدن شناسی کند، از دل این معدن، طلا و نقره و زغال سنگ در بیاورد، یا از دل این زمین، نفت و گاز در بیاورد، کار آسانی است؟! فرمود: روی دوشش سوار بشوید، روزی بگیرید.، بله ما عالمی داریم به نام (بهشت). اگر شما مؤمن و با عمل صالح بودید؛ آنجا که رسیدید، نهر عسل در اختیار شماست. و انها أم نعسل مصفّی(5). آن نهر عسل دیگر از کندو در نیامده، از زنبور و نیش در نیامده. سخن از یک کیلو و هزار کیلو و ده هزار کیلو نیست؛ نهر روان است. وقتی شما شرائط را فراهم کردید، می روید آنجا و می نوشید. امّا اینجا و در این دنیا که هستید باید زحمت و تلاش و کوشش کنید.

آفرینش انسان در دشواری ها و تشویق او به کار و تلاش

فرمود: مگر من شما را نیافریدم؟! مگر من این عالم را نیافریدم؟! آن کسی که این عالم را آفرید، مهندس و معمار و بنّای این عالم است، قسم خورد؛ فرمود: قسم یاد می کنم که مصالح ساختمانی انسان، رنج و سختی است، لقد خلقنا النسان فی کبد (6). کبد همین دستگاه گوارش است، امّا کبد یعنی رنج. فرمود: من سوگند یاد می کنم انسان تا روی زمین است در رنج است. اینجا جای آسایش نیست! من 80 سال او را می آزمایم، تا نهر عسل به انتظار او باشد. انها أم نماء غیر آسن (7)، و انها أم نلبن لم یتغیّر طعمه (8). 4 تا نهر جاری است به انتظار او؛ این 80 سال یا 100 سال را خوب امتحان بدهد؛ ما میلیاردها سال، برای ابد او را در کنار آن نهرها پذیرائی می کنیم. این کجایش بر خلاف رحمت است؟! ذات اقدس اله سوگند یاد کرد که انسان تا انسان است، در زحمت است. اینجا، جای آسایش نیست.
بسیاری از سرمایه دارها هستند که همیشه شب ها باید با قرص خواب بخوابند. شما خیلی از کارگرها رامی بینید که در کنار خیابان، راحت خوابیده اند! لذّت و رفاه و آسایشی که او دارد، هرگز خیلی از سرمایه دارها ندارند بنابراین اراده وتلاش و سعی انسان است که نصیبی برای او فراهم می کند؛ للرّ جال نصیأ ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیأ ممّا اکتسبن (9)

پی نوشت ها :

1. نهج البلاغه / کلمات قصار / 452
2. برداشت از: شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید / 20 /301
3. هود / 6
4. ملک / 15
5. محمّد / 15
6. بلد / 4
7. محمّد / 15
8. محمّد / 15

نويسنده:آیت الله جوادی آملی(حفظه الله)
گزیده ای از سخنان آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) در جلسه درس تفسیر سوره مبارکه نحل در جمع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم ـ بهار 1386
منبع: www.bashgah.net



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:43 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

يكي از عواملي كه خيلي ساده است ولي شايد كمتر به آن توجه مي¬شود، عامل كار است ، كار از هر عامل ديگري اگر سازنده¬تر نباشد، نقشش در سازندگي كمتر نيست. انسان اين جور خيال مي¬كند كه كار اثر و معلول انسان است، پس انسان مقدم بر كار است؛ يعني چگونگي انسان مقدم بر چگونگي كار و چگونگي كار تابع چگونگي انسان است و بنابراين تربيت بر كار مقدم است، ولي اين درست نيست. هم تربيت بر كار مقدم است و هم كار بر تربيت؛ يعني ايندو، هم علت يكديگر هستند و هم معلول يكديگر. هم انسان سازنده و خالق و آفرينندۀ كار خودش است،‌و هم كار (و نوع كار) خالق و آفرينندۀ روح و چگونگي انسان است.

 

كار از نظر اسلام

در اسلام بيكاري مردود و مطرود است و كار به عنوان يك امر مقدس، شناخته شده است. در زبان دين وقتي مي¬خواهند تقدس چيزي را بيان كنند به اين صورت بيان مي¬كنند كه خداوند فلان چيز را دوست دارد. مثلا در حديث وارد شده است:
ان الله يحب المؤمن المحترف .
خداوند مؤمني را كه داراي يك حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد.

يا اينكه گفته¬اند:

الكاكد علي عياله كالمجاهد في سبيل الله .
كسي كه خود را براي ادارۀ زندگي¬اش به مشقت مي¬اندازد، مانند كسي است كه در راه خدا جهاد مي¬كند.

يا آن حديث نبوي معروف كه فرمود:

ملعون من القي كله علي الناس .
هركسي كه بيكار بگردد و سنگيني ]معاش[ خود را بر دوش مردم بيندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست.
اين حديث در وسائل و بعضي كتب ديگر است.
يا حديث ديگري كه در بحار و برخي كتب ديگر هست كه وقتي در حضور مبارك رسول اكرم دربارۀ كسي سخن مي¬گفتند كه فلاني چنين و چنان است، حضرت مي¬پرسيد كارش چيست؟ اگر مي¬گفتند كار ندارد، مي-فرمود: سقط من عيني يعني در چشم من ديگر ارزشي ندارد. در اين زمينه متون زيادي داريم.
در همين كتاب كوچك داستان راستان، از حكايات و داستانهاي كوچكي كه از پيغمبر و اميرالمؤمنين و ساير ائمه نقل كرده¬ايم فهميده مي¬شود كه چقدر كار كردن و كار داشتن از نظر پيشوايان اسلام مقدس است،‌ و اين درست برعكس آن چيزي است كه در ميان برخي متصوفه و زاهدمآبان و احيانا در فكر خود ما رسوخ داشته كه كار را فقط در صورت بيچارگي و ناچاري درست مي¬دانيم، يعني هركسي كه كاري دارد مي¬گوييم اين بيچاره محتاج است و مجبور است كه كار كند؛ في حد ذاته آن چيزي كه آن را توفيق و مقدس مي¬شمارند بيكاري است كه خوشا به حال كساني كه نياز ندارند كاري داشته باشند، حال كسي كه بيچاره است ديگر چكارش مي¬شود كرد؟! در صورتي كه اصلا مسئلۀ نياز و بي نيازي مطرح نيست. اولا كار يك وظيفه است. حديث ملعون من القي كله علي الناس ناظر به اين جهت است. ولي ما اكنون دربارۀ كار از اين نظر بحث نمي-كنيم كه كار يك وظيفۀ اجتماعي است و اجتماع حقي بر گردن انسان دارد و يك فرد هرچه مصرف مي¬كند محصول كار ديگران است. و اگر نظريۀ ماركسيستها را بپذيريم اساسا ثروت و ارزش و هر چيزي كه ارزشي دارد، تمام ارزشش بستگي به كاري دارد كه در راه ايجاد آن انجام گرفته است؛ يعني كالا و كالا بودن كالا درواقع تجسم كاري است كه روي آن انجام شده است. حال اگر اين نظريه صد درصد درست نباشد ، باز هر چيزي كه انسان مصرف مي¬كند لااقل مقداري از ارزش آن در برابر كاري است كه روي آن انجام گرفته است. لباسي كه مي¬پوشيم، غذايي كه مي¬خوريم، كفشي كه به پا مي¬كنيم، مسكني كه در آن زندگي مي¬كنيم، هرچه را كه نظر كنيم مي¬بينيم غرق در نتيجۀ كار ديگران هستيم. كتابي كه جلومان گذاشته و مطالعه مي¬كنيم، محصول كار ديگران است: آن كه تأليف كرده، آن كه كاغذ ساخته، آن كه چاپ كرده،‌آن كه جلد نموده و غيره. انسان در اجتماعي كه زندگي مي¬كند غرق است در محصول كار ديگران،‌و به هر بهانه¬اي بخواهد از زير بار كار شانه خالي كند همان فرمودۀ پيغمبر است كه سنگيني او روي دوش ديگران هست بدون اينكه كوچكترين سنگيني از ديگران به دوش گرفته باشد.
باري در اينكه كار يك وظيفه است نمي¬شود شكي كرد، ولي ما دربارۀ كار از نظر تربيت بحث مي¬كنيم. آيا كار فقط وظيفه¬اي از روي ناچاري اجتماعي است؟ يا نه، اگر اين مسئله نباشد نيز لازم است و به عبارت ديگر اگر اين لابديت و ناچاري وظيفۀ اجتماعي نباشد، باز هم كار از نظر سازندگي فرد يك امر لازمي است. انسان يك موجود – به يك اعتبار – چند كانوني است. انسان جسم دارد، انسان قوۀ خيال دارد، انسان عقل دارد، انسان دل دارد، انسان . .. كار براي جسم انسان ضروري است، براي خيال انسان ضروري است، براي عقل و فكر انسان ضروري است، و براي قلب و احساس و دل انسان هم ضروري است. اما براي جسم كمتر احتياج به توضيح دارد، زيرا يك امر محسوس است. بدن انسان اگر كار نكند مريض مي¬شود؛ يعني كار يكي از عوامل حفظ الصحه است. بحث در اين باره ضرورتي ندارد. بياييم راجع به قوۀ خيال بحث كنيم.

كار و تمركز قوۀ خيال

انسان يك نيرويي دارد و آن اين است كه دائما ذهن و خيالش كار مي¬كند. وقتي كه انسان دربارۀ مسائل كلي به طور منظم فكر مي¬كند كه از يك مقدمه¬اي نتيجه¬اي مي¬گيرد، اين را مي¬گوييم تفكر و تعقل. ولي وقتي كه ذهن انسان بدون اينكه نظمي داشته باشد و بخواهد نتيجه گيري كند و رابطۀ منطقي بين قضايا را كشف نمايد، همين طور كه تداعي مي¬كند از اينجا به آنجا برود، اين يك حالت عارضي است كه اگر انسان خيال را در اختيار خودش نگيرد يكي از چيزهايي است كه انسان را فاسد مي¬كند؛ يعني انسان نياز به تمركز قوۀ خيال دارد. اگر قوۀ خيال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان مي¬شود. اميرالمؤمنين عليه¬السلام مي¬فرمايند:
النفس ان لم تشغله شغلك.
يعني اگر تو نفس را به كاري مشغول نكني، او تو را به خودش مشغول مي¬كند.
يك چيزهايي است كه اگر انسان آنها را به كاري نگمارد طوري نمي¬شود، مثل يك جماد است. اين انگشتر را كه من به انگشتم مي¬كنم، اگر روي طاقچه¬اي يا در جعبه¬اي بگذارم طوري نمي¬شود. ولي نفس انسان جور ديگري است، هميشه بايد او را مشغول داشت؛ يعني هميشه بايد يك كاري داشته باشد كه او را متمركز كند و وادار به آن كار نمايد و الا اگر شما به او كار نداشته باشيد، او شما را به آنچه كه دلش مي¬خواهد وادار مي¬كند و آن وقت است كه دريچۀ خيال به روي انسان باز مي¬شود؛ در رختخواب فكر مي¬كند، در بازار فكر مي¬كند، همين طور خيال خيال خيال، و همين خيالات است كه انسان را به هزاران نوع گناه مي¬كشاند اما برعكس، وقتي كه انسان يك كار و يك شغل دارد، آن كار و شغل، او را به سوي خود مي¬كشد و جذب مي¬كند و به او مجال براي فكر و خيال باطل نمي¬دهد.

كار و جلوگيري از گناه

كتابي است به نام اخلاق از مردي به نام ساموئل اسمايلز. از كتابهاي خوبي كه در اخلاق نوشته¬اند اين كتاب است. كتاب ديگري است به نام در آغوش خوشبختي. اين هم كتاب خوبي است. الان يادم نيست كه در كداميك از اين دو كتاب خوانده¬ام. نوشته بود: گناه غالبا انفجار است، مثل ديگ بخار كه اگر آن را حرارت بدهند و هيچ منفذي و دريچۀ اطميناني نداشته باشد، بالاخره انفجار پيش مي¬آيد. گفته بود: غالبا گناهان انفجار هستند، انسان منفجر مي¬شود. منظورش اين است كه انسان به حكم اينكه يك موجود زنده است بايد با طبيعت در حال مبادله باشد. آقاي مهندسي بازرگان در كتابهايشان خيلي جاها اين مطلب را بيان كرده¬اند كه انسان با طبيعت دائما در حال مبادله است، يعني از يك طرف نيرو و انر‍‍‍ژي مي¬گيرد و از طرف ديگر مي¬خواهد مصرف كند. وقتي كه انسان نيرو و انرژي مي¬گيرد، اين نيرويي را كه گرفته (چه جسمي و چه روحي) بايد يك جايي مصرف كند. خيال انسان هم همين طور است. بدن انسان وقتي نيرو مي¬گيرد بايد مصرف شود: زبان انسان بالاخره بايد حرفي بزند، چشم انسان بالاخره بايد چيزي را ببيند، گوش انسان بالاخره بايد صدايي را بشنود، دست و پاي انسان بايد حركتي كند؛ يعني انسان نمي¬تواند مرتب از طبيعت انرژي بگيرد و بعد خود را نگه دارد و مصرف نكند. اين مصرف نكردن مثل همان ديگ بخار بي منفذ است كه مرتب حرارتش مي¬دهند و بالاخره منفجر مي-شود. افرادي كه به دليل تعين مآبي يا به هر دليل ديگر اينها را در يك حالت بيكاري و به قول عربها در يك حالت «عطله» در مي¬آورند، يعني تمام وجودشان از نظر كار كردن و صرف انرژيهاي ذخيره شده در يك حالت تعطيل مي¬ماند، در حالي كه خودشان هم متوجه نيستند نيروها سعي مي¬كنند كه به يك وسيله يرون آيند. راه صحيح و درست و مشروع كه برايش باقي نگذاشته، از طريق غيرمشروع بيرون مي¬آيد. غالبا حكام، جاني از آب درمي¬آيند و يكي از علل جاني شدن آنان همين حالت تعطيل بودن و عطله از كار درست است، چون تعين مآبي اقتضا مي¬كند كه حاكم هيچ كاري از كارهاي شخصي خود را انجام ندهد. مثلا اگر سيگاري هم مي¬خواهد بكشد، اشاره نكرده كسي ديگري سيگار را آماده مي¬كند و حتي كبريت را هم كس ديگري مي¬كشد و خودش اين مقدار هم زحمت نمي¬كشد كه براي سيگارش كبريت بكشد. كفشش را مي¬خواهد پايش كند، يك كسي فورا مي¬آيد پاشنه كش درآورده و كفشش را به پايش مي¬كند. لباسش را مي¬خواهد روي دوشش بيندازد، فورا كسي روي دوشش مي¬اندازد. به يك وصفي درمي¬آيد كه همۀ كارهايش را ديگران انجام مي¬دهند و او همين جور مربامانند، بيكار مي¬نشيند و حتي طوري مي¬شود كه دست زدن به يك كار را – هرچند ساده و كوچك باشد – برخلاف شأن و حيثيت خود تشخيص مي¬دهد.
دربارۀ يكي از امراي قديم خراسان مي¬گويند كه جبۀ خز خوبي پوشيده بود. براي او قلياني آوردند، قليان تكاني خورد و آتش آن روي جبۀ خزش افتاد. برخلاف شأن خودش مي¬ديد كه لباسش را تكان دهد تا آتش بيفتد. فقط گفت: «بچه¬ها» يعني بياييد. تا آنها آمدند، جبه و مقداري از تنش سوخت. اصلا برخلاف شأن و حيثيت خود مي¬دانست كه جبۀ خود را تكان دهد، و حتي شنيديم اگر مي¬خواست بيني خود را پاك كند ديگري بايد دستمال جلو دماغش مي¬گرفت .
اينكه اين اشخاص دست به هر جنايت و خيانتي مي¬زنند براي همين است كه آداب اجتماعي نمي¬گذارد كه اينها انرژيهاي خود را در راه صحيح مصرف كنند.

