تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1391  | 3:12 PM | نویسنده : قاسمعلی

به مناسبت پانزده رجب سالروز وفات زينب كبري(س)


زیباجویی در نینوا

نويسنده : خليل آقاخاني
آيات قرآن، تجلي حقيقتي يگانه

بي گمان برخي از رخدادها در تاريخ هستي و جهان، يگانه و غيرقابل تكرار هستند. اگر به آيات قرآني توجه كنيم به آساني مي توان دريافت كه آيات قرآني نه تنها هر يك به تنهايي آيات شگفت و يگانه اي هستند بلكه حتي در آياتي كه به نظر تكراري مي رسد به حكم «لاتكرار في التجلي»تكراري در آنها راه ندارد و در حقيقت هر يك تجلي ديگري از يك حقيقت يگانه هستند، چنان كه انوار دم به دم ماه و خورشيد همانند جريان الكتريسته و لحظه هاي زمان با وجود همانندي و پيوستگي اش تجليات تازه و نويني مي باشند كه خداوند در برخي از آيات از آن به «لبس»تعبير مي كند كه دم به دم تازه مي شود و بر همين اساس است كه اگر دمي خداوند از امساك و نگه داشت كهكشان ها باز ماند آنان فرو مي ريزند.
آيات قرآني هر يك به تنهايي برترين و شگفت ترين آيات مكتوب در ميان آموزه هاي وحياني است كه در طول تاريخ بر بشريت نازل شده است. هر چندكه برخي از بزرگان چون غزالي خواسته است تا جوامع الكلم آن را بازشناسد و آياتي كه به نظر وي جواهرالكلام الهي است را از آيات ديگر تفكيك نمايد ولي بايد گفت كه همه آن ها در نگرش كلي بر اوج آيات مكتوبي هستند كه از سوي خداوند رحمان رحيم نازل شده است.
آيات مكتوب خداوند گاه در مقام انشا و ايجاد و وعده و وعيد است و گاه در مقام گزارش از رخدادها. گزارش هاي خداوند كه همواره تحليلي و تبييني همراه با توصيه و سفارش به راه كمالي است خود از ميان هزاران رخداد و گزارش انتخاب شده است و خداوند از ميان همه زندگي ها و رخدادها و وقايع هستي تنها به برخي و آن نيز اوج ها اشاره مي كند. در اين ميان گزارش هايي نيز چون جواهر مي درخشند و لحظاتي چنان در اوج نشسته اند كه خداوند با آن همه عظمت و جلال و جبروتش دل به آن ها بسته و چشم به آن ها دوخته و به عنوان اوج هاي شگفتي ساز و زيبا گاه بارها و بارها در آياتي چند به گزارش آن از زاويه ديدها و منظرهاي مختلف مي پردازد.

حماسه عرفان ناب

در ميان رخدادهاي شگفت رخداد طف است كه در روز دهم سال شصتم هجري در سرزمين سوزان نينوا در ناحيه كربلا اتفاق افتاد. اين رخداد از آن جهت كه از نوعي دربرگيرندگي شگفت برخوردار است از زاويه ديدها و منظرهاي مختلف تحليل و بررسي و گزارش شده است. برخي از زاويه حماسي و برخي سياسي و برخي نظامي و برخي ديگر عرفاني و از بعد زيباشناختي به اين رخداد نگريسته و به گزارش بخشي از آن ها پرداخته اند.
در اين ميان به نظر مي رسد كه حماسه و عرفان يا عرفان حماسي و يا حماسه عرفان از جهات مهمي است كه به شكل هاي مختلف بدان پرداخته شده و جلوه هاي زيبايي از اين حادثه براي ديگران گزارش و نقل و تحليل شده است.
شايد علت مهمي كه محققان و انديشوران را به اين سو كشانده است خاستگاه روايي است كه اين حوزه داشته و نخستين تحليلي كه پس از عاشورا از واقعه طف از سوي معصوم(ع) و يا خاندان عصمت و طهارت ارائه شده گزارش از عرفان حماسي و يا حماسه عرفان ناب است.
در برابر تحليل هائي كه همان روزهاي آغازين پس از رخداد از سوي دوست و دشمن بيان مي شد، از سوي خاندان عصمت و طهارت(ع) و حضرت زينب كبري و يا حتي زينب صغري(ام كلثوم) اين تحليل مطرح مي شود كه عاشورا حماسه عرفان و اوج آن است.
به سخني ديگر اگر كسي بخواهد اوج دلدادگي و عاشقي و محبت محبوب را بنويسد و يا به تصوير كشد، كربلا و عاشورا اوج تصويرسازي عاشقي و دلدادگي به محبوب است.
از اين رو گزارشگران راستين اين رخداد در تحليل خويش آن را به حماسه عرفان نسبت مي دهند و به دور از همه تحليل هاي نظامي و سياسي و مانند آن به مسئله دلدادگي حماسه سازان اشاره مي كنند. به عنوان نمونه حضرت زينب(س) در نخستين واكنش منفي كه از سوي تحليل گران دشمن ارايه مي شود به مقابله برمي خيزد و با اشاره به عرفان حسيني(ع) بيان مي كند كه آن چه در عاشورا و طف اتفاق افتاد چيزي جز اوج زيبايي ها نبوده است. اگر براي دشمن اوج رذالت ها و سر زدن كينه هاي باقيمانده از واپسين لحظات آغاز آفرينش و خلافت الهي آدم(ع) بوده كه اين گونه نسبت به انسان كامل و اوج انسانيت رخ داده براي حسينيان و عاشوراييان، اوج عشق و محبت و زيبايي بوده است. آنان در رخداد به ظاهر تلخ كربلا زيبايي ها ديده اند و اگر براي عشق و محبت به خدا تجسم و تمثل دنيوي امكان پذير بوده در حادثه كربلا آن تجسم و تمثل امكان وقوع يافته است.

