خلاقیت و نوآوری لازمه و پیش درآمد توسعه و پیشرفت و تعالی یک سازمـان و جامعه است و آگاهی از فنون و تکنیک های آن ضرورتی اجتناب ناپذیر برای مدیران، دانشجویان، پژوهشگران و علاقه مندان به این رشته است.
مقدمه
امروزه ثبات در محیط کار، جای خود را به بی ثباتی و عدم اطمینان داده است و صنایع سنتی و قدیمی که جای خود را به انواع جدید و توسعه یافته آن داده است. فرصتی برای استفاده از مهارتهای قدیمی نمی گذارد و در حقیقت آینده را با تهدیدات و فرصتها مواجه ساخته است، زیرا هر اختراع و نوآوری، تغییری را پدید می آورد که می تواند به نوبه خود فرصتی را برای کسانی به وجود آورد که بتوانند از این فرصت استفاده بهینه کنند.
موسسات و سازمانهای تولیدی و خدماتی باید این امر مهم را تشخیص داده و به طور مداوم، کالاها و خدمات جدید را ارائه دهند، یا در جهت بهبود آن بکوشند. خلاقیت و نوآوری باتوجه به ماهیتش بر ناشناخته ها دلالت دارد و با خود ریسک را به همراه می آورد که البته ممکن است نتایج رضایت بخشی را باتوجه به مقادیر سرمایه گذاری شده در آن، به وجود نیاورد. باوجود این، قصور سرمایه گذاری در ایجاد آن ممکن است شرایط خاصی را فراهم آورد که به ناکامی سازمان منجر شود. از این رو محققان و نظریه پردازان بسیاری بر اهمیت توجه به این موضوع تاکید کرده اند. به طور نمونه شومپتر (SHUMPTER)به عنوان یکی از اولین پیشگامان، اهمیت این مسئله را برای موفقیت موسسات و به طور کلی تاثیر آن بر روی کل جامعه متذکر گردیده است.
مفهوم و جایگاه خلاقیت و نوآوری
تحقیق در مورد خلاقیت و عناصر تشکیل دهنده آن، بیش از یک قرن پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی شروع شد، ولی انگیزه اساسی برای پژوهش بیشتر در سال 1950 توسط گیلفورد ایجاد گردید. گیلفورد (GUILFORD) خلاقیت را با تفکر واگرا (دست یافتن به رهیافتهای جدید برای حل مسائل) در مقابل تفکر همگرا (دست یافتن به پاسخ صحیح) مترادف می دانست. (شهرآرای - مدنی پور، 1375، ص 39)
لوتانز (1992): استاد رفتار سازمانی، خلاقیت را به وجود آوردن تلفیقی از اندیشه ها و رهیافتهای افراد و یا گروهها در یک روش جدید، تعریف کرده است. بارزمن خلاقیت را فرآیند شناختی از به وجود آمدن یک ایده، مفهوم، کالا یا کشفی بدیع می داند. (همان منبع، ص 39
خلاقیت همچون عدالت، دموکراسی و آزادی برای افراد دارای معانی مختلف است ولی یک عامل مشترک در تمام خلاقیتها این است که خلاقیت همیشه عبارتست از پرداختن به عوامل جدیدی که عامل خلاقیت در آنها موجود بوده و به عنوان مجموع میراث فرهنگی عمل می کنند ولی آنچه که تازه است ترکیب این عوامل در الگویی جدید است (جک هالوران - دوگلاس نبتون، 1992) تلاشهای خلاقیت وسیله ای برای نوآوری است. خلاقیت بیشتر یک فعالیت فکری و ذهنی است و نوآوری بیشتر جنبه عملی دارد و در حقیقت محصول نهایی عمل خلاقیت است. (فرنودیان، 1370، ص 6)
نوآوری مهارتی است که با بسیاری همکاریهای دیگر همراه است. نوآوری به دگرگونیهای عمده در زمینه پیشرفتهای تکنولوژیک یا ارائه تازه ترین مفاهیم مدیریت یا شیوه های تولید، اطلاق می شود. نوآوری پدیده ای واقعاً چشمگیر و جنجالی است. نوآوری عموماً پدیده ای نادر است که فقط در عده ای خاص می توان آن را سراغ گرفت.
هالت (1998): اصطلاح نوآوری را در یک مفهوم وسیع به عنوان فرآیندی برای استفاده از دانش یا اطلاعات مربوط به منظور ایجاد یا معرفی چیزهای تازه و مفید به کاربرد، وارکینگ (VARKING) نیز توضیح می دهد که: نوآوری هر چیز تجدید نظر شده است که طراحی و به حقیقت درآمده باشد و موقعیت سازمان را در مقابل رقبا مستحکم کند و نیز یک برتری رقابتی بلندمدت را میسر سازد. به عبارتی نوآوری خلق چیز جدیدی است که یک هدف معین را دنبال و به اجرا رساند
بنابراین، در یک تعریف کلی می توان نوآوری را به عنوان هر ایده ای جدید نسبت به یک سازمان و یا یک صنعت و یا یک ملت و یا در جهان تعریف کرد. (خداداد حسینی، 1378، ص48)
تفاوت خلاقیت و نوآوری
اگرچه واژه خلاقیت با نوآوری به طور مترادف استفاده می شود اما غالب محققان معتقدند که دو اصطلاح نوآوری و خلاقیت باید به طور جدا مدنظر قرار گیرند، چرا که دارای معانی و تعاریف جداگانه ای هستند (مهر، 1969). خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود دارد، در حالی که نوآوری دلالت برآوردن چیزی جدید به مرحله استفاده دارد. (دیویس، 1969) همچنین (رزنفلد و سروو، 1990) ماهیت خلاقیت یا اختراع را از نوآوری به وسیله معادله زیر تفکیک کردند
انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوری
در معادله نوآوری فوق، کلمه مفهوم اشاره بر ایده ای است که باتوجه به چهارچوب مرجعی آن فرد، دپارتمان، سازمان و یا یک دانش انباشته شده جدید است. کلمه اختراع اشاره به هر ایده ای جدید است که به حقیقت رسیده باشد، کلمه انتفاع بر به دست آوردن حداکثر استفاده از یک اختراع دلالت دارد.
در مورد نوآوری و تغییر نیز، تفاوتهایی وجود دارد (کتزوکان، 1978). برای مثال تغییر می تواند به بهبود رضایت شغلی یک فرد اطلاق شود، در حالی که نوآوری نتیجه و تاثیری بیش از یک فرد را در بر می گیرد و تاثیر آن، ورای دپارتمان ایجاد کننده آن است (لارسن، 1993). در تحقیق دیگری در مورد تغییر تکنیک (کنن، 1967) بیان کرد که تغییر ایجاد هرچیزی است که با گذشته تفاوت داشته باشد. اما نوآوری ایجاد ایده هایی است که برای سازمان جدید است. از این رو، تمام نوآوریها می توانند منعکس کننده یک تغییر باشند، در حالی که تمام تغییرها، نوآوری نیستند. تغییر نتیجه ای از فرآیند خلاقیت و نوآوری است. در این راستا، وبر و دستیارانش ارتباط میان خلاقیت، نوآوری و تغییر را به شکل شماره یک ترسیم کردند: نظرات بسیاری در مورد ماهیت و تفاوتهای اساسی این واژه ها ابراز شده، نویسندگانی نیز معتقدند که:
- خلاقیت به معنای توانایی ترکیب ایده ها در یک روش منحصر به فرد یا ایجاد پیوستگی بین ایده هاست. (رابینز، 1991)
- خلاقیت عبارت است از به کارگیری توانائیهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید. (رضائیان، 1373)
- نوآوری فرایند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمات و روشهای جدید عملیات است. (رابینز، 1991)
- نوآوری عبارت است از عملی و کاربردی ساختن افکار و اندیشه های نو ناشی از خلاقیت، به عبارت دیگر، در خلاقیت اطلاعات به دست می آید و در نوآوری، آن اطلاعات به صورتهای گوناگون عرضه مـــــی شود. (رابینز، 1991) - تغییر ایجاد هرچیزی است که با گذشته تفاوت داشته باشد، اما نوآوری اتخاذ ایده هایی است که برای سازمان جدید است. بنابراین، تمام نوآوریها منعکس کننده یک تغییرند اما تمام تغییرها، نوآوری نیستند. (ریچارد، ال، داف، 1992)
- تغییر سازمانی به عنوان اتخاذ یک فکـر یا رفتار جدید به وسیله سازمان مشخص مــــــی شود، اما نوآوری سازمان اتخاذ یک ایده یا رفتار است که برای نوع وضعیت، سازمان، بازار و محیط کلی سازمان جدید است. اولین سازمانی که این ایــده را معرفی می کند به عنوان نوآور در نظر گرفته می شود و سازمانی که کپی می کند یک تغییر را اتخاذ کرده است. (منبع اخیر) براساس این تعاریف، خلاقیت لازمه نوآوری است. تحقق نوجویی وابسته به خلاقیت است. اگرچه در عمل نمی توان این دو را از هم متمایز ساخت ولی می توان تصور کرد که خلاقیت بستر رشد و پیدایی نوآوریهاست. خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نو است در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. از خلاقیت تا نوآوری غالباً راهی طولانی در پیش است و تا اندیشـه ای نو به صورت محصولی یا خدمتی جدید درآید زمانی طولانی می گذرد و تلاشها و کوششهای بسیار به عمل می آید. گاهی ایده و اندیشه ای نو از ذهن فرد می تراود و در سالهای بعد آن اندیشه نو به وسیله فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمت متجلی مــــــی گردد. (الـوانـــی، 1372، ص 223-224)
خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو و تازه است. (آقایی، 1377، ص26) به طور خلاصه با درنظر گرفتن نظریات فوق می توان چنین نتیجه گرفت که خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود داشته و یا به عبارتی به معنای دلالت بر «پیداکردن» چیزهای جدید است هرچند که ممکن است به مرحله استفاده در نیاید. نوآوری به عنوان هر ایده جدیدی است که در برگیرنده توسعه یک محصول، خدمات یا فرآیند مـــــی گردد که ممکن است نسبت به یک سازمان، یک صنعت، یا ملت و یا جهان جدید باشد. این نوآوریها به تغییر و انطبـاق بهتر سازمان با ایــده های جدید منجر می شود.
فرآیند خلاقیت و نوآوری
مراحل خلاقیت ممکن است به فعالیت قوه درک و خرد انسان، یا مراحل مجزا ولی به هم پیوسته تعریف شود که انسان را به رهیافتهایی هدایت کند. نویسندگان و صاحب نظران این مراحل را به گونه های مختلف مطرح کرده اند. فرآیند خلاقیت به ترتیب در برگیرنده مراحل روبرو شدن با ایده یا مشکل، شدت روبروشدن و رابطه روبروشدن با محیط است که فرد خلاق را احاطه کرده است.
(اتریک، 1974) از صاحب نظران مدیریت، فرآیند خلاقیت را از اندیشه تا عمل به سه مرحله: به وجود آوردن اندیشه، پرورش اندیشه و به کارگیری اندیشه تقسیم کرده است.
(آلبرشت، 1987) مراحل خلاقیت عملی و قابل اجراتری را که از پنج مرحله تشکیل شده است، پیشنهاد می کند این مراحل به ترتیب عبارتند از: جذب اطلاعات، الهام، آزمون، پالایش و عرضه.
آلبرشت معتقد است که شخص خلاق، اطلاعات پیرامون خود را جذب می کند و برای بررسی مسائل، رهیافتهای مختلفی را مورد بررسی قرار می دهد. زمانی که ذهن فرد خلاق از اطلاعات خام انباشته شد، به طور غیرقابل محسوس شروع به کار می کند و پس از تجزیه و تحلیل و ترکیب اطلاعات، رهیافتی برای مسئله ارائه می کند. (شهرآرای، مدنی پور، 1375، ص 41)
تکنیک های خلاقیت و نوآوری
برای اینکه خلاقیتی ایجاد و پرورش یابد بایستی فنون و تکنیک هایی رعایت گردد. محققان مختلف فنونی را ذکر کرده اند که به مهمترین آنها اشاره می شود
1 - یورش فکری(BRAIN STORMING) یا طوفان مغزی: این تکنیک را نخستین بار دکتر الکس، اس، اسبورن مطرح کرد و چنان مورد استفاده واستقبال مردم و سازمانها در غرب قرار گرفته که جزئی از زندگی آنها شده است، یورش فکری در واژه نامه بین المللی وبستر چنین تعریف شده است:
اجرای یک تکنیک گردهمایی که از طریق آن گروهی می کوشند راه حلی برای یک مسئله بخصوص با انباشتن تمام ایده هایی که در جا به وسیله اعضا ارائه می گردد بیابند. (آقایی، 1377، ص 119) یعنی هیچ انتقـادی از هیچ ایده ای جایز نیست. به هر ایده ای هرچند نامربوط خوش آمد گفته می شود.
هرچه تعداد ایده ها بیشتر باشد بهتر است. کیفیت ایده ها بعـداً مورد توجه قرار می گیرد افـراد به ترکیـب کردن ایده ها تشویق می شوند و از آنها خواسته می شود که نسبت به ایده های دیگران اشراف پیدا کنند.
2 - الگوبرداری از طبیعت(BIONICS) : یکی از تکنیک های خلاقیت و نوآوری که در ابداعات فنی کاربرد گسترده و موفقی داشته تکنیک تقلید و الگوبرداری از طبیعت است. ابداعاتی که در زمینه علم ارتباطات و کنترل در دهه های اخیر شکل گرفته اند. برنامه ریزی های رایانه و موضوع هوش مصنوعی همه با الگوبرداری و تقلید از فعالیتهای مغز آدمی انجام شده اند و روند فعالیتها به گونه ای است که در آینده با ادامه این کار فنون و ابزارهای بدیع و جدیدی ساخته خواهند شد. (منبع اخیر، ص 126-127)
3 - تکنیک گروه اسمی (NOMINAL GROUPING) : گروه اسمی نام تکنیکی است که نیز تا حدودی در صنعت رواج یافته است. فرآیند تصمیم گیری متشکل از پنج مرحله است:
اعضاء گروه در یک میز جمع می شوند و موضوع تصمیم گیری به صورت کتبی به هریک از اعضا داده می شود و آنها چگونگی حل مسئله را می نویسند؛
هریک از اعضا به نوبه، یک عقیده را به گروه ارائه می دهد؛ عقاید ثبت شده در گروه به بحث گـذارده مـی شود تا مفاهیم برای ارزیابی روشن تر و کامل تر شود؛
هر یک از اعضاء مستقلاً و مخفیانه عقاید را درجه بندی می کنند؛ ! تصمیم گروه آن تصمیمی خواهد بود که در مجموع بیشترین امتیاز را به دست آورده باشد. (دالکی، 1969، ص 143)
شرایط ایجاد خلاقیت و نوآوری
نویسندگان مختلف شرایط و زمینه های متفاوتی را برای بروز خلاقیت در نظر دارند به هرحال راههای عمده ای که می تواند محرک خلاقیت باشد، عبارتند از:
1 - فضای خلاق: یکی از راههای مهم ظهور نوآوری به وجود آوردن فضای محرک خلاقیت است. بدین معنی که مدیریت باید همیشه آماده شنیدن ایده های جدید از هرکس در سازمان باشد. در واقع سازمان باید در جستجوی این گونــه فکرها باشد و تنها منتظـر ارائه اندیشه جدید نماند. به کارگیری سیستم مدیریت استعداد (TALENT MANAGEMENT SYSTEM = TMS) ابزار موثری در سازمان به شمار می رود. مدیران با بـه کارگیری این ابزار می توانند مهارتهای کارکنان مستعد را به طرز صحیحی گسترش دهند. ممکن است شما باافراد مستعد زیادی برخورد کنید که در سازمانی مشغول بکارند ولی نمی توانند نتایج قابل توجهی تولید کنند. این به خاطر فقدان سیستم مدیریت استعداد مناسب روی می دهد. سیستم مدیریت استعداد چهار عنصر دارد: جذب استعدادها - حفظ استعدادها - اداره و مدیریت استعدادها - کشف کردن استعدادها.
2 - دادن وقت برای خلاقیت: موسسات برای این منظور می توانند دفتر مخصوصی را به هریک از کارکنانی که شایستگی لازم را دارند اختصاص دهند.
3 - برقراری سیستم پیشنهادات: یکی از روشهای ترغیب خلاقیت برقراری سیستم دریافت پیشنهادات است بدین ترتیب روشی برای ارائه پیشنهادات فراهم می شود.
4 - ایجاد واحد مخصوص خلاقیت: گاهی گروه خاصی از کارکنان برای نوآوری و خلاقیت استخدام می شوند و در بعضی از سازمانها این گروه را واحد تحقیق و توسعه می نامند. این گونه واحدها وقتشان را صرف یافتن ایده های جدید برای ارائه خدمات یا ساختن محصول، فناوری می کنند و گاهی تحقیق محض انجام می دهند. این گونه تحقیقات برای پیشرفت دانش بدون تلاش برای یافتن کاربرد فوری آن صورت می گیرد. البته بعدها این اندیشه های محض می تواند جنبه کاربردی داشته باشد. ولی امروزه تحقیقات کاربردی بیشتر معمول و مورد توجه است. (رضائیان، 1373، ص 51-29)
ویژگیهای افراد خلاق و نوآور
افراد از نظر خلاقیت متفاوت اند. کسی که زندگی خلاق دارد، احساس توانمندی را در خود پرورش می دهد، با مهر و محبت ناکامیها را می پذیرد و نیروهایش را در راه تحقق اهدافی که دارد بسیج می کند.
ایام گرانبهای عمر را به بطالت تباه نمـــــی کند، خوب می داند که بیکاری و وقت گذرانی به فراغت پرداختن بیش از اندازه اسباب تکدر خاطر می شود.
انسان خلاق دلبسته مادیات نیست. اتومبیلهای گــران قیمت و لباسهای فاخر و خانه های مجلل ممکن است خوب باشند، اما اصل نیستند.
انسان خلاق سعادت را در القاب و زندگی در محلات مشهور و خوش آب و هوا جستجو نمی کند.
انسان خلاق از سرگرمیهای انفعالی فاصله می گیرد. از انگاره های انفعالی حذر می کند و علاقه مند و بانشاط در جهت هدفهایش گام بر می دارد. به قدری محو زندگی است که فرصتی برای خودخواهی پیدا نمی کند و جان کلام آنکه، مشتاق و هدف گراست. احساس جوانی دائم دارد، احساسی که همه به آن نیاز دارند متاسفانه اغلب از آن محروم هستند.
اگر چنین است زمان برنامه ریزی است، زمان ایجاد تصویر ذهنی سالمی است که اساس زندگی خلاق است، زمان شروع و شروع هرگز دیر نیست. (مالتز، ص 213-212)
ویژگی سازمانهای خلاق و نوآور سازمانها و شرکتها بر برهه ای از زمان که تحت عناوین مختلف از جمله عصر دانش،عصر فراصنعتی، عصر جامعه اطلاعاتی، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقیت و نوآوری مطرح شده است. خود را در جهت مدیریت تغییرات شتابان و دگرگونیهای ژرف جهانی آماده می سازند. به گونه ای که خلاقیت و نوآوری به عنوان اصلی اساسی از عوامل مهم بقای سازمانها و شرکتهای جوان پذیرفته شده است. براساس این استدلال، کشورهای پیشرفته بر آموزش خلاقیت تاکید بسیار کرده ودر این راستا در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آینده نگر، که رهیافتهای بدیع و خلاق برای مسائل پیچیده ارائه کنند توجه خاص مبذول داشته اند.
سازمانهای خلاق خصوصیات ویژه ای را دارا هستند. مهمترین ویژگی این سازمانها انعطاف پذیری آنها در رویارویی با بحرانهایی است که غالباً ناشی از رقابتهای اقتصادی است. یکی از دلایل معرفی نظریه اقتضایی مدیریت، تاکیـد بر این موضــوع دارد. سازمانهای انعطاف پذیر با مسائل و تنگناها برخورد منطقی و محققانه داشته، در صورت نیاز به تغییر و تحول، پس از بررسی دقیق و عالمانه، آن را اعمال می کنند. ساختار خلاق، نمـایانگر روابط واحدهای آن و نشـــان دهنده میــزان انعـطاف پذیری آن است. سازمانهایی که دارای ساختار غیرقابل انعطاف باشند، برای ایجاد همکاری و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگی مــــی شوند.
نگرش جدید دیگری تحت عنوان نگرش مدیریت بر مبنای انتظارات(MANAGEMENT BASE EXPECTED = MBE) مطرح شده که سعی در توسعه انتظارات والای انسانی دارد. این نگرش برتر و والاتر از سایر نگرشهاست، زیرا به جای تاکید بر عناصر عقلایی و عینی مدیریت، بر عنصر انسانی تکیه می کند، چون با این نگرش مدیر تشویق می شود تا امر هدایت و رهبری را براساس انتظارات انجام دهد. کلیه طرحهای سازنده، اقدامات و عملیات از انتظارات سرچشمه می گیرند. (جئون باتن، 1981)
نتیجه گیری
ایده های جدید، بـااندیشیدن به دست مــی آید. که در آن ذهن به طور عمیق با یک مسئله درگیر می شود و به تجسم آن می پردازد و با حذف و یا ترکیب واقعیتهای موجود، به روشن شدن فکر جدید کمک می کند. بینشی که بــــدین ترتیب حاصل می شود، قوه تصور را در یافتن فکرهای جدید تغذیه می کند. منشاء فکـــر جدید، قوه تصور و تخیل است نه قدرت منطقی بشـر. سرنخهای مختلفـی که به دست می آید، مورد ارزیابی قرار گرفته و به هم ربط داده می شود تا بهترین فکر به دست آید.
افکار بشری با یکدیگر ارتباط دارند و بافت به هم پیوسته ای را تشکیل می دهند به همین دلیل قدرت تداعی در ایجاد و ظهور یک فکر جدید بسیار کارساز و موثر است.
به طور کلی، وجود محیط خلاق از مهمترین عوامل رشد خلاقیت است. در محیط نامطلوب برای پرورش خلاقیت از اندیشه های جدید و نو بیشتر انتقاد می شود و تمایلات دگرگونی و تغییر با مقاومت و ممانعت تقابل می کنند.
یکی از روشهای مهم متبلورکردن خلاقیت به وجودآوردن فضای محرک، مستعد و به طور کلی خلاق است، بدین گونه که مسئولان ســـــازمان باید به طــور مستمر آمادگی شنیدن اندیشه های بدیع و نــوین را داشته باشند و نظرات جدید و ارائه راههای تازه را تقویت کنند. متاسفانه بسیاری از مـــدیران نمی توانند چنین جوی را در سازمان خود بپذیرند. آنها نمی توانند فرآیند مستمر تغییر، که لازمه خلاقیت هست، به صورت دائم تحمل کنند.
باتوجه به اینکه تاکید اصلی در این مقاله بر مولفه خلاقیت و نوآوری بوده است. در این راستا تلاش شده تا ضمن بیان خلاصه ای از اهمیت مسئله خلاقیت و نوآوری در توسعه، رشد و بقای سازمانها، مباحث مورد نظر مورد بررسی قرار گیرد.
برگرفته ازسایت: کارآفرینی
برای اینکه در خود یک تفکر و روحیه مثبت به وجود آورید باید طرز تلقی و برداشت خود را نسبت به رویدادهای زندگی تغییر دهید تنها دراین صورت است که میتوانید به کشمکشهای درونی خود خاتمه دهید و از یک روحیه شاد و پربار بهرهمند شوید.
گام بعدی برای رسیدن به زندگی خلاق، داشتن هدف است. برای لذت بردن از زندگی هدف داشته باشید. زندگی مجموعه ای از هدف هاست و مسئله رسیدن به آنهاست.
آیا با توجه به آنچه در درون شما میگذرد، میتوانید به هدفهایتان برسید یا نه خسته و دلسرد هستید. از هدفهایتان غلفت نکنید هر روز قدمی به جلو بردارید و این پیشرفت روزانه را احساس کنید و بدانید که فرصت و دامنه هدف نیست که مهم است.
مهم هدفی است که به هر صورت هر چند جزیی برای خود انتخاب کرده اید. در جویبار روان زندگی به حرکت ادامه دهید و برای رسیدن به هدف هایتان از هیچ گونه تلاشی فروگذار نکنید. جاری باشید، حرکت کنید، اگر شما به هدف نرسید، هدف به شما میرسد. مهم سمت حرکت شماست مهم این است که به پیش میروید و این پیشرفت را احساس میکنید.
واژه هدف برای بسیاری از افراد حاوی مفهومی منفی است، زیرا اغلب با وسواس و فشار و تنش و رقابت با دیگران همراه بوده است.
برای کامجویی از هدفهایتان آنها را به صورت علایم راهنما بنگرید که به مسیری ویژه اشاره میکنند تا تمرکزی دقیق به وجود آورند و شما را به تحرک وادارند.
راه رسیدن به هدفتان به خودتان بستگی دارد. میتوانید در طول راه بسیار جدی و منظم باشید و تمام توجه تان را به رسیدن به هدف تان معطوف کنید یا بیاسایید و از مسیر و راه محفوظ شوید.
برای توفیق در کارها هیچ چیز به اندازه اعتقاد و ایمان به توانستن، موثر نیست. اگر از انجام کاری بترسید و فکر کنید که قادر به انجام آن نیستید تحت هیچ شرایطی آن کار را به نحو مطلوب نمیتوانید انجام دهید.
اگر ملاحظه می کنید که شما در یک کار موفق نمیشوید و هستند کسانی که در همان کار به موفقیت های کافی دست یافته اند این را بدانید که عیب در شماست. آن که موفق است ایمان دارد که میتواند موفق شود و شما هنوز این یقین را به دست نیاورده اید.
در مورد هدفهای کوتاه مدت واقع بین باشید. هدفهایی قابل دسترس برای خودتان تعیین کنید تا دچار دلسردی نشوید. بهتر است در آغاز کار، گامهایی کوچک و مطمئن بردارید تا اعتماد به نفس پیدا کنید.
در مورد هدفهای بلندمدت، گسترده و آرمان گرا باشید. بگذارید تخیلتان بگسترد و عالی ترین را انتخاب کنید.
توجه تان را بر جوهر هدف تان متمرکز کنید. نگران جزئیات نباشید. زیرا جزئیات ممکن است تغییر کنند. در مورد هدفهایتان وسواس به خرج ندهید. انعطاف پذیر باشید.
شاید دریابید که بسیاری از هدفهایتان عوض میشوند، اما در مهمترین هدفها همواره جوهری هست که یکسان به جا می ماند. به یک شیوه خاص اکتفا نکنید هرگاه احساس کردید روش تان کارساز نیست شیوه خود را تغییر دهید.
برگرفته از: behandish.blogfa.com
قابل ذکر است، پیشنهاداتی که برای پرورش خلاقیت ارائه شده است، حاصل چند سال تلاش، مطالعه و تجربه اینجانب می باشد، با این امید که برای جامعه ای بهتر و سرافرازتر، خلاقیت را در نونهالان به فعلیت برسانیم.
تعریف خلاقیت
برای مردم معانی زیادی دارد و تعاریف گوناگونی از آن شده است. بعضی بر این عقیده اند که خلاقیت قدرت ایجاد چیزی نو و یا ابداع عقیده ای که قبلا وجود نداشته است.
«مارکسبری» می گوید : نتیجه تولید خلاقیت تعیین کننده خلاقیت نیست و آن فقط موقعی نیست که فرد خلاق چیز جدید ارائه کند که قبلاً وجود نداشته است،، بلکه اختراع مجدد نیز نوعی خلاقیت محسوب می شود. یعنی اگر شخصی اختراعی کند، حتّی اگر این اختراع قبلاً شده باشد، باز خلاقیت نام دارد.
رایج ترین برداشت و تعـریفی که محـققین از خــلاقیت داشـته اند عـبارت است از : « ایجاد طرحی جدید، با ارزش و متناسب ».
«مزلو» خلاقیت را چنین تعریف می کند : خلاقیت در ابتدا از روان ناهشیار سرچشمه می گیرد … ایده های تازه (و یا نوآوری واقعی) است که با آنچه درحال حاضر وجود دارد . کاملاً متفاوت است.
«براون» نیز خلاقیت را به این صورت تعریف می کند: «خلاقیت» عبارت است از طی کردن راهی تازه یا پیمودن یک راه قبلاً طی شده به طرزی نوین. «خلاقیت، یعنی کشف ناشناخته ها که
3 زمینه را در بر می گیرد، «هنر» ، «علم» ، «فنون و مهارتها» و تنها دانشمندان و هنرمندان نیستند که به خلق کردن چیزهای تازه می پردازند بلکه افراد عادی نیز با تغییر دادن و اصلاح کردن مهارتهایی که دارند می توانند به خلق کردن بپردازند.
اهمیت و ضرورت پرورش خلاقیت
درنظر بگیرید که انسان برای ادامه بقا و زندگی نیازهایی دارد و این نیازها به دلیل تغییر دائمی درخواست ها، تمایلات و روش های زندگی تغییر می کند، ازطرفی ، شرایط محیطی که انسان در آن زندگی می کند به طور روزمره در تغییر است . اگر انسان بخواهد برای نیازهای متغیر خود در شرایط جدید، از همان راه حل های قدیمی استفاده کند در نهایت روزی فرا می رسد که راه حل های کهنه پاسخگوی شرایط جدید نخواهند بود ودر این صورت ، بقای انسان به مخاطره
می افتد، افراد و جوامعی که نمی توانند برای مسائل جدید خود راه حلی بیابند محکوم به فنا هستند و از بین خواهد رفت .