زن و غيبت

زنها در قديم مشهور بودند كه زياد غيبت مي¬كنند. شايد اين به عنوان يك خصلت زنانه معروف شده بود كه زن طبيعتش اين است و جنسا غيبت كن است،‌در صورتي كه چنين چيزي نيست، زن و مرد فرق نمي¬كنند. علتش اين بود كه زن (مخصوصا زنهاي متعينات، زنهايي كه كلفت داشته¬اند و در خانه ،همۀ كارهايشان را كلفت و نوكر انجام مي¬دادند) هيچ شغلي و هيچ كاري، نه داخلي و نه خارجي نداشت، صبح تا شب بايد بنشيند و هيچ كاري نكند، كتاب هم كه مطالعه نمي¬كرده و اهل علم هم كه نبوده، بايد يك زن همشأن خودش پيدا كند، با آن زن چه كند؟ راهي غير از غيبت كردن به رويشان باز نبوده و اين برايشان يك امر ضروري بوده؛ يعني اگر غيبت نمي¬كردند واقعا بدبخت و بيچاره بودند.
يك وقتي در آن انجمن ماهانه داستاني نقل كردم كه از روزنامه گرفته بودم. نوشته بود در يكي از شهرهاي كوچك ايالت فيلادلفياي آمريكا در خانواده¬ها قمار آنقدر رايج شده بود كه زنها به آن عادت كرده بودند و در خانه¬ها به صورت يك بيماري رواج يافته بود، و شكايت همه اين بود كه زنها ديگر كاري غير از قمار ندارند. اول اين را به عهدۀ واعظها گذاشتند كه آنها اين بيماري را از سر مردم بيرون ببرند. ولی آخر بیماری علت دارد ؛تا علتش از میان نرود که بیماری از بین نمی رود .واعظها شروع كردند به موعظه در زيانهاي قمار و آثار اخروي آن، ولي اثر نداشت. يك شهردار پيدا شد و گفت كه من اين بيماري را معالجه مي¬كنم. آمد كارهاي دستي از قبيل بافتني را تشويق كرد و براي زنها مسابقه¬هاي خوب گذاشت و جايزه¬هاي خوب تعيين كرد. طولي نكشيد كه زنها دست از قمار كشيده و به اين كارها پرداختند.
آن مرد علت را تشخيص داده و فهميده بود كه علت پرداختن زنها به قمار، بيكاري و احتياج آنها به سرگرمي است. كار ديگري برايشان به وجود آورد تا توانست قمار را از ميان ببرد. يعني درواقع يك خلأ روحي در ميان آنها وجود داشت و آن خلأ منشأ اين گناه بود. آن آدم فهميد كه اين خلأ را بايد پر كرد تا بشود قمار را از بين برد، و تا آن خلأ به وسيلۀ ديگري پر نشود نمي¬توان آن را از ميان برداشت.
اين است كه يكي از آثار كار، جلوگيري از گناه است. البته نمي¬گويم صد در صد اين طور است، ولي بسياري از گناهان منشأش بيكاري است. در جلسۀ پيش راجع به گناه فكري و خيالي صحبت كرديم كه گناه منحصر به گناهي كه به مرحلۀ عمل برسد نيست، گناه خيالي هم گناه است، يعني فكر گناه هم نوعي گناه است. البته فكر گناه تا به مرحلۀ عمل نرسيده، خود آن گناه نيست؛ برخلاف فكر كار نيك كه اگر به وسيلۀ مانعي به مرحلۀ عمل هم نرسد، در نزد خدا به منزلۀ همان عمل خوب شمرده مي¬شود.

استعداديابي در انتخاب كار

كار علاوه بر اينكه مانع انفجار عملي مي¬شود، مانع افكار و وساوس و خيالات شيطاني مي¬گردد. لهذا در مورد كار مي¬گويند كه هركسي بايد كاري را انتخاب كند كه در آن استعداد دارد، تا آن كار علاقۀ او را به خود جذب كند. اگر كار مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به خاطر درآمد و مزد بخواهد انجام دهد، اين اثر تربيتي را ندارد و شايد فاسدكنندۀ روح هم باشد. انسان وقتي كاري را انتخاب مي¬كند بايد استعداديابي هم شده باشد. هيچ كس نيست كه فاقد همۀ استعدادها باشد، منتها انسان خودش نمي¬داند كه استعداد چه كاري را دارد. مثلا وضع دانشجويان ما با اين كنكورهاي سراسري وضع بسيار ناهنجاري است. دانشجو مي¬خواهد به هر شكلي كه هست اين دو سال سربازي را نرود، و عجله هم دارد به هر شكلي كه هست در دانشگاه راه پيدا كند. وقتي آن ورقه¬ها و پرسشنامه¬ها را پر مي¬كند، چند جا كه ديپلمش به او اجازه مي¬دهد نام نويسي مي¬كند، هرجا را كه درآمدش بيشتر است انتخاب مي¬كند و بسا هست جايي را انتخاب مي¬كند كه اصلا ذوق آن را ندارد؛ يعني سرنوشت خود را تا آخر عمر به دست يك تصادف مي¬دهد. اين آدم تا آخر عمر خوشبخت نخواهد شد. بسا هست اين فرد ذوق ادبي اصلا ندارد ولي با وجود ديپلم رياضي احتياطا اسمي هم در ادبيات يا الهيات مي-نويسد. بعد آنجاها قبول نمي¬شود و مي¬آيد اينجا، جاي كه نه استعدادش را دارد و نه ذوقش را،‌و تا آخر عمر كاري دارد كه آن كار روح و ذوقش را جذب نمي¬كند.
كارهاي اداري هم اكثر اين جور است. البته ممكن است به بعض كارها شوق داشته باشند ولي اكثر، خود كار اداري ابتكار ندارد و فقط تكرار است و شخص اجبارا براي اينكه گزارش غيبت ندهند و حقوقش كم نشود، با وجود بي ميلي شديد، آن چند ساعت را پشت ميز مي¬نشيند. اين هم خودش صدمه¬اي به فكر و روح انسان مي-زند. انسان بايد كاري را انتخاب كند كه آن كار عشق وعلاقۀ او را جذب كند، و از كاري كه علاقه ندارد بايد صرف نظر كند ولو درآمدش زياد باشد.
پس در مورد كار، اين جهت را بايد مراعات كرد و آن وقت است كه خيال و عشق انسان جذب مي¬شود و در كار ابتكاراتي به خرج مي¬دهد.

كار و آزمودن خود

و از همين جاست كه يكي از خواص كار آشكار مي¬شود، يعني آزمودن خود. يكي از چيزهايي كه انسان بايد قبل از هر چيز بيازمايد خودش است. انسان قبل از آزمايش خودش نمي¬داند چه استعدادهاي دارد؛ با آزمايش، استعدادهاي خود را كشف مي¬كند. تا انسان دست به كار نزده،‌ نمي¬تواند بفهمد كه استعداد اين كار را دارد يا ندارد. انسان، با كار خود را كشف مي¬كند، و خود را كشف كردن بهترين كشف است. اگر انسان دست به كاري زد و ديد استعدادش را ندارد، كار ديگري را انتخاب مي¬كند و بعد كار ديگر تا بالاخره كار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پيدا مي¬كند. وقتي كه آن را كشف كرد، ذوق و عشق عجيبي پيدا مي¬كند و اهميت نمي¬دهد كه درآمدش چقدر است. آن وقت است كه شاهكارها به وجود مي¬آورد كه شاهكار ساختۀ عشق است نه پول و درآمد. با پول مي¬شود كار ايجاد كرد، ولي با پول نمي¬شود شاهكار ايجاد كرد. واقعا بايد انسان به كارش عشق داشته باشد.
پس يكي از خواص كار اين است كه انسان با كار، خود را مي¬آزمايد و كشف مي¬كند.

كار و فكر منطقي

گفتيم منطقي فكر كردن اين است كه انسان هر نتيجه¬اي را از مقدماتي كه در متن خلقت و طبيعت قرار داده شده بخواهد. اگر انسان فكرش اين جور باشد كه هميشه نتيجه را از راهي كه در متن خلقت براي آن نتيجه قرار داده شده بخواهد، اين فكر منطقي است. اما اگر انسان هدفها، ايده¬ها و آرزوهاي خود را از يك راههايي مي¬خواهد كه آن راهها راههايي نيست كه در خلقت به سوي آن هدفها باشد و اگر احيانا يك وقت بوده،‌تصادف بوده است يعني كليت ندارد، ]فكر او منطقي نيست.[ مثلا ممكن است يك نفر از راه يك گنج ثروتمند شده باشد. مثلا در صحرا مي¬رفته و يا زميني خريده بوده و مي¬خواسته ساختمان كند و بعد زمين را كنده و گنجي پيدا شده، يا از راه بليتهای بخت آزمايي پولش زياد شده است. اگر انسان هميشه پول را از چنين راههايي بخواهد، يعني راهي كه منطقي و حساب شده نيست، فكر او فكر غيرمنطقي است. اما اگر كسي پول و درآمدي را از راهي منطقي بخواهد، فكرش منطقي است. مثلا اگر انسان درآمد را از راه عملگي بخواهد، درست است كه راه ضعيفي است ولي راهي منطقي است. اگر من فكر كنم كه امروز اين بيل را روي شانه¬ام بگيرم و بگويم تا غروب حاضرم كار كنم، اين مقدار منطقي است كه تا امشب مبلغ پانزده تومان گيرم مي¬آيد. انسان وقتي كه در عمل و وارد كار باشد فكرش منطقي مي¬شود؛ يعني در عمل رابطۀ علي و معلولي و سببي و مسببي را لمس مي¬كند و چون لمس مي¬كند فكرش با قوانين عالم منطبق مي¬شود و ديگر آن فكر، شيطاني و خيالي و آرزويي نيست بلكه منطبق است بر آنچه كه وجود دارد، و آنچه كه وجود دارد حساب است و منطق و قانون.
اين است كه عرض كرديم كار روي عقل و فكر انسان اثر مي¬گذارد. گذشته از اينكه انسان با كار تجربه مي¬كند و علم به دست مي¬آورد و كار مادر علم است،‌يعني بشر علم خود را با تجربه و كار به دست آورده است و به عبارت ديگر گذشته از اينكه كار منشأ علم است، عقل و فكر انسان را نيز اصلاح و تربيت و تنظيم و تقويت مي¬كند.

تأثير كار بر احساس انسان

همچنين كار روي احساس انسان اثر مي¬گذارد، آن كه در اصطلاح قرآن «دل» گفته مي¬شود و آن چيزي كه رقت، خشوع، قساوت، روشني و تاريكي به او نسبت داده مي¬شود،‌مي¬گوييم: فلان كس آدم رقيق القلبي است، فلاني آدم قسي القلبي است، يا مي¬گوييم: قلبم تيره شد،‌قلبم روشن شد؛ آن كانوني كه در انسان وجود دارد و ما اسمش را دل مي¬گذاريم. كار از جمله آثارش اين است كه به قلب انسان خضوع و خشوع مي¬دهد، يعني جلو قساوت قلب را مي¬گيرد. بيكاري قساوت قلب مي¬آورد و كار، اقل فايده¬اش براي قلب انسان اين است كه جلو قساوت قلب را مي¬گيرد.
در مجموع، كار در عين اينكه معلول فكر و روح و خيال و دل و جسم آدمي است، سازندۀ خيال،‌سازندۀ عقل و فكر، سازندۀ دل و قلب و به طور كلي سازنده و تربيت كنندۀ انسان است.

كار و احساس شخصيت

يكي ديگر از فوايد كار، مسئلۀ حفظ شخصيت و حيثيت و استقلال است كه تعبيرهاي مختلفي دارد. مثلا آبرو؛ انسان آنگاه كه شخصيتش ضربه بخورد،‌ آبروي برود و تحقير بشود ناراحت مي¬شود. انسان در اثر كار- و مخصوصا اگر مقرون به ابتكار باشد – به حكم اينكه نيازش را از ديگران برطرف كرده است، در مقابل ديگران احساس شخصيت مي¬كند، يعني ديگر احساس حقارت نمي¬كند.
دو رباعي است منسوب به اميرالمؤمنين علي عليه¬السلام در ديوان منسوب به ايشان، در يكي مي¬فرمايند:
لنقل الصخر من قلل الجبال
احب الي من منن الرجال
يقول الناس لي في الكسب عار
فان العار في ذل السؤال
براي من سنگ كشي از قله¬هاي كوه (يعني چنين كار سختي) گواراتر و آسانتر است از اينكه منت ديگران را به دوش بكشم. به من مي¬گويند: در كار و كسب ننگ است ، و من مي¬گويم: ننگ اين است كه انسان نداشته باشد و از ديگران بخواهد.