تجلي عشق در واقعه عاشورا

به سخن ديگر در رخداد عاشورا بود كه عشق معناي درست يافته و محبت ميان محبوب و محب خود را نشان داده است. از اين رو عاشورا را ميدان عشق بازي دانسته و عاشورائيان را عشق بازان رندي خوانده اند كه اوج زيبايي هاي عشق و عاشقي را به تصوير كه نه به تجسم كشيده اند و خود نه در آن بازي و يا بازيگري بلكه حضور واقعي داشته اند.
اگر براي مراتب علم سه مرتبه علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين گفته اند براي مراتب عشق و معرفت عاشقان نيز سه مرتبه از اين دست گفته اند. عاشورائيان در كربلا نخست در كنار شمع جمال الهي گرد آمدند و آن گاه ديوانه وار خود را هر از گاهي به آتش شمع وجود جمال زدند و لذت شهود چشيده و زخم هاي خونين برداشتند تا آن كه در نهايت خود را در شعله فروزان عشق الهي سوزاندند و پروانه وار در آتش آن محو شدند و چون از ايشان نام و نشاني نماند و هر آن چه ماند وجه الله بود ديگر فنا به ايشان راه نيافت و اين گونه شد كه آنان «كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال والاكرام»را به تأويل بردند و به آن صورت تجسمي و تمثلي در عالم ماده بخشيدند.
عاشورائيان چنان در «جنب الله»ماندند كه در رستاخيز جز وجه الله و جنب الله براي ايشان نماند و ديگر مانند ديگران انگشت حسرت نگزيدند كه چرا كوتاهي و تقصير كردند: آن تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله و ان كنت لمن الساخرين.
بر اين اساس نخستين گزارشگر و تحليل گر واقعي و راستين اين حلقه رندان عشق درباره ايشان مي فرمايد: ما رايت منها الا جميلا(بحارالانوار، ج45، ص116) ما از خدا جز زيبايي نديديم.
اگر خداوند به حكم عشق خود دوست مي دارد تا مردان مرد خويش را بيازمايد تا سربلندي ايشان را ببيند چرا عاشقان و رندان ميكده عشق، خود را به آتش آزمون نزنند و پروانه وار به آتش آزمون عشق يار نسوزند؟
در رواياتي كه درباره سر بريده و بر دار رفته امام حسين(ع) وارد شده همگي به آياتي چند اشاره مي كنند كه سر بريده بر دار عشق تلاوت مي كرد. در اين دسته از روايات به آياتي كه درباره اصحاب كهف از سوي خداوند و عشق آنان به معبود گزارش شده بود اشاره مي شود مي گويند آن حضرت بر سر دار چند آيه را تلاوت مي كرد كه يكي از آن ها اين آيه بود: ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا(كهف آيه 9)؛ آيا پنداشتي كه واقعه اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت ماست؟ آن گاه امام افزود: شگفت تر از اصحاب كهف واقعه شهادت و بردن من بر سر ني است. (فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع) ص 588)
داستان و واقعه اصحاب كهف داستان جوانان و يا جوانمرداني عاشق بود با اين تفاوت كه آن واقعه كه مورد توجه و گلچين خداوند قرار گرفت و خداوند سوره اي را به نام ايشان اختصاص داد تنها از عاشقي به اين درجه رسيده بودند كه براي دفاع از دين و حقانيت و عشق به خدا از شهر به كوه فرار كنند و در آن جا در كنف حمايت خداوندي سيصد سال بخوابند. اما عاشوراييان به گونه اي ديگر بودند آنان نه تنها عشق خويش را آشكار كردند بلكه بر سر عشق خويش پروانه وار دور محبوب در بدترين شرايط و در بدترين وضعيت گشتند تا محو جمال او شدند. از اين رو آنان جز عشق و جمال در كربلا نديدند؛ زيرا توانستند در اوج با محبوب خويش عشق بازي كنند و در اوج كمال جمالي او را بنگرند و از زمين به حكم «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره»جمال الهي را بنگرند و با او نرد عشق ببازند.