پیداکردن راه حل های نو در همهء عرصه ها نیاز به انسان های خوش فکری دارد که آمادگی برخورد با این مسائل داشته باشند و قبلاً آن را فرا گرفته باشند .
بدین لحاظ اگر داشتن خلاقیت برای ادامهء زندگی ضروری است و از طرفی راه و روش آن آموختنی نیز هست، بهتر است زمینه های آن فراهم گردد و مهارت های لازم ان در زمان مناسب به افراد آموزش داده شود و زمان مناسب دوران کودکی می باشد که ذهن افراد در حال شکل گرفتن است و سنگ بنای اولیه تفکر در آن گذاشته می شود .
راههای پیشنهادی برای پرورش خلاقیت و رفتار خلاق در کودکان
1- فرصت هایی به امور پیش بینی نشده در برنامه ریزی خلاق اختصاص داده شود.
2- در گزینش و سازمان دهی برنامه ریزی آموزشی به تجارب اصیل، سیال و انعطاف پذیر که در اصل در برگیرنده سه اصل خلاقیت است، بیشتر توجه کنیم (با توجه به تجربیات آموختنی و سازمان دهی این تجربیات)
3- جذب دانش، توأم با تفکر نقادانه و تحلیل
4- سؤالات «غریب» ، «غیر معمول» و «عجیب» دانش آموزان را نباید نادیده گرفت.
5- سعی کنید در همه فکرها نکات مثبت را بیابید. به فکرها، سؤالات، برچسب «احمقانه»، «بد» و «نا مربوط» نزنید که باعث می شود دانش آموزان سؤالات بهتری مطرح نسازند.
6- بهترین روش این است که سؤالات «احمقانه و نامربوط» با مطالبی از سوی خود شما دنبال شود و از یاد گیرنده بخواهید در مورد مسئله بیشتر فکر کند.
7- به طور منظم به خلاقیت دانش آموزان خویش پاداش دهید. بسیاری از دانش آموزان نشان داده اند که با دریافت پاداش برای فعالیتهای خلاقانه، رفتار خلاقه اشان افزایش
یافته است.
8- از دانش آموزان خویش انتظار خلاقیت را داشته باشید و آن را طلب کنید.
9- از نظر نمره و امتیاز به «خلاقیت» باید امتیاز اضافی داد.
10- برای رفتارهای خلاق الگو نشان دهید.
11- آموزش مهارتهای جدید تا کودکان بتوانند به گونه ای خلاق، دنیا را سیاحت کند.
12- شکوفا کردن تصور و تخیل کودک
13- استفاده از روشهای حل مسئله حتّی در سنین پایین
14- کودکان پیش دبستانی خود آشکارا خلاق هستند، این گرایش طبیعی به جانب خلاقیت را سایرین تغییر ندهند.
15- آموزش انضباط فکری
16- پرورش تفکر واگرا
17- پرورش تفکر همگرا نیز نادیده گرفته نشود زیرا خلاقیت از طریق تولید واگرا و تولید همگرا ایجاد می گردد.
18- یادگیری بسیار مهم، ولی تفریحی و جالب باشد.
19- کودکان به عنوان افراد منحصر به فرد، قابل احترام و محبت قرار گیرند.
20- کودکان در محیط های آموزشی خود یادگیرنده فعال باشند.
21- فضای کلاس عاری از تنش و فشار باشد و کودکان در آن احساس آسایش و آرامش کنند.
22- کودکان در آموزشگاه احساس عزت نفس و ارزش معنوی داشته باشند.
23- مربیان منبع اطلاعات و هدایت هستند. کودکان باید برای مربیان احترام قائل شوند اما در حضور آنها احساس راحتی نمایند.
24- کودکان برای بحث بی پرده دربارهء مسائل با مربی یا همکلاسهای خود احساس آزادی نمایند.
25- همکاری همیشه بر رقابت ترجیح داشته باشد..
26- تجارب یادگیری حتی الامکان به تجارب دنیای واقعی کودکان نزدیک باشد.
27- از جمله عوامل بسیار مهم در یک محیط آموزشی، نقش الگوی مربیان است. مربیانی که در احساس کودکان شریک می شوند، خود را کامل نمی دانند و احترام عمیق برای آنها قائل هستند و رفتار آنها الگویی است از آن چه می گویند، و شوق همکاری در یادگیری و خلاقیت را در کودکان افزایش می دهند.
28- فضای فیزیکی محیط های آموزشی باید ایده برانگیز و متنوع باشد. وجود وسایل آموزشی لازم و دسترس کودکان به آنها نقش مهمی در پرورش خلاقیت کودکان دارد.
29- به کودک فرصت دهید تا بدون ترس از عواقب ارزشیابی به یادگیری، تفکر و
اکتشاف بپردازد.
30- از همسان سازی کودکان بپرهیزید (همسان سازی کودکان یعنی محدود کردن تجربیات و سوق دادن کودک به نحوهء تفکر همگرا)
31- یادگیری مشارکتی و گروهی
32- کم کردن حجم کتاب
33- به کارگیری تفکر، طراحی ذهنی، ردیابی ذهنی، هدف یابی در فرآیند یادگیری که منجر به پویایی ذهن شود.
34- یادگیری پویا (انعطاف پذیر، کاربردی و خلاق) باشد.
35- در برنامه ریزی آموزشی خلاق به کودکان فرصت انتخاب و پذیرش یک مفهوم
داده شود.
36- فرصت اظهار نظر یا رد آن مفهوم
37- فرصت تحلیل و بررسی کلیه رویکردها
38- پرورش کارکرد بخش راست و چپ مغز (بخش راست مغز مسئول فعالیتهای مربوط به تفکر واگرا، بخش چپ مغز مسئول فعالیتهای مربوط به تفکر همگرا)
39- اندازه گیری خلاقیت دانش آموزان از طریق آزمون تورنس که خلاقیت و نیز
پیشرفت تحصیلی مورد بررسی قرار می گیرد.
40- برنامهء «غنی سازی انفرادی» یک کوشش آموزشی بسیار شایسته برای پرورش خلاقیت است، که به طور مستقل و انفرادی در اختیار کودکان می گذارد.
41- کارآموزی برای «فرآیند پژوهی اختراع» (کودکان با خط سیر و روند فعالیتهایی که منجر به یک اختراع و پدیدآیی یک اثر بی همتا شده است، آشنا می شوند)
42- تأمین منابع (انسانی و مالی) مناسب و شایسته برای اجرای برنامه های ویژه خلاقیت (غنی سازی انفرادی، فرآیند پژوهی اختراع)
43- تهیه فهرستی از اختراعات که فرآیند اجرایی آنها در سطح درک و توانایی
کودکان است،
44- انتخاب و گزینش یک اختراع از میان فهرست مزبور براساس آمادگی فردی کودک
45- توضیح و تشریح جریان فرآیند شکل گیری آن اختراع به وسیله مربی
46- نظامدهی و ایجاد وحدت یافتگی مراحل متوالی فرآیند برای کودک
47- فراهم آوری وسایل و تجهیزاتی که بازآفرینی اختراع را توسط کودک تحقق بخشد.
48- اجرای فرآیند به وسیلهء کودک یا طی مراحل به طور گام به گام با نظارت دقیق مربی
49- قضاوت و ارزشیابی و نقد کودک درباره فرآیند یاد شده و بررسی و تحلیل آن
50- بررسی نتایج و تبعات فراگیر این اختراع و فرآیند آن در جنبه های گوناگون
51- استنباط جنبه های ارزشمند و مفید آن اختراع از لحاظ کاربردهای اجتماعی
52- درخواست از کودک برای اجرای فرآیند با شیوهء متفاوت
53- بررسی دیدگاه عمومی مردم و موضعگیری آحاد مردم درباره خلاقیت و پرورش آن
54- ارتقاء سطح آگاهی عموم مردم بر پایهء وضعیت عقیدتی موجود آنها دربارهء اهمیت و ضرروت خلاقیت و نقش حیاتی در پایداری و پیشرفت جامعه
55- آشنایی و تماس مستقیم مردم با کودکان خلاق و نیازهای آنها
56- آموزش اطلاعات و تجربیات مربوط به رفتار خلاق به منزلهء مواد اولیه
57- آموزش توجه به جزئیات موضوع، تصاویر و ...
58- ایجاد انگیزه و مرکز رغبت
59- کاهش اضطراب کودکان
60- شوخ طبعی
61- توجه به خلاقیت کودکان و قدردانی از ایده ها و تجربه های نوین
62- اعتدال در روابط عاطفی
63- عدم قضاوت زود هنگام بر روی یک موضوع ناآشنا
64- تقویت خود پنداره مثبت
65- عدم تکیه بر یادگیری حافظه ای و یادگیری کلیشه ای
66- استفاده از روش بارش مغزی (ذهن انگیزی)
67- تجارب دانشآموزان رابه موردخاص محدود نکنیم(کار بدیع و کار خلاق را تقویت کنیم)
68- تهیه فهرست مطالبی از سؤالات (چرا، کجا، چه موقع، چه کسی، چه چیزی، چطور)
ـ فهرستی از سؤالات بدین قرار تهیه گردد :
69- ترکیب کردن
70- اقتباس
71- تعدیل و تغییر
72- بزرگ کردن
73- استفاده های دیگر از اشیاء و پدیده ها
74- حذف کردن
75- تغییر دادن ترتیب ها
76- وارونه سازی
77- جایگزین کردن
78- ارتباط اجباری چیزهایی که معمولاً هیچگونه رابطه ای با یکدیگر ندارند.
79- آموزش همراهی بی ربط (قبلاً در روش های پرورش خلاقیت توضیح داده شده است)
80- آموزش معکوس سازی مسئله (قبلاً در روش های پرورش خلاقیت توضیح داده
شده است)
81- آموزش تداعی تصویر (قبلاً در روش های پرورش خلاقیت توضیح داده شده است)
82- تقویت کنجکاوی (پرسیدن، تقاضا و جستجوی اطلاعات جدید)
83- تقویت اعتماد به نفس
84- به تفاوتها احترام بگذارید، یعنی از رقابتها جلوگیری کنید (هر رقابتی صحیح نیست، بعضی از رقابتها اعتماد به نفس را از بین می برد)
85- رفتار آفرینندهء کودکان را سرمشق قراربدهیم.
86- بیش از اندازه از کودکان سؤال نکنیم (استقلال)
87- هنگامی که خودشان حضور دارند، در مورد آنها با دیگران صحبت نکنیم.
88- بگذاریم آنها خود پاسخگو باشند.
89- خیلی به آنها نه نگوییم.
90- کارها و رفتارهای خوب کودکان را توصیف کنیم.
91- به کودکان اجازه دهیم که شخصاً برای مشکلات راه حلی پیدا کنند.
92- کودکان را طوری تربیت نکنیم که تقلید کنند یا مثل هم فکر کنند.
93- به خاطر راستگویی آنها را تنبیه نکنیم.
94- به آنها یاد بدهیم که همیشه مطابق چهارچوب معینی حرکت نکنند چه موقع نقاشی یا داستان تعریف کردن ...
95- آنها را مورد انتقاد قرار ندهیم و ارزش کار آنها را کم نکنیم.
96- به بهانه کثیف شدن از کشف کردن چیزها جلوگیری نکنیم.
97- یاد بدهیم که همیشه ممکن است بزرگتر ها درست فکر نکنند.
98- برای راه حل های آنها ارزش و اعتبار قائل شویم.
99- ایجاد فرصت هایی جهت بازی های تخیلی و بازی هایی که باعث شکوفایی نیروی فکری، کسب مهارتهای بنیادین و خلاقیت کودکان می گردد .
100- آماده سازی کودک برای خلاقیت (1- ترکیب بندی نو از اشیاء و مواد در دسترس
2- استفاده های نامعمول از اشیای معمولی)
101- پرورش حواس کودک شامل این موارد است :
تمرینات دیداری
شنیداری
لمسی
بویایی
چشایی
تمرینات حسی - تجسمی (جزء تمرینات مربوط به تصویرسازی ذهنی است)
تمرینات حسی آمیزی (باید از طریق تناظریابی و تخیل به یاد بیاوریم. مانند: صدای سیب)
تمرینات ترجمه حسی (دو نظام حسی به هم تبدیل می شود که ممکن است قبلاً تجربه شده باشد. مانند: به یاد آوردن گرمای آتش از تصویر)
102- ایجاد هیجان مناسب (تن آرامی، حرکت - آگاهی ، تصویرسازی ذهنی، تصویر سازی هدایت شده، قصه های ناتمام)
103- به کارگیری مهارت های تفکر (جلسات بارش فکری برای کودکان، تفکر تصویری، تصویر سازی ذهنی، ارتباط اجباری، داستان های ناتمام، استفاده از لطیفه، طنز، شوخی، شکلک، فهرست صفات، حرکات بدنی و ژست ها، بازهای خلاق)
104- تسهیل فرآیند خلاقیت (انعطاف پذیری بیشتر، استفاده از گفتار برای الگوسازی، فراهم نمودن شرایط تجربه بدون ترس از شکست، ارائه انتخاب ها، انگیختن خلاقیت، مجالسی برای خطا کردن، زمانی برای بازی و تخیل)
برگرفته ازسایت: noamooz.blogfa.com
سطوح خلاقیت به نظر آی ، آر ، تایلور ( 1995 )
خلاقیت بیانی : همانند ترسیم خودبخودی کودکان .
خلاقیت بارآور : همانند تولیدات هنرمندان یا دانشمندان .
خلاقیت ابداعی : که از طریق تغییرات و پیشرفت حاصل می شود .
خلاقیت اختراعی : که در آن هوش و ذکاوت با روشهای و فنون آشکار می شود .
خلاقیت ظهوری : جایی که یک اصل یا فرض جدید وجود دارد و در حول آن مکاتب و حرکتهای تازه و مانند آنها شکوفا می شوند .
با در نظر گرفتن سطوح فوق عقیده بر این است که همیشه درجاتی از خلاقیت وجود دارد اما برخی از تولیدات بیشتر خلاقانه است و برخی دیگر کمتر . به عبارت دیگر خلاقیت در سطوح و درجاتی متفاوتی ظاهر می شود و از کشف ساختار اتم گرفته تا خوب مسطح کردن باغ متغیر است . اما آنچه به عنوان یک ملاک خلاقیت بیشتر حائز اهمیت است > تازه بودن می باشد . این ملاک در هر تعریفی از خلاقیت دیده می شود > به نظر ترستون نظر جامعه شرط نیست که تولید چیزی را نو به حساب آمرد یانه ؛ بلکه همین که فکری برای اولین بار به ذهن همه کس از یک زن خانه دار معمولی گرفته تا یک هنرمند برجسته ایجاد شود .
اشتاین (1953 ) برخلاف ترستون معتقد است که خلاقیت باید بر حسب فرنگ و جامعه تعریف شود . به نظر او بدیع و تازه بودن به این معنی است که در آن جامعه قبلاً وجود نداشته است او معتقد است برای این که کاری را یک کار خلاق بدانیم باید توسط گروهی از افراد به صورت کاری مفید و جالب و قابل قبول در نظر گرفته شود .
روش های مختلف خلاقیت
روش نو داروینی : حرکت فکر بدون ضابطه و به صورت آزمایش و خطاست تا این که منجر به کشف می شود .
روش نو لامارکی : یک قواعد اولیه در تفکر خلاق وجود دارد که ما از آن تبعیت می :نیم و در پرتو آن تبعیت است که بعدها عمل کشف صورت می گیرد . در این روش افراد خلاق باید از یک چهار چوب تبعیت کنند وگرنه خلاقیت صورت نمی گیرد .
روش ترکیبی ( چند مرحله ای ) : در مراحل اولیه خلاقیت قاعده مندی نقش بازی میکند و در مراحل بعدی روش داروینی مصداق پیدا می کند .
شرایط خلاقیت
منشأ تولید خلاقیت چیست ؟ آیا می توان خلاقیت را به توانایی ویژه ای از صفات شخصیتی نسبت داد ؟ یا اجزای دیگری هستند که در این فرایند نقش بازی می کنند ؟ تحقیقات نشان داده است که عوامل اجتماعی و محیطی نقش های عمده ای در عملکرد خلاقاه ایفا می کنند . ارتباط قوی و مثبتی بین حالت انگیزشی شخص – جهت گیری انگیزشی – و خلاقیت وجود دارد . تا حد زیادی این محیط اجتماعی است یا لااقل برخی از جنبه های محیط است که این جهت گیری را تعیین می کند در همین ارتباط ما از اصل انگیزش درونی خلاقیت سخن خواهیم گفت . مطابق با این اصل مردم زمانی خلاق می شوند که از طریق علاقه ، لذت ، رضایت و چالش در انجام کار احساس برانگیختگی کنند نه به وسیله فشارهای و اجبارهای بیرونی .
در اصل عشقی که مردم به کارشان دارند نقش عمده ای در خلاقیت آنها دارد برای مثال اشتاینر می گوید :
هیچکس به اندازه انیشتین از علم لذت نبرده است . از طریق نامه ها > مطالعه زندگی نامه افراد و یا یادداشت های دیگران می توان برخی از افراد و دانشمندان را شناخت که به کار خود علاقه و عشق وافری داشتند که نهایتاً منجر به ابداعات ، اختراعات و پیشرفتهای چشمگیری در ان زمینه شده است . هنری جاگلوم کارگردان سینما معتقد است لذت از خلاقیت شبیه به نشستن روی دوچرخه ای است که از تپه به طرف پایین حرکت می کند .
به رغم مطالب عنوان شده تحقیقات نشان داده اند عشقی که مردم نسبت به کارشان دارند از طریق فشارهای محیطی تضعیف شده ، براحتی اهمیت خود را از دست می دهد . در سال 1954 کارل راجرز در باره شرایط خلاقیت و اهمیت ایجاد موقعیت های آزاد و امن روان شناختی صحبت کرد ، در باره محیطی که در آن نظارت بیرونی وجود نداشته باشد . راجرز معتقد است که خلاقیت فقط در محیطی شکوفا می شود که در آن انگیزش تولید از درون ایجاد شود آزمایش و بررسی تفسیرهای افراد خلاق ، این دیدگاه را تأیید کرده است البته این را هم باید گفت که تنها عشق کافی نیست بلکه فرد خلاق باید با مشکلات فراوان محیطی را بسازد که فرصت کافی برای نگه داشتن عشق را ارائه دهد .
انگیزش درونی چیست ؟
درانگیزش درونی تعاریف زیادی عنوان شده است . اخیراً برخی از روان شناسان اجتماعی ( لپر گرین ، نیس بت 1973 ) انگیزش درونی را از جنبه شناختی تعریف کرده اند آنها عقیده دارند : اگر افراد درک کنند که به واسطه علاقه خود در فعالیتهایشان مشغول هستند . بطور بیرونی انگیخته می شوند . مطابق با این نظریه کروگلانسکی ( 1975 ) آن را به دو طبقه درونزاد و برونزاد تقسیم کرد . وقتی صحبت از درونزاد می شود منظور این است که هدف از انجام کاری را در درون آن قرار دارد و در نوع برونزاد فعالیت به عنوان ابزاری در نظر گرفته می شود که منتهی به هدفی به هدف بیرونی می شود .
نظریه پردازان دیگر ، انگیزش درونی را بیشتر ارگانیسمی تصور می کنند وایت ( 1959 ) و هارتر ( 1978 ) عقیده دارند که انگیزش درونی مبتنی بر نیاز ذاتی انسان برای رقابت است و دچار مس ( 1968 ) معتقد است رفتارهایی که از داخل برانگیخته می شود ناشی از نوعی اشتیاق برای تجربه یک امر می باشند .
همه تعاریفی که در مورد انگیزش درونی وجود دارند در یک عنصر مشترک هستند : افرادی که فعالیتهای را به واسطه علاقه خود و با رضایت شخصی انجام می دهند دارای برانگیختگی درونی و افرادی که به خاطر برخی هدفهای بیرونی فعالیتهای را انجام می دهند دارای برانگیختگی بیرونی هستند . نظریه پردازان روان شناختی عقیده دارند که خلاقیت از حالت برانگیختگی درونی ناشی می شود کراچفیلد ( 1962 ) معتقد است که برانگیختگی درونی مرتبط با فعالیت بیشتر از برانگیختگی بیرونی مرتبط با فرد منجر به خلاقیت می شود . داده های شخصیتی جمع آوری شده به وسیله کراچفیلد ( 1961 ) حاکی است که سطوح بالای انگیزش درونی با کار و فعالیت افراد خالق همراه می باشد .
تأثیرات اجتماعی و محیطی
مطالعاتی در مورد تأثیر محدودیت یا انگیزش اجتماعی _ محیطی انجام گرفته است . در این مطالعات از گروههای آزمایشی و کنترل استفاده شده است . گروههای آزمایشی در شرایطی با پاداش ، پسخوراند یا محدودیت کار می کردند . اما گروههای کنترل هیچ کدام از این شرایط را نداشتند . هیچ کدام از گروهها از آزمایش با خبر نبودند . محققان بدین طریق تأثیر انواع محدودیت ها را نشان داده اند. در آزمایش به عمل آمده ، جایزه نقدی سبب بیشترین توجه شد ( تجربه انجام یک کار برای دریافت پول ، انگیزش درونی آزمودنی را بطور معنی داری کاهش می دهد ) ، مع هذا پرداخت پول نقد تنها پاداشی نیست که چنین اثر کاهشی دارد . علاوه بر پرداخت جایزه نقدی ، محدودیت بیرونی نیز کاهش انگیزه درونی دارند . لپر و گرین تأثیر نظارت و مراقبت را بر علاقه درونی کودکان مورد بررسی قرار دادند . نتیجه به دست آمده حاکی از تأثیرات کاهنده نظارت برانگیزش درونی آنها در حین انجام تکالیف بود . با توجه به این مسأله سئوالی که مطرح می شود این است که آیا چنین عواملی می تواند خلاقیت آزمودنیها را نیز تحت تأثیر قرار دهند ؟
تأثیر محدودیتها بر جنبه های مرتبط با خلاقیت در عملکرد
در تحقیقی که به وسیله لپرو دیگران برای بررسی تأثیر جایزه بر خلاقیت کودکان انجام گرفت معلوم شد که کودکانی که در ابتدا از روی علاقه و انگیزش درونی کار خود را بخوبی انجام می دادند بعد از این که یاد گرفتند کار خود را به ازای دریافت پاداش انجام دهند ، از میزان انگیزش آنها کاسته شد . این کودکان وقت کمتری برای کار اختصاص می دادند و علاقه آنها همچنان کاهش می یافت ، بعلاوه کیفیت کارایی افراد نیز در مقایسه با آنهایی که منتظر دریافت پاداش نبودند ، پایین تر بود .
در آزمایشی متفاوت گاربارینو از دانش آموزان کلاس پنجم و ششم خواست که به کلاسهای اول و دوم تکالیفی را یاد بدهند . دانش آموزانی که به عنوان معلم به کار می رفتند نیز به دو گروه تقسیم شدند . گروهی که به آنها وعده پاداش داده شده بود و گروه دیگر که وعده ای دریافت نکرده بودند . آن گاه برای ارزیابی عملکرد دو گروه از دو نفر ارزیاب استفاده شد . نتایج به دست آمده نشان داد معلمانی معلمانی که وعده پاداش دریافت کرده بودند زیر فشار روانی بوده ، اشتغال ذهنی داشتند . در حالی که گروه دیگر آرام بودند و عملکرد بهتری از خود نشان دادند . در میان دانش آموزان نیز آنهایی که قرار بود پاداش دریافت دارند عصبانی بودند و تنش داشتند اما گروه دیگر کاملاً آرام بودند ، بعلاوه دانش آموزان گروه اول از بیانات معلم ارزیابی منفی داشتند کمتر خوشحال بودند و کمتر یاد می گرفتند . همچنین آشکار شد که این دانش آموزان بحثهای راحت تری انتخاب می کردند اما آنهایی که وعده پاداش دریافت نکرده بودند . بحثهای پیچیده و مشکل را ترجیح می دادند .
برگرفته ازسایت: گیگا پارس
خلاقیت یعنی تلاش برای ایجاد یک تغییر هدفدار در توان اجتماعی یا اقتصادی سازمان ، خلاقیت به کارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است ، خلاقیت یعنی توانایی پرورش یا به وجود آوردن یک انگاره یا اندیشه جدید در بحث مدیریت نظیر به وجود آوردن یک محصول جدید است ، خلاقیت عبارت است از طی کردن راهی تازه یا پیمودن یک راه طی شده قبلی به طرزی نوین.
خلاقیت یکی از جنبه های اصلی تفکر یا اندیشیدن است . تفکر عبارت است از فرآیند بازآرایی یا تغییر اطلاعات و نمادهای کسب شده موجود در حافظه دراز مدت .تفکر بر دو نوع است :
- تفکر همگرا
- تفکر واگرا
- تفکر همگرا عبارت است از فرآیند باز آرایی یا دوباره سازی اطلاعات و نمادهای کسب شده موجود در حافظه دراز مدت
- تفکر واگرا عبارت است از فرآیند ترکیب و نوآرایی اطلاعات و نمادهای کسب شده موجود در حافظه دراز مدت ، خلاقیت یعنی تفکر واگرا
بر اساس این تعریف خلاقیت ارتباط مستقیمی با قوه تخیل یا توانایی تصویر سازی ذهنی دارد. این توانایی عبارت است از فرآیند تشکیل تصویر هایی از پدیده های ادراک شده در ذهن و خلاقیت عبارت است از فرآیند یافتن راه های جدید برای انجام دادن بهتر کارها ، خلاقیت یعنی ارایه فکر ها و طرح های نوین برای تولیدات و خدمات جدید و استمرار آن پس از غیبت آن پدیده ها.
ب -تعریف خلاقیت از دیدگاه سازمانی :
خلاقیت یعنی ارایه فکر و طرح نوین برای بهبود و ارتقاء کمیت یا کیفیت فعالیت ها ی سازمان مثلا افزایش بهره وری ، افزایش تولیدات یا خدمات ، کاهش هزینه ها ، تولیدات یا خدمات ، کاهش هزینه ها ،تولیدات یا خدمات از روش بهتر، تولیدات یا خدمات جدید و.....
روبرت جی استرنبرگ و لینداای اوهارا در بررسی های خود شش عامل را در خلاقیت افراد موثر دانسته اند:
دانش : دانش پایه ای در زمینه ی محدود و کسب تجربه و تخصص در سالیان متمادی
توانایی عقلانی : توانایی ارایه ایده خلاق از طریق تعریف مجدد و برقراری ارتباطات جدید در مسایل
سبک فکری : افراد خلاق عموما در مقابل روش ارایه شده از طرف سازمان و مدیریت ارشد ، سبک فکری ابداعی را بر می گزینند.
انگیزش : افراد خلاق عموما برای به فعل درآوردن ایده های خود برانگیخته می شوند.
شخصیت : افراد خلاق عموما دارای ویژگی های شخصیتی مانند مصر بودن ، مقاوم بودن در مقابل فشارهای بیرونی و داخلی و نیز مقاوم بودن در مقابل وسوسه همرنگ جماعت شدن هستند.
محیط: افراد خلاق عموما در داخل محیط های حمایتی بیشتر امکان ظهور می یابند.
این محققان مشخص کردند که عمده ترین دلیل عدم کارایی برنامه های آموزش خلاقیت تاکید صرف این برنامه ها بر تفکر خلاق به عنوان یکی از شش منبع موثر در خلاقیت می باشد.جایی که سایر عوامل نیز تاثیر بسزایی در موفقیت و شکست برنامه های آموزشی خلاقیت ایفاء می کنند ( استنبرگ و اوهارا 1997)
جورج اف نلر در کتاب هنر و علم خلاقیت برای خلاقیت مراحل چهارگانه : آمادگی نهفتگی ، اشراق و اثبات را ذکر کرده است .
از این دید، افراد خلاق ابتدا با مساله یا یک فرصت آشنا شده و سپس از طریق جمع آوری اطلاعات با مساله یا فرصت مورد نظر درگیر می شوند. در مرحله بعد افراد خلاق روی مساله تمرکز می کنند، در این مرحله فعالیت ملموسی مشاهده نمی شود و فرد سعی در نظم دادن تفکرات ، اندیشه ها ، تجارب و زمینه های قبلی خود جهت نیل به یک ایده دارد.درگیری ذهنی عمیق فرد(خود آگاه و ناخودآگاه) فراهم کردن فرصت (جهت تفکر بر مساله ) منجر به خلق و ظهور ایده ی جدید و بدیع می شود . در نهایت فرد خلاق در صدد برمی آید صلاحیت و پتانسیل ایده خویش را به اثبات برساند.
نوآوری
منظور از نوآوری ، خلاقیت متجلی شده و به مرحله عمل رسیده است ،به عبارت دیگر نوآوری یعنی اندیشه خلاق تحقق یافته ؛ نوآوری همانا ارایه محصول ، فرایند و خدمات جدید به بازار است ؛ نوآوری به کار گیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است.
خلاقیت و نوآوری چگونه با هم مرتبط شده اند ؟ خلاقیت به طور عام یعنی توانایی ترکیب اندیشه ها به شیوه ای منحصر به فرد یا ایجاد ارتباطی غیر معمول بین اندیشه ها . یک سازمان که مشوق نوآوری است سازمانی است که دیدگاههای ناشناخته به مسایل یا راه حل های منحصر برای حل مسایل را ارتقا می دهند .نوآوری فرایند کسب اندیشه ای خلاق و تبدیل آن محصول و خدمت و یا یک روش عملیاتی مفید است .