در رباعي ديگر مي¬فرمايد:

كد كد العبد ان احببت ان تصبح حرا
اگر مي¬خواهي آزاد زندگي كني،‌مثل برده زحمت بكش.
و اقطع الآمال من مال بني آدم طرا
آرزويت را از مال هركس كه باشد ببر و قطع كن.
لا تقل ذا مكسب يزري فقصد الناس ازري
نگو اين كار مرا پست مي¬كند، زيرا از مردم خواستن از هر چيزي بيشتر ذلت مي¬آورد.
انت ما استغنيت عن غيرك اعلي الناس قدرا
وقتي كه از ديگران بي نياز باشي،‌هر كاري داشته باشي از همۀ مردم بلند قدرتر هستي.
بوعلي سينا و مرد كناس
شنيده¬اید كه بوعلي سينا مدت زيادي از عمرش را به سياست و وزارت گذراند و وزارت چند پادشاه را داشته است، و اين از جمله چيزهايي است كه علماي بعد از او بر وي عيب گرفته¬اند كه اين مرد وقتش را بيشتر در اين كارها صرف كرد، در صورتي كه با آن استعداد خارق العاده مي¬توانست خيلي نافعتر و مفيدتر واقع شود.
يك وقتي بوعلي با همان كبكبه و دبدبه و دستگاه وزارتي و غلامها و نوكرها داشت از جايي عبور مي¬كرد. بك يك كناسي برخورد كرد كه داشت كناسي مي¬كرد و مستراحي را خالي مي¬نمود. بوعلي هم معروف است كه سامعۀ خيلي قوي داشته و حتي مطالب افسانه واري در اين مورد مي¬گويند. كناس با خودش شعري را زمزمه مي¬كرد. صدا به گوش بوعلي رسيد:
گرامي داشتم اي نفس از آنت
كه آسان بگذرد بر دل جهانت
بوعلي خنده¬اش گرفت كه اين مرد دارد كناسي مي¬كند و منت هم بر نفسش مي¬گذارد كه من تو را محترم داشتم براي اينكه زندگي بر تو آسان بگذرد. دهنۀ اسب را كشيد و آمد جلو گفت: انصاف اين است كه خيلي نفست را گرامي داشته¬اي!‌از اين بهتر ديگر نمي¬شد كه چنين شغل شريفي انتخاب كرده¬اي!‌ مرد كناس از هيكل و اوضاع و احوال شناخت كه اين آقا وزير است. گفت: «نان از شغل خسيس خوردن،‌ به كه بار منت رئيس بردن» (گفت: همين كار من از كار تو بهتر است.) بوعلي از خجالت عرق كرد و رفت .
خود اين يك مطلبي است و يك نيازي است براي انسان: آزاد زندگي كردن و زير بار منت احدي نرفتن. اين براي كسي كه بويي از انسانيت برده باشد باارزش ترين چيزهاست،‌و اين بدون اينكه انسان كاري داشته باشد كه به موجب آن متكي به نفس و متكي به خود باشد ممكن نيست.

توصيۀ رسول اكرم

داستاني در اصول كافي است و من در داستان راستان ذكر كرده¬ام:
يكي از اصحاب رسول اكرم خيلي فقير شده بود به طوري كه به نان شبش محتاج بود. يك وقت زنش به او گفت: برو خدمت پيغمبر صلي الله عليه و اله ،‌شايد كمكي بگيري . اين شخص مي¬گويد: من رفتم حضور پيغمبر صلي الله عليه و اله و در مجلس ايشان نشستم و منتظر بودم كه خلوت شود و فرصتي به دست آيد. ولي قبل از اينكه من حاجتم را بگويم، پيغمبر اكرم جمله¬اي گفتند و آن اين بود:
من سألنا اعطيناه و من استغني عنا اغناه الله.
كسي كه از ما چيزي بخواهد به او عنايت مي¬كنيم، اما اگر خود را از ما بي نياز بداند خدا واقعا او را بي نياز مي¬كند.
اين جمله را كه شنيد، ديگر حرفش را نزد و برگشت منزل. ولي باز همان فقر و بيچارگي گريبانگيرش بود. يك روز ديگر به تحريك زنش دوباره آمد خدمت پيغمبر. در آن روز هم پيغمبردر بين سخنانشان همين جمله را تكرار فرمودند. مي¬گويد: من سه بار اين كار را تكرار كردم و در روز سوم كه اين جمله را شنيدم فكر كردم كه اين تصادف نيست كه پيغمبر در سه نوبت اين جمله را به من مي¬گويد. معلوم است كه پيغمبر مي¬خواهد بفرمايد از اين راه نيا. اين دفعۀ سوم در قلب خودش احساس نيرو و قوت كرد،‌گفت: معلوم مي¬شود زندگي راه ديگري دارد و اين راه درست نيست. با خودش فكر كرد كه حالا بروم و از يك نقطه شروع كنم ببينم چه مي¬شود با خود گفت: من هيچ چيزي ندارم،‌ولي آيا هيزم كشي هم نمي¬توانم بكنم؟ چرا. اما هيزم كشي بالاخره الاغي، شتري و ريسمان و تيشه¬اي مي¬خواهد . اين ابزار را از همسايه¬ها عاريه گرفت. يك بار هيزم گذاشت روي حيوان و آورد و فروخت، و بعد پولي را كه تهيه كرده بود برد خانه و خرج كرد. براي اولين بار نتيجۀ كار را ديد و لذت آن را چشيد. فردا هم اين كار را تكرار كرد. يك مقدار از پول هيزم را خرج كرد و يك مقدار را ذخيره نمود. چند روز اين كار را تكرار كرد تا به تدريج تيشه و ريسمان را از خود كرد و يك حيوان هم براي خود خريد و كم كم از همين راه زندگي او تأمين شد. يك روز رفت خدمت رسول خدا. پيغمبر به او فرمودند: نگفتم من سألنا اعطيناه و من استغني عنا اغناه الله؟ اگر تو آن روز چيزي از من مي¬خواستي مي¬دادم اما تا آخر عمر گدا بودي، ولي توكل به خدا كردي و رفتي دنبال كار، خدا هم تو را بي نياز كرد.

كار از نظر ناصر خسرو

شعري است از ناصرخسرو ، مي¬گويد:
چو مرد باشد پركار و بخت باشد يار
ز خاك تيره نمايد به خلق زر عيار
فلك به چشم بزرگي كند نگاه در آنك
بهانه هيچ نيارد ز بهر خردي كار
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردي كار
كه سال تا سال آرد گلي زمانه ز خار
بزرگ حصني دان دولت و درش محكم
به عون كوشش بر درش مرد يابد بار
ز هر كه آيد كاري در او پديد بود
چنان كز آينه پيدا بود تو را ديدار
مي¬خواهد بگويد هركسي هنرش از چهره¬اش پيداست. بعد در مذمت بيكاري و بيعاري شعر خوبي دارد، مي-گويد:
شراب و خوا و كباب و رباب تره و نان
هزار كاخ فزون،‌كرد با زمي هموار

كار از ديدگاه بزرگان

در مجلۀ «بهداشت رواني» خواندم كه پاستور دانشمند معروف گفته است:
بهداشت رواني انسان در لابراتوار و كتابخانه است.
مقصودش اين است كه بهداشت رواني انسان به كار بستگي دارد و انسان بيكار، خود به خود بيمار مي¬شود. من اينجا نوشته¬ام كه اختصاص به لابراتوار و كتابخانه ندارد، كليۀ كارهايي كه مي¬تواند انسان را عميقا جذب كند و فكر را بسازد خوب هستند.

در همان مجله از ولتر نقل کرده بود که می گفته است :

هر وقت احساس مي¬كنم كه درد و رنج بيماري مي¬خواهد مرا از پاي درآورد، به كار پناه مي¬برم. كار بهترين درمان دردهاي دروني من است.

در همان كتاب اخلاق ساموئل اسمايلز يادم است كه نوشته بود:

بعد از ديانت ، مدرسه¬اي براي تربيت انسان بهتر از مدرسۀ كار ساخته نشده است.

و از بنيامين فرانكلين نقل كرده بود كه :

عروس زندگي «كار» نام دارد. اگر شما بخواهيد داماد اين عروس بشويد (يعني شوهر اين عروس بشويد) فرزند شما «سعادت» نام خواهد داشت.

پاسكال گفته است:

مصدر كليۀ مفاسد فكري و اخلاقي ، بيكاري است. هر كشوري كه بخواهد اين عيب بزرگ اجتماعي را رفع كند، بايد مردم را به كار وادارد تا آن آرامش عميق روحي كه عدۀ معدودي از آن آگاهند در عرصۀ وجود افراد برقرار شود.

و سقراط گفته است:

كار، سرمايۀ سعادت و نيكبختي است.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:43 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

کار ، وسیله تقرب به خداوند

اسلام به کار و کارگر ارزش بسیار والایی داده است، به گونه ای که کار کردن را از بزرگ ترین عبادت ها و وسیله ای برای تقرب به پروردگار شمرده است. در اسلام کارگر، شهید زنده و کارگری شغل انبیاست و از راه کسب و کار می توان به بهشت برین رسید. قرآن مجید کارکردن را با ارزش می داند و می فرماید: «نیست برای انسان، مگر بازتاب عمل و واکنش کارش. سپس، به پاداش کامل تری خواهید رسید». (نجم: 40 و 41)


از سوی دیگر بی کاری و تن آسایی صفاتی هستند که در ادبیات دینی، با نفرت و نکوهش از آنها یاد شده است. در اسلام کار به عنوان یک دستور دینی واجب است. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام9 آمده است: «تلاش در جهت کسب روزی حلال، بر هر زن و مرد مسلمان واجب است».


در حدیثی دیگر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کار را برترین عبادت دانسته است. ایشان کار را بهترین راه رسیدن به سعادت معرفی می کند و می فرماید: «نود درصد راه تقرب، به کار منتهی می شود».


از نظر اسلام همه مسلمانان باید به کار و حرفه ای بپردازند. انسانی که کار نمی کند و تنها به عبادت و پرستش خداوند بسنده می کند، دعایش از سوی خداوند پذیرفته نیست. از امام صادق علیه السلام روایت است که آن حضرت از علی ابن العزیز پرسید: عمرابن مسلم چه کار می کند؟ گفت: فدایت شوم! کسب و کار را رها کرده به عبادت روی آورده است. فرمود: وای، مگر نمی داند دعای بدون کار و کوشش پذیرفته نمی شود.


اگر در جامعه ای بر اساس آموزه های دینی عمل شود و کار ارزش یابد و به عنوان مایه رستگاری و وسیله تقرب به پروردگار به آن نگریسته شود، فرهنگ کار تقویت خواهد شد و البته برآیند چنین اندیشه ای؛ ابتکار، خلاقیت و رشد و توشعه به معنای عام خواهد بود.


پیام ها :

1. اهمیت کار و کارگری در اسلام؛


2. نکوهش بی کاری.


کار، سیره انبیا و اولیای الهی

کار و تلاش، سیره تمام پیامبران آسمانی است. پیامبران پیش از بعثت، به کارهای سختی، همچون: شبانی، کشاورزی و... می پرداختند. شخصیت و زندگی آنان با کار همراه بود و با تمام وجود زحمت ها و تلاش های طاقت فرسای مردم ضعیف جامعه را درک می کردند. پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام حتی پس از رسیدن به مقام نبوت و جانشینی، همواره با کار و تلاش مأنوس بوده اند. مقام کارگری، از دیدگاه معصومین شأن والایی دارد. از نظر پیامبر گرامی اسلام، منزلت کارگران در ردیف انبیاست. ایشان فرموده است:


هر کس از دست رنج خویش مخارج زندگی خود را تأمین کند، روز قیامت در صف پیامبران قرار خواهد گرفت و از عنایاتی که پیامبران بهره مندند، بی نصیب نخواهد ماند.


داشتن درآمد بیشتر، از درآمد کمتر مطلوب تر است، زیرا با مازاد درآمد می توان به انجام کارهای نیک و پسندیده اقدام کرد. آدمی باید با کمک به هم نوعان روح دیگر خواهی را در خود تقویت و دست تهی دستان و افتادگان را بگیرد. بدین منظور، امام علی علیه السلام در گرمای سوزان عربستان، تعداد زیادی چاه و قنات احداث کرد. نخلستانی با هزاران درخت خرما آباد کرد و زمین های بسیاری را زیر کشت برد. بعضی از قنات ها و زمین های آبادی را که خود احداث و زیر کشت برده بود، وقف نیازمندان کرد.


همچنین آن امام دل سوز، از حاصل دست رنج خود افراد بسیاری را از اسارت و بندگی نجات داد و آزادی را به آنان بازگرداند.


بنابراین، با توجه به روش و سیره ائمه معصومین علیهم السلام ، کار و تلاش از صفات پسندیده و مایه رستگاری انسان و پیشرفت جوامع انسانی است.


پیام ها :

1. اهتمام به کار، در سیره و رفتار پیامبران و معصومین علیهم السلام ؛


2. ارج نهادن به شأن و منزلت کارگر در اسلام.


کار در دیدگاه آیات و روایات

در آیات و روایات بسیاری از کار به عنوان عمل صالح یاد شده و از مقام کارگر ستایش شده است و کارگران نیز به بهشت جاویدان بشارت داده شده اند. بنابر رهنمودهای دینی، مسلمانان باید در انجام کار نیک از همدیگر پیشی گیرند: «انّما تُفاضَلُ القوُم بِالاَعْمال؛ گروه ها از طریق کار نسبت به هم برتری می یابند.» این نگرش و رویکرد مقدس به کار، موجب می شود که برای آن مرزی تعیین نشود.