جمال و جميل در آيات قرآن

پرسش اين نوشتار اين است كه چرا حماسه سازان عاشورايي و عارفان حماسه ساز و عاشقان نرد عشق ميان آن همه واژگان عشقي واژه جميل را برمي گزينند و اوج عشق ورزي خويش را بدان تعبير مي كنند؟
در علم كلام، كمال خداوندي را به دو اسم جمال و جلال بيان مي كنند و مي گويند كه اسماي جلالي كه وجه جبروتي و قهاريت خداوند را بيان مي كند بخشي از اسماي الهي و اسماي جمالي كه بيان گر وجه رحمانيت و رحيميت اوست بخشي ديگر را تشكيل مي دهد. بنابراين اسماي كمالي خداوند شامل هر دو دسته اسماي جلالي و جمالي است كه مظهر اسم جمال خداوند رحمانيت و رحيميت اوست كه به شكل بهشت در همه مراتب آن بروز و ظهور مي كند و مظهر اسم جلالي خداوند اسمايي چون قهار و جبار است كه به شكل دوزخ در همه مراتب از اسفل السافلين تا ديگر مراتب بروز مي يابد. از اين رو بهشت مظهر اسم جمال و دوزخ مظهر اسم جلال الهي است.
در آيات قرآني واژه جمال جز در آيه 6 سوره نحل آن هم درباره اسب ها و چارپايان به كار نرفته است و در اين آيه خداوند از اين كه موجوداتي زيبا براي بهره برداري آدم آفريده آنان را يادآور مي شود تا شكر اين نعمت را به جا آورند. اما در هفت آيه از واژه جميل براي توصيف ويژگي خاصي سخن به ميان آورده است. اين واژه كه خود صفت است براي توصيف امري چون صبر(يوسف آيه 18 و 83 و نيز معارج آيه 5)، سراح(احزاب آيه 28 و 49)، فصح(حجر آيه 85) و هجر(مزمل آيه 10) به كار رفته است. در همه اين كاربردها شخص مي كوشد بيان كند كه راه صبر جميل را درپيش مي گيرد و يا دستور مي يابد كه راه صبر جميل را درپيش گيرد و يا اين كه در رفتارهاي خويش با ديگران راه نرم و نيك و آسان وخوب را برگزيند.
به سخن ديگر رفتار زشت و يا ناپسند ديگران موجب مي شود تا انسان واكنشي منفي نشان دهد ولي مي بايست در اين واكنش هاي خويش خود را مديريت و مهار كند و از چارچوب رفتارهاي پسنديده و نيك خارج نشود. گاه نسبت به فرزنداني است كه توطئه مي كنند و دزد محبت هستند و مي كوشند تا با نيرنگ زدن و ايجاد دردسر و حتي قتل، محبت ديگري را به چنگ آورند و يا درباره دشمناني است كه محيط آزاد رااز وي سلب مي كنند و دشمن آزادي اويند و يا اين كه در خانه، آرامش را از او مي ربايند و با رفتارهاي زشت خويش عرصه را بر آدمي تنگ مي كنند.

