همین امروز برنامه ریزی کنید که ساعات کاری روزانۀ خود را افزایش دهید.تصمیم بگیرید که یک ساعت زودتر در محل کار حضور یافته و از دیگران جلو بیفتید.در وقت ناهار که دیگران نیستند شما کار کنید.هم چنین در پایان روز ، یک ساعت بیشتر بمانید که چیزی از کار باقی نماند.با این روش در حالی که فقط دو ساعت به روز کاریتان اضافه می شود به تنهایی کارایی شما را دو برابر خواهد کرد.
تحول زندگی
مهم ترین کاری که هم اکنون در جهت دستیابی به مهم ترین هدفتان می توانید انجام دهید را شناسایی کنید و خود را وادار سازید که تنها به همین کار بپردازید تا این که صد در صد تکمیل شود ؛ این توانایی که بتوانید این کار و فقط همین کار را انجام دهید ، می تواند زندگیتان را متحول کند
سرعت در تصمیم گیری
یکی از صفات افراد موفق و خوشبخت این است که به دقت فکر می کنند و به سرعت تصمیم می گیرند.آنها خود را مقید به عمل و به اجرای تصمیماتشان می دانند...آنها به سرعت عمل کرده و سریعا نتیجۀ عملشان را دریافت می کنند و اگر اشتباهی مرتکب شده باشند ، به سرعت آن را اصلاح و راه بهتری را انتخاب می کنند.
افراد قاطع
انسان های موفق افرادی قاطع هستند و نسبت به سایرین راه های زیادی را مورد آزمایش قرار می دهند.بر طبق قانون احتمالات ، اگر راه های زیادی را برای کسب موفقیت طی کنید ، به احتمال زیاد نهایتا راه مطلوب را به موقع خواهید یافت.
افراد مردد ، پیشرفت نمی کنند
افراد نا موفق مردد هستند، آنها می دانند که بعضی کارها را باید انجام بدهند یا متوقف کنند ، اما فاقد ارادۀ لازم برای تصمیم گیری قاطعانه هستند...در نتیجه در تمام زندگی بدون هدف، نا راضی و نا موفق باقی می مانند...این افراد هرگز ثروتمند نمی شوند و به استقلال مالی دست پیدا نمی کنند و خود را با شرایطی بسیار نازل تر از آن چه برایشان امکان پذیر است ، قانع می کنند ؛ اما زمانی که قاطع و عمل گرا باشید ، مانند این است که تمام زندگیتان را در باند سرعت قرار داده اید.تعداد کارهایی که روزانه انجام میدهید بسیار بیشتر از دیگران خواهد بود و سریع تر از آنها پیشرفت می کنید.در واقع شما به منبعی غنی از انرژی ، هیجان و انگیزه متصل می شوید که وجودتان را پر از سرعت و نشاط می کند؛ این انرژی مثبت ، شما را با سرعتی حتی بیش از قبل به سوی هدفتان به پیش می برد.
منبع: مجلۀ خانوادۀ سبز- ضمیمۀ شمارۀ 83
برگرفته از: mimati.blogfa.com
استفاده از کارمندان دانش، کلید موفقیت در ربع آتی قرن است و این کلید اینک در گوگل استفاده میشود. در گوگل، <پیتر دراکر> مدیری بود که چگونگی مدیریت نسل جدید <کارمندان دانش> را به خوبی میدانست. وی این واژه را در سال 1959 ابداع کرد و عقیده داشت که کارمندان دانش باور دارند که آنها حقوق میگیرند تا موثر باشند نه اینکه تنها از ساعت 9 تا 5 بعدازظهر کار کنند و چنین کسب و کارهای هوشمند موانع موجود بر سر راه کارمندان دانش را از بین میبرد.
آنهایی که موفق میشوند بهترینها را در اختیار خود داشته و مهمترین عامل برای نفع رقابتی را در 25 سال آتی تامین خواهند کرد. در گوگل، ما به دنبال آن منفعت هستیم.
در ذیل 10 اصل کلیدی که ما برای موثرتر کردن کارمندان دانش خود استفاده میکنیم، آمده است. همانند اکثر شرکتهای تخصصی، اکثر کارمندان ما را مهندسان تشکیل میدهند بنابراین بر این گروه تمرکز داریم اما برخی از سیاستها برای تمام کارمندان دانش ما به کار میرود.
استخدام توسط کمیته: هر فردی که برای مصاحبه به گوگل میآید، با حداقل نیم دوجین از افراد از لحاظ مدیریتی و امکان همکاری مصاحبه میکند. تمام نظرات مورد بررسی قرار گرفته تا روند استخدام عادلانه بوده و براساس بالاترین استانداردها صورت گیرد.
درست است که زمان بیشتری میبرد اما ارزش دارد. اگر کارمندان بزرگ و ارزشمندی استخدام کنید و آنها را درگیر روند استخدام نمایید، کارمندان بزرگتر و ارزشمندتری به دست خواهید آورد. ما از زمان تاسیس گوگل از این روش حلقه ای استفاده میکنیم و نتایج عظیمی به دست آوردهایم.
فراهم آوردن تمام نیازهای آنان: همانطور که دراکر میگوید: <هدف، از بین بردن موانع موجود بر سر راه آنان است.> ما مجموعه ای از منافع حاشیهای و استاندارد را برای یک مهندس سختکوش و فعال فراهم آوردهایم که برخی از آنان به شرح زیراند: تسهیلات عالی برای صرف غذا، ورزشگاه، رختشوی خانه، اتاقهای ماساژ، آرایشگاه، کارواش، خشکشویی، تورهای مسافرتی و....برنامه نویسی که کدنویسی میکند، خود نمی خواهد زمانی را صرف شستن البسه خود کند، بنابراین ما این کار را برای وی انجام میدهیم.
تراکم: تقریبا هر پروژه در گوگل یک پروژه تیمی است و تیمها نیاز به ارتباط با هم دارند. بهترین روش این است که اعضای تیم در فاصله کمی از هم قرار گیرند. نتیجه این است که همه در دفترها شریک هستند. در این صورت، زمانی که یک برنامه نویس میخواهد با همکار خود در ارتباط باشد، نیازی به تلفن، ایمیل و انتظار برای پاسخ به هریک نیست.
البته، اتاقهای کنفرانس زیادی وجود دارد که افراد میتوانند برای بحث در مورد مسائل جزئی تر استفاده کنند. حتی مدیرعامل نیز دفتری برای کنفرانسها به اشتراک گذاشته است! نشستن در کنار کارمندان دانش تجربه ای بسیار علمی و موثر است.
تسهیل در همکاری و هماهنگی: از آنجایی که اعضای تیم تنها چند قدم با هم فاصله دارند، ایجاد هماهنگی در پروژهها بسیار آسان است.
علاوه بر نزدیکی فیزیکی، هرکدام از افراد گوگل هفتهای یک بار، ایمیل کوتاهی به گروه خود میزند تا آنها را از کارهایی که انجام داده، مطلع سازد. این امر، به افراد اجازه میدهد تا از روند کار دیگران مطلع بوده و پیشرفت و همزمانی گردش کار را کنترل کند.
استفاده از محصولات خود: کارمندان گوگل از ابزارهای شرکت استفاده میکنند. یکی از این ابزارها وب و هر صفحه از آن است. همچنین از محصولاتی که قرار است عرضه شوند، استفاده میشود. به عنوان مثال، یکی از دلایل موفقیت Gmail آن است که در زمانی که هنوز نسخه بتا بود، ماهها در گوگل استفاده میشد. استفاده از ایمیل در هر سازمانی حیاتی است، بنابراین Gmail به صورتی درآمد که تمام نیازهای مشتریان ما، کارمندان دانش، را برآورده میکند.
تشویق خلاقیت: مهندسان گوگل میتوانند تا 20 درصد از زمان خود را به پروژههای مورد انتخاب خود اختصاص دهند. البته، روند موافقت و نظارت نیز وجود دارد اما به طور اساسی هدف، خلاق بودن و خلاق ماندن افراد است. یکی از رموز کار ما این است که جعبه پیشنهاداتی داریم که همه میتوانند ایدههای خود را در آن وارد کنند. این نرم افزار اجازه میدهد افراد نظرات خود را در مورد ایدهها گذاشته تا بهترین ایدهها در بالا نمایش داده شوند.
کوشش برای رضایت عمومی: در گوگل، مدیریت نقش نظارت دارد و نه دیکته کننده تصمیمات! کسب رضایت عموم اصولا زمان بیشتری میبرد اما در نهایت تیمی موافق و تصمیماتی بهتر ایجاد خواهد شد.
بدخواه نباشید: در مورد شعار گوگل بحثها و نوشتههای زیادی وجود دارد و ما میخواهیم بخصوص در مرتبه مدیریت با آن زندگی کنیم. همانطور که میدانیم همه افراد نسبت به عقاید و نظریات خود احساسات پرشوری دارند اما کسی در گوگل از روی عصبانیت صندلی پرت نمی کند. ما محیطی متشکل از مرز بین افراد و احترام متقابل داریم، نه محیطی متشکل از افرادی که فقط <بله قربان> میگویند.
تصمیمات براساس دادهها: در گوگل، تقریبا تمام تصمیمات براساس تحلیلهای کمی است. ما از سیستمهای مدیریت اطلاعات هم در سطح اینترنت و هم داخلی استفاده میکنیم. ما یک دوجین تحلیلگر داریم که اطلاعات را بررسی، معیارهای کارآیی را تحلیل و از روشهایی استفاده میکنند تا اطلاعات ما را هرلحظه به روز نگه دارند.
ارتباطات موثر:هر جمعه جلسات معرفی و پرسش و پاسخ برگزار میکنیم. این جلسات به مدیریت امکان اطلاع از وضعیت کارمندان دانش و بالعکس را میدهد. گوگل به طور چشمگیری بیشترین اطلاعات را در سازمان خود داشته و کمترین نفوذ اطلاعات را نیز دارا است. البته، ما تنها شرکتی نیستیم که این رویه را داریم.
http://www.itpaper.ir/Articles/google_lesson.aspx :لینک اصلی نویسنده: هال واریان
برگرفته از: mimati.blogfa.com
تعریف رایج مدیریت عبارت است از انجام دادن امور از طریق دیگران. هر کسی که برای مدیریت کاری تلاش کرده، میداند که مدیریت به هیچوجه کار سادهای نیست، گاهی اوقات کارآمد است، ممکن است برای نخستین مرتبه به درستی انجام نشود و هرگز با سرعت رخ نمیدهد، زیرا مدیریت علم پرتاب موشک نیست که سرعت داشته باشد اما در عین حال پیچیدگیهای آن را دارا میباشد. ورن میگوید:«اندیشۀ مدیریت در خلأ فرهنگی بروز نمیکند. مدیران همواره شاهد هستند که کارشان تحت تأثیر فرهنگ موجود است.» با توجه به عناصر فرهنگی (و متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره) مدیران باید ابتدا در مورد ضوابط حاکم بیندیشند و سپس عمل کنند.
فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد با تاریخچهای دربارۀ مدیریت آغاز میشود و واژهای که امروزه مورد استفاده قرار میگیرد، دارای ۱۵۹۸ مثال و نقل قول متفاوت است. از واژه مدیر نیز دهها سال است که استفاده میشود. برای شروع باید به سراغ رابرت اوون در سال ۱۸۱۳ برویم که نخستین مرتبه در کتاب اصول کلاسیک مدیریت از این واژه استفاده کرد. این کتاب فرازهایی از سخنان متفکرانی است که در سالهای فعالیتهایشان بیشترین تأثیر را از خود بر جای گذاردهاند. اوون به عنوان یک تولیدکنندۀ منسوجات در اسکاتلند یک مدیر صنعتی نیز بود.
سخنرانیهای او نشاندهندۀ آن بود که به خوبی فهمیده است، ماشینآلات اتوماتیک به زودی و به طور دائم در محیطهای کاری به کار گرفته خواهند شد. اوون مینویسد: «بسیاری از شما تجربهای طولانی در زمینۀ فعالیتهای تولیدی و مزایای ماشینآلات مورد استفاده دارید.» او دربارۀ همه چیز از ماشینآلاتی که با سوزاندن نفت کار میکردند تا رایانههای خانگی و شخصی، به دقت سخن گفته بود. او حتی از سود سرمایهگذاری در فنآوریهای جدید آگاه بود. او میگوید:«پول باید برای دستیابی به سود بیشتر هزینه گردد.»
سخنرانیهای اوون در سال ۱۸۱۳ فقط دربارۀ سودآوری نبود، بلکه او به مزایای مختلف مدیریت افراد اشاره میکرد. اوون میگوید:«اگر چیزی نتواند نظر شما را به خود جلب کند، بدانید که پول و زمان خود را تلف کردهاید و نتوانستهاید به مزایا و امتیازات مد نظر خود دست یابید.» او معتقد است که هماهنگی مناسب میان شرایط موجود در محیط کار (از جمله فنآوریهای پیشرفته) و نیروی کار (یعنی مراقبت و توجه به ابزار زنده) سودی غیرقابل تصور به همراه خواهد داشت. اوون به همکارانش وعده میداد که اگر از مشاورهها و راهنماییهای او بهره ببرند، سودی نه پنج، ده یا پانزده درصدی، بلکه سودی پنجاه یا حتی صد درصدی را شاهد خواهند بود.
از میان انبوهی از متفکران علوم مدیریت، میتوان به فردریک وینسلو تایلور (نویسندۀ کتاب اصول مدیریت علمی)، هنری فایول (نویسندۀ کتاب اصول عمومی مدیریت)، ماری پارکر (نویسندۀ کتاب آزادی و هماهنگی) و التون مایو (نویسندۀ کتاب مشکلات اجتماعی یک تمدن صنعتی) اشاره کرد که ستارگان مدیریت امروز هستند. اگرچه اوون میدانست که از مدیریت باید در بطن متغیرهای اقتصادی، ضوابط اجتماعی و سیاسی استفاده کرد، اما چالش اصلی پیش روی مدیران سه موضوع کاملاً مجزا است: فنآوری، مردم و سود. چگونه میتوانیم این سه عنصر را به بهترین شکل، به کارآمدترین شکل، به پایدارترین شکل و در یک کلام به پیروزمندانهترین شکل با یکدیگر ترکیب کنیم؟
● مدیریت: حال
هزاران کتاب مدیریت را که طی دهۀ گذشته چاپ شدهاند، میتوان به دو بخش عمده تقسیم کرد. در یک سو پرفروشترین کتابهای نویسندگان رشتۀ مدیریت (از متفکرانی همچون رزابت موس کاتنر گرفته تا مدیرانی واقعی همانند جک ولش) قرار دارند، که تصویری جامع از مدیریت سازمانی برای انجام بهینۀ امور را ترسیم کردهاند. مدیران برجسته که نامشان در برخی از کتابها درج شده، میان پیچیدگیهای تکنولوژی، افراد و سود حاصل از فعالیتهای بازرگانی توازن ایجاد کردهاند. فروشگاههای کتاب به فروش چنین کتابهایی علاقهمند هستند. در برخی از این کتابها به سازمانها و شرکتهای مختلف نیز پرداخته شده است. یکی از نمونههای عالی این سازمانها «جنرال الکتریک» است. اینها شرکتهایی هستند که نویسندگان مختلف در کتابهای گوناگون از آنها نام بردهاند.
در شمارۀ ۲۲ ژوئیۀ سال ۲۰۰۱ مجلۀ نیویورک تایمز، مارگو جفرسون با تمرکز بر دنیای نمایش، پرسشی جالب توجه را مطرح کرد: «چگونه تئاتر میتواند مجدداً اهمیت خود را باز یابد.» او به این پرسش، چنین پاسخ میدهد:«تئاتر نیازمند کاری جدید است. تئاتر باید به روشی عمل کند که ما به آن روش زندگی مینماییم یعنی باید به حقایق و احساسات ما توجه کند و تمامی حرکات ذهنی و بدنی را ما به همانگونه که واکنش نشان میدهیم، به اجرا درآورد. لذا تئاتر باید خطر بیشتری را بپذیرد.» او با تغییر واژۀ «تئاتر» به «مدیریت»، استدلال میکند که افکارش با پیچیدگیهای تکنولوژیکی، افراد و سود حاصله ارتباط مستقیم دارد.
جوان سیولا در تمام طول کتابش به نام «زندگی کاری» که تحقیق جامع او دربارۀ کار است، به موضوعات مهمی اشاره میکند. او چنین استدلال مینماید: «بسیاری از مردم نمیتوانند انتخاب کنند که چه زمانی به سر کار بروند و چه کاری انجام دهند. آنها توجه چندانی به سیاستهای مدیریتی ندارند یا نمیتوانند در مورد کاری که در دست دارند به درستی تصمیم بگیرند. بدتر از همه اینکه بسیاری از آنها هنوز نمیتوانند دربارۀ آینده تصمیم بگیرند زیرا نمیدانند آیا کاری در آینده دارند یا خیر.» ریچارد دانکین شش سال صرف تحقیق در باب همین موضوع نمود و نتایج حاصل از کار خود را در کتاب «خون، شکر و اشک» منتشر کرد. او میگوید: «هر چه بیشتر دربارۀ جهان کار مینویسم، بیشتر از خودم میپرسم که چرا ما باید بر روی زمین کار کنیم؟» دانکین به این موضوع اشاره میکند که مدیریت به اهمیتی دست یافته که امروزه، برخی از مدیران ارشد، حقوقی معادل ۱۵۰ برابر دونپایهترین کارکنان خود دارند. اما آنچه که دانکین را رنج میدهد، حقوق بالای مدیران نیست. او میگوید:«بخش عجیب این موضوع آن است که چنین افرادی ساعاتی طولانی را صرف کار میکنند به طوری که هیچ فرصتی ندارند تا به عنوان اوقات فراغت، از آن لذت ببرند.»