نوآوری شامل چه چیزهایی است ؟
بعضی افراد بر این باورند که خلاقیت ذاتی است ، برخی دیگر باور دارند که با آموزش هر کس می تواند خلاق شود.در دیدگاه دوم خلاقیت را می توان فرایندی چهار مرحله ای دید مرکب از ادراک ، پرورش ، الهام و نوآوری . ادراک یعنی نحوه دیدن چیزها . خلاق بودن یعنی چیزها را از زاویه ای منحصر به فرد دیدن. به عبارتی یک کارمند ممکن است راه حل های مساله را طوری ببیند که دیگران نمی توانند آن طور ببیند ، رفتن از ادراک به حقیقت به هر حال فورا اتفاق نمی افتد .در عوض اندیشه ها از فرایند پرورش می گذرند.بعضی اوقات کارکنان نیاز دارند که در مورد اندیشه های خود تعمق کنند.این به معنای فعالیت نکردن نیست بلکه در این مرحله کارکنان باید داده های انبوهی را که ذخیره، بازیابی، مطالعه و دوباره شکل دهی کرده اند در نهایت در قالب چیزی جدید بریزند.گذشت سالیان برای طی این مرحله امری طبیعی است.
در فرایند خلاقیت الهام آن لحظه ای است که تمامی تلاش های قبلی شما به طور موفقیت آمیز به ثمر می رسند.گر چه الهام به شعف می انجامداما کار خلاقیت تمام نشده است.خلاقیت نیاز به تلاشی نواور دارد.نوآوری یعنی گرفتن آن الهام و تبدیل آن به تولیدی مفید-خدمت یا روش انجام چیزی . این گفته را به ادیسون نسبت می دهند ((خلاقیت یعنی یک درصد الهام و 99 درصد عرق ریختن )) به عبارتی 99 درصد نوآوری را آزمودن ، ارزشیابی کردن و بازآمودن آن چیزها یی تشکیل می دهند که توسط الهام دریافت شده است .معمولا در این مرحله است که یک فرد دیگران را بیشتر مطلع و درگیر آن چیزی می کند که روی آن کارکرده است.درگیر کردن دیگران بسیار مهم است زیرا که اگر فرد نتواند به گونه ای موثر با دیگران ارتباط برقرار کند و آنچه را که باید انجام دهد به مرحله عمل برساند .بزرگترین اختراعات ممکن است با تاخیر روبه رو شود یا از دست برود .
چگونه متغیرهای ساختاری بر نوآوری اثر می گذارند؟ براساس پزوهش های گسترده ،با توجه به متغبرهای ساختاری می توانیم سه گزاره را بیان کنیم .اول این که ساختارهای مکانیکی اثری مثبت بر نوآوری دارند زیرا که تخصص کاری آنها پایین تر است ، قوانین کمتری دارندو عدم تمرکز در آنها بیشتر از ساختارهای مکانیستی است. همچنین انعطاف پذیری ؛ قدرت انطباق و بارور کردن را که پذیرش نوآوری را آسان تر می کند بیشتر می کنند.دوم این که دسترسی آسان به منابع فراوان عامل کلیدی نوآوری است.فراوانی منابع به مدیران این توانایی را می دهد که بتوانند برای نوآوری هزینه کنند و شکست ها را بپذیرند. بین واحدها با تسریع در کنش متقابل خطوط سازمانی به شکستن سدهای احتمالی در برابر نوآوری مدد می رساند.البته هیچ یک از این سه متغیر نمی تواند وجود داشته باشد مگر این که مدیران ارشد به این سه عامل متعهد باشند.
چگونه فرهنگ سازمانی بر نوآوری اثر می گذارد؟
سازمان های نوآور فرهنگی مشابه دارند.آنها تجربه کردن را تشویق می کنند.آنها هم به موفقیت ها و هم به شکست ها پاداش می دهند.آنها از اشتباهات تجربه کسب می کنند. یک فرهنگ نوآور دارای هفت ویژگی زیر است:
1- پذیرش ابهام
2- شکیبایی در امور غیر عملی
3- کنترل های بیرونی کم
4- بردباری در مخاطره
5- شکیبایی در برخوردها
6- تاکید بر نتایج تا بر وسایل
7- تاکید بر نظام باز
سازمان از نزدیک محیط را کنترل می کند و سریعا به تغییرات آن طور که اتفاق می افتند پاسخ می دهد.
کدام متغیرهای منابع انسانی بر نوآوری اثر می گذارند ؟
در مقوله منابع انسانی در می یابیم که سازمان های نوآور فعالانه آموزش و توسعه دانش اعضای خود را آنطور که روز آمد باشد تشویق می کنند.امنیت شغلی در سطح عالی برای کارکنان خود فراهم می آورند تا ترس از اخراج به خاطر اشتباه را کاهش دهند و به افراد جرات می بخشند که تغییر پذیر باشند.زمانی که اندیشه ای جدید تکامل می یابد پیشتازان تغییر فعالانه و با شور و شوق اندیشه را تعالی می بخشند و آن را حمایت می کنند بر مشکلات چیره می شوند و اطمینان می دهند که نوآوری به مرحله اجرا در خواهد آمد .
ویژگی های افراد اخلاق
روانشناسان سعی داشته اند تا مشخصات افرادی که دارای سطح بالایی از خلاقیت هستند مشخص کنند، ((استیز )) عوامل زیر را برای افراد خلاق بیان داشته است:
1-سلامت روانی و ادراکی : توانایی ایجاد تعداد زیادی ایده به طور سریع
2-انعطاف پذیری ادراک: توانایی دست کشیدن از یک قاعده و چارچوب ذهنی
3-ابتکار:توانایی در ایجاد و ارایه پیشنهادهای جدید
4-ترجیح دادن پیچیدگی نسبت به سادگی : توجه کردن و در نظر گرفتن چالش های جدید مسایل پیچیده
5-استقلال رای و داوری:متفاوت بودن از همکاران در ارائه نظرات و اندیشه های نو
عده ای دیگر ویزگی های افراد خلاق را به صورت زیر دسته بندی می کنند:
1- خصوصیات ذهنی : کنجکاوی -دادن ایده های زیاد درباره یک مساله - ارایه ایده های غیر عادی - توجه جدی به جزئیات-دقت و حساسیت نسبت به محیط به خصوص به نکاتی که در نظر دیگران عادی به شمار می روند-روحیه انتقادی -علاقه وافر به آزمایش کردن و تجربه - نگرش مثبت نسبت به نوآفرینی
2- خصوصیات عاطفی:آرامش و آسودگی خیال-شوخ طبعی-علاقه به سادگی و بی تکلفی در نوع لباس و جنبه های گوناگون زندگی -دلگرمی و امید به آینده-توانایی برقراری ارتباط عمیق و صمیمانه با دیگران-اعتماد به نفس و احترام به خود -شهامت
3-خصوصیات اجتماعی : پیش قدمی در قبول و رویارویی با مسایل -مسئولیت پذیری و توانایی سازمان دادن به فعالیت های گوناگون -قدرت جلب حس اعتماد و اطمینان دیگران
فرصت های خلاقیت
فرصت های خلاقیت در چهار گروه فرصت داخلی و سه گروه فرصت خارجی تقسیم بندی شده است: وقایع غیر منتظره؛ ناسازگاری و نیازهای فرایندی ،تغییرات در صنایع و بازارها
سه فرصت خارجی در محیط علمی و اجتماعی سازمان نیز عبارت است از : تغییرات جمعیتی و تغییر نگرش و دانش جدید
نقش و اهمیت خلاقیت و نوآوری
الف:نقش و اهمیت خلاقیت و نوآوری از جنبه فردی
-خلاقیت و نوآوری عامل رشد و شکوفایی استعداد ها و سوق دهنده به سوی خود شکوفایی
-خلاقیت و نوآوری عامل موفقیت فردی ، شغلی و اجتماعی .
ب:نقش و اهمیت خلاقیت و نوآوری از جنبه سازمانی
-خلاقیت و نوآوری عامل پیدایش سازمان؛
-خلاقیت و نوآوری عامل تولیدات و خدمات ؛
-خلاقیت و نوآوری عامل افزایش کمیت ، تنوع تولیدات و خدمات ؛
-خلاقیت و نوآوری عامل افزایش کیفیت تولیدات و خدمات و موفقیت در رقابت ؛
- خلاقیت و نوآوری عامل کاهش هزینه ها ، ضایعات و اتلاف منابع ؛
-خلاقیت و نوآوری عامل افزایش انگیزش کاری کارکنان سازمان ،
- خلاقیت و نوآوری عامل ارتقای سطح بهداشت روانی و رضایت شغلی کارکنان سازمان ؛
-خلاقیت و نوآری عامل ارتقای بهره وری سازمان؛
-خلاقیت و نوآوری عامل موفقیت مجموعه مدیریت و کارکنان سازمان؛
-خلاقیت و نوآوری عامل رشد و بالندگی سازمان؛
11-خلاقیت و نوآوری عامل تحریک و تشویق حس رقابت؛
-خلاقیت و نوآوری عامل کاهش بوروکراسی اداری ((کاهش پشت میزنشینی ومشوق عمل گرایی))؛
-خلاقیت و نوآوری عامل تحریک و مهیا کردن عوامل تولید .
ویزگی های سازمان خلاق
برخی از ویزگی های سازمان خلاق عبارتند از :
- رقابت کامل و فشرده است: در یک سازمان در صورتی خلاقیت صورت می پذیرد که رقابت کامل در آن حاکم باشد.
-فرهنگ : یکی از عوامل عمده ای که به بالندگی مدیریت کمک می کند فرهنگ مردم است .بر پایه یک فرهنگ خوب ، اتلاف وقت گناه محسوب می شود.بدیهی است در چنین بستر مناسبی جهت رقابت، خلاقیت یا سازمان های پویا بهتر شکل می گیرد.
-دسترسی به مدیران : در سازمان های خلاق بر این اعتقاد هستند که دانش در سطح سازمان به وفور پراکنده شده است و مدیران به راحتی می توانند افکار و نظرات دیگران را مستقیم و بدون واسطه دریافت کنند.
-احترام به افراد : ویژگی دیگر سازمان خلاق احترام به افراد است و آنها باور دارند که می توانند همگام با نیازهای سازمان ، رشد کنند.
- ارایه خدمات مردمی : هدف نهایی در این سازمان ها توجه به نیازمندی های اجتماع و جلب رضایت آحاد مردم است .
-در سازمان خلاق افراد دارای یک تخصص ویژه نیستند و این امکان را دارند که برای قرار گرفتن در جایگاه مناسب گردش شغلی داشته باشند.
-کارگروهی
-روابط دایمی و بلند مدت کارکنان با این نوع سازمان ها و در نتیجه برخورداری آنها از امنیت شغلی از دیگر ویژگی های این سازمانهاست.
-استقبال مدیران از عامل تغییر: در این سازمان ها تمامی مدیران، مساله تغییر را به عنوان تنها عامل ثابت و گریزناپذیر می دانند و با خشنودی آن را پذیرفته و در برابر آن مقاومت نمی کنند.طبیعی است در چنین سازمانی ضرورت ندارد که مدیر بخش زیادی از وقت خود را برای جلوگیری برخورد با تغییرات اختصاص دهد زیرا همه به این باور رسیده اند که تغییر یک ارزش مثبت است
نقش مدیر در پرورش خلاقیت
نقش مدیریت در مجموعه هایی که خلاقیت و نوآوری از ضروریات و عامل اصلی است بسیار مهم و حساس است زیرا مدیریت می تواند توانایی و استعداد خلاقیت و نوآوری را در افراد ایجاد ، ترویج و تشویق کند و یا رفتار و عملکرد او می تواند مانع این امر حیاتی شود. هنر مدیر خلاق عبارت است از استفاده از خلاقیت دیگران و پیدا کردن ذهن های خلاق . مدیر خلاق باید فضایی بیافریند که خودش بتواند خلاق باشد و افراد سازمان را هم نیز برای خلاقیت تحریک کند و این فضا ، فضایی است که ازکار روزمره به دور است و به نحوی تفویض اختیار می کند تا هر کسی خود مشکل خودش را حل کند.
برای این که افراد در سازمان به تفکر بپردازند باید محیطی ایجاد شود که در آن به نظریات و اندیشه ها امکان بروز داده شود. یکی از شیوه های بسیار مهم و پر جاذبه پرورش شخصیت انسان ها و همین طور خلاقیت و نوآوری و حتی رشد اجتماعی مشورت هستند از عقل و فکر بیشتری برخوردارند و آن که اهل آن نیستند از این امتیاز بهره ای ندارند. یک سازمان خلاق تا اندازه ای زیادی به خود کنترلی کارکنانش وابسته است. خود کنترلی خودش را درخواستن و تمایل برای ارایه ابتکار و خلاقیت به نمایش می گذارد.
مدیران می توانند هر سه مولفه خلاقیت یعنی تخصص، مهارت های تفکر خلاق و انگیزش را تحت تاثیر قرار دهند.اما واقعیت آن است که تاثیر گزاری بر دو مولفه اول بسیار دشوارتر و وقت گیرتر از انگیزش درونی را می توان حتی با تغییرات جزئی در محیط سازمان به طور قابل ملاحظه ای افزایش داد.این بدان معنا نیست که مدیران باید بهبود تخصص و مهارت های تفکر خلاق را فراموش کنند.
اما زمانی که اولویت بندی در اقدام مطرح می شود ، آنها باید بدانند که اقدامات موثر بر انگیزش درونی ، نتایج فوری تری را موجب خواهند شد.
خلاقیت گروهی
سازمان ها می توانند از انواع تکنیک های توسعه خلاقیت گروهی به شکل جدی و مستمر استفاده کنند.این تکنیک ها از این قرارند :
طوفان فکری
یکی از تکنیک های متداول در ایجاد خلاقیت و فعال ساختن اندیشه ها به صورت گروهی تکنیک تحرک مغزی است. در این تکنیک مساله ای به یک گروه کوچک ارایه شده و از آنان خواسته می شود فی البداهه و به سرعت به آن واکنش نشان داده و برای آن پاسخی بیابند.پاسخ ها بر روی تابلویی نوشته می شوند به طوری که همه اعضای جلسه می توانند آنها را ببینند. این امر باعث می شود تا ذهن اعضا به فعالیت بیشتری پرداخته و جرقه ای از یک ذهن باعث روشنی ذهن دیگری شود.اولین دلیل اثر بخشی تحرک مغزی افزایش قدرت خلاقیت در گروه است،افراد در حالت گروهی بیش از حالت انفرادی قدرت تصور خلاق بروز می دهند. رقابت نیز عامل دیگری است که در جلسات تحرک مغزی موجب افزایش اثر بخشی می گردد.همچنین عدم وجود انتقاد و ارزیابی های سریع باعث می شود تا اعضای جلسه با فراغت خاطر به اظهارنظر بپردازند ومحیطی مساعد برای خلاقیت ایجاد گردد.نکته دیگری که در موثر بودن تحرک قابل ذکر است فی البداهه بودن نظرات است .
تکنینک خلاقیت شش کلاه تفکر
ادوارد دوبونو پدر تفکر خلاق در کتاب ((شش کلاه تفکر))یک روش خلاقانه ارایه می کند و از طریق آن می کوشد نشست افراد به دور یکدیگر را به اقدامی ثمربخش و کارا تبدیل کند.((دوبونو))سعی می کند به کسانی که به دور هم جمع می شوند ، بیاموزد که به تفکر خود نظم دهند و آنگاه در این میان ؛ به راههای خلاقانه بیاندیشند و با یک هماهنگی مدیرانه نتایج را طبقه بندی و اولویت بندی کرده و در تصمیم گیری ها از آن استفاده کنند.اگر شما می خواهید با تکنیک شش کلاه تفکر در جلسات قدم بگذارید، بهتر است این مقاله را بخوانید و آنگاه عمل کنید:
تصور کنید به یک جلسه قدم گذاشته اید و شما مسئول نظم دهی ، هدایت و نتیجه گیری از آن جلسه هستید، در اینجا کلاه آبی را بر سر شما خواهند گذاشت ، زیرا هنگامی که کسی کلاه آبی را بر سر می گذارد ، باید به موارد زیر دقت کند:
1- رنگ آبی نماد آسمان آبی رنگ است که چتر آن بر همه جا گسترده شده است و کسی که کلاه آبی بر سر خود می گذارد باید بتواند افکار جاری در محیط جلسه را در ذهن خود به جریان درآورد و نظم و تمرکز دهد.
2-کلاه آبی همچون یک نرم افزار است که تلاش می کند به تفکر کردن جمع ، جهت دهد و یا برنامه ای مشخص آن را به سرانجام برساند و گویی همچون یک کارگردان تفکر ما را هدایت می کند.
3-با کلاه آبی اولویت ها و محدودیت ها تعیین می شود. اکنون بر روی صندلی خود بنشنید و موضوع و یا مشکل مورد بحث را بر روی تخته سیاه بنویسید.در نخستین اقدام و با هدایت شما همه اعضاء باید کلاه سفید را بر سر بگذارند و در مورد موضوع بیان شده بیاندیشند.
هنگامی که کلاه سفید را بر سر می گذارید، نباید به چیزهایی که شامل الهامات ، قضاوت های متکی به تجارب گذشته ، عواطف، احساسات و عقاید است توجه کنید و تنها باید همچون یک رایانه ، فقط اطلاعات ارایه کنید.حال شما باید اطلاعات به دست آمده از حاضرین در جلسه که به واسطه تفکر با کلاه سفید ارایه شده است را جمع بندی کنید و اعضای جلسه را وارد مرحله بعد کنید تا با گذاشتن کلاه قرمز بر سر ، شروع به تفکر کنند.
هنگامی که حاضرین می خواهند با کلاه قرمز در مورد موضوع مورد نظر تفکر کنند باید به نکات زیر توجه کنند:
1- اجازه دهید احساسات و عواطف بر وجود شما حاکم شده و به زبان درآیند و هر کسی می تواند از الهامات و دریافت های ناگهانی خویش سخن گوید و دیگر نیازی به استدلال نیست .اگر به احساسات اجازه بروز ندهیم بدون شک ناخواسته و بدون دقت نظر ، در تصمیم گیری ها وارد شده و چه بسا سبب بروز مشکلاتی برای ما شوند.
2- پس از این که تمام نظرات اعضای جلسه ارایه شد، شما اقدام به جمع بندی تراوشات فکری حاضران کرده و آن گاه به مرحله بعد قدم بگذارید و اجازه دهید حاضران کلاه سیاه را بر سر بگذارند.با گذاشتن این کلاه بر سر نباید احساسات منفی بدون منطق بیان شوند ، بلکه فرد باید دیدگاه های منفی خود را در خصوص مشکل یا موضوع مورد بحث به صورت منطقی بیان کند.بدون شک اگر از این کلاه به خوبی استفاده شود ، می تواند ما را از مخاطراتی که در آینده از چشمان ما دور می ماند آگاه کند.
تفکر منفی به گفته دوبونو جذاب است ، زیرا دستاوردهای آن را می توان به فوریت مشاهده کرد.اثبات خطای دیگران برای ما رضایت درپی دارد و حمله کردن به یک دیدگاه در ما احساس برتری می بخشد و بر عکس ستودن یک نظر سبب می شود در خود احساس کنیم با فرد برتری روبه رو شده ایم .
نتایج بحث ها ی ارایه شده توسط شما جمع بندی شده و در نهایت ثبت شود و آنگاه بار دیگر اجازه دهید حاضران کلاه زرد را بر سر خود بگذارند و شروع به تفکر کنند. زرد نماد آفتاب است و آفتاب شروعی برای سازندگی ، شادابی و خوش بینی است .گویی هر جا سراغ از خورشید گرفته می شود گرمی زندگی و زایشی دیگر در میان است و تفکر مثبت باید به همراه کنجکاوی و شادمانی و سرور و تلاش برای درست شدن کارها باشد. فرد با گذاشتن کلاه زرد تلاش می کند به نکات ارزشمند و مثبت موضوع بنگرد. اصولا افکار سازنده به سوی مثبت گرایی تمایل دارند.یکی از تمریناتی که فرد با کلاه زرد می تواند انجام دهد بهره گیری از تجربیات ارزشمند گذشته است .کلاه زرد در ابتدا در صدد کشف فواید موجود در موضوع مورد بحث است و هر آنچه می کاود ، بیان می دارد. اکنون بار دیگر به جمع بندی نظرات به دست آمده بر اثر کلاه زرد بپردازید.
اکنون حاضران باید کلاه سبز را بر سر بگذارند .کلاه سبز ، کلاه خلاقیت است هنگامی که افراد کلاه سبز را بر سر می گذارند، باید به راه های نو بیاندیشند که می تواند در آن موضوع مورد نظر اثرگذار بوده و به تصمیم گیری های خلاقانه منجر شود. هنگامی که حاضران کلاه سبز را بر سر می گذارند ، فرصتی می یابند که به جست و جوی چیزهای کشف نشده هدایت شوند.
حال فرصتی به حاضران دهید تا ایده های نو ارایه کنند و آنگاه به ثبت این ایده ها پرداخته و به جمع بندی نظرات بپردازید.بدون شک برای خلاقانه اندیشیدن باید فرهنگ خلاقیت را بر فضای جلسه حاکم کنید.
اکنون شما باید تلاش کنید که با کلاه آبی که بر سر گذاشته اید به ارزیابی نتایج پرداخته و به یک جمع بندی مناسب برسید و در نهایت در جهت حل مشکل یا موضوع مورد نظر تصمیم نهایی را بگیرید. بدون شک هر یک از اعضاء می توانند کلاه آبی را به امانت گرفته و با آن به تفکر بپردازند و در اتخاذ تصمیمات به شما کمک کنند. در پایان شما در می یابید هنگامی که جلسه را این گونه مدیریت می کنید ، دیگر تنها شاهد آن نخواهید بود که یک فرد تنها با کلاه سیاه به جلسه قدم بگذارد و یا فرد دیگری تنها با کلاه قرمز تفکر کند، بلکه همه مجبورند با شش کلاه مذکور تفکر کنند و اندیشه های ذهن خود را ارایه کنند.
گردش تخیلی
در سال 1961 روانشناسی به نام گوردون نتایج پژوهش های ده ساله خود را در مورد افراد خلاق منتشر نمود و ضمن آن اعلام داشت که ذهن آدمی به هنگام ابراز خلاقیت و ابتکار در یک حالت خاص روانی است که اگر بتوانیم آن حالت را ایجاد نماییم خلاقیت امکان وجود می یابد.
او در گروه های ایجاد خلاقیت ، اعضای گروه را از طریق به کارگیری یک جریان تمثیلی و استعاره ای به گردشی تخیلی ترغیب می نمود و در این حالت ایده ها و نظرات بدیعی را کشف می کرد. ذهن افراد در این گردش خیالی با دستاویز استعاره ها به نکاتی نو که هدف جلسه خلاقیت بود می رسید و روابط تازه ای را بین پدید ه ها پیدا می کرد.آنان پدید ه هایی را که چندان تجانسی با هم نداشتند تلفیق و ترکیب می کردند و به ایده های جدیدی دست می یافتند. در جلسات خلاقیت به کمک استعاره و تخیل کار تلفیق و ترکیب در ذهن افراد انجام می گرفت و این روش گوردون را شیوه تلفیق نامتجانس نیز نامیده اند.
تهییج ذهنی یا تکنیک گوردون روشی است بسیار مناسب جهت یافتن راه حل های جدید برای مساله و نیز برای اکتشافات علمی و فنی .این روش فرآیندی خاص و منحصر به فرد و در عین حال موثر دارد.واژه Synectics یک واژه یونانی بوده و مفهوم آن پیوند اجزای متفاوت و ظاهرا بی ارتباط به یکدیگر است . فرآیند به کارگیری این رویکرد عبارت است از:
الف: شناسایی و تجزیه و تحلیل مشکل به منظور رسیدن به ماهیت و جوهره آن
ب- کشف راه حل هایی برای آن جوهره از طریق دیدگاه غیر مرتبط با موضوع
ج: تلاش برای تبدیل راه حل های به دست آمده به راه حل نهایی
در جلساتی که از این روش استفاده می شود فقط رهبر گروه از اصل موضوع اطلاع دارد و موضوعی که مطرح می شود دقیقا اصل موضوع نیست بلکه موضوعی نزدیک به آن است .
تفکر موازی
واضع این شیوه ادوارد دو بونو روش معمول تفکر را همانند حفر گودالی توصیف می کند که با افزایش اطلاعات فرد همان گودال را عمیق تر می سازد و از دیدن جاهای دیگر برای حفر کردن باز می ماند ، در حالی که تفکر موازی نگاه فرد را به نقاط جدید معطوف می سازد و اطلاعات و تجربه های جدید صرفا به اندیشه های قبلی افزوده نمی شود، بلکه آنها را تغییر داده و الگو ساختار جدیدی را ایجاد می کند .یکی از راههای تحقق تفکر موازی ، ایجاد یک اندیشه واسطه غیر ممکن است .این اندیشه موجب طیران فکر و ذهن شده و با تعدیل آن می توان به اندیشه نو و عملی دست یافت .راه دیگر در تفکر موازی پیوند نصادفی است .فرض کنید کتاب فرهنگ لغت را می گشایید و لغاتی را می خوانید و می کوشید تا آن را با موضوع مورد نظر پیوند داده و به نتیجه ای برسید ، در این کار شما از روش پیوند تصادفی استفاده کرده اید.
ارتباط اجباری
یکی دیگر از شیوه های آشکار ساختن خلاقیت ها و ظاهر ساختن توانایی آفرینندگی موجود در افراد شیوه ارتباط اجباری است .در اطن شیوه همانطور که از نام آن استفاده می شود باید بین دو گروه از پدید ه ها ، ارتباطی اجباری ایجاد کرد.
منبع : مقاله " خلاقیت در مدیریت "
برگرفته ازسایت : vafadar49.persian.ir
نوآوری منظم یعنی توجه کردن به هفت منبع برای یافتن فرصت نوآوری. چهار منبع نخست درون بنگاه قرار دارند ، خواه بنگاه اقتصادی باشد وخواه در کار خدمات عام المنفعه ، یا در صنعت وبخش خدمات ، از این قرار: 1- پیشامد نامنتظره موفقیت دور از انتظار ، شکست دور از انتظار ، رویداد خارجی دور از انتظار ، 2- ناسازگاری [1]میان واقعیت چنان که هست وواقعیت چنان که باید باشد ، 3- نوآوری براساس نیاز فرآیند ، 4- دگرگونی در ساختار صنعت یا بازار به طوری که همه را غافلگیر کند . دسته ی دوم از منابع فرصت نوآوری مشتمل است بردگرگونی های بیرون از بنگاه یا صنعت. از این قرار : 1- دموگرافی (دگرگونی در ترکیب جمعیت ) 2- تغییر در استنباط ، حال وهوا، وهدف ؛ 3- دانسته های نو، چه علمی وچه غیر علمی .
مرز میان این هفت منبع فرصت نوآوری ، مبهم ونا مشخص وهم پوشانی آن هابه نسبت زیاد است . می توان آنها را به هفت پنجره مانند کرد که در جوانب مختلف یک ساختمان قرار دارند .هر پنجره منظره ای را نشان می دهد که از پنجره های دیگر نیز دیده می شود ولی آنچه از وسط هر پنجره دیده می شود با آن چه از وسط پنجره های دیگر دیده می شود کاملا ً فرق دارد .
رهنمود: هفت پنجره ی فرصت های نوآورانه را کنترل کنید : چیزهای نامنتظره ؛ ناسازگاری ؛ نیاز فرایند ؛ دگرگونی های ساختار صنعت یا بازار ؛ دگرگونی های ترکیب جمعیت ؛ دگرگونی در استنباط ، حال وهواوهدف؛ ودانسته های نو.
برگرفته ازسایت: کارآفرینی
· خلاقیت ؛ نمایش بالاترین درجه ی سلامت عاطفی ( وجود افراد سالم در جریان خود بهسازی)
· خلاقیت ؛ دوباره نگاه کردن است.
· خلاقیت ؛ خارج شدن از پشت درهای بسته است.
· خلاقیت ؛ عبارت از عمیق تر کندن است.
· خلاقیت ؛ فرایند مقابله ای واقع بینانه با یک مسئله و درگیری و جذب شدید آگاهی با هوشیاری و مرتبط ساختن مطالب با یکدیگر به نحوی تکامل یافته است.
اهمیت و ضرورت خلاقیت در آینده:
وقتی در جهان با مسائل نامتجانس و ناهمگون ، منابع محدود و پایان یافتنی، سرعت تغییرات و مسائل دیگری از این قبیل مواجه می شویم، نیاز به خلاقیت و شعله های بینش درونی آشکارتر می شود. با این که هیچ یک از ما دقیقاً نمی دانیم در آینده چه چیزی در انتظار ماست، برخی حقایق و نیازهای آینده به نحو فزاینده ای برای ما روشن تر می شوند.
آموزش مهارت های سازگار ی و وفق دادن باید بخش عادی مواد درسی را در کلاس های درس تشکیل دهند. نبوغ ، ساختن آینده در مغز خلاقی است که می تواند خود را با الگوهایی که در آینده در بر دارد وفق دهد. این مسئله نیاز به خلاقیت یا انفجارهای بینش درونی را آشکار می سازد. مهارت های تفکر خلاق باید مهم ترین مهارت های سازگاری و قابلیت انطباق به حساب آیند.
برای خلاق ساختن دانش آموزان می توان اقدامات زیر را به کار بست:
1. آشنا ساختن مدیران و معلمان با مفاهیم خلاقیت و راهکارهای پرورش و تقویت آن در فراگیران.