مفهوم صبر جميل

با اين كه رفتارهاي طرف مقابل همواره بد و زننده است و حتي به طور طبيعي آدمي متأثر از عوامل هيجاني ممكن است واكنش هاي بيرون از چارچوب عقل و عقلا و شرع انجام دهد ولي به سبب ايمان و عشق به خدا همه اين ها را تحمل كرده و نه تنها واكنش هاي تند از خود بروز نمي دهد بلكه با رفتارها و واكنش هاي غيرقابل انتظار، ديگري را وادار به عجز و ناتواني مي كند. در برابر بدي ها نيكي مي و رزد و در برابر خشم و كين محبت نشان مي دهد.
خداوند در سه آيه سخن از صبر جميل مي كند كه بيانگر آن است كه گونه اي خاص از صبر مراد است. اگر شكيبايي و صبر در همه احوال خوب و پسنديده است و مردم انسان هاي صابر را دوست دارند وصبر را به عنوان منش و خلق و خوي پسنديده مي ستايند و از صابران بسيار ياد مي كنند ولي در اين ميان صبري جميل است كه افزون بر مديريت و مهار خشم ودوري از واكنش هاي عصبي و عاطفي تندو سريع و حتي مقابله به مثل كه امري طبيعي و عقلاني شمرده مي شود به واكنش هاي محبت آميز روي آورده و از در نصيحت وارد شود.
چنين رفتاري از سوي حضرت يعقوب(ع) نسبت به رفتارهاي تعجب آور پسران صورت گرفت و با آن كه آنان پسرش را فروخته و يا به چاه انداخته و حتي تصميم به قتل او گرفته بودند و خبر مرگش را مي رسانند با اين همه رفتار پدر به دور از خشم است و به نصيحت و پند ايشان مي پردازد.
چنين حركتي از سوي پيامبر(ص) نسبت به مشركان وحتي زناني كه در خانه آرامش را از او سلب كرده بودند تا جايي كه خداوند به وي پيشنهاد مي دهد كه آنان را طلاق دهد رخ مي دهد و آن حضرت با آنان از در نيكي وارد مي شود و خيانت و اذيت و آزارهاي ايشان را به نيكي پاسخ مي دهد.
بنابراين اوج صبر و شكيبايي را مي بايست در واكنش هاي آدمي جست كه در اوج رذالت ها و سختي ها و فشارها و اهانت ها و آزار و اذيت ها خود را كنترل و مهار كرده و به جاي آن كه از روي خشم و به شكل مقابله به مثل عمل كند، شكيبايي ورزيده و حتي نسبت به رفتارهاي زشت و ناپسند و بد، رفتاري خوب و نيك درپيش گيرد و به نصيحت و پند آنان بپردازد.
در روز عاشورا و اوج مقابله بدي ها و زشتي ها و رذالت ها امام حسين(ع) و يارانش از روي كرامت و شرافت رفتاري نيك با دشمنان خويش در پيش مي گيرند و اين گونه است كه صبر جميل را به نمايش مي گذارند.
از سوي ديگر آنان چون با خداوند نرد عشق باختند از هر آن چه از سوي محبوب به آنان مي رسد خوشحال مي شوند؛ زيرا هر امري را كه در راستاي وجه الله و رضايت دوست باشد و حتي اگر شري ظاهري باشد مي پذيرند و با جان و دل به استقبال آن مي روند. اين گونه است كه مرگ به اين سختي و سر بريدن از قفا را «احلي من العسل»و شيرين تر از شهد مي دانند.

صبر جميل حسين (ع)

آنان دريافته اند كه در اين ميدان عشق جز سر بريده نمي خواهند و اگر نام و نشاني از عاشق باشد آن عشق را حقيقي نمي شمارند از اين رو مرگ عاشق را حيات وي مي شمارند و مي دانند كه خداوند تنها عشق كساني را مي پذيرد كه از جان مايه گذارند.
اگر حضرت ابراهيم(ع) با آن همه آزمون هاي بس خطرناك و دشوار چون عشق در آتش و عشق در قربانگاه اسماعيل به مقام امامت رسيد و اگر حضرت يعقوب(ع) با رنج فراق محبوب فرزند خويش به مقامي رسيد كه: اني لاجد ريح يوسف(سوره يوسف آيه96) و بوي حضرت يوسف را از مصر استشمام مي كند درحالي كه پيش از اين در چاه كنعان او را نمي ديد، اكنون حسين(ع) دريافته بود كه براي رسيدن به مقام رضاي الهي جز صبر جميل راهي نيست. اين گونه است كه براي دست يابي به مقام: و من المؤمنين رجال صدقوا علي ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا و نيز «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه »(فجر آيه28) مي بايست در كربلاي عشق از جان مايه گذارد و نه تنها فرزند بلكه فرزندان به قربانگاه برد. اگر پيش از اين ابراهيمي(ع) براي دست يابي به مقام امامت تا مقام قربانگاه رفت و يا در آتش نمرود در گلستان نشست اكنون اين فرزند پاك پيامبران(ع) مي بايست در آزمون خطيري ديگر نه تنها به آزمونگاه رود بلكه بر سر نيزه ها و در ميدانگاه اسبان تن به چارپايان سپارد. از اين روست كه زينب(س) از همه آن چه مي بيند گزارش به جمال و جميل مي كند و سخن از زيبايي ها به ميان مي آورد.