اوُصیکَ اَنْ لایَکُونَنَّ لِعَمَلِ الْخَیْرَ عِنْدَکَ غایَةً فِی الْکَثْرِة.


سفارش می کنم تو را که برای عمل خیر، در نزد تو محدودیتی نباشد.


نگاه قدسی و عبادی به کار، انگیزه کار کردن را در انسان تقویت می کند و مرتبه معنوی و اجتماعی او را بالا می برد. در همین ارتباط، در قرآن مجید می خوانیم:


«درجات و مقامات عالی، ویژه مؤمنانی است که تلاش های عملی مثبت و سازنده دارند». (طه:75)


در سخنی زیبا از امام صادق علیه السلام هم آمده است:


سه چیز از اسباب سعادت است. یکی از آنها این است که انسان برای بهبود زندگی و کسب و معیشت خود، صبحگاهان از خانه بیرون رود و شبانگاهان برگردد.


پیام ها :

1. تلاش برای انجام کار با تمام توان؛


2. دست یابی به درجات عالی در پرتو کار و تلاش.


نکوهش بی کاری در اسلام

امام علی علیه السلام در هشداری، بی کاری و تن پروری را نکوهش کرده و فرموده است: «با اراده سست، ضعف پیشگی، و گرایش به بی کاری، بعید است که انسان به سعادت برسد».


بی توجهی به کار و روی آوردن به تنبلی و بی کاری، در حوزه اقتصاد، روان شناسی و جامعه شناسی، به عنوان یک معضل و پدیده زیان بار معرفی شده است که اختلالات روانی، نابهنجاری های اجتماعی و بزهکاری از پی آمدهای آن است. ادامه یافتن این مشکل برای مدت طولانی، آسیب های روانی جبران ناپذیری را در سطح کلان به وجود می آورد؛ آسیب هایی که عزت و اعتماد و اتکای به نفس را از افراد بی کار می گیرد.


بی کاری، تنها ریشه اقتصادی ندارد، یعنی حتی با جریان فعالیت های اقتصادی نسبتا مطلوب در جامعه و وجود مشاغل کافی و متنوع برای افراد، عده ای از کار کردن سرباز می زنند. این نوع بی کاری، ریشه فرهنگی دارد. در این گونه مواقع باید با ایجاد فرهنگ کار و ارزش گذاری به همه نوع مشاغل و هدایت به سمت نگاه عبادی به کار، انگیزه ها را افزایش و تعداد بی کاران را کاهش داد.


سفارش به استفاده بهینه از وقت، به منظور نهادینه سازی فرهنگ کار بسیار مهم است. اتلاف وقت از بزرگ ترین گناهان به شمار می آید و برای رسیدن به رستگاری می باید از وقت محدود و عمر کوتاه، بیشترین بهره را برد. هدر دادن وقت در قالب خواب زیاد، رفت و آمدهای غیرضروری، زیاده گویی و غیره، از نظر اخلاقی پسندیده نیست. امام علی علیه السلام در نکوهش وقت گذرانی می فرماید: «بی کاری دائمی فساد آور است.» اسلام با نگاه تکلیفی به کار و نیز جهاد خواندن آن، انگیزه کار را در مؤمنان افزایش می دهد و از طریق مبارزه با بی کاری، تنبلی و تن آسایی به احیای فرهنگ کار اقدام می کند. آموزه های دینی، بی کاری و تنبلی را عامل انحراف و ناهنجاری عنوان می کند و تن آسایی و مصرف گرایی را از عوامل فقر و نداری می داند. پیامبر گرامی اسلام با افراد بی کار به سردی برخورد می کرد و آشکارا نارضایتی خود را نشان می داد. ایشان روزی مرد نیرومندی را دید، با تعجب پرسید: آیا حرفه ای دارد؟ گفتند: بی کار است. فرمود: او که کار نمی کند، ارزشی ندارد.


بی شک انسان بی کار افزون بر رنج خود، خانواده و اطرافیانش را هم از این نظر در فشار و سختی نگه می دارد و به آنها آسیب می رساند. در سخنی امام صادق علیه السلام می فرماید: «انسان توانمند اگر کار نکند، در خوش گذرانی و بطالت می افتد و سرانجام به خود و خویشاوندانش آسیب های جدی می رساند».


امام علی علیه السلام در گفتاری، بر این مهم این گونه اشاره می کند: «سهل انگاری و تنبلی، به از بین رفتن حقوق دیگران می انجامد».


انسان تن آسا نزد خداوند هم ارج و قربی ندارد، چنان که امام صادق علیه السلام فرد بی کار را محبوب خدا نمی شمارد و می فرماید: «خداوند از خواب زیاد و بی کاری پیوسته نفرت دارد». بی کاری افزون بر زیان های اقتصادی، آثار سوء روحی، روانی دارد و در برخی از روایت ها به آثار زیان بار روانی بی کاری اشاره شده است. نفس کار، شادابی و نشاط آور است و در مقابل، بی کاری عامل افسردگی وپژمردگی روان است. از امام علی علیه السلام نقل است: «کار کردن، بر توان و نیروی انسان می افزاید.» و «عدم فعالیت بدنی، انسان را سست و ضعیف می سازد و شادابی و نشاط را از او می گیرد».


پیام ها :

1. ایجاد فرهنگ کار و پیش گیری از اتلاف وقت؛


2. نکوهش بی کاری در اسلام؛


3. بی کاری، عاملی در جهت تضییع حقوق خانواده.


رابطه کار و عزت نفس

در ادبیات اسلامی، بخشی از عزت نفس، در گرو کار و تلاش است. کار کردن، موجب می شود انسان به کمک دیگران امید نبندد و دست تکدی و نیاز به سوی این و آن دراز نکند. انسان باید بکوشد با کار و حرفه ای مخارج زندگی خود و خانواده اش را تأمین کند و اسیر محبت و منت دیگران نشود. شایدبه همین سبب است که امام علی علیه السلام در وصیتی به فرزندش امام حسن علیه السلام فرموده است:


اگر می خواهی آزاد باشی و حریت داشته باشی، مانند بندگان و غلامان زحمت بکش و کار کن. امید و آرزوی خود را از مال جمیع انسان ها قطع کن، هرگز چشم طمع به مال و ثروت و اندوخته دیگران نداشته باش. اگر کار و کسبی به تو پیشنهاد شد، نگو این کار کسرشأن من است و درجه و مقام مرا در جامعه پایین می آورد. زیرا هیچ چیز به اندازه اینکه انسان از دیگران توقع و تقاضا داشته باشد و استمداد کند، او را پست، حقیر و خوار نمی کند. تو تا وقتی از دیگران بی نیاز باشی و چشم طمع به مال کسی ندوزی و از فردی هدیه نخواهی، از همه بلندقدرتر نیزخواهی بود.


بی نیازی از دیگران و عزت نفس، در ذات کار و کوشش است. امام صادق علیه السلام در به هم پیوستگی این دو اصل می فرماید:


ای بنده خدا، عزت خود را با کار کردن حفظ کن. [شخصی] پرسید: فدایت شوم، عزت من در چیست؟ حضرت فرمود: صبح گاهان برای کسب رفتن و اعتماد به خود داشتن، عزت توست.


بنابراین، انسان باید با کد یمین و عرق جبین، خود را از ذلت و زبونی رهایی بخشد و متکی به کار و فعالیت خود باشد و دست نیاز به سوی این و آن دراز نکند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در توصیه ای می فرماید:


هر که برای حفظ آبروی خود از ذلت سئوال و تکدی و همچنین برای اداره خانواده و کمک به همسایه در پی کسب حلال برود و کار کند، روز رستاخیز با چهره ای تابناک مانند ماه شب چهارده به پیشگاه خداوند حضور می یابد.


پیام ها :

1. عزت نفس، در گرو کار و تلاش؛


2. اتکا به کار و فعالیت و پرهیز از تکدی گری.


منبع: ماهنامه طوبی ، ش 3



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:42 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

الگوي عيني همت وكار

استاد مطهري در زمان تحصيل و همچنين فعاليت‌هاي پس از آن الگويي از همت و كار است كه مي‌توان شاخصه‌هاي آن را در موارد ذيل جستجو كرد:

1- شدت كار و تلاش در تحصيل علم :

به نقل از همسر ايشان آمده است: \ "برخي مواقع در اثر شدت كار و فشار تلاش‌هاي فكري، اعتراف مي‌كرد كه خسته‌ام و سرم گيج مي‌رود. \ "(اداره فرهنگي ستادمشترك سپاه، 1380، ص21)
ايشان براي درك و فهم عميق و دقيق دروس تمام همت. توان خويش را بكار مي‌گرفت. در اين رابطه به تقل از شهيد قدوسي آمده است: \ "پشتكار و كثرت مطالعه‌ي آقاي مطهري در مدرسه فيضيه همه‌ي ما را به اعجاب مي آورد و تاكيد مي‌كرد كه استاد مطهري وقتي اصول فقه را خوانده بود مدعي بود كه جزوه و اثري نيست كه در اين زمينه باشد و من آن را نديده باشم. \ "(همان، ص30)

2- اهتمام و تلاش در عرصه‌ي سياسي :

در حالي كه شهيد مطهري به عنوان يك چهره‌ي علمي و فرهنگي شهرت داشت و دغدغه‌هاي علمي بخشي از اوقات ايشان را به خود اختصاص مي‌داد، اما ايشان در راه نيل به اهداف سياسي بلندش و در رأس آن برپايي حكومت اسلامي از عضويت در هيأت‌هاي مؤتلفه تا برگزاري جلسات درس شناخت در كانون توحيد براي حل مشكلات فكري و جلوگيري از انحراف بيشتر منافقين(سازمان مجاهدين) فروگذار نبود.

3- كار و همت در عرصه فرهنگي و اجتماعي :

در عين حال كه استاد در عرصه ي علمي و سياسي تلاش و پشتكار فراوان داشت، اما مانعي از كارو همت در عرصه‌ي فرهنگي و اجتماعي نبود.
براي هدايت و راهنمايي بشر دو راه است؛ يكي راه گفتن و نوشتن، ديگر راه پيشقدم شدن و هرگز گفتن به قدر پيشقدم شدن اثر ندارد. بزرگان گفتند: دو صد گفته چون نيم كردار نيست. (مجموعه آثار، ج32، ص181)

جايگاه و اهميت كار و همت در انديشه شهيد مطهري

مهمترين شاخصه‌ها و مؤلفه‌هايي كه شهيد مطهري به عنوان اهميت به كار و تلاش در اسلام مورد اشاره قرار مي‌دهد، عبارتند از:
1- مقدس شمردن كار و تلاش: شهيد مطهري معتقد است در اسلام كار به عنوان يك امر مقدس شناخته شده
2- همسويي و انطباق كار با عبادت و خداپرستي: بر خلاف وجود نگاه دنيا گريز و رهبانيت پسند در برخي از اديان و مكاتب ديگر و همچنين تلقي منافات بين دين و عمل در نگاه ماركسيستي، شهيد مطهري بين كار و خداپرستي منافاتي نمي‌بيند. (همان، ج25، ص457)
3-طرد بيكاري و بيگاري: اسلام دشمن بيكاري، بيگاري است. انسان به حكم اينكه از جامعه بهره مي گيرد و بهره مي برد و به حكم اينكه كار بهترين عامل سازنده‌ي خود و اجتماع و بيكاري بزرگترين عامل فساد است، بايد كار مفيد انجام دهد. اسلام انگل بودن و كل برجامعه بودن را در هر شكل، موردلعنت قرار داده است. (همان، ج2، ص457)

زمينه‌ها و لوازم كار و تلاش

1ـ هدفمندي و معني‌دار بودن كار: شهيد مطهري معتقد است، \ "انسان مادامي كه غايتي را تصور نكند، وجود ذهني برايش حل نشود، اراده‌ي انجام كاري برايش پيدا نمي‌شود، همين كه غايت و فايده‌ي كار در ذهنش منقش شد، آن وقت است كه ميل و اراده‌اش منبعث مي‌گردد و فعل از وي صادر مي‌شود\ ". (همان، ج2، ص422)
2ـ استعداديابي براي كار: طبيعي است استعدادها و علايق انسآن‌ها براي انجام كارها و فعاليت‌ها متفاوت است و لذا \ "هركسي بايد كاري را انتخاب كند كه در آن استعداد دارد، تا آن كار علاقه‌ي او را به خود جذب كند. اگر كار مطابق استعداد و مورد علاقه انسان نباشد و انسان آن را فقط به خاطر درآمد و مزد انجام دهد، اين اثر تربيتي را ندارد و شايد فاسدكننده‌ي روح هم باشد. انسان وقتي كاري را انتخاب مي‌كند، بايد استعداديابي هم شده باشد\ ". (همان، ج22، ص792)
3ـ حاكميت عدالت و نفي تبعيض: از نگاه شهيد مطهري در جامعه‌ي اسلامي بايد شرايط عادلانه‌ي شكوفايي استعدادها فراهم آيد. \ "جامعه‌ي اسلامي جامعه‌ي طبيعي است، نه جامعه‌ي تبعيض و نه جامعه‌ي تساوي منفي. تز اسلام، كار، پرورش استعداد و استحقاق به اندازه‌ي كار است\ ". (همان، ج2، ص113)
4ـ فراهم بودن فضاي رقابت مثبت: شهيد مطهري به وجود ميدان رقابت سالم براي واداشتن افراد به كار و تلاش بيشتر، اعتقاد دارد و نبود رقابت را در خمودگي فكري جامعه مؤثر مي‌داند. (همان، ج15، ص108)
5ـ ترويج فضاي توكل و اعتماد به خدا: شهيد مطهري با نگاه به ويژگي‌هاي جهان‌بيني ديني در يك كل مرتبط با هم مي‌گويد: \ "اعتقاد درست به قضا و قدر الهي، يك نفر باايمان را در عمل و فعاليت صحيح مطمئن‌تر و به نتيجه‌ي كار اميدوارتر مي‌كند\ ". (همان، ج 1، ص413) با چنين نگاهي يأس و ترديد رنگ باخته و در عوض نشاط و اميد به نفع كار تقويت مي‌شود.