کریستینا ماسلاک و مایکل لیتر معتقدند که آثار از پا در آمدن مدیران ارشد چیزی فراتر از خستگی آنان است. وقتی کتاب آنها در باب این موضوع، چند سال پیش منتشر شد، آنها این ایدۀ چالش برانگیز را مطرح نمودند: «امروزه از پا در آمدن و خستگی مفرط کارگران در آمریکای شمالی همهگیر شده است. شاید نتوان گفت که گناه چنین موضوعی به گردن ما است اما به هر حال تغییراتی بنیادی در محیطهای کاری و ماهیت مشاغل ما رخ داده است. محیط کار امروزی، محیطی سرد، خصمانه و همراه با مشکلات اقتصادی و روانی است. افراد آنقدر بدبین شدهاند که سعی میکنند به هر ترتیب ممکن، خود را از چنین فضایی دور نگه دارند.» این دلیل خوبی است که افراد با کارشان، چندان ارتباط برقرار نکنند. آمار گردآوری شده توسط چلنگر، گری و کریسماس در آسوشیتدپرس حاکی از آن است که در پایان سال ۲۰۰۱، میزان انصراف از کار در ایالات متحده به بالاترین حد خود رسید. آیا برای بسیاری از تیمهای مدیریتی، برنامهریزی استراتژیک اهمیت خود را از دست داده و به کاری پیش پا افتاده تبدیل شده است؟
بیل جنسن فعالانه تلاش میکند تا تفاوت میان آنچه که محیط کار هست و آنچه که باید باشد را مشخص کند. او معتقد است که کارکنان و مدیران باید اندیشیدن دربارۀ بهرهوری سازمانی را رها کرده و به بهرهوری فردی بیندیشند. او میگوید که همۀ ما باید تمرکز بر اموری همچون عالی کار کردن را متوقف کنیم و به این موضوع بپردازیم که افراد باید واقعاً در محیط کارشان چه کنند. او بر این نکته تأکید مینماید که افراد خودشان به مثابۀ واحدهای کسب و کار هستند. توماس استیوارت یکی دیگر از متفکران مدیریت است که برای مجلۀ فورچون قلم میزند و کتاب غنای دانش را به رشتۀ تحریر درآورده است. استیوارت مینویسد:«سازمان مدرن همانند هنر مدرن به پایان رسیده است. سازمانهای پستمدرن وجههای کاملاً متفاوت دارند.» او استدلال مینماید که نحوۀ مدیریت کارکنان، یکی از مهمترین تفاوتهای موجود در این زمینه است. استیوارت میگوید: «بهتر است که تفکری جدید دربارۀ کارمندان داشته باشیم یعنی آنها را نه اموال شرکت، بلکه سرمایهگذاران آن بدانیم. سهامداران اقدام به سرمایهگذاری پول در شرکت ما میکنند، اما کارمندان زمان، انرژی و فکر خود را سرمایهگذاری مینمایند.»
آری دی گیوس، بخش عمدۀ دوران کاری خود را در شرکت رویال دوئیچ شل گذرانده است. او در کتاب خود به نام «افکار کسب و کار» مینویسد: «شرکتها در زبان اقتصاد محبوس شدهاند و به همین دلیل است که بسیاری از آنها دچار مرگ زودرس میشوند. مرگ این شرکتها بدان دلیل است که مدیران و رهبران آنان بر تولید و سود تمرکز میکنند و وجود شرکت را به عنوان یک نهاد، که متشکل از مجموعهای از انسانها است، از یاد میبرند.» در همین کتاب، فونز تومپراس میگوید: «از آنجا که فرهنگ امروزی تعریفی جهانی دارد، تنها کاری که یک مدیر انجام میدهد، طراحی مجدد فعالیتها است. این که مردم به زبان انگلیسی سخن میگویند بدان معنا نیست که آنها یکسان میاندیشند. یک مدیر بینالمللی باید به سراغ چیزی فراتر از تفاوتهای فرهنگی برود. او باید به این تفاوتها احترام بگذارد و از مزایای آنها برای حل بحرانهای چندفرهنگی استفاده کند.»
چگونه میتوان مدیریت مدرن را حدود دویست سال پس از عصر رابرت اوون تقسیمبندی کرد؟ از یک سو پرفروشترین کتابهای مدیریتی به مسائل روز میپردازند که فنآوری و بانکهای اطلاعاتی، حرف اول را در مدیریت سازمانها میزند. از سوی دیگر، به سازمانهایی اشاره میشود که حتی از ادارۀ سادهترین امور خود نیز برنمیآیند. آنیت رودیک، بانی فروشگاههای زنجیرهای «بادی» است که به عنوان مدیر عامل این شرکت تاکنون دو کتاب در مورد دیدگاههایش در عرصۀ تجارت و مدیریت نوشته است. او در آخرین اثرش میگوید که مدیریت، فضایی بسان یک جنگل خلق کرده که در آن ارزشمندترین کار، زنده ماندن است. او میگوید: «مدیریت امروز، یعنی نشستن مقابل کامپیوتر و انتقال میلیونها دلار از ژاپن به نیویورک. نگرش جدید دربارۀ مدیریت آن است که فقط افراد مسئول میتوانند هدایت امور را بر عهده بگیرند.»
امروزه مارگارت ویتلی را بیشتر به عنوان یک فیلسوف اجتماعی میشناسند تا متخصص علم مدیریت. او در کتابش به نام «رهبری و علم نوین» که در اوایل دهۀ ۱۹۹۰ به چاپ رسانید، به مدیریت از منظر فیزیک نوین مینگرد و میگوید که مدیریت علمی به مرحلهای رسیده که فردریک وینسلو تیلور حتی نمیتوانست آن را تصور کند. او معتقد است که امروزه مدیریت همهگیر شده است. در همین راستا ویتلی میگوید: «اگر در عرض ده سال آینده نحوۀ مدیریت کسب و کارمان را تغییر ندهیم، خواهیم مرد.» انبوهی از متفکران و نویسندگان مدیریت و خود مدیران از دیدگاههای او حمایت میکنند. دبلیو چان کیم و رنی موبورن دربارۀ مشکلات مدیریت استراتژیک در اقتصاد نوین بحث میکنند و معتقدند که پیشرفت در عرصۀ مدیریت تنها زمانی رخ میدهد که پروسهای منصفانه در قبال مدیریت جهان امروز طی شود. آنها معتقدند که باید در روشها و رفتارهای کاری تغییراتی بنیادی ایجاد کرد و این امر بدون وجود افرادی که تمایل به همکاری در قالب یک فرآیند نوآورانه دارند، و همچنین تجربه و مهارتهای لازم را برای انجام کار یک شرکت دارا هستند، امکانپذیر نیست.
دو استاد دانشگاه استنفورد یعنی جفری ففر و رابرت ساتون نگاه عمیقتری به جهان سازمانها داشتند و به این نکته پی بردند که اگر چه مدیران شرکتهای بزرگ، با غرور افتخار میکنند که سازمانهایی یادگیرنده هستند، اما نمونههای متعددی از سازمانها وجود دارند که چهرهای کاملاً متضاد دارند. آنها به اتفاق یکدیگر کتاب «دانستن - رفع یک شکاف» را نوشتند. نخستین جملۀ این کتاب نمایانگر مدیریت نوین امروز است یا حداقل یکی از بیماریهای مدیریت نوین را بیان میدارد: «ما این کتاب را نوشتیم زیرا میخواستیم بدانیم چگونه است که بسیاری از مدیران اطلاعات گسترده و زیادی دربارۀ عملکرد سازمانی، دربارۀ نحوۀ رسیدن به آن عملکرد سازمانی و دربارۀ سخت کار کردن دارند، اما در عین حال بسیاری از سازمانهایی که چنین مدیرانی هدایت آنها را بر عهده دارند، فاقد عملکردی مناسب هستند.» به نظر میرسد مدیران چندان با نظرات و دیدگاههای داگلاس مک گریگور استاد رشتۀ مدیریت که در کتاب او تحت عنوان «بعد انسانی شرکتها در دهۀ ۱۹۶۰» منتشر شده، آشنایی ندارند. چهل سال پیش از تحقیق ففر و ساتون، مک گریگور اینچنین نتیجه گرفته بود: «موجها میآیند و میروند. حقیقت بنیادی توانمندیهای انسانی آن است که انسانها میتوانند در قالب گروه و به صورت رو در رو با یکدیگر همکاری کنند تا اینکه روزی این توانمندی آنان به رسمیت شناخته شود. تنها و تنها در این زمان است که مدیریت درمییابد تا چه حد، توانایی منابع انسانی خود را نادیده گرفته است.»
● مدیریت: فردا
پست الکترونیکی و اینترنت دو نیروی تکنولوژیکی هستند که شغل یک مدیر را متحول ساختهاند. اگرچه نگرانیهایی وجود دارد که چگونه باید کارکنان مجازی را که در خانه کار میکنند مدیریت کرد. (آیا آنها واقعاً کار میکنند؟) یا چگونه میتوان افرادی را تعیین کرد که میتوانند به انبوهی از اطلاعات سازمانی دسترسی داشته باشند، اما فنآوری به نیرویی تبدیل شده که رابرت اوون در سال ۱۸۱۳ آن را پیشبینی کرده بود. اوون به طور همزمان به موضوع فنآوری، افراد و سود پرداخته بود. هنوز هم به نظر میرسد که افقی روشن و جذاب پیش روی مدیران قرار دارد.
جوان انریکوئز به عنوان مدیر پروژۀ علوم طبیعی دانشکدۀ بازرگانی هاروارد، عمیقاً به تفکر دربارۀ ابعاد مالی و انسانی دستاوردهایی پرداخته که جوامع را به لرزه درآوردهاند. این دستاوردها همانند آن هستند که کسی یک خوار و بار فروشی، یک کارخانه یا یک شرکت تولید نرمافزارهای رایانهای را از راه دور مدیریت نماید. اما انریکوئز به گونۀ دیگری فکر میکند. او با اشاره به گفتههای رابرت فلیشمن و کریگ ونتر که نخستین تصویر ژنتیکی از یک موجود زنده را خلق کردند، از همین روش علمی برای پاسخ دادن به پرسشهایی استفاده میکند که مردم حتی قادر به مطرح کردن و پرسیدن آنها هم نیستند. رابرت اوون به این نکته پرداخته بود که چگونه میتوان به بهترین شکل منابع انسانی و داراییهای یک کارخانۀ تولیدی را کنترل کرد. هم اکنون مردم متوجه آنچه که انریکوئز در کتابش مطرح کرده بود شدهاند یعنی: «کنترل مستقیم و ارادی تکامل موجودات و بهکارگیری این علم در هر نقطۀ دیگری از سیارۀ زمین.» این دستاورد بزرگی بود. آیا مدیریت به عنوان یک حرفه میتواند از آن بهره ببرد؟
ما نمیدانیم. آنچه که ما میدانیم این است که مدیران امروزی باید هم به سؤالات قدیمی و هم به سؤالات جدید پاسخ بدهند. آندره گابور به جمعآوری آثار دهها نفر پرداخته که به موضوع مدیریت در قرن گذشته پرداختهاند همانند چستر برنارد، آبراهام ماسلو و دبلیو ادوارد دمینگ. او نتیجهگیری میکند که مدیریت فردا باید پاسخ پرسش اوون را بیابد. گابور میگوید: «ریشۀ تضاد میان شیوههای علمی و انسانی در دو تصویر متفاوت است یعنی سازمانهای تجاری و اهداف آنها در جامعه. ممکن است از یکسو سازمان به عنوان نهادی در قبال دموکراسی تلقی شود که مسئولیت سنگینی برای اجرای قوانین و حفظ کارکنان و مشتریانش دارد. از سوی دیگر یک نگرش کاربردیتر آن است که سهامداران تنها افرادی هستند که اهداف و سود را تعیین میکنند.»
هماکنون فنآوری به توانایی مدیریت برای تصمیمگیری در مورد آنچه که باید انجام دهد و آنچه که باید بیاموزد، کمک میکند. این در حالی است که افراد بسیاری معتقد بودند که زندگی و کسب و کار، غیرقابل مدیریت هستند. اوون از آن بیم داشت که قدرت فنآوری بر منابع انسانی چیره شود. دمینگ از آن بیم داشت که تفکر انسان دربارۀ موضوعاتی همچون کیفیت بر توانمندیهای تکنولوژیکی تحویل کالا فایق آید. امروزه برخی از آن بیم دارند که تلاش برای سودآوری، از قدرت فنآوری و منابع انسانی پیشی بگیرد. حتی متفکرانی همچون چارلز هندی (که خود را نسبت به سرمایهداری بیعلاقه میداند) دربارۀ فیلها (شرکتهای بزرگ) و موشها (افراد و گروههای کوچک دارای عقاید نوآورانه) صحبت میکند و این چنین نتیجهگیری میکند: «بسیاری از افراد فکر میکنند که امروزه شرکتهای بزرگ، ثروتمندتر و قدرتمندتر از بسیاری از شرکتهای ملی هستند. مردم احساس میکنند که این فیلها خارج از کنترل هستند.»
● و هنوز
و هنوز هم میتوان ادعا کرد که صدها سال بحث دربارۀ مدیریت ارزشی نداشته یعنی صدها مقالۀ مدیریتی، صدها تئوری مدیریتی، صدها گروه مدیریتی، صدها راه حل مدیریتی (از انواع تئوریهای مدیریتی گرفته تا هشت اصل مدیریت و مهندسی دوبارۀ فرآیند کسب و کار) نتوانستهاند هیچ نقش سازندهای در جامعه داشته باشند. همواره از مطالعه دربارۀ مدیریت که طی قرون مختلف به عنوان یک رشته پذیرفته شده است، به عنوان مبنایی برای آزمودن این امر استفاده شده که ما چگونه میتوانیم هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی کار کنیم. تفکر مدیریت، روشی جدید برای بهرهبردن از منابع انسانی است. رابرت هلر و تیم هیندل در کتاب «دستورالعمل الزامی مدیران» مینویسند: «درک کامل آنچه که باعث میشود مردم درست کار کنند و همچنین درک مسائلی که ممکن است بر عملکرد افراد در محیط کار اثر بگذارند، برای هر مدیری الزامی است. مدیر باید برای حل مسائل، از طیف گستردهای از مهارتهای فردی و حرفهای استفاده نماید.»
روش مدیریت که هم علمی است و هم فنی، بهترین روش برای بهرهبردن از نیروی ذهنی افراد و بهترین سرمایه برای استفاده از فنآوریهای نوین جهت متحول ساختن افراد از طریق شکلگیری مفاهیم همه چیز در این سیاره است. عقاید بازاری در مورد مدیریت، همواره عاری از خود بازارها بودهاند. حسابداری، اطلاعات، پشتیبانی، بازاریابی، تولید، فرهنگ سازمانی، تحقیق و توسعه، فروش و سیاستهای اجتماعی، از جمله حوزههایی هستند که میتوانند در قالب مدیریت گنجانده شوند. شما خواهید دید که در این زمینه موضوعات و پرسشهای بسیار مهمی مطرح میشوند. این امر همیشه چنین بوده و باید نیز چنین باشد.
بنابراین وقتی نام انبوهی از متفکران حوزۀ مدیریت در یک کتاب یا یک شبکه درج میشود باید فقط و فقط انتظار اجماع نظر را داشت. مدیریت که همواره رو به تکامل بوده، جنگ عقاید و ایدهآلها است. متفکران و متخصصان مدیریت تنها زمانی با دیگران توافق نظر دارند که دارای عقاید مشترکی با آنها دربارۀ نحوۀ استفاده از فنآوری، نحوۀ ایجاد بهترین نوع تعامل میان انسان و ماشینآلات و سیستمهایی که خودشان خلق کردهاند و نحوۀ ترکیب این عوامل برای دستیابی به ثروت داشته باشند. شرکتها به دلیل برنامهریزی استراتژیک خود به موفقیت نمیرسند بلکه آنها در صورت اجرای استراتژیک تدابیرشان و میزان جذب مشتریان و سرمایهگذاران، در قبال اهداف استراتژیکشان موفق میشوند. این دستاورد میتواند تأثیر بهسزایی در نحوۀ مدیریت آینده داشته باشد.
هنوز هم پرسشهای زیادی دربارۀ مدیریت باقی مانده که یا پرسیده نشدهاند و یا پاسخی به آنها داده نشده است. بزرگترین مناظرات دربارۀ نحوۀ مدیریت خودمان و کسب و کارمان هنوز هم بر سر جای خود باقی ماندهاند. هنوز هم بهترین عقاید در مورد نحوۀ مدیریت محل کار ابراز نشدهاند، مد نظر قرار نگرفتهاند و آزموده نشدهاند. حتی بیشترین اطلاعاتی که تاکنون دربارۀ مدیریت گردآوری شده است تنها بخش کوچکی از آنچه که دانشجویان و متخصصان به آنها دست یافتهاند میباشد و هنوز برای یافتن شیوههای جدید مدیریت و انواع مدیران جدید به کار بسیار زیادی نیاز است.
مدیریت و منابع انسانی راهی طولانی را در کنار هم بودهاند. ما به سرعت مسافرت میکنیم، به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنیم، در سطح جهان خرید میکنیم و به سرعت یاد میگیریم.
برگرفته از: marketing-07.blogfa.com
2)افزایش فشارهای رقابتی
که هردو از جهانی شدن نشئت گرفته اند.
در توضیح یادگیری سازمانی باشل وپروبست(1997) معتقدند که:
یادگیری سازمانی پارادایم متفاوتی را ارائه می دهد که توسط آن سیستم ها تغییر می کنند و بنابراین به ما اجازه می دهد تا اقتصاد و جامعه را دوباره تعریف کنیم.
همچنانکه موقعیتها و ادراکات افراد نیز تغییر می یابند، قالبهای فکری موجود مناسبتها و وابستگیهای خود را از دست می دهند و قالبهای فکری جدیدی ظهور می کنند. اما این گفته که "یادگیری سازمانی قالب فکری جدیدی است که توسط آن سیستمها تغییر می کنند"ادعایی تند وجسورانه است،گرچه امری است که به نظر می رسد در میان بیشتر نویسندگان صاحب نفوذ مشترک است.
چها رگزاره مشترک که مفهوم یادگیری سازمانی را پی ریزی میکنند عبارتاند از:
1)به منظور بقا،سازمان می بایستی حداقل بسرعت تغییرات محیطی بیاموزد.بدین معنی که توانایی یک سازمان برای تطبیق با تغییرات محیطی اش به توانایی سازمان در یادگیری اش بستگی دارد.
2)میزانی که یک سازمان نیاز داردتا از شکلهای سنتی یادگیری به سمت یادگیری سازمانی حرکت کند، به درجه بی ثباتی (تغییر)محیطش بستگی دارد.
3)در گذشته حفظ اتحاد و سازش با محیط سازمان،مسئولیت مدیران ارشد بود،اما امروزه محیط آن قدر سریع درحال تغییراست که این کار فرای توانایی تعدادکمی مدیران نخبه است که همراه با تغییرات ضروری خود را تغییر دهند.
4)تمامی نیروی کار نیازمند سهیم شدن در شناسایی نیاز به تغییرو اجرای آن هستند که این امر به نوبه خود مستلزم این است که آنهادر یادگیری نیز سهیم شوند؛ البته اگر سازمان می خواهد با محیط خود متحد وهمگام باشد .