نگرش زيبا شناختي زينب (س)

بي گمان ازنظر حضرت زينب(س) اين نخستين تحليل گر رخداد كربلا، جز زيبايي در عاشورا امري رخ نداده است. از اين رو به صراحت از زيبايي هاي كربلايي سخن مي گويد و هم چون عاشقان جز وجه زيباي محبوب نمي بيند. آن حضرت مي كوشد تا به مردم زمانه خويش اين مطلب را بفهماند كه در بازي عشق جز زيبايي نمي توان يافت و اگر در ديده زينب نشيني به غير از خوبي الله نبيني.
زاويه ديدي كه حضرت زينب از واقعه كربلا ارائه مي دهد تحليل و نگرش زيباشناختي براساس عشق و دلدادگي عاشق و محبوب است. از اين رو آن حضرت بارها در مقابل ديدگان خبيث و متضاد دشمنان مي ايستد و مي گويد كه ايشان جز از خدا در نينوا و عاشورا امري نديدند و هر آن چه رذالت ها و پستي ها و قتل ها و كشتن ها بود از دست نامبارك كوفيان و يزيديان بوده است. خداوند در آزموني هابيلان و قابيلان را رو به روي هم نهاد و جوانمردي را در برابر دشمنان دين كه ولايت ابليس را پذيرفته بودند قرار داد تا اوج نيكي ها و زيبايي هاي عاشقانه را به عاشقان دلباخته خود و اوج بدي ها و رذالت ها را به ابليسيان نشان دهد.
زينب(س) در اوج دردها و رنج ها كه همراه با شهادت برادران و فرزندان و عزيزان بود چون در اوج نشسته است و از منظري چون منظر معصومان(ع) به هستي و رخدادهاي آن مي نگرد نگرشي زيباشناسانه به مسأله دارد و در نخستين تحليل خويش از اين منظر به كربلا و رخدادهاي عاشورايي آن مي نگرد. اين گونه است كه نه تنها اوج لطافت و عواطف زنانه خويش را نشان مي دهد بلكه اوج نگرش هستي شناختي خود به رخدادها را بيان مي دارد؛ زيرا از منظر وي منشأ همه رخدادها خداوند است و هيچ رطب و يابسي بي اذن او رخ نمي دهد و او خاستگاه همه رخدادهاست. بنابراين از آن جايي كه هر آن چه از سوي خدا باشد خير و نيك است و براساس حكمت و علم و قدرت الهي و ربوبيت اوست، او اين گونه رخدادها را نيز در اين چارچوب تحليل مي كند و همه را در مسير كمالي و زيبايي تحليل مي كند. بنابراين دور از انتظار نيست كه تحليل نخست آن حضرت از واقعه عاشورا تحليلي زيباشناختي و براساس الگوهاي جمالي خداوند و حكمت حكيمانه او باشد.
اين گونه است كه حضرت زينب در اوج دردها و رنج ها و مصيبت ها اوج زيبايي هائي را مي نگرد و به حكم «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره؛ با چهره اي شادان در پيشگاه خداوند مي ايستد و ناظر جمال الهي مي شود. »
منبع : روزنامه کیهان

 



نظرات 1
تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1391  | 3:09 PM | نویسنده : قاسمعلی


 
مروری بر زندگی نامه بانوی قهرمان کربلا
حضرت زينب سلام ا... عليها، شيرزن دشت كربلا پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت وامامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرىكه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات نمود

حضرت زینب كبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
 

نام مبارك آن بزرگوار زینب، و كنیه گرامیشان ام الحسن و ام كلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الكبرى، شریكة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، كامله و ... پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها می باشد.

در آن زمان که صدیقه کبری (علیها السلام) به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری (سلام الله علیها) متولد گشت، صدیقه طاهره (علیها السلام) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود که چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر نما که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح داند بر این کودک می نهد.

هنگامی که  سه روز گذشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مراجعت نمود و و همانگونه که رسم و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود، نخست، به منزل حضرت زهرا (علیها سلام ) وارد گشتند.

امام علی (علیه السلام) خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی میباشم. در این حال جبرییل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله! حق تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را " زینب "بگذار، چرا که  این را در لوح محفوظ نوشته ایم.

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود:  به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم  که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری (علیها سلام) شبیه است.