آثار تربيتي كار

شهيد مطهري مي‌گويد: \ "بعد از ديانت، مدرسه‌اي براي تربيت انسان، بهتر از مدرسه‌ي كار ساخته نشده است\ "(همان، ج22، ص 799). اثرات و تبعات تربيتي كار را كه استاد مستقيم مورد اشاره قرار داده عبارتند از:
1ـ افزايش احساس عزت و شخصيت: با توجه به آثار تربيتي كار، شهيد مطهري براين باور است كه \ "نتيجه‌ي كار تنها خلاصي از فقر و گرسنگي نيست، بلكه چندين چيز ديگر هم به دنبال دارد، از آن‌جمله اين كه كار بر عزت و شخصيت انسان مي‌افزايد و او را در نظر خودش محترم مي‌نمايد. يعني حس احترام به ذات و اعتماد به شخصيت در او ايجاد مي‌كند و بديهي است كه هر چيزي كه باعث و سبب محترم شدن شخصيت انسان در نظر خودش و نظر ديگران باشد، او خودش محترم و شايسته‌ي تكريم و تعظيم است\ ". (همان، ص163)
2ـ تمركز خيال: بيكاري و تنهايي را اسلام از آن رو منع مي‌كند كه مي‌تواند تالي فساد شده و آثار منفي به دنبال داشته باشد. شهيد مطهري در تفسير اين كلام حضرت علي(ع) كه فرموده: \ " يعني اگر تو نفس را به كار مشغول نكني او تو را به خودش مشغول مي‌كند\ " مي‌گويد وقتي كه انسان يك كار و يك شغل دارد، آن كار و شغل او را به سوي خود مي‌كشد و جذب مي‌كند. به او مجال براي فكر و خيال باطل نمي‌دهد\ ". (همان، ج22، ص788)
از سوي ديگر شهيد مطهري تمركز خيال را موجب انضباط فكري و توفيق‌هاي ناشي از آن نيز مي‌داند كه در واقع ناشي از كار و كنده شدن از افكار پراكنده و بيهوده است.
3ـ آزادگي و شرافت: احساس بي‌نيازي از ديگران و شرافت مرتبط با آن در گرو كار و تلاش است.

همت، نشانه بزرگي و نشاط

شهيد مطهري با ذكر اين جمله‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) كه فرموده‌اند: قدرالرجل علي قدر همته، يعني قدر و اندازه‌ي هر كس همان قدر و اندازه‌ي همتش است، اهميت و استحكام اين سخن را اين گونه مي‌رساند كه \ "جمله‌هاي خيلي عجيب و پرمعنايي است\ ".
با چنين نگاهي ايشان همت را نشانه‌ي چند ويژگي مثبت به شرح ذيل بر مي‌شمارد:
1ـ همت نشانه‌ي بزرگي روح: وي معتقد است \ "مسلما همت بزرگ نشانه‌ي روح بزرگ است و همت كوچك نشانه‌ي روح كوچك است\ "
2ـ همت نشانه‌ي سلامت و نشاط روان: از زاويه‌اي ديگر، استاد وجود همت و عمل در راستاي آن را نشان‌هاي از روح و روان سالم دانسته. (همان، ج22، ص150)
3ـ همت نشان قدرشناسي از خويش: شهيد مطهري همت را به ميزان قدرشناسي از خويش ارتباط مي‌دهد كه اين نگاه، ادامه‌ي همان ديدگاه حضرت امير(ع) به همت است. وي در توضيح اين نظر خويش مي‌گويد:
\ "روح بزرگ يك آرزوي بزرگ است، يك انديشه‌ي بزرگ و وسيع است، يك خواهش و اراده‌ي بزرگ، يك نعمت بزرگ است... روح بزرگ به كمي و كوچكي و حقارت تن نمي‌دهد، به كم از قدر خود راضي نمي‌شود\ ". (همان، ج17، ص660)

آثار همت و اراده

شهيد مطهري با همطراز شمردن همت با نبوغ و حتي عشق و ايمان، برخورداري از آن را داراي اثرات و نتايج ويژه‌اي مي‌داند كه امكان فائق آمدن بر كمبودها و نواقص و پذيرش سختي و زحمت را براي انسان و جامعه فراهم مي‌آورد. (همان، ج2، ص264). استادبردو اثر ويژه كار و تلاش تاكيدكرده‌اند:
1ـ توليد استقامت و پشتكار براي كارهاي بزرگ: استاد انجام كارهاي بزرگ را بدون داشتن همت متناسب با آن شدني نمي‌داند و معتقد است با همت برخي كارهاي به ظاهر نشدني هم عملي مي‌گردد. (همان، ج14، ص436)
2ـ جبران كمبودها و معايب: غالب اوقات كمبود يا نبود اراده و همت موجب مي‌شود كارها متوقف و به بهانه‌ي كمبودها و مشكلات، اين ضعف توجيه شود. (همان، ج18، ص329)

موانع و آفات همت و اراده

همت و اراده‌ همچون ساير پديده‌ها و خصايل انساني داراي موانع بازدارنده، كاهش‌دهنده و آفاتي است كه از نظر استاد شهيد دور نمانده است. مهم‌ترين آفت‌ها عبارتند از:
1ـ فضاي تبعيض و بي‌عدالتي: از ديدگاه شهيد مطهري نبايد هيچ تبعيض و بي‌عدالتي در جامعه را برتافت بلكه \ "بايد اين طور باشد كه روستازادگان با استعداد بتوانند دانشجو بشوند و بعد از دانشمندي به مقام وزيري برسند و هميشه بايد اين طور باشد كه پسران ناقص عقل عقب بمانند و سقوط كنند\ ". در اين صورت است كه صاحبان همت انگيزه‌ي بروز آن را پيدا و براي نيل به كسب بزرگي تلاش خواهند كرد.
2ـ عدم تشخيص بزرگي و كوچكي: گاهي فرد يا جامعه در تشخيص و مقياس اندازه‌گيري كارها، اهداف و آرمان‌ها دچار مشكل مي‌شود و لذا همت و تلاش خود را به هدر داده و يا از وصول به اهداف و آرمان‌هاي بلند و بزرگ باز مي‌ماند. استاد چنين طرز فكر و نگاهي را كه صرفاً به ظاهر امور نگريسته و نتيجه‌ي مهم و اساسي را ناديده مي‌گيرد، يك بيماري و يك انحراف بزرگ از تعليمات عاليه اسلامي\ " بر مي‌شمارد.
3ـ غفلت از اهتمام به تمام ابعاد سعادت: از نگاه شهيد مطهري انسان داراي ابعاد روحي و مادي است كه بايد به طور مناسب تأمين شده و براي تأمين سعادت دنياي و آخرت به كارگيري شود. \ "همت و اراده بايد مصرف تأمين همه‌ي شرايط سعادت گردد و ناچار بايد به نسبت معين ميان آن‌ها تقسيم شود و اگر جاذبه‌ي يكي از آن‌ها همت و اراده را به سوي خود بكشاند و ساير شرايط به زمين بماند، بديهي است كه بدبختي رو خواهد آورد\ ".

نتيجه‌گيري

مروري بر سيره و انديشه‌ي استاد شهيد مرتضي مطهري و جستجوي موضوع اين مقاله يعني همت و كار، گوياي اين است كه ايشان براي همت و كار جايگاه و اهميت بالايي قائل بوده و با نگاهي ديني به موضوع هر دو را سرمايه‌ي تأمين سعادت و نشانگر وجود سلامت روان، بزرگي روح، آزادگي و شرافت دانسته و خود نيز عامل به آن در زندگي عملي بوده است و در اين نگاه از علم و تجربه‌ي تاريخي و اجتماعي نيز برخوردار بوده است.

متفكر شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري:

- بعد از ديانت، مدرسه‌اي براي تربيت انسان، بهتر از مدرسه كار ساخته نشده است.
- نتيجه كار تنها خلاصي از فقر و گرسنگي نيست، بلكه چندين چيز ديگر هم به دنبال دارد، از آن جمله اين كه كار بر عزت و شخصيت انسان مي‌افزايد.

متفكر شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري:

- همت بزرگ، نشانه روح بزرگ است و همت كوچك نشانه روح كوچك است.
- روح بزرگ يك آرزوي بزرگ است، يك انديشه بزرگ و وسيع است، يك خواهش و اراده بزرگ، يك نعمت بزرگ است.

نويسنده : رسول سنايي راد
وبلاگ حرف آخر



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:42 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

کار در قرآن

اسلام، مردم را برای برطرف کردن نیازهای زندگی، به کار و کوشش امر کرده، از بیکاری، تنبلی و سربار دیگران شدن به شدت منع نموده است.


قرآن کریم می فرماید:

به تحقیق شما را در زمین مسلط کردیم و برای شما در آن وسایل و مایه های زندگی قرار دادیم (تا شما به کوشش خود از زمین و آنچه در آن است، استفاده برید و شکرگزارید، ولی) شما اندک شکر می کنید.[1]


پس چون نماز به پایان رسید، در زمین پراکنده شوید و از فضل و احسان خدا یاری جویید.[2]


و (خداوند) از رحمت خود، برای شما شب و روز را قرار داد تا در شب بیارامید و (در روز) از فضل او بجویید؛ شاید شکرگزار باشید.[3]


کار در حدیث

پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) افراد تنبل و بیکار را که تن به کار نمی دهند و می خواهند از دست‌رنج دیگران استفاده کنند، مورد نکوهش و سرزنش شدید قرار داده، می فرمایند: «از رحمت خدا دور است کسی که با زندگی خود را به گردن دیگری بیندازد. ملعون است، ملعون، کسی که اعضای خانواده اش را در اثر ندادن نفقه تباه کند».[4]


امام باقر(علیه السلام) یارانش را به کار و کسب تشویق می کرد، از شغل آنها می پرسید و اگر بیکار بودند، سفارش می-کرد به کاری مشغول شوند و می فرمودند: «من کسی را که کار و کاسبی را رها کرده و به پشت بخوابد و بگوید: خدایا! روزی‌ام ده، دشمن دارم».


ایشان به یکی از یارانش که بیکار بود، فرمودند: «مغازه ای بگیر و جلویش را جاروب کن و آب بپاش و بساطی در آن بگستر. چون چنین کنی، وظیفه ات را انجام داده ای».


آن گرامی تنها سفارش به کار نمی کرد، بلکه خود نیز به باغ و مزرعه خویش می رفت و حتی در هوای گرم تابستان، عرق ریزان کار می کرد.[5]


امام صادق‌(علیه السلام) فرموده اند: «کسی که برای تأمین معاش خانواده اش تلاش می کند، همانند مجاهد در راه خداست».[6]


بزرگان هم کار می کردند!

پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه و آله و سلم) نه تنها با راهنمایی ها و زمینه سازی های خود، موجب هدایت افراد به سوی میدان های کاری می‌شد، بلکه خود نیز عملاً وارد صحنه شده، هم‌دوش با دیگران کار می کرد.


هنگامی که مسجد قبا و مسجدالنبی ساخته می شد، ایشان هم دوش دیگر مسلمانان کار می کرد. آن حضرت سنگ‌های کوچک و بزرگ را برمی داشت و آنها را به محل ساختن مسجد می برد. گاهی هم که مردی از اصحاب نزدش می آمد و التماس می کرد که یا رسول الله! پدر و مادرم فدای تو باد! اجازه بده سنگ و خاک را من ببرم و به جای شما کار کنم، حضرت می فرمودند: «نه، تو هم سنگ دیگری بردار».[7]


این عمرو می گوید:

روزی امام صادق(علیه السلام) را در یکی از باغ ها ملاقات کردم. آن حضرت لباس مخصوص کار پوشیده بود و بیل به دست گرفته، در باغ خویش مشغول کشاورزی بود. چنان فعالیت می کرد که عرق از پیشانی مبارکش می ریخت. گفتم: فدایت شوم! بیل را بدهید تا من کار کنم. فرمودند: «دوست دارم آدمی برای کسب روزی حلال در برابر آفتاب آزرده شود».[8]


کار، قبیح نیست!

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با جمعی از اصحاب در محلی حضور داشتند. در آن میان، چشمان آنان به جوانی نیرومند و زیبا اندام افتاد که در اول صبح به کار اشتغال داشت. یاران پیامبر گفتند: اگر این جوان نیرومند، نیرو و انرژی خود را در راه خدا مصرف می کرد، چقدر شایسته ستایش بود. حضرت فرمودند:


این سخن را مگویید. اگر این جوان برای تأمین معاش می کوشد و انگیزه او بی نیازی از دیگران است، در راه خدا قدم برداشته. اگر هدف او پذیرایی از پدر و مادر ناتوان خود باشد، باز هم در راه خدا کار می کند. اگر هم مقصود او سر و سامان دادن به خانواده و فرزندانش باشد، او به راه خدا رفته و انگیزه مقدسی دارد.[9]


بوسه بر دست کارگر

هنگامی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جنگ تبوک برمی گشت، سعد انصاری، یکی از کارگران مدینه به استقبال آن حضرت آمد. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با او دست داد، لمس دست های زبر و خشن مرد انصاری، حضرت را تحت تأثیر قرار داد و برای همین از او پرسید: چرا دستان تو این‌طور کوفته و خشن شده، آیا ناراحتی خاصی به تو رسیده؟ عرضه داشت: یا رسول‌الله! خشونت و زبری دستان من، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله آنها زحمت می کشم و مخارج خود و خانواده ام را تأمین می کنم. در این هنگام، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دست او را بوسید و فرمودند: «این دستی است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد».[10]


احترام به همه شغل ها

حضرت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر معصومان(علیهم السلام)، مسلمانان را به کار و تلاش توصیه می کردند و برای مشاغل تولیدی، صنعتی، تجاری و دیگر شغل ها، اهمیت خاصی قائل بودند. در اینجا به نقل برخی گفتارهای آنان راجع به بعضی مشاغل می پردازیم:


خانه‌سازی:

امام صادق(علیه السلام) به فردی که در اثر جهل و غرور تن به کار نمی داد و خود را نیازمند دیگران نموده بود، فرمودند: «برو کار کن و در بالای سرت بار حمل کن و از مردم بی نیاز باش. همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگ ها را به‌دوش خود حمل می کرد و دیوار خانه اش را می ساخت».[11]


باغ‌داری:

امام علی (علیه السلام) به سلمان فرمودند: «باغی را که پیامبر با دستان خویش آن را ساخته و درخت هایش را کاشته است، برای فروش به مشتریان عرضه کن» و سلمان هم باغ پیامبر را فروخت.[12] همچنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر مسلمانی که نهال درختی بنشاند و آن درخت به ثمر برسد، خداوند متعال در مقابل آن درختی در بهشت قرار می دهد».[13]


دامداری:

روزی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «تمام پیامبران الهی پیش از آنکه به مقام نبوت برسند، مدتی چوپانی کردند.» از ایشان سؤال شد: آیا شما هم چوپانی کرده اید؟ فرمودند: «بلی، من مدتی گوسفندان اهل مکه را به چراگاه برده ام».[14]


راه سازی:

امام صادق(علیه السلام) به نقل از پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) فرمودند: «پیامبر اعظم(ص)، یکی از راه های عمومی را که آب، آن را خراب کرده بود، با چیدن سنگ تعمیر کرد. به خدا سوگند! انسان ها و چهارپایان تا این لحظه از آن استفاده می کنند».[15]


کشاورزی:

حضرت امام صادق‌(علیه السلام) فرمودند: آن روز که آدم ابوالبشر از بهشت به زمین رانده شد و نیاز به غذا و آب پیدا کرد، با حضرت جبرئیل به مشورت پرداخت و از او یاری طلبید. جبرئیل آدم را چنین راهنمایی کرد: «ای آدم! اگر می-خواهی نیازمندی های خود را برطرف کنی، کشاورز باش و به زراعت بپرداز»[16] و این‌گونه بود که پدر انسان ها، نخستین کشاورز روی زمین شد.