برای آشنا ساختن مسئولان مدارس و معلمان با خلاقیت و شیوه های پرورش آن ، می توان از آموزش در دوره های ضمن خدمت استفاده کرد. معلمان ، مربیان و مدیران پس از آشنایی با راهکارهای پرورش خلاقیت در فراگیران در این دوره ها می توانند این راهکارها را در کار خود به کار گرفته و ضمن دوری از هر گونه سخت گیری های بی مورد و بی جا دانش آموزان را به مشارکت فعال در تدریس و انجام کار گروهی تشویق کنند. همچنین می توانند به دانش آموزان آزادی های معقول بدهند تا با خیال راحت و اطمینان خاطر نظرات و عقاید خود را بیان کنند. این گونه تدبیرها زمینه ی پرورش خلاقیت در فراگیران را فراهم خواهد آورد.
2. تغییرات اساسی در کتاب های درسی
هرچند با استفاده از مطالب و مفاهیم موجود در کتا بهای درسی و شیوه های تدریس موجود نیز می توان به ژرورش خلاقیت کمک کرد اما برای استفاده بیشتر و بهتر از این امکانات و ضرورت خلاقیت لازم است در تألیف کتاب های درسی فقط ارائه ی مطالب در سطح دانش نباشد بلکه متن درس و سوالات آخر درس به گونه ای باشد که دانش آموز را به تفکر وادارد و در نتیجه زمینه ی مشارکت دانش آموز را برای شرکت در بحث گروهی فراهم نماید .
3. تغییرات در شیوه ارزشیابی و امتحانات
برای پی بردن به میزان موفقیت دانش آموز در دروس و نتیجه گیر ی از کار خود از سیستم ارزشیابی بهره می بریم. ارزشیابی نیز باید بتواند خلاقیت دانش آموز را بسنجد . یعنی به جای سوالات تستی و کوتاه پاسخ یا سوالات همگرا از سوالات واگرا یا سوالاتی که دانش آموز را به تفکر و ارائه ی عقیده و نظر وا دارد.به همین منظور می توان به پرسش های مستمر و فعالیت های خارج از کلاس و مرتبط با موضوع بها داده و زمینه رشد خلاقیت و شکل گیری آن را از اولین سالهای ورود به مدرسه فراهم نمود.
4. علاقه مند کردن دانش آموز به مطالعه
تصور کنید دانش آموزی که از ابتدای کودکی با کتاب آشنا می شود و با نویسنده های گوناگون ، داستانهای مختلف و سرزمین ها و فرهنگ های متفاوت ، علوم و هنرهای جدید یا حوادث مهم تاریخی آشنا شود ؛ به طور حتم متفکر بار خواهد آمد و در نتیجه ارتباط با شخصیت های گوناگونی که در داستانها مطالعه نموده مقدمه ی تفکر و خلاقیت را در او ایجاد می کنند و با بهره گیری از تخیل که ضرورت اساسی خلاقیت است، دنیایی بزرگ و پهناور مقابل چشمان کودک گشوده می شود و می تواند آزادانه خیال پردازی کند. بنابراین ضروری است هر چه بیشتر کتابخانه ها ی مدارس و به خصوص کتابخانه های کلاسی را فعال کنیم. در ضمن با برگزاری مسابقات کتابخوانی به شیوه ی فردی یا گروهی علاقه به مطالعه را تقویت کنیم.
5. استفاده صحیح و مطلوب از ساعات درس انشا
درس انشا پایه و اساس تفکر و خلاقیت در دانش آموز است که متأسفانه در برخی مدارس بی اهمیت تلقی می شود. استفاده ی معلمان از موضوعات تکراری و کلیشه ای روش درستی نیست. برای استفاده مطلوب تر از ساعات درس انشا لازم است کتابخانه را به کلاس ببریم و یا بهتر از آن دانش آموزان را به کتابخانه ببریم. با مطالعه کتاب و مجلات گوناگون غیر درسی و نوشتن خلاصه یا ارائه نتیجه ای از مطالب خوانده شده و بیان آن برای سایر دوستان علاوه بر افزایش عمق یادگیری ، مهارت در نوشتن و خلاقیت را در دانش آموز پرورش می دهیم.
6. تغییر نام درس هنر به پرورش خلاقیت ، نوآوری و ابتکار
متأسفانه هنوز هم در برخی مدارس شاهد آن هستیم که از درس هنر به نحو شایسته استفاده نمی شود. استفاده از نیروهای غیر تخصصی درتدریس این رشته یا استفاده از ساعت درس هنر برای جبران عقب ماندگی در سایر دروس کار بسیار خطا و نابجایی است. البته تغییر عنوان درس به تنهایی حلال مشکل نیست بلکه با توجه به تنوع در دنیای کنونی و مهارت ها و هنرهای مختلفی که در جامعه رایج است ، استفاده از هنرهای سنتی مانند خط و نقاشی در کنار هنرهای گلسازی ، سفالگری ، طراحی روی سفال ، ساخت پازل یا تابلوهای چوبی و... از فعالیت هایی است که می توان ابتکار و خلاقیت را در دانش آموزان پرورش داد. در ضمن چنانچه زمینه را برای نمایش گذاردن آثار و هنرهای دانش آموزان برای سایر دانش آموزان و اولیای آنان فراهم کنیم در پرورش ابتکار و خلاقیت دانش آموز گام درستی برداشته ایم. برای مثال ما در آموزشگاه خود ضمن نظر سنجی از دانش آموزان برای پر نمودن ساعات فوق برنامه، کلاس های آموزش طراحی روی سفال ، سرود و تئاتر، طراحی پازل را آموزش می دهیم که خوشبختانه با استقبال بسیار خوبی از دانش آموزان مواجه شدیم.
نتیجه :
خلاقیت توانایی و استعدادی است که در نوع بشر عمومیت دارد و در پرورش این استعداد عواملی چون مهارت یابی ، آموزش پذیری ، سطح دانش و آگاهی ، میزان تجربه، خطر پذیری و نترسیدن از اشتباه و شکست تأثیر دارند. تعدادی از راهبردهای رشد خلاقیت در دانش آموزان به شرح زیر می باشد.
· هدایت معلمان به ااستفاده از شیوه های نوین در تدریس
· مشارکت دانش آموزان در حین تدریس ( ارتباط دو طرفه )
· استفاده از قدرت تخیل و تصویرسازی در فراگیران.
· ایجاد امنیت عاطفی ، اجتماعی و فرهنگی برای دانش آموزان.
امید است با بهره گیری از این اقدامات در مدارس شاهد شکوفایی استعدادهای فرزندان ایران عزیز در عرصه های گوناگون علمی و عملی باشیم
برگرفته از: پایگاه اطلاع رسانی دبستان مهد تربیت
برای تعریف خلاقیت از روش های مختلفی استفاده کرده اند. برخی خلاقیت را از راه مطالعه آثار خلاقه و برخی نیز از راه مطالعه شخصیت و ویژگی های افراد خلاق شناسایی می کنند. در این صورت، خلاقیت نوعی “فرایند ذهنی” است که در افراد دارای بهره هوشی بالاتر از متوسط رخ می دهد. فرد خلاق ویژگی هایی مانند حس کنجکاوی فوق العاده، قدرت تخیل بالا، استقلال رای، اندیشه انتقادی، میل به نوجویی بالا، توانایی در برقرار کردن ارتباط و انتقال ایده ها و امثال اینها را دارد. این نحوه تعریف خلاقیت که نوعی تعریف روان شناختی است، تنها توصیفی از برخی ویژگی های انسان خلاق است نه تبیین چیستی، چرایی و چگونگی خلاقیت. این تعریف روان شناختی اگرچه در حیطه هایی می تواند موثر و مفید باشد و بدون تردید در شناخت فرد خلاق می توان از این رویکرد بهره جست اما وجوه فرهنگی و جامعه شناختی خلاقیت را بیان نمی کند. برای مثال، این پرسش مطرح است که چرا در حالیکه همواره به نسبت معینی انسان های خلاق در تمام جوامع وجود دارد، اما برخی جوامع خلاق تر و برخی دیگر کمتر خلاق اند؟ یا در طول تاریخ برخی دوره ها شاهد خلاقیت بیشتر در یک جامعه هستیم اما دوره های دیگر شاهد این خلاقیت نیستیم؟
تجربهى خلاق ملتها یکسان نیست و بنابراین سهم جوامع و فرهنگها نیز در شکل دادن تمدن بشرى برابر نیست. همهى انسانها و همهى جوامع و فرهنگها در تمامیت آن چیزى که امروزه بدان تمدن انسانى مىگوییم سهیماند، ولى وقتى که به تاریخ مراجعه کنیم، در مىیابیم در دورههاى مختلف سهم فرهنگها و ملتهاى مختلف متفاوت بوده است. مثلا تا قرون هشتم هجرى قمرى که مصادف با قرون وسطى و عصر تاریکى و سیاهى در اروپا بود، ملتهاى مسلمان سهم بیشترى در توسعهى هنرى، علمى و فرهنگى تمدن بشرى داشتند. اما از آن به بعد، یعنى از رنسانس تاکنون شاهد هستیم که به تدریج موتور محرک تاریخ - که همان خلاقیت بشر باشد - در میان کشورهاى اسلامى به تدریج کاهش مىیابد و در عوض در سرزمین اروپا این موتور قوت پیدا مىکند. در اروپا و غرب نیز شاهد نوعی نابرابری در سهم این ملت ها در تمدن مدرن امروزی وجود دارد. یونان و رم باستان روزگاری مهد علم و دانش و نوآوری بوده است. رنسانس به معنای بازگشت اروپا به این دوره تمدن ساز غربی است. اما امروزه یونان این جایگاه تاریخی را در تمدن مدرن ندارد. ایران، هند، مصر و چین باستان نیز روزگاری مهد تمدن بشری بوده اند. هنوز بشر قادر به شناخت پدیده های تمدنی بازمانده از آن دوران مانند اهرام فراعنه مصر یا دیوار چین نشده اند. ایرانیان باستان افتخار تإسیس نخستین امپراطوری دنیا را دارند. تإسیس دولت و سازمان حکومت نوآوری بسیار بزرگی در تاریخ تمدن انسانی بوده است. کشاورزی دامپروری و بسیاری از تکنولو›ی های دیگر در منطقه بین النهرین و خاورمیانه امروز پدید آمده است. اما در قرون اخیر یک جابجایی تمدنی رخ داده است. دیگر شرق آن جایگاه نوآورانه اش را از دست داده است.
این جابجایی ناشی از عوامل متعددی است و نشان می دهد که نسبت تنگاتنگى بین نوع فرهنگها و میزان توانایى افراد براى بروز خلاقیت وجود دارد. این تجربه های تاریخی نشان می دهند هیچ فرهنگ، جامعه و ملتى نیست که به طور مطلق از بروز خلاقیت ناتوان باشد، بالقوه همه ملت مستعد و توانا هستند و این فرهنگ و مجموعه شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که در دوره های مختلف اجازه بروز میزان معینی از خلاقیت را می دهد یا مانع از آن می شود. بنابر این اینگونه نیست که بعضى از ملتها چون باهوشترند، خلاقترند و بعضى ملتها از حیث ژنتیکى فاقد خلاقیت هستند. این طرز تلقی نگاهی غیرعلمى، نادقیق و نژادپرستانه است. همهى انسانها از موهبت و توانایى براى خلاقیت و نوآورى جهت رفع نیازهایشان برخوردارند. تمام بحث برمىگردد به تمهیدات فرهنگى، اجتماعى و تجربهى تاریخى ملتها براى بروز و شکوفایى خلاقیتهاست.
علاوه بر نکته فوق، نقد دیگر تعریف و رویکرد روانشناختی خلاقیت این است که این رویکرد، دایره خلاقیت را به عده ای اندک شمار نوابغ هنری و علمی و در عین حال قلمروهای خاص علمی و هنری محدود می سازد. یعنی زندگی روزمره و انسان های معمولی و بسیاری از فعالیت های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را از دایره خلاقیت بیرون می گذارد. مهمتر از این نکات، مسئله ناتوانی رویکرد روان شناختی در تبیین ریشه ها و علل اجتماعی خلاقیت است. این رویکرد بعد اجتماعی خلاقیت را نادیده می گیرد یا سهم قابل توجهی در فرایند خلاقیت به نهادها و عوامل اجتماعی نمی دهد. بسیاری از جامعه شناسان امروز این رویکرد را نادرست می دانند. ژانت ولف در کتاب «تولید اجتماعی هنر» استدلال می کند نهادهای اجتماعی در تولید هنر تأثیر قاطع دارند و این نهادها هستند که تعیین می کنند که چه کسانی هنرمند شوند، چگونه هنرمند شوند، و چگونه هنر خود را تحقق بخشند و در دسترس همگان قرار دهند. به اعتقاد ژانت ولف این سازمان های اجتماعی تولید هنری بوده اند که قرنهای متمادی به گونه ای روشمندانه زنان را از شرکت در تولید هنری برکنار داشته اند. پیر بوردیو جامعه شناس فقید فرانسه که در جامعه شناسی فرهنگ نظریه پردازی بزرگ است این نکته را نشان داد که عمل هنری عملی مشروط است که به وساطت رمزهای زیباشناختی یعنی ناخودآگاه فرهنگی، نهادها و فرایند ایدئولوژیک، اجتماعی و مادی صورت می گیرد. سوای مباحث نظری جامعه شناسان باید گفت شرایط اجتماعی جهان معاصر تلقی فردی از خلاقیت را نمی پذیرد. در حالیکه ما در شرایط تغییرات پر شتاب دوره حاضر نیازمند تطبیق خود با تازه های صنتعتی و اجتماعی هستیم و تنها راه اینکار بسط تصور خلاق همگان و مشارکت همه افراد در فرایندهای نوآوری است. خلاقیت دیگر نمی تواند تنها به تولید یک شیء یا شکل هنری تازه محدود شود بلکه کاربست خلاقیت برای حل هر مشکل در هر زمینه ای باید قابل تصور باشد. ما باید ارزش خلاقیت اجتماعی را همطراز خلاقیت علمی و هنری بدانیم زیرا بخش مهمی از زندگی ما حاصل خلاقیت های عملی و اجتماعی بوده است. تأکید من در اینجا بیشتر بر این نکته است که خلاقیت را نمی توان تنها در افراد جست بلکه خلاقیت فرایندی است در درون نهادها، ارزش ها، باورها، و نظام های سیاسی و اقتصادی معین. تجربه تاریخی ملت ها نشان داده است که جامعه بازتر، کثرت گراتر، پر تحول و پویاتر، توسعه یافته تر، ثروتمندتر، فردگرا، عقل گراتر، دموکراتیک تر، مشارکت جو تر، و پاسخگوتر از خلاقیت های بیشتری برخوردار بوده است تا جوامعی که اینگونه نبوده اند. من این نکات باز مورد توجه و بحث بیشتر قرار خواهم داد.
برگرفته ازسایت : nfazeli.blogfa.com
"به وجود آوردن ، تولید کردن و موجب شدن "1 را از معانی خلاقیت گفته اند . همچنین در معنی خلاقه داریم "نیرویی که موجب خلق آثار بدیع گردد."2 با توجه به این معانی ، می توان خلاقیت را نوعی توانایی دانست که به ایجاد چیزی منجر می گردد . یکی از اهداف اساسی آموزش و پرورش را نیز تربیت انسانهای خلاق دانسته اند و حتی جزو اولین اهداف دوره آموزش ابتدایی ، پرورش استعدادهای ذهنی کودکان و کمک به رشد خلاقیت آنها ذکر شده است .
اگر خلاقیت ذاتی باشد ، هوش هم باید از ابتدا ثابت باشد . بنا بر این ، اصلا آموزش و پرورش اصلا در این مورد نقشی ندارد و هیچ چیز از طریق آموزش یاد گرفته نمی شود و نیز هیچ فرصتی برای شکوفا شدن استعدادهای خلاق در دانش اموزان نداریم . " ولی باید گفت امروزه ، چارچوب روان شناسی به ما اجازه می دهد که بر این عقیده باشیم که فرآیند خلاقیت ذاتی نیست ."3 همین فرآیند روان شناسی به ما اجازه می دهد که بگوییم در اکثر افراد ، از کودکی قوه خلاقه وجود دارد و در طی سال های متمادی ، افراد ( بنا به هر دلیل ) یاد می گیرند که خلاق نباشند . در واقع ، آموزش دبستانی در مرحله ی اول و در مراحل بعدی والدین ، آموزش دیگر دوره ها و در نهایت جامعه از آنها می خواهد این گونه نباشند و مانند قبل فکر کنند و عمل کنند .
نقش معلم
بی تردید در پرورش و ایجاد خلاقیت در دانش آموزان ، معلمان نقش اول را ایفا می کنند و همه نیز مطمئنا از کلاس و درس علوم انتظار ایجاد یا پرورش قوه ی خلاقه را در دانش آموزان دارند . احتمالا هیچ کس به خلاقیت دانش آموز در ساختن جمله یا بیت شعری بدیع یا نوشتن انشایی با استفاده از لغات تازه آموخته شده ، توجهی ندارد . حتی اگر دانش آموزی سعی کرد جواب سوال را مانند جواب معلم یا کتاب ندهد و از نیروی ذهنی و خلاقه خود مدد گرفت و جوابی جدید و خلاقانه داد ، با پرخاش معلم مواجه می شود که : جواب سوال را نخوانده ای و بلد نیستی .
در سطح کلان نیز دانش آموزانی به دانشگاه راه می یابند یا از نظر مدرسه موفق تر هستند که درس خوان تر باشند و سوالات را هر چه بیشتر و دقیق تر حفظ کنند و کلمه به کلمه جواب دهند . در واقع ، ما از دانش آموزان خواسته ایم خلاق نباشند و آنها با فراغ بال جواب دقیق خود معلم را به او تحویل می دهند .
"متخصصان تعلیم و تربیت برای پرسش ها طبقه یندی هایی دارند ، مانند : پرسش های واگرا و هم گرا ، پرسش های مربوط به سطوح متفاوت یادگیری و پرسش های مربوط به تفکر انتقادی ."4 که در این مقاله بیشتر به پرسش های همگرا و واگرا و نقش معلم در این ارتباط می پردازیم .
پرسش های همگرا را تفکر قالبی ، غیر قابل انعطاف و از قبل تعیین شده می دانند و جواب در پایان به یک نتیجه یا پاسخ مورد انتظار منجر می گردد . پرسش های واگرا ، که معمولا اعمال هوشی را منعکس می کنند ، با توجه به داده های حتی ضعیف دانش آموز به راحتی اندیشه یا فکری جدید را در یک موقعیت خاص به وجود می آورد .
طبیعی است که در صد بسیار زیادی از معلمان به همان تفکر قالبی می اندیشند ، زیرا کتاب های درسی و امتحانات پایان سال از آنها چنین خواسته است . اگرمعلم با اعتقاد کامل به پرسش های واگرا توجه کند و به خلاقیت های دانش آموزان اهمیت بدهد ، فراگیرندگان او باید در پایان سال تحصیلی در امتحان کتبی همان درس شرکت نمایند و به سوالاتی که اکثرا یا تماما همگرا هستند ، جواب دهند . پش معلم خود را موظف می داند که دانش آموز را وادار کند صرفا همان سوالات را حفظ کند و در یک فالب پاسخگو باشند .
در یکی از سال های تحصیلی درس علوم امتحان نهایی کلاس پنجم سوال شده بود :" ممکن است در کدام یک از سیارات منظومه شمسی موجود زنده باشد ؟ چرا ؟ جواب کلیشه ای این بود که ممکن است در مریخ موجود زنده باشد ، چون از دیگر سیارات به زمین شبیه تر است . در بررسی اعتراضات ، وقتی سوال دانش آموزی را بررسی می کردیم ، به این جواب رسیدیم که : در هیچ سیاره ای ممکن نیست موجود زنده باشد ، چون در هیچ سیاره ای اکسیژن و جو وجود ندارد . و مصحح چون جواب را که ناشی از مطالعه ی دانش اموز و خلاقیت او بود ، موافق کلید نیافته و نمره ای هم منظور نکرده بود .
یکی از دروسی که دانش آموزان فرصت و امکان بروز خلقیت دارند ، درس و ساعت کاردستی است . دانش آموزان ما هنوز نمی توانند به راحتی وسیله ای را در دست بگیرند . بچه ها که از اول همه جیز را آماده و مهیا داشته اند ، حوصله پرداختن به کارهای دستی را ندارند . آن قدر همه چیز برای آنها آماده است ، که دیگر نباید از دانش آموزان خود انتظار داشته باشیم که بیندیشند و چیزی ابداع کنند .
وظیفه ی اولیا
کودکان همواره در حال جستجو و کنجکاوی هستند . دائم سوال می کنند که با نوعی پرحرفی همراه می شود . از همه چیز هم سوال می کنند و پایانی برای آنها متصور نیست . معمولا سوالات از مسائل مذهبی و خصوصا خدا شروع می شود . خدا کجاست ؟ چقدر بزرگ است ؟ چرا می گوئید همه جا هست ؟ چرا ... ؟ تعداد محدودی از والدین هستند که اولا برای تمام سوالات جوابی در خور ذهن کودک دارند و ثانیا واقعا از آن همه سوال مستاصل نمی شوند .
کودک گرایش و میل شدیدی به خلاقیت دارد . برای او یک ماشین اسباب بازی بخرید ، کناره ی فرش ناگهان به خیابانی تبدیل می شود ، تصادف می کند ، زخمی می شود و ممکن است لحظاتی هم لنگ لنگان راه برود . انواع بازیهای ساختنی را در اختیار او قرار دهید تا ببینید چه شکل های زیبا و و سایل بدیعی می سازد . ولی همان طور که گفته شد ، به سبب ماهیت آموزش رسمی ما ، و روش های رایج ، مدارس معمولا مانع کنجکاوی و خلاقیت هستند ، آموزگار چندین دانش آموز ، که به طور معمول کمتر از 30 نفر نیستند را در اختیار دارد . و باید مطمئن شود که آنها درس را یاد گرفته اند . در کلاس آزمایش و گروه بندی لازم است که به دلیل تعداد زیاد دانش آموزان ، آنان فرصتی برای بروز خلاقیت ندارند . دانش آموز باید تمام مطالب را بداند و امتحان دهد . وقتی آزمایش ها تمام شد ، وقت برگزاری امتحان است و دیگر وظیفه آموزش و مدرسه پایان یافته تلقی می شود .
"تارنس پس از تحقیقات گسترده ای که در مورد خلاقیت کودکان به عمل آورد ، به نتیجه رسید که منحنی خلاقیت بسیاری از کودکان در حدود 10 سالگی افت می یابد و آنان هرگز خلاقیت دوره ی اولیه ی کودکی را باز نخواهند یافت ." 5
این مسائل از جمله دلایلی است که بدون در نظر گرفتن نوع مدرسه ، کودکان به خانه و والدینی نیاز دارند که حس خلاقیت را در آنها زنده نگه دارند . تحقیق انجام شده در باره ی نقش والدین نشان می دهد که " ناثیر مادر ، در وضعیت حضور یا غیبت او ، به مراتب در ایجاد خلاقیت در اطفال بیشتر است ."6 والدین باید به فرزندان خود اجازه دهند بدون اینکه دچار تمسخر شوند یا احساس حماقت کنند ، سوال و اشتباه کنند .
بانگاهی به بازیهای کودکان ، توعی خلاقیت را در آنها مشاهده می کنیم . مهمان بازی دخترها ، قدرت خلاقیت زیاد می خواهد که وسیله ای در بازی آنها به گونه ای دیگر تعبیر شود و مورد استفاده قرار گیرد . پسرها در یک اتاق کوچک ، زمین فوتبال به وجود می آورند ، دو سیب زمینی ، دروازه می شود .و مقداری کاموا توپ فوتبال و هیجانات بازی فوتبال و جرزدن ها شروع می شود . لازم است ضمن توجه به بازی های کودکان به اسباب بازی های آنها هم توجه کنیم . از خصوصیات وسایل بازی کودکان "تحریک قوه ی خلاقه ی کودک است . "7 ولی اگر به آنچه در اسباب بازی فروشی ها عرضه می شود ، دقت کنیم ، متاسفانه در اکثر موارد به محرک بودن اسباب بازی برای ایجاد قوه ی خلاقه توجه نمی شود .
برای آشنایی با مشاغل ، بازیهایی مانند دکتر کوچولو ، پرستار ، نجار و از همه بدتر پلیس بازی تهیه کرده اند که تعدادی وسایل پلاستیکی آماده است . فروشندگان قصد سود جویی دارند ، ولی آیا والدین هم با خرید آنها می خواهند حس کنجکاوی کودک را ارضا کنند یا مسائل زندگی را آموزش دهند ؟ اگر صرفا و با توجه به خواسته ی بچه خرید می کنند ، هر قدر اسباب بازی گران تر باشد ، زیباتر جلوه می کند و بهتر است . آنچه در این میان اهمیت ندارد ، آموزش به کودک از طریق بازی و اسباب بازی است . متاسفانه اسباب یازی ها بیشتر تقویت کننده ی حس مصرف کنندگی هستند و از دیدگاه خلاقیت و ایجاد آن ، به آنها نگریسته نمی شود .
گفتنی است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ، قدم های موثری در تهیه اسباب بازی های گوناگون برداشته است ولی متاسفانه آن فراگیری لازم را بین خانواده ها ندارد و وزارت آموزش و پرورش ، گرچه کانون را جزو سازمان های تحت پوشش خود منظور می دارد ولی امورتربیتی همین وزارت در جهت نزدیکی به کانون برای استفاده ی دانش آموزان از حداقل امکانات آن ، فعالیتی ندارد . کتابخانه های کانون در شهرها راه و فعالیت خود را دارند و مخاطبانی به خصوص را جذب می کنند و مجموعه ی آموزش و پرورش آنها را مانند بیگانگان نگاه می کنند .
امکانات ما برای ایجاد خلاقیت
امکانات ما تا چه اندازه است و آیا اصولا جواب گوی نیاز فعلی جامعه ی جوان ما هست یا خیر ؟ آیا می توانیم با این امکانات انتظار داشته باشیم که کودکانی خلاق تربیت کنیم ؟ امکانات برای ایجاد خلاقیت را در سه قسمت بررسی می کنیم :
الف ) کتب درسی مدارس
کتب درسی و آموزشی ما به دلایل گوناگونی که از بحث این مقاله خارج است ، به طور یکسان برای دانش آموزان کل کشور ارائه می شود . دانش آموز شمال یا جنوب کشور ، باهوش و یا دیر آموز از منبع یکسانی برای آموزش بهره می گیرند . حتی مدارس غیر انتفاعی کاری فوق العاده تر از توضیح بیشتر همین کتب انجام نمی دهند . این کتابها به گونه ای تنظیم شده اند که انگیزه ی کمی برای فعالیت به وجود می آورند . همین که دستگاه تعلیم و تربیت کتاب را بی کم و کاست به مغزدانش آموزان تحویل داد و او هم طوطی وار آن را حفظ کرد ، انتظار از کتاب درسی تمام می شود . گرچه سعی شده که کتاب های علوم ابتدایی عوض شده و مقداری به خلاقیت های دانش آموزان توجه شود ، تا هنگامی که با مشکل توزیع یکسان مواد آموزشی در کشور مواجه هستیم و تا آن هنگام که برنامه ریزان آموزشی برای کل دانش آموزان تحت پوشش با توجه به مقتضیات فرهنگی ، طبیعی ، اقتصادی و اجتماعی آنان کتاب درسی تهیه نکنند ، مشکل توزیع همسان وجود خواهد داشت .
شکی نیست که اگر بهترین کتاب های درسی را هم داشته باشیم ، باز هم باید منابعی برا ی مطالعه ی بیشتر معلمین و دانش آموزان در اختیار آنان قرار دهیم . متاسفانه منابع اضافی برای مطالعه یا معرفی نمی شود و اگر هم فهرستی ارائه شود ، به مساله ی کمبود بودجه بر می خوریم .
ب ) معلم و مسئولان آموزشی
ما از معلم ، دبیر و حتی استاد دانشگاه انتظار داریم فرد خلاق تربیت کنند . در حالی که آنان ابتدا باید علم کار یا حداقل علاقه ای به ایجاد قدرت خلاقیت در افراد داشته باشند . می دانیم که هم علم و هم علاقه برای بروز به ابزار احتیاج دارند . مسئولان آموزشی ما با آشنایی با فناوری ، می توانند طریق ارتباط سریع و صحیح با دانش آموزان زا بیاموزند بعد با استفاده از ابزار مناسب ، سعی کنند راه به دست آوردن اطلاعات صحیح و دقیق را به دانش آموزان آموزش دهند تا آنها بتوانند به افق های بالاتری از علم دست یابند .
برای ایجاد تفکر علمی در کودکان ، باید معلم خلاق داشته باشیم تا بتوانند از ابزارها و وسایل ، به طور صحیح استفاده کند . معلمانی هستند که با کمترین ابزار سعی می کنند بیشترین بهره ی آموزشی را برسانند . ولی به هر حال وسایلی هست که راه رسیدن به کار را تسهیل می کند و وقت معلم را هدر نمی دهد و او می تواند با استفاده از برخی وسایل به بعد بالاتری از آزمایش و علم همراه با دانش آموزان دست یابد .