این چهار گزاره برپایه عقاید طرفداران یادگیری سازمانی بنا می شوند وهدف اصلی این مقاله بررسی اعتبار این عقاید است. سپس به معرفی تردیدهایی که در تصمیم دادن این گزارهها وجود دارد، میپردازد. این کار توسط بازنگری رابطههای بین یادگیری سازمانی و فرهنگ،تغییر و ساختار سازمانی انجام می شود. سرانجام ،مقاله با توجه به گزاره هایی که در بالا بیان شد چنین بحث می کند که گرچه یادگیری سازمانی می تواند یک مفهوم مهم باشد،اما قابل تردید است که آیا این مفهوم برای همه سازمانها و موقعیتها کاربردی وعملی است یاخیر.
یادگیری سازمانی :موافقتها و مخالفتها
واژه "یادگیری سازمانی" اغلب با واژه "سازمان یادگیرنده " به جای هم به کار می روند. تسانگ (1997)تفاوت آنها را بدین صورت بیان می کند:یادگیری سازمانی مفهومی است که برای انواع مشخصی از فعالیتها که درون سازمان اتفاق می افتد، به کار می رود؛ در حالی که سازمان یادگیرنده به نوع خاصی از سازمان اشاره داردکه یادگیری سازمانی را درون خود دارد. با این حال رابطه ساده ای بین این دو وجود دارد،یک سازمان یادگیرنده سازمانی است که در یادگیری بخوبی عمل می کند.
تفاوت مهمتر ،تفاوت بین این دو واژه در ارتباط با کسانی است که از آنها استفاده می کنند.آرگریس(1991)بیان می دارد:ما ادبیات مربوط به یادگیری سازمانی را به دو طبقه تقسیم می کنیم:
ادبیات تجویزی وعمل گرای سازمان یادگیرنده که اساسا توسط مشاوران و کارگزاران اشاعه و ترویج یافته است و ادبیات مکتب شکاکان یادگیری سازمانی که توسط دانشگآهیان ایجادشد.
تجویزیها، کارگزارانی هستند که اساسا علاقهمندند به سازمانها بگویند چه کاری باید انجام دهند و تحلیلگران افراد دانشگاهی هستند که اساسا علاقهمند به درک این موضوع هستند که سازمانها چگونه باید یادگیری را انجام دهند، به جای اینکه به آنها بگویند که چگونه باید یاد بگیرند.هرچند بین این دو گروه همپوشیهایی وجود دارد ،اما تفاوتهای اصلی در تفسیر آنها از واژه یادگیری سازمانی راههای ایجاد و منافع آن وجود دارد.
از زمان انقلاب صنعتی با ایجاد انقلابی در یادگیری سازمانی دو خصوصیت اصلی جمع آوری و حفظ دانش درون سازمانها به وجود آمده است:
اول تلاش برای دانش زدایی از کارکنان و دوم کسب دانش توسط مدیران. این پیشرفتهای دوگانه در قلب رویکرد کلاسیک برای اداره سازمانها قرار می گرفتند. نیروی پیش برنده نهفته در این دو مورد این بود که دانش، قدرت است و مشروعیت بخشیدن به قدرت وکنترل ،بایستی فقط در دست مدیران ارشد باشد.بسیاری از نویسندگان،بخصوص آرگریس معتقدند که این رویکرد سنتی به یادگیری،مانع بزرگی برای یادگیری سازمانی است.شکست این نوع نگرش به یادگیری ،مبنایی عقلایی برای یادگیری سازمانی است.امروزه بحث این است که محیط آن قدر سریع در حال تغییر است ودانشهای لازم آن قدر گسترده و متنوع هستند که سازمانها نمیتوانند منتظر اقدامات مدیران ارشد باشند تا نیازهای درحال تغییر را شناسایی کنند.همچنین انتظار برای تشخیص نیاز به تغییر موجب از دست رفتن فرصتها می شود.در حقیقت،برخی معتقدند که تنها با اطمینان از اینکه میزان یادگیری مساوی یا بزرگتر از میزان تغییرات محیط است،سازمان میتواند از بقای خود مطمئن باشد.این نکته مبنای عقلایی برای گزاره اول را فراهم می سازد.این نکته حاوی تنها سرعت تغییر نیست، بلکه در بردارنده تداوم و اهمیت تغییر نیز هست. رابطه بین سرعت،تداوم واهمیت تغییرو نیاز به یادگیری، پایه گزاره دوم است. برا ی مثال،میزانی که یک سازمان نیاز دارد تا از شکلهای سنتی یادگیری رها شود، بستگی به سرعت و ماهیت تغییر در محیطش دارد.
نویس(1995) بیان می دارد که فرایند یادگیری بسیار پیچیده است و با پیشروی خطی به دست نمی آید. نیستروم و استارباک(1984)معتقدند که قبل از اینکه سازمانها و افراد بتوانند رفتار های جدید را برگزینند، بایستی ابتدا رفتارهای گذشته را که با آنها مانوس شده اند" به دست فراموشی سپارند " تا الگوهای از قبل ساخته شده را تغییر دهند.
فیول ولایلس (1985) معتقدند که یادگیری سازمانی به معنی فرایند بهبوداقدامات از طریق درک ودانش بهتر است. آگریس(1977)معتقد است که این مفهوم به معنی فرایند کشف و اصلاح خطاهاست .برخی نظریه پردازان، تغییر رفتاری را برای یادگیری ضروری می دانند و برخی دیگر روشهای جدید تفکر را عامل اصلی تلقی می کنند.برخی پردازش اطلاعات را به عنوان مکانیزمی که توسط آن یادگیری اتفاق می افتد، می دانند.در حالی که برخی دیگر یادگیری جمعی و ارزشهای مشترک ،مدلهای ذهنی و حافظه سازمانی را در اولویت قرار می دهند. گاروین (1993) ،به میزان زیادی به اینکه چه چیزی از یادگیری سازمانی جلوگیری به عمل می آورد همچون تاکید بر روشهای همیشگی انجام کارها،تاکید می کند.کار گاروین هماهنگ با کارباتسون(1972)،آرگریس وشون(1978)وبارگین(1995)بودکه یادگیری سه حلقه ای،دوحلقه ای وتک حلقهای و پتانسیل آنها را برای بازدارندگی با ترویج تغییر، بیان کردند.
به طور خلاصه ،یادگیری تک حلقهای که پایینترین سطح یادگیری و عامل مقاومت در برابر تغییرو یادگیریهای آتی است،فقط به افراد اجازه می دهد تا به تغییراتی که در محیط داخلی وخارجی اتفاق می افتد، پاسخ دهند که این پاسخ با کشف خطاها و اصلاح راهبردها،اما تنها در حیطه شرایط پذیرفته شده موجود در سازمان است. اما آرگریس وشون (1978)در حوزه یادگیری دوحلقه ای بین فرایند یادگیری و یادگیری پیشرفته تمایز قائل می شوند. سیستمهای پیچیده (همچون مغز انسان) ظرفیت انعکاس و جستجوی زمینه های قبلی برای یادگیری یا شکست در یادگیری را دارند و می توانند در مورد متناسب بودن واکنشها (اقدامات)به جستجو بپردازند.این سیستمها ممکن است، رویکردهای جایگزینی بر مبنای مفروضات جدید برای اصلاح خطاها ایجاد کنند.بنابراین سازمان را قادر می سازند تا به طور اثربخش با تغییر انطباق یابد و آن را مدیریت کند. گرچه این یادگیری به افرا د وسازمانها اجازه می دهد تا با محیط خود تطابق پیدا کنند،بارگین(1995)بیان می دارد که با یادگیری سه حلقه ای، یک سازمان ،حداقل به همان اندازه که خود را با محیطش تطبیق می دهد، می تواند آن را خلق کند. این امردر توانایی سازمان برای ایجاد شرایطی که در آن عمل می کند ویا روابطش با این شرایط منعکس می شود. بنابراین تنها در این سطح از یادگیری است که مفهوم سازمان یادگیرنده می تواند به طور کامل ظاهر شود، زیرا تنها در این سطح است که می توان تفسیرهای تجربیات موجود و تفسیرهای سنتی و فهم مدیریت افراد و کار سازمانها را به چالش کشانید .
ماهیت چالشهای پیش روی سازمانها طوری است که مسئولیت یادگیری و تغییر بایستی به عهده هر فردی در سازمان باشد ونه ،تنها تعدادی کمی از افرا د و این همان چیزی است که مبنایی عقلایی را برای گزاره چهارم فراهم می آورد.
گرچه سطح مستدلی از توافقها راجع به پایه های یادگیری سازمانی وجود دارد،اما توافقها در مورد اینکه یادگیری سازمانی چه هست و اینکه چگونه آن را باید به اجرا در آورد، بسیار کمتر است.از جمله افرادی که در این باره نظر داده اند، پیتر سنج(1990)است که پنج اصل بینش مشترک،تواناییهای شخصی،الگوهای ذهنی،یادگیری تیمی وپنجمین و مهمترین اصل توانایی تفکر سیستمی را در یادگیری سازمانی موثر می داند.هوبر(1991) یک رویکرد نظاممند و چهار مرحله ای برای یادگیری سازمانی ذکر می کند که شامل:
1)کسب دانش؛
2)توزیع اطلاعات؛
3)تفسیراطلاعات؛
4)حافظه سازمانی.
است. او این فرایند را فرایندی میداند که موجب دسترسی پذیری دانش میشود.پروبست و باشل(1997) معتقدند که حداقل 4 رویکرد مختلف وجود دارد که سازمانها آنها را برا ی ایجاد یادگیری در سازمان اتخاذ می کنند:
1)یادگیری توسط توسعه یک راهبرد؛
2)یادگیری توسط توسعه یک ساختار ؛
3)یادگیری توسط توسعه یک فرهنگ؛
4)یادگیری توسط توسعه منابع انسانی.
یادگیری سازمانی :تردیدها ونسبتها
به نظر می رسد، افزایش مناظرات در مورد یادگیری سازمانی بیشتر منجر به سردرگمی و ایجاد تردیدهایی شده است تا روشن سازی وتوافق.سه تردید مهم با توجه به سودمندی این مفهوم عبارتند از:
1)هیچ تعریف توافق شده ای از این مفهوم وجود ندارد و سردر گمی زیادی راجع به آن وجود دارد.
2)با وجود حجم انتشارات راجع به این موضوع ،امادر عمل، کمبود تحقیقات تجربی واقعی وجود دارد. تسانگ اشاره میکند یکی از دلایل اصلی این امر آن است که بسیاری از کسانی که در مورد یادگیری سازمانی می نویسند ،کارگزارانی هستند که به دنبال تجویز به جای توصیفاند. در این صورت بیشتر نوشتهها،پیشنهادها و نتایج در مورد یادگیری سازمانی بایستی با درجه ای از تردید وشک نگریسته شود.
3)مشکل عام گرایی وجود دارد .بسیاری از نویسندگان،مشکل انتقال نظریهها و تجربیات حاصل از یک فرهنگ به فرهنگی دیگر را دارند.
طرفداران یادگیری سازمانی معتقدند که برای رقابتی ماندن یا حتی صرفا بقا،سازمانها بایستی دستورات خاص خود را به کار بندند؛ بخصوص در ارتباط با ساختار ،فرهنگ ومدیریت تغییر.
ساختار سازمانی
مورگان(1986) شش الگو اصلی از ساختار سازمانی ارائه کرد. دامنه این ساختارها از بوروکراسی خشک و سخت تا شبکه های ارگانیک کاملا منعطف است.هدف از اولین ساختار(بوروکراسی خشک و سخت) ایجاد ثبات است ،در حالی که هدف از آخرین ساختار ایجاد انعطاف و آسان سازی تغییر است . این طیف از الگوها یا ساختارهای سازمانی با کار نظریه پردازان اقتضایی بسیار مطابقت دارد که بیان داشتند عملکرد سازمانی به تطابق ساختار با ماهیت محیطی که درآن عمل می کند، بستگی دارد. پیشگامان این رویکرد برنز و استاکر بودند.آنها پنج نوع مختلف محیط را بر حسب سطح عدم قطعیت شناسایی کردند که دامنه آنها از محیط ثابت تا محیطی با حداقل قابلیت پیش بینی بود.آنها همچنین دو نوع ساختار را شناسایی کردند :مکانیک (که با بوروکراسی سخت و غیر قابل انعطاف مورگان ،مطابقت می کرد )و ارگانیک (که با شبکه ارگانیک مورگان مطابقت می کرد.) تحقیق آنها نشان داد که ساختارهای مکانیک در محیط های ثابت اثربخشتر بودند در حالی که ساختارهای ارگانیک با محیط های کمتر ثابت و کمتر قابل پیش بینی تناسب داشتند.
فرهنگ سازمانی
هندی معتقد است که از میان انواع تقسیم بندیهای مختلف برای فرهنگ سازمانی می توان آنها را به 4 گونه اصلی تقسیم بندی کرد:
1) شخص؛ 2) قدرت؛ 3) نقش؛ 4)وظیفه.
او بیان می کند که از میان این چهار نوع ،بیشتر سازمانهای غربی، فرهنگ نقش محور یا وظیفه محور دارند.تفاوت این دو در این است که فرهنگهای نقش محور به فرایندها ،قوانین ورویه ها تاکید میکنند ،در حالی که فرهنگهای وظیفه گرا بیشتر،تاکید را بر نتایج می گذارند،به جای اینکه بر روشی که به آن دست یابند، تاکید کنند. مفهوم ضمنی این نکته این است که فرهنگهای خاص با ساختارهای خاص در ارتباط اند. فرهنگهای نقش محور برای سازمانهای یا ساختارهای بوروکراسی مناسباند؛ در حالی که فرهنگهای وظیفه گرا بیشتر با ساختارهای شبکه ای متناسباند.
بنابراین همانطور که شکل (1) نشان می دهد، برای فرهنگ، طیفی موازی از نقش محور تا وظیفه محور وجود دارد که مطابق با طیف ساختاری بوروکراتیک تا شبکه ای است.
تغییر سازمانی
یکی از مزایای اصلی یادگیری سازمانی این است که سازمانها را قادر می سازد تا تغییر را بموقع و به روشی اثر بخش اداره کنند. لوین(1947)پایه گذار تغییر برنامهریزی شده بود که الگوی مشهور سه مرحله ای تغییر را مطرح ساخت. گرچه این الگو طی سالها توسعه وگسترش یافته است ،اما هنوز در قلب رویکرد برنامهریزی شده تغییر قرار دارد.این رویکرد تحت انتقاد شدید گروههای مختلف قرار گرفت. انتقادهای اصلی عبارت بودند از:
- این تغییر، قدرت و سیاستهای سازمان را نادیده می گیرد.
- فقط برای تغییرات جزئی- تدریجی مناسب است .
- معتقد است که تغییر می تواند از قبل برنامه ریزی شود.
- فرض می کند سازمانها در محیطی ثابت عمل می کنند.
منتقدان این رویکرد ،در جستجوی جایگزینی برای آن، مجموعه رویکردهایی را تعریف کردند که به تغییر به عنوان وضعیتی غیر منتظره نگاه می کند. طرفداران این رویکرد نوپا معتقدند که تغییر سازمانی فرایندی پیوسته از آزمایش و تطابق است؛ با این هدف که تواناییهای سازمان را با نیازهای محیط پویا و غیر قطعی امروزی متناسب می سازد.جمع آوری اطلاعات، ارتباطات و یادگیری سازمانی عناصر اصلی این فرایند هستند.
با وجود تفاوتهای زیاد بین تغییر برنامه ریزی شده و تغییر ناگهانی به نظر میرسد که شاید اصلی ترین موضوعی که برای این دو تغییر مطرح است. محیط است:تغییر برنامه ریزی شده برای محیطهای ثابت و تغییر ناگهانی مناسب برای محیطهای بسرعت در حال تغییر و غیر مطمئن.
یادگیری سازمانی :محیط وانتخاب
سازمانهای یادگیرنده برطبق عقیده طرفداران آن بیشترین توانایی بقا و موفقیت در دنیای امروزی را دارند.اما همه سازمانها با چالشها و شرایط همانندی روبهرو نیستند.حتی اگر با چالشها و شرایط همانندی نیز روبهرو باشند الزاما نبایستی ترتیبات داخلی یکسانی برای مواجهه با چالشها ی خارجی و محیطی اتخاذ کنند. این بحث بسیار شبیه آن چیزی به نظر می رسد که بنیس(1960) در مقاله اش آنرا "مرگ بوروکراسی"نامیده است .هرچند سازمانهای بوروکراتیک هنوز ناپدید نشده اند اما این اصطلاح بسیار تکرا ر شده و می شود.برای بررسی بیشتر این موضع، به بحث قبلی در مورد نظریه اقتضایی بازمیگردیم.
گرچه انتقادات زیادی از رویکرد اقتضایی بخصوص در مورد رویکردهای ماشینی و جیرگرایانهای که برای طراحی سازمان کرده است،اما تعداد اندکی وجود دارند که تردید دارند، سازمانها یی که در محیطی پویا عمل می کنند، نیاز به انعطافپذیری بیشتری دارند یا برعکس وقتی که در محیط های ثابت عمل میکنند، نیاز به ساختارهای بیشتر مکانیکی دارند.بنابراین عامل اصلی، ماهیت محیط است. طرفداران یادگیری سازمانی مدعی اند که یکی از مزایای یادگیری سازمانی توانایی سازمان در خلق و شکل دهی محیط خود است. تیس(1997) معتقد است، بیشتر فعالیتهای شرکتها متمایل بر تاثیرگذاری بر رقابت و درنتیجه محیط بازار است. مثالهای چنین حرکاتی ،سرمایه گذاری در ظرفیتها و امکانات،تحقیق وتوسعه و تبلیغات است.
اگر چنین باشد که سازمانها در طیفی از محیطها که در طی زمان تغییر میکنند عمل کنند وبرخی سازمانها بتواند محیط شان را به نفع خود تغییر دهند، در این صورت به نظر می رسد برای عقلایی بودن و تعمیم پذیر بودن یادگیری سازمانی ، مفاهیمی ضمنی وجود داشته باشد،بدین معنی که یادگیری سازمانی در محیط های بی ثبات نسبت به محیط های ثابت قابلیت کاربرد بیشتری دارد.
به طور خلاصه این مقاله در جستجوی مفهوم سازمان یادگیرنده ،بخصوص تحقیق در مورد چهار گزاره مطرح شده در ابتدا، است.برخی با اولین گزاره مخالف اند، با این استدلال که بسیاری عوامل همچون شانس ،در بقای سازمان نقش بازی می کنند.اما فعلا در پی آن نیستیم که این بحث را مورد بررسی قرار دهیم و به چالش بکشانیم. د رحقیقت ،با این فرض که سازمانها منابع خود را از محیط شان می دارند ،پس اگر سازمان بخواهد خود را از محیط کنار بکشد ،این منابع سرانجام به اتمام می رسند و سازمان شکل همیشگی خود را از دست خواهد داد.