 

هوش و ذكاوت:

صاحب كتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذكاوت آن بانوى بزرگوار چنین می نویسد:

در اهمیت هوش و ذكاوت آن بانوى بزرگوار همین بس كه خطبه طولانى و بلندى را كه حضرت صدیقه كبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدك در حضور اصحاب پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می كند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل می نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت كرده و می گوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..�

دقت كنیم كه حضرت زینب علیها السلام با اینكه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا كمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء كه محتوى معارف اسلامى و فسلفه احكام و مطالب زیادى است را با یك مرتبه شنیدن حفظ كرده، و خود یكى از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

 

فصاحت و بلاغت:

كلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى كه از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى كه امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: �اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة� یعنى:

�اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید كه تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستى كه بشرى تو را تفهیم ننموده است�.

در اینجا مرورى كوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید كه یكى از بزرگترین حركتهاى آن حضرت، در واقعه كربلا بود كه دستگاه حكومت بنى امیه را به شدّت لرزاند می كنیم:

�به خدا قسم اى یزید، هر چه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهیدانمان را حاضر می كند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیكه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى كه به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را كه در كربلا به خاك و خون كشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند می فرماید: (كسانى را كه در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلكه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران: 169

و اى یزید! براى تو همین بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى كسى كه این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار كرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست كه چه جانشین بدى براى خود تعیین كرده و در روز جزا درخواهید یافت كه بدترین مكان از آنِ كیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

حضرت زينب (س) بزرگ بانوي جهان اسلام، بيدادگر  و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانشهاي دو جهان و به گفته امام سجاد (ع): " داناي بدون آموزگار و فهميده بدون فهماننده " بود. الگوي راستين وي، بانوي دو جهان, حضرت فاطمه (س) مادر وي بوده است. زينب (س) در دامان پرمهر و معنويت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامي و قرآني سيراب گشت. رسالت راستين زينب هنگامي آغاز گرديد که پس از به شهادت رسيدن امام حسين (ع) و هفتاد و دو تن از يارانش با ايراد سخنان آتشين به بيدارگري مردم کوفه و ستيز با ستمکاران و يزيديان پرداخت.

پس از واقعه خونبار كربلا نقش ايشان روند تازه تري يافت. آن حضرت در اين دوران ضمنحضور در كاروان اسراي كربلا در برابر حكام جور قرار گرفتند و به افشاگري ظلم و ستموارد بر آل طه از سوي خاندان اميه پرداختند. آن حضرت در اين دوران سخت با حضور دركاخ برخي حكمرانان جور زمان مانند يزيد و ابن زياد، با تاكيد برحقانيت طريق آل محمدبر سخنان و تبليغات مسموم خاندان اميه درباره بني هاشم خط بطلان كشيدند.

صديقهتوانا، عقليه دودمان وحي، تربيت شده خاندان نبوت، حضرت زينب كبري(س) است. همو كه در بزرگواري و كرامتش بسيار سخن ها گفته و نوشته اند.

او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ايمان و عقيده، قهرمان دليري و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستيزه جوي باطل و آتش افشان حق در برابر نيروهاي ستمگر و كوبنده دژخيمان زورگو است.
زينب(س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقيله طاهره، متعلق به اخلاق الهي است.اين بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداكاري در راه خدا و چشم پوشي از همه چيز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه ياد داد.

ايثار، فداكاري، وزانت عقل، صبر و بردباري، علم وسيع و دانش وافر، سخنان سنجيده و منطقي او در فرصت هاي حساس توأم با آن مظلوميت و ستم هاي جانكاهي كه به او وارد آمده است، از او چهره يك شخصيت بي نظير، رزم آور شجاع، جهادگر بي باك و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسيم نموده است كه تا چرخ زمان حركت دارد، تا نسل ها در روي زمين حيات دارند و تا زمين دور خورشيد مي گردد اين چراغ فروزان، نورافكن جهانيان و نسل هاي آينده خواهد بود.

 

كرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند كه در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشكلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام كه حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به بركت توسل به آن حضرت مشكلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته هاى خویش نائل گردیده اند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاك است كه توسل به آن حضرت براى حل مشكلات بزرگ بسیار تجربه شده است و كرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى یكى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:

�شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در كتابش مشارق الانوار می گوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشكلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیده اى در مدح آن حضرت سرودم كه مطلع آن چنین بود:

آلِ طاها لَكُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواكُمْ بِما لَكُمْ آلآء

و خدا به بركت آن بانوى گرامى مشكل مرا حل كرد.

 

وفات آن حضرت:

 

حضرت زينب سلام ا... عليها، شيرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت وامامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرىكه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات نموده و بدنمطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.