گرچه معلمان در مشکلات اقتصادی غرق شده اند ، شکل و حرکت مسئولان به گونه ای است که به تعداد اندکی معلم و دبیر خلاق ، توجه داده نمی شود . برای مثال ، در انتخاب بهترین معلمان و دبیرانی که هر سال از طرف وزارت متبوع تعیین می شوند ، تا چه اندازه به علم و عمل توجه نشان داده می شود . بخشنامه ها انشاالله دقیق اجرا می شوند ، ولی در اکثر موارد آنچه تعیین نمی شود ، افراد با صلاحیت علمی است .
بدون آموزش به مسئولان تعلیم و تربیت ، نباید انتظار داشت که آنها به مسائل مربوط به خلاقیت دانش آموزان توجه نشان دهند . باید راه رساندن دانش آموزان به تفکر خلاق را آموزش داد و تا همان حد هم انتظار داشت .
پ ) تجهیزات
برای آنکه بتوانیم در راهی که شروع کرده ایم یا می خواهیم آغاز کنیم ، موفق باشیم ، به ابزار و وسایلی خاص نیازمندیم . گرچه در مناطق در مورد تشکیل کارگاه یا آزمایشگاه مرکزی برای دانش آموزان اقدام شده است ، متاسفانه اکثر افرادی که عهده دار کار عملی در این مکان ها هستند یا تبحربه لازم را ندارند یا چون نمی توانستند در دبستان یا مدرسه راهنمایی آموزگار یا دبیر خوبی باشند ، به این سبب ، آنها را فرستاده اند که با دانش آموزان کار نداشته باشند !! از طرف دیگر ، دانش آموز حین کار در این مکان ها باید به شدت مراقب وسایل باشد ، چه حتی خسارت غیرعمدی به وسایل مستلزم جبران خسارت است و این مورد هم دانش آموزان را نسبت به انجام دادن کار دلسرد می کند .
وزارت ، با توزیع جعبه های علوم و ریاضی در مدارس ، سعی کرده است آموزش را از سخنرانی صرف معلمان تغییر دهد . از آنجا که این جعبه ها از طریق شرکت تاسیس شده تهیه می گردد به نظر می رسد بیشتر سوددهی مورد نظر قرار گرفته است ، چون روز به روز از کیفیت وسایل کاسته می شود و آنچه مورد نظر قرار نمی گیرد ، این است که وجود همین جعبه ها ، از قوه ی ابتکار و خلاقیتی که حتما در آموزگاران است ، می کاهند .
کتابخانه هایی در مدارس وجود دارد که از نظر بودجه و کتاب ، وضعیت مشخصی ندارند . در برخی از ادارات واحد کتابخانه و حتی فروشگاه کتاب وجود دارد . دفتر تجهیزات امور مدارس نیز خود را عهده دار وظایفی می داند . مربیان تربیتی و مدیران مدارس با حداقلی از تخصص می کوشند کتابخانه مدارس را تجهیز و اداره کنند . ولی در اکثر مدارس محیط کتابخانه مناسب نیست ، جایی برای مطالعه وجود ندارد ، کتاب ها روی هم انباشته شده است و ... در نهایت ، دانش آموز جای برای مراجعه جهت مطالعه ی اضافی در موردی دروس خود را ندارد .
مساله ی استفاده از مجلات علمی خود مشکلی دیگر است . مسئول فلان مدرسه از مجله ای خوشش نمی آید دستور حذف آن را از کتابخانه می دهد ! مدیرکل بخشنامه دارد ، رئیس منطقه هم دستور می دهد ! آیا عیبی دارد دانش اموزان از روزنامه و مجله ای که با نظارت دیگر وزارت ها چاپ و منتشر می شود و مفید نیز هست ، استفاده کنند و حتی برای بهره برداری صحیح و مناسب از آن تبلیغ هم بکنیم ؟
نتیجه گیری
تا زمانی که بودجه مساله ی اصلی آموزش و پرورش است ، حرف از ایجاد و پرورش خلاقیت ، کاری بیهوده است چرا که در هر برنامه ریزی ، در نهایت به این مساله بر می خوریم و اگر محل ایجاد خلاقیت را درسطوح بالای تحصیلی بدانیم ، ظلم عظیمی در حق افردی که به دلایل متعدد از ادامه تحصیل محروم شده اند نیز روا داشته ایم .
مسئولان آموزشی و امکانات و تجهیزات ما ، به برنامه ریزی جهت ایجاد خلاقیت کمک نمی کنند ، درصد قبولی ملاک تصمیم گیری هاست . همه ی کوشش افراد در این جهت معطوف می شود که دانش آموزان کلمه به کلمه کتاب را حفظ کنند و نقطه به نقطه تحویل دهند . اگر گاهی هم جرقه ای زده می شود ناشی از برنامه ریزی افراد نیست . معلمان ، دبیران و والدین و رابطه ی آنها را با یکدیگر بررسی کنید ، متوجه می شوید که هیچ کدام در این زمینه نقشی ندارند . زیرا اگر به این گونه بود ، سال به سال باید افراد خلاق از منطقه ای خاص از نظر تعداد رشد داشته باشند . کتاب های درسی هم مطمئنا مشوق آنها به این کار نیست و اگر هم افرادی طرحی داشتند به سختی توانسته اند آن را به نتیجه برسانند . چون بقیه آموزشها نسبت به مساله ی خلاقیت بی توجه بوده اند . معاونت آموزش متوسطه به این موضوع توجه نشان داده است و جشنواره برگزار می کند و آنها که مسئولان اصلی آموزش کودکان اند (آموزش ابتدایی و معلمان) به بوته ی فراموشی سپرده شده اند . اگر علم در کودکی را مانند نقش بر سنگ زایل ناشدنی می دانیم ، باید دیدگاه و نظر خود را در مورد پرورش قوای خلاقه ی کودکان تغییر دهیم .
پشنهادها
1-وقتی سن ایجاد خلاقیت را قبل از ده سلگی دانستیم ، طبیعی است که راههای پرورش آن را باید در برنامه های آموزش ابتدایی جستجو کنیم . پس مرحله ی اول ، تغییر دیدگاه برای پرورش یا آموزش خلاقیت است .
2- محل شناسایی افراد خلاق و با استعداد فقط کلاسهای علوم یا ریاضی نیست . در دیگر دروس هم افراد خلاق می تواند وجود داشته باشند . گرچه هنوز برای اینکه فرد خلاق شود بهره ی هوشی بالایی ثابت نشده است ولی داشتن حداقل بهره ی هوشی هم لازم است و اگر صرفا کار عملی و علمی را نشانه ی خلاق بودن فرد می دانیم ، بهتر است ابتدا با برگزاری برنامه هایی که احتیاج به کار دستی دارد ، برای شناسایی افراد اقدام کنیم . به نظر می رسد اگر کودکی توانست وسیله ای با مقوا درست کند ، یا جمله ای جدید بنویسد ، رگه هایی از خلاقیت در او وجود دارد . در هر صورت با اجرا و برگزاری برنامه های مختلف و با استانداردی صحیح می توان افراد خلاق را شناسایی کرد .
3- پس از شناسایی افراد خلاق ، مساله ی تحت پوشش قرار دادن آنها هم مهم است . این تحت پوشش قرار دادن باید شامل دادن امکانات اضافی برای مطالعه و کار عملی باشد ، نه اینکه آنها را در یک شبانه روزی جمع کنیم و دائما آنها را زیر نظر داشته و به محفوظات آنها دائم بیفزائیم . به هر حال فرد خلاق از خود نیز می باید حرکت و جوششی داشته باشد .
4- افرادی که در مراحل اول جزو دانش آموزان تحت پوشش قرار نمی گیرند ، نباید فراموش شوند . با ایجاد اتاقهای علمی ، که شامل آزمایشگاه های محدود ، اتاق جغرافیا ، ریاضی و ... است ، همیشه افرادی را در حال تحقیق و علم آموزی خواهیم داشت . نباید از شکستن یا خراب شدن ترسید . چون اگر این مورد حتی به ذهن راه یابد ، سرانجام کار به هیچ وجه موفقیت آمیز نخواهد بود . انتظار نداریم مانند کشورهای فرانسه و ژاپن باغ های علوم ایجاد کنیم ، ولی حداقل امکاناتی لازم است .
5- هر یک یا دو ماه یکبار ، افرادی را از چند منطقه از هر استان گرد آوریم و طی یک آموزش فشرده ، کارهای گذشته را با آنها مرور کنیم و برنامه های جدید را به آنها ارائه دهیم . کتاب های علمی و ارزان قیمت در اختیار افراد قرار دهیم ، نتایج کارها را بررسی کنیم و دلگرمی لازم را برای ادامه ی کار به افراد بدهیم .
6- لازم است در این مورد ، نظر موافق مدیران کارخانجات و کارگاه های نزدیک محل آموزش را جلب کنیم . ما باید علایق افراد تحت پوشش را به دقت بشناسیم و گردش های علمی هدفداری برای انها تدارک ببینیم . شناسایی سنگ ها ،گل های بیابان ، نحوه ی آبگیری آنها و ... در یک گردش علمی قابل بررسی است .
7- پس از توضیح اهمیت موضوع برای مسئولان ، باید کار بازنگری کتاب های درسی شروع شود . مساله ی بعد ، آموزش معلمان و اهمیت دادن به افراد خلاق در این جمع است . تا زمانی که انتظارات خود را برای معلمان و دبیران نگوئیم ، نباید انتظار داشته باشیم آنان به مساله ی خلاقیت توجه نشان دهند .
8- قبل از هر کار باید مساله ی بودجه را مشخص و حل کرد . مسئولان باید بدانند که دریچه های تحقیق باید برای دانش اموزان گشوده شود و بهره ی آن هم آنی نیست که بلافاصله نتایج مادی آن مشخص شود . متاسفانه معضل اصلی آموزش و پرورش در کشورهایی مانند ایران ، نداشتن بازده اقتصادی مشهود از فعالیت های آموزشی فعلی است که باعث می شود برنامه ریزان به هر حرکت و برنامه ی جدید آموزش و پرورش بی توجه باشند .
برگرفته ازسایت : edujavanrood.blogsky.com
مقدمه
در این عصر ضمن تلاشهای بسیاری که در زمینه ساختاردهی و مهندسی مجدد فرایندها و همچنین کاهش هزینهها به منظورکسب سودآوری، توسط شرکتها انجام گرفته است ، اینک نوبت این است تا بسیاری از آنها به تجدید سبد محصولات خود از طریق ایجاد نوآوری بپردازند. در این راستا خلاقیت و تولید افکار و اندیشههای نو توسط مدیران وکارکنان سازمانی از اهمیت ویژهای برخوردار شده و جایگاه والایی را در سازمان به خود اختصاص داده است . امروزه سازمانهایی موفق هستند و می توانند در دنیای پر رقابت ادامه حیات بدهندکه دائماً افکار و اندیشههای جدید را در سازمان کاربردی سازند. این امر توسط مدیران وکارکنان خلاق امکان پذیر است اما آیا شرکتها شرایط و محیط مورد نیاز را ایجاد می کنند؟ آیا آنها با اهرمهای مناسب جهت بهینه ساختن موفقیت نوآوری آشنایی دارند؟
نقش دانش ضمنی به عنوان یک اهرم کلیدی در ایجاد نوآوری مورد تاکید قرار گرفته و با هدف موفقیت خلاقیت، ضمن استناد بر تحقیقات انجام شده در این حیطه، ابعاد مرتبط دانش ضمنی و مدیریت نوآوری بررسی و تشریح می شود. بر این اساس در آغاز با مروری بر ادبیات مدیریت دانش ضمنی و مدیریت نوآوری، نقش دانش ضمنی بر خلاقیت و نوآوری سازمانی در سه بعد: تکامل دانش ضمنی ، حیاتی سازی آن و انتقال دانش ضمنی بررسی شده،سپس با بیان سه محور: انواع نوآوری ، نوع صنعت و ساختار سازمانی یک سازمان خلاق در مدیریت نوآوری ، مدلی یکپارچه از ارتباط و تاثیر مدیریت دانش ضمنی بر مدیریت نوآوری ارایه می گردد .
1 - مدیریت دانش در سازمان
در دسته بندی ایکه از سوی صاحب نظران کسب وکار ارایه گردیده ؛ دهه 1980 را دهه جنبش کیفیت (تاکید بر اینکه برای دستیابی به کیفیت بهتر، همه کارکنان باید از قدرت فکری خود بهتر استفاده کنند)؛ دهه 0991 را دهه مهندسی مجدد (استفاده از فناوری برای بهبود فراینده ایکسب وکار وکاهش هزینه ها)؛ و دهه 2000 را دهه مدیریت دانش لقب داده اند [1].دانش همان صورت ذهنیایدهها، واقعیتها، مفاهیم، دادهها و تکنیک های ثبت شده در حافظه انسان است[2]که از مغز انسان سرچشمه میگیرد و مبتنی بر اطلاعاتی استکه با تجربه، باورها و ارزشهای شخصی، همراه با تصمیم و عملوی، دگرگون و بارور میشود. دانش هر شخص با دانش فرد دیگریکه همان اطلاعات را دریافت میکندیکسان نیست. اهمیت فزاینده دانش در عصــر حاضر، سازمانها را ناگزیر می سازد تا نسبت به معانی ای چون خلاقیت تکنیک ، خلاقیت در محصول یا فرایند و خلاقیت سازمانی یا استراتژیک، با تعمقی بیشتر بیندیشند. این موضوع سازمانها را با چالشهایی در زمینه چگونگی پــــردازش دانش و ایجاد آن مواجه می سازد .
«نوناکا» در مدل یکپارچه خود برای ایجاد دانش پویا، از دانش به عنوان عامل محرک درونی یاد میکند . دانشیکه مفهومی در بر نداشته باشد در واقع اطلاعات خواهد بود و اطلاعات زمانی به دانش تبدیل می گرددکه توسط اشخاص تفسیر گردیده، با عقاید و تعهدات آنها آمیخته شده و به آن مفهوم داده شود .[3] به تبع تبدیل دانش به منبع استراتژیک برای رقابت و بقای سازمانها و جوامع، نیاز به توسعه و اشراف بر روشهای خلق، اشتراک و به کارگیری آن حیاتی می شود. تقاضا برای دانش به نوبه خود به تقاضا برای افزایش ذخیره دانش و توزیع آن منجر می گردد.[4] مدیریت دانش، مجموعه ای از فرایندها برای فهم و بهکارگیری منبع استراتژیک دانش در سازمان است. مدیریت دانش، رویکردی ساخت یافته استکه رویه هایی را برای شناسایی، ارزیابی و سازماندهی، ذخیره و به کارگیری دانش به منظور تامین نیازها و اهداف سازمان برقرار می سازد. [5]مدیریت دانش، علاوه بر مدیریت اطلاعات ،تسهیل در ایجاد دانش جدید و مدیریت روشهای تسهیم وکاربری دانش را نیز بر عهده دارد . [6] بسته به اینکه دانش از لحاظ فیزیکی درکجا قرارمی گیرد می توان آن را به دو نوع دانش تصریحی و ضمنی تقسیمبندیکرد.[7] «نوناکا» و نویسندگانی دیگر از جمله «هال» و «آندریانی» دانش تصریحی را دانشی می دانندکه قابل رمزگذاری وکدگذاری بوده و در نتیجه می توان آن را به سادگی مخابره ، پردازش و منتقل و درپایگاه دادهها ذخیرهکرد. این نوع از دانش را می توان فرم داد و یک فرمول علمی و یاکتابچه راهنما بین افراد سازمان منتشرکرد . دستورالعملها، مقررات، قوانین، رویههای انجامکار، آئیننامهها، شرح جزئیات و…که به صورت رسمی در بین افراد سازمان به آسانی قابل انتقال هستند همه دانش تصریحی به حساب می آیند . در مقابل، دانش ضمنی شخصی بوده و فرمولهکردن آن بسیار مشکل است. این نوع از دانشکه از طریق تسهیم تجربیات با مشاهده و تقلید اکتســـاب می شود، ریشه در اعمال ،رویه ها ،تعهدات ، ارزشها و احساسات افراد داشته؛ قابل کد گذاری نبوده؛ از طریق یک زبان مخابره نمی شود . دانش ضمنی و تصریحی مکمل یکدیگرند و این بدین معناست که برای ایجاد دانش هر دوی آنها ضروری هستند، از این رو آنچه ما دانش می خوانیم از طریق تعامل بین دانش ضمنی و تصریحی و نه هرکدام به تنهایی ایجاد می شود .
به طورکلی در رابطه با مدیریت دانش وخلاقیت منابع انسانی در سازمان دو راهبرد اساسی زیر مطرح است. نخست، استفاده بهینه از فناوریهای موجود در سازمان جهت به کارگیری وکاربرد بهتر دانایی در داخل شرکت است. به عنوان مثال، ایجاد پایگاه داده ای از فهرست افراد با تجربه در فعالیتی خاص می تواند در صورت لزوم برای پردازش اطلاعات مورد استفاده قرار گیـــرد. این عمل باعث می گردد تا شرکتها دانسته های موجود در سازمان را به همراه دانایی تک تک کارکنان برحسب مورد، شناسایی کنند. راهبرد دوم،که گاهی نوآوری دانایی نامیده می شود، زمانی است که کارکنان، از ارزشها و معیارهای سازمان شناخت کافی داشته و قادرند ایده های خلاقانه خود را در جهت تولید محصول و خدماتی نو و ارزشمند به کار بگیرند.[8 ]
مدیریت دانش ضمنی
به مرور زمان و با ادامه جریان زندگی نوعی از دانش در درون اشخاص نهادینه می گردد ؛ پولانی نخستین بار در سال 1969 با بیان این مطلب که«ما بیشتر از آنچه می گوییم ،می دانیم» به نمونه هایی از تواناییهای انسان نظیر یادگیری دوچرخه سواری و شنا یا چگونگی تشخیص چهره ها اشاره میکند که تشریح نحوه انجام آن به راحتی توسط فرد امکان پذیر نیست ،او دانش اینگونه تواناییهای را «دانش ضمنی» نامید. به بیانی دیگر، دانش ضمنی را میتوان مجموعه ای از تجارب، مهارتها، دیدگاه های کاری و نظام ارزشی و ذهنی در درون فرد دانست که قابل گفتن نبوده و در هیچ پایگاه دادهای ذخیره نشده است بلکه جایگاه آن را ذهن آدمی و فعالیتهای اوتشکیل می دهد. چالش اصلی مدیریت دانش نیز تبدیل هر چه بیشتر و بهتر دانش ضمنی به دانش تصریحی است . [9] از مدیریت دانش ضمنی تعاریف بسیاری توسط نویسندگان و اندیشمندان این رشته نقل گردیده است به عنوان نمونه «روزنبرگ» در سال 1982 دانش ضمنی را به عنوان دانش تکنیک ها ، روشها و طرحهایی مطرح کردکه فرد ضمن رسیدن به نتایج دلخواه خود، آنها را بهکار گرفته بدون آنکه قادر باشد دلیل واضحی برایشان بیانکند.[10] «نوناکا» بر این اعتقاد استکه دانش ضمنی کاملا شخصی بوده ، رسمیکردن آن بسیار مشکل است، از این رو انتقال آن به دیگران به آسانی موثر نیست.[11] «هاول» دانش ضمنی را غیرکد پذیر و فن غیر قابل تجسمی دانستهکه از طریق دریافت غیر رسمی از رفتار و رویه های یادگرفته شدهکسب می گردد[12] . «گرانت» این واژه را با توجه به قابلیت استعمال آن اینگونه تعریف میکندکه : «دانش ضمنی فقط از طریق استعمال آشکار می شود و انتقال آن امکان پذیر نیست .» [13] در این مقاله با استناد بر تعاریف «نوناکا» ، «هال» و «اندریانی»، نقش و تاثیر دانش ضمنی در فرایند خلاقیت و نیل به موفقیت آن در سازمانها در سه بعدکلیدی ، تکامل دانش ضمنی در سازمانها، حیات بخشی و در نهایت انتقال آن در سازمانها مورد بررسی قرار می گیرد .
بعد اول- تکامل دانش ضمنی در سازمانها : ایجاد و تکامل دانش ضمنی شرایط خاصی را می طلبد ، در این زمینه «نوناکا» در سال 2000 مدل حلزونی دانش را مطرح کرد و چنین بیان می داردکه «دانش ضمنی همیشه با شخص همراه است . به عنوان مثال یک محقق باهوش دارای بینشی استکــــه به ثبت اختراع جدیدی منجر می شود ، یا یک کفاش بعد ازکسب سالها تجـربه فرایند خلاقیت جدیدی را مطـرح می سازد .» به عقیده «نوناکا» دانش سازمانی از طریق تعامل اجتماعی میان دانش ضمنی و تصریحی، توسعه مییابد. وی با توجه به این فرض اساسیکه دانش به عنوان سرمایه اصلی سازمان، مستلزم هماهنگی و یکپارچه سازی است و با ایجاد تعاملی پویا بین این دو نوع از دانش به چهار راهبرد اساسی اجتماعی کردن ( از دانش ضمنی به دانش ضمنی )، بیرونیسازی ( از دانش ضمنی به دانش تصریحی)، ترکیب ( از دانش تصریحی به دانش تصریحی )، درونی سازی (از دانش تصریحی به دانش ضمنی) در فرایند تبدیل دانش اشــــاره میکند. از این طریق سازمان قادر خواهد بود به خلق و توسعه دانش جدید اقدامکند . ( شکل 1 )
دانش ایجاد شده از طریق این فرایند حلزونی در سطوح افقی و عمودی سازمان توسعه پیداکرده و خود سبب ایجاد حلقه جدیدی از دانش می شود. این فرایند تعاملی در سطح داخلی سازمانی اتفاق می افتد. رفتار مشتریان با پذیرش، خرید، استفاده یا عدم تمایل آنها به استعمال کالا و یا خدمات سازمان سبب ایجاد مفهوم در محصول شده؛ آنگاه مانند محرکی جهت استخراج دانش ضمنی آن عمل میکند، سپس این دانش در فرایند خلاقیت سازمان منعکس شده و حلقه جدید ایجاد دانش سازمانی مجددا آغاز می گردد . [3 ]
«سنکر » بر این اعتقاد استکه در قرن بیست و یکم کدگذاری دانش در تبدیل دانش ضمنی به خلاقیت کمکی نمیکند و اجزا ضمنی خلاقیت فقط از طریق تجارب عملی یا تعاملات شخصی در داخل یا خارج از سازمان و شبکه های اجتماعی با خبرگانی که تجارب و دانش مرتبط را دارند، می تواند تکامل پیداکند ،که آن را فوت و فن یا یادگیری از طریق انجام یک عمل مینامیم[14]. وجود فرهنگ سازمانی بازکه در آن از خلاقیت حمایت و پشتیبانی می گردد از جمله پیش نیازهای تکامل دانش ضمنی به حساب می آید. «رودیجر» و «وانینی» تنها راه شناسایی دانش ضمنی را برقراری ارتباط افراد با سازمانهای خارجی یا درون سازمان دانسته و حمایت و تلاش برای ایجاد چنین فضای ارتباطاتی را از وظایف مدیریت می دانند[15]. بنابراین، ازجمله شرایط اساسی ایجاد، تسهیم و استفاده از دانش ضمنی در فرایند خلاقیت، اعتماد بین اعضای سازمان است. تسهیم دانش ضمنی در موقعیتهای غیر رسمی بسیار موفقیت آمیز تر از موقعیتهای رسمی است از این رو فرهنگ سازی در زمینه تشویق افراد به ایجاد دانش ضمنی و ایجاد جویکه در آن اعضای سازمان برای تسهیم دانش خود احساس امنیت کنند از وظایف حائز اهمیت مدیریت خواهد بود .
بعد دوم – حیات بخشی به دانش ضمنی : اطمینان یافتن از شناسایی دانش ضمنی مرتبط در سازمان یک پیش شرط اساسی جهت فعال ساختن دانش ضمنی در فرایند نوآوری است. در سال 1998 جمعی از صاحب نظران اعلام کردندکه دانش ضمنی امکان ایجاد ایده های بسیاری را فراهم می سازد، بنابراین خلاقیت را برانگیخته و اثر مثبتی بر فعالیتهای کسب وکار دارد . شناسایی دانش ضمنی اغلب باموانع بسیاری روبروست؛ در این راه، ایجاد فضای ارتباطاتی مناسب بین کارکنان و فراهم ساختن شرایطی که آنها قادر باشند ایده های خود را به راحتی بیانکرده، مورد ارزیابی و انتقاد قرار دهند، می تواند بسیار موثر وکارا باشد[16]. برگزاری جلسات طوفان مغزی یک تکنیک معروف برای سرمایه گذاری بر بینشها و مشهودات مربوط به دانش ضمنی گروهی از افراد است[17].از آنجاکه از یک سو ابعاد ضمنی دانش اشخاص، درون هر فرد نهادینه شده و به صورت عمومی در دسترس نیست و از سوی دیگر ابعاد ضمنی دانش جمعی را نیز بافت آن سازمان تشکیل می دهد ،بنابراین دانش یک سازمان منحصر به فرد بوده و توسط سایر سازمانها به راحتی قابل تقلید و بهکارگیری نیست . دانش ضمنی را می توان از طریق ایجاد دانش علمی جدید فعالکرد و سپس با یادگیری روشهای جدید تولید، آن را در طراحی محصولات جدید به کاربرد . همچنین از طریق فرایند بهبود تدریجی یا یادگیری در عمل نیز می توان با استفاده از دانش ضمنی به دست آمده، فناوری موجود را ارتقا داد. دانش ضمنی در سرتاسر زنجیره تولید و خلاقیت یک سازمان قابل وصول است. «هاول» معتقد است مرحله ایکه در آن دانش ضمنیکسب شده و در فرایند خلاقیت و تولید موردی استفاده قرار می گیرد ، از نظر سیاست و استراتژی بسیار مهم است . ]12[ بنابراین اینگونه میتوان نتیجه گرفتکه دانش ضمنی منبع مزیت رقابتی محسوب میشود. قدرت ابتکار لازم برای خلاقیت نه تنها از خبرگی قابل مشاهده ، بلکه از ذخیره تجربیات نامشهود افراد سازمانکه قبل از استفاده در فرایند نوآوری حیاتی سازی میشود، نیز قابل استخراج است. دانش ضمنی را میتوان هم از منابع داخل سازمان از طریق تصمیمگیری در مورد دانش اعضا و فراهم آوردن فضای بهبود یادگیری جمعی و ارتقا شایستگی ضمنی آنها و هم از منابع خارج از سازمان با تلاش در جهت اکتساب دانش و مهارتهای ضمنی افراد سایر شرکتها ، از طریق استخدام افراد مجرب و تحصیل کرده و یا اخذ راهنمایی از مشاوران خبره و با تجربه و یا ایجاد شبکه با شرکتهای دیگرکسب کرد. این موضوع کاملا واضح است که دانش ضمنی در تمامی عملیات و مراحل فعالیتهای یک سازمان قابل کسب و حیاتیسازی است .
بعد سوم - انتقال دانش ضمنی : سومین بعد تاثیر گذار دانش ضمنی در فرایند خلاقیت، انتقال آن است. «هاول» بیان می داردکه شهود بر مبنای کیفیتهای ضمنی، نقش مهمی را در فرایند خلاقیت ایفا میکند .[12] این موضوع نشان میدهدکه میزان قابل توجهی از دانشکه برای انجام یا بهبود یک فرایند معین یا فناوری تولید مهم است، دانش ضمنی است. اهمیت و نقطه قوت دانش ضمنی در دشواری تقلید و در نتیجه انتقال آن خلاصه شده. به عبارت دیگر دانش ضمنی معمولا یک عنصر مهم در همکاریهای صنعتی هم در آغاز و هم در خلال آن به حساب می آید. این نوع از دانش عاملی کلیدی در مزیت رقابتی همکاری به شمار آمده و همکاری تنها راهی استکه از طریق آن دانش ضمنی را می توان انتقال داده و تسهیم کرد . «هال» و «آندریانی» معتقدندکه مهمترین چالش یک سازمان باید ایجاد توازن بین دانش ضمنی ایجاد شده توسط افراد و دانش تصریحی مورد نیاز برای برقراری ارتباط و اتحاد موثر باشد بدین معنی که دانش سازمان را تصریحیکرده تا سازمان از طریق حفظ دانش افرادیکه آنجا راترک میکنند محفوظ نگه داشته شود.[11] «لئورناردو» و «سنسیپر» معتقدند اگر چه تحریک ، ترکیب و مخابره در ابعاد تصریحی دانش نسبت به دانش ضمنی آسانتر است ولی موقعیتهای بسیاری هم پیش میآیدکه در آنها امکان تبدیل دانش ضمنی به دانش تصریحی وجود ندارد[16] علاوه بر این، به منظور مخابره آسان دانش ضمنی سطح مشخصی از صمیمیت شخصی ضروری است و این موضوع مستلزم شناسایی شبکههای ارتباطی است، همان طورکه «اسکاربرو» سال 2003 آنها را به عنوان مهمترین منبع ترکیب و مبادله دانش لازم برای ارتقا خلاقیت و ایجاد سرمایه عقلایی معرفی میکند.[18] انتقال دانش ضمنی بستگی زیادی به تفاوت بین ارتباطات رو در رو و معاملات آزاد افراد دارد . صمیمیت دو طرف، عنصری کلیدی در میزان انتقال دانش ضمنی محسوب میشود. چراکه دانش ضمنی اغلب از طریق زبان بدن و نمایش فیزیکی مهارتها ایجاد شده و انتقال مییابد، بنابراین لازم است به فناوری اطلاعات و ارتباطات که بخش قابل ملاحظه ای از این دانش را منتقل میکند بهای بسیاری داده شود. موانع ایجاد ،تسهیم و انتقال دانش ضمنی زمانی اتفاق میافتدکه افراد خلاق،یا فعالانه برای شرکت در فرایند خلاقیت، بی انگیزه گردند یا خود را درگیر این فرایند نکنند. برنامههای تشویقی مانند اعطای پاداش به اشخاصی که دانش مهم و با ارزشی را در درون خود اندوختهاند، در انتقال دانش ضمنی موثر است. از آنجاکه انتقال دانش ضمنی نیازمند اختصاص وقت بسیاری برای برقراری ارتباط شخصی است، این احتمال وجود دارد در سازمانهایی که به خبرگی اهمیت فوق العاده ای میدهند، اما همکاری وکمک رساندن به سایرین در آنها، از اهمیت چندانی برخوردار نیست، افراد خبره و صاحبان دانش از این موضوع به عنوان عاملی جهت کسب قدرت استفاده کنند. بنابراین، انتقال دانش ضمنی تا حد قابل ملاحظه ای نیازمند تعاملات شخصی و غیررسمی بوده و این وظیفه مدیریت سازمان به حساب میآید تا با فرهنگ سازی و ایجاد فضای مناسب، زمینه را جهت استفاده آزادانه افراد از روشهای مختلف تفکر فراهم سازند. در این راستا لازم است سازمان سطوح مختلف تفکرخلاق را از طریق تشویق فرهنگ سازمانی باز و داشتن سلسله مراتب کمتر معین کند .