با توجه به گزاره دوم معتقدیم که نه همه سازمانها با سطح یکسانی از پیچیدگی محیطی مواجه هستند ونه همه سازمانها در مواجهه با آن ناتوان. چنانکه برنز(2000)،مورگان(1997) ودیگران معتقدند، توانایی نفوذ سازمانها در محیط شان برای ایجاد ثبات یا ایجاد بی ثبات بستگی به هدفشان دارد.این نگرش ،همچنین توسط تعدادی طرفداران یادگیری سازمانی نیز مطرح شده است.
براساس تردیدهای ما دررابطه با گزاره دوم ،ما اعتبار گزاره دوم و گزاره چهارم را نیز مورد بحث قرار دادیم.اگر آشفتگی محیطی اجتناب ناپذیر نیست ،پس یادگیری وتغییرسازمانی که در برگیرنده مشارکت کل نیروی کار باشد، نیز اجتناب ناپذیر نیست.
نتیجه گیری
در آخر چهار نکته نهایی وجود دارد که خواستار بیان آنها هستیم:
اول در صنایع با حرکت بسیار تند همچون IT، نیاز به سطح بالایی از یادگیری، حیاتی است. اما با وجود این واقعیت در صنایع با حرکت سریع، توانایی برخی شرکتها همچون مایکرو سافت برای ایجاد یک موقعیت غالب نسبت به دیگران، به آنها درجه ای از ثبات و قابلیت پیش بینی می دهد که اجازه کنترل ماهیت و سرعت تغییر را به دست می آورند .به علاوه همانطور که لارنس ولورش بیان (1967)کردند ،حتی در سازمانهای با بیشترین مزیت رقابتی ،هنوز فعالیتهایی -همچون ساخت،نگهداری،ایمنی و ارسال، وجود دارند که در آنها سرعت تغییر نسبتا کند و قابل پیش بینی است.
دوم ،هنوز تعداد زیادی شرکتها ،صنایع و بخشهایی وجود دارند که تغییر در آنها هنوز نسبتا کند است .این سازمانها شامل بوروکراسی های دولتی مبتنی بر قانون که در ارتباط با خدماتی همچون مزایای رفاهی هستند ،کارخانه های شیمیایی وهسته ای که حتی تغییرات کوچک می توانند در آنها منجر به فاجعه شود، است.
سوم،بیشتر مفسران ،امروزه، به اهمیت فرهنگ سازمانی در شکل دهی رفتار افراد و سازمانها پی برده اند. آشکار است که یادگیری سازمانی، نیازمند فرهنگهای متفاوتی نسبت به آنچه که در سازمانهای سنتی وجود دارد، است. در مواجهه با انتخاب از بین تغییر فرهنگ (با همه تهدیدهایی که میتواند دربرابرقدرت مدیریتی قرار گیرد) یا نفوذ بر محیط ، مدیران سازمانها، اکثرا گزینه دوم را ترجیح خواهند داد.
منبع
BERNARD BURNES, CARY COOPER, PENNY WEST (2003), "ORGANIZATIONAL LEARNING: THE NEW MANAGEMENT PARADIGM?", JOURNAL OF MANAGEMENT DECISION, VOLUME41 ISSUE5
برگرفته ازسایت : modiriran.ir
من همواره این توانایی را داشته ام که انواع شخصیتها را بشناسم و با موفقیت با افراد و تیپ های مختلف مردم ارتباط برقرار کنم«. حتی در یازده سالگی او قادر بود که خصوصیات گروه جوانش را شناسایی کرده و از ایـن اطلاعات به سود خود استفاده کند. او می افزاید، »من بلافاصله متوجه شدم که دوستانم خصوصیات رفتاری متفاوتی دارند یک نفر به راحتی راه می آمد و نفر بعدی به خاطر تفکر کنترلی که داشت ستیزه جو بود و دیگری فقط یک یاری گر واقعی خوب بود«.
شخصیت اصلی یا انواع رفتارها در هر کارمندی فطری است. این وظیفه مدیریت است که تیپ شخصیتی هر فرد را شناسایی کرده و بداند که چگونه باید با آن کارمند برخورد کند. در میان تیپ های رفتاری اصلی شما باید به دنبال یاری دهندگان، جلو برنده ها، خوش برخوردها و افراد کاری (اجرایی) باشید.
هر نوع شخصیتی از یک نوع انگیزش (محرک) خاص بهره می گیرد و بسته به نوع ارتباطی که با او برقرار می شود پاسخ متفاوتی می دهد.
به عنوان مثال: یک مدیر بایستی هنگامی که با کارمندانی مواجه می شود که فقط به موفقیت شخصی اش توجه دارد، اخلاق گروهی را تشویق کند.
به عنوان یک مدیر باید ابتدا تکنیک های خاصی که برای تشویق اخلاق شخصی کارمندان و بازدهی کاری لازم است، را شناخت و بر کاری که انجام می شود نظارت کرد و هدف نهایی تشویق اشخاص برای دنبال کردن اهدافشان باشد.
مدیران خوب به موفقیت هر فرد علاقه مند بوده که از این طریق در نهایت منافع تمام گروه تامین خواهدشد ولی رهبران توجه کمتری به اشخاص دارند و درعوض بیشتر به هدف نهایی گروه اهمیت می دهند.
اپلگیت می گوید: رهبران، کارکنان را به پیروان کنترل شده تبدیل می کنند درحالی که مدیران به کارکنان توان موثر بودن، با انگیزه و کارا بودن را اعطا می کنند.
برای کسانی که در آغاز راه هستند، اگر شما قبلاً هیچ تجربه مدیریتی حتی نظارت بر فعالیتهای روزانه یک کارمند، را هم نداشته اید، قبل از اینکه مسئولیتی را بپذیرند باید مهارتهایی را امتحــان کنند. در کنار سبکهای متنوع، فلسفه ها و تکنیک های موجود، مدیریت به هیچ وجه مثل آشپزی و خیاطی نیست. هر نوع تقاضایی با نیازها و شخصیت هر مدیر و کارمندی سازگار نیست. ولی اگر شما به دنبال این هستید که بفهمید آیا شرایط مدیریت کارکنان را دارید یا نه؟ این سوالات را از خود بپرسید:
آیا شما قادر هستید یک ارزیابی بدون غرض انجام دهید؟
مدیر بودن به این معناست که رفتار مثبت کارکنان را تشویق و همچنین مواردی را که کارمند نیاز به بهبودی دارد را شناسایی کنید.
یک مدیر لایق و موثر همچنین باید تغییرات دلخواهش را هدایت کند. این مطلب به این معنی است که بتوان هر کارمند را به درستی طبق توانایی شخصی و مشارکت کاریش ارزیابی کرد.
مدیران خوب به کارمندان کمک می کنند تا اهداف کاری کوتاه مدت و بلندمدت را تحقق بخشیده و همچنین به کارکنان درباره کاری که باید درجهت رشد در سازمان انجام دهند کمک می کنند. ارزیابی عملکرد یک وسیله عالی برای شروع تغییرات و استراتژی های سازمان است.
آیا شما می توانید یک فرهنگ اداری مثبت ایجاد کنید؟
یک مدیر درصورتی ازنظر مدیریت فردی برتر محسوب می شود که بتواند با موفقیت در محیط کار، فرهنگی ایجاد کند که مدافع ارکان سازمان باشد.
مدیران عالی نیاز دارند که از حمایت ناظرین مطمئن باشند و همه سطوح از بالا تا پایین یک نوع نظم و انضباط را رعایت کنند.
آیا شما یک شنونده دقیق هستید؟
یک مدیر خوب باید بتواند چیزهایی که کارکنانش می گویند را بشنود و تفکراتشان را درک کند. لازمه این امر توان تمرکز روی موضوع جاری و درک حقایق است.
یک مدیر خوب نه تنها باید موقعیتهایی که نیازمند عکس العملهای فوری مدیریتی و یا تغییر خط مشی هستند را در یابد بلکه باید جاهایی که نیاز به تفکر دارد را نیز شناسایی کند.
آیا قادرید با موقعیتهای مشکل ساز مبارزه کنید؟
به عنوان یک مدیر برای شما خیلی حیاتی است که نسبت به عصبانیت و واکنش کارمندانتان جبهه نگیرید.
در تمام شرایط حرفه ای باشید و آرامش خود را حفظ کنید و اجازه ندهید که حرفهای نامربوط کارکنان باعث ناامیدی شما شود.
آیا شما می توانید به واقعیتها بدون واکنش به احساسات شخصی خود پاسخ دهید؟
یک مدیر باید بتواند به مسایل کاری پرداخته و در زمان مناسب راه حلهای قابل اجرا را پیشنهاد کند، در غیر این صورت کارمندان تغییر ماهیت داده و سطوح عملکردشان کاهش می یابد.
آیا شما قادرید که به مجموعه ای از موضوعهای شخصی واکنش نشان دهید؟
شناخت اهداف شخصی کارمند برای شروع خوب است ولی یک مدیر ممتاز باید دستور کارها را با هم تلفیق کند و آنها را به سمت یک هدف مشترک کاری رهبری کند.
نباید از کارمندان انتظار داشته باشید که همان اهداف شما را داشته باشند. اغلب درباره اهداف شرکت صحبت می شود درحالی که باید درباره چیزهایی که برای کارمندان اهمیت دارد نیز بحث شود.
آیا شما می دانید چه موقع باید شروع به ایجاد تغییرات کنید؟
معمولاً این مدیر است که می تواند نظر بدهد که آیا سیاست یا موقعیت فعلی نیازمند ایجاد تغییرات در ساختار شرکت هست یا نه.
برگرفته ازسایت : کارآفرینی
ترکیب مدیریت دانش و نوآوری
افزایش رقابت بین بنگاهها در مقیاس جهانی باعث شده است که تفکیک یا عدم تفکیک حوزه های مدیریت دانش یا مدیریت نوآوری موضوع چندان استراتژیک و مهمی به شمار نیاید. در عوض، موضوع استراتژیک و مهم کاربرد مدیریت دانش در فرایندهای مدیریت نوآوری است که موجب می شود سازمانها عملکرد خود را ارتقا ببخشند. در گذشته سازمانها با تکیه بر نوآوری جدید برای ارتقای عملکرد سازمان از خـــــود می پرسیدند: نوآوری چگونه میتواند عملکرد سازمانی را ارتقا ببخشد، در حالی که امروزه با تکیه بر نوآوری دانش به عنوان منبع بالقوه مزیت رقابتی از خود می پرسند: چگونه توسل به نوآوری دانش، ما را قادر می سازد که در دنیای پر تلاطم کسب و کار به مزیت رقابتی بلندمدت نائل شویم؟
اهمیت دانش
گذار به انقلاب دانش: در اقتصاد نوین، دانش منبع اصلی توسعه اقتصادی و صنعتی است و سایر عوامل سنتی تولید مانند زمین، نیروی کار و سرمایه در مرتبه بعدی اهمیت قرار دارند (DRUCKER, 1994). عوامل سنتی تولید از نظر مقیاس و دامنه با محدودیت روبرو بوده و افزایش نهایی آنها به بازده نزولی سرمایه گذاری منجر می شود. در مقابل، قانون اقتصادی دیگری بر بازده دانش حکمفرماست: سرمایه گذاری بیشتر در دانش یا اطلاعات به بازدهی بالاتری ختم خواهد شد. نگرش سنتی به نوآوری از تاکید بر داراییهای فیزیکی و ملموس به فرایندهای جذب، همانند سازی و تسهیم دانش برای ایجاد نوآوری در دانش مبدل شده است. در چنین شرایطی دانش به عامل کلیدی ارتقای عملکرد سازمانی تبدیل شده است. هر چند صاحبنظران رشته نوآوری اهمیت دانش را به رسمیت میشناسند، اما ابهام موجود بین ارزش دانش و اطلاعات سازمانها را ناچار ساخته است که میلیاردها دلار در فناوری اطلاعات سرمایه گذاری کنند (STRASSMAN,1997). این ناهماهنگی بین مخارج فناوری اطلاعات و عملکرد سازمانی را می توان به گذار از عصر اطلاعات و ورود به عصر دانش نسبت داد (MALHOTRA,2000,1997). در حقیقت توجه روزافزون به نوآوری دانش به عنوان اهرم استراتژیک عملکرد سازمانی موضوع تازه ای نیست .
سازمانهایی در اقتصاد مبتنی بر دانش موفق عمل می کنند که بتوانند در فرصتهای حاصل از داراییهای دانش سرمایهگذاری کنند. این سازمانها فاتحان صنعت خواهند بود. سازمانهایی که از عهده این مهم برنیایند بازندگان صنعت تلقی خواهند شد. برای این کار سازمانها مجبورند انواع داراییهای دانش را شناسایی و نحوه اجرای موثر مدیریت دانش را بیاموزند .
مهارت مدیریت دانش
دانش از طریق اثرگذاری در محصولات، فرایندها و افراد موجب ایجاد ارزش برای سازمانها می شود، در حالی که مدیریت دانش اطلاعات، داده ها و داراییهای فکری را به ارزشهای دیرپا و ماندگار تبدیل می کند (DELL, 1996). به دلیل نیاز سازمانها به نوآوری، توجه به مدیریت دانش با توجه به مدیریت نوآوری همراه و همگام بوده است .
تاکنون دستاوردهای مدیریت دانش مهم و چشمگیر بوده است. یکی از دستاوردهای مدیریت دانش در زمینه محصول تولید خودرو هوشمند است که سیستم مدیریت موتور آن قادر است عملکرد قطعات و اجزای مهم موتور را کنترل کرده و از نیاز به سرویس و به دنبال آن افزایش عملکرد موتور آگاهی داشته باشد. دستاورد دیگر دانش در زمینه فرآیند بهره مندی از بهترین مهارتها است، مانند کارخانه های تولید کننده نیمه هادیهای دارای فناوری بالا است که موجب شده است صرفه جوییهای هنگفتی در زمینه سرمایه گذاری در داراییهای سرمایه ای انجام گیرد. در زمینه افراد، دانش تخصصی افراد مجرب در معاملات تجاری( مذاکرات چند میلیارد دلاری ) قادر است موفقیت یا عدم موفقیت در کسب و کارهای مبتنی بر دانش را تعیین کند .
از تاثیرات مهم مدیریت دانش بر عملکرد سازمانی گسترش ابزارهای مدیریت دانش مانند یادگیری الکترونیک، گذرگاههای اینترنتی (WEB PORTAL) ، چت یا گفتگوی الکترونیک، و ابزارهای جستجو و گردآوری داده ها و غیره است. علی رغم وجود مزیتهای مدیریت دانش در زمینه صرفه جوییهای مالی، سرمایه گذاری در زمینه مدیریت دانش با ریسک ها و مخاطراتی همراه است، زیرا مشکلات و مسائل مربوط به استقرار آن موجب می شود که به مزایای مورد انتظار منجر نشود. همانگونه که در بالا بدان اشاره شد، دستاوردهای مدیریت دانش در حیطه کسب و کار عبارت است: محصول مانند حق اختراع یا اعطای امتیاز فناوری( سرمایه فکری )، فرآیند مانند رویه های مالی یا روشهای تولید( سرمایه ساختاری) افراد مانند نیروی متخصص( سرمایه انسانی ).
تکامل نوآوری دانش
سازمانهای امروزی بی وقفه تلاش می کنند تا خود را از رقبایشان متمایز کنند. کسب توانایی لازم برای ایجاد تمایز، کاربرد هوشمندانه داراییهای دانش برای مقاصد نوآوری است. بنابراین، بسیاری از سازمانها در صددند بر مبنای فرایندهای خاص تولید، مهارتهای خاص و کمیاب، خلاقیت و اقدامات مدیریتی نظیر مدیریت زنجیره عرضه و مدیریت روابط مشتری، تکنیک های جدید را بیازمایند (GOLD ET AL,2001)
امروزه سازمانها سخت تلاش می کنند که به عنوان پیشگامان مهارتهای مدیریت دانش شناخته شده و از این طریق مزد تلاش و کوشش خود را بگیرند. این مهم از طریق کاربرد دانش برای مقاصد نوآوری امکانپذیر است .
داراییهای دانش چیست؟
همه انواع اطلاعات را نمی توان به عنوان دارایی دانش در نظر گرفت. این سازمانها هستند که قادرند با توجه به محیط و اهداف کسب و کار مشخص سازند که چه اطلاعاتی را می توان دارایی دانش قلمداد کرد. معمولاً داراییهای دانش را به دو دسته داراییهای عینی و داراییهای ذهنی طبقه بندی می کنند. برای مثال، داراییهای عینی عبارتند از: حق اختراع، مارک تجاری و غیره. این نوع اطلاعات را می توان با استفاده از فناوری اطلاعات ثبت، بایگانی و کددار کرد. داراییهای ذهنی به اطلاعات موجود در افکار مردم اشاره دارد که نمی توان آنها را ثبت، بایگانی و کددار کرد ( Amidon, 1997,Drucker,1998 )
عناصر تشکیل دهنده نوآوری دانش چیست؟
اولین بار پیتر دراکر بود که از اصطلاح کارگر دانش ( knowledge worker )استفاده کرد. در واقع تا همین اواخر بود که مدیران و سیاستگزاران سازمانی دریافتند نوآوری موفق نوآوری دانش مدار است. «آمیدون» نوآورری دانش را بدینگونه تعریف می کند: ایجاد، توسعه، تبدیل و کاربرد افکار جدید در قالب کالاها و خدمات قابل فروش که موجب موفقیت سازمانها، اعتبار اقتصاد یک ملت و پیشرفت و ترقی یک جامعه می شود. نوآوری دانش دو عنصر کلیدی دارد: اول شناسایی دانش به عنوان یک عامل کلیدی و دوم اقدامات مربوط به مدیریت دانش .
مدیریت استراتژیک نوآوری دانش : ماهیت ذهنی داراییهای دانش سازمانها و الزامات بلند مدت سازمانها ایجاب می کند که رویکرد متفاوتی به مدیریت نوآوری دانش ایجاد گردد. تفکرات رایج امروزی، مدیریت استراتژیک نوآوری دانش را به عنوان یک ابزار رقابتی موثر برای حمایت از عملکرد سازمانی قلمداد می کند . با وجود ابزارهای مختلف مدیریت دانش، مدیران سازمانها برای دگرگونی سریع رویکردها یا نگرشهایشان جهت کاربرد دانش در حیطه نوآوری با یکدیگر به رقابت می کنند. تمرکز بر موضوعهای مدیریت استراتژیک ضروری است زیرا ظهور نوآوری دانش هرگز متوقف نشده و با محیطهای رقابتی و شرایط جدید بازارها تغییر می یابد. با وجود ارتباطی که بین داراییهای دانش و مدیریت نوآوری وجود دارد فرد ممکن است تعجب کند که چرا تحقیقات اندکی در زمینه نوآوری دانش صورت گرفته است. با در نظر گرفتن این موضوع که اصول دانش مدار باید محور و راهنمای عمل نوآوری دانش قرار گرفته و یک شالوده تسهیم دانش برای تسهیل اقدامات دانش مدار ضروری است، باید گفت که استقرار آن به داده های انسانی تصمیمگیری،اشتراک مساعی، تجارب و واکنشهای خلاقانه توسط افراد مستعد بستگی دارد .