روزی یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) از ارزش کار دهقانان پرسید، امام پاسخ فرمودند: «همه پیامبران الهی جز حضرت ادریس(ع)، از راه کشاورزی امرار معاش می کردند، ولی حضرت ادریس به کار خیاطی مشغول بود».[17]


صنعت:

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «ساختن، آموختن و کار کردن با انواع و اقسام آلات و ادواتی که بندگان خدا به آنها نیاز دارند و منافع ایشان در آنها و قوام زندگی شان به آنهاست، حلال است».[18]


تجارت:

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «تجارت را وامگذارید که خوار می شوید. تجارت کنید تا خداوند به شما برکت دهد.»[19] همچنین امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «تجارت کنید که در تجارت برای شما بی نیازی است از آنچه مردم دارند، و خداوند عزّوجل، پیشه ور امین را دوست دارد».[20]


پرستاری:

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «کسی که برای برآوردن نیاز بیماری تلاش کند، خواه نیاز او برآورده شود یا نه، همانند روزی که از مادر متولد شده است، از گناهان پاک می-شود».[21]


امام صادق(علیه السلام) نیز فرمودند: «یکی از عواملی که موجب شد یوسف را فردی نیکوکار بدانند، این بود که در زندان به پرستاری از بیماران اهتمام می ورزید و از آنان مراقبت می کرد».[22]


چند شغله بودن

از روایات ائمه(علیه السلام) به دست می آید که چند شغل داشتن، در نظر اسلام چندان پسندیده نیست.


امام صادق (علیه السلام) در حدیثی می فرمایند: «کسی که توان و همتش را در یک شغل به کار گیرد، خداوند در آن کار یاری اش می کند و هرکس توان و همتش را در چند شغل به کار گیرد، خداوند او را رها خواهد کرد».[23]


از قدیم هم ضرب المثل جالبی داریم که می گوید: با یک دست چند هندوانه نمی توان برداشت.


پی نوشت ها :

[1] . اعراف: 9.
[2] . جمعه: 10.
[3] . قصص: 73.
[4] . تحف العقول، ص37.
[5] . الکافی، ج4، ص12.
[6] . همان، ج5، ص88.
[7] . طبرانی، معجم الکبیر، ج24، ص318.
[8] . مستدرک الوسائل، ج2، ص417.
[9] . المحجه البیضاء، ج3، ص145.
[10] . اسدالغابه، ج2، ص72.
[11] . وسائل الشیعه، ج17، ص38.
[12] . حلیة الابرار، ج1، ص331.
[13] . کنزالعمال، ج3، ص896.
[14] . میزان الاعتدال، ج3، ص293.
[15] . حلیة الابرار، ج1، ص329.
[16] . وسائل الشیعه، ج19، ص37.
[17] . تهذیب، ج2، ص115.
[18] . وسائل الشیعه، ج2، ص536.
[19] . همان، ص528.
[20] . همان.
[21] . بحارالانوار، ج81، ص217.
[22] . همان، ج12، ص230.
[23] . کافی، ج2، ص246.

نويسنده: عطیه کاملی
منبع: ماهنامه گلبرگ ، شماره 105



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردین 1391  | 11:42 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

اخلاق كار در زندگي

در مقاله حاضر نويسنده با تاكيد بر اينكه هر كاري علاوه بر اينكه بايد كاري خوب و داراي حسن فعلي باشد، بايستي از نيتي خوب و پاك و يا همان حسن فاعلي نيز برخوردار باشد.


اصولا يكي از نشانه هاي ايمان كار و تلاش و حضور جدي در اجتماع دانسته شده و در سيره و گفتار امامان معصوم اين موضوع مورد تاكيد قرار گرفته است كه در مقاله حاضر به بخشهايي از اين تاكيدات اشاره شده است. با هم آن را از نظر مي گذرانيم.


اخلاق كار در زندگي

در بينش و نگرش اسلامي و قرآني، كارها براساس نيت معنا و مفهوم مي يابد. هر كاري به سبب نيت فاعل مي تواند شكل مثبت و منفي و يا تقربي و ضدتقربي پيدا مي كند. از اين رو افزون بر حسن فعلي بر حسن فاعلي توجه داده شده است. حسن فعلي به اين معناست كه اصل كار مي بايست نيك و پسنديده بوده و از كارهاي ناپسند و بد در نگرش خرد و خردمندان و شريعت و متشرعان نباشد. اگر كارها از امور پسنديده و خوب و يا حتي مباح و مجاز باشد، با حسن فاعلي و نيت خير موجبات تقرب بشر را فراهم مي آورد.


بر اين اساس اگر اصل كار، ناهنجار و زشت و بد باشد، نمي توان با حسن فاعلي و نيت نيك آن را مثبت و ارزشي ساخت؛ هرچند كه در صورت جهل و يا اشتباه در تطبيق به سبب حسن فاعلي مي توان اميد پاداش را داشت.


اما اگر اصل كار، امري نيك و پسنديده از نظر عقل و عقلا و شرع باشد ولي از حسن فاعلي برخوردار نباشد، اميد پاداش را نمي توان از چنين عملي داشت. از اين جا دانسته مي شود كه حسن فاعلي و نيت خير، از چه جايگاه و ارزشي عالي و متعالي برخوردار است و آثار آن در تغيير ماهيت يك كار تا چه اندازه ظهور و بروز مي كند.


نيت مومن بهتر از عمل اوست

در روايات آمده است كه نقش نيت خير و حسن فاعلي در كاري بيش از اصل كار است؛ زيرا چنان كه گفته شد كاري زشت و بد به سبب نيت خير و حسن فاعلي، هر چند كه تغيير ماهيت نمي دهد ولي بر آن آثار كار خوب مترتب مي شود و شخص به سبب نيت خير خويش از كار خويش بهره مي برد؛ اين در حالي است كه كار خوب و پسنديده به سبب پندار بد كننده آن و نيت بد فاعل، نه تنها سودمند نيست بلكه آثار خوبي نيز بر آن مترتب نمي شود. اين همان چيز است كه گفته اند: نيه المومن خير من عمله؛ نيت انسان مومن كه نيتي پاك و پنداري نيك است بهتر از خود عمل وي مي باشد؛ زيرا عمل وي مي تواند نيك و مباح و حتي ناپسند و بد باشد ولي به سبب همان پندار نيك و برخورداري از حسن فاعلي، در هر حال بهتر است.


به سخن ديگر، انسان مومن به سبب پندار نيك و حسن فاعلي در انجام كار نيك و پسنديده، كارش پسنديده تر از كار انساني است كه مومن به خدا و آخرت نيست و در كارش پندار نيكي چون تقرب و رضاي الهي را در عمل خويش در نظر ندارد، و با اين همه كاري نيك را انجام مي دهد.


بر اين اساس مي توان گفت كه آن چه به كاري هرچند زشت و بد (در صورت جهل و يا اشتباه در تطبيق) معنا و مفهوم ارزشي مي بخشد، پندار نيك و حسن فاعلي است و اگر كاري نيك را انساني با پندار بد و زشت انجام دهد، از هيچ ارزش و اهميتي برخوردار نخواهد شد.


در روايات اسلامي آمده است: انما الاعمال بالنيات؛ به درستي كه معيار سنجش و داوري اعمال و كارها، نيت هاي آن است؛ به اين معنا كه هيچ كاري را نبايد تنها براساس خوبي و بدي اصل كار داوري و ارزيابي كرد بلكه در سنجش و داوري مي بايست به نيت و پندار كننده كار توجه كرد؛ پس اگر شخص كار كننده داراي نيت خير و پنداري نيك باشد آن كار ارزش مي يابد وگرنه اگر داراي نيت بد و يا پنداري زشت و پليد و بد باشد، آن كار هرچند كه بهترين كار جهان باشد، بي ارزش است؛ از اين رو خداوند به كساني كه به ديگران كمك هاي مالي و انفاق مي كنند ولي اين كارشان برخاسته از حسن فاعلي نيست و پنداري زشت و بد در پس آن وجود دارد، خواسته است كه با اين گونه نيت زشت، كار خويش را تباه و بي ارزش نسازند. كسي كه در انجام كار نيك و بذل و بخشش هايش، قصد منت گذاري را دارد، در حقيقت با اين نيت و فكر پليد خويش، ارزش كارش را نه تنها از ميان مي برد بلكه افزون بر از دست دادن مال، از آثار و تبعات معنوي و اخروي و بلكه مادي و دنيوي آن محروم مي شود.


خداوند در آيه 264 سوره بقره مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، صدقه هاي خود را با منت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسي كه مالش را براي خودنمايي به مردم، انفاق مي كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مثل او همچون مثل سنگ خارايي است كه بر روي آن، خاكي ]نشسته[ است و رگباري به آن رسيده و آن ]سنگ[ را سخت و صاف بر جاي نهاده است. آنان ]رياكاران[ نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اي نمي برند و خداوند، گروه كافران را هدايت نمي كند.»


در اين آيه به خوبي هرگونه عملي هرچند بسيار نيك و پسنديده از ديدگاه عقل و عقلا و شريعت را به سبب فقدان پندار نيك و حسن فاعلي، عملي بي فايده مي شمارد كه از آن گياهي نمي رويد؛ زيرا خاكي كه بر سنگ سخت است اگر باران بر آن ببارد آن را مي شويد. دل هايي كه از حسن فاعلي پندار نيك برخوردار نيستند، همانند اين سنگ سخت است كه با انفاق و كارهاي نيك و پسنديده خاكي را براي رويش گياه حق و حقيقت فراهم مي آورد؛ ولي حتي اگر خداوند از باران رحمت خويش بر آن ببارد تا از اين خاك جوانه ايمان و حقيقت سر برآورد، به سبب زمينه وبستر نامناسبي كه خاك عمل خوب بر آن نشسته است، هيچ فايده ندارد و گياه از آن نمي رويد و آن باران نيز آن خاك را مي شويد و مي برد.


خداوند در آياتي در همين سوره بيان مي دارد: توصيف بخشش كساني كه داراييهاي خود را در راه خدا انفاق مي كنند، بسان وصف دانه اي است كه هفت خوشه رويانيده و در هر خوشه اي يكصد دانه است و خدا براي هر كه بخواهد، آن را چند برابر مي سازد و خدا گشاينده و دانا است. آنان كه دارايي هاي خويش را در راه خدا انقاق مي كنند، آنگاه از پي آنچه انفاق نموده اند، نه منتي مي گذارند و نه آزاري مي رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است؛ و آنان نه بيمي خواهند داشت و نه اندوهگين مي شوند. گفتاري پسنديده در برابر تقاضاي نيازمندان و گذشتي شايسته در مورد آنان، بهتر از صدقه اي است كه آزاري در پي آن باشد و خدا بي نياز و بردبار است. هان اي كساني كه ايمان آورده ايد! بخششهاي خويش را با منت نهادن و آزار رسانيدن به بينوايان، تباه نسازيد؛ درست بسان كسي كه اموال خود را براي خودنمايي در برابر مردم، انفاق مي كند و در دل نه به خدا ايمان دارد و نه به روز بازپسين، پس وصف او همچون وصف سنگ صافي است كه بر آن خاكي نشسته است و رگباري به آن مي رسد و آن را مي شويد و آن سنگ را سخت و صاف و بدون شايستگي براي رويش دانه و گياه وامي گذارد. آري؛ چنين كساني در روز رستاخيز، براي بهره مندي از دستاورد خويش در مقابل انفاق خود، بر هيچ چيز توانايي ندارند و خدا گروه كفرگرايان را راه نمي نمايد. و وصف آنان كه ثروتهايشان را براي بدست آوردن خشنودي خدا انفاق مي كنند و از درون خويش جان را با نيت پاكي كه دارند، استواري مي بخشند، بسان وصف باغي است در زميني بلند و برآمده كه رگباري به آن برسد و از هواي پاكيزه و نور خورشيد به خوبي بهره برد و آنگاه ميوه خود را دو چندان بدهد؛ اگر رگباري هم به آن نرسد، نم نم باراني خواهد رسيد و ميوه اي بسيار و گوارا خواهد داد و خدا به آنچه انجام مي دهيد، بينا است. آيا هيچيك از شما دوست دارد باغي پرطراوت و سرسبز از خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن نهرها روان و از همه ميوه ها در آن باشد و در همان شرايط، دوران پيري او فرا رسد و فرزنداني ناتوان نيز داشته باشد؛ پس، به ناگاه گردبادي همراه با آتشي سوزان به آن باغ برخورد كند و آن باغ يكباره شعله ور شود و بسوزد؟! خداوند آيات خود را اينگونه براي شما روشن مي سازد. باشد كه بينديشيد. هان اي كساني كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه هاي آنچه به دست آورده ايد و نيز از آنچه برايتان از زمين برآورده ايم، در راه خدا انفاق كنيد و داراييهاي كم ارزش و نامرغوبتان را كه خود جز با چشمپوشي آن را نمي ستانيد، براي بخشش در نظر نگيريد و بدانيد كه خدا بي نياز و ستوده است. (بقره آيات 262 تا 267)


در اين آيات به خوبي و روشني نقش نيت و پندار بيان شده است. آن چه به عمل ارزش و بها مي بخشد حسن فاعلي و نيت نيك است هر چند كه اصل كار امري معمولي و عادي و حتي زشت و بد باشد و شخص ناخواسته و يا براساس اشتباه در تطبيق، آن را انجام داده باشد. به اين معنا كه گمان مي كرد كه كار خوبي است ولي در حقيقت كار زشت و بدي بود كه به نظرش كاري خوب آمده بود.