مزار ملكوتى آن حضرت(دمشق/سوریه)،اينك زيارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارتعليهم السّلام مى باشد.




نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1391  | 3:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

انما يوفي الصابرون اجرهم بغير حساب
 

پنجم جمادي الاولي سال پنجم يا ششم هجري (1) روز ولادت باسعادت بانوي قهرمان کربلا و پرچم دار نهضت حسيني عليه السلام، حضرت زينب کبري سلام الله عليها مي باشد. که اگر سال پنجم قمري را بعنوان سال تولد حضرت بدانيم، چون جمادي الاول پنجمين ماه قمري است، تاريخ تولد ايشان 5/5/5 مي شود. اين روز را روز پرستار ناميده اند و علت آن است که حضرت زينب پرستاري امام زمانش، حضرت سجاد عليه السلام و ديگر بيماران و مصيبت زدگان اهل بيت را بر عهده داشت و ضمن انجام رسالت مهم و تبليغ نهضت حسيني، از پرستاري بيمار کربلا، با تحمل آن همه سختي ها و ناملايمات غافل نبود.
اما از انصاف به دور است کسي که خانم زينب را صرفاً پرستار بيمار بداند. چرا که پرستاري از بيمار يکي از کوچکترين مسئوليت هاي حضرت بود. هرچند پرستاري، وظيفه سنگين و ارزشمندي است و پرستار متعهد بايد با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملايمات را براي انجام خدمتش داشته باشد و چنين کاري از عهده هر کس بر نمي آيد ولي با اين حال، مقام زينب سلام الله عليها، آن قدر والا و عظيم است که بايد ايشان را پرستار نهضت و انقلاب حسيني بناميم. زيرا اين پرستاري، به مراتب مهم تر و سرنوشت سازتر از پرستاري بيمار بود. زينب عليها السلام نقش حفاظت از قيام خون بار حسيني را برعهده داشت که اگر چنين نبود، خون امام حسين عليه السلام پايمال مي گشت.

برگي از پرستاري نهضت حسيني
 

امام حسين عليه السلام قبل از شهادت، سفارش هاي لازم را به زينب عليها السلام نمود و پرستاري نهضت را به او واگذار کرد، او را به صبر و بردباري امر نمود و با قلبي محکم و بي هراس از آينده نهضت، به سوي ميدان حرکت کرد. زينب عليها السلام نيز پرچم پرافتخار امام زمانش، حسين عليه السلام را بر دوش گرفت و مانع افتادن پرچم الهي بر زمين شد و با اقتدار و شهامتي که تاريخ نظيرش را نديده، در برابر ظلم و ستم ايستادگي نمود. ابن زياد که آن همه بي اعتنايي را از يک زن رنج کشيده و ماتم زده مي بيند، انگشت حيرت به دهان مي گيرد و مي خواهد او را کوچک شمارد، با تکبري انتقام جويانه رو به حضرت زينب نموده مي گويد: خداي را شکر که شما را رسوا ساخت، مردان تان را کشت و سخنان تان را دروغ گردانيد. زينب عليها السلام با عظمت، نگاهي تحقيرآميز به آن سرکش بي نام و نسب مي کند و فرياد بر مي آورد که:"سپاس خداي را که ما را با انتصاب به پيامبرش، گرامي داشت و از آلودگي و ناپاکي دور ساخت و شخص تبه کاري چون تو را رسوا کرد."
ابن زياد که منتظر چنين جواب تندي نبود، از حضرت مي پرسد: کار خدايت را درباره خاندانت چگونه ديدي؟ حضرت با سربلندي و مناعت مي فرمايد:"و الله ما رايت الا جميلا... به خدا قسم جز نيکي و زيبايي نديدم، آنان قومي بودند که خداوند کشته شدن در راهش را بر آن ها نوشته بود و لذا با شجاعت به قتلگاه خويش شتافتند، ولي به زودي خداوند تو و آنان را در يک جا گرد آورد تا در پيشگاهش محاکمه شوي."
اين سخن حضرت زينب عليها السلام چقدر تکان دهنده است و انسان را وا مي دارد که در برابر آن همه عظمت و بزرگواري، احساس شرمساري و حقارت کند که اين زينب پس از آن همه مصيبت، چون براي رضاي خداست، همه را زيبا مي بيند و حال آن که عموم انسان ها را در برابر کوچک ترين اذيت و آزاري، کوچک و زبون مي شوند. چقدر فاصله است ميان آسمان عظمت زينب و دنياي پست دنياخواهان.