اصول دانش مدار : اگر قرار است که مهارتهای مدیریت دانش با مهارتهای مدیریت نوآوری ترکیب شده و به عنوان یک ابزار رقابتی برای پشتیبانی از نوآوری دانش تبدیل گردد، سازمانها باید وظایف خود را بر اساس مجموعه ای از اصول دانش مدار ایفا کنند. اصول ششگانه مدیریت نوآوری دانش عبارتند از :
درک سیستم ارزش نوآوری : این سیستم با زنجیره ارزش متفاوت است. بر خلاف زنجیره ارزش که خطی و ایستا است این سیستم غیرخطی و پویا بوده و بیانگر روابط متقابل است .
صورتبندی یا تنظیم استراتژی دانش گروهی : این استراتژی بر خلاف استراتژی اطلاعات رقابتی که به رابطه برد/باخت قائل است رابطه برد / برد را تشویق می کند .
توسعه شبکه دانش استراتژیک : بر خلاف واحدهای تجاری استراتژیک که داراییهای اطلاعات مجزا را مورد تاکید قرار می دهد، این شبکه جریان داراییهای دانش بین شرکا، مشتریان،تامین کنندگان و غیره را مورد تاکید قرار می دهد .
ایجاد راهکارهای مدیریت دانش مبتنی بر انسان/ فناوری نه راهکارهای مدیریت دانش مبتنی بر ماشین : برای اینکه دانش در خدمت نوآوری باشد باید انسان و ماشین مکمل یکدیگر باشند .
استقرار فرآیند دانش پایین به بالا : کارهای دانش سودمند و خلاقانه که توسط کارگران دانش انجام می گیرد نیازمند دخالت اندک مقامات رده بالاست
تاکید بر موفقیت مشتری به جای رضایتمندی مشتری : رضایتمندی مشتری تنها بر نیازهای امروزی مشتری تاکید دارد در حالی که موفقیت مشتری نیازهای آتی مشتریان را نیز در نظر دارد. موفقیت مشتری نیروی رقابتی برای رشد شرکت و توسعه کسب و کار را ایجاد می کند .
ساختارهای تسهیم دانش : فناوریهای اطلاعات و ارتباطات، موتور محرکه و عامل موثر در سرعت بالای انتقال اطلاعات و کاهش هزینه های ارتباطات است . اینترنت یکی از فناوریهای اطلاعات و ارتباطات است که تاثیر چشمگیری بر مدیریت دانش گذاشته است. امروزه، اینترنت مسیر استفاده گروهی از داراییهای دانش را هموار ساخته است. سازمانها برای استقرار ساختارهای تسهیم دانش برای نوآوری دانش باید از فعالیتهای کدگذاری، ذخیره دانش و توسعه شبکه دانش جانبداری کنند .
اقدامات دانش مدار
هدف اقدامات دانش مدار شناسایی گوهر دانش از بین دریای پهناور اطلاعات است. اینترنت به خاطر کاربرد آسان، دسترسی سریع و کم هزینه ای که دارد ابزار سودمندی برای اقدامات دانش مدار به شمار می رود. تاثیر اقدامـــــات دانش مدار بر نوآوری تا حدود زیادی به خلاقیت و تخیل انسانی و داراییهای دانش موجود بستگــی دارد ) Malhotra,2000,1997). بر اساس مطالعه ای که بر روی مهارتهای مدیریت دانش سازمانهای استفاده کننده از اینترنت انجام گرفته اقدامات 9 گانه دانش مدار عبارتند از :
محصولات :
تعیین نوع و گونه دانش؛
ایجاد پایگاههای دانش؛
تبدیل دانش به محصولات و خدمات جدید .
فرآیندها :
کسب و کاربرد مجدد اطلاعات به عنوان دانش؛
آموزش فرایندهای دانش از طریق توزیع، انتشار یا برقراری ارتباطات شخصی؛
سنجش و مدیریت ارزش داراییهای دانش .
افراد :
ایجاد دانش یا تیمهای سرمایه فکری؛
تاسیس مراکز دانش مردم مدار؛
استفاده از فنون گروهی برای مبادله دانش بین افراد .
چالشهای آینده نوآوری دانش : برای برخورداری هر چه بیشتر از مزایای نوآوری دانش باید به استقبال چالشهای بنیادین و اساسی رفت. این چالشهای سه گانه عبارتند از :
اولین چالش ، گسترش اقدامات دانش مدار در لایه های مختلف جامعه یعنی لایه های صنعتی، سازمانی و انسانی است . این اقدام افراد را قادر خواهد ساخت از سرمایه دانش برای مشارکت در فعالیتهای اساسی نوآوری دانش استفاده کنند .
دومین چالش ، ایجاد داراییهای دانش جدید، دسترسی آسان و جابه جایی و تحرک آزاد آن برای افراد درگیر در فعالیتهای نوآوری دانش است .
سومین چالش ، تقویت نقش تمام عوامل ذینفع سازمان است. به عبارت دیگر، وظیفه این عوامل ایجاد یک فرهنگ دانش مدار و شکوفاسازی یک اکوسیستم مبتنی بر تسهیم دانش است. گذشته از آن، موفقیت نوآوری دانش به میزان همکاری و تعاون افرادی بستگی دارد که در ایجاد دانش سهیمند. عاملی که موجب می شود دانش برای جامعه سودمند و ارزشمند شود .
برگرفته ازسایت: modiriran.ir
پرداخت به هریک از این عناوین و تعیین وجه اشتراک و افتراق هر کدام ، نیازمند فرصت کافى به خود است ، اما آنچه که امروزه مهم تر از همه عناوین مدیریتى ، به عنوان اصلى ترین عامل در تعیین برنامه ها و تصمیم گیرى ها در محیط هاى پر فرآیند تاثیر گذار است ، بکارگیرى و استفاده از تکنینک هاى مدیریت ریسک و به همان میزان سیستم هاى مبتنى بر IT,ICT است . فن آورى اطلاعات ، به نحو فزاینده اى بر چگونگى عملکرد و نحوه کارآیى سازمانها ، ارگانها ، شرکت هاى دولتى و خصوصى اثر گذاشته است ، و نقش سیستم هاى مبتنى بر فن آورى اطلاعات در انجام کارآمد امور ادارى و تجارى انکار ناشدنى جلوه مى کند
تنوع و گستره فعالیتها موجب مى گرددتا امکان پرداختن به همه امور میسر نباشد فلذا طبقه بندى کردن امورو اولویت دادن به برخى امورمهم نسبت به برخى دیگراز اهمیت زیادى برخوردار نمى باشندضرورت پیدا مى کند. امروزه بهره گیرى از فن آورى اطلاعات در مدیریت ریسک حدیث متفاوتى را باز مى گوید و تاثیرى عمیق بر چگونگى سر و سامان دادن به فعالیتهاى اتوماسیون سازمانها و مدیریت چرخه ایجاد سیستم هاى مکانیزه مى گذارد .
مدیریت ریسک ، یک مدیریت مهم و ضرورى محسوب مى شود که تصمیم گیرى دقیقى را بر اساس میزان ریسک و خطر میسر مى سازد و در اکثر نقاط دنیا توسط پرسنل اجرایى IT مورد بهره بردارى قرار مى گیرد . ریسک در معناى عام عبارت است از تاثیر منفى ناشى از یک آسیب پذیرى و در نظر گرفتن احتمال وقوع و اثر آن در فرآیندهاى یک سیستم . فلذا بایستى سطح ریسک پایین ؛متوسط ؛ بالاو احتمال وقوع آن و پیامدهاى آن مورد شناسایى قرار گیرد تا بتوان براى رفع آن تصمیم گیرى کرد. ریسک یعنى : میزان و امکان سرپیچى از قانون که به خسارت و زیان علیه تجارت ؛ صنعت و مردم منجر خواهد شدیا به تعبیر دیگر ر! یسک امکان وقوع یک خسارت و زیان اعم از مالى و یا غیر مالى در نتیجه انجام یک کار است . مدیریت ریسک ، فرآیند تشخیص و ارزیابى ریسک و کاهش آن تا یک سطح قابل قبول مى باشد و با هدفگذارى امکان پذیر است . هدف از اجراى مدیریت ریسک این است که سازمان بتواند به اهداف ذیل جهت سیستم هاى مبتنى بر فن آورى اطلاعات خود دست یابد : تامین امنیت بیشتر براى سیستم هاى مبتنى بر ذخیره سازى ، پردازش و انتقال اطلاعات سازمانى . اعمال مدیریت براى توجیه و بهینه سازى هزینه هاى IT . تصویب و تائید سیستم ها .
مدیریت ریسک داراى سه مرحله است : مدیریت ریسک ، ارزیابى ریسک و کاهش ریسک .
مدیریت ریسک : مدیریت ریسک یعنى شناسایى؛ ارزیابى ؛ تجزیه و تحلیل ؛ چگونگى رفتار و اداره کردن آن . مدیریت ریسک فرآیندى است که به مدیران امکان مى دهد تا هزینه هاى اقتصادى و عملیاتى مورد نظر را مقایسه کنند و با بهره گیرى و حمایت از سیستم هاى IT ، امکانات و قابلیتهاى آنها را بهینه سازندو یا به تعبیر دیگر مدیریت ریسک روشى است براى استفاده بهینه از امکانات و منابع موجود . این روند تنها منحصر به محیط IT نیست و در تمام تصمیم گیرى هاى روزانه ما تاثیر بسزایى دارد . به عنوان مثال، امروزه بسیارى از مردم تصمیم به نصب دزدگیر مى کنند و بر این اساس هزینه اى را به شرکت مربوط مى پردازند تا این سیستم ها را جهت حفاظت بهتر از اموال و دارایى هاى خود به کار گیرند. مسلمء ? افراد هزینه نصب و کنترل اینگونه سیستم ها را به نسبت اسباب و دارایى خود مى پردازند و به همان مقیاس تامین امنیت را براى خانواده خود فراهم مى آورند .
§ بهره گیرى از مدیریت ریسک در چرخه ایجاد یک سیستم : کاهش اثر منفى درسیستم و سازمان و رسیدن به یک پایه اساسى در تصمیم گیرى ، دلایلى هستند که که سازمان را وادار به اجراى روند مدیریت ریسک براى سیستم هاى مبتنى بر IT مى سازند . چرخه ایجاد یک سیستم مکانیزه داراى 5 مرحله است : شروع ، ایجاد و تهیه سیستم ، اجراى سیستم ، بازبینى مجدد ، حفاظت و واگذارى . ارزیابى ریسک : ارزیابى ریسک اولین قدم در روش مدیریت ریسک به شمار مى آید . سازمانها با استفاده از ارزیابى ریسک ، مى توانند محدوده تهدیدات احتمالى و ریسک مربوط به یک سیستم مبتنى بر IT را در سراسر چرخه ایجاد سیستم مشخص کنند . بازده و نتیجه این امر به تعیین کنترل هاى مربوطه جهت کاهش یا حذف ریسک در طول روند کاهش ریسک کمک مى کند. ارزابى ریسک خود داراى 9 مرحله اساسى است که عبارت است از : تعیین سیستم ، تشخیص تهدید ، تشخیص آسیب پذیرى ، تحلیل کنترل، تعیین احتمال ، تحلیل اثر سوء ، تعیین ریسک ، ارائه نظریه و پیشنهاد جهت کنترل سیستم و نهایتا مستند سازى نتایج . کاهش ریسک : کاهش ریسک عبارت است از اولویت دادن ، ارزیابى و اجراى کنترل هاى کاهش ریسک که در روند ارزیابى ریسک پیشنهاد شده اند .
از آنجایى که از بین بردن تمامى ریسک ها عملا امکان ندارد ، مدیران با اعمال کنترل هاى مناسب ، کاهش ریسک را تا یک سطح قابل قبول به انجام مى رسانند . کاهش ریسک را از طریق موارد ذیل مى توان انجام داد .
الف- تقبل ریسک : پذیرفتن ریسک احتمالى و ادامه عملیات سیستم IT جهت پیاده سازى کنترل ها تا رسیدن به یک سطح قابل قبول . ب- اجتناب از ریسک : دور کردن ریسک با از میان برداشتن عامل و پیامدهاى ریسک . ج- برنامه ریزى ریسک : کنترل ریسک از طریق ایجاد یک برنامه کاهش ریسک که به کنترل ها اولویت بخشیده و آنها را اجرا و اداره مى کند . د- تصدیق و تحقیق : قبول نقطه ضعف یا آسیب پذیرى و تحقیق در خصوص کنترل ها جهت اصلاح آسیب پذیرى . ه- انتقال ریسک : انتقال ریسک براى جبران خسارت ، به طور مثال بیمه کردن سیستم . سازمانها مى توانند حدود کاهش ریسک را بر حسب احتمال یا تاثیر تخفیف تهدید (دو عاملى که سطح کاهش یافته ریسک را در یک عملیات سازمانى تعیین مى کنند) بررسى کنند . به ریسکى که بعد از اجراى کنترل هاى جدید مى ماند ، ریسک باقى مانده مى گویند . عملا هیچ سیستم IT بدون ریسک نیست و تمام کنترل هاى صورت گرفته را ریسک برطرف نمى کند . چنانچه ریسک باقى مانده تا یک سطح قابل قبول تقلیل نیابد ، چرخه مدیریت ریسک باید تکرار گردد تا روشى را که براى کاهش ریسک باقى مانده مشخص سازد .
هنگامى که مسئولان و مدیران اعلام کنند که ریسک به سطح مناسبى رسیده ، باید گزارشى را که بیانگر ق! بول ریسک باقى مانده است ، قبل از تائید و معتبر سازى سیستم ، قبول و به امضا رسانند . نکات اصلى در مدیریت موفق ریسک : از فواید مدیریت ریسک به طور خلاصه مى توان به افزایش کارآئى ؛ موثر بودن ؛ تسهیلات و روان سازى ؛ کاهش هزینه ؛ سرعت عمل ؛کاهش زمان انجام عملیات اشاره نمود . اما یک برنامه موفق در مدیریت ریسک بستگى به موارد ذیل دارد :
1- تعهد مدیریت ارشد در خصوص زمان و منابع ضرورى
2- پشتیبانى و همکارى همه جانبه گروه
IT 3- صلاحیت تیم مدیریت ریسک .
این گروه باید مهارت لازم را در پیاده سازى روش مدیریت ریسک در یک سیستم را دارا باشند . ریسک و احتمال خطر عملیات را تشخیص دهند و بر آن اساس ، حمایت هاى مقرون به صرفه اى را جهت رفع احتیاجات سازمان ارائه نمایند .
4- آگاهى و مسئولیت پذیرى گروه کارى که باید از روش ها و آئین نامه ها پیروى کرده و کنترل هاى اجرا شده در خصوص حمایت از عملیات سازمانشان را بپذیرند .
www.google.com
برگرفته از: itkar.com
عصر بعد عصر داناییo ست.عصر دانایی,عصری است که در آن بدون استفاده از آخرین دستاوردهای بشر در 3 حوزه دانش چیستی,دانش چگونگی و دانش چرایی نمی توان راه حل مناسب برای مسایل پیدا کرد.ما این عصر دانایی را پشت سر گذاردن عصر اطلاعات و مقدمه ورود به عصر خرد می دانیم,یا به عبارتی عصر دانایی میانه عصر اطلاعات و خرد است.
درهرحال تحولات حوزهo فن آوری باعث پیدایش جامعه جدیدی شده که اسامی زیادی به خود گرفته مثل جامعه علمی,اطلاعاتی و…کانون این تحولات در اقتصاد است و به راحتی می توانیم بگوییم تحولات مهمی که در حوزه اقتصاد بوجود آمده به عنوان عامل تحولات اجتماعی به حوزه های دیگر سرازیر می شود.
تاکنون تصور براین بوده است که فن آوری پیشرفتهo باعث بیکاری می شود و میزان اشتغال را کاهش می دهد.اما آمارها نشان می دهد که این نگرانی, بی مورد است.
تحولات فن آوری که محرک اصلی اش در حوزه ارتباطات بوده,باعث شده که روندهایی برجهان حاکم شود که در اینجا به برخی ازین روندها اشاره می شود:
جهانی شدن.o
جهانی شدن معلول و نتیجه طبیعی انقلاب اطلاعات وارتباطات است.
شبکه ای شدن.o
روند دیگری که در جهان درحال حاکم شدن است,شبکه ای شدن می باشد.یعنی حجم روزافزونی از فعالیتها در فضای شبکه ها جریان پیدا می کند که مهمترین این شبکه ها, شبکه اینترنت است.
تاثیر تحولات برo نهاد کار.
با توجه به تحولاتی که ذکر شد,ماهیت کار در حال دانشور شدن است.اتوماسیون اداری باعث شده که روز بروز تعداد کارکنان و افراد کم تخصص در سازمانها کمتر شود و کیفیت تغییر پیدا کند.
برگرفته از سایت: .modiriran.ir
باید سعی کرد که مردم با رضا و رغبت و خود کارانه به دنبال کارها بروند در حقیقت، رییس یک سازمان نباید نقش راننده را به عهده بگیرد. بلکه باید به رهبری بپردازد و نه اینکه با استفاده از قدرت اداری ،کارمندان را به کار وادارد که این تلاشی زودگذر خواهد بود . اما اگر رهبری به وجهی صحیح اعمال شود و مجریان به طیب خاطر از او پی روی کنند ، هدف مشترک و رضایت خاطر ، موجب تحرک و خودکاری میشود. البته راههای مختلفی برای این کار وجود دارند که در دنیای صنعتی به آن "فروش عقاید " میگویند . یعنی اینکه رهبر برای عقیده خود خریدار دست و پا کند .
16 بند دیگه هم این پائینه !
2- مستمع خوبی باشید .
گفته اند: "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد "، رهبر با انگشت گذاشتن روی نقاط ضعف یا قوت اشخاص و با توجه به شخصیت آنان می تواندآنها را تهییج کند که آزادانه گفت و گو کنند و سپس با کمال علاقه شنونده ی با حوصله و علاقه مندی برای شنیدن سخنان ایشان باشد .