خداوند در آيه 01 سوره فاطر مي فرمايد: «سخنان پاكيزه و نيت نيك به سوي او بالا مي رود و كار شايسته به آن رفعت مي بخشد. در حقيقت آن چه در كارها و اعمال مهم است نيت پاك و ايمان است.»


كار نيك در كنار پندار نيك

اگر بخواهيم تفكر و بينش اسلامي را درباره كار و نقش آن در زندگي بيان كنيم بايد بگوئيم كه كار زماني ارزش مي يابد كه افزون بر نيك بودن يعني حسن فعلي داراي حسن فاعلي يعني نيت پاك هم باشد.


به سخن ديگر، هر كاري في نفسه كار نيك شمرده نمي شود؛ بلكه تنها كارهايي نيك است كه در مسير كمالي خود و ديگران باشد و عقل و عقلا و شريعت آن را تاييد و امضا كند. البته اين به تنهايي نيز نمي تواند به كار نيك ارزش و اعتبار واقعي بخشد بلكه در كنار كار نيك مي بايست صاحب انديشه اي باشد كه در مسير تعالي و كمال خود و ديگران گام برمي دارد و هدف و مقصد وي از انجام كار نيك، دستيابي به كمال باشد. از اين رو عمل صالح در كنار نيت پاك است كه ارزش و اعتبار واقعي مي يابد.


در آيات و روايات بسياري بر دو جنبه حسن فعلي و حسن فاعلي كار بسيار تأكيد شده است.


آيات قرآن همواره در هنگام بيان عمل، آن را به صالح، مقيد و متصف مي سازد. از اين رو در اشكال اسمي چون عمل صالح و يا فعلي چون يعملون الصالحات سخن به ميان آمده است. افزون بر اين از مردم خواسته شده است كه اين عمل صالح را با نيت و پندار دست يابي به كلمه طيب انجام دهند كه در حقيقت بيانگر نقش حسن فاعلي و تأثير مستقيم و اساسي آن در ارزش يابي عمل صالح است.


در روايات اسلامي آمده كه شخصي نزد يكي از معصومان(ع) مي رود و از وضعيت روحي و افكار و نگرش خويش گلايه مي كند. وي ابراز مي كند كه من بسيار علاقه مند به كار و تلاش و آباداني هستم و بيشترين وقت خويش را به آن سپري مي كنم. معصوم از وي مي پرسد: به چه نيتي اين كارها را انجام مي دهي؟ وي پاسخ مي دهد: براي اين كه توسعه در زندگي خويش بدهم و دستم به سوي ديگري دراز نشود و براي كمك به مستمندان و نيازمندان آن را هزينه كنم. امام(ع) كار وي را جهاد و عبادت مي شمارد.


به سخن ديگر آن چه به هر كاري بعد عبادي مي بخشد، حسن فاعلي و پندار نيك و نيت خوب است. در آيات قرآني يكي از اهداف آفرينش انسان و استقرار وي در زمين، كار و آبادسازي زمين دانسته شده است و خداوند مي فرمايد:هو انشأكم من الارض و استعمركم فيها؛ او شما را از زمين پديد آورد و شما را در آن زندگاني داده و آباد كردن آن را از شما خواسته است. (هود آيه16)


كار، وظيفه اجتماعي

از نظر اسلام كار يك وظيفه و مسئوليت اجتماعي نيز مي باشد؛ به اين معنا كه از نظر اسلام، هر انساني موظف است تا كاري را انجام دهد حتي اگر نياز شخصي به كار و يا درآمدهاي آن نداشته باشد؛ زيرا انسان موجودي اجتماعي است و بي اجتماع و همكاري و تعاون نمي تواند زندگي كند. انسان افزون بر نيازهاي عاطفي، نيازهاي ديگري دارد كه از راه كار و تعاون برآورده مي شود. ما نمي توانيم به تنهايي همه نيازهاي خويش را برآورده كنيم؛ از اين رو وقتي به پيرامون خويش مي نگريم انبوه چيزها را مي بينيم كه ديگران ساخته و توليد كرده و به ما داده و يا فروخته اند.


وظيفه انساني ما به حكم هدف و فلسفه خلقت و آفرينش (هود آيه 16) و اخلاقي ما مي طلبد تا ما نيز به ديگران خدمتي نموده و نيازهاي ديگران را برآورده كنيم.


در اسلام، يكي از نشانه هاي ايمان و اسلام، كار كردن و حضور فعال در تمدن سازي است. اصولاً انسان عابد كسي است كه نيازهاي خويش را برآورده ساخته و به كمك و ياري ديگران نيز بشتابد. لذا از اين روست كساني كه با نماز خواندن و عبادت هاي ديگر، كارهاي خويش را بر دوش ديگران مي افكنند، از نظر قرب و منزلت، كمتر و پايين تر از مردمي هستند كه نيازهاي خويش را با تلاش و كوشش خود برآورده مي كنند.


امام صادق(ع) مي فرمايد: الكاد علي عياله كالمجاهد في سبيل الله؛ كسي كه براي تامين مخارج خانواده اش تلاش مي كند همانند كسي است كه در راه خداوند جهاد مي كند. (فروع كافي؛ كليني، ج 5، ص 88 حديث 1)


از امام رضا(ع) اين معنا وارد شده است كه تامين نيازهاي خانواده برتر از جهاد دانسته شده است: الذي يطلب من فضل الله عز و جل ما يكف به عياله اعظم اجرا من المجاهد في سبيل الله عز و جل؛ كسي كه به منظور تامين نيازمندي هاي خانواده اش در پي كسب روزي الهي است، پاداشي برتر از پاداش مجاهد در راه خداوند دارد. (همان ص 87، حديث5)


از امام باقر(ع) نيز روايت شده كه: من طلب الرزق في الدنيا استعفافا عن الناس و توسيعا علي اهله و تعطفا علي جاره لقي الله عزوجل يوم القيامه و وجهه مثل القمر ليله البدر؛ كسي كه براي بي نياز از مردم و رفاه خانواده و كمك به همسايگانش در طلب روزي حلال باشد، در روز قيامت خداوند را در حالي ملاقات مي كند كه چهره اش مانند ماه شب چهارده مي درخشد. (همان، حديث 5)


اين نگرش موجب مي شود تا نقش تمدن سازي كار و كارگر به خوبي روشن و تقويت شود بطوري كه پيامبر(ص) پس از جهاد در راه خدا در هنگام بازگشت به مدينه در همان بدو ورود خويش دست كارگري را مي بوسد. در منابع تاريخي آمده است كه پيامبر اكرم(ص) هنگام بازگشت از جنگ تبوك به مدينه، با سعد انصاري كه به سببي مشروع نتوانسته بود در جنگ حضور يابد، رو به رو شد. وقتي پيامبر(ص) دستان خشك و خشن و تركيده او را ديد از او پرسيد: صدمه اي به دستانت رسيده است؟ سعد در پاسخ گفت: براي تامين مخارج و هزينه هاي اهل و عيال با ريسمان و بيل كار مي كنم. پيامبر (ص) بر دستان او بوسه زد و فرمود: اين دستي است كه در آتش دوزخ نمي سوزد. (اسد الغابه في معرفه الصحابه؛ ابن اثير؛ ج2؛ ص 269)


ارزش كار از نگاه امامان معصوم

ارزش كار و اهميت آن در تعالي و تكامل فردي و جمعي انسان و جامعه است كه هرگونه بي كاري، عار و ننگ شمرده شده است و انسانهاي بيكار ملعون دانسته شده اند. در روايتي از پيامبر(ص) نقل شده است كه فرمود: كسي كه بار زندگي خويش را بر دوش مردم مي افكند ملعون است. (بحارالانوار ج77 ص142 حديث1)


امام باقر(ع) مي فرمايد: لاخير في من لايحب جمع المال من حلال يكف به وجهه و يقضي به دينه و يصل به رحمه؛ كسي كه دوست نمي دارد تا از راه حلال مالي را فراهم آورد كه با آن آبروي خود را حفظ نمايد و دينش را ادا كند و با كمك به خويشان صله رحم نمايد، خيري در چنين فردي نيست. (فروع كافي ج 5 ص27)


امام صادق (ع) در پاسخ به شخصي كه پرسيد كه مي خواهد در خانه اش بنشيند و به نماز و روزه و عبادت بپردازد و از تلاش براي كسب درآمد خودداري كند و معتقد است كه به هرحال خداوند روزي او را به گونه اي تامين مي كند فرمود: اين شخص از كساني است كه دعاي آنان اجابت نمي شود. (همان ج5 ص77)


امام باقر(ع) مي فرمايد: حضرت موسي(ع) از خداوند پرسيد: خدايا! مبغوض ترين بندگان در نزد تو كيست؟ خداوند در پاسخ فرمود: كساني كه شب را تا صبح همانند جسدي مرده مي خوابند و روز خود را نيز به بطالت و بيكاري مي گذرانند. (سفينه البحار؛ قمي؛ ج8؛ ص 863)


سيره عملي معصومان (ع) اين گونه بوده است و هيچ يك از امامان معصومان (ع) از كار فرار نمي كردند و همواره در تلاش و كوشش بوده اند به گونه اي برخي ها آنان را به اين دليل سرزنش و نكوهش مي كردند (فروع كافي ج5 ص37 و 47 و 67)


كار، روشي براي مبارزه با نفس

بسياري از مردم مي كوشند تا به حكم تقواي الهي، نفس خويش را مهار كنند و اجازه ندهند تا بر ايشان مسلط شود. بسياري از روش هايي كه بيان شده به گونه اي مرتبط به كار است. در روايتي از اميرمؤمنان (ع) نقل شده كه فرمود: النفس ان لم تشغله شغلك؛ اگر تو نفس خود را به كار مشغول نسازي او تو را مشغول خواهد كرد.


بنابراين براي اين كه نفس خويش را تربيت و پرورش دهي بهتر آن است كه او را سرگرم كاري كني. از اين رو كساني كه بيكار هستند شيطان به سادگي بر ايشان مسلط مي شود و آنان را به گمراهي و گناه و ناهنجاري سوق مي دهد.


جوانان بيكار آمادگي بيشتري دارند تا در دام ناهنجاري و هواهاي نفساني بيفتند، از اين رو بر والدين و مديران سياسي و اجتماعي جامعه است كه كاري را براي آنان فراهم آورند و اجازه ندهند تا جوانان بيكار باشند. براي به دست آوردن جامعه سالم و ملت سالم نياز است كه جوانان به كار گرفته شوند و بيكار نمانند.


كار موجب مي شود تا شخصيت فرد سالم بماند و بلكه شخص احساس شخصيت كند.


كار در سيره پيامبر(ص)

پيامبر(ص) در طول زندگي سراسر نور و رحمت خود حتي يك روز را به بطالت نگذراندند. تمام امور شخصي و مربوط به خانه را شخصا انجام مي دادند و هميشه اين دعا و نيايش را مي كردند؛ خدايا از بيكارگي و تنبلي و زبوني به تو پناه مي برم. ايشان هميشه مسلمانان را به تلاش و كار ترغيب و تشويق نموده و براي كسب روزي حلال تاكيد مي كردند و مي فرمودند؛ «خدا كارگر امين را دوست دارد. عبادت، هفتاد جز دارد كه بهترين آن كسب روزي حلال است.» يكي از اصحاب پيامبراعظم(ص) خيلي فقير شده بود، تصميم گرفت خدمت پيامبر برود و از آن حضرت كمك بگيرد اما قبل از بيان حاجتش رسول خدا(ص) فرمودند: «كسي كه از ما چيزي بخواهد به او خواهيم داد اما اگر كسي بي نيازي بورزد و دست حاجت و نياز پيش مردم دراز نكند، خداوند او را بي نياز مي كند.» او شرمنده شد و خجالت كشيد نياز خود را مطرح كند، به خانه برگشت اما فقر مالي باعث شد دوباره خدمت آن حضرت برسد تا درخواست كمك نمايد. ولي مجددا همان جمله را از پيامبر(ص) شنيد. بدون طرح نياز خود به منزل برگشت ولي اين بار با خودش فكر كرد كه من چه كاري مي توانم بكنم. به نظرش رسيد كه به صحرا برود و هيزمي را جمع كند و بفروشد. رفت و تيشه اي را عاريه گرفت و به صحرا رفت. هيزمي جمع كرد و به بازار آورد و آن را فروخت و مايحتاج زندگي خود را تامين كرد. به مرور زمان صاحب سرمايه و ثروت شد. روزي رسول خدا(ص) به او رسيد و با لبخند و تبسم فرمودند: «نگفتم هركس بي نيازي بورزد خداوند او را بي نياز مي كند.» مي فرمودند: اينكه يكي از شما ريسمان خويش برگيرد و به كوه و صحرا برود هيزم فراهم آورد و بفروشد و از درآمد خود بخورد و صدقه دهد براي او بهتر است از اينكه تكدي و گدايي كند و از مردم چيز ي بخواهد.


روزي پيامبر با اصحاب بودند كه جوان توانا و نيرومندي را ديدند كه اول صبح به كار و تلاش مشغول بود. اصحاب گفتند اگر اين جوان نيرو و توان خود را در راه خدا به كار مي برد قابل تمجيد و ستايش بود.


