که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند
که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند
غروب جمعه و مرگ و وجود من، همراه
گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی؟!
گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی؟!
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم!
گفتم شبی به مهدی، اذن نگاه خواهم!
گفتم شبی به مهدی، اذن نگاه خواهم!
گفتا که من هم از تو، ترک گناه خواهم!