خلاقیت و مدیریت نوآوری
جهت تجزیه و تحلیل موثرتر اثرات دانش ضمنی بر خلاقیت و نوآوری، نیازمند درک یکسانی از این معانی هستیم. توجه روزافزون نسبت به خلاقیت و نو آوری و ارتباط تنگاتنگ آنها با رشد اقتصادی منجر به ایجاد مجموعه ای از مدل های مختلف فرایند نوآوری از جمله مدل فناوری فشار و مدل کشش نیاز در سالهای 1960 و 1970 و مدل «کوپلینگ» در اواخر سال 1970 همچنین مدل منسجم «راسول» در سال 1980 منجر گردید . ماهیت پیچیده فرایند خلاقیت و نوآوری توسط نویسندگان مختلفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است . «هنری پو آنکاره» ریاضیدان بزرگ فرانسوی سال 1948 خلاقیت را تشخیص، تمیز، بصیرت، دریافت، درک و انتخاب یک پدیده می داند. [19] فرهنگ وبستر نوآوری را توانایی انجام امری ابتکاری تعریف کرده استکه به خلق محصول یا خدمتی جدید منجر شود به گونه ای که این توانایی ممکن است از هوش و استعداد افراد سرچشمه گرفته یا به وسیله آموزش ایجاد شود.[20] با استناد به تعاریف فوق می توان گفت خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر جدید است در حالی که نوآوری عملی ساختن اندیشه و فکر آن است. نوآوری به معنی به کارگیری تفکرات جدید ناشی از خلاقیت است که در یک سازمان می تواند به صورت یک کالای جدید خدمت و یا راه حل جدید انجام کارها باشد. [24 ]
خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنایکاربردی ساختن آن افکار تازه و نو است.[25]در واقع نوآوری فرایندی استکه از طریق آن، سازمان مشکلات موجود را شناسایی و تعریف کرده، سپس فعالانه دانش جدید را برای حل آنها بهکار می گیرد. در ادامه جهت ارایه مدل جامع ارتباط و تاثیر مدیریت دانش ضمنی بر مدیریت نوآوری به بررسی سه محور موثر در این راستا می پردازیم .
محور اول –انواع خلاقیت : در ادبیات این موضوع تعاریف مختلفی از خلاقیت و نوآوری با رویکردهای متفاوت به میان آمده است . «برنت» در سال 1935 به خلاقیت با رویکرد ایجاد بدعت و ارایه یک ایده جدید نگریسته و جدید بودن را به دلیل تفاوت درکیفیت ایده ارایه شده با فرم های موجود می داند . دیگر صاحب نظران از جمله «روجر» و «زالتمن» در سالهای 3891 و1984 بر ماهیت ذهنی جدید بودن تــاکید میکنند. سومین دیدگاه مبتنی بر معرفی اولیه بدعت استکه بزرگانی چون «اسموکلر» (1966)، «نایت» (1967 )، «کیسر» (1969) و «ودین » (1980) بر آن تاکید داشتند. با رویکردی دیگر تحقیقاتی در زمینه ترکیب جدید نیازها و راهحلها صورت گرفته است. در برخی رویکردها بر جنـبه های فرایندی نــوآوری به معنای زنجیره ای از الگوهای رفتاری شخصی و سازمانی تاکید شده است.که هیچکدام از این رویکردها به تنهایی قادر به پوشش دادن بدعت و نوآوری از یک طرف و مزایای اقتصادی آن از سوی دیگر نیستند. «هاشیلد » تعریف جامعی از نوآوری را در چهار بعد متفاوت محتوایی ، ذهنی ، فرایندی و هنجاری بــا ذکر پرسشهای زیر بیان میکند. (شکل شماره 2 ) این پرسشها عبارتند از :
-چه چیزی تازه است؟ ( بعد محتوایی )
-برای چه کسانی مهم است؟ ( بعد ذهنیت )
-این تازگی کجا آغاز و درکجا به پایان می رسد ؟ ( بعد فرایند )
- آیا تازگی به معنای موفقیت است؟ ( بعد هنجاری )
بعد محتوایی خلاقیت به قابلیت حل مشکل فعلی یا بالقوه بستگی دارد و بر حسب حل آنها توسط ابزارها و روشهای رایج و سنتی و یا مبتنی بر نیازآنها به ارایه روشی جدید و یا ترکیبی از هر دو روش سنتی و جدید می تواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد . خصوصیت حائز اهمیت این بعد ، میزان جدید بودن یک راه حل استکه به خلاقیت در فرایند یا تولید منجر می گردد. بعد ذهنیت متمرکز بر آگاهی افراد است و تغییرات فناوری و نه خود آن در این بعد عاملکلیدی به حساب می آید. تاکید این بعد بر آگاهی شخصی نبوده و شرکتها زمانی می توانند در مورد نوآوری صحبت که از عقاید جدید برای اولین بار استفاده کنند. [26 ]
در بعد فرایند، تعریف واضحی از اینکه یک نوآوری درکجا آغاز میشود و به کجا ختم می گردد ، ضروری است. این فرایند را «هاشیلد» به هفت مرحله پشت سر هم تقسیم میکندکه با ارایه ایده آغاز و با استفاده و به کارگیری مستمر و موفقیت آمیز آن خاتمه می یابد . ( شکل شماره 3 )
به وسیله بعد چهارم یا بعد هنجاری، موفقیت اقتصادی یک خلاقیت ارزیابی می شود و در این بعد هدف گذاری به عنوان عاملی کلیدی به حساب می آید. خلاقیت در صورتی برای یک سازمان مهم استکه به افزایش درآمد و سود، یاکاهش هزینه منجر گردد. این مقاله بر این رویکرد جامع نه تنها از جهت ارزیابی بدعت از دیدگاه تحقیق و توسعه و بازار بلکه از دیدگاه منافع اقتصادی و مزیت رقابتی آن نیز تاکید می کنند در دنیای بسیار پویای کنونی و جهان رقابتی امروز، انعطاف پذیری و سرعت دو اصل مهم در بهبود محصول تجاری جدید هستند ولی در صورتیکه نهایتا به سود اقتصادی بیشتری منجر شوند.[26 ]
محور دوم- نوع صنعت : بدون توجه به نوع بدعت و نوآوری، صنایع مختلف نسبت به اثرات دانش ضمنی در ایجاد خلاقیت به شیوههای گوناگونی عکس العمل نشان می دهند، به گونه ایکه به راحتی می توان به طور متوسط هر 50 سال یکبار شاهد بروز این چنین موجهایی در تاریخچه خلاقیت باشیم. (شکل شماره4 )
صنایع مختلف ، نوآوریهای پایه ای و بنیادینی را در فرایند بهبود نسلهای جدید محصولات خود تجربهکرده اند. ابتدا یک سری نوآوریهای کوچک در محصول به عنوان خلاقیت اساسی در همان صنعت اتفاق می افتد سپس در مرحله بعد خلاقیتها به صنایع دیگر منتقل می گردند. اگر خلاقیت به بهبود منجر شود، قادر استکل بازار یک صنعت سنتی و یک سازمان را از مرحله به مرحله بعد تغییردهد. اگر خلاقیت از نوع بنیادی و ریشه ای باشد، می تواند نسل جدیدی از محصول را به صورت تغییر نمونه ای در یک سازمان یا از طریق جایگزینی درکل یک صنعت، ایجادکند .
«سنکر » به منظور تجزیه و تحلیل بیشتر اثر دانش ضمنی بر خلاقیت در سازمانهای با فناوری پیشرفته و در سازمانهای سنتی مانند صنعت سرامیک ، مطالعه تجربی را انجام داده است. به نظر می رسدکه این شرکتها روشهای متفاوتی برای دریافت دانش دارند .
در صنعت سرامیک ، شرکتها به منظور تضمین جریان مستمر دانش حاصل از خبرگی عرضه کنندگان به درون شرکت ، رابطه خود را با آنها حفظ می کنند . در مقابل صنایع با فناوری پیشرفته، فقط بر دانش درون سازمانی بدون توجه به خبرگی عرضهکنندگان و افراد خارج از سازمان ، متمرکز هستند . بسته به نوع صنعت، نوع خلاقیت متفاوت خواهد بود.[14] در صنایع سنتی، ما بهبود محصول و بهبود فرایند را داریم در حالیکه در صنایع جدید ،نوآوریهای بنیادین، جهت را نشان می دهند . بنابراین، پایگاه فناوری یک سازمان نقش مهمی را در این رابطه ایفا میکند. بسته به میزان داراییها لزوم استفاده از دانش ضمنی افزایش می یابد. به ویژه در مورد داراییهای غیر رسمی و غیر ملموس موجود این الزام افزایش نیز می یابد .
محور سوم - ویژگیهای سازمان خلاق: این دورهکه عصر فراصنعتی، عصر دانش و دانایی محوری، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقیت و نوآوری رقم خورده، بسیاری از شرکتها ایجاد سود، درآمد،کیفیت، تحویل به موقع کالا وخدمات و در نهایت قابلیت اعتماد را به عنوان هدف ایجاد خلاقیت به حساب می آورند. از این رو، برای موفقیت در این بعد، سازمانها و شرکتها ناگزیرند تا جهت حفظ بقا و داشتن مزیت رقابتی، سازمانی خلاق و نوآور شوند، به گونه ایکه خود را در جهت مدیریت تغییرات شتابان و دگرگونیهای ژرف جهانی آماده سازند. براساس این استدلال،کشورهای پیشرفته بر آموزش خلاقیت تاکید بسیار داشته و در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آینده نگر،که رهیافتهای بدیع وخلاقانه ای را برای مسائل پیچیده ارائه می دارند، توجه خاص مبذول داشته اند. «هاشیلد» شش خصوصیت مهم : آزادی در بیان نظرات جدید، ساختار سازمانی مسطح، مدیریت اطلاعات، آگاهی از تعارضات، نیازمندیهای استخدام، شایستگی و مسئولیت را برای سازمانهای خلاق ذکرکرده است. وی معتقد است تنها سازمانهایی با خصوصیت بالا ، قادر به بهینه ساختن فرایند خلاقیت و درنتیجه موفقیت در آن خواهند بود. به عبارتی دیگر تنها اینگونه از سازمانها دارای ساختار مناسبی جهت تضمین فرایندکاملا جامع خلاقیتشان دارا هستند. [26]ویژگی آزادی بیان نظرات جدید به توانایی جذب و انتقال اطلاعات اشاره میکند . سازمانهای خلاق به رابطه با رهبران اهل اندیشه بسیار متکی اند. آنها در برابر هر نوع بحث و ارائه ایده جدیدی به صورت باز عملکرده وکارمندانشان تمایل دارندکنجکاو بوده و آزادانه دانش را ایجاد و استفادهکنند .[5 ]
«سنکر » بیان می داردکه خلاقیت عمدتا از دانش جمعی در مورد فناوری موجود یک شرکت ، تحقیقات انجام گرفته در آن ، فعالیتهای واحد طراحی و توسعه و تعامل سازمان با محیط خارجی حاصل می گردد؛ از این رو یک ساختار سازمانی مسطح برای سازمانهای خلاق ضروری است.[14] بنابراین می توان گفت این گونه سازمانها در رویارویی با بحرانهای ناشی از رقابتهای اقتصادی انعطاف پذیری بالایی دارند. سازمانهای انعطاف پذیر با مسایل و تنگناها برخورد منطقی و محققانه داشته و در صورت نیاز به تغییر و تحول، پس از بررسی دقیق و عالمانه، آن را اعمال میکنند. ساختار خلاق، نمـایانگر روابط واحدهای آن و نشان دهنده میزان انعطاف پذیری آن است. سازمانهاییکه دارای ساختار غیرقابل انعطاف باشند، برای ایجاد همکاری و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگی می شوند.کارمندان باید در مسئولیتها و مدیریت نقشهایشان از آزادی لازم برخوردار باشند و تنها تعداد محدودی مقررات برای تعریف فرایندکاری مشترک در سازمانکافی خواهد بود . ویژگی فرهنگ سازمانی بازجهت ارائه ایدههای جدید در مدیریت اطلاعات منعکس میشود. در یک سازمان خلاق میزانکمی از ارتباطات بر پایه قوانین شکل میگیرد . فرهنگ سازمانی مانع تسهیم دانش بین کارکنان نمیشود و آنها با ارائه ایدههای جدید نگران از دست دادن شغل خود نیستند. از آنجایی که تعارض بذر خلاقیت است، سازمانهای خلاق از فرهنگهایی پشتیبانی میکنندکه به تعارضات و بحثها اهمیت می دهند. با تعارض،کارکنان در زمینه چگونگی مواجهه با موقعیتهای جدید و برخورد با آنها ، آموزش میبینند . این شرکتها افرادی را جذب و استخدام میکنندکه به جهت گیری بیشتر سازمان به سمت خلاقیت و نوآوری سرعت ببخشند و افراد در این گونه سازمانها، نیازمند توانایی ایجاد تعارضات و پیداکردن روشهای حل آنها هستند. شایستگی و احساس مسئولیت در قبال خلاقیت، بین تمامی نیرویکار تسهیم می شود؛ هر شخصی در سازمان مسئول توسعه خلاقیت است. یک فرهنگ با جهتگیری مثبت به خلاقیت، فرهنگی استکه به یادگیری درون و برون سازمانی افراد اهمیت داده و تجربه،خبرگی و خلاقیت سریع به صورت سلسله مراتبی جانشین می شود .
نقش دانش ضمنی در مدیریت نوآوری
دراین مقاله با ترکیب تمامی ابعاد و محورهای یاد شده فوق به ارایه مدل ارتباطی بین دانش ضمنی و مدیریت نوآوری میپردازیم. این مدل، سازمانها را متقاعد می سازد تا با هدف ایجاد خلاقیت فزون تر و موفقیت در مدیریت نوآوری، برای مدیریت دانش ضمنی، بهای بسیاری قائل
شوند. البته به علت وجود شرایط مختلف، به منظور پذیرش اهمیت و وزن عوامل مختلف، رویکردی اقتضایی پیشنهاد می شود. در ارتباط با مدیریت دانش ضمنی سه بعدکلیدی : تکامل دانش ضمنی ، حیاتی سازی و انتقال آن راکه مرتبط ترین سطوح جهت منفعت رسانی به استفاده وکاربرد فرایند خلاقیت هستند، تشریح گردید. این موضوعکاملا روشن استکه هر سازمانی با توجه به نوع صنعت ، نوع خلاقیت و ساختار سازمانی ویژه ای که داراست به منظور بهکارگیری داراییهای دانش ضمنی موجود در راستای موفقیت خلاقیت ، مکانیسم ها و ساختارهای مختلفی را بهکار می گیرد . مشکلاتی که در حوزه فرایند خلاقیت رخ می دهند ، اغلب آنقدر پیچیده هستندکه تنها بر پایه یک تجزیه و تحلیل ساده قابل حل نیستند. «بلوم» در مطالعات موردی خود نشان داده استکه در مراحل انتهایی فرایند نوآوری، دانش ضمنی، به سرعت گرفتن این فرایند کمک کرده، در نتیجه به موفقیت در نوآوری منجر می گردد .
«ریتر» موفقیت نوآوری را با دو بعد موفقیت درنوآوری محصول و موفقیت در نوآوری فرایند تعریف میکند. او معتقد است : «خلاقیت موفقیت آمیز به افزایش سود و درآمد منجر می شود». وی در چهار سازمانیکه مورد آزمون قرار داد، از طریق به کارگیری دانش ضمنی صحیح، مراحل انتقال و اجرای ایده ها را در فرایند نوآوری کوتاه کرد. [14] در ادامه باید به این نکته اشارهکردکه در نظر گرفتن محدودیت ذاتی گزینه های مختلف، قبل از اینکه مراحل واقعی آزمون آغاز شوند، به سرعت گرفتن این فرایند منجر می گردد. موفقیت فرایند نوآوری زمانی به وقوع می پیونددکه در هر مرحله آن بر یک بحران، خواه از طریق سرعت گرفتن فرایند یا ممانعت از توقف فرایند، غلبه شود.این موضوع نشان می دهدکه با مدیریت صحیح دانش ضمنی مشکلات به وجود آمده به روشی انعطاف پذیر حل خواهند شد و در تمامی مراحل فرایند خلاقیت ( ازکشف ایده گرفته تا ورود به بازار و استفاده ) ، دانش ضمنی اهمیت زیادی در جهت موفقیت خلاقیت خواهد داشت.تصمیم گیری در فرایند خلاقیت شدیدا به فن دانش ضمنی بستگی دارد. در نتیجه دانش ضمنی نقش مهمی را در تمام مراحل فرایندنوآوری ایفا میکند. این موضوعکاملا روشن استکه در تمام مراحل فرایند نوآوری (کشف و ایجاد ایده ) میزان نامشهودی و ملموس نبودن افزایش می یابد، بنابراین دانش ضمنی ، نقش مهمی را در هر مرحله از فرایند خلاقیت ایفا میکند. شکل شماره 5 مدل ارتباطی بین مدیریت دانش ضمنی را در مدیریت نوآوری را نشان می دهد .
بنابر تحقیقات انجام شده ، این گونه استنتاج می شودکه مدیریت دانش ضمنی لازم است به منظور توانایی در بیشینه سازی موفقیت خلاقیت و نوآوری، همراستا با مدیریت نوآوری یک سازمان پذیرفته شده و بر سه بعد مختلف دانش ضمنی( تکامل ، حیاتی سازی و انتقال دانش ضمنی ) تاکید شود .هر چه دانش ضمنی مرتبط تری در مراحل مختلف فرایند خلاقیت وارد شود، مدیریت نوآوری به صورتکارا و موثرتر عمل خواهدکردکه این امر منجر به افزایش موفقیت خلاقیت می گردد .
نتیجه گیری
دانش ضمنی به عنوان محرکی مهم در فرایند خلاقیت و نوآوری نقش مهمی را به عنوان یک منبع سازمانی و عامل موفقیت در سازمان ایفا میکند.در این مقاله این نقش در مدیریت نوآوری با توجه به نوع خلاقیت مورد نیاز ، نوع صنعت و ساختار خاصی که آن سازمان داراست از طریق ایجاد مدل ، روشن گردیده و در نتیجه موفقیت خلاقیت آنها بهینه خواهد شد .مدل ذکر شده مدلی ایده آل است زیرا همان طورکه مشخص گردید، در فرایند نوآوری اجزای دانش ضمنی و تصریحی با یکدیگر ادغام گردیده و به سختی قابل جدا شدن هستند. از سوی دیگر، این تاکید یک طرفه به دلیل نشان دادن نیاز به تجزیه و تحلیل مستقیم به منظور دستیابی به نتایج صحیح مدیریت دانش ضمنی در فرایند خلاقیت ،بیان گردیده است . مدیران و محققانی که در زمینه تعامل منابع انسانی و شبکه ها فعالیت میکنند باید برای دانش ضمنی اهمیت بیشتری قایل شوند زیرا دانش ضمنی جریان فرایند برهم کنش و فعل و انفعال شخصی است. بنابر این، تحقیقات ، انتقال فراست و شهود ، یا به عبارتی دیگر آنچه انسانها درون خود حس میکنند ، در جوی غیر رسمی و رودررو بهتر عمل میکند . درنتیجه در این فضا به راحتی می توان از ایده های جدید ، محصولات یا فرایندها خلاقانه جهت حل مشکلات به صورت انعطاف پذیر ، بهره مند گردید .
برگرفته از: infosanat.com
کوششهای اقتصادی انسان همواره معطوف بر ان بوده است که حداکثر نتیجه را از حداقل تلاشها و امکانات بدست آورد . این تمایل را میتوان اشتیاق وصول به بهره وری افزونتر نام نهاد . جمیع اختراعات و ابداعات بشر از ابتدا ئیترین ابزارکار در اعصار بدوی گرفته تا پیچیده ترین و بغرنج ترین تجهیزات مکانیکی و الکترونیکی زمان حاضر متاثر از این تمایل و اشتیاق میباشد .
اما همواره این سوال مطرح استکه چراکشوری پیشرفت کرده در حالی که کشور مشابه از نظر منابع اولیه و امکانات بهره وری دارای شرایط بهتری بوده و عقب مانده است . چه عامل مهمی در شرایط مشابه باعث پیشرفت و موفقیت (کشور – گروه – فرد ) و باعث عقب ماندگی و عملکرد نادرست بعضی دیگر میشود .
پاسخ به این سوال را بایستی در ارتباط مستقیم و همبستگی مثبت بین خلاقیت و نوآوری نیروی انسانی و سطح بهره وری سازمان ها جستجو نمود
خلاقیت و نوآوری لازمه و پیش درآمد توسعه و پیشرفت و تعالی یک سازمان و جامعه است و آگاهی از متون و تکنیک های آن ضرورتی اجتناب ناپذیر برای مدیران –کارکنان و پژوهشگران علاقه مند است .
با بهره جویی از متون خلاقیت و نوآوری در سازمان های آموزشی ( با توجه به آنکه ستاده های آن بخشی از نهاده های اثر بخش دیگر سازمانها هستند ) و همچنین بخش آموزش سازمان ها خواهیم توانست به طریقی کار آورد اثر بخش به اهداف خود رسیده و سازمان و جامعه ای توسعه یافته و پیشرو داشته باشیم .
با پیشرفت روز افزون دانش و فناوری و جریان گسترده اطلاعت امروزه جامعه ما نیازمند پرورش انسانهایی استکه بتوانند با مغزی خلاق با مشکلات روبرو شده و به حل آنها بپردازند و از این رویکرد نیاز به آموزش خلاقیت و خلق افکار نو برای رسیدن به جامعه ای سعادتمند از اهمیت خاصی برخوردار است .
تعریف خلاقیت و مؤلفه های آن
خلاقیت همواره مفهومی اسرار آمیز وسیع و بسیار پیچیده بوده است . خلاقیت را شاید بتوان برترین سطح یادگیری بشر ، بالاترین توانمندی تفکر و محصول نهایی ذهن و اندیشه انسان دانست. ( ص 16 - افشین سلیمانی )
خلاقیت از دیدگاه روان شناسی یکی از جنبه های اصلی تفکر یا اندیشیدن است . تفکر عبارت است از فرآیند بازآرایی یا تغییر اطلاعات و نهادهای کسب شده موجود در حافظه دراز مدت و بر دو نوع همگرا و واگرا تقسیم بندی شده است .
تفکر همگرا عبارتست از فرایند باز آرایی یا دوباره سازی اطلاعات و نمادهایکسب شده موجود در حافظه دراز مدت .
تفکر واگرا عبارتست از فرآیند ترکیب نوآرایی اطلاعات و نمادهای کسب شده موجود در حافظه دراز مدت . خلاقیت یعنی تفکر واگرا
تعریف خلاقیت از دیدگاه سازمانی :
خلاقیت یعنی ارائه فکر و طرح نوین برای بهبود ارتقای کمیت یاکیفیت فعالیتهای سازمان ( بهبود عملکرد ) مثلا افزایش بهره وری یعنی افزایش تولیدات یا خدمات کاهش هزینه ها - روشهای بهتر و خدمات جدید چنانچه ملاحظه میشود خلاقیت با بهره وری رابطه مستقیم داشته و موجب بالا رفتن سطح عملکرد در یک سازمان خواهد شد .( ص 3 - ناهید محمدی )
تعاریف دیگری نیز در باره خلاقیت در جدول ذیل ارائه گردیده است
(جدول شماره یک )
آیزنگ ، آرنولد ، مای لی (1972 ) منصور (1372) خلاقیت فرآیندی روانی است که منجر به حل مسئله ، ایده سازی ، مفهوم سازی ، ساختن اشکال نری ف نظریه پردازی و تولیداتی می شودکه بدیع و یکتا باشند .
فرهنگ روان شناسی
وبر خلاقیت عبارتست از ظرفیت دیدن روابط جدید ، پدید آوردن اندیشه های غیر معمول و فاصله گرفتن از الگوی سنتی تفکر
تورنس (1979) خلاقیت فرآیندی استکه شامل حساسیت نسبت به مسائل ،کمبودها ، تنگناها و ناهماهنگی ها می شود . حساسیتی که بدنبال تشخیص مشکل یا مشکلات بوجود می آید و بدنبال آن جست و جو برای یافتن راه حل های مشکلات و طرح فرضیه هایی برای این منظور آغاز میگردد . سپس فرضیه ها آزمایش و تعدیل می شود و نتایج نهایی به دست می آید
فرهنگ روان شناسی سیلامی
خان زاده (1358) خلاقیت همان تمایل و ذوق به ایجادگری است که در همه افراد و در همه ی سنین به طور بالقوه وجود دارد و با محیط اجتماعی – فرهنگی پیوستگی مستقیم و نزدیکی دارد . شرایطی مناسب لازم است تا این تمایل طبیعی به خود شکوفایی به تحقق پیوندد ....
ویزبرگ (1992) خلاقیت یعنی پدید اوردن دستاورد های جدید و ارزشمند ، بر اساس نوعی تفکرکه در همه ی افراد ،کمابیش ، وجود دارد
ورنون(1989 ) خلاقیت توانایی شخص در ایجاد ایده ها ، نظریه ها ، بینش ها یا اشیای جدید و بازسازی مجدد در علوم و سایر زمینه هاست که بوسیله متخصصان به عنوان پدیده ای ابتکاری و از لحاظ علمی ، زیبایی شناسی ، فن آوری و اجتماعی با ارزش قلمداد گردد
با توجه تعاریف فوق 3 مؤلفه خلاقیتکه عبارتند از تخصص ، تفکر خلاق و انگیزش که میتواند درونی یا بیرونی باشد ، نقش مدیر در پرورش خلاقیت با استفاده از تحرک و تشویق کارکنان – تفویض اختیار بهکارکنان ، پیداکردن ذهنهای خلاق ، اجرای نظام مدیریت مشارکتی – مشورت و تشویق ابتکارات میتواند بسیار اثر گذار باشد .
ویژگیهای خلاقیت
1 – خلاقیت فرآیندی فکری روانی است
2 – محصول خلاقیت میتواند به شکل یک اثر – ایده – راه حل – یک مش یا هر چیز دیگری ظهورکند
3 – محصول خلاقیت پدیده ای نو و جدید است ( نوآوری )
4 – محصول خلاقیت علاوه بر جدید بودن دارای ارزش نیز هست
5 – خلاقیت یک توانایی عمومی است و در همه افرادکما بیش وجود دارد
6 – خلاقیت قابل پرورش است و با محیط اجتماعی ارتباط مستقیم دارد
تفاوت خلاقیت و نوآوری تغییر
خلاقیت بطور عام یعنی توانایی ترکیب اندیشه ها به شیوهای منحصر به فرد یا ایجاد ارتباطی غیر معمول بین اندیشه ها ( ص 4 – خلاقیت در مدیریت )
نو آوری : فرآیند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول خدوات و روشهای جدید عملیات است .
انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوری
در معادله نوآوری - مفهوم : اشاره بر ایده ای استکه با توجه به چهار چوب مرجعی آن فرد ، سازمان یک دانش انباشته شده جدید است .
اختراع : ایده جدیدکه به حقیقت رسیده باشد
انتفاع : حداکثر استفاده از یک اختراع دلالت دارد
در مورد نوآوری و تغییر نیز تفاوتهایی وجود دارد . برای مثال تغییر میتواند به بهبود رضایت شغلی یک فرد اطلاق شود در حالیکه نوآوری نتیجه و تاثیری بیش از یک فرد را در بر می گیرد و برای دپارتمان ایجادکننده است ( لارسن 1993 ) . از این رو تمام نو آوریها می توانند یک تغییر باشند در حالیکه تمام تغییر ها نوآوری نیستند . تغییر نتیجه فرآیند خلاقیت و نوآوری فرد است ( ص 4 – عباس طالب بیدختی )
تغییر سازمانی به عنوان اتخاذ یک فکر یا رفتار جدید بوسیله سازمان مشخص می شود ، اما نوآوری سازمان اتخاذ یک ایده یا رفتار استکه برای نوع وضعیت سازمان ، بازار و محیط کلی سازمان جدید است . اولین سازمانی که این ایده را معرفی میکند به عنوان نو آور در نظریه گرفته می شود وسازمانیکهکپی میکند یک تغییر را اتخاذ نموده است ( ریچارد ، ال ، اف ، 1992 ) (ص 27 – خلاقیت در سازمان )
شکل 1 – رابطه خلاقیت ، نوآوری و تغییر
یک سازمانکه مشوق نو آوری است سازمانی استکه دیدگاههای ناشناخته به مسائل یا راه حل های منحصر برای حل مسائل را ارتقاء می دهد . ن.آوری فرآیندکسب اندیشه خلاق و تبدیل به محصول و یک روش عملیاتی مفید است .