رسول خدا(ص) معترض شدند و فرمودند اين سخن را نگوييد، اگر اين جوان براي معاش خود كار مي كند كه در زندگي محتاج ديگران نباشد و از مردم، مستغني گردد، او با اين عمل در راه خدا قدم برمي دارد. همچنين اگر كارش براي والدين پير و كودكان خودش است تا از مردم بي نيازشان سازد باز هم به راه خدا مي رود ولي اگر كار مي كند تا با درآمد خود به تهيدستان فخر بورزد و فقط براي كسب ثروت و خودنمايي باشد او به راه شيطان رفته و از صراط حق منحرف شده است.


پيامبر(ص) وقت خود را به سه قسمت تقسيم مي فرمودند؛ 1- قسمتي را براي عبادت خدا 2- قسمتي را براي استراحت و خانواده 3- قسمتي را براي كار.


جمعي از اصحاب آن حضرت وقتي آيه 2 سوره طلاق را از پيامبر شنيدند كه: «هركس تقوي و پرهيزگاري پيشه كند خدا دري به روي او مي گشايد و روزي او را از جايي كه گمان نداشته باشد مي رساند.» دست از كار و كوشش برداشتند و در به روي خود بستند و به عبادت پرداختند و با خود گفتند ديگر احتياجي به كسب و كار نداريم، رسول خدا(ص) از عمل آنها اطلاع يافت و به احضار آنان مبادرت ورزيد. چون حاضر شدند، فرمود: چرا از كار و تلاش دست كشيده و تنها به عبادت اكتفا كرده ايد؟ گفتند: خداوند ضامن شده روزي ما را بدهد، ما هم از كار صرف نظر كرديم و به عبادت پرداختيم.


رسول خدا آنها را توبيخ و سرزنش كرده و فرمود هركس چنين روشي در پيش گيرد و از فعاليت و كار شانه خالي كند دعايش مستجاب نخواهد شد. بر شما لازم است كار كنيد و روزي خود را در سايه تلاش و كوشش با استمداد از ذات لايزال خداوند به دست آوريد و در بياني ديگر فرمودند: «ان اطيب ما اكل الرجل من كسبه».


کیهان
فرشته محيطي



نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 23 فروردین 1391  | 4:08 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

 

منطق قرآن کریم این است که هیچ گاه در برابر ظلم و ستم کوتاه نیایید و قدرت خود را برای مقابله هرچه تمام تر با آنها بسیج کنید: (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ : و هر چه در توان دارید از نیرو  بسیج كنید.) (الأنفال: 60)

 


تولید

با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن سال 57 و كوتاه شدن دست قدرت های استكباری نظیر آمریكا از منابع سرشار ایران و سرنگونی رژیم ستم شاهی در این كشور، فصل جدیدی در تاریخ ملت بزرگ ایران و همچنین دور جدیدی از دشمنی های مستکبران بر علیه انقلاب اسلامی آغاز شد كه در طول گذشت مدت قریب به سه دهه از عمر پرفراز و نشیب ایران اسلامی همواره شاهد انواع و اقسام این دشمنی ها بوده ایم. 

روزی به همه هم پیمانان خود در مجامع بین الملی اعلام کردند که هدف فقط سرنگونی این انقلاب است و همه با هم باید دست به دست هم دهیم تا به هدف خود برسیم و بار دیگر فریاد فرعون را فراعنه زمان اعلام کردند که:

(فَأَجْمِعُوا كَیْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى: پس نیرنگ خود را گرد آورید و به صف پیش آیید. در حقیقت، امروز هر كه فایق آید خوشبخت مى‏شود.)( طه :  64)

روزی دیگر بودجه ها و هزینه های کلان را برای سرنگونی انقلاب اسلامی تصویب کردند تا نگذارند انقلاب اسلامی لحظه ای به پیشرفت و پیروزی نزدیک شود :

(إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ: بى‏گمان، كسانى كه كفر ورزیدند، اموال خود را خرج مى‏كنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند.) ( الأنفال :  36)

روزی نیرنگ و حیله و فریب را وسیله ای برای رسیدن به اهداف شوم خود انتخاب کردند اما خداوند به همه کسانی که در راه او و برای او قدم بر می دارند فرمود:

(وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَكُ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْكُرُون: و صبر كن و صبر تو جز به [توفیق‏] خدا نیست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نیرنگ مى‏كنند دل تنگ مدار.)( النحل :  127)

به طور قطع و یقین از جمله عوامل مهم ناكامی بیگانگان در مقابله با انقلاب اسلامی نگاه نافذ و بصیرت بالای رهبران نظام جمهوری اسلامی ایران در شناسایی دشمنان و روش های دشمنی آنان با انقلاب اسلامی بوده است.

در این راستا رهبر معظم انقلاب در طی سال های رهبری خود سه گام مهم در خنثی کردن اهداف و نقشه های شوم دشمن برداشته اند که به تبیین هر کدام از آنها می پردازیم :

1) دشمن شناسی

ایشان در سخنرانی های مختلف خود به اهمیت دشمن شناسی پرداخته اند و در مواقع و شرائط مختلف اهداف و برنامه های نظام سلطه را برای همگان تبیین کرده اند و صراحتاً اعلام کردند که: (یك ملت باید دشمن را بشناسد، نقشه دشمن را بداند و خود را در مقابل آن تجهیز كند.)( روزنامه کیهان 7 فروردین 86)

یکی از آیاتی که می توان اهمیت تولید ملی را از آن استفاده کرد این آیه شریفه است که با صراحت تمام بیان می کند که جامعه اسلامی باید در صدد باشد که در زیر سلطه بیگانگان و دشمنان قرار نگیرد و روشن است که وابستگی اقتصادی همان طور که امام خمینی رحمه الله علیه فرمودند منشأ تمام وابستگی ها و در نتیجه قرار گرفتن در تحت سلطه بیگانگان خواهد بود

 

2) قطع رابطه با دشمنان

ایشان پیرامون رابطه با دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی بارها و بارها در سخنرانی های متعدد اظهار داشتند که: (قانون الهى این است كه شما بمانید، شما قوى شوید، شما پیروز شوید؛ ان‌شاءاللَّه پیروز هم خواهید شد و ما هیچ احتیاجى به رابطه با امریكایی ها نداریم؛ هیچ احتیاجى به مذاكره و  رابطه با اینها نداریم و على‌رغم میل دشمنان ملت ایران، ملت ما ان‌شاءاللَّه مدارج ترقّى و پیشرفت را روزبه‌روز بیشتر خواهد پیمود.)(خطبه های نماز جمعه تهران : 1376/10/26)

3) کسب اقتدار و آمادگی کامل در مقابل دشمن

رهبر معظم انقلاب در سال های اخیر با نام گذاری سال ها گامی بلند دیگری در مأیوس کردن دشمنان انقلاب اسلامی داشتند و ملت استوار ایران را در مقابله با هرگونه تحریم و تهدید بسیج کرده اند .

حال با شروع سال جدید و موج تحریم ها و تهدید های دشمنان, معظم له با نام گذاری این سال به نام تولید ملی و حمایت از تولید و سرمایه داخلی بار دیگر ثابت کردند که ایران اسلامی بر مواضع خود در دستیابی به فناوری های روز دنیا به هیچ وجه کوتاه نمی آید و با تمام قدرت در راه رسیدن به کامل ترین و بهترین فناوری های روز دنیا تلاش می کند .

روشن است که یکی از بزرگترین حربه های دشمنان در مقابل موج خروشان ملت ایران تحریم های متعددی است که به مرحله اجرا گذاشتند و برای مقابله با این تحریم ها, تولید ملی یکی از بهترین راه های موجود است که می تواند امید دشمنان را تبدیل به یأس و نا امیدی کند.

تولید

اهمیت تولید ملی از منظر قرآن کریم

اهمیت تولید ملی را می توان از آیات متعددی از قرآن کریم استفاده کرد که در این مجال کوتاه به بررسی بعضی از آیات می پردازیم:

1) جامعه اسلامی زیر سلطه بیگانگان قرار نگیرد :

(وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً : و خداوند هرگز بر [زیانِ‏] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى‏] قرار نداده است.)(النساء: 141)

یکی از آیاتی که می توان اهمیت تولید ملی را از آن استفاده کرد این آیه شریفه است که با صراحت تمام بیان می کند که جامعه اسلامی باید در صدد باشد که در زیر سلطه بیگانگان و دشمنان قرار نگیرد و روشن است که وابستگی اقتصادی همان طور که امام خمینی رحمه الله علیه فرمودند منشأ تمام وابستگی ها و در نتیجه قرار گرفتن در تحت سلطه بیگانگان خواهد بود :

(اگر ما یک وابستگی اقتصادی داشته باشیم این موجب می‏شود که وابستگی سیاسی هم پیدا بکنیم، وابستگی نظامی هم پیدا بکنیم. مملکتمان باز برگردد به آن حالتی ‏که سابق بود.) (بیانات در جمع انجمن اسلامی کارکنان وزارت صنایع و معادن:سال 1358)

پس برای اینکه بیگانگان سلطه ای بر جامعه اسلامی نداشته باشند  باید به مرحله ای از تولید برسیم که کلیه کالاهای مورد نیاز جامعه در کشور تولید شود و نیازی به کشورهای بیگانه برای واردات بعضی از محصولات نداشته باشیم .

2) بسیج تمام نیروها در برابر دشمنان

منطق قرآن کریم این است که هیچ گاه در برابر ظلم و ستم کوتاه نیایید و قدرت خود را برای مقابله هرچه تمام تر با آنها بسیج کنید:(وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ : و هر چه در توان دارید از نیرو بسیج كنید.)(الأنفال: 60)

مقام معظم رهبری در راستای اجرایی شدن بسیج نیروها در برابر دشمنان این سال را سال تولید ملی نام گذاری کردند و صراحتاً فرمودند: (ممكن است آمریكا خطرهائى براى كشورهاى دیگر ایجاد كند؛ ممكن است دیوانگى كنند. البته من همین جا بگویم؛ ما سلاح اتمى نداریم، سلاح اتمى هم نخواهیم ساخت، اما در مقابل تهاجم دشمنان - چه آمریكا و چه رژیم صهیونیستى - براى دفاع از خودمان، در همان سطحى كه دشمن حمله كند، به آنها حمله خواهیم كرد.)( بیانات در حرم رضوی در آغاز سال 91)

خداوند متعال در آیات الهی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) توصیه می کند تابه امکانات دیگران چشم نداشته باشد

 

و مسلم است که یکی از بزرگترین عوامل برای مقابله با تهدیدات دشمنان رسیدن به مرحله ای است که نیازهای جامعه اسلامی در درون کشور تولید شود و نیازی به کشورهای دیگر وجود نداشته باشد.

3) چشم داشتن به امکانات دیگران از عوامل انحطاط

خداوند متعال در آیات الهی به این حقیقت اشاره می کند که چشم داشتن به امکانات دیگران یکی از مهمترین عوامل سقوط یک جامعه است. جامعه ای که با وجود دارا بودن امکانات و استعداد های فروان به امکانات دیگران چشم داشته باشد این جامعه نمی تواند از عزت کافی برخوردار باشد و مدام برای بهره وری از امکانات دیگران باید در برابر آنها سر تعظیم فرود بیاورد و در برابر آنها خضوع و خشوع کند .

خداوند متعال در آیات الهی  به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) توصیه می کند تا به امکانات دیگران چشم نداشته باشد:

(وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَیْرٌ وَ أَبْقى: و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ایشان را از آن برخوردار كردیم [و فقط] زیور زندگى دنیاست تا ایشان را در آن بیازماییم، دیدگان خود مدوز، و [بدان كه‏] روزىِ پروردگار تو بهتر و پایدارتر است.)(طه: 131)

همچنین بیان می کند که در برابر امکاناتی که به دیگران داده ایم شما بر توانایی ها و امکانات خود تکیه کنید نه اینکه خود را با کشورها و شخصیت های مختلف مقایسه کنید و از کمبود های خود غمگین و ناراحت بشوید چرا که این طرز تفکر نشانه عدم رشد كافى و احساس حقارت درونى و كمبود همت مى باشد.

ملتی که می خواهد در برابر مستکبران دنیا با عزت و سربلندی قد علم کند به جای اینکه مدام خود را با سرمایه ها و پیشرفت های آنها مقایسه کند ، نیروى فكرى و جسمانى خویش را در راه رشد و ترقى خویشتن به كار مى گیرد، و به خود مى گوید من چیزى از دیگران كمتر ندارم و دلیلى ندارد كه نتوانم از آنها پیشرفت بیشترى كنم ، من چرا چشم به امکانات و پیشرفت های آنها که آن هم فقط در جهت مادی است و در بحران معنویت دست و پا میزنند بدوزم من خودم بهتر و بیشتر تولید مى كنم .(برگفته از تفسیر نمونه)

امین ادریسی

بخش قرآن تبیان

 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 11:40 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار وتلاش در آموزه های دینی

چکیده

حضرت على علیه‏السلام ضمن دفاع از اصول و موازین دین مبین اسلام از کار و تلاش در مسیر احیا و آبادانى جامعه دریغ نکرد و مزارع و باغ‏هاى متعددى را احیا و آباد کرد. در مدت خلافت خویش نیز از کار غافل نگشت. در طول حیات خود اثرى گران‏بها به نام «نهج‏البلاغه» را به یادگار گذاشت. در این اثر جاویدان بسیارى از آموزه‏هاى الهى، سیاسى، مذهبى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و... آمده است .
در این مقاله سعى شده است با بهره‏گیرى از نهج‏البلاغه و کتب مرتبط با آن و استفاده از اندیشه‏هاى برخى از متفکران، کار بررسى شود و با دیدگاه جامعه‏شناختى مقارنه و مقایسه گردد .

واژه‏هاى کلیدى: کار، تقسیم کار، کار آزادانه و اجبارى، بیکارى، کارهاى شایسته، کارهاى ناشایست .

ادامه مطلب
نظرات 0

تعداد کل صفحات : 3 :: 1 2 3