باید که مدیران با سکوت و حوصله گفته ها را به گوش جان بپذیرند واز اعمال قدرت و سلطه جویی در بحث خودداری کنند. مثلا اگر هر دو باهم شروع به سخن کردند آن که به زیر دستان را بر خود مقدم بدارد .
3- به طور خصوصی انتقاد کنید .
هرگز از کارمندان در حضور دیگران وبه ویژه در نزد زیردستان او انتقاد نکنید که طبعا ایجاد مقاومت و ناراحتی میکند. که گفته اند:نصیحت (انتقاد)در پیشروی دیگران حکم سرزنش را دارد .
4- هرکسی که کاری را به پایان رسانید باید شخصا پاداش کارش را بگیرد .
اگر قرار شود که مدیر نتیجه ی کارو تلاش زیردستان را به حساب خود بگذارد همه نوآوریها از میان میرود و قبول مسئولیت به دشواری صورت میگیرد.دادن اعتبار به اشخاص در ازا زحمتهایی که کشیده اند مالاً پاداشی است که برای رهبری که چنین محیط سازنده ای را به وجود آورده است .
5- علاقه مندی خود را به کار زیردستان نشان بدهید .
در حقیقت باید دانست که درک "بنی آدم اعضای یک پیکرند" و علاقه مندی به کار زیردستان ، یکی از اصل های اولیه انسانی ، برخورد گرم ، خواندن اشخاص با اسم کوچک و با تظاهرات دوستانه ، مثل پیوستن به جمع همکاران فرودست به هنگام صرف نهار و پرس جو کردن از طرز کار ایشان و حتی تکرار مطالبی از قبیل : " فلانی واقعاً کارت جالب است ، می بینم که با تلاشی که می کنی خسته شده ای ، چطور است فردا کمی استراحت کنی ؟ " موجب می شود که کارمند به خود ببالد که کارش خیلی مهم است و راهبر سازمان با دیده ای باز و ضمیری روشن در کارها نظارت دارد و فارغ از سلامت جسم و روح زیردستان نیست .
6- میل باطنی خود را به صورت پیشنهاد عرضه کنید .
به جای تحکیم صریح و مستقیم ، میل باطنی خئد را به صورت غیر مستقیم ظاهر کنید. مثلاً وقتی بگویید به نظر شما بهتر نیست که کار به این صورت باشد؟ ان وقت مطمئن باشید که مخاطب نه تنها متوجه منظور شما نخواهد شد ، سهل است که با علاقمندی و رغبت ، آن را خواهد پذیرفت و حتی از آن حمایت خواهد کرد .
7- وقتی پیشنهادی دارید و یا حتی دستوری می دهید، باید مطمئن باشید که دلایل آن را نیز می توانید ابراز بدارید .
طبیعت آدمی این است که همیشه دوست دارد پیش از آن کاری را صورت بدهد ، از " چرایی " آن آگاه باشد، باید یه صورت شفاهی یا کتبی علت را گوشزد کرد .
8- نظریه های دیگران را در طرح ها و نقشه هایتان دخالت بدهید .
پیش از اینکه طرح های شما اجراء شود ، بهتر است که با زیردستان مشورت کنید و با جلب نظر آنان به آنها نشان بدهید که آنها هستند که نقش عمده را در اجرای طرح ها به عهده دارند، وقتی که پنین شد ، طبیعتاً خود را مسئول دانسته و پیروی و یا شکست طرح ها را مربوط به خود خواهند دانست ، ضمن اینکه در این گونه رایزنی ها ، چه بسا اندیشه های نو و سودمندی که با تجلی خود ، موجب قوام و دوام طرح ها می گردند .
9- زیردستان را احترام کنید .
همه کس و به ویژه جوانان که تازه پا به پای عرصه پرکشاکش زندگی اجتماعی گذرانده اند دوست دارند که مورد احترام قراربگیرند ، تشکر از زیردستان و محترم شمردن غرور و شخصیت آنها ، ساده ترین و کم هزینه ترین راه جلب مشارکت صمیمانهء آنها است .
10- در کردار و رفتارتان پای دار باشید .
رهبری که زیردستان را تخطئه می کند و موجب می شود که در لاک خود فرو رفته و از هر نوع اظهار وجودی خودداری کنند، هرگز نمی تواند از پشتی بانی زیردستان برخوردار شده و مورد اعتماد آنها باشد ، کارکنان از رهبرانی قلباً پیروی می کنند که رفتارشان قابل پیش بینی باشد و عکس العمل هایشان روشن ، تا قادر باشند با هر وضعیتی روبه رو شوند.تلون مزاج و چند چهرگی ، خطر و آفت بزرگ رهبری است .
11- نشان بدهید که به زیردستان اعتماد کامل داریدوآنها به بهترین وجهی کار خود را می کنند .
وقتی که زیردست حس می کند که به او اعتماد هست و بالادست او را عنصری مفید می داند ، از لحاظ روانی برای قبول مسئولیت آماده تر خواهد بود .
12- از زیردستان بخواهید که در صورت نیاز، بدون هیچ بیم و تردیدی برای مشورت خواهی و کمک به شما مراجعه کنند .
نتیجه چنین رفتاری تعلق خاطر زیردستان به شما خواهد بود که با آزادی کامل نظرها و پیشنهادهای خود را ابراز بدارید .
13- وقتی اشتباهی می کنید باید با کمال شهامت و از روی صداقت به اشتباه خود اقرار کنید .
بدیهی است که چنین حرکتی به زیردستان شوق و شهامت و تقوا می آموزد و محبت آمیخته با احترامی را در دلهایشان زنده می دارد .
14- باید به ضعیف ترین پیشنهادها هم توجه کرد .
ممکن است عقیده ای بسیار جالب و عالی به نظر برسد.پذیرش چنین عقیده ای و عالی به نظر برسد.پذیرش چنین عقیده ای دشوار نیست، اما رهبر شایسته کسی است که به نظرهایی که حتی خنده دار هم باشند ، عطف توجه کند، چون ممکن است که همین عقیده ساده و ضعیف ،وقتی که بیش تر مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت ، نتیجه های مفیدی در برداشته باشد .
15- از ناراحتی و چهره های درهم و اخم آلود زیردستان ناراحت نشده و درصدد مقابله به مثل نباشید .
جون حتی در بهترین شرایط کار و بهترین نوع رهبری هم ، گاهی انسانها گرفته به نظر می رسند.باید رهبران بکوشند که در ریشه این ناراحتی ها را کشف کرده و از میانشان بردارند نه اینکه در مقام رویارویی و مقابله به مثل برآیند .
16- در فرصتهای مناسب به زیردستان نشان دهید که کارشان بسیار مهم است و در بقاء و کارایی سازمان ، نقش عمده ای دارند .
طبیعت آدمی این نیست که همیشه گمان می کند که کارش مهم است و در نقش پروانگان زندگی نمی کند، لذا گاه وبی گاه باید به زیردستان پرداخت و اهمیت کارشان را باد آورد تا غرورشان پا برجا بماند .
17- به زیردستان اجازه و فرصت دهید تا درتصمیم گیری ها مشارکت جسته و سهمی داشته باشند .
چون احساس خواهند کرد که در سازمان ، نقش و اهمیتی دارند که بدون مشارکت ایشان هرگز چنین تصمیم مهمی گرفته نمی شد. در نتیجه ، انگیزه و پشتیبانی از تصمیم پرفته شده به وجود می آید .
برگرفته از :weblog .shaar.com
امروزه بسياري از مردم حق انتخاب دارند. علاوه بر اين، آنها مي توانند بيش از يك شغل داشته باشند، به اين دليل كه محدوده زندگي كاري افراد نزديك به 60 سال است. سه برابر چيزي كه در سال 1900 وجود داشت . افرادي كه در برنامه مديريت اجرايي بنده بودند (آنهايي كه حدود 45 سال سن داشته و بسيار موفق بودند) گفته اند: هنگامي كه مشغول كار هستند منتظر به پايان رساندن شغل خود نيستند .
دانش، حق انتخاب مي دهد، همچنين دانش شرح مي دهد كه خانمها نيز مي توانند مشاغلي مانند آقايان داشته باشند. از نظر تاريخي زن و مرد به نسبت مساوي در نيروي كار سهيم بوده و مشاركت داشته اند، فكر يك زن خانه دار بيكار در قرن 19 يك خيال پوچ و بي اساس است. مردها و زنها به سادگي كارهاي مختلفي انجام مي دهند هيچ تمدني نيست كه در آن هر دو جنس زن و مرد كارهاي مشابه انجام دهند. اما كـــار دانش جنسيت نمي شناسد و زنها و مردها كارهاي مشابه انجام مي دهند و البته اين موضوع تغيير و تحول بزرگي در شرايط زندگي بشري پديد آورد .
براي كسب موفقيت در اين دنياي جديد، ما بايد در ابتدا ياد بگيريم كه چه كسي هستيم تعداد كمي حتي از افراد موفق مي توانند پاسخگوي اين سوالها باشند .
آيا مي دانيد در چه چيزهايي موفق و خوب هستيد؟ آيا مي دانيد براي رسيدن به حداكثر استفاده از نقاط قوت خود به يادگرفتن چه چيزهايي نيازمنديد؟ افراد كمي هستند كه تاكنون اين سوالها را از خود پرسيده اند. برعكس، آنها خيلي هم از ناداني و جهل خود مغرورند. افرادي وجـــود دارند كه از اينكه نمي توانند يك ترازنامه را بخوانند به خود افتخار مي كنند. امروزه اگر شما مي خواهيد موثر باشيد بايد بتوانيد آن را بخوانيد و درك كنيد. از طرف ديگر، حسابداراني هستند كه از اينكه نمي توانند با ديگران همراه باشند و ارتباط برقرار كنند افتخار مي كنند و احساس غرور دارند. البته اينها چيزهايي نيستند كه قابل افتخار يا غرور باشند چون هر كسي مي تواند ياد بگيرد كه با ديگران با ملايمت و نرمي كار كند. به طور كلي، يادگرفتن شيوه هاي رفتاري كار سختي نيست و منشها و شيوه هاي رفتاري است كه به انسان اجازه مي دهد تا به پيش رود .
خودشناسي
در سراسر تاريخ بشري تنها موفقترين افراد بوده اند كه مي دانستند چه موقع «نه» بگويند. آنها هميشه مي دانستند كه در جستجوي چه باشند، آنها هميشه مي دانستند كه كجا خود را جاي بدهند و حالا همه ما بايد از آنها ياد بگيريم، خيلي سخت نيست. تنها كليد آن كار (كاري كه لئوناردو داوينچي و موزارت انجام داده اند) ثبت نتايج حاصل از تصميمات آنهاست .
هرگاه شما كار مهمي را انجام مي دهيد آن چيزي را كه انتظار داريد اتفاق بيفتد را بنويسيد. مهمترين تصميمات در سازمانها تصميمات افراد است. اخيراً تنها در بخش نظامي اين سوالها پرسيده مي شود كه اگر ما يك فرمانده را براي رهبري يك پايگاه انتخاب كنيم از او انتظار انجام چه كاري را داريم؟ سه سال بعد آنها به گذشته و به آن چيزي كه نوشته بودند توجه كردند و اكنون به اين نكته دست يافته اند كه حدود 40 درصد تصميمات آنها نتيجه داده است .
ساختن نقاط قوت
درك نقاط قوت ما به وسيله دنبال كردن نتايج كارهايي ساده است كه ما انجام مي دهيم. هنوز بسياري از ما نقاط قوت خود را دست كم مي گيريم و از آنها فقط به عنوان هديه استفاده مي كنيم. ما اموري را كه در آنها خوب هستيم و توانايي داريم به نظرمان ساده مي آيند. ما به اين عقيده اعتقاد داريم مگر اينكه در آنها با مشكل مواجه شويم كه در آن صورت اين مسئله خيلي خوب نخواهد بود، در نتيجه ما از نقاط قوت خود بي اطلاع مي مانيم و ما نمي دانيم كه چگونه آنها را بسازيم .
ما در بعضي مواقع مي دانيم كه چه هدايايي به ما اعطا شده است. ما بايد ياد بگيريم كه به كجا تعلق داريم و بايد ياد بگيريم تا بتوانيم به طور كامل از نقاط قوت خود بهره مند شويم، ياد بگيريم و بفهميم كه ضعفهايمان در چيست و ارزشهايمان كدامست. و ما نيز بايد ذات و طبيعت خود را بشناسيم: آيا با انسانها خوب ارتباط برقرار مي كنم؟ يا من يك گوشه گير هستم؟ من مرتكب چه چيزي شدم؟ و چه چيزي به كمك من مي آيد؟ متاسفانه هيچ كس اين چيزها را به ما ياد نداده است. در 30 سال آينده بيشتر انسانهاي تحصيلكرده بايد اين را ياد بگيرند كه خود را در كار يا شغل و زندگي جاي بدهند .
بهبود بهره وري
فهميدن قدرت خود، به حساب آوردن ارزشهاي خود و دانستن اينكه به كجا تعلق داريم، اينها چيزهايي هستند كه براي رويارويي با يك تغيير بزرگ در سازمانها ضروري هستند. بهبود بهره وري در كاركنان دانشگر وجود دارد. سازمانهاي موثر براي بهبود بهره وري افراد را در كارها و شغلهاي خود قرار مي دهند كه بتوانند بهترين كارها را انجام دهند و بيشترين سود را به دست آورند .
آنها افراد را در موقعيتهاي مختلف قــرار مي دهند و به افراد اين اجازه را مي دهند تا براساس شناخت توانشان خود را در موقعيتهاي مختلف قرار دهند. ديدگاه تاريخي به تلاشهاي سازمانها براساس مديريت بر خود چهارراه براي بهبود رشد و برانگيختن كاركنان دانشي عنوان كرده است :
1 - دانستن نقاط قوت افراد؛
2 - آنها را در موقعيت يا جايي قرار دهند تا بتوانند بيشترين بازدهي را داشته باشند؛
3 - به عنوان شريك رفتار كنيد؛
4 - چالشي بودن را به آنها تحميل كنيد .
كاركنان دانشي اين باور را ندارند كه براي كاركردن از ساعت 9-5 حقوق مي گيرند. آنها باور دارند كه آنها براي اينكه موثر باشند حقوق مي گيرند. سازمانهايي كه متوجه اين مطلب هستند مـــوانع را از سرراه كاركنان دانشي بر مي دارند، قادر به جذب و نگهداري و برانگيختن آنها براي بهترين عملكرد خواهند بود و اين مسئله بزرگترين عامل مزيت رقابتي در 25 سال آينده خواهد بود .
نقش بخش اجتماعي
بيشترين و درست ترين پيشرفتي كه در افراد سازمانها ديده ام، بخصوص در بزرگترين شركتها، حاصل از مشاركت داوطلبانه افراد در سازمانهاي غيرانتفـاعي بوده است. جايي كه آنها مسئوليت داشتـه اند و نتايج را مشاهـده مـي كردند و خيلي سريع مي فهمند كه ارزش آنها چقدر است راه بهتر ديگر وجود ندارد تا ما بتوانيم قدرت خود را درك كنيم و بفهميم كه به كجا تعلق داريم و اين مسلماً بهترين موفقيت براي دايره اجتماعي و مخصوصاً ارتباط آن با كسب و كار است .
امروزه ما درباره مسئوليتهاي اجتماعي شغلها يا كسب و كار صحبت مي كنيم. ما اميدواريم كه به زودي درباره سازمانهاي غيرانتفاعي به عنوان بزرگترين فرصت (موقعيت) اجتماعي براي كسب و كار صحبت كنيم. اين موقعيتي است براي شركتها تا بتوانند مديران را خيلي بيشتر از هر شركتي يا دانشگاهي موثرتر كنند. اين يك نفع و مزيت منحصر به فرد است كه دايره اجتماعي مي تواند ارائه كند .
منبع : phd.blogfa.com
برگرفته از سایت:گیگا پارس
تحقیقات انجام شده حاکی از آن است که حتی در رابطه با منابع به کار گرفته شده در روند افزایش تولید ، اختلاف چندانی بین این کشور ها و ژاپن وجود نداشته است
.یکی از مدیران ژاپنی در جایی گفته بود: کارگران ما از کارگران غربی زرنگ تر نیستند ، تکنولوژی ما نیز پیشرفته تر نیست ، ما فقط انرژی بیشتری به خرج می دهیم.( در تکمیل این نظریه لازم است اضافه شود که مهمترین منابع ژاپن ، ذخایر پر ارزش و بسیار غنی نیرو های انسانی کاردان می باشد که با سخت کوشی ، توانایی و اعتقاد به پیشرفت کشور ، ارزش ویژه ای را در میان کارگران جهان بدست آورده اند. مترجم )
آن چه در سیستم بهره وری ژاپنی ، منحصر به فرد است ، اجزا یا قطعات درون سیستم نیست بلکه چگونگی
"چیدن" آن ها پهلوی هم می باشد؛ به طور مثال در بازی (جیگ ساو) تصویر کامل زمانی بدست می آید ، که تمامی قطعات به طور مرتب و منظم کنار هم قرار گرفته باشند.شرکت های ژاپنی در فن "چیدن" عناصر کارآمد در سیستم تولید و بهره وری خویش ، هنرمند هستند.در ذیل پنج شیوۀ مهم در سیستم بهره وری ژاپنی آورده شده که به ترتیب عوامل اصلی در موفقیت آنها منظور می شود و عدم وجود هر یک ، سیستم مربوطه را فاقد ارزش و اعتبار لازمه می گرداند.
1. عامل کنترل کیفیت
2. بهره گیری از منابع سرشار انسانی
3. گروه های کنترل کیفیت
4. جوایز غیر نقدی
5. مدیریت دلسوزانه
حال به شرح این شیوه ها می پردازیم .