سه مجموعه از متغییر ها وجو دارندکه میتوانند نوآوری را ایجادکنند . آنها به ساختار سازمانی – فرهنگ و توانایی منابع انسانی مربوط می شود .
سازمانهای نوآور تجزیهکردن را تشویق میکنند . آنها هم به موفقیتها و هم به شکستها پاداش می دهند . از اشتباهات تجربه کسب نموده وکار خود را در جهت بهبود عملکرد اصلاح میکنند . در این مقاله فرهنگ نوآور و منابع انسانیکه تاثیر ویژه ای بر بهبود عملکرد و بالا رفتن بهره وری دارند مورد نظر بوده و تاثیر آ«وزش فعالانه و توسعه دانش اعضای سازمان آن طور روز آمد یاشد مورد تشویق قرار گرفته و پرورش خلاقیت مد نظر است .
بنابر این سازمان های نو آور امنیت شغلی در سطح عالی برای کارکنان خود فراهم می آورند و به افراد جرات می دهندکه تغییر پذیر باشند . زمانیکه اندیشه ای جدید تکامل می یابد پیشتازان تغییر فعالانه و با شور و شوق اندیشه انفعالی بخشیده و ان را حمایت نموده و بر مشکلات چیره می شوند و اطمینان می دهندکه نوآوری به مرحله اجرا در خواهد آمد . (ص 5 – خلاقیت در مدیریت – ناهید محمدی )
از وظایف مدیران پیدا نمودن و شناسایی ذهن های خلاق در سازمان و حمایت از آن و ایجاد امنیت در رضایت شغلی و انگیزش در این کارکنان در جهت استفاده از افکارشان در سازمان است . ویژگیهای زیر راهنمایی جهت شناخت این افراد است .
ویژگیهای شخصیت خلاق
استقلال : فرد خلاق عقاید و اندیشه هایش را وابسته به افکار دیگران نمی داند و افکار وکارهای خویش از استقلال بالایی برخوردار است .
ریسک پذیری : فرد خلاق اهل خطرکردن است و ماجراجویی را دوست دارد ، در برخورد با مسائل و مشکلات جرات بیشتری به خرج می دهد و معمولا نگران شکست های احتمالی خود نیست
کنجکاوی و علاقه بهکارهای پیچیده : از سطح ظاهری یک مسئله فراتر رفته و تو شکافی نموده و در حل مشکلات پیچیده انرژی زیادی صرف میکند .
تحمل ابهام : برای فرد خلاق مواجه شدن با ابهامات یک مبارزه محسوب شده و نوعی لذت بدنبال دارد .
انعطاف پذیری : اگر او در جریان حل یک مسئله با پاسخی برخوردکند مسیر فکری خود را به سهولت تغییر داده و آن موضوع را از زوایا و ابعاد دیگری بررسی نموده و افکار و راه حل های متنوع را بکار می گیرد و همواره جایی برای تغییر و تحول باقی می گذارد .
شوخ طبعی : فرد خلاق از ظرافت دید و نکته سنجی زیادی برخوردار است و اغلب قادر است با اظهار نظرها بیان نکته ها و خلق موقیتها ی جالب دیگران را به عهده دارد .
اعتماد به نفس بالا : نسبت به خود و توانمندیهایش آگاهی دارد و معتقد استکه ایده ها و نظراتش ارزشمند هستند .
ابتکار و تخیل قوی و حساسیت : ایده های او معمولا با ایده های دیگران بسیار متفاوت است و در مواردیکه دیگران به راحتی و روزمرگی از آن می گذرند ذهن خیال پرداز قوی دارد .
زیبایی دوستی : فرد خلاق به اسانی مجذوب زیبایی می شود و نسبت به آن توجه و دقت زیادی میکند و به فعالیتهای هنری علاقه مند است .
تردید : اغلب بسیاری از قوانین رایج جامعه برای او جای سؤال باقی می گذارند . این مشکوک بودن و عدم اعتماد فرد خلاق معمولا ناشی از علاقه درونی او به تغییر – اصلاح امور عادی و خلق ایده های بهتر است ( ص 36 –کلاس خلاقیت )
« استیز » علاوه بر ویژگیهای فوق موارد زیر را نیز بر این ویژگیها می افزاید :
سلامت روانی و ادراکی – توانایی ایجاد تعداد زیادی ایده بطور سریع – دلگرمی و امید به آینده – علاقه به سادگی و بی تکلفی در نوع لباس و جنبه های گوناگون زندگی – روحیه انتقادی – آرامش و آسودگی خیال – توانایی برقراری ارتباط عمیق و صمیمانه – شهامت – قدرت – جلب حس اعتماد و اطمینان دیگران – مسئولیت پذیری و توانایی سازمان دادن به فعالیتهای گوناگون و حساسیت به مسائل و مشکلات اجتماعی
بهره وری در سازمان و توسعه نیروی انسانی
.....
هرچند عوامل متعدد و درهم بافته ای باعث میشوند تا بهره وری یک سازمان افزایش یافته و در سطح دلخواه نیز ثابت باقی بماند همچون ارزیابی عملکردکارکنان و انتخاب افراد مناسب و متعهد در تصدی پست های مدیریت و دوره های آموزشی مفید . همسویی اهداف سازمان و اهداف کارکنان و همخوانی تحلیل مشاغل و ویژگی های شخصیتی شغل ( شناختی – هیجانی و رفتاری ) – ایجاد انگیزش و بالا بردن کیفیت کاری ایجاد رضایت شغلی و پائین آوردن فشار روانی در سازمان و ایجاد محیط فرهنگی مناسب از دیگر عوامل مؤثر در بهره وری بوده و با این رویکرد آموزش خلاقیت و نوآوری میتواند درکلیه این عوامل تاثیرات مثبت نهاده و طبق فرآیند حل خلاق مسئله در شرایط ایده آل شامل مراحل ( حقیقت یابی – ایده یابی و راه حل یابی )
1 – حقیقت یابی : تشخیص مشکل بنیادی از مشکلات حاشیه ای و زائیده مشکلات اصلی
2 – ایده یابی : ایده های جدید و انگیزه های نو و مغایر با عادات و انتظارات
3 – راه حل یابی : انتخابکم هزینه ترین و سریعترین راه برای رسیدن به هدف
سازمان میتواند با حل مسائل مربوط به هریک از عوامل ذکر شده با تغییرات وارده به سیستم همسو شده و به هدف بهره وری بیشتر دست یابد .
حال اگر مطلب فوق را بصورت معادله زیر نشان دهیم
نو آوری + بهره وری بهبود مستمر عملکرد
مشاهده میشود خلاقیت و به موجب آن دستیابی به نوآوری و بالا رفتن اثر بخشی وکارآیی ( بهره وری نیروی انسانی ) میتواند جهت حرکت سازمان را نسبت به تغییرات جهانی هم محور و به سمت توسعه ملی بالنده سازد .
انگیزش و خلاقیت و بهبود عملکرد
هرگونه تغییر و تحولی راکه تاثیرات مثبت داشته باشد بهبود می نامیم . تغییر و بهبود را در دو شکلکلی میتوان دید یکی تغییرات و اصلاحات جزئیکه با Kailzen و یا تحول دائمی معروف است و دیگری اصلاحات و تغییراتکلی و وسیع که به نوآوری معروف می باشد . هرگاه نوآوری همراه باکایزن باشد در طی زمان استانداردهای جدید بالاتر از استاندارد های قبلی قرار میگیرند و نمودار بهره وری بصورت تشویقی دیده میشودکه نشان دهنده بهبود عملکرد در سیستم است .
نوآوری + بهره و ری بهبود عملکرد و یاکیفیت مستمر
تغییر عامل مهم انگیزش است و نیاز به راه حل یابی در منشاء تغییرات خلق الساعه خلاقیت به بار می آورد . حرکت از حالت فشار به رضایت باعث نوعی آرامش مطلوب میشودکه خد بستر تغییر و زمینه ساز خلاقیت های بعدب است .
بهبود اقتصادی هرکشور هنگامی آغاز میشودکه خواهان عملکرد بالایی باشد این بهبود عملکرد چیزی استکهکشورهای جهان به آن نیاز دارند . ( دکتر توردال – 1990 )
دکتر توردال رئیس کنفدراسیون جهانی بهره وری مقاله بسیار جالب و ارزنده دکتر ویلیام رنالد را در مورد قواعد قدیم و جدیدیکه در باره رئوس تغییراتیکه برای بهبود عملکرد در چند دهه اخیر روی داده در جدولی بشرح زیر نقل میکند .
قواعد قدیم قواعد جدید قواعد قدیم قواعد جدید
بزرگتر ، بهترکوچک زیباست تمرکز تمرکز زدایی
پیچیدگی سادگی اختیارات سازمانی متمرکز سازمان گسترده
تئوری X تئوری y تخصیص در وظایف سیستم های تولیدی
کاهش هزینه ارزش افزوده استفاده زیاد از ماشین اضافه ظرفیت
مشکل گشایی موردی برنامه ریزی استراتژیک مشغول کردن کارکنان مشغول کردن مواد و مصالح
سیستم سفارش یک جا تحرک مداوم کنترل های متعدد یک کنترل صحیح در ابتدا
موجودی بعنوان دارایی موجودی بعنوان هزیه سودکوتاه مدت سود آوری بلند مدت
مدیریت دستوری مدیریت مشارکتی ارضاء غرور غرور ارضا نشده
قدرت رئیس قدرت کارکنان اصالت هدف سازمان اصالت هدف مشتری
درصدی از تولید ناقص تولید بدون نقص سیستم پیگیری سیستم جذب
تاکید به پول تاکید به زمان بهره وری تدریجی بهره وری جهشی
افزایش هایکمی افزایش هایکیفی ازدیاد بهبود
نیروی متخصص متصدیان آموزش دیده چند حرفه ای حرکت با توجه به سود مقطعی حرکت استراتژیک
تداوم تناوب وابستگی به تجربه حال از اندیشه های قدیمی آزادی برای عقاید تازه
عرضه کنندگان در خطر عرضه کنندگان خبره سنجش بهره وری بهبود بهره وری
توجه به ورودی توجه به خروجی کنترل پیچیده کنترل ساده
منطق قیاسی ( استنتاجی ) تفکی خلاق مغایرتها تشابهات
توجیه هزینه ها سرمایه گذاری استراتژیک حد اکثرکردن بهینه کردن دراز مدت
جستجوی نیرویکار ارزان تربیت نیروی کار اثر بخش صدور اشتغال حفظ نوآوری
تجزیه و تحلیل روندها جهش های چشمگیر قیمت سهام مزیت رقابتی
آموزش و پرورش عمومی خلاقیت و نو آوری
آموزش اساسی تری جنبه توسعه منابع انسانی بشمار می رود . با توجه به زمینه اثر آموزشها آنها به دو بخش تقسیم می شوند
الف ) آموزشهای اختصاصی که موجب ارتقای کیفی وکمی توان فرد آموزش گیرنده در زمینه مشخص میگردد مانند رشته های فنی و حرفه ای
ب ) آموزشهای عمومی : آن بخش را دربر میگیردکه در مجموعه فعالیتهای فرد یا حداقل بخشی از آنها اثر مثبت می گذارد و تکنیکها و تمرینات تقویت حافظه ، تند خوانی و خلاقیت از آن جمله اند .
در جهان امروز هر ملتی با تقویت خلاقیت سعی در ازایش سرعت پیشرفت و مشکل گشایی هر چه سریعتر دارد . در جنین شرایطی زمینه وسیع و در عین حال اساسی پیشرفت در جنبه های گوناگون تمدن و فرهنگ ، خلاقیت و نوآوری استکه لازم است سریعا فعالیت در زمینه افزایش آن توسعه یابد . بطورکلی هدف از آموزش خلاقیت شامل مراحل زیر است
1 – شناخت فراگیران از استعداد خلاقیت
2 – پی بردن به استعداد خلاقیت در خویشتن
3 – اعتقاد به رشد استعداد خلاقیت و سعی در جهت آن
4 – بکار گیری توان خلاقیت در حل مسائل ومشکلات زندگی ( ص 154 – خلاقیت و نوآوری در انسانها و سازمانها )
شرایط ایجاد خلاقیت و نوآوری
– فضای خلاق : یکی از راه های مهم ظهور نوآوری بوجود آوردن فضای محرک خلاقیت است
بکار گیری سیستم مدیریت استعداد TMS ابزار مؤثری در سازمان بشمار می رود .کشف ، جذب ، حفظ و اداره و مدیریت استعداد ها از عناصر اصلی این مدیریت است . مکان خاصی را در اداره جهت خلاقیت افراد درنظر گرفته و انواع وسایل و ابزار خلاقیت را در آن قرار دهید ( پوستر ها – فیلمها – نرم افزار های کامپیوتر و .... )
– دادن وقت و آزادی فکر برای خلاقیت :
- برقراری سیستم پیشنهادات و تقویت نظرات و عقاید جدید و ارزش قائل شدن برای افراد خلاق و سختکوش ( قهرمانان آرام )
- ایجاد روابط گروهی و استفاده از سینرژی و شهود در گروه
- ایجاد فضاهایی برای سرگرمی های ایده ساز – ورق زدن کتابها و مجلات و مسائل مطرح در بین جوانان جامعه
- پیاده روی بصورت فردی که نوعی آرامش فکری بدنبال دارد و در آن تداعی آزاد ذهنی انجام شده افکار و ایده های نو پیامد آن است
- موسیقی مناسب اثر خارق العاده ای در تراوش افکار داشته و تصویر سازی ذهن را فعال میکند و از آن میتوان در فضاهای هنری و آموزشی جهت تراوش خلاقیت اشخاص بهره جست ( خلاصه برداری و تحلیل های نویسنده ازکتابهای رفرنس داده شده )
تکنیکهای خلاقیت
- تکنیک چرا : این تکنیک هم برای حل مسائل و هم برای ایده یابی و ایده پردازی بکار میرود . برای شناسلیی و تعریف درست مسئله میتوان از این تکنیک استفاده کرد . سپس ایده های جدیدی در رابطه با موضوع بدست می آیند و چرای دیگری مطرح می شود و باید توجه داشت که سوالات تا آنجا ادامه پیدا میکند که به یک بصیرت و بینش برسیم و یا در یک باتلاق فرو رویم ( ص 20 – جلیل صمد آقایی ) این تکنیک را میتوان با تکنیک سؤالات ایده بر انگیز ( SCAMPER) ترکیب نمود
- تکنیک یورش فکری Brain Storming : این تکنیک را نخستین بار دکتر آلکس اسبورن مطرحکرد و چنان مورد استفاده و استقبال مردم و سازمانها در غرب قرا گرفتهکه جزئی از زندگی آنان شده است . یورش فکری در واژه نامه بین المللی « وبستر » چنین تعریف شده است : اجرای یک تکنیک گرد همایی که از طریق آن گروهی می کوشند راه حلی برای یک مسئله بخصوص با انباشتن تمام ایده هایی که در جا بوسیله اعضاء ارائه میگردد بیابد . در این تکنیک تمام شرکت کنندگان به ایده یابی در محیطی که مؤکدا خالی از عوامل بازدارنده است هدایت میشوند و همین روحیه آزاد منجر به آنچه که میتوان آنرا ایده های خارق العاده نامید میگردد .
چهار قانون اساسی در این تکنیک ذکر می شود 1 – انتقاد ممنوع 2 – چرخش آزاد و جسارت طرح ایده های خارج از ذهن با استقبال روبرو می شود 3 -کمیت ایده ها مورد نظر است
4 – ترکیبات ایده ها و اصلاح آن ( ص 119 – دکتر تیمور آقایی )
تکنیک شش کلاه فکری : مبدع این تکنیک دکتر ادوارد دوبونو است . بطورکلی این تکنیک شش جنبه یا سبک فکری را تعریفکرده و برای هرکدامکلاه رنگ خاصی را بعنوان سمبل تعیین می نماید تا بوسیله آن بتوان بطور روشن و سریع ا ز سبک فکری ( گرایش – حالت – احساس – فکر – موضع – نگرش ) خود ، آگاه شد انرا تغییر داد یا بدیگران اعلام نمود و از سک فکری دیگران نیز آگاه شد . البته باکمی دقت در اصطلاح «کلاه خودت را قاضی کن » متوجه می شویم که به نوعی چنین روشی در فرهنگ ایرانی – اسلامی وجود داشته است . در این تکنیک رنگ کلاه متناسب با سبک فکری مربوطه است .
کلاه سفید : سفید رنگ خنثی و منفعل است .کلاه سفید با موضوعات و شکل های انفعالی سر وکار دارد . واقعیتها بدون هیچگونه قضاوتی مورد جستجو قرار می گیرد
کلاه سرخ : سرخ نشانه خشم شور و هیجان است . بینش هیجانی و جنبه های احساسی و غیر استدلالی ( ابزار مناسبی برای بیرون ریختن احساسات است )
کلاه سیاه : نشانه منفی نگری و افسردگی است . بیانگر جنبه های منفی و بد بینانه است
کلاه زرد : زرد نشانه آفتاب و مثبت است . جنبه های مثبت و خوشبینانه
کلاه سبز : نشانه رویش و باروری . بیانگر خلاقیت و فکر های نو است
کلاه آبی : سردی و آسمان . برنامه ریزی و ساماندهی کلاه نظارت و استفاده از بقیه کلاه هاست (ص 44 – صمد آقایی )
تغییر احساس زاویه دید سبک فکری و نگرش در بازی باکلاه ها موجب آن می شود تا به فکر خود مسلط شده و چیز هایی راکه می خواهیم فرا خوانیم . علاوه بر این چون فکر با رنگ کلاه عوض میشود فشاری بر شخصیت فرد وارد نشده و فقط روش فکری عوض میشود و مخالفت انتقال یا موضع گیری را در گروه از بین می برد .
تکنیک گروه اسمیNo mial Grup Teechnig : فرآیند تصمیم گیری شامل 5 مرحله است :
اعضاء گروه در بررسی یکدیگر دور یک میز جمع میشوند مسئله بصورت کتبی به هریک از اعضاء داده میشود و آنها چگونگی حل مسئله را می نویسند . هریک از اعضاء به نوبت یک عقیده را به گروه ارائه می دهد ، عقاید ثبت شده در گروه به بحث گذارده میشود تا مفاهیم جهت ارزیابی روشن تر وکاملتر شود . هریک از اعضاء مستقلا و مخفیانه عقاید را درجه بندی می نماید . تصمیم گروه آن تصمیمی خواهد بودکه در مجموع بیشترین امتیاز را بدست آورده باشد . ( ص 4 – عباس طالب بیدختی )
تکنیک الگو برداری از طبیعت ( Bionics ) : یکی از تکنیکهای خلاقیت و نوآوری که در ابداعات فنیکاربرد گسترده و موفقی داشته الگوبرداری از ضعیف است . برنامه ریزی های کامپیوتر و موضوع هوش مصنوعی همه با الگو برداری و تقلید از فعالیتهای مغز آدمی انجام شده است . ذهن با قدرت انتخابگر خود جریانهای طبیعت را درقالب قانون ریخته و عرصه های جدیدی را پیش روی بشریت می گشاید و ابداعات و اختراعات تازه ای را به او ارزانی میدارد (ص 126 – خلاقیت و نوآوری )
تکنیک دلفی ( Delphi tec ) : در این تکنیک افراد هیچگاه بصورت گروه در یک جلسه و بصورت رویارویی مستقیم جمع نمی شوند و این تکنیک در پنج مرحله صورت می پذیرد .
1 – اعضاء گروه بصورت مخفیانه راه حل کتبی ارائه می دهند
2 – نظرات کتبی به یک ایستگاه مرکزی ارسال می شود
3 – همه نظریات برای هر یک از اعضاء گروه ارسال میشود
4 – اعضاء در باره نظریات دیگران اظهار نظرکتبی به ایستگاه مرکزی می فرستند
5 – مراحل 3 و 4 آنقدر تکرار میشود تا اتفاق آراء بدست آی ( وی ، جی ، پانیه 1982 ) ( ص 122 – خلاقیت و نوآوری )
تکنیک TKG : حل گروهی مسئلهکه توسط کوبایاشی وکاراکیتا در سال 1964 ابداع شد . این روش مبتنی ب مجموعه واقیتهایی است که شرکت کنندگان تولید می کنند . این واقعیتها دارای 3 شرط زیرند 1 – باید به مسئله مورد نظر مربوط باشند 2 – بطور عینی اثبات پذیر باشند 3 – مهم باشند
TKG دارای 2 مرحله الف ) تعریف مسئله : شرکت کنندگان واقعیت های مربوط به زمینه مورد نظر رویکارت می نویسند ب ) حل مسئله ) شرکت کنندگان راه حل های پیشنهادی را می نویسند و سپس بصورت مجموعه ای قرائت می شود
تکنیکهای دیگر خلاقیت نیزکه در پرورش ذهن میتوان استفاده از آن نمد عبارتند از :
تکنیک ایدکاتور ( تفکرکلامی و دیداری و استفاده از سمبول های گرافیکی بجای کلمات ) – تکنیک یورش فکری معکوس : معرفی وضعیت مطلوب و پیدا نمودن نقاط قوت یا اشتباهات آن - تکنیک PMI : نکات مثبت و نکات منفی موضوع و نهایتا نکات جالب و تازه مورد را لیست نموده و موضوع را از نظر محدودیتها و مزایا و تازگی های آن بررسی می نماید – تکنیک ایفای نقش – تگنیک چه می شد اگر ..... ؟ تکنیک وارانه سازی (کشف چیزهایی که وجود ندارد )کارهایی که انجام نمی دهید و ......
و دیگر تکنیک هاکه در حوصله این مقاله نمی گنجد تکنیک هایی است که با آموزش آنها درکلاس خلاقیت میتوان بر افراد خلاق سازمانها افزود و نهایتا به بهره وری بهینه وکیفیت مطلوب دست یافت .
آموزش کاربردی خلاقیت و حل خلاق مسئله در واحد سازمان آموزشی (کلاس درس )
راهکارهای کاربرد خلاقیت در حل مسائل مطرح شده در سازمان آموزشی (کلاس درس )
1 – ارائه تصویری از قسمتی از درس و درخواست ساختن داستانی در باره آن از هر یک از فراگیران
2 – عنوان نمودن جمله ای مربوط به درس و درخواست ساختن داستانی در باره آن از هر یک از فراگیران
3 – ارائه کلمات کلیدی و درخواست تغییر شکل نوشتاری واژه به طوری که معنی خاصی را در باره موضوع درس یا چیزیکه مربوط به آن است به ذهن متبادر سازد
4 - استفاده از جملات تحریک کننده و هیجان انگیز مانند خود را در جای .... بگذارید – به جای نقطه چین بر اساس موضوع درس تلوزیون – یخچال – موجودات سیاره عطارد – نپتون – باکتری – بمب ساعتی و ...... میتواند قرار بگیرد .
5 – استفاده از الگوهای طبیعت و نظام موجود در آن در توضیح مطالب علمی و سازمان دهی در باره مطالب در یک مورد انتزاعی و تجزیه و تحلبل موفولوژیک
6 – استفاده از خواب خلاق یا ناخود آگاه به این ترتیبکه موضوع درسی مثلا منظومه شمسی را دریک حالت نیمه خواب و Relaxe برای دانش آموزان بصورت تصویر خلاق بیان نموده و آنها را باکنترل خواب خود جزو چیزهای جالب و خلاقی را دیده و سپس در باره آن علاوه بر یادگیری دانشی درس خلاقانه به بحث و گفتگو بپردازند .
7 – همفکری در گروه در باره یک مسئله ابتدا بصورت فردی به مسئله و پاسخ آن می اندیشد و سپس راه حل ها را در گروه به بحث گذاشته و بهترین راه حل بر اساس آراء انتخاب می شود .
8 – ثبت ایده ای جدید و ناگهانی و اعلام آن در هر شرایطی درکلاسکه لازمه آن دادن فکر و گفتار درکلاس است این ایده ها میتواند راجع به موضوع درسی هر جلسه باشد .
9 – انجام دادن کارهای ساده بر خلاف عادت همیشگی و تغییر نوع گفتار – حرکات چهره و بدن و شکل نوشتن و غیره میتواند به تغییر عادت کمک کند .
10 – تحمیل روابط : برای چیزهای نامربوط تشابهاتی پیداکنید . از موضوعات درسی استفاده نموده دوکلمه نا مرتبط را با توجه به موضوع درس عنوان نموده و تشابهات آن را مورد بررسی قرارداده و یا در قسمتیکاملا شبیه را بررسی نموده و پیداکنید که تا چه تضادهایی با هم دارند مثال : ( صابون –کاغذ ) صابونکاغذی [ راه حل مانند توقف در پاگرد پلکان است . نظری انداختن به اینکه بهکجا می رویم و ازکجا آمده ایم . ] جایی برای نفس تازهکردن
نتیجه گیری و پیشنهاد های تحقیق
در این مقاله تاثیر سازمانهای آموزشی را بر بالا رفتن بهره وری کل سازمان بررسی نموده استدلال نمودیمکه افزایش بهره وری متخصصان و صاحبنظران و اندیشمندان کشورکه سازمانهای اموزشی را تشکیل می دهند بیشترین تاثیر را بر نیروی انسانی فعال در نهادها و سازمانها ی دیگر ( بهداشتی – صنعتی – هنری – نظامی - ..... ) می گذارد لذا آموزش خلاقیت و پرورش فرآیند خلاق حل مسئله و توجه به نوآوری های افراد میتواند موجب افزایش کیفیت ستادهای سازمان آموزشی گردد و به نوبه خود این ستاده ها بعنوان نهادهایی خلاق با ورود به بازارکار و سازمان های سازنده جامعه یک ارتقاء سطح بهره وری سازمان ها ذیربط شده و با افزایش بهره وری نیروی انسانی در این سازمانها جامعه به سمت رشد اقتصادی و توسعه یافتگی قدم برداشته و هماهنگ با تغییرات جهانی پیش خواهد رفت .
لذا آموزش خلاقیت و بکارگیری آن درکلاسهای درس با توجه به موضوع خاص دانشی آن جلسات در سازمان آموزشی از نیازهای بسزای آموزش و پرورش بوده و بایستی در سیاستگذاری کلان آموزشی برنامه ریزیهایی بر اساس پژوهش میدانی در باره آن انجام گیرد . این دوره های آموزشی میتواند در سازمانها نیز جهت بهبود عملکردکارکنا ن برگزار گردد . پیشنهاد می گردد برای ارزیابی همبستگی مثبت بین خلاقیت و نوآوری و بهره وری در سازمانها از روش میدانی و دو گروه آزمایش شونده و گواه استفاده نمود معلمین را به عنوان نهاده ها مورد آموزش تکنیکهای خلاقیت ، شناسایی افراد خلاق درکلاس درس و تقویت این ویژگیها قرار داده شوند وروشهای خلاق حل مسئله به آنان آموزش داده شود . پس از دوره آموزشی دانشی که توسط این معلمین با استفاده از تکنیکهای خلاقیت انجام می پذیرد میزان خلاقیت ستاده های کلاس آنان را با پرسشنامه خلاقیت سنجیده و پس از ورود این محصول به سازمانهای مختلف بهره وری تولید گروه آمزش دیده و گروه گواه را مورد ارزیابی قرار داده تاثیر آموزش خلاقیت بر نهاده ها ( نیروی انسانی ) و افزایش بهره وری را اندازه گیری نموده و همبستگی میان این دو بدست می آید .
لازم به ذکر است همبستگی مثبت بین نوآوری و خلاقیت و بهره وری نیروی انسانی بصورت تطبیقی در طی تاریخ اثبات شده و اختراعات و ابتکارات بشر روز به روز از هزینه هاکاسته و بر سود آوری این فن آوریها دلالت دارد .
منبع: همایش ملی بهره وری منابع انسانی در آموزش و پرورش
برگرفته از: sadeghdeilami.com
مدیریت نوآوری شنبه، 25 خرداد 1387 این روزها در شرکت های آمریکایی " خلاقیت " به بحث روز تبدیل شده است .زمانی قیمت وکیفیتکالا و خدمات ،کار تحلیلی آماری و دانش نیروی انسانی ، محور اصلی گرداندن چرخ شرکت های بزرگ بود. اما خیلی زود نیرویکار آموزش دیده چینی و هندی و مجار و حتی چک و روس با دستمزدهایکمیکه می گیرند ، جای همه آن معیارها را گرفت .
اکنون شرکت های آمریکایی برای حفظ برتری خود نسبت به سایرین ، خلاقیت را به عنوان هسته مرکزی فعالیت هایشان در نظر گرفته اند.کارکنانیکه این روزها به مدد هوش سرشار و خلاقیتشان می توانند موجب نوآوری و خلاقیت درکارشان شوند، توسط مدیران باهوش شرکت ها شناسایی و استخدام می شوند تا بتوانند در محصول اصلی شرکت تحول و متعاقب آن رشد تولید ایجادکنند..واقعیت این استکه در دنیای امروز بازی متفاوت است .دیگر تنها صحبت از ریاضیات و علوم به میان نمی آید.بلکه آنچهکه برتر از علم شناخته شده است ، ابتکار ،قوه تخیل و مهمتر از همه ابداع است .