القاب حضرت زينب عليها السلام
 

عظمت و قدرت روحي دختر اميرالمومنين عليه السلام در ميدان هاي مختلف، سبب گرديد که او چنان محکم باشد که بخش سنگيني از بار امامت و زعامت پدر و دو برادرش را بر دوش کشد. محدثان و مورخان براي آن بانو، القاب گوناگوني ذکر نموده اند که هر کدام، نشان گر قوت موضع گيري آن بانوي بزرگوار در برابر حوادث و رويدادهاي مختلف است، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نام او را "زينب"يعني زينت پدر گذارد. ديگر لقب هاي حضرت عبارتند از: عقيله بني هاشم، عقيله الطالبين، عقيله النساء، عقيله قريش، ام المصائب، زينب کبري، صديقه صغري، عالمه غير معلمه، عارفه، عامله، شريک الحسين، محبوبه مصطفي، زاهده، باکيه.(2)

حضرت زينب عليها السلام مظهر صفات اخلاقي
 

زينب عليها السلام که تربيت شده مکتب وحي بود همانند پدر و مادر و اهل بيت بزرگوار خويش، داراي سجاياي اخلاقي بود. سيد عبدالحسين شرف الدين که از مفاخر اسلام محسوب مي شود درباره ايشان مي گويد: بزرگوارتر از نظر اخلاق، مثل حضرت زينب ديده نشده است. خشم و غضب بر او چيره نشد و از مقامش کم نکرد و هيچ عالمي بر حلم و صبرش غالب نگشت. در تيزهوشي و صفاي باطن و قوت دل و اطمينان قلب، آيتي از آيات خدا بود.(3) صاحب انساب الطالبين مي نويسد: زينب سلام الله عليها به صفات نيک بسيار و اوصاف گران قدر و باشکوه و يا خصلت هاي پسنديده نسبت به ديگران ممتاز بود.(4) صبر و استقامت و ايمان و تقوي از صفاتي هستند که فقط صاحبان مکارم اخلاق به آنها وابسته اند و ساير افراد ممکن است با بعضي از صفات آشنا باشند. حضرت زينب سلام الله عليها در شکيبايي و استقامت و قدرت ايمان و تقوي، يگانه بود و در فصاحت و بلاغت حضرت علي عليه السلام بود.(5)

زينب عليها السلام از ديدگاه ديگران
 

1-نيشابوري در شرح حال و بيان عظمت و مقام حضرت زينب مي گويد: زينب در فصاحت و بلاغت و در پارسايي و عبادت مانند پدرش علي عليه السلام و مادرش زهرا عليها السلام بود.(6)
2-ابن حجر عسقلاني مي نويسد: او(حضرت زينب)مجسمه شجاعت و شهامت بود. روحي قوي و همتي بلند داشت، او داراي روحي عظيم، منطقي پايدار، قوت بياني فوق العاده بود، آن چنان که حيرت مورخان را برانگيخته است.(7)
3-فريشلر نويسنده غربي مي گويد: ايراد آن نطق در کوفه ثابت مي کند که آن همه مصائب و سختي ها نتوانسته بودند روحيه آن زن را متزلزل کنند. در صورتي که اين خطر وجود داشت که در همان حال سخنراني او را به قتل برسانند.(8)
4-جلال الدين سيوطي در رساله"زينبيه"مي نويسد: زينب در زمان جدش رسول خدا پا به عرصه جهاني گشود و در دامن وي پرورش يافت. او هوشمندي توانا و دورانديش و داراي قلبي پرقوت و پرصلابت بود. او 5 سال از عمر خويش را در کنار پيامبر خدا گذرانده و تربيت يافته است.

مقام علمي حضرت زينب عليها السلام
 

از جمله صفات حضرت زينب عليها السلام، اين است که خواهان عالم کردن مردم بود و آنان را از جهل بر حذر مي داشت، حضرت در زمان اقامت پدر بزرگوارش در کوفه براي زنان، مجلس تفسير قرآن داشت.(9)و نيز قدرت و علم پاسخ گويي به سوالات ديني مردم را دارا بود. در زمان بيماري حضرت زين العابدين عليه السلام مردم مرجعي جز حضرت زينب نداشتند، لذا افتخار نيابت خاصه امام حسين عليه السلام نصيب ايشان گرديد و به سوالات مردم پاسخ مي داد. از شيخ صدوق روايت شده که حضرت زينب، نايب خاص امام حسين بود و مردم در رابطه با مسائل حلال و حرام به آن حضرت مراجعه مي نمودند تا زماني که امام سجاد عليه السلام از بيماري شفا يافت.(10)
منبع: نشريه نسيم وحي شماره 28


نظرات 0