1) عامل کنترل کیفیت
در آغاز توجه به کیفیت محصول و ارزش آن در بهبود بهره وری ، از نقطه نظر شرکت های ژاپنی ، فرع بر قضیه ، محسوب میشد. در سال های 1950 ، مسۀله ای که اکثر شرکت های صادراتی ژاپن با آن مواجه بودند ، شهرت کالاهای ژاپنی به " ارزانی و بنجلی " بود؛ به همین علت در جهت رقابت در بازار جهانی ، توان خود را مصروف ارتقاء کیفیت محصولات خود نمودند.دعوت از متخصصین غربی برای سخنرانی پیرامون روش های آماری کنترل کیفیت و نیز روش شناسی و کاربرد آن ، از نخستین اقدامات ایشان در تغییر وضعیت تولید بود.( ژاپنی ها در آغاز ، انگلیسی ها را به ساختن راه آهن، تلگراف و نیروی دریایی ، فرانسوی ها را به تجدید نظر در قوانین و تربیت اعضای ارتش ، آلمانی ها را مأمور بهداشت ، آمریکایی ها را مأمور تعلیم و تربیت عمومی (؟!) و ایتالیایی ها را جهت آموزش فن پیکر تراشی به ژاپن آوردند. در ظرف 15 سال از استادان خارجی بی نیاز شدند.حقوق بیگانگان را پرداختند و ایشان را روانۀ کشور های خویش ساختند.با کمک به سرمایه گذاری های داخلی و با بستن عوارض سنگین بر واردات به حمایت از صنایع داخلی پرداختند. ( تاریخ تمدن ویل دورانت – جلد سوم – مشرق زمین گاهوارۀ تمدن )
در این رابطه ، هر روش جدیدی را که در واحد های صنعتی تولیدی غرب و آمریکا ، به کار می رفت ، بعد ها در کارخانه های ژاپن مورد استفاده و بهره گیری قرار می گرفت. ( در تقلید از غرب ، همواره حق انتخاب بهترین را برای خویش حفظ کرده ، به آن رنگ ژاپنی دادند. ژاپن اثر هرمان کان )
تا حدود سال های 1970 ، کنترل کیفیت محصولات تولیدی ، به صورت فریضه و مذهب در آمد و به دنبال خود منافع بی شماری را عاید ژاپن کرد. ( جان ناس در کتاب تاریخ ادیان چنین آورده است : اثرات روحی مذهب شینتو در مردم و تقویت روح امپراطور پرستی که وحدت و انسجام کشور را به دنبال آورد باعث گردید که کوشش در راه اعتلای کشور و کسب افتخار برای آن ، به صورت یک " شریعت" در آید که از همین احساس ملی و مذهبی ، در پیشبر برنامه های توسعۀ کشور ، بهره برداری شایان گردید.)
به طور مثال صنایع تلویزیون سازی ژاپن را در نظر بگیرید.در کارخانۀ موتوریا ، تا قبل از آن که در سال 1974 ، به دست شرکت ماتسو شی تا الکتریک بیفتد ، هر دستگاه تلویزیون بین 150 تا 180 درصد عیب داشت.از سال 1978 تحت مدیریت جدید و با وجود همان کارگران سابق ، سطح عیوب به مقدار 3 تا 4 درصد در هر دستگاه تقلیل پیدا کرد و در شرکت ژاپنی مادر، این میزان به 0.005 رسید؛ و زمانی در بازار رقابت ، میزان عیوب این تلویزیون ها نسبت به نوع مشابه آمریکایی و یا اروپایی خود به یک دوم تا یک چهارم رسید.این تجربه در زمینۀ تولید میکرو کامپیوتر ها نیز نتایج درخشانی را نصیب ژاپنی ها نمود. ادامۀ به کارگیری روش های کنترل کیفیت باعث گردید که دیگر محصولات ژاپنی ، با صفات بنجل و ارزان همراه نباشد.
یکی از متخصصین امر ، در رابطه با نقش کنترل کیفیت در تولید و مصرف یک کالا ، اظهار می دارد: چنان چه تلویزیون هایی در مراحل نهایی خط مونتاژ ، معیوب از کار در آیند در واقع تولیری صورت نگرفته ، هر چند وجود ظاهری تلویزیون ها را نمی توان منکر شد.در دور نمای فروش این محصول ، نقص کمتر مساوی است با تلاش بیشتر در خرید و نیز فروش انبوه تر از جهت هزینه های مصرفی ؛ اما نقص بیشتر برابر خواهد بود با به کارگیری تعداد فزون تر نیرو های انسانی برای تعمیر و نیز استفادۀ مجدد از مواد و مصرف انرژی بیشتر برای ساخت هر واحد محصول.
منبع: مدیریت در ژاپن – تألیف : هیروتاکا و تاکوچی – ترجمۀ : حسین افشین منش
برگرفته از: mimati.blogfa.com
در مدیریت اموری چون ارتباطات انسانی، عوامل مؤثر بر ارتباطات، گروههای غیررسمی و رسمی، راههای بهبود ارتباطات در رفع موانع ارتباطی و مدنظر داشتن مراودات انسانی در سازمان مطرح است. بیشتر وقت مدیران به ارتباط رودررو یا تلفنی با زیردستان، همکاران یا مشتریان میگذرد و گاهی در زمانی که مدیران تنها هستند ممکن است به واسطه ارتباطات ذهنی با مسائل حاد روز خلوت آنها به یک محیط کاری تبدیل شود. این مقاله مفاهیم و فنون ارتباط را در حوزه مدیریت و سازمان مورد بررسی قرار میدهد .
2- ارتباط
ارتباط فرایندی است که اشخاص از طریق انتقال علایم پیام به تبادل معینی مبادرت میورزند. در یک فرایند ارتباط ۷ بخش وجود دارد : منبع ارتباط به رمز درآوردن پیام پیام کانال از رمز خارج کردن پیام گیرنده پیام بازخورد نمودن نتیجه پیام عبارت است از شکل عینی شده مفهوم ذهنی فرستنده پیام. پیام ممکن است کلامی یا غیرکلامی باشد. پیام کلامی به صورت نوشتار یا گفتار میباشد و پیام غیر کلامی علائم، اشارات و تصاویری هستند که برای ایجاد ارتباط به کار میروند مثل تصویر پرستاری که انگشت خود را بر بینی نهاده و شما را دعوت به سکوت میکند . در بیانی دیگر پیامها به صورت سمعی، بصری، کتبی، سمعی - بصری، بصری - کتبی، سمعی - کتبی، تقسیمبندی شدهاند که فرستنده پیام موظف است برای فرستادن پیام خود از یکی از فعالیتهای سخن گفتن، کاربرد وسیله مکانیکی برای ارسال پیام، عمل، تحریر و نوشتن یا ترکیبی از این فعالیتها متناسب با پیامی که میخواهد بفرستد استفاده کند و گیرنده پیام نیز موظف است جهت دریافت گوش دادن، مشاهده، خواندن یا ترکیبی از این فعالیتها متناسب با پیام فرستاده شده استفاده کند . در تقسیمبندی دیگر راههای شناخته شده در ایجاد ارتباط، ارتباطات گفتاری، نوشتاری و غیر گفتاری هستند. عیب ارتباطات گفتاری در سازمان این است که پیام از چندین نفر عبور میکند. هر قدر تعداد افرادی که پیام از آنها عبور میکند بیشتر باشد احتمال تحریف پیام بیشتر است. هر فرد پیامی را که دریافت میکند از دید خود تفسیر میکند و پس از آن که پیام به نفر آخر رسید محتوای آن کاملاً تحریف شده است. پیام نوشتاری بر پیام گفتاری ارجح است، زیرا هر گاه کسی بخواهد مطلبی را بنویسد دقت بیشتری به عمل میآورد و پیام دهنده مجبور است ژرفتر بیندیشد. بنابراین پیامهای نوشتاری پشتوانه منطقی قویتری دارند و رساتر و روشنترمیباشند. عیب پیام نوشتاری هم در وقتگیر بودن آن است و عیب دیگر آن بازخورد ننمودن نتیجه و اینکه نمیتوان تضمین کرد که آیا پیام نوشتاری به دست فرد مورد نظر رسیده و اینکه وی چگونه آن را تفسیر کرده است. ولی در ارتباطات گفتاری میتوان از گیرنده پیام خواست آنچه را دریافت کرده بازگو کند. ارتباطات غیرگفتاری دربرگیرنده حرکت اعضا و اندام است و شامل آهنگ، صدا، اشارههای چشم و ابرو و سایر اندام بدن میشود. از طرفی باید بدانیم حرکت یک عضو نمیتواند یک مقصود یا مفهوم جهانی به خود بگیرد ولی هنگامی که آن را با زبان گفتاری در هم آمیزیم پیام کاملتری به گیرنده میدهد . 3- انواع ارتباطات ارتباطات یکجانبه: هر گاه عکس العمل (واکنش) گیرنده نسبت به پیام ابراز نشود آن ارتباط را یک جانبه گویند. این نوع فرآیند ارتباط فاقد بازخورد میباشد. در فرآیند ارتباط یک طرفه هر گاه فرستنده پیام مطالب دشوار، کسل کننده یا بیش از حد تخصصی ارائه کند آن گاه تا زمانی که شنوندگان قادر به درک و دریافت مفاهیم هستند بازدهی مثبت است ولی هر گاه توان و انرژی شنوندگان برای دریافت و تحلیل ذهنی مفاهیم کاهش یابد با حرکاتی چون خمیازه و دهندره و حالات دیگر این عدم دریافت پیام را مطرح میکنند. در صورتی که فرستنده ادامه بحث را برای زمانی دیگر بگذارد ارتباط دو طرفه باقی میماند ولی در صورتی که به این حالات که ناشی از عدم دریافت مفهوم است توجه نکند ارتباط یک طرفه میشود . ارتباطات دوجانبه: چنانچه محیط استقرار به گونهای باشد که گیرنده عکس العملها و نظرهای خود را درباره محتوای پیام به اطلاع فرستنده برساند و عملاً این چنین کند به این نوع ارتباط دوجانبه گویند . به هر حال باید توجه داشت فرستندهای مؤثر است که عوامل محیطی را مورد بررسی قرار داده و اطمینان حاصل کند که پیام دریافت شده است . 4- ضرورت برقراری ارتباط در مدیریت ارتباطات برای مدیریت به دلایل زیر مهم است : برقراری رابطه مؤثر و کاهش تنشها در محیط کاری ارتباط فرایندی است که وظایف برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت، رهبری و کنترل توسط آن انجام میگردد. پس ایجاد ارتباطات سالم و مؤثر، تنشهای موجود در مسیر انجام این وظایف را از بین میبرد یا لااقل کاهش میدهد . ارتباط فعالیتی است که مدیران جهت هماهنگ کردن و متناسب نمودن وقت خود از آن بهره میگیرند . 5- ارتباطات در سازمان ارتباط سازمانی فرایندی است که مدیران را برای گرفتن اطلاعات و تبادل معنی با افراد فراوان داخل سازمان و افراد در ارگانهای مربوط به خارج از آن سیستم توانا میسازد. انواع ارتباط سازمانی عبارتند از: ارتباطات عمودی در سازمان، ارتباطات رسمی و ارتباطات غیررسمی. ارتباطات عمودی از بالا به پایین با اهداف هدایت، آموزش، اطلاع و ابلاغ دستورات مقامات مافوق به زیردستان میباشد و ارتباطات عمودی از پایین به بالا جهت ارائه گزارش، پیشنهاد، ادای توضیحات و درخواستهای گوناگون میباشد. در ارتباطات از پایین به بالا هر گاه زیر دست دریابد مافوق نسبت به پارهای اطلاعات واکنش منفی از خود نشان میدهد آن گاه در ارسال آن نوع اطلاعات امساک کرده یا آنها را تعدیل میکند . در ارتباط از بالا به پایین هر گاه مدیران از دادن اطلاعات واقعی و کافی به زیردستان خودداری کنند آن گاه مرئوسان اعتماد خود را نسبت به آنان از دست داده و نمیتوانند پاسخهای صحیح و درستی به پیامهای ارتباطی آنها بدهند و این امور باعث تنشهایی در سازمان میشود . ارتباط رسمی در گروههای کوچک رسمی شامل شبکههای همه جانبه، چرخی و زنجیرهای هستند. در ارتباط همهجانبه همه اعضا میتوانند آزادانه با هم در ارتباط باشند. در شبکه چرخی رهبر به عنوان کانون و مرکز این ارتباطات فعالیت میکند و در شبکه زنجیرهای یک زنجیر فرماندهی رسمی وجود دارد . وجود هر یک از این سه شبکه به هدف گروه بستگی دارد . افراد به محض ورود به سازمان بنا بر علل مختلف مانند علایق و سلیقههای مشترک، همفکریها و همدلی ها، الفت و نزدیکیها و غیره با هم رابطه برقرار میکنند و شبکه ارتباطات غیر رسمی را تشکیل میدهند. ارتباطات غیر رسمی در سازمان گاهی اوقات آنقدر توسعه مییابد که ارتباطات رسمی در آن محو میشود. در صورتی که ارتباطات غیررسمی با اهداف سازمان در تعارض باشد در راه رسیدن به این اهداف اختلال ایجاد میکند و در جو سازمان تنش پدید میآورد . هر گاه مدیر این گونه روابط را در راستای اهداف سازمانی ببیند آن گاه باید از آنها بهره گیرد و هر گاه آنها را مخالف و بازدارنده ببیند آن گاه باید در توقف این گونه روابط بکوشد تا بتواند تنشزدایی کند . 6- روشهای بهبود ارتباطات از جمله ویژگیهایی که باعث میشود تا تنشهای ارتباط مدیران و کارکنان و تنشهای ارتباطی موجود در محیط سازمان کاهش یابد اطلاع داشتن مدیران و کارکنان از موضوعاتی چون نواحی چهارگانه شخصیت هر فرد، بازخورد نمودن، افشاء یا خودگشودگی، زبان ساده، گوش دادن صحیح، کنترل احساسات و توجه به علائم غیرگفتاری است . باید بدانیم بیشتر سوءتفاهمهایی که بین مدیر و کارکنان پیش میآید از عدم شناخت شخصیت مدیر و درک نشدن پیامهای مدیر به عنوان یک فرستنده ناشی میشود. شخصیت هر فرد عبارت است از تعبیر و تفسیر دیگران از رفتارهای نسبتاً پایدار او. شخصیت مدیر را رفتارها و نگرشهای وی که برای دیگران شناخته شده است و همچنین حوزهای که برای دیگران ناشناخته است شامل میشود . شخصیت افراد که مدیر هم جزیی از آنهاست بر حسب آنچه برای خود مدیر یا دیگران شناخت شده یا ناشناخته است به چهار ناحیه تقسیم میشود : ناحیه عمومی رفتارها و ویژگیهایی که هم برای مدیر و هم برای دیگران شناخته شده است . ناحیه خصوصی آن رفتارها و ویژگیهایی که برای مدیر شناخته شده ولی برای دیگران ناشناخته است . ناحیه کور آن رفتارها و ویژگیها که برای مدیر ناشناخته و برای دیگران شناخته شده است ناحیه ناشناخته که هم برای خود مدیر و هم برای دیگران ناشناخته باقی مانده است . در ارتباط بین افراد که ارتباط مدیر و کارکنان نوعی از آن است هر چه ناحیه عمومی بیشتر و وسیعترباشد تعارضات و سوء تفاهمات کاهش مییابد . توسعه منطقه عمومی از طریق دو مکانیزم بازخورد و افشاء انجام میگیرد . در افشاء مدیران مایل به در میان گذاشتن اطلاعات مربوط به خود با دیگران هستند. این کار منطقه خصوصی را کاهش میدهد و بازخورد هم باعث میشود تا مدیریت آن قسمت از رفتار و ویژگیهای خود را که نمیشناسد، شناسایی کند و منطقه عمومی او افزایش یافته و تنشهای ارتباطی او با کارکنان کاهش یابد . در ارتباط بین کارکنان با هم نیز اجرای این دو شیوه باعث کاهش تنشها و تعارضات میشود . 7- موانع موجود بر سر راه ارتباطات اثربخش در مسیر ارتباطات اثربخش موانعی موجود است که مدیریت با شناخت و آگاهی داشتن از آنها میتواند در دنیای واقعی آنها را شناسایی کرده و به شیوه صحیح جهت ایجاد پویایی در ارتباطات عمل کرده و تنشزدایی کند . از صافی گذراندن: در صورتی که اطلاعات هنگام طی مراحل توسط افراد مختلف از صافی گذرانده و دستکاری میشوند، احتمال این که در پایان مسیر آن اطلاعات برای گیرنده نهایی تحریف شده باشد زیاد است . ویژگیهای شخصی: ما واقعیت را نمیبینیم زیرا چیزهایی را که میبینیم از دیدگاه خود تفسیر کرده و واقعیت مینامیم . جنسیت: زنان و مردان به دلایل مختلف باید بین خود ارتباط گفتاری برقرار کنند و تحقیقات نشان داده که مردان با زبانی صحبت میکنند و مطالبی را میشنوند که درباره مقام سازمانی و استقلال در کار باشد و زنان با زبانی صحبت میکنند و مطالبی را میشنوند که درباره روابط و صمیمت میباشد البته این امر نسبی است ولی باید آن را مدنظر داشت . عواطف: نوع احساس گیرنده پیام هنگام گرفتن پیام بر تفسیری که او از محتوای پیام میکند اثر میگذارد. احساسات شدید مثل اندوه و یا خوشحالی بیش از حد شبکه ارتباطی مؤثر را خدشه دار میکند. در این شرایط فرد نمیتواند بخردانه و معقول عمل کند و نوع قضاوت او بر پایه عاطفه و احساسات است. زبان کلام برای افراد مختلف معانی مختلف دارد. سن، میزان تحصیلات و زمینه فرهنگی سه متغیر مشخصی هستند که کلمه ها، معانی و مفاهیمی که ما برای این کلمات قائلیم را تحت تأثیر قرار میدهند. در صورتی که میدانستیم هر یک از ما چه برداشتهایی از کلمات داریم مشکلات ارتباطی به پایین ترین حد خود میرسید . ارتباطات غیرگفتاری: اکثر اوقات ارتباطات گفتاری با ارتباطات غیرگفتاری همراه است. در صورتی که طرفین ارتباط توافق کامل با یکدیگر داشته باشند به گونهای رفتار میکنند که رفتار یکدیگر را تقویت میکنند ولی هنگامی که ارتباطات غیرگفتاری با پیامها سازگار نیست دریافت کننده پیام دچار سردرگمی میشود و نمیداند پیام واقعی چیست . ادراک: هر فرد حوادث را برحسب زمینه فرهنگی، اجتماعی و روانی مختص به خود درک میکند. ادراک فرد از یک پدیده ممکن است با ماهیت واقعی آن متفاوت باشد، از طرفی هر پدیده واحد ممکن است به وسیله افراد مختلف به صور گوناگون درک شود . همچنین فهم و درک یک پدیده واحد میتواند از راهها و طریقههای مختلفی انجام گیرد. ادراک فرد با نیازهای شخصی رابطه نزدیک دارد و به طور کلی امری است فردی و منحصر به فرد که نمایانگر تمام یا قسمتی از موقعیت آن گونه که فرد میبیند میباشد. ادراک اجتماعی تحت نفوذ عواملی چون تعمیم گروهی، تعمیم فردی، یکسان بینی و انتظار و توقع است و باید مراقب باشیم که این گونه عوامل ادراک ما را تحت تأثیر قرار ندهند . پارازیت و جملات بی سر و ته در ارتباطات مانع پویایی روابط میشود . شایعه یکی دیگر از عواملی است که در سازمان ایجاد تنش میکند. شایعه پیامی است که در بین مردم رواج مییابد. ولی واقعیتها آن را تأیید نمیکنند . شایعه زمانی رواج مییابد که مردم مشتاق خبر باشند ولی نتوانند آن را از منبعی موثق دریافت کنند. راههای کاهش شایعه در سازمان عبارتند از اطلاع رسانی، برگزاری جلسات حضوری و گفت و شنود، استقرار نظام پیشنهادها در سازمان، توجه ملموس به امنیت خاطر شغلی کارکنان، تلفیق سازمان رسمی و غیر رسمی، خنثی کردن شایعه و آموزشهای اخلاقی . زبان نیز ممکن است به مانعی بر سر راه ارتباطات تبدیل شود. مدیر باید ساختار پیام را به گونهای در آورد که روشن و واضح باشد. همچنین کلمات باید با دقت انتخاب شوند و زبان در خور فهم شخص گیرنده باشد. گوش دادن میتواند ارتباطات را بهبود داده و تنشها را بکاهد. گوش دادن شنیدن نیست . گوش دادن یعنی به صورت فعال به دنبال معنی و مقصود گشتن در حالی که شنیدن یک اقدام غیر فعال است. هر گاه مدیر به کسی گوش میدهد مغز او نیز در حال تجزیه و تحلیل و مصرف انرژی است. در صورتی که در مورد مسئلهای آشفته و دچار احساسات شویم نمیتوانیم پیامها را به شکل صحیح دریافت و ارسال کنیم. بهترین راه این است که چنانچه دچار احساسات شدیم اندکی تأمل نماییم و صبر کنیم تا به وضع عادی برگردیم . 8- نتیجه گیری با توجه به مطالب گفته شده در مورد عوامل پدیدآورنده تنش در سازمان، فرآیند ارتباط و اجزاء آن، راههای ایجاد ارتباط و انواع آن، انواع ارتباطات در سازمان، روشهای بهبود و ارتباطات و شناسایی و رفع موانع ارتباطی بهترین راه برای مدیران جهت ایجاد محیط و ارتباطات پویا در سازمان، تنشزدایی و افزایش آگاهی میباشد . برگرفته از سایت:حرکت |
جدیدترین نظریه مدیریت نظریه نقشهای مدیری است. اساس این نظریه این است که آنچه را مدیر انجام میدهد باید ملاحظه نمود و بر پایه چنین ملاحظاتی فعالیتها یا نقشهای مدیری را معین کرد. آدیزس (adizes) با مطالعه مدیریت برای اداره موثرهر سازمان چهارنقش «مدیر تولید ـ اجرای ـ ابداعی و ترکیبی» را لازم میداند هر یک از این نقشهای مدیری با یکی از خرده سیستم و یک سیستم اجتماعی ارتباط دارد. زیرا هر نوع سازمانی خواه بازرگانی، صنعتی یا اداری یک سیستم اجتماعی است و بیشتر خرده سیستمهای اجتماعی مرکب از خرده سیستمهای به هم پیوسته زیادی هستند. که شامل خرده سیستمهای انسانی، اجتماعی، اداری، ساختاری، اطلاعاتی، تصمیم گیری و تکنولوژی اقتصادی است.