اما تبدیل دانش بهکالا و محصولات واقعیتی استکه هم اکنون در سطح جهان آشکار است .ما همواره شاهد هستیمکه قدرت های جهان می توانند خودرو، لوازم برقی و سایر محصولات را تحت سلطه خود درآورند و به خود اختصاص دهند، اما به نظر می رسد دانش اقتصادی افراد چیزی نیستکه بتوان آنرا به یک مرز محدودکرد و برای همیشه می تواند پاینده باشد. دانش اقتصادی همان چیزی استکه امروزه منجر به ظهور دانشگاههای مشهور، آزمایشگاههای بی نظیر ، مهاجران مستعد و به طورکلی فرهنگ اقتصادکارآفرین شده است .هم اکنون برای مهندسان و دانشمندان باهوش و مستعد فرقی نداردکه موضوعکارشان ساخت خودرو باشد یا یخچال .آنها در هر صورت از هوش و استعداد خود در نوآوری بهره می جویند. به همین دلیل استکه شرکت های آمریکایی در آستانه ایجاد تجربیات جدیدی برای مصرفکنندگان هستند و تنها به تولید فکر نمیکنند .
در حال حاضر اشکال مختلف ابداعات به شرط اولیه فرهنگ مصرفکننده بستگی دارد و این یک توانایی استکه شرکتی بتواند پیش از آنکه مشتریانش بخواهند، دریابدکه مردم به چه چیزی نیاز دارند.تصور چیزی غیر از آنچه مردم مصرف میکنند یک هنر است و در دنیای امروز خلاقیت به نسلی جدید از ابداعات شرکت ها منجر شده است . اگرچه دیگر ابر ستاره ها ی دهه 90 میلادی چونکلیتونکریستنسنکه بر خلاقیتکلان تمرکز داشت وجود ندارد.خلاقیتکلان در واقع به تاثیر تکنولوژی های بزرگ و غیرمنتظره بر شرکت هایی اطلاق می شدکه در آن دوران بسیار مطرح بودند.اما روند جدیدیکه شرکت ها امروزه در پیش گرفته اند خلاقیت خرد نام گرفته است و بدین معنا استکه به شرکت ها آموزش داده شود تا با نیازها و احساس های مشتریانشان ارتباط برقرارکنند .
برای این مهم در دنیای امروز ، آزمایشگاههای تحقیق و توسعه روی نیازهای مصرفکنندگانکار میکنند و شرکت ها استعدادهایکارمندان خود را در مسیر ایجاد خلاقیت و نوآوری هدایت میکنند.حتی برخی شرکت ها نقشه هایی را طراحی میکنندکه مسیر دست یابی به موقعیت هاییکه امکان بدعت گذاری و نوآوری را برایشان فراهم میکند، نشان می دهد .
بیزینس ویک برخی ازکوچکترین نیازهای قدیمی ما انسان ها را مورد بررسی قرار داده استکه می توان با ایده های نو تحولی در استفاده از آنها پدید آورد و زندگی انسان های عصر خلاقیت را بسیار آسان تر نمود .
****
منبع : مقاله " خلاقیت ؛وجه تمایز شرکت ها "- تهیهکننده شادی آذری - ترجمه از بیزینس ویک - روزنامه دنیای اقتصاد - یک شنبه 16 مرداد 1384
برگرفته از: infosanat.com
یکی از شرایط لازم برای پدیدار شدن افکار نو،وجود آرامش برای مغز است . این عضو اسرارآمیز در دریای آرامبخش درون آدمی میتواند با قلاب خویش به جستوجوی افکار نو پرداخته و به سوی خلاقیت حرکتکند . انسانها در یک محیط به دور از اضطراب و تنش،فرصت لازم را مییابندکه بهتر تفکرکنند و برعکس،در یک محیط پرتنشکه ابرهای نگرانی و بدبینی حضور دارند،مغز ،تمامی انرژی خویش را برای حفظ و موجودیت صاحب خود بهکار میبرد و دیگر مجالی برای اندیشیدن نخواهدداشت به همین خاطر لازم است انسانها بکوشند در جامعه شرایطی پدید آیدکه در بستر آن مغز بیندیشد و تکامل یابد و سببساز افکار نو شده و شرایط برای سازندگی در جامعه مهیا شود. با افزایش سپردهگذاریهای اخلاقی میتوان شرایط را برای شکلگیری یک محیط آرامبخش در جامعه فراهمکرد. هنگامیکه در یک بانک سپردهگذاری مالی میکنید،پول را از خود دورکرده و آن را در جایی میگذاریدکه بطور موقت به آن دسترسی ندارید و چه بسا،احتیاجاتی داشته باشیدکه نتوانید آنها را برطرفکنید،اما با گذشت زمان این سپردهها افزایش مییابد ،به گونهییکه متوجه میشوید باکمک آن میتوانید یک احتیاج بسیار مهم و ضروری خود را برطرفکنید. اما اگر شما از سپردههای خود به مرور برداشتکنید ،اگرچه با خرجکردن پول خود به نیازهای خویش پاسخ میدهید اما در یک زمان متوجه میشوید ،دیگر در حساب بانکی خود پولی ندارید و در صورت وقوع یک مشکل مهم،ممکن است دچار معضلات عدیده شوید. در این دنیا ما علاوه بر حساب بانکی مالی،دارای یک حساب بانکی اخلاقی نیز هستیم ،اگرچه سپردههای آن به صورت عدد و رقم قابل مشاهده نیست،اما این موجودی وجود دارد و اثرات این حساب بانکی بخوبی بر روی زندگی ما و دیگران مشهود است. انسان زمانیکه سپردهگذاری اخلاقی میکند،در ابتدا ممکن است احساس ضررکند،زیرا مجبور است بطور موقت سود را از خود دورکند اما در اصل او ضرر نکرده است بلکه به موجودی سپردههای اخلاقی خویش افزوده است. برای مثالکسیکه دروغ میگوید،بطور موقت چه بسا به سودش تمام شود،اما او در حال برداشت از سپردههای اخلاقی خود است. با گذشت زمان وقتی سپردههای اخلاقی او از دست رفت،تازه مشکلات او آغاز میشود و سبب خواهدشد رضایتمندی درونی خویش را از دست بدهد و دریای آرامش درونی او دچار تلاطم شود و آرامآرام فاصله شخصیت درونی او با آنچه در ظاهر به نمایش میگذارد،بیشتر میشود زیرا فرد در تلاش است تا نشان دهد دارای سپردههای اخلاقی فراوان است و همین موضوع باعث میشودکه او برای تطبیق دادن این دو شخصیت،انرژی فروانی را به هدر دهد و لذا شرایط درونی انسان برای تفکرکردن نامساعد شود .
ارنست دیمنه،بیان میکند «اگر میخواهید چیزی اصیل خلقکنید،خودتان باشید .»
کاهش سپردهگذاریهای اخلاقی در جامعه سبب میشودکه زمینه برای گسسته شدن روابط اجتماعی گسترش یابد و با سست شدن پیوندهای اجتماعی،شرایط لازم برای بروز خلاقیت در جامعه سختتر میشود. زیرا فرصتی برای تفکرکرن وجود نخواهدداشت .
حال این سوؤال در ذهن ما ایجاد میشودکه در چه شرایطی،ما در حال سپردهگذاری اخلاقی هستیم و در چه شرایطی در حال برداشت از حساب بانکی اخلاقی خود هستیم . توجه به موارد زیر میتواند در این خصوص به ماکمککند .
سپردهگذاریاخلاقی
عبارت است از:«راستگویی » ،
«عطوفت و مهربانی و احترام به دیگران و رعایت ادب در برخورد با دیگران » ،
«وفاداری به دوستان و آشنایان و حفظ آبروی آنان » ،
«رعایت حقوق دیگران » ،
«بیان گفتار با عمل » ،
«قبول مسوولیت همراه با توانایی » ،
«در برابر خطای دیگران گذشتکردن » ،
«امانتداری » ،
«پایبندی به عهد و وفا » ،
«پذیرش اشتباه خود » ،
«رازداری » ،
«کمک به دیگران و آموزش آنان جهت خوداتکا شدن بدون چشمداشت » ،
«نظم و انضباط در امور » ،
«احترام به شخصیت خود و حفظ آن»و
«پاکیزگی و آراستگی » ،
برداشت از سپردهگذاری اخلاقی
«دروغگویی » ،
«بداخلاقی و انجام رفتارهای بیادبانه و گستاخانه و تحقیر دیگران » ،
«غیبت، تهمت، بدگویی درباره دوستان و آشنایان » ،
«پایمالکردن حقوق دیگران » ،
«بیان گفتار بدون عمل » ،
«بدون توانایی قبول مسوولیتکردن » ،
«انتقامجوییکردن، اشتباه گذشته سایرین را به رخشانکشیدن و موجبات رنجش آنان را فراهم آوردن » ،
«خیانت در امانت » ،
«شکستن قول و زیر پا گذاشتن عهد و وفا » ،
«گناه اشتباه خود را به گردن دیگران انداختن » ،
«افشای راز دیگران » ،
«دیگران را به هنگام سختی رهاکردن » ،
«بینظمی و درهم ریختگی در امور » ،
«بیاحترامی به شخصیت خود» و
«ژولیدگی و غیرآراسته بودن ».
اگر سپردهگذاریهای اخلاقی در یک جامعه افزایش یابد به مرور، آرامش، محبت، خوشبینی و احساس رضایتمندی درونی به همراه امنیت در جامعه توسعه مییابد. همدلی و همبستگیهای اجتماعی در بین اعضای جامعه رشد مییابد و انسانها با دیدن یکدیگر، به آرامش و شادمانی درونی میرسند و زمینه برای تفکرکردن مهیا میشود. زیرا انسانها در آرامش فرصت مییابند تفکرکنند و برعکس هنگامیکه سپردهگذاریهای اخلاقیکاهش یافته و در عوض برداشتهای اخلاقی افزایش مییابد، روز به روز آسیبهای اجتماعی گسترش یافته و شرایط جامعه به سوی نابسامانیهای اجتماعی و عدم امنیت فراهم میشود و بدبینی و نارضایتی همچون ابرهای سیاه بر بالای سر مردمان سایه میافکند و مرغان غم بر سر انسانها آشیانه میکنند. آنچنانکه هیچ شادی، دل آنان را شاد نمیکند. انسانها ازکنار یکدیگر بودن به آرامش نمیرسند و رفتارها، ریاکارانه و غیرصادقانه میشود و شرایط برای آسیبهای اجتماعی نظیر جرم و جنایت، اعتیاد، فحشا و خودکشی، متلاشی شدن خانوادهها و نظیر اینها مهیا میشود .
در چنین جامعهیی دیگر نمیتوان شاهد بروز خلاقیتها بود و انسانها درگرداب بدبختی فرو میروند .
ما انسانها مجبوریم با سپردهگذاریهای اخلاقی شرایط لازم را برای گسترش خلاقیت و نوآوری در جامعه فراهمکنیم تا از این طریق بتوان انرژی فراوانیکه در وجود انسانها وجود دارد رهاکرده و در راه سازندگی بهکار گرفت .
برگرفته از: infosanat.com
ا
ین روزها مباحث فراوانی پیرامون ویژگیهای شخصیت کارآفرین مطرح است ،لیکن تنها تعدادکمی ازکارآفرینانی که من طی سه سال گذشته با آنها برخوردکرده ام ،از چنین ویژگیهایی برخوردار بوده اند.من پی برده امکه بسیاری از افراد (فروشندگان ،جراحان ،روزنامه نگاران ،پژوهشگران و حت ی موسیقیدانان)،حداقل در مواردیکارآفرین هستند.در مجموع استنباط من ازکارآفرینان موفق این است که کارآفرینی نوع خاصی از شخصیت نبوده،بلکه ناشی از منظم بودن نوآوری است .
نوآوری وظیفه ای ویژه بریاکارآفرینی است ،چه در یک صنعت باشد ،یا در یک نهاد خدمات عمومی و یا درکاری که فرد به تنهایی یک آشپزخانه خانوادگی انجام می دهد و بدین معناست که از طریق کارآفرین می تواند هم ثروتهای جدید ایجادکرده ،منبع آفرین باشد و هم به منابع موجود ،استعداد بیشتری بریا ثروت آفرینی ببخشد .
امروز تعریف مناسب کارآفرینی با بیشترین ابهام روبروست .برخی صاحبنظران این واژه را برای اشاره به همه صنعت های کوچک بکار می برند و برخی دیگر برای صنعت های جدید از آن استفاده میکنند.به هر حال،موسسات کارآمد فراوانی وجود دارندکه ازکارآفرینی بطور موفقیت آمیزی بهره برداری میکنند.بنابراین ،این اصطلاح به اندازه یا عمر خاصی از سازمان اشاره نمی کند.بلکه منظور از آن ،نوع خاصی از عملکرد است که در بطن آن نوآوری نهفته است .نوآوری کوششی برای ایجاد تغییرات هدف دار در توانایی های اقتصادی یا اجتماعی سازمان است .
منابع نوآوری
نوآوری می تواند ناشی از نبوغ افراد و تراوشات قریحه آنها باشد .لیکن ،اکثر نوآوریها ،به ویژه نوآوریهای موفق ناشی از جستجوی هوشمندانه در فرصتهای نوآوری است ،که تنها در موقعیتهای خاصی به دست می آید .
در یک شرکت یا صنعت چهار نمونه از این فرصتها وجود دارندکه عبارتند از :
رویدادهای غیرمنتظره
-ناسازگاریها
-نیازهای فرآیندی
-تغییرات صنعت و بازار
سه منبع دیگر فرصته ها در خارج از شرکت ،در محیطهای اجتماعی و فکری ایجاد می شو ندکه عبارتند از :
-تغییر ویژگیهای جمعیت
-تغییر نگرش
-دانش جدید
این منابع همپوشی داشته ،لیکن از نظر ریسک پذیری ،دشواری و پیچیدگی با یکدیگر تفاوت دارند و در یک زمان ،بیشتر از یک مورد آنها می تواند عامل نوآوری شود.به هر حال ،موارد فوق علت اکثر فرصتهای نوآوری را بیان میکنند .
رویدادهای غیرمنتظره
ابتدا به آسانترین و ساده ترین فرصت نوآوری توجه کنید :
غیرمنتظره بودن .اوایل دهه 1930،آی . بی .ام نخستین ماشین حساب مدرن خود را برای بانک ها طراحی و عرضه نمود .لیکن بانکها در سال 1933 تجهیزات جدید را نخریدند.آنچه باعث نجات شرکت گردید،کشف یک موقعیت غیرمنظره توسط توماس واتسون ،موسس و مدیر عامل شرکت بودکه از ان بهره برداری شد :کتابخانه عمومی نیویورک متقاضی خرید ماشین بود.برخلاف بانکها،کتابخانه ها در آن زمان پول داشتند،در نتیجه واتسون توانست بیشتر از یکصد عدد از ماشین های غیر قابل فروش در جای دیگر را به کتابخانه ها بفروشد .
15 سال بعد،هنگامی که هرکس فکر میکرد رایانه ها برایکارهای علمی پیشرفته طراحی شده اند،بازار بطور باور نکردنی ،متقاضی ماشین هایی شدکه بتوانند لیست حقوق تهیه نمایند. یونیواک که دارای پیشرفته ترین ماشینها بود ،کاربرد های حرفه ای راکنار گذاشته بود ،ولی آی .بی .ام فورا تشخیص دادکه با یک موقعیت غیرمنتظره روبروست و در اصل ،همان ماشین های یونیواک را برایکاربردها ی معمولی نظیر پرداخت و تهیه لیست حقوق،مجددا طراحیکرد و طی پنج سال در صنعت رایانه ” پیشرو “ گردید، موقعیتیکه تا امروز نیز حفظ کرده است .
شکستهای غیر قابل انتظار نیز می توانند منابع مهمی بریا ایجاد فرصتهای نوآوری باشند.همگان از شکست فوردادسل بعنوان بزرگترین شکست در تاریخ اتوموبیل های جدید اطلاع دارند.آنچه که فقط افرادکمی از آن خبر دارند این است که شکست ادسل باعث موفقیت های بعدی شرکت شد.فورد،اتوموبیل ادسل راکه تا آن زمان دقیق ترین ماشین در تاریخ اتوموبیل سازی آمریکا بود برنامه ریزیکرد تا بتواند خط تولید انبوهی را به شرکت ارائه نمایدکه قابل رقابت با جنرال موتورز باشد.زمانی که علی رغم همه برنامه ریزیها ،پژوهش های بازار و طراحی هاییکه بر روی ادسل انجام گرفته بود،با شکست مواجه شد ،فورد تشخیص دادکه در بازار اتوموبیل ،اتفاقاتی رخ داده استکه بر خلاف پنداشته های اصلی جنرال موتورز و سایر شرکتها یی استکه در حال طراحی و بازار یابی اتوموبیل هستند.چندی بعد ،تقسیم بازارکه اوایل بر مبنای گروههای درآمدی انجام می شد،بر اساس اصل جدیدی انجام گرفت که امروزه ”سبک زندگی “ نامیده می شود . پاسخ فورد،ساخت ماشین جدید موستانگ بود .ماشینی که باعث شد شرکت محبوبیت خاصی پیداکرده ،مجددا در صنعت پیشرو گردد .
موفقیتها و شکست های غیرمنتظره منابع مهمی برای ایجاد فرصتهای نوآوری هستند.چراکه اکثر موسسات به انها بی توجه بوده ، حتی از انها هراسان می شوند. دانشمند آلمانی که در سال 1905 نووکائین راکه اولین داروی مخدر است ساخت ،قصد داشت از آن بریا اعمال جراحی بزرگ نظیر جراحی قطع دست استفاده شود .با این وجود ، جراحان ” بیهوشی عمومی “ را برای چنین عمل هایی ترجیح دادند،کاریکه اکنون نیز ادامه دارد.در عوض نووکائین شاهد درخواست فوری از داندانپزشکان بود .مخترع این دارو سالها ی آخر عمرش را صرف مسافرت بین دانشکده های دندانپزشکی نمود،برا ی اینکه از این اختراع عالی استفاده نادرست نشده و در راهیکه وی قصد نداشته مورد استفاده قرار نگیرد .
تمسخر آمیز به نظر می رسد ،لیکن باید پذیرفت که نگرش مدیران به رویدادهای غیر منتظره عبارت است از :” آن نباید اتفاق می افتاد “ ،سیستم ها ی گزارش دهنده نیز این واکنش را تشدید می کنند.چراکه آنها نسبتا به امکانت پیش بینی نشده بی توجه هستند.گزارشه های ماهانه یا هفتگی نیز در صفحه اول خود ،فهرستی از مشکلات را درج میکنند که بیانگر حوزه هایی است که در آنجا نتایج در حد انتظار نیست .البته چنین اطلاعاتی ضروری است و از وخامت اوضاع جلوگیری میکند،ولی موجب به تعویق افتادن شناخت فرصتهای جدید می شود .اولین شناخت
از فرصت احتمالی ،معمولا در جایی صورت می گیردکه شرکت در آن بودجه بیشتری صرفکرده است .بنابراین تلاشهای کارآفرینی حقیقتا دو ” صفحه “ دارند: یک صفحه مشکل و یک صفحه فرصت و مدیران باید بریا هر دو زمان یکسانی صرفکنند .
ناسازگاریها
لابراتوار الکان یکی از نمونه های موفق دهه 1960 است و این بدین خاطر استکه بیل گانر ، موسس شرکت ،از یک ناسازگاری در تکنولوژی پزشکی بهره برداریکرد . عمل آب مروارید چشم ،سومین یا چهارمین جراجی مرسوم در جهان است .طی سیصد سال پزشکان به این نتیجه رسیده بودندکه تنها پس از رسیدنکامل آب مروارید،با بریدن یک رباط آنرا از چشم بیرون آورند.جراحان چشم لزوم بریدن این رباط را آموخته و با موفقیتکامل انجام می دادند.ولی این شیوه با سایر روشها ی جراحی تفاوت بسیار داشت و اغلب از آن هراس داشتند. این نمونه ای از یک ناسازگاری بود .مدت پنجاه سال بودکه پزشکان آنزیمی را می شناختندکه می توانست این رباط را بدون نیاز به بریدن و عمل جراحی حل کند..آلکانر یک ماده افزودنی به این ماده اضافه کردکه باعث شد ماندگاری آن به چند ماه برسد.جراحان چشم به خوبی از این ترکیب جدید استفادهکردند و الکان عرضه کننده انحصاری جهانی این دارو شد.پنجاه سال بعد،نستل این شرکت را با قیمت اعجاب آوری خریداریکرد .
این نوع ناسازگاریها ،در روند منطقی یا دوره ای یک فرآیند، تنها یکی از راههایی استکه می تواند فرصتهای نوآوری را افزایش دهد .
منبع دیگر ،ناسازگاری بین واقعیتهای اقتصادی است .برای مثال هنگامی که صنعتی در بازار از رشد ثابتی برخوردار است ولی سود نهایی آنکاهش می یابد ، یک ناسازگاری وجود دارد .نمونه ای از این نوع ، صنایع فولاد درکشورهای توسعه یافته بین دهه های 50 تا 70 استکه واکنش نوآورانه ،”کارخانجاتکوچکتر “ بود .
ناسازگاری بین انتظارات و نتایج نیز می تواند راهی برای نوآوری باشد .پنجاه سال بعد از شروع این قرن ،شرکتهای کشتی سازی و دست اندرکار در صنعت کشتی ،بطور جدی به دنبال ساخت کشتی هایی با سرعت زیاد و سوخت کمتر بودند.با این وجود ،حتی شرکتهایی که توانستند چنین کشتی هایی بسازند با رکود اقتصادی کشتی های بارکش اقیانوسی مواجه شدند.از سال 1950 و بعد از آن ،بارکشهای اقیانوسی در حال از بین رفتن بودند،اگرچه هیچ زمانی بطورکامل از بین نرفتند.به هر حال ،همه اشتباه در این بودکه بین مفروضات صنعت و واقعیات ناسازگاری وجود داشت .هزینه واقعی ناشی از انجامکار روی دریا نبود،بلکه ناشی از انجام ندادن کار(بیکار نشستن در بندر ) بود.آن زمانکه مدیران پی بردند،هزینه دقیقا درکجا قرار دارد،نوآوری شکل گرفت :کشتی نقاله دار وکشتی کانتینر دار.این راه حل جدید ،همان تکنولوژی قدیمی بودکه 30 سال در راه آهن و حمل و نقل های کامیونی استفاده می شد .در اینجا یک تغییر در نگرش و نه تغییر در تکنولوژی ،اقتصادکشتی نوردی اقیانوسی را بطورکامل تغییر داد و انرا به یکی از بزرگترین صنایع رشد یافته در بیست یا سی سال گذشته تبدیل کرد .
نیازهای فرآیندی
هرکس در ژاپن زندگیکرده باشد می داندکه این کشور سیستم مدرن بزرگراهی ندارد.جاده ها هنوز هم همان راههایی هستندکه در قرن دهم ساخته شده بود.آنچه باعث شد این سیستم بتواند برای اتوموبیل ها وکامیونها قابل استفاده شود،نصب و استفاده از منعکس کننده هایی بودکه در بزرگراهها ی آمریکا استفاده می شد .از اوایل دهه 1930 با نصب این منعکس کننده ها . هر اتوموبیل می تواند اتوموبیل های دیگر زا در هرکدام از جهت ها ی شش گانه ببیند.این نوآوری کوچک که موجب کاهش بار ترافیک و حوادث گردید ،ناشی از یک نیاز فرآیندی است .
آنچه اکنون ما آنرا رسانه های گروهی می نامیم از دو نوع نوآوری سرچشمه گرفته استکه حدود سالهای 1890 در پاسخ به یک نیاز فرآیندی بوجود آمد.نوآوری نخست ،ماشین چاپ مرجنتالر است که چاپ روزنامه هایی با تیراژ و سرعت زیاد را ممکن ساخت .نوآوری اجتماعی دیگر ،استفاده از شیوه جدی تبلیغات(آگهی ها ) استکه اولین ناشران واقعی روزنامه یعنی آدولف اوچز از روزنامه نیورک تایمز و جوزف پولیترز از نیویورک ورد و ویلیام راندولف هرست آنرا ابداعکردند.این آگهی ها موجب شد ناشران بتوانند اخبار را بطور رایگان و با سود حاصل از تبلیغات انتشار دهد .
تغییرات صنعت و بازار
شاید مدیران معتقد باشندکه ساختارهای صنعتی تغییر ناپذیرند.ولی این ساختارها می توانند و اغلب نیز همین طور استکه یک شبه تغییر میکنند.این تغییر فرصتهای زیادی را برای نوآوری بوجود می آورد .
یکی از نمونه های بسیار موفق در تجارت آمریکا در دهه های اخیر،شرکت دلالی وکارگزاری دونالد سون، لوفکین و ژنرت استکه اخیرا مورد پذیرش انجمن تضمین زندگی منصفانه قرار گرفته است .
دی .ال. جی در سال 1960 توسط سه مرد جوان که هر سه فارغ التحصیل مدرسه بازرگانی هاروارد بودند تاسیس گردید.آنها پی بردندکه هر زمانیکه سرمایه گذاران بر امور زیر بنایی تسلط یابند،ساختار بازار مالی نیز تغییر می یابد.این مردان که در واقع نه سرمایه ای داشتند و نه جایی مرتبط بودند،در طی چند سال ،شرکت آنها به رهبری صنعت رسید و تبدیل به یکی ازکارگزاران موفق و فعال در وال استریت گردید و سپس بین المللی شد .
به طور مشابه ،تغییر ساختار صنعت نیز ،فرصت های فراوان نوآوری را برای تامین کنندگان لوازم خدمات بهداشتی آمریکا بوجود آورد.در طی 10 یا 15 سال گذشته،کلینیک های جراحی و روانپزشکی و مراکز اورژانس مستقلی در سراسر این کشور بوجود آمد .فرصت های مشابهی نیز از طریق ارتباطات از راه دور هم در تجهیزات (از طریق شرکتهایی نظیر رولم ) و هم در حمل و نقل (از طریق شرکت های ام .سی.آی ) و اسپیرنیت با این تحول صنعتی همراه بودند .
هنگامیکه یک صنعت به سرعت رشد میکند ،بطوری که در حالتهای بحرانی رشد 40 درصد ،طی 10 سال یاکمتر داشته باشد ،ساختار آن نیز تغییر میکند. شرکتهای مسلط در بازار ،به جای اینکه شرکتهای تازه وارد را مورد تهاجم قرار دهند ،از آنچه تاکنون به دست آورده اند .دفاع می کنند.در واقع ،هنگامی که ساختارهای صنعت یا بازار راکه رشد سریع داشته اند از نظر فراموش می کنند.فرصت های جدید،بندرت در نگاه بازار قرار گرفته،تعریف شده و برای خدمت رسانی مورد سازماندهی قرار می گیرند.بنابراین این نوآوران شانس خوبی دارند تا به مدت زیاد بدون رقیب باشند .
تغییر ویژگیهای جمعیت
ویژگیهای جمعیت از معتبرترین منابع خارجی فرصت نوآوری است .وقایع جمعیتی،اتفاقات آینده را تعیین میکنند.از آنجاکه خط مشی گزاران بسیاری از ویژگیهای جمعیت را فراموش می کنند،افرادی که به این ارقام توجه نمایند و از آن بهره برداریکنند پاداشهای کلانی دریافت خواهندکرد .
ژاپنیها در صنعت روبوت سازی پیشرفت کردند چراکه به ویژگیهای جمعیت توجه داشتند . همه می دانستند در طی سالهای 1970 و بعد از آن درکشورها ی توسعه یافته ،دو انفجار،در جمعیت و تحصیلات رخ می دهد و نیم یا بیشتر جوانان تحصیلات عالیه خواهند داشت .در نتیجه فقط افراد معدودی برایکارها ی معمولی کارگری باقی می مانند و این تعداد در سالهای 1990 ناکافی است .همه این موضوع را می دانستند،ولی تنها ژاپنیها بودندکه بر اساس آن عملکردند و اکنون نزدیک به 10 سال استکه در صنعت روبوت سازی پیشرو هستند .
نمونه مشابه دیگر ،موفقیت باشگاه مدیترانه در صنعت سیاحت و گردشگری است .در سال 1970 تنها ژرف اندیشان م ی توانستند ظهور بخش عظیمی از جوانان ثروتمند و تحصیل کرده را در اروپا و آمریکا پیش بینیکنند. اینان با آن نوع تعطیلات که والدینشان در برایتون و آتلانتیک سیتی می گذارندند ارضا نمی شدند.این نسل در سن 10 تا 19 سالگی مشتریان ایده آلی بودند،در جستجوی یک مکان زیبا و رویایی .
مدت زمانی طولانی استکه مدیران به این جنبه های جمعیتی پی برده اند،لیکن همواره فکر میکنند تغییراتن وپیژگیهای جمعیت به کندی صورت می گیرد و حداقل در این قرن انجام نمی شود .در واقع تغییر در تعداد افراد و به دنبال آن توزیع سن ،تحصیلات ،شغل و محل جغرافیایی آنها ،در زمره مهمترین عواملی استکه فرصتهای نوآوری را بوجود می آورد و حداکثر نتیجه و حداقل ریسک را در نیل بهکارآفرینی دارد .
****
منبع مقاله " دانش نوآوری "-نویسنده : پیتر اف .دراکر ،ترجمه : علی چیت ساز ، مجله توسعه مدیریت ،
برگرفته از: infosanat.com