خلاقیت مدیران
هر مدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانایهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید. تداوم حیات سازمانها به باسازی آنها بستگی دارد باسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشهای حصول این اهداف انجام میشود. چه کسی خلاقیت و نوآوری میکند ؟ هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد خلاقیت برخوردار است بنابرین نباید خلاقیت فقط در انحصار مدیران خاصی باشد زیراآنچه که محکمتر از وجود استعداد خلاقیت است جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است که در صورت آزاد سازی ذهن از پیش فرضها و الگوهای زنجیرهای ذهنی در مدت کوتاهی توان خلاقیت و به کارگیری فکرهای نو در عمل را میتوان دو برابر افزایش داد.
مدیریت موفق و مؤثر
مدیریت موفق و مؤثر عبارت است ؛ از کسب اهداف سازمانی یا چیزی بیش از آن. «ویلیام جمیز» با تحقیقی که درباره انگیزش انجام داد، به این نتیجه رسید که کارکنان ساعتی، تقریباً با میزان کاری در حدود۲۰الی ۳۰ درصد توانایی یشان میتوانستند شغل خود را حفظ کنند و اخراج نشوند؛ این تحقیق همچنین نشان داد که اگر کارکنان، انگیزش بیشتری داشته باشند تفریباً با ۸۰ الی ۹۰ درصد توانای خود، کارمی کنند. مدیری که بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده از امکانات مدیری مانند: توبیخ، کسر حقوق و.... فراهم سازد ؛ مدیر موفق نامیده میشود ولی مدیر مؤثر کسی است که بتواند ۸۰الی ۹۰درصد توانایهای افراد را به کار گیرد.
چگونه میتوان مدیرموفق ومؤثری بود ؟
برای موفق و مؤثر بودن، توانایهای ذاتی و اکتسابی معینی لازم است. مدیر مؤثر نیاز به توانایهای فنی، انسانی ادراکی، طراحی و حل مسائل دارد. یک مدیر موفق، نگرش و انگیزههای معینی دارد. پاداشهای سازمانی (اضافه حقوق، ارتقاء و...) و جو سازمانی بر انگیزه و انگیزش وی اثر دارد. یکی دیگر از موفقیت، رویدادهای پیش بینی نشده وامدادهای غیبی است ؛ زیرا همیشه توانایهای افراد نیست که برای ایشان موفقیت میاورد. بررسی میزان موفقیت و مؤثر بودن هر مدیر بر اساس دیدگاه و معیارهای سازمانی صورت میگیرد.
برگرفته ازسایت : ویکی پدیا
انسان از اولین روزهای خلقت خود با مفهوم مدیریت همراه بوده است. اما برای اولین بار این چینیها بودند که در حدود 1100 سال قبل از میلاد مسیح, به صورت سازمانیافته چهار وظیفه مدیریتی برنامهریزی, سازماندهی, رهبری و کنترل را تجربه کردند. بعد از آنان نیز ایرانیان, مدیریت را با تجربیات و نگرشهای خود آزمودند. در حدود سالهای 350 تا 400 قبل از میلاد, یونانیان مدیریت را به عنوان یک هنر متمایز تشخیص داده و رویکردی علمی را برای آن ابداع نمودند. در آغاز قرن بیستم, مدیریت به عنوان یک رشته و مقوله رسمی و ساختیافته مطرح شد .
اولین مفاهیم مدیریت و تاثیرات آنان
اولین مقولات کلیدی که باعث تعویق رشد و شکوفایی کسبوکارهای گذشته میشدند ارتباطات و حملونقل بودهاند. به مرور زمان و با تسهیل و بهبود این دو , شرکتها مسیر رشد خود را با شتاب در پیش گرفتند و هر روز پیچیدهتر شدند . در چنین شرایطی کوچکترین ارتقا و بهبودی در شگردهای مدیریتی باعث بروز تغییرات قابلتوجهای در کمیت و کیفیت تولیدات میشد. ظهور عوامل ذیل در این عرصه, نقشی کلیدی در رشد شرکتها و سازمانها بازی نمود : 1. ظهور مفهوم ”اقتصاد مقیاس“ (یعنی کاهش هزینه متوسط تولید در ازای افزایش حجم کل تولید) مدیران بسیاری را برای ایجاد رشد هرچه بیشتر برانگیخت . 2. انقلاب صنعتی باعث شد تا به مسایل و مشکلات مدیریت (به ویژه کارآیی , فرآیندهای تولید, و کاهش هزینهها) به صورت جدیتر و برمبنای تفکر سیستماتیک پرداخته شود . رویکردهای کلاسیک دوره مابین سالهای اواسط قرن نوزدهم تا اوایل دهه 1950 میلادی را میتوان دوره کلاسیک دانست . از مهمترین رویکردهای متولدشده در این دوره میتوان به مدیریت سیستماتیک , مدیریت علمی, مدیریت اجرایی (یا اداری), مبحث روابط انسانی, و دیوانسالاری (تشریفات اداری) اشاره کرد . الف. مدیریت سیستماتیک: در طول قرن نوزدهم, رشد کسبوکارهای آمریکایی بر محور ساخت و تولید متمرکز بود. در همین راستا : 1. اکثر وظایف سازمانی تقسیم شده و توسط افراد متخصص انجام میشدند . 2. در رویکرد سیستماتیک تلاش شد تا با تدوین رویهها و فرآیندهای بسیار مشخص برای امور, هماهنگی کارها تصمین گردد. برای برآوردن این هدف : الف. وظایف و مسؤولیتها به صورت دقیق و کامل تعریف میشدند . ب. فنون استانداردشدهای برای انجام وظایف در نظر گرفته شد . ج. ابزارهای خاصی برای جمعآوری, بکارگیری, انتقال و تحلیل اطلاعات ابداع شد . د. برای تسهیل هماهنگی و ارتباطات داخلی, سیستمهای حسابرسی هزینه, حقوق و کنترل تولید ایجاد شدند . ب . مدیریت علمی: دومین رویکرد مدیریتی را فردریک تیلور ابداع کرد که آن را به نام مدیریت علمی میشناسیم. این رویکرد مدعی بکارگیری روشهای علمی در تحلیل کارها و تعیین نحوه انجام و تکمیل وظایف تولید به صورت کارآمد است . تیلور چهار اصل را برای مدیریت علمی برشمرد : 1. مدیریت باید برای هر بخش از کار افراد, رویکردی دقیق و علمی را خلق کند تا بتوان اصول راهنمای کلی و صریحی را جایگزین آنها نمود (چیزی نامشخص و به صورت ضمنی باقی نماند ). 2. مدیریت باید افراد را به صورت علمی انتخاب کرده, آموزش داده و آماده کار نماید بطوریکه هر شخصی دقیقاً شغل مناسب خود را داشته باشد . 3. مدیریت باید بهگونهای با کارکنان همکاری و همیاری نماید که بتوان از هماهنگی مشاغل با طرحها و اصول, اطمینان حاصل نمود . 4. مدیریت باید تضمین نماید که کار و مسؤولیت کارکنان و مدیران, به طور مساوی تقسیم شده است . ج . مدیریت اجرایی (اداری): رویکرد مدیریت اجرایی بر غلبه نگاه مدیران ارشد در کل سازمان تاکید دارد و مدعی است مدیریت, یک حرفه است و قابل آموزش است . هنری فایول, یک مهندس معدن و مدیر اجرایی فرانسوی, کتابی را منتشر کرد که در آن به شرح تجربیات مدیریتی خود پرداخت. فایول, 5 کارکرد و 14 اصل برای مدیریت برشمرد. این 5 کارکرد عبارتند از: برنامهریزی, سازماندهی , فرماندهی, هماهنگسازی, و کنترل . چهارده اصل مدیریتی فایول بدین شرحاند : 1. تقسیم کار: کارها را به وظایف تخصصی تقسیم نموده و مسؤولیتها را به افراد مشخصی واگذار نمایید . 2. تفویض اختیار: مسؤولیت و اختیار را با هم واگذار نمایید . 3. انتظام: انتظارات را به طور شفاف مشخص نموده و متخلفان را مجازات نمایید . 4. وحدت فرماندهی: باید هر کارگر یا کارمندی فقط و فقط به یک مدیر (ناظر) مرتبط گردد . 5. وحدت سمتوسو: باید تمامی امور کارکنان بر کسب اهداف سازمانی متمرکز باشند . 6. هضم نفع شخصی در نفع جمعی: باید منافع عمومی (جمعی) رجحان داشته باشند . 7. پاداش: باید به صورت سیستماتیک از اقدامات و فعالیتهای همسو با جهت سازمان, تقدیر نمود . 8. تمرکزگرایی: باید اهمیت نقشهای ارشدیت و زیردستی (فرمانبرداری) مشخص گردد . 9. سلسلهمراتب: ارتباطات را از طریق زنجیره (نردبان) فرماندهی دنبال نمایید . 10. نظم: مشاغل و اصول کاری را بهگونهای مناسب سروسامان دهید, چون پشتیبان حرکت و سمتوسوی سازمان هستند . 11. برابری: وجود اصول و نظم عادلانه و منصفانه باعث افزایش مشارکت کارکنان میشود . 12. امنیت شغلی: وفاداری و عمر خدمت کارکنان را افزایش دهید . 13. ابتکار عمل: کارکنان را بهگونهای تشویق کنید که خودشان در راستای مقاصد سازمان عمل نمایند . 14. روح کار گروهی: یکپارچگی بین منافع و علایق کارکنان و مدیران را ارتقا دهید . د . روابط انسانی: این رویکرد کوشیده است تا چگونگی تعامل فرآیندهای روانشناسانه و اجتماعی افراد با شرایط کاریشان را (در راستای ارتقای عملکرد) درک نماید. رویکرد روابط انسانی, اولین رویکرد عمدهای است که بر روابط کاریِ غیررسمی و ارضای کارکنان متمرکز شد . مطالعات هاوتورن , سری آزمایشاتی است که از سال 1924 تا 1932 انجام شدند. در اولین مرحله از این آزمایشات (آزمایش روشنایی), شرایط کاری مختلف, بویژه روشنایی کارخانه , تغییر داده میشدند تا تاثیرات آنها بر بهرهوری مشخص گردد. محققان به این نتیجه رسیدند که کارگران در برابر پژوهشگرانی که ناظر آنان بودهاند واکنش نشان داده و متفاوت عمل کردهاند. این واکنش به اثر هاوتورن معروف شد . این نتیجهگیری, محققان را به این باور رسانید که بهرهوری بیش از آنکه متاثر از عوامل فیزیکی یا ملموس باشد متاثر از عوامل روانشناسانه و اجتماعی است . طرفداران نظریه روابط انسانی معتقدند مدیران باید بیش از گذشته به رفاه , انگیزش و ارتباطات کارکنان بپردازند . پژوهشگر دیگر حوزه روابط انسانی آبراهام مازلو است. مازلو در سال 1943 مدعی شد که انسانها دارای 5 سطح از نیاز هستند. پایهایترین نیازها, نیازهای فیزیکی افراد همچون غذا, آب و سرپناه است, و بالاترین سطح نیازهای او, خودیابی یا ارضای شخصی است. مازلو بیان داشت که مردم از ارضای نیازهای سطح پایین خود شروع کرده و به مرور به سطوح نیاز بالاتر دست مییابند . و. دیوانسالاری: ماکس وِبِر , جامعهشناس, حقوقدان و تاریخشناس آلمانی, در کتاب معروف خود ”نظریه سازمانهای اجتماعی و اقتصادی“ نشان داد که چگونه مدیریت میتواند کارآمدتر و منسجمتر عمل نماید : 1. وِبِر اعتقاد داشت ساختارهای دیوانسالارانه میتوانند تغییرات ناشی از تفاوت مهارتها, تجربیات و اهداف مدیران یک سازمان واحد را از میان بردارند . 2. برطبق نظریه وِبِر, دیوانسالاری مقولهای بسیار بااهمیت است چون سازمانهای بزرگ را قادر به انجام انبوه فعالیتهای روزمرهشان (که برای حیاتشان ضروری است ) مینماید . رویکردهای نوین از جمله رویکردهای نوین در مدیریت میتوان به مدیریت کمی, رفتار سازمانی, نظریه سیستمها, و نگرش احتمالی اشاره کرد . الف . مدیریت کمـّی: این رویکرد بر کاربرد تحلیلهای کمـّی بر تصمیمات و مسایل مدیریتی تاکید دارد. مدیریت کمـّی مدیران را قادر میسازد تا برپایه مدلهای رسمیِ ریاضیِ یک مساله, تصمیمگیری نمایند. کامپیوترها توسعه اینگونه روشهای کمـّی خاص را تسهیل نمودهاند. از جمله آنها میتوان به فنونی همچون نظریه تصمیم آماری, برنامهریزی خطی, نظریه صف, شبیهسازی , پیشبینی, مدلسازی داراییها, مدلسازی شبکهای و تحلیل سربهسری اشاره کرد . ب. رفتار سازمانی: این رویکرد بر مطالعه و تعیین فعالیتهای مدیریتیای که باعث ارتقای اثربخشی کارکنان, از طریق درک طبیعت پیچیده فرآیندهای فردی, گروهی و سازمانی میشوند, متمرکز است. رفتار سازمانی به کمک رشتههای مختلف (همچون روانشناسی و جامعهشناسی) به توضیح رفتار افراد در شغل خود میپردازد . نظریه ایکس و ایگرگ آقای داگلاس مکگروگر بیانگر گذار به سمت روابط انسانی است. بر طبق ایده مکگروگر, مدیران نظریه ایکس فرض میکنند کارکنانشان, افرادی تنبل و غیرمسؤول هستند که نیازمند نظارت دائمی و انگیزش بیرونی (در جهت حصول اهداف سازمانی) هستند. در مقابل مدیران نظریه ایگرگ, معتقدند کارکنان (ذاتاَ) قصد کارکردن دارند و خودشان قادر به هدایت و کنترل خویش هستند . از جمله دیگر صاحبنظران در زمینه رفتار سازمانی میتوان به کریس آرجیریس (که استقلالعمل و مشاغل بهتر برای کارکنان را پیشنهاد میدهد) و رنیس لیکرت (که بر ارزش مدیریت مشارکتی تاکید داشت) اشاره کرد . ج. نظریه سیستمها: به طور کلی رویکردهای کلاسیک موردانتقاد واقعند, چون اولاَ روابط مابین سازمان و محیط خارجی آن را در نظر نمیگرفتند, و ثانیاَ اینکه معمولاَ بر بعد خاصی از سازمان متمرکز شده یا کارکنان آن را همچون هزینه دیگر ملاحظات میانگارند . د . نگرش احتمالی: این نگرش برمبنای ایدههای نظریه سیستمها, اصول جهانی مدیریت را رد کرده و بیان میدارد که عوامل متنوعی (هم داخل و هم خارج سازمان) ممکن است بر عملکرد سازمان تاثیر گذارند. بنابراین یک روش بهینه برای مدیریت و سازماندهی وجود ندارد, چون شرایط تغییر کرده و پیشامدهایی رخ میدهند . خصایص موقعیتی (موقتی) را احتمالات مینامیم. احتمالات از این قرارند : 1. پیشامدهای رخدهنده در محیط خارجی سازمان 2. نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان 3. ارزشها, اهداف و دیدگاههای مدیران و کارکنان سازمان 4. نوع وظایف, منابع و فناوریهایی که سازمان بکار میگیرد . یک مدیر میتواند با نظر بر این احتمالات, وضعیت را مشخص کرده و استراتژی رقابتی, ساختار سازمانی, یا فرآیند مدیریتی مناسب را در مواجهه با پیشآمدها برگزیند . برگرفته از سایت:حرکت |